Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
ایرنا بازار
پنج دلیل توافق؛ امام حسن(ع) صلح را به معاویه تحمیل کرد
تهران - ایرناپلاس- هر انسان عاقل و خردورزی از جنگ اجتناب میکند و تا مجبور نباشد، دست به شمشیر و اسلحه نمیبرد. جنگ زمانی رخ میدهد که انسان مجبور به دفاع میشود؛ آخرین راه از سر ناچاری میتواند جنگ، یعنی جهادِ دفاعی باشد.
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
چه می شد؟
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
(ویراست دوم):
چه می شد عشقها صوری نمی شد
میانِ دوستان دوری نمی شد
فقیهان را نشانی از حسن بود،
دگر دین دولتی، زوری نمی شد
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
از منظومهء مناجات
-بخش ششم-
یارا لبکی که خندهها پا گیرد
هر نیلبکی نوایِ «یارا» گیرد
یارا قدحی خشکه مقدّسها را
عریانیِ بیریا ملبّسها
یارا نظری چشمِ معمّمها را
شاید که ببینند مصمّمها را
یارا قدحی که خصم هم خویش شود
نه ریب و ریا، نه ریش و دلریش شود
یارا قدحی که مست و بیخویش زنیم
نه زخم زبان، نه ناله با نیش زنیم
یارا قدحی که قیل و قالی نشود
هرگز حرمی زِ حال، خالی نشود
یارا حرمی که حرمتش باید داشت
نه قصر که با طلای سرخش افراشت
یارا حرمی که بوریا باشد و بس
دل را حرمی که بیریا باشد و بس
یارا حرمی که ساده چون خاک شود
از هر چه تظاهر و ریا پاک شود
یارا حرمی که خانۀ خلق بُوَد
نه از سر اسراف زر و برق بود
یارا حرمی که درخور خیر شود
نه درد به درد و رونقِ دیر شود
یارا حرمی که نخل انصافش بار
نه رونق تزویر و نه اسرافش بار
یارا حرمی که سر پناهی باشد
نه بتکده و نه فقر و آهی باشد
یارا حرمی که هر رگِ یأس بُرد
نه اینکه به دردِ ظالم و جور خورد
نه اینکه عوایدش به سیّاس رسد،
محروم ببیند و به وسواس رسد
یارا حرمی که عشق را عرش شود
نه اینکه زِ خون فقرا فرش شود
یارا کُمکی که کم¬کَمَک با کرمت
هر کلبۀ درویش شود خود حرمت
یارا نمکی که نم نمک جور شویم
نه لال و نه کر، نه کفر و نه کور شویم.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
-بخش ششم-
یارا لبکی که خندهها پا گیرد
هر نیلبکی نوایِ «یارا» گیرد
یارا قدحی خشکه مقدّسها را
عریانیِ بیریا ملبّسها
یارا نظری چشمِ معمّمها را
شاید که ببینند مصمّمها را
یارا قدحی که خصم هم خویش شود
نه ریب و ریا، نه ریش و دلریش شود
یارا قدحی که مست و بیخویش زنیم
نه زخم زبان، نه ناله با نیش زنیم
یارا قدحی که قیل و قالی نشود
هرگز حرمی زِ حال، خالی نشود
یارا حرمی که حرمتش باید داشت
نه قصر که با طلای سرخش افراشت
یارا حرمی که بوریا باشد و بس
دل را حرمی که بیریا باشد و بس
یارا حرمی که ساده چون خاک شود
از هر چه تظاهر و ریا پاک شود
یارا حرمی که خانۀ خلق بُوَد
نه از سر اسراف زر و برق بود
یارا حرمی که درخور خیر شود
نه درد به درد و رونقِ دیر شود
یارا حرمی که نخل انصافش بار
نه رونق تزویر و نه اسرافش بار
یارا حرمی که سر پناهی باشد
نه بتکده و نه فقر و آهی باشد
یارا حرمی که هر رگِ یأس بُرد
نه اینکه به دردِ ظالم و جور خورد
نه اینکه عوایدش به سیّاس رسد،
محروم ببیند و به وسواس رسد
یارا حرمی که عشق را عرش شود
نه اینکه زِ خون فقرا فرش شود
یارا کُمکی که کم¬کَمَک با کرمت
هر کلبۀ درویش شود خود حرمت
یارا نمکی که نم نمک جور شویم
نه لال و نه کر، نه کفر و نه کور شویم.
