Telegram Web Link
استاد شهید مرتضی مطهری هم مخالفِ ولایت فقیه بود

آری ایشان هم مخالفِ ولایتِ اجتماعیِ فقیه هم مخالفِ ولایتِ باطنی صوفیه و دراویش بود که هر دو ولایت را تکلّف و انحراف از مقاصدِ دینِ اسلام می دانست.
مرحوم مطهری در ضمن یاداشتهایی که از ایشان منتشر شده است در جایی می نویسد:
« اگر آن ادلّه را که صوفیه در بابِ ولایتِ باطنیِ خود ذکر کرده اند با ادلّه ای که فقها برای ولایتِ اجتماعیِ فقیه ذکر کرده اند ببینیم می فهمیم که در هر دو تکلّف و انحراف است از مقاصدِ دینِ مقدسِ اسلام. »

نگاه کنید به : یادداشتهای استاد مطهری / جلد 7 / ص 453 / تهران/ انتشارات صدرا/ چاپ اول/ فروردین 1382 .


🌺@m_sehati🌺
روز معلم مبارک🌸🌺🌷🌹
به تک تک آموزگاران و استادانِ بزرگوارم:


گه فرشته ،گاه پری
از جنُ و انس برتری
بتِ بزرگی شده ای
چو مرتضی مطهری

مجاز و هم حقيقتى
هم جِّدی هم لطیفتی
دَردآشنا ؛ دُرداشنا
مثل علی شریعتی

هم مهر هم ماه بدری
سینای سرّ را صدری
حلالم کن هلالِ حق
مثل موسی سیّد صدری

م. ص س

🌺@m_sehati🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حقّ و حقوق معلّم

«و امّا حقّ پرورش‌دهندۀ تو با دانايى، اين است كه او را بزرگ بدانى و مجلسش را محترم بشمارى و خوب به او گوش سپارى و توجّه نمايى و او را براى آموزش خودت ازآنچه تو را از دانش او بی‌نیازی نيست یاری‌رسانی.
به‌این‌ترتیب كه درك و فهمت با او و آماده براى او باشد و با ترك لذّت‏ها و كاستن از خواسته‏هاى خويش، دل و ديده‏ات را پاك و روشن به او بسپارى.
و ديگر این‌که بدانى تو پيام‏رسان او هستى تا آنچه را كه به تو مى‏آموزد به نادانانى كه به تو مى‏رسند بياموزى، پس لازم است كه آن را به‌خوبی به آنان برسانى و در گزارش پيام او خيانت نكنى و هرگاه پيام‏رسانى او را به عهده گرفتى براى آن به پا خيزى و نيرويى نيست مگر آن‌که به يارى خدا باشد.»
در اين بخش امام سجّاد علیه‌السلام دست‌کم پنج حق براى استاد و معلّم مى‏شمارد به‌این‌ترتیب كه مى‏فرمايد:
1 . احترام او را نگهدارى و حضورش را محترم شمارى؛
2 . با تمام توجّه به او گوش سپارى و در محضرش حواس خود را به چيز ديگرى مشغول ندارى. جاى تأكيد است كه خوب شنفتن و به‌درستی شنيدن - به‌اصطلاح امام سجّاد علیه‌السلام: حُسنُ الاستماع - خود هنرى است كه ارزشش كمتر از خوب سخن گفتن نيست. متأسفانه ما آن‌قدر كه به هنر سخن گفتن مى‏پردازيم خود را براى درست شنيدن آماده نمى‏سازيم. بسيار اندک‌اند آنان‌که به هنر زيبا شنيدن و صحيح گوش سپردن آراسته‏اند و خود را براى اين مهمّ ساخته‌وپرداخته‌اند.
3 . براى درك درست و فهم صحيح درس و بحث با استاد و آموزگار خود همدل و همگام باشى و در اين راه هرگز از همكارى و همراهى با استاد دريغ نورزى.
4 . آنچه را كه از اساتيد خويش آموخته‏اى به شاگردان خودت بياموزى و پيام و كلام آموزگارانت را به نسل‏هاى بعدى برسانى.
5 . در اين پیام‌رسانی، دقيق و امين باشى و در اين مهمّ، همه‏ى سعى و توان خود را به‌کارگیری تا هرگز در گزارش پيام‏هاى اساتيدت خيانت نكرده باشى.
از امير مؤمنان على‏عليه السلام روايت است كه گفت:
»إِذا جَلَسْتَ إِلَى الْعالِمِ فَكُنْ عَلى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْكَ عَلى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الْإِسْتِماعِ كَما تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لاتَقْطَعْ عَلى أَحَدٍ حَديثَهُ»؛ وقتى پيش دانشورى بنشينى بر شنيدن حريص‏تر باش تا سخن گفتن؛ و خوب شنيدن را بياموز همان‏طورى كه خوب سخن گفتن را مى‏آموزى و هرگز سخن كسى را قطع مكن!
و از حضرت امام صادق‏عليه السلام روايت است كه گفت:
»اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقارِ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ»؛ دانش آموزيد و آن را با نرم‌خویی و وقار بياراييد و براى كسى كه او را دانش مى‏آموزيد و نيز براى كسى كه از او دانش اندوخته‏ايد خاكسارى كنيد!
افتادگى آموز اگر طالب فيضى
هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است
پرپیداست است كه بايد مجلس و محضر استادان و دانشوران را نعمتى بزرگ براى خود دانست و تا مى‏توان با خداوندانِ علم و معرفت نشست‌وبرخاست داشت كه دورى از مجالس و محافل علما و حكما، انسان را حتّى از چشم خدا نيز مى‏اندازد. امام زین‌العابدین علیه‌السلام درجایی از دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى به خدا عرض مى‏كند:
»سَيِّدى!... لَعَلَّكَ فَقَدْتَنى مِن مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنى أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنى فِى الْغافِلينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ ايَسْتَنى«؛ سرورم! شايد مرا در مجالس علماء نيافتى پس به حال خودم واگذاشتی و خوارم ساختى و يا شايد كه در ميان بى‏خبرانم ديدى پس از رحمتِ خود نااميدم كردى.

ر.ک: صحتی‌سردرودی، شرحی بر رساله‌ی حقوق امام سجاد، ص185 .

🌺@m_sehati🌺
تشکیک در سخنی مشهور

سخن مشهوری است که بسیاری حدیثش پندارند و به مولا علی نسبتش دهند تا آنجا که مِثل یک مَثَل سائر مدام در محاوره های مردم شنیده می شود:

« من علّمنی حرفا فقد صیّرنی عبدا / کسی که مرا حرفی بیاموزد بی گمان مرا برده ای سازد »
یعنی با این کار(تعلیم) مرا نوکر خویش گرداند.

با این که عبارت فوق با اختلاف اندکی در متن نقل می شود مثل آن که به جای « علمنی» کلمه ی «ملّکنی» یا «کنت له» باشد باز در اینجا پرسشهای چندی پیش می آید:
1 . آیا این سخن سند یا مدرک معتبری دارد تا گفته شود که امام علی به راستی چنین سخنی گفته است؟
2 . مگر نه این است که چنین سخنان تملق آمیز و چاپلوس پرور بیشتر به فرهنگهای استبدادزده می خواند تا به متون مستند و معتبر حدیثی و روائی؟
مانند آنچه مولا علی گوید:
« لا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حُرّا / بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.»( نگا : نهج البلاغه ، نامه 31 ، جمله 117 )
3 . مهمتر از همه این پرسش فکر انسان را می آزارد که مگر این جهل و ناآگاهی نیست که انسان را به بردگی و در بند می کشد و چگونه است که در این سخن خلاف آن گفته می شود؟
خلاصه نتیجه دانش و آگاهی آزادی و رادی است نه بندگی و بردگی.

در پاسخ گفته می شود:
1 . این سخن از جامع السعادات ، نوشته ملامهدی نراقی پا گرفته و مشهور شده است و ایشان نیز سند یا مستندی ولو نامعتبر برای آن نیاورده است
نقلهای مشابه و قریب المعنی نیز چنین اند.
2 . با این حال گویا زمانی در کتابهای درسی و در آثار یکی از مشاهیر معاصر هم آمده بود که علت شهرتش شده است!
3 . چنان که پیشتر اشارتی رفت از نظر معنا نیز به نظر درست نمی آید.

حاصل این که هم از لحاظ سند و هم از لحاظ متن سخن فوق به شدت جای تشکیک است و می تواند مصداقی از حکمتی باشد که گویند:
« ربّ مشهور لا اصل له / بسا سخنی باآوازه که ریشه و اساسی ندارد».
م . صحتی سردرودی / 23 / 4 / 96 / قم
☘️@m_sehati
تشکیک در سخنی مشهور (2)

