Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
اختلاس ستیزی با دزد پروری فرق میکند
طلبهای که سخنانش یادآورِ وعّاظُ السلاطین و آخوندهای درباری است برای توجیهِ اختلاسهایی که تشتِ رسوایَش از بامِ تاریخِ افتاده و ملّتِ ایران را به روزِ سیاهِ نشانده است با کمالِ بیشرمی میگوید:
«علویترین حکومتِ تاریخ پرِ اختلاس بود یعنی شما وقتی نهجالبلاغه را باز میکنید میبینید حدود یکسوم نهجالبلاغه در رابطه با اختلاسِ خواص هستش»! رک و شفّاف باید گفت:
1 . به دروغگویی فاحشی گرفتارشدهاید. حکومتِ حضرت علی علیهالسلام نهفقط مثلِ حکومتِ شما نبود بلکه از هر نظر که با چشمِ تحقیق نگاه کنید در تضاد و تعارض با حکومتِ شما بود.
2 . سراسرِ نهجالبلاغه، نهجُ العدالة است و انصاف و آزادی و اخلاق.
3 . نه یکسوم که موارد معدودی را نهجالبلاغه از طریقِ عامه – نه از طُرُقِ شیعه - در رابطه با اختلاس گزارش کرده است.
4 . آن موارد هم در رابطه با اختلاس ستیزی و ریشهکنسازیِ اختلاس است نه توجیهِ حقوقهای نجومی، نه دزد پروری.
5 . بااینکه حضرت علی علیهالسلام گرفتارِ سه جنگِ داخلی و جانفرسا بود باز در حکومتش هرگز اختلاس گر یا دزدی بدونِ مجازات نمیماند بلکه با شفّافیت از مقامش عزل و مواخذه و رسوای عالم و آدم میشد تا عبرتِ دیگران شود.
6 . شما در همین کتابِ بسیار وزین و شریفِ نهجالبلاغه موردی را پیدا نمیکنید که اختلاسِ کسی نادیده گرفته شود یا دزدی ارتقای مقام بیابد یا با دزدهای دیگر به تعویضِ پست و مقام بپردازد و پُز دهد.
خلاصه: اختلاس ستیزی با دزد پروری نهفقط فرقهای فراوان دارد که در تضادّ و تعارضِ آشکار است.
جای پرسش است که با این حرفههای نادرست میخواهید چهکار کنید؟
میخواهید مردم خیال کنند که امیرالمؤمنین علی هم مثل شما و اربابتان بود؟‼️زهی خیال باطل.
اینجاست که باید گفت: دلدادگی به پیشوای دادگران بیدی نیست که به بادی بلرزد زیرا که عدلِ مولا علی و عشقش به انسان در ذات و سرشتِ انسانیت ریشه دارد.
و سوگمندانه افزود: اگر ابن ملجم با تیغِ زهرآلودش به ترورِ شخصِ علی دست زد شما چهلوچند سال است با این حرفها و آن کارهایتان به ترورِ شخصیّتِ علی میپردازید. مثلاینکه میخواهید تیشه به ریشۀ شیعه بزنید و فاتحۀ همهچیز را بخوانید و بروید!
محمد صحتی سردرودی
19 آذر 1400
✅@m_sehati✅
طلبهای که سخنانش یادآورِ وعّاظُ السلاطین و آخوندهای درباری است برای توجیهِ اختلاسهایی که تشتِ رسوایَش از بامِ تاریخِ افتاده و ملّتِ ایران را به روزِ سیاهِ نشانده است با کمالِ بیشرمی میگوید:
«علویترین حکومتِ تاریخ پرِ اختلاس بود یعنی شما وقتی نهجالبلاغه را باز میکنید میبینید حدود یکسوم نهجالبلاغه در رابطه با اختلاسِ خواص هستش»! رک و شفّاف باید گفت:
1 . به دروغگویی فاحشی گرفتارشدهاید. حکومتِ حضرت علی علیهالسلام نهفقط مثلِ حکومتِ شما نبود بلکه از هر نظر که با چشمِ تحقیق نگاه کنید در تضاد و تعارض با حکومتِ شما بود.
2 . سراسرِ نهجالبلاغه، نهجُ العدالة است و انصاف و آزادی و اخلاق.
3 . نه یکسوم که موارد معدودی را نهجالبلاغه از طریقِ عامه – نه از طُرُقِ شیعه - در رابطه با اختلاس گزارش کرده است.
4 . آن موارد هم در رابطه با اختلاس ستیزی و ریشهکنسازیِ اختلاس است نه توجیهِ حقوقهای نجومی، نه دزد پروری.