محمد صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
موروثی سازیِ حکومت و رهبری در تعارض با قرآن است
تبارسالاری و موروثی سازی نه فقط در پیشوایی سیاسی بلکه حتّی در پیشوایی دینی نیز در تضاد و تعارضِ آشکار با نصّ صریحِ قرآن است. برای نمونه آیۀ ذیل را بخوانیم که می گوید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ/ و چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتی بیآزمود و او آنها را به سرانجام رسانید [خدا] گفت: من تو را برای مردم پیشوا قرار میدهم.[ابراهیم] گفت: از فرزندان و دودمانم هم [قرار بده]! [خدا] گفت: عهدِ من(یعنی امامت و پیشوایی) به ستمگران نمیرسد.»(بقره/ 124). از ظرایفِ آیه بگذریم مثلِ آنچه نمیگوید: (علی الناس إِمَامًا / پیشوایی بر مردم) تا استیلا و تسلّط از آن برداشت شود و حمل به حکومت گردد بلکه میگوید:« لِلنَّاسِ إِمَامًا/ پیشوایی برای مردم». از همه مهمّتر آن است که در پاسخ به درخواستِ ابراهیم که گفت: خدایا از فرزندان و نوادگانِ من نیز امام و رهبری برای مردم قرار ده! خدا به صراحت میگوید: نه.=« قَالَ لاَ » و علّتِ این نفی را چنین بیان میکند که امامت و رهبری به ستمگران نمیرسد>« قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ». یعنی در قاموسِ قرآن جایی برای تبارسالاری و موروثی سازیِ پیشوایی دینی نیست چه رسد به پیشوایی سیاسی.
به عبارتِ دیگر معیار در انتخابِ امام و پیشوا نه از آل ابراهیم بودن و پیامبرزاده و امامزادگی است که اگر معیار همین بود آن وقت باید همۀ فرزندان یعقوب و یازده برادرِ یوسف هم امام می شدند که همه از اسحاق پسر ابراهیم و به اصطلاح رایج از «آل ابراهیم» بودند ولی می دانیم که آنها هرگز امام و پیشوای دینی نشدند چه رسد به پیشوای سیاسی و اجتماعی که در آن بر خلافِ عقیدۀ خوارج که میگفتند حکومت فقط حق خداست>« لا حکم الّا لله » در حقیقت و به قولِ مولا علی(ع) حقِ مردم است که گفت: « لابدَّ لِلنَّاسِ إِمَامًا / مردم را پیشوایی بایسته است»(ر.ک: نهج البلاغه). خلاصه از نصّ صریحِ قرآن به وضوح تمام پرپیداست که امامت و رهبری به هر کس هم برسد هرگز به ستمگر یا پسرِ ستمگری نمیرسد و ستمگر حتی حق کاندیداتوری هم ندارد=« قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» و چه ستمی بزرگتر و بدتر از این می تواند باشد که پدری مانند معاویه بخواهد پسرش را با هر ترفندی شده به مردم به عنوان رهبر تحمیل کند؟!
محمّد صحّتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
تبارسالاری و موروثی سازی نه فقط در پیشوایی سیاسی بلکه حتّی در پیشوایی دینی نیز در تضاد و تعارضِ آشکار با نصّ صریحِ قرآن است. برای نمونه آیۀ ذیل را بخوانیم که می گوید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ/ و چون ابراهيم را پروردگارش با کلماتی بیآزمود و او آنها را به سرانجام رسانید [خدا] گفت: من تو را برای مردم پیشوا قرار میدهم.[ابراهیم] گفت: از فرزندان و دودمانم هم [قرار بده]! [خدا] گفت: عهدِ من(یعنی امامت و پیشوایی) به ستمگران نمیرسد.»(بقره/ 124). از ظرایفِ آیه بگذریم مثلِ آنچه نمیگوید: (علی الناس إِمَامًا / پیشوایی بر مردم) تا استیلا و تسلّط از آن برداشت شود و حمل به حکومت گردد بلکه میگوید:« لِلنَّاسِ إِمَامًا/ پیشوایی برای مردم». از همه مهمّتر آن است که در پاسخ به درخواستِ ابراهیم که گفت: خدایا از فرزندان و نوادگانِ من نیز امام و رهبری برای مردم قرار ده! خدا به صراحت میگوید: نه.=« قَالَ لاَ » و علّتِ این نفی را چنین بیان میکند که امامت و رهبری به ستمگران نمیرسد>« قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ». یعنی در قاموسِ قرآن جایی برای تبارسالاری و موروثی سازیِ پیشوایی دینی نیست چه رسد به پیشوایی سیاسی.
