Telegram Web Link
Forwarded from Mah Die
فراخوان مقالات انگلیسی برای ویژه نامه زبان شناسی شناختی مجله پژوهشهای زبانی
📣 پژوهشکده کردستان‌شناسی دانشگاە کردستان با همکاری انجمن زبانشناسی ایران برگزار می‌کند:

🔶 سخنرانی انلاین با عنوان: قشر زیرین هورامی/گورانی در کردی مرکزی: شواهدی از گونە‌های جنوبی کردی مرکزی

👤 دکتر مسعود محمدی‌راد
🔸 پژوهشگر پسادکتری در دانشگاە کمبریج

🗓 چهارشنبه 1402/08/17
🕡 ساعت 18

🟠 لینک ورود بە صورت مهمان:
🔗 meet.uok.ac.ir/ch/ksi
🎯 شما طوطی نيستيد، چت‌جی‌پی‌تی هم انسان نيست
— زبان‌شناسی به نام امیلی بِندِر نگران از میان رفتن مرزها میان انسان‌ها و ربات‌هاست


📍اخیراً مسابقه‌ای میان چت جی‌پی‌تی و رقبای آن در گرفته است که کدام هوش مصنوعی می‌تواند بیشتر «مثل انسان‌ها» حرف بزند. این مسابقه نقش زبان‌شناسان در تحقیقات مربوط به هوش مصنوعی را به اوج خود رسانده است. اما امیلی بِندِر، یکی از شاخص‌ترین زبان‌شناسان رایانشی جهان، برخلاف تقریباً همۀ همکارانش، می‌خواهد یک‌تنه در مقابل این چشم‌اندازِ تکنولوژیکِ تریلیون دلاری بایستد. سؤالات او گزنده و دردسرسازند: چرا باید ربات‌ها مثل انسان‌ها حرف بزنند؟ چه فایده‌ای در مغشوش‌کردن مرز میان انسان و ربات وجود دارد؟



🔖 ۶۶۰۰ کلمه
زمان مطالعه: ۳۹ دقيقه
                                       
📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/t19517

📌 آنچه خواندید در شمارهٔ ۲۸ مجلهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالبی مشابه می‌توانید شمارۀ بیست‌وهشتم مجلهٔ ترجمان را از اینجا بخرید:

https://tarjomaan.com/shop/product/mag28/

📌 همچنین برای بهره‌مندی از تخفیف و مزایای دیگر می‌توانید اشتراک مجلۀ ترجمان را با تخفیف از اینجا خریداری کنید:
https://tarjomaan.com/shop/product/t4sub4023/

