مهمّ¬ترین هدفِ حضرت حسین آزادی بود؛ آزادی
هدفِ حضرت حسین یا مهمّ¬ترین هدفِ آن حضرت، کسبِ آزادی بود. با این توضیح که یزید با نوشتن نامه به نمایندهاش در مدینه با صراحت از او خواست که از حسین یا باید برای من بیعت بگیرید یا اگر بیعت نکرد سرش را از تنش جداسازید و برایم بفرستید و حسین با قاطعیتِ تمام و با فریادی بلند گفت که هرگز بیعت نمی¬کنم و هر کاری کرد و به هر کجایی اعم از مکّه و کربلا رفت با همین هدف کرد و رفت تا بیعت نکند.
اگر مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد یا اگر خود درنهایت می¬خواست به کوفه رود همه و همه برای این بود که حامیان و هوادارانی هرکجا که ممکن بود بیابد تا نتوانند مجبور به بیعتش کنند. تا اینجای سخن متن همۀ تواریخ و منابع و مقاتلِ مستند و معتبر است. یعنی اگر کسی دستکم الفبای عاشوراپژوهی را بهدرستی بداند به حتم این هم می¬داند که در هدف¬شناسیِ امام حسین، قدرِ متیقّن و مسلّم همین امتناع از بیعت است وگرنه اهدافی چون حکومت و شهادت هم زیاده¬خواهی هم تحمیلِ عقیده بر واقعیت¬های تاریخی است و یا این¬که نتیجه خواسته و ناخواسته هدف فرض شده است و یا میان علم و قصد فرقی نگذاشته¬اند غافل از این¬که دانستن بسیار اعم از خواستن است و انسان هر چیزی را بداند که نمی¬خواهد. آری اینجا دانستن می¬تواند حکومت را از دایرۀ اهدافِ حسین خارج کند اما هرگز نمی¬تواند شهادت را بهجای آن بنشاند.
خلاصه هدفی که در اینجا هم مستند هم معقول هم همگان را – اعم از هواداران نظریۀ حکومت و جانبدارانِ نظریۀ شهادت – مقبول است چیزی جز «امتناع از بیعت» نیست و اهدافِ دیگر همیشه مورد مناقشه و منازعه بوده است و امروز هم بیشتر از پیش محلِ اشکالاتِ فراوان است.آری حسین را حرفی که همه قبولش دارند همین بود و هست:
مانندِ من هرگز با مثلِ یزید بیعت نمی¬کند. بیعت با شخصی مثلِ یزید مساوی است با هدمِ اسلام و هدر دادن همۀ زحماتِ طاقتفرسای انبیا و صلحا و اولیای حق. پس من هرگز به این جنایت و خیانتِ بزرگ تن نمی¬دهم هرچه بادا باد. پرپیداست که صدالبته در دلِ این هدفِ بزرگ و عالی و غایی (یعنی بیعت نکردن) افزون بر عزّت و آزادگی و بزرگواری، بهحق: حریّت و آزادی به معنای صحیح این واژۀ مقدّس هم وجود دارد بلکه جان و روحِ این هدف (یعنی بیعت نکردن) در واقع و همانا آزادی است و آزادی.