به عبارتِ دیگر معیار در انتخابِ امام و پیشوا نه از آل ابراهیم بودن و پیامبرزاده و امامزادگی است که اگر معیار همین بود آن وقت باید همۀ فرزندان یعقوب و یازده برادرِ یوسف هم امام می شدند که همه از اسحاق پسر ابراهیم و به اصطلاح رایج از «آل ابراهیم» بودند ولی می دانیم که آنها هرگز امام و پیشوای دینی نشدند چه رسد به پیشوای سیاسی و اجتماعی که در آن بر خلافِ عقیدۀ خوارج که میگفتند حکومت فقط حق خداست>« لا حکم الّا لله » در حقیقت و به قولِ مولا علی(ع) حقِ مردم است که گفت: « لابدَّ لِلنَّاسِ إِمَامًا / مردم را پیشوایی بایسته است»(ر.ک: نهج البلاغه). خلاصه از نصّ صریحِ قرآن به وضوح تمام پرپیداست که امامت و رهبری به هر کس هم برسد هرگز به ستمگر یا پسرِ ستمگری نمیرسد و ستمگر حتی حق کاندیداتوری هم ندارد=« قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» و چه ستمی بزرگتر و بدتر از این می تواند باشد که پدری مانند معاویه بخواهد پسرش را با هر ترفندی شده به مردم به عنوان رهبر تحمیل کند؟!
محمّد صحّتی سردرودی
🏴@m_sehati🏴
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
امام حسن(ع) از حکومت برای این دست شُست که موروثی نشود.
هر گاه سخنی از حضرت حسن پیش می¬آید بیشتر می¬پرسند چرا او صلح کرد؟! به نظر می آید که طرحِ چنین پرسشی از اساس ناقص و بسیار اشتباه است. صحیح آن است که پرسیده شود: چرا ایشان با وجودِ بیعتِ دست کم چهل هزار نیروی مسلّح و آمادۀ رزم باز از حکومت چشم پوشید و آن را با شرایطی که طرفِ مقابل را ملزم به امضای آنها ساخت به خصم واگذاشت و خود از حکومت کناره گیری کرد؟
در پاسخ هم بیشتر گفته میشود که چون بی یار و یاور بود تن به صلح داد! غافل از آن که طبقِ تواریخ متقدّم و مستند افزون بر مردمانِ دیگر، چهل یا هشتاد یا صد و بیست هزار فقط نیروی مسلّح و آمادۀ اعزام به صفّین با آن حضرت بیعت کرده بودند حتّی اتّفاق و اجماع برای بیعت ایشان بیشتر از پدرشان أمیر مؤمنان بود و حضرت حسن هرگز مخالفانی چون عایشه و طلحه و زبیر نداشت پس هم پرسش هم پاسخی که رواج یافته ناقص و نادرست است.
صحیح چنان است که گفته میشود: امام حسن(ع) دلائل بسیاری بر این اقدامِ مهمّ داشت و عللِ فراوان و گوناگونی دست به دست هم داد تا آن حضرت را به واگذاریِ حکومت واداشت. از این میان دو دلیل یا درستتر بگوییم دو علّت مغفول و متروک واقع شده است که از قضا هر کدام به نوبۀ خود بسیار مهمّ و آموزنده می تواند باشد:
یک: سبطِ اکبر میان معاویه و شیوخِ نهروان و خوارج، معاویه را بد و خوارج را که حاصلِ عقایدشان جز خون و خشونت و هرج و مرج چیزی در بر نداشت بدتر دید و از میان بد و بدتر تن به حکومتِ بد داد زیرا که معاویه هرچه بود می توانست هم به هرج و مرج تا حدود بسیاری پایان دهد هم در برابرِ تهدیداتِ امپراتوری روم که بیشتر هم مرزِ با شامات بود هرچند نه از سر ایمان بلکه به هر جهتی ولو از سر عصبیّت بایستد. خلاصه در مقایسه با خوارجِ خشن و خشک مقدّس و آنارشیست، معاویه سیاستمدار ماهری بود.