5 . بااینکه حضرت علی علیهالسلام گرفتارِ سه جنگِ داخلی و جانفرسا بود باز در حکومتش هرگز اختلاس گر یا دزدی بدونِ مجازات نمیماند بلکه با شفّافیت از مقامش عزل و مواخذه و رسوای عالم و آدم میشد تا عبرتِ دیگران شود.
6 . شما در همین کتابِ بسیار وزین و شریفِ نهجالبلاغه موردی را پیدا نمیکنید که اختلاسِ کسی نادیده گرفته شود یا دزدی ارتقای مقام بیابد یا با دزدهای دیگر به تعویضِ پست و مقام بپردازد و پُز دهد.
خلاصه: اختلاس ستیزی با دزد پروری نهفقط فرقهای فراوان دارد که در تضادّ و تعارضِ آشکار است.
جای پرسش است که با این حرفههای نادرست میخواهید چهکار کنید؟
میخواهید مردم خیال کنند که امیرالمؤمنین علی هم مثل شما و اربابتان بود؟‼️زهی خیال باطل.
اینجاست که باید گفت: دلدادگی به پیشوای دادگران بیدی نیست که به بادی بلرزد زیرا که عدلِ مولا علی و عشقش به انسان در ذات و سرشتِ انسانیت ریشه دارد.
و سوگمندانه افزود: اگر ابن ملجم با تیغِ زهرآلودش به ترورِ شخصِ علی دست زد شما چهلوچند سال است با این حرفها و آن کارهایتان به ترورِ شخصیّتِ علی میپردازید. مثلاینکه میخواهید تیشه به ریشۀ شیعه بزنید و فاتحۀ همهچیز را بخوانید و بروید!
محمد صحتی سردرودی
19 آذر 1400
✅@m_sehati✅
از منظومه مناجات
(بخش پنجم خلاصه با ویراست تازه)
یارا حسنی که ریشۀ کینه زند
نه زور، نه زر، نه تورِ تزویر تند
یارا حسنی که «آب را گِل نکنیم»
سهل است سخن به خویش مشکل نکنیم
یارب حسنی، راست و حسینی باشیم
نه خامنه ای وَ نه خمینی باشیم
یارا حسنی که با «ولا» جام زنند
نه نامِ ولایت به دو صد دام زنند
یارا حسنی که صلح و حِکمت داند
نه نابلدی که جنگ: «نعمت»! خواند
یارب حسنی که عفو، عادت بشود
تا عشق فراترین عبادت بشود
یارب حسنی که عدل، معمول شود
نه خشم و نه خون، نه خلق معلول شود
یارب حسنی که حُسنِ نصری باشد
نه حقد و حسد، نه حبس و حصری باشد
یارب حسنی که عیب، مکتوم شود
درویش نه دلریش و نه معدوم شود
یارب حسنی که عشق، عالم گیرد
نه درد سری نه قلب کس غم گیرد
یارب حسنی، نه میرِ «فرصت¬سوزی»
نه محتشمی، نه مصلحِ مرموزی
یارب حسنی، نه ریبِ رفسنجانی
نه فیس و فریب و فقهِ سرهنگانی
یارب حسنی که مجتبای جانهاست
همدرد یتیم و همدلِ وجدانهاست
یارب حسنی که مونسِ انسان است
انسانکه بجویند همه اینسان است
یارب حسنی که اهلِ عفو و کرم است
حقّا که حریمِ عشق را خود حرم است
یارا حسنی که یار اگر زهرش داد
یا جامِ بلا بهپیش دیدش بنهاد،
بر قاتلِ خویش باز عاشق باشد
نه قهر کننده و نه طالق باشد
میگفت خدا گر به بهشتم ببرد
امّا به همین قاتلِ من ره ندهد،
هیهات که بر چنین بهشتی بروم
از جورِ جفاپیشۀ یارم برهم
بییار بهشت را بهشتن بهتر
با وحدتِ حق، نه کهتر و نه مهتر
هرچند که همسرم نباشد همسر
با عشق دگر پا نشناسم از سر....