به عبارت ساده حضرت حسین می¬گفت: من آزادم و اختیاردارم تا با ستمگری مثلِ یزید بیعت نکنم زیرا علاوه بر این¬که وی می¬خواهد ظلمها و زورگویی¬های خود را بدتر از پدرش معاویه به نام قرآن و اسلام و خدا به خورد مردم دهد از من هم توقّع دارد با بیعت کردنم بر اینهمه جور و جفا و سلب آسایش و رجا از دل و ایمان مردم به خیال خودش تأیید و تأکیدی بستاند. امّا من ازآنجاییکه یک انسانم و اختیارِ خودم باید به دست خودم باشد. و ازآنجاکه «آزادی» مثلِ هر انسانی حقِ مسلّمِ من هم هست پس کسی نباید بهزور و زر و تزویر این حق را از من برُباید تا مرا بردۀ و بندۀ خویش گرداند. مرگ برای من هرچند که بارها زجرکشم کنند برتر و بهتر از این است که حقِ حُرّیّت و آزادی را از من بگیرند. جانم را هم هزار بار بگیرند آزادیام را نمی¬توانند و نباید بگیرند پس اگر راه دیگری نمانده باشد حاضرم با عزّتِ آزادی بمیرم و زندگیِ تحمیلی را در سایۀ استبدادِ دینی هرگز نپذیریم. بلی اگر چارۀ دیگری نباشد با سربلندی می¬میرم تا آزادی و آزادگی بماند. والحاصل هدف و حرفِ حسین همین است:
زندگیِ انسان زمانی معنا و ارزشِ زیست دارد که آزادی داشته باشد. «پس در دنیای خودتان آزاد باشید تا اگر هم دین و آیینی داشتید به دردتان بخورد بلکه معنای روزِ بازخواست را نیز فهمیدید>... فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه». از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل است که در ضمن وصیّت¬نامۀ خویش فرمود: « و خود را با بزرگواری از هر پستي به دور دار، هرچند كه تو را بهسوی خواستههايت كشاند، زيرا تو در ازاي آنچه از شخصيّت خود ميبخشي هرگز جايگزيني نخواهي يافت، مبادا بندۀ غیری باشی که این کار خلافِ خواستِ آفرینش است زیرا که آفریننده تو را از همان اول آزاد آفریده و آزاد خواسته است> وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً ».
آری هدفِ حسین همانا آزادی بود و انتظارش از انسان دقیقاً همین است هرگز تن به سلبِ آزادی ندهد که آزادی از حقوقِ اولیّه و مسلّمِ هر انسانی است و کسی از هر حقی از حقوق خویش هم بگذرد حق ندارد از این حقِ خدادادی چشم بپوشد یا خداناکرده آن را دستکم گیرد و کمبها بنمایاند.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
هدفِ حضرت حسین یا مهمّ¬ترین هدفِ آن حضرت، کسبِ آزادی بود. با این توضیح که یزید با نوشتن نامه به نمایندهاش در مدینه با صراحت از او خواست که از حسین یا باید برای من بیعت بگیرید یا اگر بیعت نکرد سرش را از تنش جداسازید و برایم بفرستید و حسین با قاطعیتِ تمام و با فریادی بلند گفت که هرگز بیعت نمی¬کنم و هر کاری کرد و به هر کجایی اعم از مکّه و کربلا رفت با همین هدف کرد و رفت تا بیعت نکند.
اگر مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد یا اگر خود درنهایت می¬خواست به کوفه رود همه و همه برای این بود که حامیان و هوادارانی هرکجا که ممکن بود بیابد تا نتوانند مجبور به بیعتش کنند. تا اینجای سخن متن همۀ تواریخ و منابع و مقاتلِ مستند و معتبر است. یعنی اگر کسی دستکم الفبای عاشوراپژوهی را بهدرستی بداند به حتم این هم می¬داند که در هدف¬شناسیِ امام حسین، قدرِ متیقّن و مسلّم همین امتناع از بیعت است وگرنه اهدافی چون حکومت و شهادت هم زیاده¬خواهی هم تحمیلِ عقیده بر واقعیت¬های تاریخی است و یا این¬که نتیجه خواسته و ناخواسته هدف فرض شده است و یا میان علم و قصد فرقی نگذاشته¬اند غافل از این¬که دانستن بسیار اعم از خواستن است و انسان هر چیزی را بداند که نمی¬خواهد. آری اینجا دانستن می¬تواند حکومت را از دایرۀ اهدافِ حسین خارج کند اما هرگز نمی¬تواند شهادت را بهجای آن بنشاند.