@tarjomaanweb
گویش‌شناسی و فرهنگ عامّه
https://dif.abhar.iau.ir/

@linguisticsacademy
شماره اول مجلهٔ

گویش‌شناسی و فرهنگ عامّه - فهرست مقالات
https://dif.abhar.iau.ir/issue_1139125_1139126.html
انتشار یافت
@linguisticsacademy
آیا اصلاً کتاب خواندن خوب است؟
آیا می‌توان از «شر مطالعه» سخن گفت؟ آیا کتاب‌خوانی نمی‌تواند زهری کشنده برای ذهن و جان گردد؟ آیا میان «کتاب خوب خواندن» و «خوب کتاب خواندن» فرقی روشن می‌توان یافت؟ آیا تصور رابطه‌ای بین خواندن و زیستن ممکن است؟ بین مطالعه و زندگی هیچ نسبتی هست؟
از پرسش آخر آغاز می‌کنیم. رابطه‌های گوناگونی میان خواندن و زندگی کردن هست، از جمله اینکه در هر دو به دنبال «معنا» می‌گردیم: با خواندن می‌کوشیم به متنی که می‌خوانیم معنا دهیم، و در زیستن نیز سعی می‌کنیم که زندگی معناداری را بسازیم. همان‌طور که متن بی‌معنا بی‌ارزش است، همان‌گونه که ناتوانی از فهم معنای متن‌ها کمال عجز ذهنی و نشانه‌ی مرگ روحی است، زندگی بی‌معنا نیز نه تنها فاقد هرگونه ارزش به چشم می‌آید، که تحمل آن از طاقت بشری بیرون است.
چگونه می‌توان به یک متن یا یک زندگی معنا داد؟ از راه نظم دادن به آن. آشوب دشمن معنا و فهم است. درهم‌ریختگی چیزها امکان معنادهی را از آن‌ها می‌گیرد. باید بتوان به آشفتگی‌ها نظم و نسق بخشید تا معنادار شوند. جهان با نظم گرفتن پراکندگی و پریشانی آغاز می‌شود، با خروج از خائوس (chaos) تازه جهان (cosmos) زاده می‌شود. نظم و زیبایی دو روی یک سکه‌اند: واژه‌ی cosmetic به معنای هر امر یا چیزی مربوط به آرایش و زیبایی، با واژه‌ی کوسموس (cosmos) هم‌ریشه‌ است. معنا جایی رخ می‌نماید که زیبایی هست. تنها از زهدان زیبایی است که معنا به جهان گام می‌گذارد.
اما معنا فقط با زیبایی در پیوند نیست، بلکه با خیر و خوبی نیز همبسته است: زندگی خوب یعنی زندگی معنامند. زندگی «خوب»، زندگی خیر، در برابر زندگی بد و شریرانه، آن زندگی است که بتواند به خود فُرم دهد و از این طریق خود را معنادار سازد.
ما چگونه به زندگی نظم می‌بخشیم؟ از راه تنظیم رابطه‌‌مان با خود و با دیگران. چگونه؟ از راه زبان. بیهوده نبود که ارسطو انسان را جانور سخنگو (حیوان ناطق) یا دارای لوگوس تعریف کرد. ادراک و احساس ما از زمان و مکان و هستی، همه، از راه زبان است. گفتار برای انسان یعنی شالوده‌ی زندگی و سرمایه‌ی اصلی برای نیل به غایت خیر و زیبایی.
زندگی بر زبان استوار است و خواندن هم یعنی رمزگشایی از زبان. ما از راه زبان برای چیزها ارزش قائل می‌شویم، خوب و بد کارها و زشت و زیبایی پدیده‌ها را تعیین می‌کنیم و تشخیص می‌دهیم. زندگی و مطالعه بدین معنا هر دو بنیادی اخلاقی-زیباشناختی دارند، و ناتوانی از قضاوت به فروپاشی نظم و معنا می‌انجامد و جهان و کلمات را برای ما گریختنی و گنگ می‌گرداند. زیر پا گذاشتن قانون و نشنیده گرفتن ندای وجدان به زندگی شرارت‌آمیز و دور از خیر و خوبی می‌انجامد. شیطان مظهر موجودی است که رفتار خود را بر پایه‌ی قواعد اخلاقی سامان نمی‌دهد. دیوها هراسان و گریزان‌اند از مردمی که قانون می‌دانند و زیبایی می‌شناسند.
خواندن خوب آن مطالعه‌ای است که پایبند قواعد تأویل و تفسیر باشد، سرسری نخواند، دل‌بخواهی نفهمد، هم محدودیت‌ها و مرزهای متن را کشف کند و هم امکانات و قابلیت‌های آن را بکاود. زندگی خوب آن است که معنا دهد، و خواندن خوب آن است که با معنا دادن به متن بدان زندگی بخشد، و با دادن معنایی بهنجار، قابل‌گفت‌وگو با دیگران، گشوده به روی نقادی و نظرورزی بدان متن را جان دهد، به زبان آورد.
سقراط می‌گفت زندگی نسجیده و نیازموده ارزش زیستن ندارد. بنابراین، زیستن باید همیشه همراه محاسبه‌ و مراقبه‌ی نفس باشد، و این امر نیازمند آن است که زندگی آهنگی آرام و با طمأنینه داشته باشد، از شتاب‌زدگی و سرآسیمگی در اندیشه و رفتار بپرهیزد، به جهان پیرامون و انسان‌های کنار و دور بنگرد، ببیندشان، از کانون توجه خود نراندشان.
مطالعه هم به چنین ریتم روان و نرمی نیازمند است. پرخواندن، بدون سنجیدن، بدون آزمودن، مطالعه‌‌ای شریرانه است، و در آن هیچ خیر و خوبی نیست. خواندن بی‌امان، یعنی خود را زیر آوار افکار و ایده‌های دیگران بردن و فرصت تأمل و نقد و نظر در آن‌ها را از خود دریغ داشتن، سمّ مهلک است، و نه تنها از خواننده خردمندی فرزانه نمی‌سازد که بر بلاهت و حماقت او می‌افزاید. شوپنهاور به درستی می‌گفت: «مطالعه‌ی بی‌وقفه و یک‌سره خواندن، بی‌گمان، مایه‌ی ویرانی ذهن است، و فراتر از آن موجب می‌شود که سیستم ایده‌ها و شناخت خود ما کمال و تداوم پیوسته‌ی خود را از دست بدهد، و در نتیجه ذهن ما را به دلخواه خود به تسخیر خود درآورَد و از آن انبانی از عقائد اجنبی و رنگارنگ بسازد.»
دنباله در فرسته‌ی بعد
https://www.tg-me.com/khalajich
ادامه‌ی فرسته‌ی پیش
کسی می‌تواند فلسفه و ادبیات را بخواند، که بتواند «خوب بخواند»؛ خواندن بداند، و فرق میان «سرسری‌خوانی»، و خواندن تأمل‌ورزانه و اُنس‌جویانه‌ را بشناسد.
وقتی مارسل پروست می‌گفت: «کتاب‌های مهم به نوعی زبان خارجی نوشته شده‌اند»، به طرز خواندن آن‌ها اشاره می‌کرد که با خواندن‌های عادی تفاوت دارد؛ و چه‌بسا هر کتابی شکل خاصی از خواندن را اقتضا کند. ژیل دولوز، با خواندن خلاقانه‌ی متون فیلسوفان پیشین، به خوبی دریافت که نوشته‌ی هر فیلسوفی ضرب‌آهنگ خود را دارد، و در هر نوشته‌ای ضرب‌آهنگ‌های زیر و بم و بلند و کوتاه بسیاری از پی هم می‌آیند. خواندن آن‌ها تنها با درک لایه‌ی لفظی معنای متن ممکن نیست، بلکه باید ریتم سخن نویسنده را حس کرد، و موسیقی سم‌ضربه‌های اسب کلام او را خوب شنید که گاه چابک می‌تازد، و گاه آهسته، اما آهنگین، گام برمی‌دارد. خواننده‌ای که قادر به خواندنی این‌چنین است، موسیقی متنی را که می‌خواند، می‌آفریند و با شنیدن آن متن را به شکل دیگر درمی‌یابد.
https://www.tg-me.com/khalajich
درخت ساده‌شده زبان‌های هندواروپایی و شاخه‌های زبانی برآمده از زبان هندواروپایی آغازین (به نقل از ایوانُف و گامکرلیدزه، ۱۹۹۰)
#زبانهای_هندواروپایی
#زبانهای_ایرانی
#ایوانف
#گامکرلیدزه

@zabanhaye_darkhatare_IRAN
فرضیه های مربوط به پیدایش زبان 👇👇

1)       منشأ الهی (divine source):
به نظر می‌رسد که در اکثر ادیان، یک منشأ الهی از زبان در اختیار انسان قرار داده شده است. از این رو بسیاری، اصل زبان را منشأ الهی و الهامی دانسته و بر این باورند که خداوند پس از خلق آدم، سخن گفتن را نیز به او آموخت. از این رو زبان، همچون موهبتی الهی نصیب آدمی شده است. برابر متن تورات آدم و حوا از همان آغاز خلقت نه تنها با یکدیگر بلکه با مار و با خدا نیز گفت و شنود می‌کردند. در کتاب "عهد عتیق" یا "قاموس مقدس" آمده است: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود»، «شکی نیست که خدای تعالی آدم را توانا بر سخن گفتن خلق فرمود» (نک. نیکوبخت، 1383 و نیز بنگرید به علی‌نیا، 1379 و امین، 1387 و سورن، 1388 : 186). طبق یک روایت در آیین هندو نیز زبان به وسیله الهه «ساراسواتی»، همسر براهما و آفریننده جهان، خلق شد (رک. یول، 1385 : 2). فرنچ (2004) که سخت بر فرضیات «سکولار» و «غیرالهی» همچون فرضیات برخاسته از تطور‌گرایان (evolutionists) می‌تازد، عنوان می‌دارد که «تنها توصیف منطقی از آغاز زبان این است که زبان به وسیله خداوند خلق شده است... تنها یک نظریه در رابطه با اصل و ریشه زبان‌های بشری وجود دارد که ایرادات سختی بر آن وارد نیست... این نظریه، نظریه خلق یا تکوین (creation) نام دارد. در توصیف تکوینی ارائه شده در «کتاب مقدس» زبان حتی پیش از آنکه خداوند، آفرینش را آغاز کند وجود داشته است. در واقع خداوند زبان را برای ارتباط با خود در یک ارتباط درون تثلیثی به کار برد». اما دورانت (1383 : 283) اظهار می‌دارد که «گفتار یا سخن، دستاوردی ناگهانی یا هدیه خدایان نیست؛ بلکه تعبیر لفظی، در طی قرن‌ها رنج و کوشش، از مرحله بانگی که جانوران برای فراخواندن جفت خود می‌کنند تا نغمه‌های موزون شعر، سیری کلی کرده و از آن سخن پیدا شده است». لنه‌بر (1369) می‌گوید اصولاً «از نظر زیست‌شناسی مفهوم "پیدایشِ [یکباره و ناگهانی] زبان" اعتبار چندانی ندارد. پدیده‌های زیست‌شناختی همواره دارای تاریخی گشتاری (transformational) می‌باشند. این پدیده‌ها خودبه‌خود به وجود نمی‌آیند، بلکه صور دیگرگون شده شکل یا کنش پیشین می‌باشند. در این تصویر پیوسته در حال تغییر، هیچ چیز را ابتدا و انتهای مشخصی نیست. این برداشت که زبان در طول تکامل انسان به طور "ناگهان" بروز کرده، صرفاً نتیجه ناقص بودن مدارک تاریخی می‌باشد. هنوز به طور یقین معلوم نشده است که صورت‌های زیست‌شناختی مقدم بر زبان انسانِ امروز چگونه بوده‌اند. برخی از دانشمندان بر این باورند که انواع ارتباطاتی که در میان حیوانات معاصر دیده می‌شود، صور اجدادی ارتباط زبانی انسان می‌باشد». یول (1385 : 2) نیز عنوان می‌کند که در تلاش برای کشف زبان اصلی الهی، آزمایشات معدودی صورت گرفته که نتایج نسبتاً متناقضی به بار آورده است. به نظر می‌رسد فرضیه اصلی این بوده باشد که اگر نوزاد انسان بدون شنیدن زبانی بزرگ شود، در آن صورت خود به خود با زبان اصلی خدادادی شروع به تکلم می‌نماید. کودکانی که در سال‌های اولیه زندگی بدون تماس با زبان انسان بزرگ شده‌اند اصلاً به هیچ زبانی تکلم نکرده‌اند. حتی اگر زبان انسان از یک منشأ الهی سرچشمه گرفته باشد. هیچ راهی برای بازسازی این زبان اصلی در اختیار نداریم؛ خصوصاً با توجه به رویدادهایی که در شهر بابل اتفاق افتاد: "زیرا خداوند در این شهر، زبان واحد تمام اهل جهان را مشوش ساخت" و این موضوعی است که در کتاب سفر پیدایش (11:9) گفته شده است.
@linguisticsacademy

نویسندە: حنان میرهاشمی و دیگران. ادامە 👇👇

2) منشا صدای طبیعی (natural sound source) دیدگاە کاملا متفاوتی که اساساً پیدایش زبان انسان را تحت تأثیر صداهای طبیعی می‌داند؛ در واقع این دیدگاه، یک مدل «صدا-محور» در رابطه با توسعه و تکوین زبان به دست می‌دهد. در قرن 19 میلادی، مکس مولر (1891) به شیوه‌ای مشهور اما نامناسب و «تحقیرآمیز» برخی از توصیفاتی را که در رابطه با چگونگی تکوین زبان گفتاری بر پایه «صدا» در روزگار او پیشنهاد شده بودند، طبقه‌بندی نمود. البته نبایستی کلیه دیدگاه‌های مربوط به صدای طبیعی را به طور پایه‌ای، کاملاً جدید و منحصر به فلاسفه و دانشمندان غربی پنداشت. به عنوان مثال، ایده «تقلید صداهای طبیعی» ایده‌ای است قدیمی که حکمای قدیم سرزمین‌های اسلامی من‌جمله خلیل و ابن جنی نیز از آن ذکری به میان آورده‌اند (نک. علی‌نیا، 1379). بنابراین بر اساس یک دیدگاه که به نظریه نام‌آوایی یا تئوری عوعو یا بوبو (bow-bow theory) شهرت یافته!، نام‌آواها، اسّ و اساس تکوین و توسعه زبان بشری محسوب می‌شوند. در حقیقت واژه‌های نخستین می‌توانند تقلیدی از صداهای طبیعی باشند که مردان و
زنان بدوی از اطراف محیط زندگی خود شنیده‌اند. نامگذاری برخی اشیاء و پدیده‌ها می‌توانسته ناشی از صداهای مسموع از آنها باشد مانند پرنده فاخته که عده‌ای آن را بر اساس صدای طبیعی برخاسته از آن، «کوکو» نامیده‌اند یا هنگامی که «شیئی» با صدای کاوکاو (CAW-CAW) به پرواز در می‌آمده، انسان بدوی سعی در تقلید آن صدا داشته و برای اشاره به آن شیء با آن صدا استفاده می‌کرد (نک. نیکوبخت، 1383 و نیز یول، 1385 : 3 و مالمکیار، 2002 و بری، 2003 و فرنچ، 2004). تصریح می‌گردد که این فرضیه بر پایة نقطه‌نظر «افلاطون» و نظریه «طبیعی بودن زبان»، به طور ریشه‌ای، به ارتباط طبیعی میان صوت و معنا اشاره می‌رود. در یونان باستان، طبیعیون همچون افلاطون، بر خلاف قراردادیان همچون ارسطو، عقیده داشتند که زبان ماهیتی طبیعی دارد و از همین رو منشأ و نیز معنی واژه‌ها را می‌توان در صورت آنها جستجو کرد. در اصل واژگان زبان بر پایه رابطه طبیعی میان صورت آوایی و معنی واژه‌ها استوار شده است (نک. مشکوه‌الدینی، 1381 : 14). قابل ذکر است که خود مولر فرضیه مذکور را آنچنان به عنوان یک فرضیه محتمل و قابل باور مورد ملاحظه قرار نداد. اگر چه این مطلب واقعیت دارد که تعدادی از واژه‌ها در هر زبانی نام‌آوایی (onomatopoeic) یا آنکه بازتاب صدای طبیعی (پژواکی) هستند ولی درک این مطلب مشکل است که چگونه اکثر اشیاء بی‌صدا و همچنین مفاهیم انتزاعی در دنیا را با زبانی که فقط مبتنی بر انعکاس صداهای زبانی باشد، می‌توان نشان داد (یول، همان). بررسی واژگان زبان‌های گوناگون نشان می‌دهد که نام‌آواها تنها بخش بسیار محدودی از واژگان را تشکیل می‌دهد و بخش عظیم واژگان بر پایه قرارداد یا توافق‌های اجتماعی استوار است. به علاوه مشاهده می‌شود که در زبان‌های گوناگون واژه‌های نام‌آوای قرینه کاملاً یکسان نیستند (مشکوه‌الدینی، 1381 : 15-14).
در فرضیه «ding-dong» نیز که از سوی خود مولر مورد توجه قرار می‌گیرد، چنین ادعا شده است که زبانِ گفتاری از همنوایی و رزونانس نفسانی و ذهنی-روانی میان ترکیبات آوایی و مفاهیم و اشیاء طبیعی ناشی می‌شود (نک. مالمکیار، 2002). در واقع این فرضیه به طور خاص، گفتار را ناشی از پاسخ‌های ناآگاهانه و فطری-غریزی به محرک‌های مربوطه و به طور عام نشئت گرفته از واکنش‌هایی در قبال کیفیت‌های ذاتی و ضروری برخاسته از مفاهیم و اشیاء موجود در محیط می‌داند. بری (2003) در رابطه با فرضیه دینگ-دونگ عنوان می‌دارد که برخی اشخاص از قبیل مکس مولرِ مشهور چنین مطرح ساخته‌اند که «یک انطباق نسبتاً رازآلودی میان اصوات و معانی وجود دارد. به عنوان نمونه عناصر و اشیاء کوچک و تیز و مرتفع در بسیاری از زبان‌ها تمایل دارند که با کلماتی که از واکه‌های پیشین افراشته برخوردارند، بیان گردند اما اشیاء بزرگ و مدور و واقع در پایین بر این گرایش‌اند که با کلماتی که حائز واکه‌های پسین گرد می‌باشند، ابراز شوند. به عنوان مثال [در زبان انگلیسی] عناصر   itsy-bitsy (یک ذره، یک ریزه)،teeny-weeny (کوچیک، کوچولو) را با واژه moon (ماه) مقایسه کنید. این امر به چیزی چون «نمادگرایی آوایی» (sound symbolism) [و به طور خاص به «اندیش‌آواها / ideophones» و نه «نام‌آواها»] اشاره دارد».
فرضیه معروف دیگر، موسوم به فرضیه «pooh-pooh» است. مالمکیار (2002) در رابطه با این فرضیه عنوان می‌دارد که فرضیه مزبور بر این مبنا شکل گرفته که زبان گفتاری از آواهای عاطفی-احساسی و همهمه‌ها و سروصداهای «مبهم» و «حشو و اضافی» نشئت گرفته است[2]. یول (1385 : 4-3) نیز می‌گوید که بر طبق یک دیدگاه پیشنهاد شده است که اصوات اصلی زبان ممکن است از آواها و فریادهای احساسی از قبیل درد، عصبانیت و شادی و لذت و غافلگیری برخاسته شده باشد. ادامە 👇👇