م. صحتیسردرودی
🌺@m_sehati🌺
(بخش پنجم خلاصه با ویراست تازه)
یارا حسنی که ریشۀ کینه زند
نه زور، نه زر، نه تورِ تزویر تند
یارا حسنی که «آب را گِل نکنیم»
سهل است سخن به خویش مشکل نکنیم
یارب حسنی، راست و حسینی باشیم
نه خامنه ای وَ نه خمینی باشیم
یارا حسنی که با «ولا» جام زنند
نه نامِ ولایت به دو صد دام زنند
یارا حسنی که صلح و حِکمت داند
نه نابلدی که جنگ: «نعمت»! خواند
یارب حسنی که عفو، عادت بشود
تا عشق فراترین عبادت بشود
یارب حسنی که عدل، معمول شود
نه خشم و نه خون، نه خلق معلول شود
یارب حسنی که حُسنِ نصری باشد
نه حقد و حسد، نه حبس و حصری باشد
یارب حسنی که عیب، مکتوم شود
درویش نه دلریش و نه معدوم شود
یارب حسنی که عشق، عالم گیرد
نه درد سری نه قلب کس غم گیرد
یارب حسنی، نه میرِ «فرصت¬سوزی»
نه محتشمی، نه مصلحِ مرموزی
یارب حسنی، نه ریبِ رفسنجانی
نه فیس و فریب و فقهِ سرهنگانی
یارب حسنی که مجتبای جانهاست
همدرد یتیم و همدلِ وجدانهاست
یارب حسنی که مونسِ انسان است
انسانکه بجویند همه اینسان است
یارب حسنی که اهلِ عفو و کرم است
حقّا که حریمِ عشق را خود حرم است
یارا حسنی که یار اگر زهرش داد
یا جامِ بلا بهپیش دیدش بنهاد،
بر قاتلِ خویش باز عاشق باشد
نه قهر کننده و نه طالق باشد
میگفت خدا گر به بهشتم ببرد
امّا به همین قاتلِ من ره ندهد،
هیهات که بر چنین بهشتی بروم
از جورِ جفاپیشۀ یارم برهم
بییار بهشت را بهشتن بهتر
با وحدتِ حق، نه کهتر و نه مهتر
هرچند که همسرم نباشد همسر
با عشق دگر پا نشناسم از سر....
م. صحتیسردرودی
🌺@m_sehati🌺
Audio
امام حسن مجتبی حکومتِ خود را به رفراندم گذاشت و گفت : حکومتش مستلزم جنگ و جهاد است که ممکن است به دارازا کشد و فرسایشی باشد.
وقتی دید مردم از جنگ خسته شده اند از حکومت و ریاست چشم پوشید. حتی سرزنش برخی از یاران را به جان خرید تا خلاف خواسته مردم کاری نکند و موجبِ جنگ و کشتار نگردد....
و این کم هنری نبود.
بلکه می توان گفت: بزرگترین ایثار و از خودگذشتگی در تاریخ اسلام بود
و
چنین کنند بزرگان چو کار باید کرد.
آیا گوش شنوایی هست؟!
محمد صحتی سردرودی.
🏴@m_sehati🏴
وقتی دید مردم از جنگ خسته شده اند از حکومت و ریاست چشم پوشید. حتی سرزنش برخی از یاران را به جان خرید تا خلاف خواسته مردم کاری نکند و موجبِ جنگ و کشتار نگردد....
و این کم هنری نبود.
بلکه می توان گفت: بزرگترین ایثار و از خودگذشتگی در تاریخ اسلام بود
و
چنین کنند بزرگان چو کار باید کرد.
آیا گوش شنوایی هست؟!
محمد صحتی سردرودی.
🏴@m_sehati🏴
✅صلح گفت و صلح گفت✅
شيعه را مظلوم بودن، عار نيست
هر ستمديده، حقير و خوار نيست
آنکه خواهد آبها را گِل كند
از خشونت، مهر را مشكل كند،
او نمیداند مودّت امجد است
که محمّد از محبّت احمد است
او نمى داند كه مولا، عدل بود
عدل در قاموس شيعه، اصل بود
شيعه را مولا على يك نام داد
گفت شيعه داد باشد، داد؛ داد
چارده معصوم را يك ياد بود
داد بود و داد بود و داد بود
مجتبى تا فصل صلحش را سرود
دين و دل گفتند بر صبرش درود
آن كريمِ اهلبيتِ مصطفى
جانشينِ سربلند مرتضى،
كينه ها از سينه هاى سخت رُفت
صلح گفت و صلح گفت و صلح گفت
اصل در فرهنگ شيعه جنگ نيست
جنگ را در صبغَة اللَّه رنگ نيست
شيعه را صد حق اگر اوصاف بود
روحِ هر وصفى بهحق انصاف بود
عدل، روحى كه تشيّعْ¬پيكر است
رمزِ عصمت، دركِ دادِ حيدر است
«آيۀ قُربى» مودّتنامه بود
خانۀ مولا، مروّتخانه بود
استعاذه، بين ما، جهرى نبود
گر تبرّا بود جز قهرى نبود
مهر را مخفى مكن انصاف نيست
مهرورزى هر چه شد، اسراف نيست
جهرِ بسمالله و رحمان و رحيم
شيعه را باشد شعارى بس عظیم
رهبر ما را كه «مهدى» اسم اوست
نه برائت كه «هدايت» رسم اوست
راه مولا با هدايت، قائم است
دوستى در دينِ صادق، دائم است
اصل مهر است و محبّت با همه
اصل عدل است و مروّت با همه
م. صحتی سردرودی
🌺@m_sehati🌺
شيعه را مظلوم بودن، عار نيست
هر ستمديده، حقير و خوار نيست
آنکه خواهد آبها را گِل كند
از خشونت، مهر را مشكل كند،
او نمیداند مودّت امجد است
که محمّد از محبّت احمد است
او نمى داند كه مولا، عدل بود
عدل در قاموس شيعه، اصل بود
شيعه را مولا على يك نام داد
گفت شيعه داد باشد، داد؛ داد
چارده معصوم را يك ياد بود
داد بود و داد بود و داد بود
مجتبى تا فصل صلحش را سرود
دين و دل گفتند بر صبرش درود
آن كريمِ اهلبيتِ مصطفى
جانشينِ سربلند مرتضى،
كينه ها از سينه هاى سخت رُفت
صلح گفت و صلح گفت و صلح گفت
اصل در فرهنگ شيعه جنگ نيست
جنگ را در صبغَة اللَّه رنگ نيست
شيعه را صد حق اگر اوصاف بود
روحِ هر وصفى بهحق انصاف بود
عدل، روحى كه تشيّعْ¬پيكر است
رمزِ عصمت، دركِ دادِ حيدر است
«آيۀ قُربى» مودّتنامه بود
خانۀ مولا، مروّتخانه بود
استعاذه، بين ما، جهرى نبود
گر تبرّا بود جز قهرى نبود
مهر را مخفى مكن انصاف نيست
مهرورزى هر چه شد، اسراف نيست
جهرِ بسمالله و رحمان و رحيم
شيعه را باشد شعارى بس عظیم
رهبر ما را كه «مهدى» اسم اوست
نه برائت كه «هدايت» رسم اوست
راه مولا با هدايت، قائم است
دوستى در دينِ صادق، دائم است
اصل مهر است و محبّت با همه
اصل عدل است و مروّت با همه
م. صحتی سردرودی
🌺@m_sehati🌺
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
امام حسن(ع) از حکومت برای این دست شُست که موروثی نشود.
هر گاه سخنی از حضرت حسن پیش می¬آید بیشتر می¬پرسند چرا او صلح کرد؟! به نظر می آید که طرحِ چنین پرسشی از اساس ناقص و بسیار اشتباه است. صحیح آن است که پرسیده شود: چرا ایشان با وجودِ بیعتِ دست کم چهل هزار نیروی مسلّح و آمادۀ رزم باز از حکومت چشم پوشید و آن را با شرایطی که طرفِ مقابل را ملزم به امضای آنها ساخت به خصم واگذاشت و خود از حکومت کناره گیری کرد؟
در پاسخ هم بیشتر گفته میشود که چون بی یار و یاور بود تن به صلح داد! غافل از آن که طبقِ تواریخ متقدّم و مستند افزون بر مردمانِ دیگر، چهل یا هشتاد یا صد و بیست هزار فقط نیروی مسلّح و آمادۀ اعزام به صفّین با آن حضرت بیعت کرده بودند حتّی اتّفاق و اجماع برای بیعت ایشان بیشتر از پدرشان أمیر مؤمنان بود و حضرت حسن هرگز مخالفانی چون عایشه و طلحه و زبیر نداشت پس هم پرسش هم پاسخی که رواج یافته ناقص و نادرست است.
صحیح چنان است که گفته میشود: امام حسن(ع) دلائل بسیاری بر این اقدامِ مهمّ داشت و عللِ فراوان و گوناگونی دست به دست هم داد تا آن حضرت را به واگذاریِ حکومت واداشت. از این میان دو دلیل یا درستتر بگوییم دو علّت مغفول و متروک واقع شده است که از قضا هر کدام به نوبۀ خود بسیار مهمّ و آموزنده می تواند باشد:
یک: سبطِ اکبر میان معاویه و شیوخِ نهروان و خوارج، معاویه را بد و خوارج را که حاصلِ عقایدشان جز خون و خشونت و هرج و مرج چیزی در بر نداشت بدتر دید و از میان بد و بدتر تن به حکومتِ بد داد زیرا که معاویه هرچه بود می توانست هم به هرج و مرج تا حدود بسیاری پایان دهد هم در برابرِ تهدیداتِ امپراتوری روم که بیشتر هم مرزِ با شامات بود هرچند نه از سر ایمان بلکه به هر جهتی ولو از سر عصبیّت بایستد. خلاصه در مقایسه با خوارجِ خشن و خشک مقدّس و آنارشیست، معاویه سیاستمدار ماهری بود.
دو: دیگر اینکه امام حسن(ع) نمی خواست تبارسالاری و موروثی سازیِ حکومت توسّطِ او باب شود. برای پیشگیری از همین بدعت بود که در عهدنامه پس از ذکرِ کلّیات به عنوانِ نخستین شرط، ترکِ حکومت را مشروط به آن کرد که معاویه حق نداشته باشد کسی را پس از خود به خلافت و حکومت تعیین کند بلکه حکومت را باید پس از خود به مردم واگذارد =«ولیس لمعاویة بن أبی سفیان أن یعهد إلی أحد من بعده عهداً بل یکون الأمر من بعده شوری بین المسلمین»(ر.ک: بحارالانوار، ج 44 ، ص 65) حتی در برابر این اصرار که در عهدنامه قید شود خود حضرت پس از معاویه متولّیِ حکومت باشد مقاومت کرد و در ردّ آن گفت:« امّا ولایتعهدی پس از معاویه را نمی پذیرم و تمایلی به آن ندارم زیرا اگر من حکومت می خواستم که آن را به او وا نمی گذاشتم>= أمّا ولایة الأمر من بعده فما أنا بالراغبِ فی ذلک ولو أردتُ هذا الأمرَ لم أسلّمه إلیه»(ر.ک: الفتوح لإبن أعثم، ج 4 ، ص290) و تا بر تحریمِ موروثی سازیِ حکومت از معاویه عهد و امضا نگرفت آرام و قرار نداشت و این مهمّ شش ماه به درازا کشید تا کریم اهلِ بیت(ع) با توفیق در تحریمِ موروثی سازی، رسالتِ بزرگ و تاریخیِ خویش را با کمالِ تقوا و خویشتنداری به سامان ساخت و گامی را که قدّیسانِ بزرگ در نهایتِ وارستگی آن را بر می دارند از همان اوّل با شگفت زدگیِ دوست و دشمن برداشت که گفت:« آخِرُ ما یخرج مِن رُئُوسُ الصدّیقین حُبُّ الرّیاسَه/ آخرین وابستگی که از سرِ انسانهای بسیار درست هم بیرون می رود عشق به ریاست است».
خلاصه قیامِ امام حسن و حسین(ع) هر دو برای آن بود که حکومت موروثی نشود. برادرِ بزرگ برای اینکه نشان دهد موروثی سازی حکومت نامشروع است تا آنجا پیش رفت که حتّی از حکومتِ خویش دست شست و آن را به خصم واگذاشت و برادرش حسین نیز تا آنجا با این بدعت و ستم مبارزه و جهاد کرد که به شهادت رسید. یعنی پیامِ مهمّی که از نهضتِ هر دو پیشوای پاک به وضوح پیداست همانا همین است که موروثی سازیِ حکومت در اسلام جایی ندارد بلکه منکری بزرگ و ستمی چنان سترگ است که برای پیشگیری از آن هر ستم دیگری را اگر چارۀ دیگری نباشد می توان به جان خرید.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
هر گاه سخنی از حضرت حسن پیش می¬آید بیشتر می¬پرسند چرا او صلح کرد؟! به نظر می آید که طرحِ چنین پرسشی از اساس ناقص و بسیار اشتباه است. صحیح آن است که پرسیده شود: چرا ایشان با وجودِ بیعتِ دست کم چهل هزار نیروی مسلّح و آمادۀ رزم باز از حکومت چشم پوشید و آن را با شرایطی که طرفِ مقابل را ملزم به امضای آنها ساخت به خصم واگذاشت و خود از حکومت کناره گیری کرد؟
در پاسخ هم بیشتر گفته میشود که چون بی یار و یاور بود تن به صلح داد! غافل از آن که طبقِ تواریخ متقدّم و مستند افزون بر مردمانِ دیگر، چهل یا هشتاد یا صد و بیست هزار فقط نیروی مسلّح و آمادۀ اعزام به صفّین با آن حضرت بیعت کرده بودند حتّی اتّفاق و اجماع برای بیعت ایشان بیشتر از پدرشان أمیر مؤمنان بود و حضرت حسن هرگز مخالفانی چون عایشه و طلحه و زبیر نداشت پس هم پرسش هم پاسخی که رواج یافته ناقص و نادرست است.
صحیح چنان است که گفته میشود: امام حسن(ع) دلائل بسیاری بر این اقدامِ مهمّ داشت و عللِ فراوان و گوناگونی دست به دست هم داد تا آن حضرت را به واگذاریِ حکومت واداشت. از این میان دو دلیل یا درستتر بگوییم دو علّت مغفول و متروک واقع شده است که از قضا هر کدام به نوبۀ خود بسیار مهمّ و آموزنده می تواند باشد:
یک: سبطِ اکبر میان معاویه و شیوخِ نهروان و خوارج، معاویه را بد و خوارج را که حاصلِ عقایدشان جز خون و خشونت و هرج و مرج چیزی در بر نداشت بدتر دید و از میان بد و بدتر تن به حکومتِ بد داد زیرا که معاویه هرچه بود می توانست هم به هرج و مرج تا حدود بسیاری پایان دهد هم در برابرِ تهدیداتِ امپراتوری روم که بیشتر هم مرزِ با شامات بود هرچند نه از سر ایمان بلکه به هر جهتی ولو از سر عصبیّت بایستد. خلاصه در مقایسه با خوارجِ خشن و خشک مقدّس و آنارشیست، معاویه سیاستمدار ماهری بود.
دو: دیگر اینکه امام حسن(ع) نمی خواست تبارسالاری و موروثی سازیِ حکومت توسّطِ او باب شود. برای پیشگیری از همین بدعت بود که در عهدنامه پس از ذکرِ کلّیات به عنوانِ نخستین شرط، ترکِ حکومت را مشروط به آن کرد که معاویه حق نداشته باشد کسی را پس از خود به خلافت و حکومت تعیین کند بلکه حکومت را باید پس از خود به مردم واگذارد =«ولیس لمعاویة بن أبی سفیان أن یعهد إلی أحد من بعده عهداً بل یکون الأمر من بعده شوری بین المسلمین»(ر.ک: بحارالانوار، ج 44 ، ص 65) حتی در برابر این اصرار که در عهدنامه قید شود خود حضرت پس از معاویه متولّیِ حکومت باشد مقاومت کرد و در ردّ آن گفت:« امّا ولایتعهدی پس از معاویه را نمی پذیرم و تمایلی به آن ندارم زیرا اگر من حکومت می خواستم که آن را به او وا نمی گذاشتم>= أمّا ولایة الأمر من بعده فما أنا بالراغبِ فی ذلک ولو أردتُ هذا الأمرَ لم أسلّمه إلیه»(ر.ک: الفتوح لإبن أعثم، ج 4 ، ص290) و تا بر تحریمِ موروثی سازیِ حکومت از معاویه عهد و امضا نگرفت آرام و قرار نداشت و این مهمّ شش ماه به درازا کشید تا کریم اهلِ بیت(ع) با توفیق در تحریمِ موروثی سازی، رسالتِ بزرگ و تاریخیِ خویش را با کمالِ تقوا و خویشتنداری به سامان ساخت و گامی را که قدّیسانِ بزرگ در نهایتِ وارستگی آن را بر می دارند از همان اوّل با شگفت زدگیِ دوست و دشمن برداشت که گفت:« آخِرُ ما یخرج مِن رُئُوسُ الصدّیقین حُبُّ الرّیاسَه/ آخرین وابستگی که از سرِ انسانهای بسیار درست هم بیرون می رود عشق به ریاست است».
خلاصه قیامِ امام حسن و حسین(ع) هر دو برای آن بود که حکومت موروثی نشود. برادرِ بزرگ برای اینکه نشان دهد موروثی سازی حکومت نامشروع است تا آنجا پیش رفت که حتّی از حکومتِ خویش دست شست و آن را به خصم واگذاشت و برادرش حسین نیز تا آنجا با این بدعت و ستم مبارزه و جهاد کرد که به شهادت رسید. یعنی پیامِ مهمّی که از نهضتِ هر دو پیشوای پاک به وضوح پیداست همانا همین است که موروثی سازیِ حکومت در اسلام جایی ندارد بلکه منکری بزرگ و ستمی چنان سترگ است که برای پیشگیری از آن هر ستم دیگری را اگر چارۀ دیگری نباشد می توان به جان خرید.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی pinned «از منظومهء مناجات -بخش اول- با تلخیص و ویراستی تازه یارا مددی که مهر کیشم گردد از مهر و محبّت هرچه بیشم گردد یارا مددی که مهربانتر باشم نه قهر کنم نه اخم و عنتر باشم یارا مددی که عفو را پیشه کنم پیوسته رقیق و پاک اندیشه کنم یارا مددی که از منیّت بِرَهم…»
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
به سوره سوره قرآن
بزرگ فلسفهي صلح مجتبي اين است
كه صلح سبز بِه از مرگ سرخ و خونين است
نه جنگ كن و نه در جنگ جوي عزت را
كه كينه كفر بُوَد هر چه جنگ ننگين است
به آيه آيهي قرآن كه آشتي جويي ،
مقام و مرتبت اش از جهاد پيشين است
كريم آل علي را شناختن فرض است
حسن شناس شدن سخت سبز و شيرين است
براي درك كريمان كريم بايد بود
كه شرط شيعه و معناي سيدي اين است
زِ « إعدلوا هو اقرب » چقدر ما دوريم !
به عشق و عفو قسم ،عدل : روح آيين است
به سوره سوره ي قرآن كه سبز در سبزيست،
دعاست جوهر دين ، كفر: لعن ونفرين است
تو را به جان حسن مجتباي آل علي ،
مخواه مرگ كسي را اگر چه بي دين است
به خير خواهي اگر خصم را به مهر آري
تو را امام، حسن باشد و صفا دين است
جواب بود به آن نوحه اي كه خوشدل گفت
وگرنه صلح همان روح دين ياسين است
محمد صحتي سردرودي
@m_sehati✅
بزرگ فلسفهي صلح مجتبي اين است
كه صلح سبز بِه از مرگ سرخ و خونين است
نه جنگ كن و نه در جنگ جوي عزت را
كه كينه كفر بُوَد هر چه جنگ ننگين است
به آيه آيهي قرآن كه آشتي جويي ،
مقام و مرتبت اش از جهاد پيشين است
كريم آل علي را شناختن فرض است
حسن شناس شدن سخت سبز و شيرين است
براي درك كريمان كريم بايد بود
كه شرط شيعه و معناي سيدي اين است
زِ « إعدلوا هو اقرب » چقدر ما دوريم !
به عشق و عفو قسم ،عدل : روح آيين است
به سوره سوره ي قرآن كه سبز در سبزيست،
دعاست جوهر دين ، كفر: لعن ونفرين است
تو را به جان حسن مجتباي آل علي ،
مخواه مرگ كسي را اگر چه بي دين است
به خير خواهي اگر خصم را به مهر آري
تو را امام، حسن باشد و صفا دين است
جواب بود به آن نوحه اي كه خوشدل گفت
وگرنه صلح همان روح دين ياسين است
محمد صحتي سردرودي
@m_sehati✅
Avaye Zamin
Mohammadreza Aligholi
اذان
با صدای مرحوم حاج رحیم مؤذن زاده
در دستگاه بیات ترک
میکس: محمد رضا علیقلی
با آلات ادوات کوبه ای و خاص نواحی جنوبی ایران.
🌹@m_sehati🌹
با صدای مرحوم حاج رحیم مؤذن زاده
در دستگاه بیات ترک
میکس: محمد رضا علیقلی
با آلات ادوات کوبه ای و خاص نواحی جنوبی ایران.
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
سوگند به صلح
در مشهد شعر تیغ تیز آخته ایم
پیوسته به خط سرخ خون تاخته ایم
سوگند به صلح سبز و مرگ سرخش
کاری که « کریم » کرد نشناخته ایم
م / ص / س
@m_sehati
در مشهد شعر تیغ تیز آخته ایم
پیوسته به خط سرخ خون تاخته ایم
سوگند به صلح سبز و مرگ سرخش
کاری که « کریم » کرد نشناخته ایم
م / ص / س
@m_sehati
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
صدای تبسّم
سحر با تبسّم صدا زد : کجایی ؟
چرا سر به جیبی ؟ به فکر چه هایی؟
صدای تبسّم ، شنیدم ، شکفتم :
سرودم به آهی : رهایی ؛ رهایی!
بخندید چندان که گردید رقصان
دعا دم گرفتش : خدایا! خدایی !
به پیک پگاهان ، به بال بهاران
همه خلق خندان ، به نایی ؛ نوایی!
به آزادگی آبرو ، آرزو را
نه قهر و نه جوری، نه رنج و جدایی
که صلح و محبت ، به هر روز و ساعت
نصیب نگاهان ، نشاط و نشایی
به حقِ خدایی به شادی ، به رادی:
رهایی ، رهایی ، رهایی ، رهایی !
به این خلق خسته ؛ شکسته ؛ نشسته
خدایا خجسته ، بهاران به هویی به هایی
خدایا ! خدایی ، خدایی ، خدایی !
رهایی ، رهایی ، رهایی ، رهایی !
1 / 1 / 96 / قم
@m_sehati
سحر با تبسّم صدا زد : کجایی ؟
چرا سر به جیبی ؟ به فکر چه هایی؟
صدای تبسّم ، شنیدم ، شکفتم :
سرودم به آهی : رهایی ؛ رهایی!
بخندید چندان که گردید رقصان
دعا دم گرفتش : خدایا! خدایی !
به پیک پگاهان ، به بال بهاران
همه خلق خندان ، به نایی ؛ نوایی!
به آزادگی آبرو ، آرزو را
نه قهر و نه جوری، نه رنج و جدایی
که صلح و محبت ، به هر روز و ساعت
نصیب نگاهان ، نشاط و نشایی
به حقِ خدایی به شادی ، به رادی:
رهایی ، رهایی ، رهایی ، رهایی !
به این خلق خسته ؛ شکسته ؛ نشسته
خدایا خجسته ، بهاران به هویی به هایی
خدایا ! خدایی ، خدایی ، خدایی !
رهایی ، رهایی ، رهایی ، رهایی !
1 / 1 / 96 / قم
@m_sehati
لبخند
زندگی و جهان بیشتر بازتابی از دید ماست .
خدای ناکرده اگر بد بینیم بد می آریم. ولی اگر بخندیم می شکفیم .
بهانه های بدبینی را باید در همان دم نخست سربرید تا قربانی باشد به سوی جمال و کمال مطلق و محبوبمان !
باری به خدا اگر بخندیم جهان و زندگی هم به ما خواهد خندید.
نشان انسان مسلمان ( سالم و صلحجو) نه نماز نه نذر و نیاز ، که خوش خلقی است و خنده رویی .
کافر خوش اخلاق برتر و به حضرت حق نزدیکتر از مسلمان بد اخلاق است همانطور که بی دین عادل و با انصاف از متدین و مسلمان ستمگر بسیار بهتر و برتر است.
در آموزه های اسلامی متن مفید و مختصری است که گوید :
« باورمند شادیش آشکار و شکفته ؛ اندوه و غصه اش پوشیده و در درونش نهفته است»
باری با یک خنده صمیمانه ممکن است انسانی را که در آستانه سکته می باشد نجات داد و زنده ساخت.
خلاصه :
به خداوندی خدا سوگند ،
نعمتی نیست بهتر از لبخند.
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
زندگی و جهان بیشتر بازتابی از دید ماست .
خدای ناکرده اگر بد بینیم بد می آریم. ولی اگر بخندیم می شکفیم .
بهانه های بدبینی را باید در همان دم نخست سربرید تا قربانی باشد به سوی جمال و کمال مطلق و محبوبمان !
باری به خدا اگر بخندیم جهان و زندگی هم به ما خواهد خندید.
نشان انسان مسلمان ( سالم و صلحجو) نه نماز نه نذر و نیاز ، که خوش خلقی است و خنده رویی .
کافر خوش اخلاق برتر و به حضرت حق نزدیکتر از مسلمان بد اخلاق است همانطور که بی دین عادل و با انصاف از متدین و مسلمان ستمگر بسیار بهتر و برتر است.
در آموزه های اسلامی متن مفید و مختصری است که گوید :
« باورمند شادیش آشکار و شکفته ؛ اندوه و غصه اش پوشیده و در درونش نهفته است»
باری با یک خنده صمیمانه ممکن است انسانی را که در آستانه سکته می باشد نجات داد و زنده ساخت.
خلاصه :
به خداوندی خدا سوگند ،
نعمتی نیست بهتر از لبخند.
م. صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
اگر ما مجتبی را می شناختیم
چه می شد عشقها رنگی نمی شد/
دلی با کینه و سنگی نمی شد /
اگر ما مجتبی را می شناختیم /
دگر در جبهه ای جنگی نمی شد
م/ص
@m_sehati
چه می شد عشقها رنگی نمی شد/
دلی با کینه و سنگی نمی شد /
اگر ما مجتبی را می شناختیم /
دگر در جبهه ای جنگی نمی شد
م/ص
@m_sehati
چه می شد؟
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