خلاصه هدفی که در اینجا هم مستند هم معقول هم همگان را – اعم از هواداران نظریۀ حکومت و جانبدارانِ نظریۀ شهادت – مقبول است چیزی جز «امتناع از بیعت» نیست و اهدافِ دیگر همیشه مورد مناقشه و منازعه بوده است و امروز هم بیشتر از پیش محلِ اشکالاتِ فراوان است.آری حسین را حرفی که همه قبولش دارند همین بود و هست:
مانندِ من هرگز با مثلِ یزید بیعت نمی¬کند. بیعت با شخصی مثلِ یزید مساوی است با هدمِ اسلام و هدر دادن همۀ زحماتِ طاقتفرسای انبیا و صلحا و اولیای حق. پس من هرگز به این جنایت و خیانتِ بزرگ تن نمی¬دهم هرچه بادا باد. پرپیداست که صدالبته در دلِ این هدفِ بزرگ و عالی و غایی (یعنی بیعت نکردن) افزون بر عزّت و آزادگی و بزرگواری، بهحق: حریّت و آزادی به معنای صحیح این واژۀ مقدّس هم وجود دارد بلکه جان و روحِ این هدف (یعنی بیعت نکردن) در واقع و همانا آزادی است و آزادی.
به عبارت ساده حضرت حسین می¬گفت: من آزادم و اختیاردارم تا با ستمگری مثلِ یزید بیعت نکنم زیرا علاوه بر این¬که وی می¬خواهد ظلمها و زورگویی¬های خود را بدتر از پدرش معاویه به نام قرآن و اسلام و خدا به خورد مردم دهد از من هم توقّع دارد با بیعت کردنم بر اینهمه جور و جفا و سلب آسایش و رجا از دل و ایمان مردم به خیال خودش تأیید و تأکیدی بستاند. امّا من ازآنجاییکه یک انسانم و اختیارِ خودم باید به دست خودم باشد. و ازآنجاکه «آزادی» مثلِ هر انسانی حقِ مسلّمِ من هم هست پس کسی نباید بهزور و زر و تزویر این حق را از من برُباید تا مرا بردۀ و بندۀ خویش گرداند. مرگ برای من هرچند که بارها زجرکشم کنند برتر و بهتر از این است که حقِ حُرّیّت و آزادی را از من بگیرند. جانم را هم هزار بار بگیرند آزادیام را نمی¬توانند و نباید بگیرند پس اگر راه دیگری نمانده باشد حاضرم با عزّتِ آزادی بمیرم و زندگیِ تحمیلی را در سایۀ استبدادِ دینی هرگز نپذیریم. بلی اگر چارۀ دیگری نباشد با سربلندی می¬میرم تا آزادی و آزادگی بماند. والحاصل هدف و حرفِ حسین همین است:
زندگیِ انسان زمانی معنا و ارزشِ زیست دارد که آزادی داشته باشد. «پس در دنیای خودتان آزاد باشید تا اگر هم دین و آیینی داشتید به دردتان بخورد بلکه معنای روزِ بازخواست را نیز فهمیدید>... فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه». از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل است که در ضمن وصیّت¬نامۀ خویش فرمود: « و خود را با بزرگواری از هر پستي به دور دار، هرچند كه تو را بهسوی خواستههايت كشاند، زيرا تو در ازاي آنچه از شخصيّت خود ميبخشي هرگز جايگزيني نخواهي يافت، مبادا بندۀ غیری باشی که این کار خلافِ خواستِ آفرینش است زیرا که آفریننده تو را از همان اول آزاد آفریده و آزاد خواسته است> وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً ».
آری هدفِ حسین همانا آزادی بود و انتظارش از انسان دقیقاً همین است هرگز تن به سلبِ آزادی ندهد که آزادی از حقوقِ اولیّه و مسلّمِ هر انسانی است و کسی از هر حقی از حقوق خویش هم بگذرد حق ندارد از این حقِ خدادادی چشم بپوشد یا خداناکرده آن را دستکم گیرد و کمبها بنمایاند.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from مقصود فراستخواه
فراستخواه تبیین کرد
عاشورا؛ روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی
مقصود فراستخواه در پنجمین جلسه نشست «چراغی دیگر» از سلسله نشستهای خانه اندیشمندان علوم انسانی به موضوع «محکمات و متشابهات عاشورا» پرداخت و گفت: عاشورا روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی و از تجربه بخشایش، گذشت و وفا است که این روایت به ناگزیر دراماتیک است. هر کسی که وجدان و شرف و آگاهی داشته باشد و در چنین موقعیتی قرار بگیرد به ناگزیر روایت دراماتیک خواهد داشت.
به گزارش ایکنا، مقصود فراستخواه، جامعهشناس و استاد موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در پنجمین جلسه نشست «چراغی دیگر» از سلسله نشستهای خانه اندیشمندان علوم انسانی که به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا(ع) شامگاه شنبه ۱۴ تیر برگزار شد به موضوع «محکمات و متشابهات عاشورا» پرداخت که در ادامه مشروح آن را میخوانیم.
دین ساحت ذهن و زبان بشر است و عنصر مرکزی آن توجه به عنصر قدسی، غایی و رستگاری نهایی است اما ذهن و زبان انسانی حداقل به غیر از ساحت دین، هفت ساحت دیگر دارد. هر کدام از این هفت ساحت موجودیتی دارند که مهم هستند و قواعد و زبان خاصی دارند؛ مانند ساحت عقل و خردورزی که یک ساحت مستقل است، ساحت الفت، ساحت اخلاق، ساحت معنا، ساحت هنر و صور خیال، ساحت علمورزی و ساحت فناوری. زکریای رازی در مباحث فلسفی خود از ملتهایی بحث میکند که اصلاً نبوتی در بین آنها نبود و زندگی کردند و تمدن، اخلاق، الفت و عقل داشتند.
اتفاقاً یکی از خطابههای حسین بن علی، سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا که در قدیمیترین منابع هم ذکر شده است دلالت و آشکاری بر این فرض دارد که فرمودهاند «ای گروه ابوسفیان، دین ندارید و از معاد نمیترسید؟ آزاده باشید؛ اگر آزاده نیستید به عرف و سنتهای عرب بازگردید. من را میکشید؟ این جهال و لاتهای خود را نگذارید که به خانوادهام تعرض کنند.» حسین بن علی(ع) در اینجا ساحت آزادمنشی مستقل از دین، ساحت اخلاق و ساحت عرف عرب را معرفی میکند. هشت ساحتی که بیان شد که یکی از آنها ساحت دین است که هر کدام مبادی و روششناسی خود را دارند. میان این ساحات هشتگانه میتوان با حفظ قلمرو و همزیستی قلمروها به شکل خلاق و آزادمنشانه؛ تعامل، تبادل و گفتوگوهای ثمربخشی صورت گیرد.
خطاهای ساحت دینی
هر کدام از این ساحتها هم معرضها، مغالطات و خطاهایی وجود دارد؛ مثلاً پوزیتیویسم در ساحت علمورزی، خطایی است که دانشمندان مرتکب میشوند و در ساحت دینورزی هم همین گونه است که استعداد تعصب و تمامیتخواهی است. کسی که به غلط دین میورزد میتواند بگوید که همه چیز را من تعیین میکنم و دین تکلیف همه چیز را مشخص میکند. کجای منطق میگوید که دین باید تکلیف همه چیز را روشن کند؟ در ساحت دین، غلبه احساسات کور، هیجانات مفرط، عقلگریزی، خرافات و مناسکگرایی وجود دارد البته منظور مناسکی که جزو فرهنگ، آیینها و مناسک هر فرهنگی وجود دارد، نیست. نکته مهم دیگر این است که در ساحت دین استعدادی وجود دارد که تمایل دارد بر سایر ساحتها سلطه داشته باشد که میتوان آن را «سلطه مقدس» بر تمامی ساحتها به نام دین نامید.
همچنین در دین استعداد غلو و مبالغه وجود دارد که در قرآن به این موضوع با آیه «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ» بر این مسئله تأکید شده است. به عنوان مثال میتوان به غلو در نهضت سیدالشهدا(ع) اشاره کرد که از صفویه تا قاجار و از قاجار تا انقلاب و به ویژه از انقلاب تا به امروز غلوهای زیادی در نهضت حضرت اباعبدالله سیدالشهدا(ع) صورت گرفته است. نمونههای آن عباراتی است که متعلق به دوره قاجار است و از فضای عراقی برخاسته است که گفته شده «إنَّ الحیاةَ عقیدةٌ و جهادٌ» که نه حدیث است و نه منبع آن در کتابها وجود دارد که از سنتهای دینی عراقی در دوره قاجار برخاسته است که بالاتر از عقل و قرآن نشسته است و در دوره انقلاب از آن یک ایدئولوژی ساخته شد که یعنی عقیده داشته باشید و مدام در راه آن بجنگید. وقتی یک ایدئولوژی دولت میشود نتیجه آن مشخص است؛ گویی کل زندگی ما یک ایدئولوژی است و ستیز با آن ایدئولوژی با همه چیز و همیشه است. عبارت «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» هم هیچ سندیتی درباره درست بودن آن وجود ندارد و بیشتر از طریق منابر و تریبونها منتشر شده است که یعنی همه روزها عاشورا و همه جا کربلاست؛ باید پرسید پس چه روزی، روز کار، ورزش، عقلانیت، بازار، تولید و توسعه است؟
ادامه مطلب در لینک زیر:
https://iqna.ir/fa/news/4293051/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B8%D9%85%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%88-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C
عاشورا؛ روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی
مقصود فراستخواه در پنجمین جلسه نشست «چراغی دیگر» از سلسله نشستهای خانه اندیشمندان علوم انسانی به موضوع «محکمات و متشابهات عاشورا» پرداخت و گفت: عاشورا روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی و از تجربه بخشایش، گذشت و وفا است که این روایت به ناگزیر دراماتیک است. هر کسی که وجدان و شرف و آگاهی داشته باشد و در چنین موقعیتی قرار بگیرد به ناگزیر روایت دراماتیک خواهد داشت.
به گزارش ایکنا، مقصود فراستخواه، جامعهشناس و استاد موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در پنجمین جلسه نشست «چراغی دیگر» از سلسله نشستهای خانه اندیشمندان علوم انسانی که به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا(ع) شامگاه شنبه ۱۴ تیر برگزار شد به موضوع «محکمات و متشابهات عاشورا» پرداخت که در ادامه مشروح آن را میخوانیم.
دین ساحت ذهن و زبان بشر است و عنصر مرکزی آن توجه به عنصر قدسی، غایی و رستگاری نهایی است اما ذهن و زبان انسانی حداقل به غیر از ساحت دین، هفت ساحت دیگر دارد. هر کدام از این هفت ساحت موجودیتی دارند که مهم هستند و قواعد و زبان خاصی دارند؛ مانند ساحت عقل و خردورزی که یک ساحت مستقل است، ساحت الفت، ساحت اخلاق، ساحت معنا، ساحت هنر و صور خیال، ساحت علمورزی و ساحت فناوری. زکریای رازی در مباحث فلسفی خود از ملتهایی بحث میکند که اصلاً نبوتی در بین آنها نبود و زندگی کردند و تمدن، اخلاق، الفت و عقل داشتند.
اتفاقاً یکی از خطابههای حسین بن علی، سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا که در قدیمیترین منابع هم ذکر شده است دلالت و آشکاری بر این فرض دارد که فرمودهاند «ای گروه ابوسفیان، دین ندارید و از معاد نمیترسید؟ آزاده باشید؛ اگر آزاده نیستید به عرف و سنتهای عرب بازگردید. من را میکشید؟ این جهال و لاتهای خود را نگذارید که به خانوادهام تعرض کنند.» حسین بن علی(ع) در اینجا ساحت آزادمنشی مستقل از دین، ساحت اخلاق و ساحت عرف عرب را معرفی میکند. هشت ساحتی که بیان شد که یکی از آنها ساحت دین است که هر کدام مبادی و روششناسی خود را دارند. میان این ساحات هشتگانه میتوان با حفظ قلمرو و همزیستی قلمروها به شکل خلاق و آزادمنشانه؛ تعامل، تبادل و گفتوگوهای ثمربخشی صورت گیرد.
خطاهای ساحت دینی
هر کدام از این ساحتها هم معرضها، مغالطات و خطاهایی وجود دارد؛ مثلاً پوزیتیویسم در ساحت علمورزی، خطایی است که دانشمندان مرتکب میشوند و در ساحت دینورزی هم همین گونه است که استعداد تعصب و تمامیتخواهی است. کسی که به غلط دین میورزد میتواند بگوید که همه چیز را من تعیین میکنم و دین تکلیف همه چیز را مشخص میکند. کجای منطق میگوید که دین باید تکلیف همه چیز را روشن کند؟ در ساحت دین، غلبه احساسات کور، هیجانات مفرط، عقلگریزی، خرافات و مناسکگرایی وجود دارد البته منظور مناسکی که جزو فرهنگ، آیینها و مناسک هر فرهنگی وجود دارد، نیست. نکته مهم دیگر این است که در ساحت دین استعدادی وجود دارد که تمایل دارد بر سایر ساحتها سلطه داشته باشد که میتوان آن را «سلطه مقدس» بر تمامی ساحتها به نام دین نامید.
همچنین در دین استعداد غلو و مبالغه وجود دارد که در قرآن به این موضوع با آیه «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ» بر این مسئله تأکید شده است. به عنوان مثال میتوان به غلو در نهضت سیدالشهدا(ع) اشاره کرد که از صفویه تا قاجار و از قاجار تا انقلاب و به ویژه از انقلاب تا به امروز غلوهای زیادی در نهضت حضرت اباعبدالله سیدالشهدا(ع) صورت گرفته است. نمونههای آن عباراتی است که متعلق به دوره قاجار است و از فضای عراقی برخاسته است که گفته شده «إنَّ الحیاةَ عقیدةٌ و جهادٌ» که نه حدیث است و نه منبع آن در کتابها وجود دارد که از سنتهای دینی عراقی در دوره قاجار برخاسته است که بالاتر از عقل و قرآن نشسته است و در دوره انقلاب از آن یک ایدئولوژی ساخته شد که یعنی عقیده داشته باشید و مدام در راه آن بجنگید. وقتی یک ایدئولوژی دولت میشود نتیجه آن مشخص است؛ گویی کل زندگی ما یک ایدئولوژی است و ستیز با آن ایدئولوژی با همه چیز و همیشه است. عبارت «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» هم هیچ سندیتی درباره درست بودن آن وجود ندارد و بیشتر از طریق منابر و تریبونها منتشر شده است که یعنی همه روزها عاشورا و همه جا کربلاست؛ باید پرسید پس چه روزی، روز کار، ورزش، عقلانیت، بازار، تولید و توسعه است؟
ادامه مطلب در لینک زیر:
https://iqna.ir/fa/news/4293051/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B8%D9%85%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%88-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C
IQNA | خبرگزاری بین المللی قرآن
عاشورا؛ روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی
مقصود فراستخواه در پنجمین جلسه نشست «چراغی دیگر» از سلسله نشستهای خانه اندیشمندان علوم انسانی به موضوع «محکمات و متشابهات عاشورا» پرداخت و گفت: عاشورا روایتی از عظمت روحی، شهادت و آزادگی و از تجربه بخشایش، گذشت و وفا است که این روایت به ناگزیر دراماتیک…
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
بازخوانی فرهنگ عاشورا.pdf
213 KB