Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این مال یه ماه پیشه. بعد از شام با مامانم شراب خوردیم و طبق معمول با یه قطره الکل کلهم گرم شد =) مامانم که خوابید، ساعت دو نصف شب یهو یادم افتاد گیتار دارم!! و عذاب وجدان گرفتم که چرا یاد گرفتنش رو نصفه ول کردم، چرا اینقدر تنبلم، چرا مثل قبل انگیزه ندارم و هزار تا چرای دیگه… همینجوری که آروم سعی میکردم واسه خودم آهنگ بخونم و مامانمو بیدار نکنم، تصمیم گرفتم فیلم بگیرم و به دلایلی جلوی دوربین خجالت میکشیدم و نمیدونم چرا اینقدر خندهم میومد و مدام سعی میکردم جلوی خودمو بگیرم حالا شاید توی فیلم معلوم نباشه، ولی برای خودم خیلی تابلوعه 😭
😭5👏3
Diltengi
Hani Mojtahedy
من بۆ ئەوینی ئازادی ئەفڕم
ڕێگای ژیانی تازەتر ئەبڕم
مەلێکم، عاشق، ئەفڕم شارە و شار
ھەتا وڵاتی هەمیشە بەھار
من به خاطر عشقِ آزادی پر میزنم
به سمت زندگی نو تر، راه میکنم
یه مرغ، عاشق، پر میزنم شهر به شهر
تا میرسم به کشور همیشه بهار
ڕێگای ژیانی تازەتر ئەبڕم
مەلێکم، عاشق، ئەفڕم شارە و شار
ھەتا وڵاتی هەمیشە بەھار
من به خاطر عشقِ آزادی پر میزنم
به سمت زندگی نو تر، راه میکنم
یه مرغ، عاشق، پر میزنم شهر به شهر
تا میرسم به کشور همیشه بهار
❤1
آقا پای چپم به طرز عجیبی روز به روز دردناکتر میشه و این موضوع حسابی نگرانم کرده. از وقتی متوجه کبودیهای روی پام شدم مدام روی زخم و کبودیها پماد میزنم و هنوزم یخ میذارم اما هر کاری میکنم دردش ول کن نیست. هر وقت دردش زیاد میشه مسکن میخورم ولی دیشب که تا پنج صبح خوابم نبرد و پریشب دردش جوری بود که دیگه تحملش واقعا برام غیر ممکن شده بود. انگار یکی پامو گرفته فشار میده، میسوزونه، میکوبه و هر لحظه هم داره بدتر میشه :[
❤1
واای فقط برگردم خونه، اینقدر حرف دارم که آماده باشین مغزتون رو بخورم 😭🙏🏻
❤1
صبح ساعت ۸ بیدار شدم که نوبت بگیرم (باید صبح اول وقت زنگ بزنی) نیم ساعت منو پشت خط معطل کردن و صدای بوق ممتد تو گوشم تا بالاخره خانوم گوشی رو برداشت. حرف حساب هم که حالیشون نیست منم دیگه با کولیبازی، خواهش و تمنا و التماس بالاخره راضیشون کردم که امروز هر طوری شده بهم وقت بدن. دو ساعت تموم منتظر موندم تا نوبت بدن آخرش هم با ناباوری رفتم که ویزیت بشم (هنوز باورم نمیشه واقعا!)
حالا شانس آوردیم که تو درمانگاه محلهمون یه دکتر ایرانی هست و دلم خوش بود که امروز پیش اون بهم نوبت دادن ولی از بخت سیاهم مرخصی گرفته و نیستش 🥲 وقتی رفتم داخل متوجه شدم دوباره پیش همون بیسوادی که سری قبل پیشش رفتم نوبت دادن، اعصابم خورد شد گفتم جون هر کی دوست دارین منو ببرین پیش یه دکتر آسیایی، من دیگه پیش دکتر سفید پوست نمیرم چون واقعا هیچی از طبابت حالیتون نیست عه، گفتن خب اگه میخوای باید یه ساعت دیگه بمونی تا آقای ژانگ بیاد (یه مرد مسن چینی 🙂) دلم خوش بود که قبل از برگشتن مامانم از سر کار برسم خونه که نفهمه ولی با این وضع باید میموندم
جونم برات بگه همون یه ساعت مثل یه سال گذشت و بالاخره آقای ژانگ از راه رسید، تا کبودیها رو دید پشماش ریخت و یه لحظه به ساق پام دست زد گفت باید بری بیمارستان عکس بگیری که لطف کرد واسه امروز جور کرد وگرنه خودمو مییییکشتم (درمانگاه هیچی نداره دو سه تا دکترن که فقط معاینه میکنن) تا بیمارستان پیاده رفتم چون اتوبوس عن باز اعتصاب کردن-
بیمارستان عکس گرفتن و برگشتم، نگاه کرد گفت دختر خانم استخوانت ترک مویی برداشته و یه هماتوم عمیق عضلانی تشکیل شده =)) وای منو میگی؟ همون لحظه مردم و زنده شدم، ناخوداگاه چشمام پر اشک شد، بغضم گرفت و یهو زدم زیر گریه 😭 مرد بیچاره هول کرد نمیدونست باید چیکار کنه گفت باید زودتر میومدی گفتم اومدم ولی دکتر قبلی فقط پاهامو یه نگاهی انداخت گفت هیچی نیست برو خونه استراحت کن و کل مدت داشت تو گوگل سرچ میکرد و از اون موقع تا الان هر روز درگیر نوبت گرفتنم :)
😭1
حالا با وجود همهی اینا آخرش یه مسکن بهمون داد 😂 گفت بدتر شدی برگرد با خودم گفتم برگشتی در کار نیست کونبلبلی، دفعهی آخرم که پامو میذارم اینجا… ببین ایران با اون همه تحریم و بدبختی دکتر که میری حداققققل چند تا چیز بهت تجویز میکنن ولی اینا با این همه امکانات بابت هر نوبت فقط یه بسته بهت تجویز میکنن چون بودجه ندارن (؟!) که اونم اگه خیلی خوششانس باشی با دستای لرزون یه چیزی بهت میدن چون به این باور دارن که تا پای مرگ نری لزومی نداره تا دارو به همه برسه ☺️
👍2
بلژیک از این لحاظ خیلیییی بهتر بود و خب حالا نمیشه گفت که وضع کادر درمان و پزشکی همه جای انگلیس همچین بگا رفته چون بستگی به منطقه داره مثلا چند سال پیش زمانی که جنوب بودیم درمانگاه محلهمون خیلی سریع رسیدگی میکردن، دکترهاش همه انگلیسی احمق بودن ولی سعی و تلاش خودشون رو در زمینهی طبابت میکردن و تجویز کردناشون مثل آدم بود، وقتی میرفتی حداقل با خیال راحتتری بر میگشتی خونه اما این منطقهی یورکشایر و محلهی داغون ما اصلا خاک بر سری به تمام معناس 😟
👍1
آقا سرتون رو به درد نیارم ولی من هر چقدر اون موجود رو لعنت کنم بازم کمه و دلم به هیچ وجه خنک نمیشه، با اینکه ذهنم مدام درگیره همش سعی میکنم زیاد به روی خودم نیارم و بریزم تو خودم ولی اینکه بدون ذرهای عذاب وجدان خیلی راحت داره به روال عادی زندگیش ادامه میده و خدا میدونه فردا پس فردا چه طفلکی باز قربانی میشه در حالی که من هنوز دارم با دردایی که برام گذاشته دست و پنجه نرم میکنم دیوونهم میکنه :/
از یه طرف هم میترسم، میترسم که یه روز یهو سر راهم سبز بشه و دوباره از فرصت سواستفاده کنه و من آمادگی دفاع نداشته باشم چون مرتیکه انسان نیست که عین غول میمونه، باید حداقل یه چیزی دم دستم باشه که بتونم نهایت تلاش خودمو بکنم و اینم خوب میدونم دانشگاه که شروع بشه قطعا زیر نظر دوست و آشناهاش هستم و این فکر مدام توی ذهنمه که اگه بخواد دوباره نزدیک بشه، هیچکس حتی نمیفهمه
ببین دی ماه ۱۴۰۲ که بعد از چندیییین سال برگشتم صرفا فقط برای دکتر و درمان بود =] به دوستام که داخل ایران بودن راجب به این موضوع میگفتم مسخره میکردن که وا مگه میشه، حالا اونایی که خودشون مهاجرت کردن میفهمن الان. سه هفته تهران بودیم که هر روزش از صبح تا شب در به در درمانگاه و بیمارستان رفت و آمد داشتیم و هفتهی آخر وقت گذاشتیم رفتیم کرمانشاه که اونم خونهی فامیل کلا ازمون پرستاری میشد 😭 یعنی به جز یه نوبهار رفتن با دخترخالههام و بازار زرگرا برای خرید، دیگه هیچ جای خاصی نرفتم… مثلا دلم میخواست برم کوچه پس کوچههارو بگردم، با دوستام قرار بذارم کافه رستوران بریم، طاقبستان قدم بزنم، برای لباس کوردی پارچه بگیرم بدوزم و… که همش شد حسرت
دکترای اینجا انگار مکتب رفتنشون مثل
مهندس بوده، خیلی تو زمینهی علم و
دانش باهم نقطهی مشترکی دارن 😍
مهندس بوده، خیلی تو زمینهی علم و
دانش باهم نقطهی مشترکی دارن 😍
یا مثلا سری قبل که رفتم درمانگاه دکتر عین گاو نگام کرد پرسید تو تا حالا با این درد و کبودیها چطوری سر کردی؟ گفتم والا هر هفته میرم کلیسا، آب مقدس میریزم رو دست و پام به امید اینکه شفا پیدا کنم 🥰 د آخهههه مرتییییکهههه یعنی چییی عهه مثل سگ قرص و دارو میخورم و عین الکلی دمنوش میخورم، دمنوشی که تو قطعااا نمیدونی چی هست
فعلا فقط حرف، حرف chatgptـه واسه درمان این فلاکتی که سرم اومده هی سوال میپرسم طفل معصومو گییییر انداختم الانم از دستم گوزپیچ کرد عصبی شد 😔
❤1
