دو مشکلی که مرا از استاد جلالی دور داشت
استاد سید محمدرضا جلالی به رحمت حق پیوست. از مشایخ اجازاتم بود. بسیار دوستش داشتم. سید جلیلالقدری بود که از دست رفت. بااینکه از دهه هفتاد توفیق درک محضرش را داشتم و او دو بار شفاهاً و کتباً به من اجازۀ نقل حدیث داده بود اما دو مشکل مرا رفتهرفته و ناخواسته از حضورش محروم ساخت و دور داشت:
1 . به آثار زیدیه گاهی بسیار بها میداد و به ترویج آنها میپرداخت؛
2 . به انقلاب/ حکومت ایران ارادت میورزید.
او رفت و به سرای باقی رسید. خدا عاقبت ما را به خیر کناد و بیشتر سعۀ صدر و صبرمان دهاد.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
استاد سید محمدرضا جلالی به رحمت حق پیوست. از مشایخ اجازاتم بود. بسیار دوستش داشتم. سید جلیلالقدری بود که از دست رفت. بااینکه از دهه هفتاد توفیق درک محضرش را داشتم و او دو بار شفاهاً و کتباً به من اجازۀ نقل حدیث داده بود اما دو مشکل مرا رفتهرفته و ناخواسته از حضورش محروم ساخت و دور داشت:
1 . به آثار زیدیه گاهی بسیار بها میداد و به ترویج آنها میپرداخت؛
2 . به انقلاب/ حکومت ایران ارادت میورزید.
او رفت و به سرای باقی رسید. خدا عاقبت ما را به خیر کناد و بیشتر سعۀ صدر و صبرمان دهاد.
محمد صحتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
یادی از آیتالله شیخ مرتضی حائری
دیروز ۱۵ اسفند، سالروز رحلت آیتالله شیخ مرتضی حائرییزدی، فرزند مؤسس حوزه علمیه قم بود. پس انقلاب فقط در یک نشست سیاسی و رسمی شرکت جست. سپس با تمام توان تا آخر عمرش به مخالفت با آقای خمینی برخاست. قرار بود وصی مرجع مصلح و مظلوم آیتالله سید کاظم شریعتمداری شود ولی آنقدر نیروهای فشار حکومت اذیتش کردند که پیش از موصی، به رحمت حق پیوست....در این مشهد سخن بسیار دارم/ ولیکن وحشت از گفتار دارم.
الیس الصبح بقریب؟
🏴@m_sehati🏴
دیروز ۱۵ اسفند، سالروز رحلت آیتالله شیخ مرتضی حائرییزدی، فرزند مؤسس حوزه علمیه قم بود. پس انقلاب فقط در یک نشست سیاسی و رسمی شرکت جست. سپس با تمام توان تا آخر عمرش به مخالفت با آقای خمینی برخاست. قرار بود وصی مرجع مصلح و مظلوم آیتالله سید کاظم شریعتمداری شود ولی آنقدر نیروهای فشار حکومت اذیتش کردند که پیش از موصی، به رحمت حق پیوست....در این مشهد سخن بسیار دارم/ ولیکن وحشت از گفتار دارم.
الیس الصبح بقریب؟
🏴@m_sehati🏴
عبادت بهشرط عدالت و اخلاق
قرآن مجید میگوید: « خدایی که پروردگار جهانیان و همگان است عبادت و تقرّب را فقط از پارسایان میپذیرد و بس.= إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.»،( ر.ک: سوره مائده / 27 ).
واژۀ تقوا از کلیدواژههای بسیار مهم در قرآن است که هرگز با ترجمۀ تحتاللفظی نمیتوان آن را درست و کامل معنا کرد. با مراجعه به قرآن و سخنان محمد و آل محمد (ص) معلوم میشود:
1 . مکارمالاخلاق بهعلاوۀ عدالت؛ بهخصوص عدالت اجتماعی و ستمستیزی – نهتنها ستمگریزی – در لسان قرآن و قرآن شناسان در یککلام میشود تقوا. یعنی پارسایی.
2 . البته منظور عدالتی است که مبتنی بر ایمان و معنویت بوده؛ در خلوت و جلوت ملکۀ وجودی انسان شده باشد.
3 . تقوا و پارسایی یعنی پیوسته خود و رفتار و کردار و گفتار خود را پاییدن که مبادا حقی از حقوقُ الانسان بماهو الانسان ضایع شود یا دل کسی بشکند و یا حق کرامتِ کسی نادیده گرفته شود.
4 . هدف از روزه گرفتن نیز در قرآن کریم بهصراحت تقوا و تقویت و توسعۀ آن دانسته شده است.
5 . دربارۀ آنانکه در سند یا محتوای حدیث مکارمالاخلاق تشکیک میکنند جا دارد بگویم: اینها با همه آن ادعاهایی که دارند و با صدها تربیون سخن پرانی میکنند در همه عمرشان یکبار خطبۀ متقیان را نخوانده یا نفهمیدهاند، همچنان که گویی از فهم و درکِ معنای تقوا در قرآن درماندهاند. زیرا همانطور که تقوا را بدون مکارمالاخلاق نمیتوان درست فهمید مکارمالاخلاق را هم بدون تقوا نمیتوان درک کرد. در معنا مفسر هم؛ و در عمل ملازم هم هستند.(برای تفصیل مراجعه شود به نهجالبلاغه، سراسر خطبۀ 193معروف به خطبه همام یا متقیان).