بر همین اساس چنین فرض شده است که کلماتی همچون «آخ» معانی آشکار دردآلودگی را حائز هستند. این صداها به تدریج گسترش یافته، مبدل به واژه‌های پیچیده‌تری برای ابراز بیان احساسات و عقاید گردیده‌اند. در کل بر این دیدگاه نیز ایراداتی چند وارد است به عنوان نمونه صداهایی از قبیل «آخ» معمولاً با بازدم ناگهانی تولید می‌شود که این برخلاف تولید صدای گفتاری است یا آنکه اصولاً صداهای بیانی که مردم در واکنش‌های عاطفی ایجاد می‌کنند، دربردارنده اصواتی است که در تولید گفتار در زمان‌های دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و در نتیجه به نظر می‌رسد که این پیشنهاد نیز مانند منشأ اصوات طبیعی بازتابی برای زبان غیرمحتمل باشد (نیز بنگرید به بری، 2003).
فرضیه دیگری نیز نوعاً بر پایه «صداهای طبیعی» ارائه شده است که اصطلاحاً به فرضیه «یا-هی-‌هو» (yo-heave-ho) مشهور است. فرضیه مزبور عنوان می‌دارد که گفتار از آواها و آوازها و آهنگ‌های برخاسته از کار مشارکتی و دسته‌جمعی نشئت گرفته است. بر پایه این فرضیه اصوات تولید شده توسط شخصی که فعالیت جسمی می‌کند، می‌تواند منشأ زبان ما باش
د به ویژه وقتی که آن فعالیت جسمی در یک جمعی که با هم هماهنگ بوده، انجام می‌پذیرفت. بنابراین در این دیدگاه صداهایی که اشخاص در هنگام انجام کار بدنی به صورت جمعی تولید می‌کرده‌اند، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. جذابیت این نظریه در این است که پدیدآیی زبان انسان را به نحوی در «بافت اجتماعی» قرار می‌دهد. البته باید توجه داشت که میمون‌ها و نخستی‌های دیگر نیز فریادهای غرغرمانند و اجتماعی خود را دارند ولیکن از توانایی صحبت کردن دقیقاً به مانند انسان‌ها برخوردار نیستند (نک. مالمکیار، 2002 و بری، 2003 و یول، 1385 : 4 و نیکوبخت، 1383).
در اینجا خوب است که پرانتزی گشوده، به دیدگاه چارلز هاکت، درباره چگونگی پدیدآمدن زبان که در دهه هفتاد میلادی ارائه شده، نیز اشاره شود. به نظر هاکت زبان انسانی در دو مرحله به وجود آمده است: مرحله نخست را او آمیزش (blending) می‌نامد. یعنی زمانی که انسان شروع به ساختن صداهایی ترکیبی از دو صدای اولیه می‌کند. صداهای اولیه همچون صداهای جانوران صرفاً دربردارنده پیام‌های کوتاه و محدود بوده‌اند (نظیر احساس خطر یا پرخاشگری) در حالی که صداهای آمیزش یافته حجم پیام را افزایش می‌داده‌اند. هاکت مرحله دوم را دوگانگی الگویی (dualityof patterning) می‌نامد، یعنی صداهای ساخته شده از فرایند نخستین وارد ترکیب‌های بی‌شماری با یکدیگر می‌شوند تا معانی بسیار دیگری را منتقل کنند (نک. بخش ضمایم، از کتاب ریویر، 1379 : 259).
             ضیاء‌حسینی (1384 : 22) نیز در رابطه با یکی از فرضیات مربوط به پیدایش زبان که خود «نظریه تکامل زبان» می‌نامد، چنین عنوان می‌دارد که «در آغاز زبان به صورت سر و صداهای ساده برای ابراز شادی، درد و غیره بود. به تدریج به گونه‌ای تکامل یافت که نشانگر نحوه فعالیت مغز انسان و امکانات و محدودیت‌های مجرای صوتی وی است. آنگاه همگام با پیشرفت‌های جامعه به سوی پیچیدگی، زبان نیز به تدریج پیچیده شد. مغزو دستگاه صوتی انسان نیز برای رویارویی با  نیازهای روزافزون اجتماعی  وی به تدریج تکامل یافت».
https://www.tg-me.com/linguisticsacademy
3)       منشأ سازگاری فیزیکی-جسمانی (physical adaptation source):
ما به جای ملاحظه انواع اصوات (در معنای عام آن) به عنوان منشأ زبان می‌توانیم انواع خصوصیات جسمی انسان را مورد ملاحظه قرار دهیم؛ به ویژه آن خصوصیاتی که متمایز از جانداران دیگر است و می‌تواند در تولید گفتار نقش داشته باشد. بایستی پذیرفت که اساساً «پدید آمدن زبان نمی‌توانسته‌است بدون تغییرات اساسی در ساخت و حجم مغز و استخوانبندی‌های دهان و گلو و غیره ممکن باشد» (نک. بخش ضمائم، از کتاب ریویر، 1379 : 258 و نیز بنگرید به لاینز، 1981 : 29 و مدرسی، 1387 : 2). می‌توان ابراز داشت که در مرحله‌ای ابتدایی، نیاکان ما در مرحله بسیار مهمی از تکامل، قامتی مستقیم یافتند و بر روی دو پا حرکت کردند و عملکرد دست‌ها و اعضا و جوارح جلو بدنشان تغییر یافت. برخی تأثیرات این نوع تغییر را می‌توان در تفاوت‌های بین جمجمه گوریل و جمجمه انسان نئاندرتال متعلق به شصت هزار سال پیش مشاهده کرد. بازسازی مجرای گفتاری انسان نئاندرتال نشان می‌دهد که برخی تمایزات صوتی شبه همخوانی محتمل بوده است.
«دندان‌های انسان»، برعکس دندان‌های میمون‌ها که به طرف بیرون دهان خم شده‌اند به صورت راست و مستقیم هستند و از نظر ارتفاع نیز تقریباً به یک اندازه هستند. «لب‌های انسان» بیشتر از لب‌های نخستی‌ها دارای ماهیچه‌های ظریف و درهم‌پیچیده‌ای است که باعث انعطاف‌پذیری بیشتری می‌گردد که مسلماً در تولید اصواتی مانند «پ» یا «ب» کمک می‌کند. ادامە 👇👇

در دهان انسان در مقایسە با نخستی های دیگر نسبتا کوچکتر است کە می تواند بە سرعت باز و بستە شود و در آن زبانی کوچکتر در تولید
انواع گسترده‌ای از اصوات در داخل حفره دهانی نقش داشته باشد.
https://www.tg-me.com/linguisticsacademy
http://www.sh-mirhashemi.blogfa.com/post/45
۱ 🟩

طرح زندگینامه‌ای فلسفه ویتگنشتاین


ویتگنشتاین می‌نویسد «فیلسوف اهل هیچ دسته فکری نیست. همین است که او را فیلسوف می‌سازد» او در سرتاسر زندگی اش بیرون از فضای
مکتبهای فلسفی بود و از مدهای فکری زمانه بیزاری داشت و خواسته یا ناخواسته با آثار خودش به شکل گیری مجموعه ای تازه از افکار دامن زد. او آثار بسیار کمی انتشار داد و از هر گونه شهرتی دوری می گزید؛ اما مسائلی که با گروه کوچکی از شاگردانش در میان می‌گذاشت، اکنون در سراسر دانشگاههای جهان مورد بحث .است. گیلبرت رایل در زمان مرگ او به سال ۱۹۵۱ مینویسد: «فلاسفه ای که هرگز او را ندیده اند به آهنگ صدای او در باره فلسفه چین صحبت میکنند؛ و دانشجویانی که به زحمت میتوانند نام او را تلفظ کنند حالا دماغهایشان را مقابل چیزهایی که از نظر او بوی بدی داشتند می اندازند.» (۳۷) طی دو دهه از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۷۱ نُه جلد از آثار پس از مرگ او منتشر شده است و کتاب شناسی مطالعاتِ ناظر بر آنها دربردارنده بیش از هزار عنوان است.
ویتگنشتاین با این که در انگلستان تدریس می‌کرد و وقتی فوت کرد شهروندی بریتانیایی بود در سال ۱۸۸۹ در وین در خانواده اتریشی یهودی تباری متولد شده بود. پدر این خانواده ثروتمند و هنرپرور
منصبی مهم در صنعت آهن و
فولاد اتریش داشت و نه فرزند خانواده از استعدادهای متنوعی بهره مند بودند. برادر ویتگنشتاین ،پاول عضو شاخص و نمونه خانواده بود، پیانیستی که حرفه بینالمللی طراز اولی را پس از از دست دادن یک دستش در جنگ جهانی اول از
سر گرفت از جمله دوستان خانواده یوهانس برامس(۳۸) بود. ویتگنشتاین تا چهارده سالگی در خانه آموزش دید.
بعد از سه سال تحصیل در لینتس در برلین مهندسی خواند در سال ۱۹۰۸ به عنوان دانش پژوه در دانشگاه منچستر ثبت نام کرد و در آنجا بود که نوعی موتور جت برای هواپیما طراحی کرد. وقتی سرگرم طراحی ملخ هواپیما بود علاقه اش از مهندسی به ریاضیات و سپس به مبانی فلسفی ریاضیات تغییر یافت. در جوانی جهان به مثابه اراده و بازنمود(۳۹) شوپنهاور (۴۰) را خواند و تحت تأثیر فلسفه ایدئالیستی وی قرار گرفت. سپس اصول ریاضیات (۴۱) برتراند راسل (۴۲) را خواند و به واسطه آن با فلسفه رئالیستی ریاضیات فرگه (۴۳) آشنا شد. تحت این تأثیرات تدریجا باور اولیه اش به
ایدئالیسم فلسفی را رها کرد در سال ۱۹۱۱ با فرگه در ینا ملاقات کرد و فرگه به او توصیه کرد که در کمبریج زیر نظر راسل به پژوهش بپردازد. او از این توصیه پیروی کرد و پنج ترم را در سالهای ۱۹۱۲ ۱۹۱۳ در کالج ترینیتی (۴۴) گذراند.
زمانی که به آنجا گام نهاد راسل و ای. ان. وایتهد (۴۵) به تازگی مبانی ریاضیات (۴۶) را انتشار داده بودند که اثر کلاسیک رشته جدید منطق نمادین بود راسل بارها اولین مواجه‌اش با ویتگنشتاین را
وصف کرده است.
در پایان اولین ترمش در کمبریج نزد من آمد و گفت: «ممکن است لطفاً به من بگویید که ابلهی تمام عیارم یا نه؟ من جواب دادم: «دوست عزیزم
نمیدانم چرا این را از من میپرسی؟ او گفت چون اگر ابلهی تمام عیار باشم هوانورد خواهم شد؛ اما در غیر این صورت میخواهم فیلسوف شوم.» به
او گفتم که در طول تعطیلات دانشگاهی در باره موضوعی فلسفی برایم مطلبی بنویسد و بعد به او خواهم گفت که آیا ابلهی تمام عیار است یا نه. در آغاز ترم بعد پیشنهاد مرا عملی کرد. پس از خواندن فقط یک جمله به او گفتم نه تو نباید هوانورد شوی.» (۴۷)
در طول دوره ،کمبریج ویتگنشتاین با جی. ای. مور (۴۸) فیلسوف و .جی ام کینز (۴۹) اقتصاددان دوست شد. علاوه بر مطالعاتش در منطق ،ریاضی در آزمایشگاه روان شناسی درباره ریتم در موسیقی
آزمایشهایی انجام داد.
بعد از پنج ترم در ،کمبریج برای سکونت به نروژ رفت.

بخش اول از فصل نخست کتاب:

❞معماری زبان و ذهن در فلسفه
ویتگنشتاین❝

#آنتونی_کنی
مترجم: #محمدرضا_اسمخانی

تهیه: آکادمی‌ زبان‌شناسی
@linguisticsacademy
۲ 🟩

در آنجا برای خودش کلبه ای ساخته بود و تا آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ در تنهایی به سر
برد. یادداشت‌ها و نامه‌های این دوره باقی مانده پس از مرگش انتشاریافته اند. این یادداشتها جوانه زدن فلسفه ای را نشان می‌دهند که بنا بود معروفش سازند. او در ملاحظات مقدماتی درباره «یادداشتهایی در باب
منطق» متعلق به سال ،۱۹۱۳ تصویری از ماهیت فلسفه ترسیم کرد او می‌نویسد که فلسفه رشته‌ای استنتاجی نیست و نمیتواند در کنار علوم طبیعی
قرار بگیرد. «فلسفه» تصویری از واقعیت به دست نمی‌دهد و پژوهش‌های علمی را نه تأیید می‌کند نه ابطال.» فلسفه به ما ساختار منطقی گزاره‌ها را می‌آموزاند این است وظیفه بنیادینش (۹۳) NB. او این برداشت از فلسفه را عمق بخشید و اصلاح کرد ولی هرگز رها نکرد. وقتی جنگ شروع شد ویتگنشتاین داوطلبانه در
خط رسته توپخانه اتریش وارد ارتش شد. او در مقدم شرقی خدمت کرد و در آنجا بارها به خاطر شهامت نشان افتخار ، گرفت و در تیرول جنوبی به دست ارتش ایتالیا در نوامبر ۱۹۱۸ اسیر شد. برخی از کارت پستالها و نامه‌هایش از خط مقدم جبهه باقی و به دست دوستش پاول انگلمن (۵۰) منتشر شده است. او در سال ۱۹۱۷ مینویسد: «به نحو جدی روی فلسفه کار میکنم و ای کاش آدم بهتری باشم
است و ذهن بهتری داشته باشم اینها واقعا یک چیز هستند.» و بعد زندگیمان به رؤیا می‌ماند. فقط در لحظات خوش زندگی‌مان به اندازه ای از رؤیا بیدار میشویم که بفهمیم داریم رویا میبینیم گرچه اکثراً خواب خوابیم (۵۷).
ویتگنشتاین در طول خدمت نظامی اش افکار فلسفی خود را در دفتر یادداشتهایی مینوشت
که در کوله پشتی‌اش حمل میکرد. بیشتر این یادداشتها به وصیت خودش از بین رفتند و فقط سه یادداشت حفظ شد و پس از مرگش انتشار یافت از همین یادداشتها تنها کتاب فلسفه ای که
در طول زندگی اش انتشار داد بیرون آمد رساله منطقی - فلسفی او این کتاب را با گزینش بهترین افکارش از دل دفتر یادداشتهایش و تنسیق مجدد و شماره گذاری کردن ،آنها به صورتی که از نظم و ترتیبشان احساس رضایت ،کند تألیف نمود. یکی از این تنسیقهای مقدماتی اخیرا کشف شده عنوان پروتوتراکتاتوس (۵۱) انتشار یافته است. رساله در اوت ۱۹۱۸ تکمیل شد و با مؤلفش به تحت اسارت برده شد. از یک اردوگاه اسرا در مونته کاسینو (۵۲) با مساعدت کینز رونوشتی از این اثر به راسل ارسال شد. این دو فیلسوف این دستنویس را خط به خط در هلند در سال ۱۹۱۹ مورد بحث قرار دادند. رساله در سال ۱۹۲۱ به آلمانی و کمی پس از آن با مقدمه ای از راسل به آلمانی و انگلیسی انتشار یافت. میتوان بیست هزار واژه رساله را در بعد از ظهری خواند اما کمتر کسی میتواند ادعا کند که آنها را حتی پس از سالها مطالعه تماما میفهمد. این کتاب به شیوه معمول به فصلهای مجزا تقسیم نشده بلکه مشتمل بر یک سری پاراگراف شماره گذاری شده است که غالبا دربردارنده بیش از
یک جمله .نیستند دو فقره از معروفترین پاراگرافها، اولین پاراگراف «جهان همه آن چیزی
است وضع واقع است و آخرین پاراگراف در باره آنچه نمیتوان سخن ،گفت باید سکوت کرده است. نشان داده اند که تصنیف موسیقی با برخی از آنها یا تجسم آنها در ،پیکرتراشی کاری است راحت تر از بازگو کردنشان اسلوب این پاراگرافها فشرده و فاقد تزیین و آرایه ،و در مثالها، مقتصدانه موجز است. با مقایسه این متن با دفتر یادداشتها و پروتوتراکتاتوس میفهمیم که چطور ویتگنشتاین افکارش را تا رسیدن به عناصر اصلی پیوسته اصلاح کرده است. نتیجه کار به نحو ساده و بی پیرایه ای زیباست اما فهمیدن آن به نحو غیر متعارفی مشکل است. بخش اعظم این کتاب با ماهیت زبان و نسبت زبان با جهان سر و کار دارد یعنی مهمترین دلمشغولی فلسفی ویتگنشتاین در طول حیاتش. آموزه مرکزی ای که این کتاب بیان می‌دارد نظریه تصویری معناست. بنا بر این ،نظریه زبان مشتمل بر گزاره‌هایی است که جهان را به تصویر میکشند گزاره ها بیانهای قابل ادراک اندیشه‌هایند و اندیشه‌ها تصاویر منطقی امور واقعند (۳.۵,۴,۴۰۰۰۱ TLP).

بخش دوم از فصل نخست کتاب
❞معماری زبان و ذهن در فلسفه
ویتگنشتاین❝

#آنتونی_کنی
مترجم: #محمدرضا_اسمخانی

تهیه: آکادمی‌ زبان‌شناسی
@linguisticsacademy
The issue of language access comes up a lot for the deaf community, not just in Nicaragua. Deaf and hard of hearing babies don't have full access to spoken language, even if they have some hearing: They can't physically perceive the nuances of words, they don't know that they are being spoken to if they are looking away, and they can't rely only on visuals (like lip reading) to learn language. Since most deaf babies are born to hearing parents, not all deaf babies get access to language right away. 
As we know from Genie, the deaf Nicaraguan kids, and many other kinds of research, our brains are hungry for language—it's like our brains need to be programmed, and language gives us access to all the software we have up there. Delaying access to language has real consequences for language development, but also for other cognitive skills (like literacy outcomes, executive functioning, and inhibitory control). This is worth discussing more in another post—let us know if you're interested!
One thing is clear… 
Your brain needs language, and it knows just what to do with it! Language is an important way that we interact with the world and it even affects other skills that we develop. It's like our brain's operating system!
2025/07/09 09:47:21
Back to Top
HTML Embed Code: