از بیخ گوشم رد شدااا

ریده شد به حال و روزم دوباره-

she’s busy cooking

من اگه امروز نیومدم اینجا حرف بزنم اسمم شیلان نیست عاا این خط اینم نشون ☝🏻😭

اصلا نمی‌دونم از کجا شروع کنم وای-

می‌خوام از خوابگاه و هم‌اتاقی‌هام شروع کنم. چند روز پیش توی یه قرعه‌کشی که توی خوابگاه برگزار شده بود شرکت کردم و راستش خیلی شانسی بود و اصلا جدی نگرفتمش تا اینکه دیشب که از خونه برگشتم به سمت خوابگاه دیدم برام ایمیل اومده که برنده شدم! رفتم جایزه‌مو بگیرم و وقتی دیدمش، باورم نمی‌شد چون یه دستگاه قهوه‌ساز بردم!! 😭 از همون اول چشمم دنبالش بود دروغ چرا و همیشه دلم می‌خواست یکی برای مامانم بخرم چون خیلی دوست داشت خلاصه یه هدیه‌ی خوشگل نسیب مامانم شد ☕💛

من با ستاره یه زبان رمزی مخصوص خودمون ساختم و برای هر کدوم از هم‌اتاقی‌هام یه لقب گذاشتم 😭 مثلا دختر ویتنامی رو صدا می‌زنیم "شوهرخانم" چون واقعا تمام فکر و ذهنش خلاصه می‌شه توی یه چیز: مرد، دوست‌پسر و دلولو‌بازی!
یعنی هر موضوعی رو که باهاش وسط بکشی هرچقدر هم بی‌ربط باشه آخرش یه‌جوری حتما باید ربطش بده به «پسر» 💀

اون دو تا پسر چینی خوابگاه هم برای خودشون داستانی‌ان =) اسم یکی‌شون رو گذاشتم “امام‌زمان” چرا؟ چون اصلا این بشر دیده نمیشه! خدا شاهده همیشه غایبه، انگار واقعا رفته در غیبت کبرا به سر میبره 😭 از وقتی اومدم خوابگاه تا حالا شاید در مجموع سه بار دیدمش!
اون یکی پسره هم اوایل آشنایی اومد گفت: اسم انگلیسیم Melesـه، صدام بزنین مایلز که خب منم با کمال احترام و خلاقیت اسمشو عوض کردم و گذاشتم “مَلَس‌ خان” 🦦

میمونه چارلی، ایزابلا و کینگا. چارلی نمونه‌ی بارز یه پسر لوس و نُنُرِ پولدار انگلیسی که به‌ معنای واقعی هیچوقت توی زندگیش رنگ سختی و فلاکت رو ندیده 🤩 از اون دسته گِی‌های خبرچین و خاله‌زنکه هم هست برای همین اسمشو گذاشتم سیسی‌ جون 💅🏻 اوایل آشنایی همش فیس و افاده می‌اورد و می‌گفت از آشپزی و زندگی مستقل هیچ‌ چی نمی‌دونه و فلان... خلاصه یه موجود تمام‌عیار سینماییه این پسر 😭 خوشبختانه زیاد پیداش نمیشه ولیی همون ماهی یکی دوباری که سر و کله‌ش پیدا میشه میاد یه غذای کوفتی درست می‌کنه و ببین جوریییی آشپزخونه رو به فنا میده و میرینه که تا یه ماه باید بشینی فقط تمیزکاری

ایزابلا و کینگا رو راستش خیلی باهاشون ارتباط نگرفتم، مخصوصا ایزابلا. دوتایی با هم خیلی صمیمی‌ن و بیشتر وقتشونو با هم می‌گذرونن. کینگا اهل لهستانه و ایزابلا هم مثل چارلی انگلیسی ولی خوشبختانه ایزابلا سرش تو کار خودشه و دختر آروم و بی‌دردسریه. کینگا اما برعکس، یه‌کم زیادی شلوغ‌پلوغه و بعضی وقتا یه حرفایی میزنه که از شدت احمق بودنش واقعا نمی‌دونی باید بخندی، حرص بخوری یا سرتو بکوبی به دیوار :|

ازشون سوژه‌ی خوب گیر بیارم
در‌جا براشون لقب میسازم 😌

ولی وقتی کینگا و چارلی و کیتی جمع‌شون جمع میشه، واقعا صحنه‌ی خنده‌داریه 😭 با دل و جون می‌شینن حرف میزنن درباره‌ی مرد، رابطه، اکس، قرار گذاشتن و هزار تا داستان عاشقانه‌ی بی‌سروته! یعنی قشنگ تبدیل میشن به یه فیلم سینمایی زنده، فقط کارگردان و تیتراژ آخرش کمه 😪

ایشون هم اسمش Seungjooـه. یه روز باهم رفتیم کافه تا بیشتر آشنا بشیم و راستش خیلی زود فهمیدیم که کلی نقطه‌ی مشترک داریم. هم‌ جفتمون عاشق موسیقی جز‌ایم، شخصیت mbtiمون هم enfj دراومده (البته من خیلی وقته تستشو نزدم ممکنه عوض شده باشه) و در کل وقتی از خصوصیات اخلاقی و تجربه‌هامون حرف زدیم دیدیم واقعا چقدر دیدگاه‌هامون شبیه به همدیگه‌س. دختر خیلی نازنازی و مهربونیه، دوسش دارم :»
هنوز جور نشده که باهم jazz night بریم 🥲

بعد برام تعریف کرد که یه مدتی کارآموز بوده تا کی‌پاپ آیدل بشه 😭 ولی خانواده‌ش به‌ شدت مخالف بودن برای همین در نهایت تصمیمشو عوض کرده و بی‌خیالش شده. الان رشته‌ی طراحی لباس می‌خونه مخصوصا بخش مارکتینگ و به‌نظر میرسه واقعا از انتخاب جدیدش راضیه :)

وااای بعدش فهمیدم این دختر خیلی به غذا و فرهنگ ایرانی علاقه‌منده!!! یعنی وقتی اینو شنیدم من رسما از خوشحالی داشتم بال در‌ می‌آوردم :٫» قرار گذاشتیم هفته‌ی آینده باهم بریم یه رستوران ایرانی باحال و حسابی کباب بزنیم تو رگ 😩

امسال برای هالووین بالاخره یه برنامه‌ی درست و حسابی ریختم که جدی بگیرمش 🎃 سه‌ تا تم مختلف در نظر دارم چون قراره سه‌ تا پارتی برم و فعلا چیزی نمیگم که مثلا بذارم حسابی غافلگیر بشین 🙂‍↕️

امروز هم واقعا یه روز خیلیییی طولانی بود و رسما هلاک شدم… الانم باید بگیرم لالا چون فردا از ۹ صبح کلاس‌هام شروع میشن 🥲 خلاصه سرخط خبرها تا اینجا همینا بود فردا میام دوباره وراجی 💋

دیگه نمی‌ذارم دانشگاه منو از خودم
دور کنه واقعا آزاردهنده‌ست 😭