نتیجه اینکه حواسمان باشد:
اول . به نماز و روزه خود ننازیم که اگر سرسوزنی ستم کنیم یا هوادار ستمگری باشیم ولو به کلمهای یا دعای دوپهلویی، هرگز عبادتمان پیش خدا پشیزی ارزش نخواهد داشت و چنین عبادتهایی بیش ازآنچه مفید باشند مضرند و خطرناک.
دوم . فریب ظاهر هیچ نمازگزار و روزهداری را نخوریم که پیشروان پارسایی و دادورزی در این خصوص هشدار داده و سفارش کردهاند، یعنی از امام رضا تا امام حسین و امیرالمؤمنین و رسولالله (ص) روایتشده است:
لا تَنظُروا إِلى كَثرَةِ صَلاتِهِم وَ صَومِهِم وَ كَثرَةِ الحَجِّ و المَعروفِ و طَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ، و لكِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ و أَداءِ الامانَةِ. (نگا: عیون اخبارالرضا ج2، ص51). یعنی : به زيادى نماز و روزه و حج و نیکنامی/ ظاهرُالصلاحی و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگویی و امانتداری آنها توجه كنيد.
به عبارت دیگری: « فریب نماز و روزهی مردم را مخورید که بسا به این کارها عادت کرده باشند تا جایی که اگر ترکش کنند به وحشت افتند بلکه مردم را با راستگویی و ایفای امانت بیازمایید.»( الکافی2 / 104 باب 51 ح 2 ).
محمد صحتی سردرودی
۱۷ اسفند 1403
🌹@m_sehati🌹
قرآن مجید میگوید: « خدایی که پروردگار جهانیان و همگان است عبادت و تقرّب را فقط از پارسایان میپذیرد و بس.= إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.»،( ر.ک: سوره مائده / 27 ).
واژۀ تقوا از کلیدواژههای بسیار مهم در قرآن است که هرگز با ترجمۀ تحتاللفظی نمیتوان آن را درست و کامل معنا کرد. با مراجعه به قرآن و سخنان محمد و آل محمد (ص) معلوم میشود:
1 . مکارمالاخلاق بهعلاوۀ عدالت؛ بهخصوص عدالت اجتماعی و ستمستیزی – نهتنها ستمگریزی – در لسان قرآن و قرآن شناسان در یککلام میشود تقوا. یعنی پارسایی.
2 . البته منظور عدالتی است که مبتنی بر ایمان و معنویت بوده؛ در خلوت و جلوت ملکۀ وجودی انسان شده باشد.
3 . تقوا و پارسایی یعنی پیوسته خود و رفتار و کردار و گفتار خود را پاییدن که مبادا حقی از حقوقُ الانسان بماهو الانسان ضایع شود یا دل کسی بشکند و یا حق کرامتِ کسی نادیده گرفته شود.
4 . هدف از روزه گرفتن نیز در قرآن کریم بهصراحت تقوا و تقویت و توسعۀ آن دانسته شده است.
5 . دربارۀ آنانکه در سند یا محتوای حدیث مکارمالاخلاق تشکیک میکنند جا دارد بگویم: اینها با همه آن ادعاهایی که دارند و با صدها تربیون سخن پرانی میکنند در همه عمرشان یکبار خطبۀ متقیان را نخوانده یا نفهمیدهاند، همچنان که گویی از فهم و درکِ معنای تقوا در قرآن درماندهاند. زیرا همانطور که تقوا را بدون مکارمالاخلاق نمیتوان درست فهمید مکارمالاخلاق را هم بدون تقوا نمیتوان درک کرد. در معنا مفسر هم؛ و در عمل ملازم هم هستند.(برای تفصیل مراجعه شود به نهجالبلاغه، سراسر خطبۀ 193معروف به خطبه همام یا متقیان).
نتیجه اینکه حواسمان باشد:
اول . به نماز و روزه خود ننازیم که اگر سرسوزنی ستم کنیم یا هوادار ستمگری باشیم ولو به کلمهای یا دعای دوپهلویی، هرگز عبادتمان پیش خدا پشیزی ارزش نخواهد داشت و چنین عبادتهایی بیش ازآنچه مفید باشند مضرند و خطرناک.
دوم . فریب ظاهر هیچ نمازگزار و روزهداری را نخوریم که پیشروان پارسایی و دادورزی در این خصوص هشدار داده و سفارش کردهاند، یعنی از امام رضا تا امام حسین و امیرالمؤمنین و رسولالله (ص) روایتشده است:
لا تَنظُروا إِلى كَثرَةِ صَلاتِهِم وَ صَومِهِم وَ كَثرَةِ الحَجِّ و المَعروفِ و طَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ، و لكِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ و أَداءِ الامانَةِ. (نگا: عیون اخبارالرضا ج2، ص51). یعنی : به زيادى نماز و روزه و حج و نیکنامی/ ظاهرُالصلاحی و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگویی و امانتداری آنها توجه كنيد.
به عبارت دیگری: « فریب نماز و روزهی مردم را مخورید که بسا به این کارها عادت کرده باشند تا جایی که اگر ترکش کنند به وحشت افتند بلکه مردم را با راستگویی و ایفای امانت بیازمایید.»( الکافی2 / 104 باب 51 ح 2 ).
محمد صحتی سردرودی
۱۷ اسفند 1403
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش اول-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا مددی که مهر کیشم گردد
از مهر و محبّت هرچه بیشم گردد
یارا مددی که مهربانتر باشم
نه قهر کنم نه اخم و عنتر باشم
یارا مددی که عفو را پیشه کنم
پیوسته رقیق و پاک اندیشه کنم
یارا مددی که از منیّت بِرَهم
جایی به هوایِ خویش گامی ننهم
یارا مددی که از من و ما برهیم
تا کی تهِ چاه و بر گمانی به رهیم؟
یارا مددی به ملّتِ ایرانی
ای وای از این ولایت ویرانی!
یارا مگر از عزم رسد استمداد
ورنه همه بیداد کند استبداد
فریادرسا برس به فریادرسی
ای داد که دنیا شده بی دادرسی
یارا مددی که یار و یاور گردیم
از راهِ ریا و زور و زر برگردیم
یارا مددی که دیده یابد تنویر
چل سالِ سیاه سوختیم از تزویر
یارا دلکی به دین و دیندارانت
یا مردمکی به دیدِ بیدارانت
یارا نمکی به سفره ی درویشان
یا آتشکی به کاخِ کافرکیشان
ما که همه دین شعار و کافرکیشیم
از آخر و عاقبت نمیاندیشیم
تو عاشقِ هر چه هست و مستی هستی
معنای هر آنچه مست و هستی هستی
ای وای که بر خدای خود خرسندم
بر گریهء خویش در دعا می خندم
محمد صحتی سردرودی
@m_sehati
-بخش اول-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا مددی که مهر کیشم گردد
از مهر و محبّت هرچه بیشم گردد
یارا مددی که مهربانتر باشم
نه قهر کنم نه اخم و عنتر باشم
یارا مددی که عفو را پیشه کنم
پیوسته رقیق و پاک اندیشه کنم
یارا مددی که از منیّت بِرَهم
جایی به هوایِ خویش گامی ننهم
یارا مددی که از من و ما برهیم
تا کی تهِ چاه و بر گمانی به رهیم؟
یارا مددی به ملّتِ ایرانی
ای وای از این ولایت ویرانی!
یارا مگر از عزم رسد استمداد
ورنه همه بیداد کند استبداد
فریادرسا برس به فریادرسی
ای داد که دنیا شده بی دادرسی
یارا مددی که یار و یاور گردیم
از راهِ ریا و زور و زر برگردیم
یارا مددی که دیده یابد تنویر
چل سالِ سیاه سوختیم از تزویر
یارا دلکی به دین و دیندارانت
یا مردمکی به دیدِ بیدارانت
یارا نمکی به سفره ی درویشان
یا آتشکی به کاخِ کافرکیشان
ما که همه دین شعار و کافرکیشیم
از آخر و عاقبت نمیاندیشیم
تو عاشقِ هر چه هست و مستی هستی
معنای هر آنچه مست و هستی هستی
ای وای که بر خدای خود خرسندم
بر گریهء خویش در دعا می خندم
محمد صحتی سردرودی
@m_sehati
Audio
ملکا ذکر تو گویم...
(با صدای دلنشینِ استاد حسام الدین سراج)
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخایی
از سنایی غزنوی
🌹@m_sehati🌹
(با صدای دلنشینِ استاد حسام الدین سراج)
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و سخایی
از سنایی غزنوی
🌹@m_sehati🌹
یعنی چه مذاکره نمیکنم؟
( هفت علت فرار از مذاکره )
فرار از مذاکره میتواند معانی زیر را داشته باشد:
1 . مذاکره نمیکنم یعنی حرف حسابی برای گفتن ندارم. بهعبارتدیگر: بهجای منطق و گفتگو، متّکی به انواع موشک و جنگم؛
2 . مذاکره نمیکنم یعنی دنیا را درست نمیشناسم. به زورگویی چنان عادت کردهام که گمان میکنم دول دنیا را هم مثل ملت ایران با زور اسلحه و خونریزی میتوان ساکت ساخت؛
3 . مذاکره نمیکنم یعنی مست از ریاست و قدرت؛ چنان متوهم هستم که مشاعرم ازکارافتاده و از خردورزی و اندیشه، اثری در وجودم نمانده است. به قول گفتنی:
« سُکرُ الریاسة أسوء السکراتِ / مستیِ ریاست بدترین بدمستیهاست»،
4 . مذاکره نمیکنم یعنی تقیه و حسابوکتاب حالیم نیست تا آخر و عاقبتِ کار را بسنجم که گفت: « ما به وظیفه موظفیم نه نتیجه »!؛
5 . مذاکره نمیکنم یعنی از مذهب جعفری دور گشته و به مذهب زیدی گرویدهام که اصل در مذهبشان قیام مسلحانه است نه علم و منطق و تقوا؛
6 . مذاکره نمیکنم یعنی مثل هر دیوانهای دنبال بحرانم تا به بهانۀ جنگ هر کس انتقادی کرد انگ زنم که ستون پنجم دشمن است و بهاینترتیب جز صدای خودم همۀ صداها را خفه کنم؛
7 . مذاکره نمیکنم یعنی از حالوروز ملت و مردم؛ یا بیخبرم و نمیدانم که در آتش فقر و فلاکت میسوزند و یا اصولاً ملت و مردم مقولهای نیستند تا درخور توجهم باشند.
محمد صحتی سردرودی
23 اسفند 1403
🌹@m_sehati🌹
( هفت علت فرار از مذاکره )
فرار از مذاکره میتواند معانی زیر را داشته باشد:
1 . مذاکره نمیکنم یعنی حرف حسابی برای گفتن ندارم. بهعبارتدیگر: بهجای منطق و گفتگو، متّکی به انواع موشک و جنگم؛
2 . مذاکره نمیکنم یعنی دنیا را درست نمیشناسم. به زورگویی چنان عادت کردهام که گمان میکنم دول دنیا را هم مثل ملت ایران با زور اسلحه و خونریزی میتوان ساکت ساخت؛
3 . مذاکره نمیکنم یعنی مست از ریاست و قدرت؛ چنان متوهم هستم که مشاعرم ازکارافتاده و از خردورزی و اندیشه، اثری در وجودم نمانده است. به قول گفتنی:
« سُکرُ الریاسة أسوء السکراتِ / مستیِ ریاست بدترین بدمستیهاست»،
4 . مذاکره نمیکنم یعنی تقیه و حسابوکتاب حالیم نیست تا آخر و عاقبتِ کار را بسنجم که گفت: « ما به وظیفه موظفیم نه نتیجه »!؛
5 . مذاکره نمیکنم یعنی از مذهب جعفری دور گشته و به مذهب زیدی گرویدهام که اصل در مذهبشان قیام مسلحانه است نه علم و منطق و تقوا؛
6 . مذاکره نمیکنم یعنی مثل هر دیوانهای دنبال بحرانم تا به بهانۀ جنگ هر کس انتقادی کرد انگ زنم که ستون پنجم دشمن است و بهاینترتیب جز صدای خودم همۀ صداها را خفه کنم؛
7 . مذاکره نمیکنم یعنی از حالوروز ملت و مردم؛ یا بیخبرم و نمیدانم که در آتش فقر و فلاکت میسوزند و یا اصولاً ملت و مردم مقولهای نیستند تا درخور توجهم باشند.
محمد صحتی سردرودی
23 اسفند 1403
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش دوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب نظری که منظری پاک دهی
روحی به نگاه و عقل و ادراک دهی
یارب نظری که نغمۀ جان شنَوَم
از نای هر آنچه هست انسان شنوم
یارا نه خیالِ خویش ایمانم ساز
نه توبه به توبه، کم پشیمانم ساز
یارب نظری که عینِ نورت گردم
با شوق و ولع ، وحی و شعورت گردم
یارب مددی که دادِ دل بستانم
هر نار که نمرد دهد بنشانم
یارا مددی که دست در دست نهیم
تا بلکه ز دستِ مستبدّان به رهیم
یارا مددی، مرحمتی، آزادی
تا حفظ کنم خلوصِ مادرزادی
چل سال از این رسمِ ریا افسردیم
در حسرتِ آن دینِ «حَنیف»ات مردیم
آیاتِ نسیم و نسترن نسخ شده
فرگشت به برگشتِ بشر مسخ شده
یارا قدمی که قهقرایی نشود
بی عزم و عمل هر آنچه آیی نشود
یارا مددی که مهر، قهری نشود
در کام و زبان، لکنت و زهری نشود
یارب کرمی که کس نرنجد از کس
باشد که هر آنچه هست خوش باشد و بس.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
-بخش دوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب نظری که منظری پاک دهی
روحی به نگاه و عقل و ادراک دهی
یارب نظری که نغمۀ جان شنَوَم
از نای هر آنچه هست انسان شنوم
یارا نه خیالِ خویش ایمانم ساز
نه توبه به توبه، کم پشیمانم ساز
یارب نظری که عینِ نورت گردم
با شوق و ولع ، وحی و شعورت گردم
یارب مددی که دادِ دل بستانم
هر نار که نمرد دهد بنشانم
یارا مددی که دست در دست نهیم
تا بلکه ز دستِ مستبدّان به رهیم
یارا مددی، مرحمتی، آزادی
تا حفظ کنم خلوصِ مادرزادی
چل سال از این رسمِ ریا افسردیم
در حسرتِ آن دینِ «حَنیف»ات مردیم
آیاتِ نسیم و نسترن نسخ شده
فرگشت به برگشتِ بشر مسخ شده
یارا قدمی که قهقرایی نشود
بی عزم و عمل هر آنچه آیی نشود
یارا مددی که مهر، قهری نشود
در کام و زبان، لکنت و زهری نشود
یارب کرمی که کس نرنجد از کس
باشد که هر آنچه هست خوش باشد و بس.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
از منظومهء مناجات
-بخش سوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا کرمی که کلمه ها جان گیرند
با عشق چه قدر جمله ها جانگیرند!
یارا فرجی به فقرِ فرهنگی دِه
یا فرصت پرواز به هر رنگی ده
یارا شرفی به هرچه آبادی را
تا ارج نهند اصلِ آزادی را
یارا کمکی کارگران بیکارند
دردا که به دل، درد و بلا می کارند
یارب فرجی به فعلۀ بیل به دست
یا زلزله ای به کعبه و هر چه که هست!
....
یارا نظری به سفره های خالی
راهی به رجا گشا در این بدحالی
یارا مددی که مهرها بیش شود
نه آینه ای بشکند و ریش شود
یارب فرجی که جنگ هرگز نشود
در دستِ کسی تفنگ هرگز نشود
یارب حَسَنی که از ریاست برهد
از رسمِ ریا و از سیاست برهد
یارب حسنی که صلحجو باشد و بس
تا خلق به راحتی کشد بلکه نفس
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
-بخش سوم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارا کرمی که کلمه ها جان گیرند
با عشق چه قدر جمله ها جانگیرند!
یارا فرجی به فقرِ فرهنگی دِه
یا فرصت پرواز به هر رنگی ده
یارا شرفی به هرچه آبادی را
تا ارج نهند اصلِ آزادی را
یارا کمکی کارگران بیکارند
دردا که به دل، درد و بلا می کارند
یارب فرجی به فعلۀ بیل به دست
یا زلزله ای به کعبه و هر چه که هست!
....
یارا نظری به سفره های خالی
راهی به رجا گشا در این بدحالی
یارا مددی که مهرها بیش شود
نه آینه ای بشکند و ریش شود
یارب فرجی که جنگ هرگز نشود
در دستِ کسی تفنگ هرگز نشود
یارب حَسَنی که از ریاست برهد
از رسمِ ریا و از سیاست برهد
یارب حسنی که صلحجو باشد و بس
تا خلق به راحتی کشد بلکه نفس
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
امام حسن مجتبی برای آسایشِ مردم دست از حکومت شست
وقتی دید حکومت را به دستِ گرفتن مستلزمِ جنگ و فقر و فلاکت است و مردم آن را نمی خواهند با شهامتِ تمام از خیرِ حکومت چشم پوشید و کوتاه آمد. آری کریمِ اهلبیت حکومتِ خویش را به رفراندوم گذاشت. به این ترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها می جنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بی تابی فرسوده شد. شما هم در حالی که دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما به سوی خصم می شتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرار گرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشته اید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنان که گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهند در پی شورشند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را در راه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی با هم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که به قولِ معروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنان که ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حال و روزِ این مردم گرفتار در فقری را که دیرست به کفر کشیده است درک می کردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی این همه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهل و عیال نمیساختند.
محمّد صحّتی سردرودی
27 فروردین 1401
✅@m_sehati✅
وقتی دید حکومت را به دستِ گرفتن مستلزمِ جنگ و فقر و فلاکت است و مردم آن را نمی خواهند با شهامتِ تمام از خیرِ حکومت چشم پوشید و کوتاه آمد. آری کریمِ اهلبیت حکومتِ خویش را به رفراندوم گذاشت. به این ترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها می جنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بی تابی فرسوده شد. شما هم در حالی که دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما به سوی خصم می شتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرار گرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشته اید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنان که گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهند در پی شورشند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را در راه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی با هم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که به قولِ معروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنان که ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حال و روزِ این مردم گرفتار در فقری را که دیرست به کفر کشیده است درک می کردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی این همه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهل و عیال نمیساختند.
محمّد صحّتی سردرودی
27 فروردین 1401
✅@m_sehati✅
از منظومهء مناجات
-بخش چهارم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب حسنی که گفتگو باب شود
تا کوهِ هر آنچه کینه زود آب شود
یارب حسنی که صلح را اصل کند
نه قهر و غضب که فصل را وصل کند
یارب حسنی که زندگی زنده شود
بازی همه بُرد بُرد و ارزنده شود
یارب حسنی که حامیِ زن باشد
تا جمله جمال و جامیِ زن باشد
یارب حسنی که پشت بر تخت کند
نه جنگ، زنی بیوه و بدبخت کند
یارا حسنی که عاشقی سهل شود
زن دخترِ طلحه هم که شد اهل شود
یارب حسنی که قدرِ زن را داند
نه بیوه شود زنی و بیجا ماند
یارب حسنی که حِکمت او را دادی
تا گفت که زن؛ زندگی و آزادی
یارب حسنی که حق به حقدار رسد
تا صدق به گفتار و به کردار رسد
یارب حسنی که راه از چاه رهد
تا هرچه یتیم و بیوه از آه رهد
یارب حسنی که قیدِ قدرت بزند
نه کینه کِشد که کینه از دل بکَند
یارا حسنی که چشمهها از دل کوه
جاری بشوند با زلالی به شکوه
یارا حسنی که دشتها دف بزنند
گلبرگِ درختها همه کف بزنند
یارا حسنی که جنگ هرگز نشود
در دست کسی تفنگ هرگز نشود.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
-بخش چهارم-
با تلخیص و ویراستی تازه
یارب حسنی که گفتگو باب شود
تا کوهِ هر آنچه کینه زود آب شود
یارب حسنی که صلح را اصل کند
نه قهر و غضب که فصل را وصل کند
یارب حسنی که زندگی زنده شود
بازی همه بُرد بُرد و ارزنده شود
یارب حسنی که حامیِ زن باشد
تا جمله جمال و جامیِ زن باشد
یارب حسنی که پشت بر تخت کند
نه جنگ، زنی بیوه و بدبخت کند
یارا حسنی که عاشقی سهل شود
زن دخترِ طلحه هم که شد اهل شود
یارب حسنی که قدرِ زن را داند
نه بیوه شود زنی و بیجا ماند
یارب حسنی که حِکمت او را دادی
تا گفت که زن؛ زندگی و آزادی
یارب حسنی که حق به حقدار رسد
تا صدق به گفتار و به کردار رسد
یارب حسنی که راه از چاه رهد
تا هرچه یتیم و بیوه از آه رهد
یارب حسنی که قیدِ قدرت بزند
نه کینه کِشد که کینه از دل بکَند
یارا حسنی که چشمهها از دل کوه
جاری بشوند با زلالی به شکوه
یارا حسنی که دشتها دف بزنند
گلبرگِ درختها همه کف بزنند
یارا حسنی که جنگ هرگز نشود
در دست کسی تفنگ هرگز نشود.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
Audio
حضرت حسن مجتبی حکومتش را به رفراندوم گذاشت و با چشم پوشی از آن درس بزرگی به انسانها داد. ای کاش گوش شنوایی باشد و بشنود.
آری امام حسن مجتبی حکومتِ خود را به رفراندم گذاشت و گفت : حکومتش مستلزم جنگ و جهاد است که ممکن است به دارازا کشد و فرسایشی باشد.
وقتی دید مردم از جنگ خسته شده اند از حکومت و ریاست چشم پوشید. حتی سرزنش برخی از یاران را به جان خرید تا خلاف خواسته مردم کاری نکند و موجبِ جنگ و کشتار نگردد....
و این کم هنری نبود. می توان گفت: بزرگترین ایثار و از خودگذشتگی در تاریخ اسلام بود
و
چنین کنند بزرگان چو کار باید کرد.
آیا گوش شنوایی هست؟!
محمد صحتی سردرودی.
24 / 7 / 99 / تبریز
🏴@m_sehati🏴
آری امام حسن مجتبی حکومتِ خود را به رفراندم گذاشت و گفت : حکومتش مستلزم جنگ و جهاد است که ممکن است به دارازا کشد و فرسایشی باشد.
وقتی دید مردم از جنگ خسته شده اند از حکومت و ریاست چشم پوشید. حتی سرزنش برخی از یاران را به جان خرید تا خلاف خواسته مردم کاری نکند و موجبِ جنگ و کشتار نگردد....
و این کم هنری نبود. می توان گفت: بزرگترین ایثار و از خودگذشتگی در تاریخ اسلام بود
و
چنین کنند بزرگان چو کار باید کرد.
آیا گوش شنوایی هست؟!
محمد صحتی سردرودی.
24 / 7 / 99 / تبریز
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
سوگند به صلح
در مشهد شعر تیغ تیز آخته ایم
پیوسته به خط سرخ خون تاخته ایم
سوگند به صلح سبز و مرگ سرخش
کاری که « کریم » کرد نشناخته ایم
محمد صحتی سردرودی
✅@m_sehati✅
در مشهد شعر تیغ تیز آخته ایم
پیوسته به خط سرخ خون تاخته ایم
سوگند به صلح سبز و مرگ سرخش
کاری که « کریم » کرد نشناخته ایم
محمد صحتی سردرودی
✅@m_sehati✅
از منظومهء مناجات
-بخش پنجم-
یارا حسنی که «آب را گِل نکنیم»
سهل است سخن به خویش مشکل نکنیم
یارب حسنی که مهر مرسوم شود
نه کس زِ حقوق خویش محروم شود
یارب حسنی که عفو، عادت بشود
تا عشق فراترین عبادت بشود
یارب حسنی که عدل، معمول شود
نه خشم و نه خون، نه خلق معلول شود
یارب حسنی که حُسنِ نصری باشد
نه حقد و حسد، نه حبس و حصری باشد
یارب حسنی که عیب، مکتوم شود
درویش نه دلریش و نه معدوم شود
یارب حسنی که عشق عالم گیرد
نه درد سری نه قلب کس غم گیرد
یارب کرمی که از کریمان باشیم
نه پست شویم و از لئیمان باشیم
یارب حسنی که از ریاست برهد
از جهلِ مقدّسِ جماعت بجهد
یارب حسنی که مونسِ انسان است
انسانکه بجویند همه اینسان است
یارب حسنی که اهلِ عفو و کرم است
حقّا که حریمِ عشق را خود حرم است
یارا حسنی که یار اگر زهرش داد
یا جامِ بلا به پیشِ دیدش بنهاد،
بر قاتلِ خویش باز عاشق باشد
نه قهرکننده و نه طالق باشد
یارب حسنی که جورِ یارش نوشش
با آرزوی عفوِ خدا مدهوشش
میگفت خدا گر به بهشتم ببرد
امّا به همین قاتلِ من ره ندهد،
هیهات که بر چنین بهشتی بروم
از جورِ جفاپیشۀ یارم برهم
بییار بهشت را بهشتن بهتر
با وحدتِ حق، نه کهتر و نه مهتر
هرچند که همسرم نباشد همسر
با عشق دگر پا نشناسم از سر
م. صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
-بخش پنجم-
یارا حسنی که «آب را گِل نکنیم»
سهل است سخن به خویش مشکل نکنیم
یارب حسنی که مهر مرسوم شود
نه کس زِ حقوق خویش محروم شود
یارب حسنی که عفو، عادت بشود
تا عشق فراترین عبادت بشود
یارب حسنی که عدل، معمول شود
نه خشم و نه خون، نه خلق معلول شود
یارب حسنی که حُسنِ نصری باشد
نه حقد و حسد، نه حبس و حصری باشد
یارب حسنی که عیب، مکتوم شود
درویش نه دلریش و نه معدوم شود
یارب حسنی که عشق عالم گیرد
نه درد سری نه قلب کس غم گیرد
یارب کرمی که از کریمان باشیم
نه پست شویم و از لئیمان باشیم
یارب حسنی که از ریاست برهد
از جهلِ مقدّسِ جماعت بجهد
یارب حسنی که مونسِ انسان است
انسانکه بجویند همه اینسان است
یارب حسنی که اهلِ عفو و کرم است
حقّا که حریمِ عشق را خود حرم است
یارا حسنی که یار اگر زهرش داد
یا جامِ بلا به پیشِ دیدش بنهاد،
بر قاتلِ خویش باز عاشق باشد
نه قهرکننده و نه طالق باشد
یارب حسنی که جورِ یارش نوشش
با آرزوی عفوِ خدا مدهوشش
میگفت خدا گر به بهشتم ببرد
امّا به همین قاتلِ من ره ندهد،
هیهات که بر چنین بهشتی بروم
از جورِ جفاپیشۀ یارم برهم
بییار بهشت را بهشتن بهتر
با وحدتِ حق، نه کهتر و نه مهتر
هرچند که همسرم نباشد همسر
با عشق دگر پا نشناسم از سر
م. صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
امام حسن مجتبی حکومتِ خویش را به رفراندوم گذاشت
بهاینترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها میجنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بیتابی فرسوده شد. شما هم درحالیکه دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما بهسوی خصم میشتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرارگرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشتهاید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنانکه گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهاند در پی شورشاند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را درراه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی باهم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که بهقولمعروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنانکه ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حالوروز این مردم گرفتار در فقری را که دیر است به کفر کشیده است درک میکردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی اینهمه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهلوعیال نمیساختند.
محمد صحتي سردرودي
🏴@m_sehati🏴
بهاینترتیب که پس از شهادتِ پدرش مردم را جمع کرد و گفت:
«به خدا سوگند خواری و کاستی ما را از جنگ با شامیان بازنداشت بلکه ما برای رسیدن به صلح و سلامتی با بردباری با آنها میجنگیدیم تا اینکه صلح و سلام با عداوت؛ و بردباری با بیتابی فرسوده شد. شما هم درحالیکه دینتان پیشِ روی دنیایتان بود با ما بهسوی خصم میشتافتید حالیا که اینک دنیایتان پیش روی دینتان قرارگرفته است. پس ما برای شما بودیم و شما برای ما، ولی امروز چنانید که بر ما گشتهاید؛ گروهی از شما بر کشتگان در جنگ صِفّین گریانید و گروهی خونِ کشتگان در جنگ نهروان را خواهانید؛ آنانکه گریانند ما را فروگذارند و آنها که خونخواهاند در پی شورشاند.
از طرفی معاویه ما را به کاری فراخوانده است که شوکت و انصافی در آن نیست. حال اگر شما زندگی را میخواهید پیشنهادش را بپذیریم و این خار در دیده را تحمّل کنیم و اگر جنگ و مرگ را میخواهید آن را درراه خدا به جان بخریم و داوری را به خدا واگذاریم»
مردم در پاسخ همگی باهم فریاد زدند: بازماندگان را دریاب که ما زندگی میخواهیم>«فنادی القوم بأجمعهم: بل البقیة والحیاة»(ر.ک: حسن بن أبی الحسن الدیلمی، أعلام الدین، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ط الثانیه، 1414ق، ص292–293).
راستی که چشم از ریاست پوشیدن بسیار هنر و پارسایی میخواهد که بهقولمعروف: «آخر ما یخرج من رئوس الصدّیقین حبّ الریاسه». آنانکه ادّعا میکنند شیعۀ آن پیشروِ پارسا و دادگرند کاش بویی از پارسایی آن امامِ رئوف و کریم و مردمدار به مشامشان خورده بود تا حالوروز این مردم گرفتار در فقری را که دیر است به کفر کشیده است درک میکردند و برای چند روز ریاستِ پوشالی اینهمه مردم را خوار و زبون؛ شرمندۀ اهلوعیال نمیساختند.
محمد صحتي سردرودي
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
هر قطره خون غزل شد و ...
زن با ندامت آمد و با گریه گفت : یار
آخر تو هم شکایتی از ما به لب بیار
این رأفت و محبت تو می کشد مرا
یک بار هم شده تو مرا دشمنت شمار
من بد کنم تو نیک مکافات می دهی
خُلقِ خدایی است تو را یار کردگار!
یا ایها الکریم کریمی کفایت است
بس کن بزرگواری خود ای بزرگوار
یا ایها الرؤوف خدا را عنایتی
مردم من از خجالت آن دیده کم ببار
لبهای زهر خورده فروخورد خنده را
اما تبسمی که بلرزید غنچه وار ،
ده ها ترک نشاند به لب های لاله گون
آمیخت سبز و سرخ به هم دیده گشت تار
هر قطره خون غزل شد و بر زن چنین سرود:
ناله نکن ، حریم حرم را نگاه دار
گر حق مرا به جنّتِ خود راه در دهد
حاشا که بی تو _ همسر خود_ آیدم به کار
من عهد خویش با تو نخواهم گسست و رست
باری بهشت هست همان جا که هست یار
نار ندامتی که به جان زنش فتاد
در دل گداخت آتش مهرش هزار بار
چشم از جهان ببست نبیند که همسرش
از حیله ی پدر شده از خویش شرمسار
بی کینه خسته همسر خود عفو کرد و رفت
« آری چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار »
محمد صحتی سردرودی
ر.ک: موسوعة الامامه/ج 27 / ص165 به نقل از ذیل مرآة الزمان2 /865 ؛ نیز رجوع شود به سنایی غزنوی، حدیقة الحقیقه، ص 181 - 182 .
@m_sehati
زن با ندامت آمد و با گریه گفت : یار
آخر تو هم شکایتی از ما به لب بیار
این رأفت و محبت تو می کشد مرا
یک بار هم شده تو مرا دشمنت شمار
من بد کنم تو نیک مکافات می دهی
خُلقِ خدایی است تو را یار کردگار!
یا ایها الکریم کریمی کفایت است
بس کن بزرگواری خود ای بزرگوار
یا ایها الرؤوف خدا را عنایتی
مردم من از خجالت آن دیده کم ببار
لبهای زهر خورده فروخورد خنده را
اما تبسمی که بلرزید غنچه وار ،
ده ها ترک نشاند به لب های لاله گون
آمیخت سبز و سرخ به هم دیده گشت تار
هر قطره خون غزل شد و بر زن چنین سرود:
ناله نکن ، حریم حرم را نگاه دار
گر حق مرا به جنّتِ خود راه در دهد
حاشا که بی تو _ همسر خود_ آیدم به کار
من عهد خویش با تو نخواهم گسست و رست
باری بهشت هست همان جا که هست یار
نار ندامتی که به جان زنش فتاد
در دل گداخت آتش مهرش هزار بار
چشم از جهان ببست نبیند که همسرش
از حیله ی پدر شده از خویش شرمسار
بی کینه خسته همسر خود عفو کرد و رفت
« آری چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار »
محمد صحتی سردرودی
ر.ک: موسوعة الامامه/ج 27 / ص165 به نقل از ذیل مرآة الزمان2 /865 ؛ نیز رجوع شود به سنایی غزنوی، حدیقة الحقیقه، ص 181 - 182 .
@m_sehati
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
ایرنا بازار
پنج دلیل توافق؛ امام حسن(ع) صلح را به معاویه تحمیل کرد
تهران - ایرناپلاس- هر انسان عاقل و خردورزی از جنگ اجتناب میکند و تا مجبور نباشد، دست به شمشیر و اسلحه نمیبرد. جنگ زمانی رخ میدهد که انسان مجبور به دفاع میشود؛ آخرین راه از سر ناچاری میتواند جنگ، یعنی جهادِ دفاعی باشد.
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
چه می شد؟
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
از منظومهء مناجات
-بخش ششم-
یارا لبکی که خندهها پا گیرد
هر نیلبکی نوایِ «یارا» گیرد
یارا قدحی خشکه مقدّسها را
عریانیِ بیریا ملبّسها
یارا نظری چشمِ معمّمها را
شاید که ببینند مصمّمها را
یارا قدحی که خصم هم خویش شود
نه ریب و ریا، نه ریش و دلریش شود
یارا قدحی که مست و بیخویش زنیم
نه زخم زبان، نه ناله با نیش زنیم
یارا قدحی که قیل و قالی نشود
هرگز حرمی زِ حال، خالی نشود
یارا حرمی که حرمتش باید داشت
نه قصر که با طلای سرخش افراشت
یارا حرمی که بوریا باشد و بس
دل را حرمی که بیریا باشد و بس
یارا حرمی که ساده چون خاک شود
از هر چه تظاهر و ریا پاک شود
یارا حرمی که خانۀ خلق بُوَد
نه از سر اسراف زر و برق بود
یارا حرمی که درخور خیر شود
نه درد به درد و رونقِ دیر شود
یارا حرمی که نخل انصافش بار
نه رونق تزویر و نه اسرافش بار
یارا حرمی که سر پناهی باشد
نه بتکده و نه فقر و آهی باشد
یارا حرمی که هر رگِ یأس بُرد
نه اینکه به دردِ ظالم و جور خورد
نه اینکه عوایدش به سیّاس رسد،
محروم ببیند و به وسواس رسد
یارا حرمی که عشق را عرش شود
نه اینکه زِ خون فقرا فرش شود
یارا کُمکی که کم¬کَمَک با کرمت
هر کلبۀ درویش شود خود حرمت
یارا نمکی که نم نمک جور شویم
نه لال و نه کر، نه کفر و نه کور شویم.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
-بخش ششم-
یارا لبکی که خندهها پا گیرد
هر نیلبکی نوایِ «یارا» گیرد
یارا قدحی خشکه مقدّسها را
عریانیِ بیریا ملبّسها
یارا نظری چشمِ معمّمها را
شاید که ببینند مصمّمها را
یارا قدحی که خصم هم خویش شود
نه ریب و ریا، نه ریش و دلریش شود
یارا قدحی که مست و بیخویش زنیم
نه زخم زبان، نه ناله با نیش زنیم
یارا قدحی که قیل و قالی نشود
هرگز حرمی زِ حال، خالی نشود
یارا حرمی که حرمتش باید داشت
نه قصر که با طلای سرخش افراشت
یارا حرمی که بوریا باشد و بس
دل را حرمی که بیریا باشد و بس
یارا حرمی که ساده چون خاک شود
از هر چه تظاهر و ریا پاک شود
یارا حرمی که خانۀ خلق بُوَد
نه از سر اسراف زر و برق بود
یارا حرمی که درخور خیر شود
نه درد به درد و رونقِ دیر شود
یارا حرمی که نخل انصافش بار
نه رونق تزویر و نه اسرافش بار
یارا حرمی که سر پناهی باشد
نه بتکده و نه فقر و آهی باشد
یارا حرمی که هر رگِ یأس بُرد
نه اینکه به دردِ ظالم و جور خورد
نه اینکه عوایدش به سیّاس رسد،
محروم ببیند و به وسواس رسد
یارا حرمی که عشق را عرش شود
نه اینکه زِ خون فقرا فرش شود
یارا کُمکی که کم¬کَمَک با کرمت
هر کلبۀ درویش شود خود حرمت
یارا نمکی که نم نمک جور شویم
نه لال و نه کر، نه کفر و نه کور شویم.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