15 سال پیش بود ، وقتی در مأخذیابی آثار علامه طباطبایی کار می کردم دانستم که :
« من علّمنی حرفا فقد صیّرنی عبدا / کسی که مرا حرفی بیاموزد بی گمان برده ام سازد » مستند معتبری ندارد و به راحتی نمی توان آن را به عنوان حدیث یا روایتی از زبان مولا علی (ع) نقل کرد.
با گذشت زمان هرگاه آن را از کسی شنیدم یا در نوشته ای دیدم به فکر فرو رفتم :
آخر یعنی چه « هر که مرا حرفی آموزد نوکرم گرداند»؟!
هرچه زمان بیشتر می گذشت تشکیک در اندیشه و ذهن ما ، در معنا و مفهوم آن بیش از پیش رخ می نمود.
پس از آن که پنج سال از عمرم را به صورت مستمر و مرتب ، وقف ترجمه ی نهج البلاغه کردم تا در 1391 خورشیدی آن را به دست نشر سپردم دیگر با سخنان مولا علی انس و الفتی یافتم که هر گز از آن (یعنی نهج البلاغه = شاهراه زیبا و رسای سخن و منطق) به هیچ وجه خسته و سیر نشدم واینک روزانه اگر بخشی از آن را نخوانم و شرح ندهم خود را مغبون و محروم می پندارم.
یکی از نتایج این سفر مبارک همین بود که با سبک سخن امیرالبیان (ع) اندک اندک تا حدودی آشنا شدم ، البته این همه پس از آن بود که از نوجوانی شیفته نهج البلاغه بودم و فضل و فیض اسلام را نیز از آن دیدم و برگزیدم...
حال اگر جسارتی نباشد عرض می کنم که سخن مورد مناقشه نمی تواند از مولا علی باشد زیرا با سبک سخن آن حضرت – چه در ادب ، چه در معنا – نمی سازد و نمی خواند.
سازنده ی سخن کذایی اگر اندکی با ادب و اندیشه ی علی آشنا بود به جای آن می توانست بگوید:
« من علّمنی حرفا فقد صیرنی حُرّا / کسی که مرا حرفی بیاموزد بی گمان آزادم گرداند.»
آن گاه مطابق واقع هم می بود که انسان با آموختن و دانستن از بند جهل و گمراهی آزاد می گردد نه این که به اسارت کسی درآید.
حق همان است که در نهج البلاغه ، حکمت 205 می خوانیم:
« كُلُّ وِعاءٍ يُضِيقُ بِما جُعِلَ فيهِ اِلاَّ وِعاءَ العِلمِ فَاِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ / هر پیمانه ای با آنچه در آن نهند تنگین گردد مگر پیمانه ی دانش که تازه با افزایش، گنجایشِ آن بیشتر و بازتر شود.»
یعنی دانش افزون بر این که به روح و فکر انسان انبساط و آزادی می بخشد به دامنه ی انسانیت انسان نیز گسترش می دهد.

افزون بر آن در شأن و شخصیت علی نیست که بگوید نوکر و چاکر کسی می شوم.
اما مفسده ی آن - که مدام در مدارس و غیره تکرار می گردد - خود را بیشتر زمانی نشان می دهد که فرهنگ ارباب+رعیتی فضای جامعه و محیط آموزش و پرورش را به سیطره خویش در می آورد و به دانش آموزان و دانشجویان همین را تلقین می کند که شاگردان باید پیش استاد و آموزگار مانند بردگان روزگار سراپا تسلیم و فرمانبردار باشند ، دیگر حق انتقاد و چون و چرا ندارند همین که حرف اساتید را طوطی وار تکرارکنند کافی است! واین یعنی تعطیلِ تفکر و محرومیت از تعقل.
وهذا خسران مبین.

با این همه در شگفتم که وقتی تشکیک در چنین سخنی را در پست پیش به اشتراک گذاشتم انتقاد برخی از دوستان درآمد:
1 . عبودیت مراتبی دارد.
2 . اینجا واژه ی « عبد » نه حقیقی که مجاز و کنایه از اطاعت و سرسپردگی است.
3 . و یا این که در خبر واحدی از راوی مجهولی آمده است که علی خود را از بندگان پیامبر خوانده است!
در پاسخ گفته می شود:
1 . بندگی در هر مرتبه ای باشد؛
2 . مجاز و کنایه از سرسپردگی هم باشد؛
3 . آن خبر واحد و مجهول الراوی با قیاس مع الفارقش هم باشد؛
باز اشکالات مذکور به سرجای خود باقی است و با توسعه و تعمیم فربه و فراخ برای محل نزاع ، نمی توان از آنها رهید.
جالب این که نوشته اند: علی (ع) منبری نرفت مگر این که گفت :
« اَنا عبدالله و اخو رسول الله...»(نگا: مناقب ابن شهرآشوب)
والحمدلله و لانعبد الا ایّاه.
م . صحتی سردرودی / 25 / 4 / 96 / قم.
#کتاب_قیام_جاودانه
نویسنده: #محمدرضا_حکیمی

قسمتی از کتاب:
#امام_حسین(ع) چنین می گفت:
من اکنون خوشبختی را در مرگ می بینم و از زندگی با این ستمگران به تنگ آمده ام

حسین گفت:
خداوندا! توخود می دانی که قیام ما برای آن نیست که به حکومتی برسیم...
یا چیزی ازمال و متاع دنیا به چنگ آوریم...بلکه می خواهیم راه روشنِ "دین" تو را به همگان نشان دهیم وشهرها و آبادیها را از چنگ #فساد ها رها سازیم...
تا مظلومان ستمکش #نجات یابند...
پس "رسالت":
جداسازی #حق از #باطل
و #عدل از #ظلم
به منظور پایداری حق و عدل...
و نابودی باطل و ظلم؛ همواره "رسالتی عظیم" است...
و عاشورای عظیم؛ تجلیِ تام ادایِ این رسالت است...

@allamehhakimi

🌺@m_sehati🌺
رسالت امام رضا(ع)، «جدایی دین از دولت» بود
گروه معارف- یکی از مترجمانِ نهج البلاغه و تاریخپژوه که تخصصش عاشوراپژوهی است گفت: یکی از اقدامات بسیار مهم امام رضا(ع) این بود که تلاش کردند تا دین از دولت یا در واقع از زور و اجبار و دیکتاتوری جدا شود.
ایکنا: امام رضا(ع) از نظر تاریخی در چه شرایط سیاسی و فرهنگی‌ای زندگی می‌کردند؟
صحتی سردرودی: زندگانی امام رضا(ع) بسیار پیچیده، تأثیرگذار و تاریخ‌ساز بود. در زمان ایشان مسلمانان در دنیا سردمدار ترقی و پیشرفت بودند و تمدن اسلامی در اوج خود قرار داشت، به عبارتی حکومت هارون‌الرشید و مأمون در میان حکومت‌های مسلمانان که در طول تاریخ گاهی داشته اند، متمدن‌ترین و پیشرفته‌ترین حکومت بود. امام رضا(ع) و پیشتر پدرش امام موسی کاظم (ع) نیز در این ترقی و تعالی بیشترین تأثیر را داشتند.
ایکنا: امام رضا(ع) با چه اهداف و انگیزه‌هایی ولایت‌عهدی را پذیرفتند؟
صحتی سردرودی: امام رضا(ع) حلقه‌ای از اوصیای پیام‌آور اسلام و یا به عبارتی هشتمین پیشوای شیعیان بودند. این 250 سال عصر حضور امامان شیعه، به هم پیوسته و مبین یکدیگر است و برای پاسخ دقیق به این سوال باید همه این 250 سال را در نظر بگیریم. ائمه(ع) در همه این سال‌ها تنها پنچ سال و سه ماه صاحب حکومت و قدرت بودند و این مدت کوتاهی که حکومت نیز در اختیار امام علی(ع) بود به بدترین دوران عمر ایشان تبدیل شد. امام علی(ع) نیز خواستار حکومت نبودند، بلکه حکومت به ایشان تحمیل شد، یعنی مردم مدینه و نمایندگانِ شهرهای معروف مسلمان‌نشین همگی جمع شده و با ایشان بیعت کردند و امام(ع) مجبور شدند حکومت را بپذیرند. این مدت بدترین دوران عمر ایشان بود، چرا که در این مدت رنج بسیاری را تحمل کردند. با مراجعه به سخنان ایشان نیز می‌بینیم که بیشترین شکوه ایشان مربوط به دوران حکومتشان بود، تا آنجا که می‌فرمایند: «ای کاش بمیرم و از اینجا بروم و خداوند مرا از میانِ شما ببرد و کسی را به شما چیره سازد که شما در خورِ وی و وی در خورِ شما باشد!». و در جای دیگری می‌فرمایند: «ای کاش به جای ده نفر از شما یک نفر از سربازان معاویه را داشتم، چرا که آنها در باطل مصمم‌تر و قاطع‌تر هستند تا شما نسبت به حقتان. وقتی هوا سرد است از شما می‌خواهم که از مرزها دفاع کنید و شما می‌گویید صبر کنم تا هوا کمی گرم شود، وقتی گرم شد می‌گویید صبر کنم تا هوا سرد شود».
بعد از حضرت علی(ع)، فرزندان ایشان هرگز نخواستند که آن دوران تلخ را دوباره تکرار کنند. پس از شهادت حضرت علی(ع)، مردم با امام حسن(ع) بیعت کردند و محبوبیت امام حسن(ع) در میان مسلمانان بیشتر از امام علی(ع) بود. ایشان میان مردم به اعتدال، مصلح و آشتی‌آفرین بودن شناخته شده بودند. حتی در زمان خلافت امام علی(ع)، کسانی که نمی‌توانستند حرف خود را به ایشان برسانند، از طریق امام حسن(ع) این کار را انجام می‌دادند. امام حسن(ع) بزرگترین مشاور امام علی(ع) بود، لذا بعد از حضرت علی(ع) مردم به صورت آزادانه با امام حسن(ع) بیعت کرده و امام حسن بنا را بر این گذاشتند که اگر قرار است حکومت با جنگ به دست بیاید، از آن بگذرند. حتی زمانی که مردم برای بیعت با ایشان آمدند و خواستند علاوه بر دو شرط معمول بیعت که بیعت با کتاب قرآن و سنتِ آخرین پیامبر الهی بود، شرط سومی اضافه کنند که با طغیانگران و اهل شورش هم جهاد کنیم، ایشان مخالفت کرده و فرمودند همان دو شرط اول کافی است و از اینجا همه متوجه شدند که امام حسن(ع) نه بنای جنگ دارند و نه می‌خواهند به زور حکومت را به دست آورند.
از اینجا به این نتیجه می‌رسیم که ائمه شیعه(ع) در این 250 سال اگر مجبور نمی‌شدند حتی یک لحظه هم نمی‌خواستند از موضع زور و قدرت حرف بزنند. حکومت پیشوایان شیعه در حقیقت حکومت بر دل‌ها بود، در واقع کار آنها نه پادشاهی و ریاست بود و نه حتی رهبری و امامت به معنای مصطلح امروز، بلکه کار آنها محبت و مودت و به عبارت دقیق‌تر، در مقابل رهبری، کار آنها دلبری بود. آنها می‌خواستند با عشق و محبت و در عمل با اخلاق و منطق بر دل‌ها حکومت کنند و برای همین هم خلفا این موضوع را برنمی‌تابیدند. مثلا هارون‌الرشید می‌دید که بزرگترین و متمدن‌ترین حکومت عصر خودش را دارد، ولی محبوبیت موسی‌ بن جعفر(ع) در میان مسلمانان از او بیشتر است و این موضوع که مردم به موسی‌ بن جعفر(ع) عشق ورزیده و هارون‌الرشید را ظالم و زورگو می‌دانستند، او را آزار می‌داد. هارون می‌خواست علاوه بر حکومت ظاهری، دین و دل مردم را هم تصاحب کند، ولی نمی‌دانست که تصاحب دل‌های مردم با زور و حکومت امکان پذیر نیست. جلب محبت مردم به شرطی امکان‌پذیر است که خودت را سپر بلای مردم کنی، تا آنجا که موسی‌ بن جعفر(ع) همواره از یک زندان به زندان دیگر منتقل می‌شد. امام رضا(ع) نیز در چنین شرایطی جانشین موسی‌ بن جعفر(ع) شد.ادامه دارد.....
در آن زمان هارون‌الرشید دو پسر داشت؛ امین که فردی بود با عرق و تعصب عربی و مأمون که بیش از آنکه به طایفه و خانواده خود ببالد، از جوانی به دنبال کسب علم و دانش بود. در ادامه نزاعی میان این عرق عربی و این دانش و علم درگرفت و دو برادر با هم وارد جنگ شدند که در انتها علم و منطق مأمون که شیعه امام رضا(ع) بود، بر عرق عربی برادرش پیروز شد (البته به قول مرتضی مطهری در حماسه حسینی، مأمون شیعه امام‌کُش بود، البته در امام‌کُش بودن او بحث بسیار و جای تأمل است، ولی در شیعه بودن وی شک چندانی نیست).
مأمون پس از پیروزی نمی‌خواست از امام رضا(ع) فاصله زیادی داشته باشد و در ابتدا قصد داشت خلافت‌النبی را که مردم امروزه تصور می‌کنند همان حکومت است، به ایشان واگذار کند و خودش معاون باشد، ولی امام رضا(ع) بر خلاف اصرارهای بسیار مأمون، حکومت را نپذیرفتند. البته ایشان مانند پدرشان موسی‌ بن جعفر(ع) مرجعیت علمی و حکومت بر دل‌ها را داشتند که مأمون به آن حسادت می‌کرد. در واقع مأمون قصد داشت حکومت را از بنی‌عباس به اولاد علی(ع) منتقل کند. مأمون الرشید می‌دانست که نمی‌تواند به تنهایی در مقابلِ قومیت و قبیله گرایی که موجی موحش و بنیان‌برانداز و ضد اخلاق و انسانیت داشت زیاد دوام بیاورد و برای همین به وجود امام رضا(ع) نیازِ مبرم و فوری و ضروی دارد.
در ادامه امام رضا(ع) اصل حکومت را نپذیرفتند، پس مأمون خواهش کرد که ایشان حداقل ولایت‌عهدی را بپذیرند، چرا که اوضاع آن زمان بسیار نابسامان بود؛ مأمون برادرش را کشته بود و هر لحظه امکان داشت هوادارانِ برادرِ مقتولش او را ترور کنند و به همین دلیل می‌خواست خیالش راحت باشد که پس از خودش جانشینی دارد. حضرت رضا (ع) در ابتدا ولایت‌عهدی را نیز نپذیرفتند، ولی در انتها اصرار مأمون به تهدید تبدیل شد و امام(ع) متوجه شدند که اگر نپذیرند، ممکن است کشته شوند. مأمون بر خلاف آن سریال که چهره احمقی از او نشان داد، فردی بسیار زیرک و از باهوش‌ترین خلفا بود. امام رضا(ع) نیز سرانجام مجبور شده تن به آن تحمیل داده و ولایت‌عهدی را پذیرفتند. پس سوال شما که «چرا ایشان ولایت‌عهدی را پذیرفتند؟» صحیح نیست، بلکه باید بپرسید «چرا ایشان تن به این تحمیل دادند؟». التبه ایشان به شرطی ولایت‌عهدی را پذیرفتند که در امور اجرایی هیچ دخالتی نداشته و شریک جرم‌های مأمون نباشند و سِمَت‌شان تنها تشریفاتی باشد.
ایکنا: امام رضا(ع) به لحاظ فکری و نظری چه دستاوردها و تحولاتی را در تاریخ اندیشه اسلامی رقم زدند؟
صحتی سردرودی: ایشان از نظر علمی و تمدن‌سازی در تکامل و ترقی راه پیشوایان شیعه، پس از امام صادق(ع) موفق‌ترین فرد هستند، به طوری که در تاریخ به «عالم آل محمد(ص)» - یعنی دانشمندِ خاندانِ محمد (ص)-معروف شدند. ایشان چند اقدام بسیار مهم انجام دادند که ما امروزه نیز به آنها نیاز بسیاری داریم؛ اقدام اول ایشان این بود که خواستند دین را از دولت جدا کنند؛ من پس از سه دهه مطالعه به این مسئله رسیده‌ام که ائمه ما می‌خواستند زور و اجبار و دیکتاتوری را از دین جدا کنند.
اقدام دوم ایشان تأسیس و توسعه نهضت ترجمه بود. موسی‌ بن جعفر(ع)، امام رضا(ع) و پیروانشان مؤید و حتی به نوعی بنیان‌گذار نهضت ترجمه بودند و هارون و مأمون را نیز مستقیم و غیر مستقیم به این راه کشاندند. در واقع ائمه(ع) همواره اعتقاد داشتند که حرف حق و حساب را باید از هر کسی و از هرکجا بود یاد گرفت و می‌فرمودند: «حرف حساب و حکمت را به دست بیاورید، از هر کس که شد» و یا «دانش را بیاموزید، ولو اینکه در چین باشد». البته این معنایِ به نوعی مستفیض را می توان با عبارتهایی چون«خذالحکمة من عنّا شئتَ» یا «....ولو من اهل النفاق» جستجو کرد و مستنداتشان را دید.
سومین اقدام امام رضا(ع) با همکاری مأمون، بنیان‌گذاری گفت‌وگوی ادیان و تمدن‌ها بود؛ مأمون دانشمندان ادیان و مذاهب مختلف را دعوت می‌کرد تا طی جلساتی که حتی ماه‌ها به طول می‌انجامید، با هم به گفت‌وگو بپردازند.اینک با مراجعه به منابعِ تاریخ و حدیث به وفور می توان متن برخی از آن نشستهای علمی و تضاربِ آرا تا تقریب ادیان و مذاهب را به وضوح دید که مع الاسف با تعصبِ متکلّمان از فرقه های مختلف بیشتر جنبه جدال و مجاله به خود گرفته اند و کار را از مسیرِ صحیح و مفیدش خارج ساخته اند .....
در این مشهد سخن بسیار دارم
ولیکن وحشت از گفتار دارم
که حلق اکثر ِ افراد تنگ است
نه ما را با چنین افراد جنگ است

پس این زمان بگذار تا وقت دگر....

🍃@m_sehati
آدامليق آيه‌سي
( به زبان ترکی )

رضا روايتي توحيديدور، عدالت‌دور
سؤزي، سياستي هر حاليده صداقت‌دور

گونون گؤزونده سؤزي سورمه‌دور صفا يارادار
ائشيت ايشيق سؤزوني، حقّيدن حكايت‌دور

قيزل سوئيله يازيلسا بو سوز گينه آزدي
ديلين دليليدي، دين دركينه هدايت‌دور

سؤز آللّهين سؤزدي، نور نسلينين ارثي
پيامبره كيمي بير متّصل روايت‌دور:


آدامليق آيه‌سي دور «لا اله الاّ الله»
نجات نغمه‌سي، حرّيّته دلالت‌دور

ديريليقين دوامي، دؤروسي بو بير سوزدي
تاري تانيشليقي بسدور بيزه كفايت‌دور


اصول ديني دوشونماق گرگ دليليله
دينين اساسي آيقلقدادي، درايت‌دور

«بِشَرْطِها وَ شُرُوطي» ائشيتموسن امّا
امامتين اساسي عدليدور، عدالت‌دور


امام اؤلماسا معصوم، مطاع اؤلابيلمز
رضا روايتي بو اصليدن كنايت‌دور

اؤن ايكّي رهبر معصوم، شيعه‌يه بسدي
أزل عليدي، امام زمان نهايت‌دور


مراد امام زماندان بقيةالله‌دي
ياد اؤلسا حضرت صاحب، سؤزوم صراحت‌دور

آناسي نرگس آدينلي، آتاسي اسمي حسن
اؤنون امامتي‌دور، آخرين امامت‌دور


بقيةالله و قائم، وليِّ امرِ زمان
اؤنون ولايتي‌دور، دورودان ولايت‌دور

محمد صحتی سردرودی
29/11/78 ـ قم


🍃@m_sehati
🔹 بررسی علل پذیرش ولایت عهدی از سوی امام رضا علیه السلام

موضوع امشب برنامهٔ پانوراما

دوم تا یازدهم ذی قعده دهه بزرگداشت ولادت حضرت امام رضا علیه السلام

در برنامه پانوراما
🗓️شنبه 29 اردیبهشت 1403

21:30 تهران

+9647703096135
تلفن - ایمو - واتساب

لینک پخش اينترنتی:
http://live.imamhossaintv.com/live/ih1.m3u8

#امام_حسین_tv
www.tg-me.com/imamhusseintv1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹بررسی علل پذیرش ولایت عهدی
از سوی امام رضا علیه السلام

(گزیده ای از برنامهٔ پانوراما)

🌸 دوم تا یازدهم ذی‌قعده
دهه بزرگداشت ولادت حضرت رضا علیه السلام

👈با حضور:
آیت الله شیخ علیرضا سنجری اراکی
مدرس خارج فقه و اصول

حجت الاسلام محمد صحتی سردرودی
نویسنده ، محقق دینی و پژوهشگر تاریخ


برنامه کامل در یوتیوب امام حسینTV:
https://www.youtube.com/live/UH3MfwDa634?feature=shared

#امام_حسین_tv
www.tg-me.com/imamhusseintv1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنانی سنجیده در ستایش و لزوم آزادی.
از زبان رئیس جمهور اصلاحات محمد خاتمی.

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش


🌺@m_sehati🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸منتشر شده در توییتر محمد توسلی

🔹دبیرکل نهضت آزادی ایران

@nehzatazadiiran

بغض صدای اذان صبح در ⁧ #رفح⁩ پس از حمله دولت آپارتاید اسرائیل به اردوگاه آوارگان فلسطینی در رفح، گویی بغض رسای وجدان بیدار همه آزادگان جهان در حمایت از مظلومیت و ایستادگی مردم فلسطین است.
‏هرچه سریعتر جنگ متوقف و  حقوق مردم مظلوم ⁧ #فلسطین⁩ برای تشکیل یک دولت مستقل به رسمیت شناخته شود.
ملت صد بار هم اگر اشتباه کند حق دارد آزاد باشد و حق انتخاب داشته باشد

« اگر به بهانه این که این ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل کرد، آزادی را برای همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشید باقی می‌ماند. رشدش به این است که آزادش بگذاریم ولو در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بكند. صد بار هم اگر اشتباه كند باز بايد آزاد باشد.»

مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 24 ، ص 391 .

🌺@m_sehati🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرف حساب:
ملت باید آزاد باشد
صد بار هم اشتباه بکند باید آزاد باشد.

مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 24 ، ص390 - 391 .

🌹@m_sehati🌹
چرا به مسعود پزشکیان رأی خواهم داد؟

قرائن نشان می‌دهد دکتر مسعود پزشکیان دولتی عقل‌محور تشکیل خواهد داد که اعضای آن بر مدار خردورزی، تخصص و برنامه عمل می‌کنند؛ به ملت دروغ نمی‌گویند؛ وعده‌های فریبنده نمی‌دهند؛ در هیچ شرایطی تسلیم رانت و فساد نمی‌شوند؛ در سپهری از شفافیت، صداقت و قانون‌مندی حرکت می‌کنند؛ خود را به  حقوق شهروندی آحاد ملت ملتزم می‌دانند؛ از انتقاد استقبال می‌کنند؛ در عرصه‌های فرهنگی به خشونت متوسل نمی‌شوند؛ تزویر و ریا نمی‌ورزند؛ به ضرورت توسعه همه‌جانبه پایدار برای رهایی از مشکلات و معضلات کنونی کشور ایمان دارند و با جهل و فقر می‌ستیزند؛ بیهوده دشمن‌تراشی نمی‌کنند و با تعامل سازنده با کشورهای جهان، ایران عزیز را از انزوا بیرون می‌آورند و در صحنه بین‌الملل جای شایسته‌ای برای این کشور تدارک می‌بینند.
به مسعود پزشکیان رأی خواهم داد با این امید که آنچه گفتم و بسیاری دیگر از فضایلی که نگفتم، گرچه به‌صورت نسبی، جامه تحقق بپوشد.

محمد مجتهد شبستری
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دکتر پزشکیان را انتخاب می‌کنم به چند دلیل:
1 . نمی‌خواهم وطنِ عزیزتر از جانم گرفتار بلایایی شود که امثال افغانستان و عراق شد. طاقت تحمّلِ سلطۀ بیگانگان بر کشورم را حتی یک‌لحظه ندارم و باورمندم که علاج واقعه قبل وقوع باید کرد.
2 . اگر تمامیت‌خواهان و متعصبانِ تنگ‌نظر و غیرمتخصص رأی بیاورند بلای بزرگ و محتملی که گفته شد هم واقع نشود باز روز و روزگارمان بدتر از اینکه هست خواهد شد زیرا که قطار این ریل چهل‌وچند سال است که به بیراهه می‌رود پس هرگز نمی‌توان نشست و تماشا کرد.
3 . نمی‌خواهم منفعل باشم تا دست‌کم چهار سال دیگر همه‌اش آه بکشم و باز گرفتار خودخوری گردم. پس به‌اندازۀ یک رأی هم شده می‌خواهم عرصه را بر مزوّران متکبّر تنگ کنم. خدا را چه دیدی شاید تبریز امیرکبیر یا ستارخان دیگری در آستین دارد و نمی‌دانیم.
4 . در این چند روز گذشته بسیار اندیشیدم و تحقیق کردم. دو دل بودم ولی وقتی نوشتارِ کوتاه و گویای استاد دکتر محمد مجتهد شبستری را در تأیید دکتر پزشکیان دیدم دل به دریا زدم و این مختصر را نوشتم که موضع ایشان با آن آزاداندیشی و زمان‌شناسی می‌تواند خود برای امثال من حجتی باشد.
5 . پیشتر و بیشتر از همۀ علل و دلایلی که گفتم اُنسی است که دکتر پزشکیان با نهج‌البلاغه دارد همین هم به‌جای خود مرا که نهج‌البلاغه را ترجمه کرده‌ام و با آن کتاب سترگ پیوسته مأنوسم وامی‌دارد که او را انتخاب کنم زیرابه گمانم هرکس با نهج‌البلاغه زندگی کند گذشته‌اش هرکه هم باشد متحوّلش می‌سازد. من این معنا را تحت عنوانِ «با نهج‌البلاغه از آیت‌الله منتظری تا دکتر پزشکیان» در واقعۀ مهسا هم نوشتم و منتشر ساختم و چوبش را هم خوردم. اینک در فرستۀ دیگر به بازنشرش می‌پردازم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

محمد صحتی‌سردرودی
26 خرداد 1403 / قم

🌹@m_sehati🌹
با نهج البلاغه از آیت الله منتظری تا دکتر پزشکیان

مرحوم سید رضی شاهکارِ خویش را با عنایت به ادبیاتِ سخنانِ حضرت علی نهج البلاغه (یعنی بزرگراهِ رسا و زیبا سخن گفتن) نامیده است اما با توجه به معانی و مفاهیم می توان آن را «نهج العدالة والکیاسة والفراسه»(یعنی شاهراهِ دادورزی و کیاست و فراست)خواند.
معناى امامت است گفتار على
بر كلمه، كرامت است گفتار على
ظالم زِ كلام او چنان مى ‏ترسد
گويى كه قيامت است گفتار على
میگویند: اگر دانشوری با نهج البلاغه مأنوس شود آفاقِ دیگر و بسیار فراتر از معمول به روی او گشوده می گردد تا جایی که کاملاَ او را متحوّل می سازد و صد البته به زحمت و مشقتِ فوق العاده می اندازد که ارزشش را دارد.

مصداقِ اصدق و اکملِ این معنا را ما بیش از همه نخست در تطوّر و تحوّل رو به تکاملِ جاویدیاد استاد آیت الله منتظری می بینیم که او را نه فقط فراتر از امثال و اقران می کشاند بلکه حتی در جایگاهی بلندتر از اساتیدش در صدرِ تاریخ معاصر می نشاند و به درستی مدالِ افتخارِ «پیروزی حقیقی و نهایی پارسایان راست» به گردنش می اندازد.
واینک دکتر مسعود پزشکیان را می بینیم که در اثرِ انس و الفت با نهج البلاغه دارد از دایرهء طبقِ معمولها می رهد و از سیطرهء سیاستی که رسوای عالم و آدم شده است با شرافت و شجاعت بیرون می جهد.
جا دارد به جناب پژشکیان تبریک گفت که هر کس مطرودِ ستمگران گردد محبوبُ الملّه می شود و عاقبت به خیر.
الهی که چنین باد

محمد صحتی سردرودی
11 خرداد 1400
🌹@m_sehati🌹
2025/07/12 10:48:46
Back to Top
HTML Embed Code: