✅علی را دوست دارم چون که عادل بود✅
عدالت از دید مولا علی آن قدر مهم بود که حتی خود را فدای آن ساخت و به قولِ معروف : « قُتِلَ علیُّ فی محرابِ عبادته لشدّة عدله / علی در دادورزی کوتاه نیامد تا آنجا که خود در محرابِ عبادتش به قتل رسید.»
✅علی حتی خدا را «عدل» خواند✅
و در تعریفِ حضرتِ حق می گوید:
« أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ / گواهی می دهم که او عینِ عدل و داده؛
و داوری که در داوری سنگ تمام نهاده » ( نگا : نهج البلاغه / خطبه 214 / جمله نخست )
باری مولا علی را باید به خاطر عدالتمداریش و برای توسعه عدل و انصاف دوست داشت که همین می تواند در هر حال مفید و مصاب باشد، آری:
علی را دوست دارم چون که عادل بود
عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود
@m_sehati
عدالت از دید مولا علی آن قدر مهم بود که حتی خود را فدای آن ساخت و به قولِ معروف : « قُتِلَ علیُّ فی محرابِ عبادته لشدّة عدله / علی در دادورزی کوتاه نیامد تا آنجا که خود در محرابِ عبادتش به قتل رسید.»
✅علی حتی خدا را «عدل» خواند✅
و در تعریفِ حضرتِ حق می گوید:
« أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ / گواهی می دهم که او عینِ عدل و داده؛
و داوری که در داوری سنگ تمام نهاده » ( نگا : نهج البلاغه / خطبه 214 / جمله نخست )
باری مولا علی را باید به خاطر عدالتمداریش و برای توسعه عدل و انصاف دوست داشت که همین می تواند در هر حال مفید و مصاب باشد، آری:
علی را دوست دارم چون که عادل بود
عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود
@m_sehati
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
احمقانه ترین حالات حاکمان
امام علی علیه السلام از بدترین و نابخردانه ترین حالات حاکمان چنین خبر می دهد :
بيشك از نابخردانهترين حالاتِ حاكمان، پيشِ مردمانِ شايسته اين است كه گمان رود آنان دوستدار به خود نازيدن و كارشان از روي خود بزرگ ديدن است(25) و من زشت ميشمارم به گمان شما چنين رود كه چاپلوسي و شنيدن ستايش را دوست دارم و من ـ به شكر خدا ـ چنان نبودهام(26) و اگر هم دوست ميداشتم كه در حقّم چنين و چنان گويند البتّه كه تركش ميكردم چه خود را در پيشگاه خداي پاك، پستتر از آن ميدانم كه بتوانم به عظمت و كبريايي كه تنها در خور اوست رسيده باشم.(27) و با اين كه مردم پس از بيرون آمدن از آزمون و گرفتاري، ستايش را شيرين ميشمارند باز با ستايش زيبايي هم كه باشد شما مرا نستاييد(28) تا براي خداي پاك و شما خود را از زير بار بيمي كه دربارة حقوق ديگران دارم بيرون سازم؛ حقوقي كه از گزاردن آنها فراغت نيافتهام و واجبهايي كه ناچار به انجامِ آنها هستم.(29)
حال با من چنان سخن نگوييد كه با زورگويان گويند و با محافظهكاري خود را از من دور نگه نداريد چنانكه از تندخويان و خشمگيرندگان نگهدارند(30) و با من بهصورتِ ساختگي نشست و برخاست نكنيد و گمان مبريد از حقّي كه به من گفته شود گرانم آيد و يا اينكه بخواهم مرا بزرگ شمارند،(31) زيرا كسي كه گفته شدن حق يا پيشنهادِ عدل بر او گران آيد، كار به حق و عدل كردن بر او گرانتر خواهد آمد.(32) پس، از سخني كه براي حقّي باشد يا مشورت و پيشنهادي كه براي عدلي باشد خودداري نكنيد(33) زيرا كه من در نفسِ خود فراتر از آن نيستم كه خطايي كنم و يا كار خود را از خطا در امان دانم مگر اينكه خدا از نفسِ من كفايت كند آنچه را كه از من به آن تواناتر است.(34) جز اين نيست كه من و شما بندگان و بردگانِ پروردگاري هستيم كه جز او پروردگاري نيست؛ ما را آنچنان ميدارد كه ما خود را نميتوانيم چنان داشت.(35) همو ما را از آنچه در آن مانده بوديم به جايي كه شايستهاش بوديم درآورد تا پس از گمراه بودن به راهمان گردانيد و پس از كور بودن بصيرتمان داد.(36)
ر.ک : نهج البلاغه ، خطبه 216 ، ترجمه ی صحتی سردرودی ، ص 483 .
@m_sehati
امام علی علیه السلام از بدترین و نابخردانه ترین حالات حاکمان چنین خبر می دهد :
بيشك از نابخردانهترين حالاتِ حاكمان، پيشِ مردمانِ شايسته اين است كه گمان رود آنان دوستدار به خود نازيدن و كارشان از روي خود بزرگ ديدن است(25) و من زشت ميشمارم به گمان شما چنين رود كه چاپلوسي و شنيدن ستايش را دوست دارم و من ـ به شكر خدا ـ چنان نبودهام(26) و اگر هم دوست ميداشتم كه در حقّم چنين و چنان گويند البتّه كه تركش ميكردم چه خود را در پيشگاه خداي پاك، پستتر از آن ميدانم كه بتوانم به عظمت و كبريايي كه تنها در خور اوست رسيده باشم.(27) و با اين كه مردم پس از بيرون آمدن از آزمون و گرفتاري، ستايش را شيرين ميشمارند باز با ستايش زيبايي هم كه باشد شما مرا نستاييد(28) تا براي خداي پاك و شما خود را از زير بار بيمي كه دربارة حقوق ديگران دارم بيرون سازم؛ حقوقي كه از گزاردن آنها فراغت نيافتهام و واجبهايي كه ناچار به انجامِ آنها هستم.(29)
حال با من چنان سخن نگوييد كه با زورگويان گويند و با محافظهكاري خود را از من دور نگه نداريد چنانكه از تندخويان و خشمگيرندگان نگهدارند(30) و با من بهصورتِ ساختگي نشست و برخاست نكنيد و گمان مبريد از حقّي كه به من گفته شود گرانم آيد و يا اينكه بخواهم مرا بزرگ شمارند،(31) زيرا كسي كه گفته شدن حق يا پيشنهادِ عدل بر او گران آيد، كار به حق و عدل كردن بر او گرانتر خواهد آمد.(32) پس، از سخني كه براي حقّي باشد يا مشورت و پيشنهادي كه براي عدلي باشد خودداري نكنيد(33) زيرا كه من در نفسِ خود فراتر از آن نيستم كه خطايي كنم و يا كار خود را از خطا در امان دانم مگر اينكه خدا از نفسِ من كفايت كند آنچه را كه از من به آن تواناتر است.(34) جز اين نيست كه من و شما بندگان و بردگانِ پروردگاري هستيم كه جز او پروردگاري نيست؛ ما را آنچنان ميدارد كه ما خود را نميتوانيم چنان داشت.(35) همو ما را از آنچه در آن مانده بوديم به جايي كه شايستهاش بوديم درآورد تا پس از گمراه بودن به راهمان گردانيد و پس از كور بودن بصيرتمان داد.(36)
ر.ک : نهج البلاغه ، خطبه 216 ، ترجمه ی صحتی سردرودی ، ص 483 .
@m_sehati
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
این حکومت آب گندیده ای است
و از خطبههاي اوست كه درود بر او
پس از وفات رسول خدا ـ كه دعا و درود خدا بر او و خاندانش باد ـ عبّاس و ابوسفيان به حضرت علي(ع) گفتند كه بيا با تو براي خلافت بيعت بكنيم و اين پس از آن بود كه بيعت با ابوبكر در سقيفه پايان پذيرفته بود، حضرت در پاسخ، آنها را از آشوب باز داشت و از خُلق و خو و دانش خويش سخن گفت:
بازداشتن از آشوب
اي مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاي نجات بشكنيد و پيش رويد(1) و از راهي كه در نفرت از يكديگر پيش گرفتهايد، برگرديد(2) و تاجهاي فخرفروشي به همديگر را به خاك درافكنيد(3) آنكس رستگار شد كه يا با بال و پر به پا خاست و يا گردن نهاد و بياسود(4) اين حكومت، آب گنديدهاي است و لقمهاي كه در گلوي خورندهاش گير ميكند(5) ميوهچيني كه آن را پيش از رسيدنش برداشت كند چون كشاورزي باشد كه در زمين ديگري كاشت كند.(6)
اخلاق و دانش او
اگر سخن گويم، گويند كه آزمندانه حكومت را خواهد و اگر سكوت كنم، گويند كه از مرگ ميهراسد!(7) من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جهاد و جنگ؟! محال است محال.(8)
به خدا سوگند كه اُنس و اشتياق پسر ابوطالب به مرگ، بيشتر از آن اُنس و اشتياقي است كه بچّة شيرخوار به پستان مادرش دارد.(9) بلكه من دانشي ناگشوده در دل دارم كه اگر از آن دم زنم، چنان به خود ميپيچيد و ميلرزيد كه ريسمان در درون چاهي عميق و تاريك ميپيچد و ميلرزد.(10)
ر. ک : نهج البلاغه خطبه ی پنجم
از این خطبه مسائل مهمی را به وضوح می توان فهمید که به دو مسأله اشارتی میشود:
1 . امامت و امارت یکی نیستند و با هم تفاوت بسیاری دارند به عبارت دیگر آن امامتی که ادامه ی نبوت است غیر از حکومت و امارت است زیرا که اگر یکی بودند هرگز مولا علی (ع) حکومت را « آب متعفن و گنداب » نمی خواند زیرا به امامت معنوی و الاهی که ادامه نبوت و پیام آوری الاهی است نمی توان گفت گنداب و آب متعفن است یا « پست تر از آب کثیفی است که هنگام عطسه از دماغ بزی به هوا پراکنده میشود » چنان که همین توصیف بسیار تحقیر آمیز را هم مولا در وصف حکومت دارد ( ر . ک : نهج البلاغه خطبه سوم ) و نظائر این دو در سخنان حضرتش فراوان است.
2 . مولا علی (ع) بر خلاف تصور رایجی که مدام تبلیغ میشود در اصل و از همان نخست نشان داده بود که رغبتی به حکومت ندارد و نمی خواهد از موضع قدرت و حکومت از زبان اسلام و قرآن سخن گوید زیرا که اگر در پی حکومت بود این فرصت طلایی را که رئیس دو طائفه بزرگ و نیرمند عرب آن روز ( یعنی بنی امیه و بنی عباس ) به پیش پایش گذاشتند و حمایت خود را از او با صراحت اعلان کردند پس نمی زد زیرا که قبیله ابوکر و عمر نمی توانستند در برابر قبیله ابوسفیان و عباس بن عید المطلب کاری از پیش ببرند افزون بر این که طائفه ی بزرگ انصار یعنی اهل مدینه هم با علی علیه السلام بودند و با ابوبکر بیعت نکرده بودند تا بعدها رئیسشان را مزدوان حکومت ترور کردند و خونش را به گردن اجنه انداختند!
آری این همه با اسناد و شواهد بسیار دیگری که به خصوص از سراسر نهج البلاغه پیداست نشان میدهد که امام علی (ع) در پی کسب قدرت و حکومت نبود و مخالفتش با خلفا به این معنا نبود که شما حکومت نکنید و بگذارید من حکومت بکنم بلکه به این معنا بود که شما حق ندارید خود را جانشین پیام آور خدا بخوانید و افزون بر حکمرانی منبر و محراب رسول الله (ص) را هم غصب کنید و خود را نماینده آن حضرت جا بزنید.
در پی جاه زید و بکر نبود
مرتضی مرد بود و مکر نبود
اشتباه نشود کسی در ضرورت حکومت و امنیت تردیدی به خود راه نمی دهد آخر چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است سخن این است که امام علی حکومت را حق مردم می دانست و آن را از مقوله نبوت و دین جدا می دید که با هر کس یا کسانی اگر اکثریت مردم به صورت آزاد بیعت کردند حکومت کنند و مشروعیت حکومت خود را همیشه مستند به بیعت آزادانه ی اکثریت می کرد و هر گز نمی گفت حکومت حق خدا و رسولش بوده و اینک من به جای خدا نشسته ام .
@m_sehati
و از خطبههاي اوست كه درود بر او
پس از وفات رسول خدا ـ كه دعا و درود خدا بر او و خاندانش باد ـ عبّاس و ابوسفيان به حضرت علي(ع) گفتند كه بيا با تو براي خلافت بيعت بكنيم و اين پس از آن بود كه بيعت با ابوبكر در سقيفه پايان پذيرفته بود، حضرت در پاسخ، آنها را از آشوب باز داشت و از خُلق و خو و دانش خويش سخن گفت:
بازداشتن از آشوب
اي مردم! امواج فتنهها را با كشتيهاي نجات بشكنيد و پيش رويد(1) و از راهي كه در نفرت از يكديگر پيش گرفتهايد، برگرديد(2) و تاجهاي فخرفروشي به همديگر را به خاك درافكنيد(3) آنكس رستگار شد كه يا با بال و پر به پا خاست و يا گردن نهاد و بياسود(4) اين حكومت، آب گنديدهاي است و لقمهاي كه در گلوي خورندهاش گير ميكند(5) ميوهچيني كه آن را پيش از رسيدنش برداشت كند چون كشاورزي باشد كه در زمين ديگري كاشت كند.(6)
اخلاق و دانش او
اگر سخن گويم، گويند كه آزمندانه حكومت را خواهد و اگر سكوت كنم، گويند كه از مرگ ميهراسد!(7) من و ترس از مرگ؟! آن هم پس از آن همه جهاد و جنگ؟! محال است محال.(8)
به خدا سوگند كه اُنس و اشتياق پسر ابوطالب به مرگ، بيشتر از آن اُنس و اشتياقي است كه بچّة شيرخوار به پستان مادرش دارد.(9) بلكه من دانشي ناگشوده در دل دارم كه اگر از آن دم زنم، چنان به خود ميپيچيد و ميلرزيد كه ريسمان در درون چاهي عميق و تاريك ميپيچد و ميلرزد.(10)
ر. ک : نهج البلاغه خطبه ی پنجم
از این خطبه مسائل مهمی را به وضوح می توان فهمید که به دو مسأله اشارتی میشود:
1 . امامت و امارت یکی نیستند و با هم تفاوت بسیاری دارند به عبارت دیگر آن امامتی که ادامه ی نبوت است غیر از حکومت و امارت است زیرا که اگر یکی بودند هرگز مولا علی (ع) حکومت را « آب متعفن و گنداب » نمی خواند زیرا به امامت معنوی و الاهی که ادامه نبوت و پیام آوری الاهی است نمی توان گفت گنداب و آب متعفن است یا « پست تر از آب کثیفی است که هنگام عطسه از دماغ بزی به هوا پراکنده میشود » چنان که همین توصیف بسیار تحقیر آمیز را هم مولا در وصف حکومت دارد ( ر . ک : نهج البلاغه خطبه سوم ) و نظائر این دو در سخنان حضرتش فراوان است.
2 . مولا علی (ع) بر خلاف تصور رایجی که مدام تبلیغ میشود در اصل و از همان نخست نشان داده بود که رغبتی به حکومت ندارد و نمی خواهد از موضع قدرت و حکومت از زبان اسلام و قرآن سخن گوید زیرا که اگر در پی حکومت بود این فرصت طلایی را که رئیس دو طائفه بزرگ و نیرمند عرب آن روز ( یعنی بنی امیه و بنی عباس ) به پیش پایش گذاشتند و حمایت خود را از او با صراحت اعلان کردند پس نمی زد زیرا که قبیله ابوکر و عمر نمی توانستند در برابر قبیله ابوسفیان و عباس بن عید المطلب کاری از پیش ببرند افزون بر این که طائفه ی بزرگ انصار یعنی اهل مدینه هم با علی علیه السلام بودند و با ابوبکر بیعت نکرده بودند تا بعدها رئیسشان را مزدوان حکومت ترور کردند و خونش را به گردن اجنه انداختند!
آری این همه با اسناد و شواهد بسیار دیگری که به خصوص از سراسر نهج البلاغه پیداست نشان میدهد که امام علی (ع) در پی کسب قدرت و حکومت نبود و مخالفتش با خلفا به این معنا نبود که شما حکومت نکنید و بگذارید من حکومت بکنم بلکه به این معنا بود که شما حق ندارید خود را جانشین پیام آور خدا بخوانید و افزون بر حکمرانی منبر و محراب رسول الله (ص) را هم غصب کنید و خود را نماینده آن حضرت جا بزنید.
در پی جاه زید و بکر نبود
مرتضی مرد بود و مکر نبود
اشتباه نشود کسی در ضرورت حکومت و امنیت تردیدی به خود راه نمی دهد آخر چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است سخن این است که امام علی حکومت را حق مردم می دانست و آن را از مقوله نبوت و دین جدا می دید که با هر کس یا کسانی اگر اکثریت مردم به صورت آزاد بیعت کردند حکومت کنند و مشروعیت حکومت خود را همیشه مستند به بیعت آزادانه ی اکثریت می کرد و هر گز نمی گفت حکومت حق خدا و رسولش بوده و اینک من به جای خدا نشسته ام .
@m_sehati
خاطرات سفر. عبدالمجيد واعظی.pdf
4.6 MB
خاطرات سفر. عبدالمجيد واعظی. تبریز: کتابفروشی صابری، 1354.[یادهای سفر به مشهد همراه آیت الله شریعتمداری، با اتومبیل از راه مازندران. ب. ت].
🌹@m_sehati🌹
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
لطف دختر
من نمی گویم که زهرا دختر پیغمبر است
امتداد مصطفی هم با همین تک دختر است
« بی ملاحت آن پدر کو را نباشد دختری» (1)
این مَثل در آن « انَا اَملَح » به معنا مُستر است
مصطفی هم از نشاط فاطمه بشّاش بود
در تبسّمهای احمد ، لطف دختر مضمر است
با سکوت سبز و لبخند ملیحش می سرود :
دختری دارم که از صدها پسر هم برتر است
من نمی گویم که زهرا با علی همخانه بود
یا که شیر بیشه ی اندیشه او را شوهر است ،
حرف دیگر دارم از دل می سرایم نغمه ای ،
سوز سازی در سرم با خون دل خنیاگر است:
صد نگو ، گر صد هزاران فضل باشد با علی
فاطمه یک فضل دیگر دارد : او یک مادر است
مادری را مثل و مانندی نباشد جز خدا
این خدای خاکی و کوچکنما هم مهتر است
آسمانی یازده خورشید از او سر می زند
مهر را رنگین کمال عصمتش پیغمبر است
فاطمه فرزانه ، فرزندِ بهارِ عقل بود
سالک اندیشه را هر کلمه از او رهبر است
سطرسطر خطبه اش فصل الخطاب گفت و گو
هر سخن از انتقادش خصم را رسواگر است
از فدک تا فاطمه ، از فرش تا عرش است فرق
باغبازیها کجا سیمرغ را بال و پر است ؟!
هرچه در وصفش بگویم باز کمتر گفته ام
هر چهار دفتر به مدحش گفت و گویی کمتر است
آیت تطهیر و « کرّمنا بنی آدم » ببین
سوره ای از بیکران قرآنِ فضلش کوثر است
تا شنیدم کربلا را با دو زینب زمزمه
تازه فهمیدم که آری اصل کوثر ، دختر است
تا قلم قد می کشد از قدر کوثر گفته اند
تا سخن سر می زند در وصف دختر ، دفتر است
تا غزل را حافظی باشد ، سخن را صائبی
زن به زیبایی مثل ، هر دختری هم دلبر است
وحی و الهامی که بر آیینه اشراق آورد ،
سهم احساس برین در جنس زن افزونتر است
مرد مردان هم که باشی باز محتاج زنی
با وجود فاطمه ، کامل ، کمال حیدر است
در ستایش صد سخن سر می رسد در وصف او
مرتضی را گوش کن این عرصه را هم صفدر است
گفت خود را تا نپنداری که جسم کوچکی ،
آدمیت عالمی دارد که از عالم بر است
در ستیغ این سخن مولا به زهرا چشم داشت
مشرق اشراق را زهرا « جهانِ اکبر » است (2)
قدر زهرا می شود روشن به روز رستخیز
فاطمه در فصل فردا محشر اندر محشر است
شب سحر شد حرف آخر را بگویم والسلام :
فاطمه خود عالمی دارد ، جهانی دیگر است
محمد صحتی سردرودی / 21 / 3 / 86 / قم.
1 . ترجمه گونه ای از ضرب المثلی به زبان ترکی که گوید:
« قیزسیز بابا : دوزسوز بابا » یعنی پدر بی دختر، پدر بی نمکی است .
2 . اقتباسی از سخنی سبز و منسوب به مولا علی علیه السلام : « اَ تزعم انّک جرم صغیرُ / وَ فیک انطوَی العالَم ُالاکبرُ( آیا تو –انسان- می پنداری جرم کوچکی و حال آن که جهانِ بزرگتر در وجودت پیچیده و نهفته است؟).
@m_sehati
من نمی گویم که زهرا دختر پیغمبر است
امتداد مصطفی هم با همین تک دختر است
« بی ملاحت آن پدر کو را نباشد دختری» (1)
این مَثل در آن « انَا اَملَح » به معنا مُستر است
مصطفی هم از نشاط فاطمه بشّاش بود
در تبسّمهای احمد ، لطف دختر مضمر است
با سکوت سبز و لبخند ملیحش می سرود :
دختری دارم که از صدها پسر هم برتر است
من نمی گویم که زهرا با علی همخانه بود
یا که شیر بیشه ی اندیشه او را شوهر است ،
حرف دیگر دارم از دل می سرایم نغمه ای ،
سوز سازی در سرم با خون دل خنیاگر است:
صد نگو ، گر صد هزاران فضل باشد با علی
فاطمه یک فضل دیگر دارد : او یک مادر است
مادری را مثل و مانندی نباشد جز خدا
این خدای خاکی و کوچکنما هم مهتر است
آسمانی یازده خورشید از او سر می زند
مهر را رنگین کمال عصمتش پیغمبر است
فاطمه فرزانه ، فرزندِ بهارِ عقل بود
سالک اندیشه را هر کلمه از او رهبر است
سطرسطر خطبه اش فصل الخطاب گفت و گو
هر سخن از انتقادش خصم را رسواگر است
از فدک تا فاطمه ، از فرش تا عرش است فرق
باغبازیها کجا سیمرغ را بال و پر است ؟!
هرچه در وصفش بگویم باز کمتر گفته ام
هر چهار دفتر به مدحش گفت و گویی کمتر است
آیت تطهیر و « کرّمنا بنی آدم » ببین
سوره ای از بیکران قرآنِ فضلش کوثر است
تا شنیدم کربلا را با دو زینب زمزمه
تازه فهمیدم که آری اصل کوثر ، دختر است
تا قلم قد می کشد از قدر کوثر گفته اند
تا سخن سر می زند در وصف دختر ، دفتر است
تا غزل را حافظی باشد ، سخن را صائبی
زن به زیبایی مثل ، هر دختری هم دلبر است
وحی و الهامی که بر آیینه اشراق آورد ،
سهم احساس برین در جنس زن افزونتر است
مرد مردان هم که باشی باز محتاج زنی
با وجود فاطمه ، کامل ، کمال حیدر است
در ستایش صد سخن سر می رسد در وصف او
مرتضی را گوش کن این عرصه را هم صفدر است
گفت خود را تا نپنداری که جسم کوچکی ،
آدمیت عالمی دارد که از عالم بر است
در ستیغ این سخن مولا به زهرا چشم داشت
مشرق اشراق را زهرا « جهانِ اکبر » است (2)
قدر زهرا می شود روشن به روز رستخیز
فاطمه در فصل فردا محشر اندر محشر است
شب سحر شد حرف آخر را بگویم والسلام :
فاطمه خود عالمی دارد ، جهانی دیگر است
محمد صحتی سردرودی / 21 / 3 / 86 / قم.
1 . ترجمه گونه ای از ضرب المثلی به زبان ترکی که گوید:
« قیزسیز بابا : دوزسوز بابا » یعنی پدر بی دختر، پدر بی نمکی است .
2 . اقتباسی از سخنی سبز و منسوب به مولا علی علیه السلام : « اَ تزعم انّک جرم صغیرُ / وَ فیک انطوَی العالَم ُالاکبرُ( آیا تو –انسان- می پنداری جرم کوچکی و حال آن که جهانِ بزرگتر در وجودت پیچیده و نهفته است؟).
@m_sehati
چه سرّی در« تسبیحات حضرت زهرا» نهفته است؟
نمی دانم تا حال از خود پرسیده اید : آخر چه ارتباطی میان تسبیح خدا و فاطمه زهراست؟
چرا این همه در فقه و فرهنگ ما (پیروان آل علی) تأکید شده که تسبیح و تنزیه خدای سبحان از هر کاستی و نیستی - و نیز تبرئه و تسبیح اسلام از هر گونه جور و جفا - پیوسته باید با یاد یگانه ی دخت پیامبر و به نامِ فاطمه زهرا باشد؟
این تأکید تا آنجاست که حتی بیشترین یادداشت خدا و برترین پرستش و ستایش حضرت حق خوانده شده است(نگا : وسائل الشیعه 4 / 1021 – 1026 به روایت از امام باقرالعلوم و حضرت صادق) و توصیه شده است که به تکرار آن در ادامه نمازهای روزانه و در آخر هر شب پیش از خواب ملازمت شود و امام صادق می گفت : «تسبیح فاطمه علیها السلام را هر روز در تعقیب هر نماز بیشتر از آن دوست دارم که روزانه هزار رکعت نماز خوانده باشم» و می فرمود : ما کودکان خویش را به تسبیحات فاطمه (ع) مأمور می سازیم همان طوری که آنها را به نماز واجب مأمور می گردانیم پس شما نیز آن را بر خود لازم گردانید که هر مسلمانی به آن ملازمت کند بدعاقبت و با شقاوت نمی شود (نگا : همان)
جالب این که دختر بزرگ امام حسین که ایشان نیز فاطمه نامیده می شد تسبیحی از گره های پارچه ای درست کرده بود که پس از عاشورا مدام آن را در دست داشت و تسبیح می گفت.
حال پرسش این است : چه حکمت و سریّ در این همه تأکید و تلازم میانِ «پاکداشت خدا و اسلام» و «شخصیت فاطمه زهرا» می تواند باشد؟
به باور نویسنده شأن صدور این تسبیحات هرچه هم باشد حکمت و سرّ نهفته در آن را نخست در شخصیت اجتماعی فاطمه زهرا - که پس از وفات پیام آور خدا تشخص می یابد - و سپس در تأکید و اصراری که امامان شیعه بر تداوم آن به عنوان یک فرهنگ داشته اند باید جست که هزار نکته ی باریکتر زِ مو اینجاست.
و یکی از آن نکات بس مهم این است که گویی پیشوایان پاک شیعه با این تأکید و اصرار می خواستند بگویند : ساحت خدا و دین خدا بسیار زبیاتر و پاکتر از آن است که گویندگان در دایره دولتها و در دام حکومتها و با ادعای خلافت و حکومتِ دینی مدام از آن دم می زنند و حرّافان حرفه ای هرچه هم برای خوشآیند دنیا و دولتِ رو به زوالِ خویش به تحریف دین و وارونه خوانی خدا دست بیالایند باز خدای مهربان خوبتر از هر خیر و خوبی؛ و پاکتر از هر زیبایی و پاکی است و اسلام در اصل راستین خود با هر جور و جفایی در تناقض و تعارض است و هرگز زور و ستمی را ولو اندک و کمرنگ به انسانی – هر که می خواهد باشد – بر نمی تابد چه رسد به قصاص و اعدام که از اسرائلیات است و در تضاد با روحِ اسلام که رحمانیّت است و بس.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
نمی دانم تا حال از خود پرسیده اید : آخر چه ارتباطی میان تسبیح خدا و فاطمه زهراست؟
چرا این همه در فقه و فرهنگ ما (پیروان آل علی) تأکید شده که تسبیح و تنزیه خدای سبحان از هر کاستی و نیستی - و نیز تبرئه و تسبیح اسلام از هر گونه جور و جفا - پیوسته باید با یاد یگانه ی دخت پیامبر و به نامِ فاطمه زهرا باشد؟
این تأکید تا آنجاست که حتی بیشترین یادداشت خدا و برترین پرستش و ستایش حضرت حق خوانده شده است(نگا : وسائل الشیعه 4 / 1021 – 1026 به روایت از امام باقرالعلوم و حضرت صادق) و توصیه شده است که به تکرار آن در ادامه نمازهای روزانه و در آخر هر شب پیش از خواب ملازمت شود و امام صادق می گفت : «تسبیح فاطمه علیها السلام را هر روز در تعقیب هر نماز بیشتر از آن دوست دارم که روزانه هزار رکعت نماز خوانده باشم» و می فرمود : ما کودکان خویش را به تسبیحات فاطمه (ع) مأمور می سازیم همان طوری که آنها را به نماز واجب مأمور می گردانیم پس شما نیز آن را بر خود لازم گردانید که هر مسلمانی به آن ملازمت کند بدعاقبت و با شقاوت نمی شود (نگا : همان)
جالب این که دختر بزرگ امام حسین که ایشان نیز فاطمه نامیده می شد تسبیحی از گره های پارچه ای درست کرده بود که پس از عاشورا مدام آن را در دست داشت و تسبیح می گفت.
حال پرسش این است : چه حکمت و سریّ در این همه تأکید و تلازم میانِ «پاکداشت خدا و اسلام» و «شخصیت فاطمه زهرا» می تواند باشد؟
به باور نویسنده شأن صدور این تسبیحات هرچه هم باشد حکمت و سرّ نهفته در آن را نخست در شخصیت اجتماعی فاطمه زهرا - که پس از وفات پیام آور خدا تشخص می یابد - و سپس در تأکید و اصراری که امامان شیعه بر تداوم آن به عنوان یک فرهنگ داشته اند باید جست که هزار نکته ی باریکتر زِ مو اینجاست.
و یکی از آن نکات بس مهم این است که گویی پیشوایان پاک شیعه با این تأکید و اصرار می خواستند بگویند : ساحت خدا و دین خدا بسیار زبیاتر و پاکتر از آن است که گویندگان در دایره دولتها و در دام حکومتها و با ادعای خلافت و حکومتِ دینی مدام از آن دم می زنند و حرّافان حرفه ای هرچه هم برای خوشآیند دنیا و دولتِ رو به زوالِ خویش به تحریف دین و وارونه خوانی خدا دست بیالایند باز خدای مهربان خوبتر از هر خیر و خوبی؛ و پاکتر از هر زیبایی و پاکی است و اسلام در اصل راستین خود با هر جور و جفایی در تناقض و تعارض است و هرگز زور و ستمی را ولو اندک و کمرنگ به انسانی – هر که می خواهد باشد – بر نمی تابد چه رسد به قصاص و اعدام که از اسرائلیات است و در تضاد با روحِ اسلام که رحمانیّت است و بس.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
قصّه اى از مروّتش
دختر فكر بكر من، غنچۀ لب چو وا كند
از نمكين كلام خود، حقّ نمك ادا كند
طوطى طبع شوخ من، چون كه شكرشكن شود
كام زمانه را پُر از شكّر جان فزا كند
بلبل نطق من ز يك نغمه عاشقانه اى
گلشن دهر را پُر از زمزمه و نوا كند
خامۀ مشك ساى من گر بنگارد اين رقم
صفحۀ روزگار را مملكت ختا كند
مطرب اگر بدين نمط سازِ کند گهی طرب
دايرۀ وجود را جنّتِ دلگشا كند
منطق من هماره بندد چو نِطاق نطق را
منطقۀ حروف را منطقة السّما كند
شمعِ فَلَك بسوزد از آتش غيرت و حسد
شاهد معنى من ار جلوۀ دلربا كند
نظم برد، بدين نَسق، از دم عيسوى سبق
خاصه دمى كه از مسيحا نفسى ثنا كند
وهمْ به اوج قدسِ ناموس الاه كىْ رسد؟
فهمِ كه نَعْتِ بانوى خلوت كبريا كند؟
ناطقۀ مرا مگر روح قُدُس كند مدد
تا كه ثناى حضرت سيّدۀ نسا كند
فيض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتهى كند
صورت شاهد ازل، معنى حُسن لم يزل
وهْم چگونه وصف آيينۀ حق نما كند؟
مطلع نور ايزدى، مبدأ فيض سرمدى
جلوۀ او حكايت از خاتم انبيا كند
بسملۀ صحيفۀ فضل و كمال و معرفت
بل كه گهى تجلّى از نقطۀ تحت با كند
دايرۀ شهود را نقطۀ ملتقى بُوَد
بل كه سزد كه دعوى «لَو كُشِفَ الغِطا» كند
حامل سرّ مستسرّ، حافظ غيب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسِوى كند
عين معارف و حِكَم، بحر مكارم و كرم
گاهِ سخا، محيط را قطرۀ بى بها كند
ليلۀ قدر اوليا، نور نهار اصفيا
صبح جمال او طلوع از افق عُلى كند
بِضعۀ سيّد بشر، امّ ائمّۀ غُرَر
كيست جز او كه همسرى با شه «لا فَتى» كند؟
وحى و نبوّتش نَسَب، جود و فتوّتش حسب
قصّه اى از مروّتش سورۀ «هَلْ أتى» كند
دامن كبرياى او دسترس خيال نى
پايۀ قدر او بسى پايه به زير پا كند
لوح قَدَر به دست او، كِلكِ قضا به شست او
تا كه مشيّتِ الاهيّه چه اقتضا كند
در جبروتْ حكمران، در ملكوتْ قهرمان
در نشئات كن فكان حكمْ به ما تَشا كند
غيب مصون نشانۀ پرده نشينى اش بود
سرّ قِدَم حديث از آن، سِتر و از آن حيا كند
نفحۀ قدسْ بوى او، جذبۀ اُنسْ خوى او
منطق او خبر ز لا يَنطقُ عَن هَوى كند
قبلۀ خَلق روى او، كعبۀ عشق كوى او
چشم اميدْ سوى او، تا به كه اعتنا كند
بَهر كنيزى اش بُوَد، زُهره كمينه مشترى
چشمۀ خور شود، اگر چشم سوى سُها كند
مفتقرا، متاب رو از در او به هيچ سو
زآن كه مس وجود را فضّۀ او طلا كند
سروده ی نابغه ی نجف شیخ محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر، ر.ک: ديوان مفتقر ، ص 118 .
@m_sehati
دختر فكر بكر من، غنچۀ لب چو وا كند
از نمكين كلام خود، حقّ نمك ادا كند
طوطى طبع شوخ من، چون كه شكرشكن شود
كام زمانه را پُر از شكّر جان فزا كند
بلبل نطق من ز يك نغمه عاشقانه اى
گلشن دهر را پُر از زمزمه و نوا كند
خامۀ مشك ساى من گر بنگارد اين رقم
صفحۀ روزگار را مملكت ختا كند
مطرب اگر بدين نمط سازِ کند گهی طرب
دايرۀ وجود را جنّتِ دلگشا كند
منطق من هماره بندد چو نِطاق نطق را
منطقۀ حروف را منطقة السّما كند
شمعِ فَلَك بسوزد از آتش غيرت و حسد
شاهد معنى من ار جلوۀ دلربا كند
نظم برد، بدين نَسق، از دم عيسوى سبق
خاصه دمى كه از مسيحا نفسى ثنا كند
وهمْ به اوج قدسِ ناموس الاه كىْ رسد؟
فهمِ كه نَعْتِ بانوى خلوت كبريا كند؟
ناطقۀ مرا مگر روح قُدُس كند مدد
تا كه ثناى حضرت سيّدۀ نسا كند
فيض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتهى كند
صورت شاهد ازل، معنى حُسن لم يزل
وهْم چگونه وصف آيينۀ حق نما كند؟
مطلع نور ايزدى، مبدأ فيض سرمدى
جلوۀ او حكايت از خاتم انبيا كند
بسملۀ صحيفۀ فضل و كمال و معرفت
بل كه گهى تجلّى از نقطۀ تحت با كند
دايرۀ شهود را نقطۀ ملتقى بُوَد
بل كه سزد كه دعوى «لَو كُشِفَ الغِطا» كند
حامل سرّ مستسرّ، حافظ غيب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ماسِوى كند
عين معارف و حِكَم، بحر مكارم و كرم
گاهِ سخا، محيط را قطرۀ بى بها كند
ليلۀ قدر اوليا، نور نهار اصفيا
صبح جمال او طلوع از افق عُلى كند
بِضعۀ سيّد بشر، امّ ائمّۀ غُرَر
كيست جز او كه همسرى با شه «لا فَتى» كند؟
وحى و نبوّتش نَسَب، جود و فتوّتش حسب
قصّه اى از مروّتش سورۀ «هَلْ أتى» كند
دامن كبرياى او دسترس خيال نى
پايۀ قدر او بسى پايه به زير پا كند
لوح قَدَر به دست او، كِلكِ قضا به شست او
تا كه مشيّتِ الاهيّه چه اقتضا كند
در جبروتْ حكمران، در ملكوتْ قهرمان
در نشئات كن فكان حكمْ به ما تَشا كند
غيب مصون نشانۀ پرده نشينى اش بود
سرّ قِدَم حديث از آن، سِتر و از آن حيا كند
نفحۀ قدسْ بوى او، جذبۀ اُنسْ خوى او
منطق او خبر ز لا يَنطقُ عَن هَوى كند
قبلۀ خَلق روى او، كعبۀ عشق كوى او
چشم اميدْ سوى او، تا به كه اعتنا كند
بَهر كنيزى اش بُوَد، زُهره كمينه مشترى
چشمۀ خور شود، اگر چشم سوى سُها كند
مفتقرا، متاب رو از در او به هيچ سو
زآن كه مس وجود را فضّۀ او طلا كند
سروده ی نابغه ی نجف شیخ محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر، ر.ک: ديوان مفتقر ، ص 118 .
@m_sehati
اثری از آثار همشهری ما که به سبک اخباریها به شرح و بسط از زندگانی حضرت علی اکبر (ع) سخن گفته و اینک توسط آستان حضرت حسین (ع) در کربلا منتشر شده است و آگاهیهای کتابشناختی آن به ترتیب ذیل است:
#صدر_حديثا
#عنوان الإصدار: " الأثر الجديد في تاريخ علي بن الحسين الشهيد عليه السلآم"
#تأليف: الشيخ محمد حسن السردرودي
#تحقيق: محمد الكاظمي
#جهة الاصدار: مجمع الامام الحسين ع العلمي لتحقيق تراث أهل البيت_العتبة الحسينية المقدسة
#سنة الطباعة: ٢٠٢٢م
#حجم الكتاب: ٢٤*١٧سم
#نبذة مختصرة عن الكتاب:
يتناول الكتاب سيرة علي بن الحسين الشهيد عليه السلآم ليلملم شتات ما كتب عن المولى علي الأكبر عليه السلآم في كتاب جامع ، ويجلي بعض المعالم الغامضة التي وقع الخلاق فيها في حياته وسيرته...
#عدد الصفحات : ٣٥٠
#السعر: ٦,٠٠٠ الف
#ملاحظة : توجد خدمة توصيل لكآفة المحافظات
#للتواصل عبر رقم الهاتف:
07809000465 واتساب
#موقع المكتبة: كربلاء المقدسة_منطقة بين الحرمين_مقابل باب الشهداء
🌹@m_sehati🌹
#صدر_حديثا
#عنوان الإصدار: " الأثر الجديد في تاريخ علي بن الحسين الشهيد عليه السلآم"
#تأليف: الشيخ محمد حسن السردرودي
#تحقيق: محمد الكاظمي
#جهة الاصدار: مجمع الامام الحسين ع العلمي لتحقيق تراث أهل البيت_العتبة الحسينية المقدسة
#سنة الطباعة: ٢٠٢٢م
#حجم الكتاب: ٢٤*١٧سم
#نبذة مختصرة عن الكتاب:
يتناول الكتاب سيرة علي بن الحسين الشهيد عليه السلآم ليلملم شتات ما كتب عن المولى علي الأكبر عليه السلآم في كتاب جامع ، ويجلي بعض المعالم الغامضة التي وقع الخلاق فيها في حياته وسيرته...
#عدد الصفحات : ٣٥٠
#السعر: ٦,٠٠٠ الف
#ملاحظة : توجد خدمة توصيل لكآفة المحافظات
#للتواصل عبر رقم الهاتف:
07809000465 واتساب
#موقع المكتبة: كربلاء المقدسة_منطقة بين الحرمين_مقابل باب الشهداء
🌹@m_sehati🌹
زندانیان
زندانيانِ عشق چو شب را سحر كنند
از سوز شمع و اشكِ روانش خبر كنند
مانند غنچه سر به گريبان درآورند
شور و نواى بلبلِ شوريده سر كنند
چون سر به خِشت يا كه به زانوى غم نهند
يكباره سر ز كنگرۀ عرش بر كنند
با آن شكسته حالى و بى بال و بى پرى
تا آشيانِ قدس به خوبى سفر كنند
چون رهسپر شوند به سيناى طورِ عشق
از شوق، سينه را سپر هر خطر كنند
آنان كزين معامله هستند بى خبر
برگو كه تا به محبس هارون نظر كنند
تا بنگرند گَنج حقيقت به كنج غم
آن لعل خشك را به دُرِ اشك تر كنند
برپا كنند حلقه ماتم به ياد او
تا عرش و فرش را همه زير و زَبَر كنند
آتش به عرصه مَلَكوت قِدَم زنند
مُلك حدوث را ز غمش پُر شرر كنند
محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر
ر.ک: ديوان مفتقر / 328
🏴@m_sehati🏴
زندانيانِ عشق چو شب را سحر كنند
از سوز شمع و اشكِ روانش خبر كنند
مانند غنچه سر به گريبان درآورند
شور و نواى بلبلِ شوريده سر كنند
چون سر به خِشت يا كه به زانوى غم نهند
يكباره سر ز كنگرۀ عرش بر كنند
با آن شكسته حالى و بى بال و بى پرى
تا آشيانِ قدس به خوبى سفر كنند
چون رهسپر شوند به سيناى طورِ عشق
از شوق، سينه را سپر هر خطر كنند
آنان كزين معامله هستند بى خبر
برگو كه تا به محبس هارون نظر كنند
تا بنگرند گَنج حقيقت به كنج غم
آن لعل خشك را به دُرِ اشك تر كنند
برپا كنند حلقه ماتم به ياد او
تا عرش و فرش را همه زير و زَبَر كنند
آتش به عرصه مَلَكوت قِدَم زنند
مُلك حدوث را ز غمش پُر شرر كنند
محمّدحسين غروى اصفهانى متخلص به مفتقر
ر.ک: ديوان مفتقر / 328
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from کانال تلگرامی سید احمد شمس
بررسی حیات علمی ، اجتماعی و سیاسی مرحوم آیت الله العظمی سید کاظم شریعتمداری و تشریح ظلم ها و هتک حرمت ها نسبت به ایشان
مدار شریعت،بررسی ریشه تاریخی اختلافهای آیت الله شریعتمداری،با حاکمان ایران
واکاوی دقیق تاریخی دلایل هتک حرمت آیت الله شریعتمداری
با آرش هنرور شجاعی
طی ۹ قست در :
برنامه روحانیت علیه روحانیت
با سید احمد شمس
پخش شده از :
شبکه تلویزیونی کانال ۱
با مدیریت جناب آقای شهرام همایون
این برنامه به بررسی مواضع روحانیون،علما و مراجع تقلید مخالف و منتقد حکومت از ابتدای انقلاب تاکنون و نیز بررسی مواضع روحانیون حکومتی میپردازد و بی شک میتواند رفرنس،مرجع و مجموعه ای ماندگار برای علاقمندان در این حوزه،جهت بهره برداری در مسائل مورد نیاز باشد.
در این برنامه دوباره تاریخ را عمیقتر ورق میزنیم ،پس هم خودتان دیدن این برنامه را از دست ندهید و هم به دوستانتان ،دیدن آن را توصیه فرمایید.
بخش اول :
https://www.youtube.com/watch?v=JL3Ewo9hieA
بخش دوم :
https://www.youtube.com/watch?v=OcLW5dlEMVI
بخش سوم :
https://www.youtube.com/watch?v=Q5nhNz4vRQ8
بخش چهارم :
https://www.youtube.com/watch?v=_DFSFK73FuU
بخش پنجم :
https://www.youtube.com/watch?v=QaoX8rnz-Pk
بخش ششم :
https://www.youtube.com/watch?v=4No7UI_Dq0w
بخش هفتم :
https://www.youtube.com/watch?v=gJ5i0ZEsy5s
بخش هشتم :
https://www.youtube.com/watch?v=BLo_yV0jgj4
بخش نهم و پایانی :
https://www.youtube.com/watch?v=rvQWBq3ztr8
مدار شریعت،بررسی ریشه تاریخی اختلافهای آیت الله شریعتمداری،با حاکمان ایران
واکاوی دقیق تاریخی دلایل هتک حرمت آیت الله شریعتمداری
با آرش هنرور شجاعی
طی ۹ قست در :
برنامه روحانیت علیه روحانیت
با سید احمد شمس
پخش شده از :
شبکه تلویزیونی کانال ۱
با مدیریت جناب آقای شهرام همایون
این برنامه به بررسی مواضع روحانیون،علما و مراجع تقلید مخالف و منتقد حکومت از ابتدای انقلاب تاکنون و نیز بررسی مواضع روحانیون حکومتی میپردازد و بی شک میتواند رفرنس،مرجع و مجموعه ای ماندگار برای علاقمندان در این حوزه،جهت بهره برداری در مسائل مورد نیاز باشد.
در این برنامه دوباره تاریخ را عمیقتر ورق میزنیم ،پس هم خودتان دیدن این برنامه را از دست ندهید و هم به دوستانتان ،دیدن آن را توصیه فرمایید.
بخش اول :
https://www.youtube.com/watch?v=JL3Ewo9hieA
بخش دوم :
https://www.youtube.com/watch?v=OcLW5dlEMVI
بخش سوم :
https://www.youtube.com/watch?v=Q5nhNz4vRQ8
بخش چهارم :
https://www.youtube.com/watch?v=_DFSFK73FuU
بخش پنجم :
https://www.youtube.com/watch?v=QaoX8rnz-Pk
بخش ششم :
https://www.youtube.com/watch?v=4No7UI_Dq0w
بخش هفتم :
https://www.youtube.com/watch?v=gJ5i0ZEsy5s
بخش هشتم :
https://www.youtube.com/watch?v=BLo_yV0jgj4
بخش نهم و پایانی :
https://www.youtube.com/watch?v=rvQWBq3ztr8
مصیبت معاصر
حدود چهل سال پیش بود
در چنین روزهایی
24 و 25 رجب به احتساب قمری
منبریها و مسئولان هیئتهای غیر حکومتی و نوحه خوانانی که ممکن بود مجلس ختمی به پا کنند از پیش بازداشت شده بودند بدون این که علت بازداشتشان را بدانند زیرا که خبر ارتحال آیت الله هنوز پخش نشده بود و این سختگیرهای بسیار برای پیشگیری از آه و ناله بود!
این بازداشتها در تبریز و تهران و قم و غیره تا پس از چهلم هم ادامه داشت و در حق برخی گویا بیشتر و سخت تر !
سیاست روز این بود که مردم نباید بدانند که مرجع مصلحشان آیت الله شریعتمداری از حصر و حبس رهیده و به عالم جاودانه پر کشیده است آن روزهای بس سیاه ملت مثل امروز نامحرم محسوب می شدند!
فردایش که مردم کوچه و بازار داشتند کم کم از مصیبت بزرگشان با خبر می شدند همزمان با روز شهادت حضرت امام کاظم علیه السلام بود که از قضا و با جفا می دیدند عجبا چه همنامی وهمخوانی و همدردی است این درد!
امام و مأموم هر دو کاظم نامند یعنی فروخورنده خشم تا خونی از خلق ریخته نشود
هر دو مصلح
هر دو محبوس و مظلوم
و هر دو فراتر از عصر خویش
آیا تاریخ باز داشت تکرار می شد؟
آری آن روز حتی هر کس که جامه عزا پوشیده بود بازداشت می شد و گفتن این که ای بابا امروز روز شهادت حضرت موسای کاظم (ع)است خشم بازدارندگان را نمی کاست و به داد مردم نمی رسید!
حالا چهل سال می گذرد اما باز همان مصیبت معاصر ادامه دارد ...
خدایا پس سپیده ی سحر کی می درخشد؟
🏴@m_sehati🏴
حدود چهل سال پیش بود
در چنین روزهایی
24 و 25 رجب به احتساب قمری
منبریها و مسئولان هیئتهای غیر حکومتی و نوحه خوانانی که ممکن بود مجلس ختمی به پا کنند از پیش بازداشت شده بودند بدون این که علت بازداشتشان را بدانند زیرا که خبر ارتحال آیت الله هنوز پخش نشده بود و این سختگیرهای بسیار برای پیشگیری از آه و ناله بود!
این بازداشتها در تبریز و تهران و قم و غیره تا پس از چهلم هم ادامه داشت و در حق برخی گویا بیشتر و سخت تر !
سیاست روز این بود که مردم نباید بدانند که مرجع مصلحشان آیت الله شریعتمداری از حصر و حبس رهیده و به عالم جاودانه پر کشیده است آن روزهای بس سیاه ملت مثل امروز نامحرم محسوب می شدند!
فردایش که مردم کوچه و بازار داشتند کم کم از مصیبت بزرگشان با خبر می شدند همزمان با روز شهادت حضرت امام کاظم علیه السلام بود که از قضا و با جفا می دیدند عجبا چه همنامی وهمخوانی و همدردی است این درد!
امام و مأموم هر دو کاظم نامند یعنی فروخورنده خشم تا خونی از خلق ریخته نشود
هر دو مصلح
هر دو محبوس و مظلوم
و هر دو فراتر از عصر خویش
آیا تاریخ باز داشت تکرار می شد؟
آری آن روز حتی هر کس که جامه عزا پوشیده بود بازداشت می شد و گفتن این که ای بابا امروز روز شهادت حضرت موسای کاظم (ع)است خشم بازدارندگان را نمی کاست و به داد مردم نمی رسید!
حالا چهل سال می گذرد اما باز همان مصیبت معاصر ادامه دارد ...
خدایا پس سپیده ی سحر کی می درخشد؟
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from شبکه جهانی امام حسين عليه السلام
🔷 زندگی و زمانه امام کاظم علیه السلام
در جدال با حصر و حبس و تبعید
موضوع امشب برنامه پانوراما
🔸با حضور
محمد صحتی سردوردی
(نویسنده ، محقق دینی و پژوهشگر تاریخ )
و
سید محمد علی طباطبایی
(پژوهشگر دین )
دوشنبه 16 بهمن 1402
21:30 تهران
📡ياهست HD - SD»(V 12073)»
پخش مستقیم در موبایل (Android و Ios):
http://onelink.to/ihtv
#امام_حسین_tv
@imamhusseintv1
در جدال با حصر و حبس و تبعید
موضوع امشب برنامه پانوراما
🔸با حضور
محمد صحتی سردوردی
(نویسنده ، محقق دینی و پژوهشگر تاریخ )
و
سید محمد علی طباطبایی
(پژوهشگر دین )
دوشنبه 16 بهمن 1402
21:30 تهران
📡ياهست HD - SD»(V 12073)»
پخش مستقیم در موبایل (Android و Ios):
http://onelink.to/ihtv
#امام_حسین_tv
@imamhusseintv1
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
متن کامل از اعلامیۀ آیتالله سید کاظم شریعتمداری در مخالفت با اصلِ ولایتفقیه
بسمالله الرحمن الرحیم
به دنبال مراجعاتِ مکررِ طبقات و گروههای مختلفِ مردم دربارۀ نظرِ اینجانب نسبت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدینوسیله اعلام میدارد در طول دورانِ مجلس خبرگان ما بارها طی مصاحبههائی نظریات خود را در خصوص تصحیح و تکمیل پارهای از مواد تذکر دادهایم و اینک مجدداً اعلام میکنیم که حفظ ارکان حاکمیّتِ ملّی در چهارچوب تعالیم عالیۀ اسلام ضروری و واجب است زیرا که اصالت و ماهیت همین حاکمیت ملی، حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد و تمام کوششها و مبارزات طولانیِ ملتِ ما که بر طبق مقدمۀ قانون اساسی شصت هزار شهید و یکصد هزار معلول بر جای گذارده برای نفی طاغوت و از بین بردن استبداد و دیکتاتوری میباشد، یعنی ملت ما اختیار خویش را خود در دست گیرد و قدرتهای شرق و غرب و نفوذ گروهها و افراد نتوانند اختیار را از ملت سلب کنند.
حاکمیّتِ ملّی قدرتی است که بقایِ اسلام و ایران بِدان بستگی دارد و با ضعفِ آن اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد لذا اگر حاکمیّتِ ملّی و نقش فعّالِ آن از بین برود و یا خداینکرده تضعیف شود فرصتِ مناسب و زمینۀ آمادهای برای بازگشت دیکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بیم آن است مملکت به وضعِ سابق رجعت کند و خونِ هزاران شهید و زحمات و مجاهدتهای ملّت به هدر رود.
با نگاهی به اصل ششم قانون اساسی که میگوید:« امور کشور باید با اتکاء به آرای عمومی اداره شود» و اصل 56 که میگوید:« خداوند انسان را بر سرنوشتِ اجتماعیِ خویش حاکم ساخته است هیچکس نمیتواند این حقِ الهی را از انسان سلب کند یا در خدمتِ منافع خود و گروهی خاص قرار دهد.»، متوجه میشویم که اساساً اولین رفراندوم و همهپرسی که سلطنتِ دو هزار و پانصدساله را که در ایران فروریخت و حکومت جمهوری اسلامی را برقرار کرد چیزی جز اقرار به اصالتِ رأیِ ملت و احترام به نظرِ خودِ مردم در تعیینِ سرنوشتِ خویشتن نبوده است. بنابراین دو اصلِ 6 و 56 که مطابقِ مقرّراتِ شرعی نیز میباشد حاکمیتِ ملی را تثبیت و تقریر کرده امّا اصلِ 110 قانونِ اساسی اختیاراتِ مردم را از ملّت سلب کرده و درنتیجه اصلِ 110 با دو اصلِ 6 و 56 کاملاً مخالف و متضاد است بهطوریکه با هیچ تأویل و توجیهی نمیتوان این اختلاف و ضدّیّت را رفع نمود غیرازاین تضاد موادِ دیگری نیز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ایراد و اشکال میباشد. کمبودها و نارسائیهایی نیز در آن به چشم میخورد که در درجۀ دومِ اهمیت قرارگرفته که باید اصلاح شود و امّا آنچه که بسیار مهم است تغییر یا اصلاحِ مادۀ 110 و اصولی است که متفرع بر آن است بهطوریکه با حاکمیت ملی سازگار بوده (بشود) و هیچگونه تضادی نداشته باشد لذا با صراحت اعلام میداریم که با مراعات این نقایص و اصلاح آنها در نزدیکترین وقت ممکن، بقیه موادِ قانون اساسی بلامانع است والسلام علی عباد الله الصالحین.
دهم محرم 1400 سید کاظم شریعتمداری
🏴@m_sehati🏴
بسمالله الرحمن الرحیم
به دنبال مراجعاتِ مکررِ طبقات و گروههای مختلفِ مردم دربارۀ نظرِ اینجانب نسبت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بدینوسیله اعلام میدارد در طول دورانِ مجلس خبرگان ما بارها طی مصاحبههائی نظریات خود را در خصوص تصحیح و تکمیل پارهای از مواد تذکر دادهایم و اینک مجدداً اعلام میکنیم که حفظ ارکان حاکمیّتِ ملّی در چهارچوب تعالیم عالیۀ اسلام ضروری و واجب است زیرا که اصالت و ماهیت همین حاکمیت ملی، حکومت جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد و تمام کوششها و مبارزات طولانیِ ملتِ ما که بر طبق مقدمۀ قانون اساسی شصت هزار شهید و یکصد هزار معلول بر جای گذارده برای نفی طاغوت و از بین بردن استبداد و دیکتاتوری میباشد، یعنی ملت ما اختیار خویش را خود در دست گیرد و قدرتهای شرق و غرب و نفوذ گروهها و افراد نتوانند اختیار را از ملت سلب کنند.
حاکمیّتِ ملّی قدرتی است که بقایِ اسلام و ایران بِدان بستگی دارد و با ضعفِ آن اسلام و کشور به خطر خواهد افتاد لذا اگر حاکمیّتِ ملّی و نقش فعّالِ آن از بین برود و یا خداینکرده تضعیف شود فرصتِ مناسب و زمینۀ آمادهای برای بازگشت دیکتاتوری و نظام طاغوتی خواهد بود و بیم آن است مملکت به وضعِ سابق رجعت کند و خونِ هزاران شهید و زحمات و مجاهدتهای ملّت به هدر رود.
با نگاهی به اصل ششم قانون اساسی که میگوید:« امور کشور باید با اتکاء به آرای عمومی اداره شود» و اصل 56 که میگوید:« خداوند انسان را بر سرنوشتِ اجتماعیِ خویش حاکم ساخته است هیچکس نمیتواند این حقِ الهی را از انسان سلب کند یا در خدمتِ منافع خود و گروهی خاص قرار دهد.»، متوجه میشویم که اساساً اولین رفراندوم و همهپرسی که سلطنتِ دو هزار و پانصدساله را که در ایران فروریخت و حکومت جمهوری اسلامی را برقرار کرد چیزی جز اقرار به اصالتِ رأیِ ملت و احترام به نظرِ خودِ مردم در تعیینِ سرنوشتِ خویشتن نبوده است. بنابراین دو اصلِ 6 و 56 که مطابقِ مقرّراتِ شرعی نیز میباشد حاکمیتِ ملی را تثبیت و تقریر کرده امّا اصلِ 110 قانونِ اساسی اختیاراتِ مردم را از ملّت سلب کرده و درنتیجه اصلِ 110 با دو اصلِ 6 و 56 کاملاً مخالف و متضاد است بهطوریکه با هیچ تأویل و توجیهی نمیتوان این اختلاف و ضدّیّت را رفع نمود غیرازاین تضاد موادِ دیگری نیز در قانون اساسی وجود دارد که دارای ایراد و اشکال میباشد. کمبودها و نارسائیهایی نیز در آن به چشم میخورد که در درجۀ دومِ اهمیت قرارگرفته که باید اصلاح شود و امّا آنچه که بسیار مهم است تغییر یا اصلاحِ مادۀ 110 و اصولی است که متفرع بر آن است بهطوریکه با حاکمیت ملی سازگار بوده (بشود) و هیچگونه تضادی نداشته باشد لذا با صراحت اعلام میداریم که با مراعات این نقایص و اصلاح آنها در نزدیکترین وقت ممکن، بقیه موادِ قانون اساسی بلامانع است والسلام علی عباد الله الصالحین.
دهم محرم 1400 سید کاظم شریعتمداری
🏴@m_sehati🏴
چرا این همه به آیت الله شریعتمداری محبت داریم؟
آیا این اردات به خاطر آن است که آن بزرگمرد، ترک زبان و تبریزی – یعنی همولایتی و همزبان ما – بود؟!
آیا به دلیل این است که ایشان روحانی و مرجع دینی بود؟!
در پاسخ گفته می شود که نه آن انسان بزرگ و نه این نویسنده کوچک در تنگنای این تعصبات نمی گنجیم زیرا که ایشان فراتر از آذربایجان نخست به یکپارچگیِ ایران و به همه ایرانیان و سپس به همه انسانهای جهان عشق می ورزید و همیشه دغدغه انسان و ایران – نه یک یا چند استان – را داشت و شاید هم بتوان گفت که در صد سال اخیر ملی گراترین مرجعی بود که تاریخ دید.
اما این ارادتِ ما به ایشان دلائلِ بسیاری دارد که به برخی اکنون می توان اشارتی داشت:
1 . ایشان انسانی بسیار اخلاقی و مهربان و با ادب و با نجابت بود و این امتیاز فارغ از مواضعِ اجتماعی و نزاعهای سیاسی مقبولِ دوست و دشمن است.
نمونه را می توان در نقد عمری که مرحوم استاد علی دوانی در انتقاد ازخود نوشته است به وضوح دید که ایشان در اواخر عمرش آن را نوشت و منتشر ساخت:
« اخلاق شخصی و اجتماعی او که در حوزه ضرب المثل بود باعث شد که به وی علاقه مند شوم. معروف بود که می گفتند: اگر قاتلِ پدر آقای شریعتمداری پیش او برود یک قامت جلوش بلند می شود، و کینه او را به دل نمی گیرد.»(ر.ک: نقد عمر، جلد 2 ، ص93 ، انتشارات رهنمون، چاپ دوم، 1384 تهران)آقای دوانی باز در جایی می نویسد:« حتی یکبار هم نشد که حرکتی بر خلاف مروت از قبیل حسادت و حجاب معاصرت نسبت به سایر مراجع از وی ببینیم، یا سخنی نا به جا درباره آنها و دیگران از زندگان و مردگان بشنویم»(همان، ص99 )
2 . ایشان دین شناسیِ نواندیش و در آزادگی و فرزانگی یک سر و گردن فراتر از امثال و اقرانش بود. یادم نمی رود که وقتی استاد عدالتمدار حضرت حکیمی (صاحب موسوعه بس مهمِ الحیاة ) در میان جمعِ معدودی از دوستان گفت:
« مرحوم آیت الله شریعتمداری اعقل الفقها بود.»
3 . آن مرجع مظلوم همیشه و در هر حال از خشونت و تندروی با تمام وجود دور بود. نخست که قدرت و برتری با پیروان ایشان بود یک چراغ سبزی کفایت می کرد تا مخالفان مغلوب و ایشان چیره شوند اما خدا شاهد است که این چراغ سبز را که مردم در سال 57 و 58 تشنه اش بودند هرگز نداد و همیشه می گفت:« خشونت و توهین را با محبت و اخلاق جواب دهید. من هرگز راضی نیستم خون از دماغ کسی بریزد یا به کسی توهین شود.»
اگر آن مرحوم هم مثل رقیب سخت می گرفت و خود کوتاه نمی آمد خدا می داند که چندین هزار انسان به خاک و خون کشیده می شدند.
4 . آیت الله شریعتمداری پس از انقلاب تنها مرجعی بود که در همان آغاز با منطق و اخلاق به مخالفت با استبداد مذهبی پرداخت و خطرِ رسمیت یافتنِ پوپولیسم و ریا و نفاق را پیش بینی کرد تا آنجا که خود را قطره قطره فروخود و از نفس انداخت تا آبروی مذهب شیعه را نجات داد زیرا که ایشان از همان ابتدا حساب حوزه و مرجعیت را از حکومت جدا ساخت.
حال دیگر مراجع پس از او این جدایی و آبروداری را تا کجا توانستند حفظ کنند به حساب آنهاست نه او .
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
آیا این اردات به خاطر آن است که آن بزرگمرد، ترک زبان و تبریزی – یعنی همولایتی و همزبان ما – بود؟!
آیا به دلیل این است که ایشان روحانی و مرجع دینی بود؟!
در پاسخ گفته می شود که نه آن انسان بزرگ و نه این نویسنده کوچک در تنگنای این تعصبات نمی گنجیم زیرا که ایشان فراتر از آذربایجان نخست به یکپارچگیِ ایران و به همه ایرانیان و سپس به همه انسانهای جهان عشق می ورزید و همیشه دغدغه انسان و ایران – نه یک یا چند استان – را داشت و شاید هم بتوان گفت که در صد سال اخیر ملی گراترین مرجعی بود که تاریخ دید.
اما این ارادتِ ما به ایشان دلائلِ بسیاری دارد که به برخی اکنون می توان اشارتی داشت:
1 . ایشان انسانی بسیار اخلاقی و مهربان و با ادب و با نجابت بود و این امتیاز فارغ از مواضعِ اجتماعی و نزاعهای سیاسی مقبولِ دوست و دشمن است.
نمونه را می توان در نقد عمری که مرحوم استاد علی دوانی در انتقاد ازخود نوشته است به وضوح دید که ایشان در اواخر عمرش آن را نوشت و منتشر ساخت:
« اخلاق شخصی و اجتماعی او که در حوزه ضرب المثل بود باعث شد که به وی علاقه مند شوم. معروف بود که می گفتند: اگر قاتلِ پدر آقای شریعتمداری پیش او برود یک قامت جلوش بلند می شود، و کینه او را به دل نمی گیرد.»(ر.ک: نقد عمر، جلد 2 ، ص93 ، انتشارات رهنمون، چاپ دوم، 1384 تهران)آقای دوانی باز در جایی می نویسد:« حتی یکبار هم نشد که حرکتی بر خلاف مروت از قبیل حسادت و حجاب معاصرت نسبت به سایر مراجع از وی ببینیم، یا سخنی نا به جا درباره آنها و دیگران از زندگان و مردگان بشنویم»(همان، ص99 )
2 . ایشان دین شناسیِ نواندیش و در آزادگی و فرزانگی یک سر و گردن فراتر از امثال و اقرانش بود. یادم نمی رود که وقتی استاد عدالتمدار حضرت حکیمی (صاحب موسوعه بس مهمِ الحیاة ) در میان جمعِ معدودی از دوستان گفت:
« مرحوم آیت الله شریعتمداری اعقل الفقها بود.»
3 . آن مرجع مظلوم همیشه و در هر حال از خشونت و تندروی با تمام وجود دور بود. نخست که قدرت و برتری با پیروان ایشان بود یک چراغ سبزی کفایت می کرد تا مخالفان مغلوب و ایشان چیره شوند اما خدا شاهد است که این چراغ سبز را که مردم در سال 57 و 58 تشنه اش بودند هرگز نداد و همیشه می گفت:« خشونت و توهین را با محبت و اخلاق جواب دهید. من هرگز راضی نیستم خون از دماغ کسی بریزد یا به کسی توهین شود.»
اگر آن مرحوم هم مثل رقیب سخت می گرفت و خود کوتاه نمی آمد خدا می داند که چندین هزار انسان به خاک و خون کشیده می شدند.
4 . آیت الله شریعتمداری پس از انقلاب تنها مرجعی بود که در همان آغاز با منطق و اخلاق به مخالفت با استبداد مذهبی پرداخت و خطرِ رسمیت یافتنِ پوپولیسم و ریا و نفاق را پیش بینی کرد تا آنجا که خود را قطره قطره فروخود و از نفس انداخت تا آبروی مذهب شیعه را نجات داد زیرا که ایشان از همان ابتدا حساب حوزه و مرجعیت را از حکومت جدا ساخت.
حال دیگر مراجع پس از او این جدایی و آبروداری را تا کجا توانستند حفظ کنند به حساب آنهاست نه او .
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
رضاى دوست
از محبس عراق چو خيزد نواى من
شور افكند به دشت حجاز آه و واى من
چون نى، نوا به گوشه زندان كنم مدام
لاهوتيان دهند صدا بر صداى من
ملك حجاز نيست، ديار مخالف است
كو همدمى به گوشه غربت براى من
رازِ دل شكسته نهم با كه در ميان؟
تا آه و ناله سر كند از ماجراى من
موساى عصر خويشم و كاظم ملقّبم
از آب ديده در دل درياست جاى من
خورشيد عمر من لب بام اجل رسيد
شد چون هلال قامت سرو رساى من
گر بنگرد ز روزنه محبسم كسى
جسم من اشتباه كند با عباى من
تشخيص كى دهد بدنى زير اين عباست
آن هم كه پاره پاره شده چون قباى من
پوسيده رخت من ز رطوبت در اين مكان
كس نيست با خبر ز من و ابتلاى من
شد سالها كه جاى من است اين سياهچال
بر حال من ز لطف ببخش اى خداى من
باد صبا ز پاى در آرد چو گُل مرا
گر بر زمين ز دست من افتد عصاى من
دادم رضا به جور عدو در رضاى دوست
جانم به لب رسيد و نيامد رضاى من
جدّم شهيد گشت به دشت بلا اگر
بغداد شد ز جور عدو كربلاى من
از زهر كينه سوخت دل و جانم اى خدا
مجروح كرد حلقه زنجير پاى من
سيّدرضا حسينى (سعدى زمان) آثار الحسينى 198 / 2
@m_sehati
از محبس عراق چو خيزد نواى من
شور افكند به دشت حجاز آه و واى من
چون نى، نوا به گوشه زندان كنم مدام
لاهوتيان دهند صدا بر صداى من
ملك حجاز نيست، ديار مخالف است
كو همدمى به گوشه غربت براى من
رازِ دل شكسته نهم با كه در ميان؟
تا آه و ناله سر كند از ماجراى من
موساى عصر خويشم و كاظم ملقّبم
از آب ديده در دل درياست جاى من
خورشيد عمر من لب بام اجل رسيد
شد چون هلال قامت سرو رساى من
گر بنگرد ز روزنه محبسم كسى
جسم من اشتباه كند با عباى من
تشخيص كى دهد بدنى زير اين عباست
آن هم كه پاره پاره شده چون قباى من
پوسيده رخت من ز رطوبت در اين مكان
كس نيست با خبر ز من و ابتلاى من
شد سالها كه جاى من است اين سياهچال
بر حال من ز لطف ببخش اى خداى من
باد صبا ز پاى در آرد چو گُل مرا
گر بر زمين ز دست من افتد عصاى من
دادم رضا به جور عدو در رضاى دوست
جانم به لب رسيد و نيامد رضاى من
جدّم شهيد گشت به دشت بلا اگر
بغداد شد ز جور عدو كربلاى من
از زهر كينه سوخت دل و جانم اى خدا
مجروح كرد حلقه زنجير پاى من
سيّدرضا حسينى (سعدى زمان) آثار الحسينى 198 / 2
@m_sehati
جشن پیامداری
(به مناسب عید مبعث)
کیش او بود مهر دلداران
یاوری بود با همه یاران
مرد محراب و مهربانی بود
سیرتش سبز و شادمانی بود
مردتر مردِ مردمی، مردی
شمع جمع و فرید در فردی
مرد زن، زندگی و زیبایی
مینوی مرد و مرد مینایی
مرد زن، زندگی و آزادی
مرد توحید و داد با رادی
مرد عطر و گلاب و آیینه
بیریا، با صفا و بیکینه
به خدا ساده زندگی میکرد
عاشقانه چه بندگی میکرد!
در تشهّد خود «عبدُهو» میگفت
مثل ما وقت خواب هم میخفت
در سلامش صفای سبحان بود
خیرخواهِ هر آنکه انسان بود
مرگ کس را نخواست از خالق
حضرتش بود خلق را عاشق
او نه شلّاق زد، نه زندان داشت
او جمالی جمیل و خندان داشت
نه کسی را شکنجه کرد و نه کشت
نه به کس گفت حرف زشت و درشت
در تکلّم عجب تغزّل داشت
در تواضع بهحق تنزّل داشت
پینۀ دست کارگر بوسید
ریشۀ هرچه خستگی پوسید
با کمالی که داشت میکوشید
با همه مثل خویش میجوشید
درد او، دردِ دردمندان بود
گرچه چون غنچه شاد و خندان بود
ظاهرش با تبسّم و خندان
در دلش درد مردمان پنهان
نمکین شوخ بود و سرزنده
خوشگل و خوشبیان و خوشخنده
«انا املح» یکی ز حکمت اوست
رحمتِ رسم و رسمِ رحمتِ اوست
آب و آیینه بود آئینش
دلبری بود اصل در دینش
هرچه میکرد مهربانی بود
دین حق را به مهر، بانی بود
هرچه میگفت صلح بود و صفا
کیش او عشق بود و مهر و وفا
هرچه میدید نیک و زیبا بود
در بلا شاکر و شکیبا بود
شُکر و شادی به هم درآمیزند
تا به پابوس حضرتش خیزند
هرچه زیبا به روی او زیباست
دلبری را قبای او دیباست
نهفقط نام او «محمّد» بود
که وجودش همیشه احمد بود.
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
(به مناسب عید مبعث)
کیش او بود مهر دلداران
یاوری بود با همه یاران
مرد محراب و مهربانی بود
سیرتش سبز و شادمانی بود
مردتر مردِ مردمی، مردی
شمع جمع و فرید در فردی
مرد زن، زندگی و زیبایی
مینوی مرد و مرد مینایی
مرد زن، زندگی و آزادی
مرد توحید و داد با رادی
مرد عطر و گلاب و آیینه
بیریا، با صفا و بیکینه
به خدا ساده زندگی میکرد
عاشقانه چه بندگی میکرد!
در تشهّد خود «عبدُهو» میگفت
مثل ما وقت خواب هم میخفت
در سلامش صفای سبحان بود
خیرخواهِ هر آنکه انسان بود
مرگ کس را نخواست از خالق
حضرتش بود خلق را عاشق
او نه شلّاق زد، نه زندان داشت
او جمالی جمیل و خندان داشت
نه کسی را شکنجه کرد و نه کشت
نه به کس گفت حرف زشت و درشت
در تکلّم عجب تغزّل داشت
در تواضع بهحق تنزّل داشت
پینۀ دست کارگر بوسید
ریشۀ هرچه خستگی پوسید
با کمالی که داشت میکوشید
با همه مثل خویش میجوشید
درد او، دردِ دردمندان بود
گرچه چون غنچه شاد و خندان بود
ظاهرش با تبسّم و خندان
در دلش درد مردمان پنهان
نمکین شوخ بود و سرزنده
خوشگل و خوشبیان و خوشخنده
«انا املح» یکی ز حکمت اوست
رحمتِ رسم و رسمِ رحمتِ اوست
آب و آیینه بود آئینش
دلبری بود اصل در دینش
هرچه میکرد مهربانی بود
دین حق را به مهر، بانی بود
هرچه میگفت صلح بود و صفا
کیش او عشق بود و مهر و وفا
هرچه میدید نیک و زیبا بود
در بلا شاکر و شکیبا بود
شُکر و شادی به هم درآمیزند
تا به پابوس حضرتش خیزند
هرچه زیبا به روی او زیباست
دلبری را قبای او دیباست
نهفقط نام او «محمّد» بود
که وجودش همیشه احمد بود.
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from شبکه جهانی امام حسين عليه السلام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺صحتی سردرودی :
تقیه برای خودخواهی و تن پروری نیست
برشی از برنامه پانوراما با موضوع:
زندگی و زمانه امام کاظم
در جدال با حصر و حبس و تبعید
پخش شده از امام حسینTV
👈با حضور:
سید محمدعلی طباطبایی
پژوهشگر دین
محمد صحتی سردرودی
نویسنده ، محقق دینی و پژوهشگر تاریخ
پخش زنده پانوراما
شنبه، دوشنبه، چهارشنبه 21:30 تهران
برنامه کامل در یوتیوب امام حسین tv
https://www.youtube.com/live/LU97O-EZlQ8?feature=shared
www.tg-me.com/imamhusseintv1
تقیه برای خودخواهی و تن پروری نیست
برشی از برنامه پانوراما با موضوع:
زندگی و زمانه امام کاظم
در جدال با حصر و حبس و تبعید
پخش شده از امام حسینTV
👈با حضور:
سید محمدعلی طباطبایی
پژوهشگر دین
محمد صحتی سردرودی
نویسنده ، محقق دینی و پژوهشگر تاریخ
پخش زنده پانوراما
شنبه، دوشنبه، چهارشنبه 21:30 تهران
برنامه کامل در یوتیوب امام حسین tv
https://www.youtube.com/live/LU97O-EZlQ8?feature=shared
www.tg-me.com/imamhusseintv1
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
🌹عِزّ را عَزمی دگر 🌹
دستِ مهر و مه مریزاد
هرچه بد از بر گریزاد
ریشه کَن خودگامگی را
دختِ حُرّیّت، پسر زاد .
-----
مادر مهر و مُروّت،
دختر راد
همسرِ عدل و فتوّت،
عقلِ آزاد،
فاطمه،
فرزانه،
فرزندِ فرحزاد
با حسین اش
عِزّ را عَزمی دگر زاد.
محمد صحتی سردرودی/ 8 / 1 / 99 / قم.
شب سومِ شعبان به مناسبتِ زادروزِ سرورِ آزادگان: حضرت حسین علیه السلام.
@m_sehati✅
دستِ مهر و مه مریزاد
هرچه بد از بر گریزاد
ریشه کَن خودگامگی را
دختِ حُرّیّت، پسر زاد .
-----
مادر مهر و مُروّت،
دختر راد
همسرِ عدل و فتوّت،
عقلِ آزاد،
فاطمه،
فرزانه،
فرزندِ فرحزاد
با حسین اش
عِزّ را عَزمی دگر زاد.
محمد صحتی سردرودی/ 8 / 1 / 99 / قم.
شب سومِ شعبان به مناسبتِ زادروزِ سرورِ آزادگان: حضرت حسین علیه السلام.
@m_sehati✅
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
انتظار حسین از دیندار
انتظار حسین از دیندار
این که آگاه باشد و بیدار
ندهد رأی بر ستمکاران
گرچه صد بار سر رود سر دار
@m_sehati
انتظار حسین از دیندار
این که آگاه باشد و بیدار
ندهد رأی بر ستمکاران
گرچه صد بار سر رود سر دار
@m_sehati
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
عباس یعنی نه گفتن به امان نامهء استبدادِ دینی.
زادروزِ حضرت ابوالفضل العباس سنبلِ ستم ستیزی و وفا و ایثار خجسته باد.
🌺@m_sehati🌺
زادروزِ حضرت ابوالفضل العباس سنبلِ ستم ستیزی و وفا و ایثار خجسته باد.
🌺@m_sehati🌺