دو: دیگر اینکه امام حسن(ع) نمی خواست تبارسالاری و موروثی سازیِ حکومت توسّطِ او باب شود. برای پیشگیری از همین بدعت بود که در عهدنامه پس از ذکرِ کلّیات به عنوانِ نخستین شرط، ترکِ حکومت را مشروط به آن کرد که معاویه حق نداشته باشد کسی را پس از خود به خلافت و حکومت تعیین کند بلکه حکومت را باید پس از خود به مردم واگذارد =«ولیس لمعاویة بن أبی سفیان أن یعهد إلی أحد من بعده عهداً بل یکون الأمر من بعده شوری بین المسلمین»(ر.ک: بحارالانوار، ج 44 ، ص 65) حتی در برابر این اصرار که در عهدنامه قید شود خود حضرت پس از معاویه متولّیِ حکومت باشد مقاومت کرد و در ردّ آن گفت:« امّا ولایتعهدی پس از معاویه را نمی پذیرم و تمایلی به آن ندارم زیرا اگر من حکومت می خواستم که آن را به او وا نمی گذاشتم>= أمّا ولایة الأمر من بعده فما أنا بالراغبِ فی ذلک ولو أردتُ هذا الأمرَ لم أسلّمه إلیه»(ر.ک: الفتوح لإبن أعثم، ج 4 ، ص290) و تا بر تحریمِ موروثی سازیِ حکومت از معاویه عهد و امضا نگرفت آرام و قرار نداشت و این مهمّ شش ماه به درازا کشید تا کریم اهلِ بیت(ع) با توفیق در تحریمِ موروثی سازی، رسالتِ بزرگ و تاریخیِ خویش را با کمالِ تقوا و خویشتنداری به سامان ساخت و گامی را که قدّیسانِ بزرگ در نهایتِ وارستگی آن را بر می دارند از همان اوّل با شگفت زدگیِ دوست و دشمن برداشت که گفت:« آخِرُ ما یخرج مِن رُئُوسُ الصدّیقین حُبُّ الرّیاسَه/ آخرین وابستگی که از سرِ انسانهای بسیار درست هم بیرون می رود عشق به ریاست است».
خلاصه قیامِ امام حسن و حسین(ع) هر دو برای آن بود که حکومت موروثی نشود. برادرِ بزرگ برای اینکه نشان دهد موروثی سازی حکومت نامشروع است تا آنجا پیش رفت که حتّی از حکومتِ خویش دست شست و آن را به خصم واگذاشت و برادرش حسین نیز تا آنجا با این بدعت و ستم مبارزه و جهاد کرد که به شهادت رسید. یعنی پیامِ مهمّی که از نهضتِ هر دو پیشوای پاک به وضوح پیداست همانا همین است که موروثی سازیِ حکومت در اسلام جایی ندارد بلکه منکری بزرگ و ستمی چنان سترگ است که برای پیشگیری از آن هر ستم دیگری را اگر چارۀ دیگری نباشد می توان به جان خرید.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
هر گاه سخنی از حضرت حسن پیش می¬آید بیشتر می¬پرسند چرا او صلح کرد؟! به نظر می آید که طرحِ چنین پرسشی از اساس ناقص و بسیار اشتباه است. صحیح آن است که پرسیده شود: چرا ایشان با وجودِ بیعتِ دست کم چهل هزار نیروی مسلّح و آمادۀ رزم باز از حکومت چشم پوشید و آن را با شرایطی که طرفِ مقابل را ملزم به امضای آنها ساخت به خصم واگذاشت و خود از حکومت کناره گیری کرد؟
در پاسخ هم بیشتر گفته میشود که چون بی یار و یاور بود تن به صلح داد! غافل از آن که طبقِ تواریخ متقدّم و مستند افزون بر مردمانِ دیگر، چهل یا هشتاد یا صد و بیست هزار فقط نیروی مسلّح و آمادۀ اعزام به صفّین با آن حضرت بیعت کرده بودند حتّی اتّفاق و اجماع برای بیعت ایشان بیشتر از پدرشان أمیر مؤمنان بود و حضرت حسن هرگز مخالفانی چون عایشه و طلحه و زبیر نداشت پس هم پرسش هم پاسخی که رواج یافته ناقص و نادرست است.
صحیح چنان است که گفته میشود: امام حسن(ع) دلائل بسیاری بر این اقدامِ مهمّ داشت و عللِ فراوان و گوناگونی دست به دست هم داد تا آن حضرت را به واگذاریِ حکومت واداشت. از این میان دو دلیل یا درستتر بگوییم دو علّت مغفول و متروک واقع شده است که از قضا هر کدام به نوبۀ خود بسیار مهمّ و آموزنده می تواند باشد:
یک: سبطِ اکبر میان معاویه و شیوخِ نهروان و خوارج، معاویه را بد و خوارج را که حاصلِ عقایدشان جز خون و خشونت و هرج و مرج چیزی در بر نداشت بدتر دید و از میان بد و بدتر تن به حکومتِ بد داد زیرا که معاویه هرچه بود می توانست هم به هرج و مرج تا حدود بسیاری پایان دهد هم در برابرِ تهدیداتِ امپراتوری روم که بیشتر هم مرزِ با شامات بود هرچند نه از سر ایمان بلکه به هر جهتی ولو از سر عصبیّت بایستد. خلاصه در مقایسه با خوارجِ خشن و خشک مقدّس و آنارشیست، معاویه سیاستمدار ماهری بود.
دو: دیگر اینکه امام حسن(ع) نمی خواست تبارسالاری و موروثی سازیِ حکومت توسّطِ او باب شود. برای پیشگیری از همین بدعت بود که در عهدنامه پس از ذکرِ کلّیات به عنوانِ نخستین شرط، ترکِ حکومت را مشروط به آن کرد که معاویه حق نداشته باشد کسی را پس از خود به خلافت و حکومت تعیین کند بلکه حکومت را باید پس از خود به مردم واگذارد =«ولیس لمعاویة بن أبی سفیان أن یعهد إلی أحد من بعده عهداً بل یکون الأمر من بعده شوری بین المسلمین»(ر.ک: بحارالانوار، ج 44 ، ص 65) حتی در برابر این اصرار که در عهدنامه قید شود خود حضرت پس از معاویه متولّیِ حکومت باشد مقاومت کرد و در ردّ آن گفت:« امّا ولایتعهدی پس از معاویه را نمی پذیرم و تمایلی به آن ندارم زیرا اگر من حکومت می خواستم که آن را به او وا نمی گذاشتم>= أمّا ولایة الأمر من بعده فما أنا بالراغبِ فی ذلک ولو أردتُ هذا الأمرَ لم أسلّمه إلیه»(ر.ک: الفتوح لإبن أعثم، ج 4 ، ص290) و تا بر تحریمِ موروثی سازیِ حکومت از معاویه عهد و امضا نگرفت آرام و قرار نداشت و این مهمّ شش ماه به درازا کشید تا کریم اهلِ بیت(ع) با توفیق در تحریمِ موروثی سازی، رسالتِ بزرگ و تاریخیِ خویش را با کمالِ تقوا و خویشتنداری به سامان ساخت و گامی را که قدّیسانِ بزرگ در نهایتِ وارستگی آن را بر می دارند از همان اوّل با شگفت زدگیِ دوست و دشمن برداشت که گفت:« آخِرُ ما یخرج مِن رُئُوسُ الصدّیقین حُبُّ الرّیاسَه/ آخرین وابستگی که از سرِ انسانهای بسیار درست هم بیرون می رود عشق به ریاست است».
خلاصه قیامِ امام حسن و حسین(ع) هر دو برای آن بود که حکومت موروثی نشود. برادرِ بزرگ برای اینکه نشان دهد موروثی سازی حکومت نامشروع است تا آنجا پیش رفت که حتّی از حکومتِ خویش دست شست و آن را به خصم واگذاشت و برادرش حسین نیز تا آنجا با این بدعت و ستم مبارزه و جهاد کرد که به شهادت رسید. یعنی پیامِ مهمّی که از نهضتِ هر دو پیشوای پاک به وضوح پیداست همانا همین است که موروثی سازیِ حکومت در اسلام جایی ندارد بلکه منکری بزرگ و ستمی چنان سترگ است که برای پیشگیری از آن هر ستم دیگری را اگر چارۀ دیگری نباشد می توان به جان خرید.
محمّد صحّتی سردرودی
✅@m_sehati✅
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
یکشب صلح و آشتی بهتر است از هزار ماه جهاد و حکومت
سخن بالا از سورهی قدر فهمیده میشود. نخست ترجمهی سوره را بخوانیم:
✅« به نامِ خدای مهرآیین و بسیار مهربان،
ما آن را در شبِ قدر فرو فرستادیم،
تو چه میدانی که شبِ قدر چیست،
شب قدر از هزار ماه بهتر است،
فرشتگان و روح با رخصتِ پروردگارشان برای هر کاری در آن شب فرود میآیند،
آن شب همهاش تا سپیدهدم صلح است.» ✅
حال فارغ از قول مشهور، ما باشیم و این سوره، ممکن است باکمی دقّت به نتایجِ جالب و مفیدی برسیم:
✍️1. آیهی کریمهای که با تأکیدِ بسیار از رحمانیت و مهربانیِ خدا سخن میگوید( یعنی بسمالله الرحمن الرحیم) در شبِ قدر نازلشده است زیرا که پیش از ضمیرِ «ه» در «انزلناه» سخن دیگری نیست پس قدرِ متیقن همین است که بسمالله الرحمن الرحیم در شبِ قدر نازلشده است و این معنا(یعنی تأکیدِ مکرر بر رحمانیت) دقیقاً با آیهی«سلام هی/ صلح است آن شب» بیشتر همخوانی دارد.
✍️2 . بیشتر از آن تأکیدی است که این سورهی مبارکه از اول تا آخر بر جایگاهِ ویژهی شبِ قدر دارد تا آنجا که خطاب به پیامبر میگوید: تو چه میدانی که شبِ قدر چیست؟!یعنی جا دارد پسازاین بیشتر در شناخت آن ساعی و کوشا باشی!
✍️3 . ازآنجاییکه یکی از معانی واژهی روح در قرآن رحمت است باز میتوان گفت که فرودِ فرشتگانِ رحمت و رحمتِ خاصِ خدا (الروح) همه حاکی از اهمیتِ بینظیر شب قدر است.
✍️4 . دیگر اینکه هر کاری هرچند بزرگ «کلّ امر» با مهربانی و سلام، نازل(در دسترس) و حاصل میشود و هر یک جایگاهِ درستِ خود را مییابد.
✍️5 . درنهایت هم با وضوحِ کامل و رسا میگوید:
صلح و آشتی است که شب قدر است؛ حتی سپیدهدم شبِ قدر هم آشتی و صلح است. یعنی همهی شب قدر؛ یا شب قدر همهاش تا سپیدهی سحر، صلح و آشتیجویی است. گویی در سایهی صلح است که صبح و سپیدهی سحر هم معنای زیبای خود را مییابد.
پرپیداست که ضمیرِ هی در«سلام هی» مثل ضمیر ها در فیها بر «لیلة القدر» برمیگردد چراکه مؤنث بودنِ ملائکه را قرآن خود درجایی با عتاب و خطاب منتفی دانسته است پس در متنِ سوره برای این ضمیرِ مؤنث جز لیلة القدر(یعنی شبِ قدر) مرجعی نمیتوان یافت. واژهی سلام هم دو معنا بیشتر ندارد یا به معنای صلح یا به معنای سلامتی است که این دومی هم در سایهی اولی ممکن است. پس وقتی گفته میشود: «سلام هی» یعنی شبِ قدر با آن عظمت و اهمیتش صلح است یا به عبارت دقیقتر صلح است آن شب قدری که از هزار ماه بهتر است. و زمانی سلام معنایش سلامتی شد و در صلح خلاصه گشت نقطهی مقابلش میشود جنگ و ستیز و مبارزه، پس درنتیجه میتوان گفت که سخنِ اساسی در سورهی قدر همین است که گفته میشود:
یکشب صلح و آشتی بهتر است از هزار ماه جنگ و ستیز.
و ازآنجاییکه جنگ و مبارزه نیز بیشتر برای کسبِ قدرت و حکومت است و نیز با عنایت به روایات میتوان گفت: یعنی یکشب صلح و آشتی برتر و بهتر است از هزار ماه حکومت. و همین معنا در تفسیر سورهی قدر از زبان ائمّۀ ع نقلشده است که شب قدر از هزار ماه حکومت فلان طایفه بهتر است.
البته این معنا برای شبِ قدر افزون بر متنِ خود سوره با عنایت به زمانِ نزولِ سورهی قدر هم تأیید میشود که پس از صلح حدیبیه تا فتحِ مکه را که آن فتح هم با صلح و سلامتی؛ بدون هرگونه خونریزی تحقق یافت دربرمی گیرد که زمانِ نزولش بوده است.
آری شبِ قدری که آنهمه فضیلت و مزیت دارد شبِ آشتی و صلح است پس سعی کنیم با صلحطلبی و آشتیجویی همهی فرصتهای زندگی را چنان زنده و زیبا سازیم که یکشبش از هزار ماه برتر و زیباتر و سودمندتر باشد و این مهم امکان دارد به شرطی که میدان را با غفلت از مذهب جعفری و به تقلید از زیدیه در فرهنگمان به صلح و مهرمان، حاکم و مسلط نسازند.
کاش نامسئولان تا دیر نشده است این مهم را از سوری کریمهی قدر درک کنند. بیایند نخست با ملّت و سپس با جهان و دیگران آشتی کنند و بروند وگرنه حکومتِ این دنیا هزار ماه هم باشد بالاخره به سر میرسد و محو میشود و تمام.
محمد صحتیسردرودی
🌹@m_sehati🌹
سخن بالا از سورهی قدر فهمیده میشود. نخست ترجمهی سوره را بخوانیم:
✅« به نامِ خدای مهرآیین و بسیار مهربان،
ما آن را در شبِ قدر فرو فرستادیم،
تو چه میدانی که شبِ قدر چیست،
شب قدر از هزار ماه بهتر است،
فرشتگان و روح با رخصتِ پروردگارشان برای هر کاری در آن شب فرود میآیند،
آن شب همهاش تا سپیدهدم صلح است.» ✅
حال فارغ از قول مشهور، ما باشیم و این سوره، ممکن است باکمی دقّت به نتایجِ جالب و مفیدی برسیم:
✍️1. آیهی کریمهای که با تأکیدِ بسیار از رحمانیت و مهربانیِ خدا سخن میگوید( یعنی بسمالله الرحمن الرحیم) در شبِ قدر نازلشده است زیرا که پیش از ضمیرِ «ه» در «انزلناه» سخن دیگری نیست پس قدرِ متیقن همین است که بسمالله الرحمن الرحیم در شبِ قدر نازلشده است و این معنا(یعنی تأکیدِ مکرر بر رحمانیت) دقیقاً با آیهی«سلام هی/ صلح است آن شب» بیشتر همخوانی دارد.
✍️2 . بیشتر از آن تأکیدی است که این سورهی مبارکه از اول تا آخر بر جایگاهِ ویژهی شبِ قدر دارد تا آنجا که خطاب به پیامبر میگوید: تو چه میدانی که شبِ قدر چیست؟!یعنی جا دارد پسازاین بیشتر در شناخت آن ساعی و کوشا باشی!
✍️3 . ازآنجاییکه یکی از معانی واژهی روح در قرآن رحمت است باز میتوان گفت که فرودِ فرشتگانِ رحمت و رحمتِ خاصِ خدا (الروح) همه حاکی از اهمیتِ بینظیر شب قدر است.
✍️4 . دیگر اینکه هر کاری هرچند بزرگ «کلّ امر» با مهربانی و سلام، نازل(در دسترس) و حاصل میشود و هر یک جایگاهِ درستِ خود را مییابد.
✍️5 . درنهایت هم با وضوحِ کامل و رسا میگوید:
صلح و آشتی است که شب قدر است؛ حتی سپیدهدم شبِ قدر هم آشتی و صلح است. یعنی همهی شب قدر؛ یا شب قدر همهاش تا سپیدهی سحر، صلح و آشتیجویی است. گویی در سایهی صلح است که صبح و سپیدهی سحر هم معنای زیبای خود را مییابد.
پرپیداست که ضمیرِ هی در«سلام هی» مثل ضمیر ها در فیها بر «لیلة القدر» برمیگردد چراکه مؤنث بودنِ ملائکه را قرآن خود درجایی با عتاب و خطاب منتفی دانسته است پس در متنِ سوره برای این ضمیرِ مؤنث جز لیلة القدر(یعنی شبِ قدر) مرجعی نمیتوان یافت. واژهی سلام هم دو معنا بیشتر ندارد یا به معنای صلح یا به معنای سلامتی است که این دومی هم در سایهی اولی ممکن است. پس وقتی گفته میشود: «سلام هی» یعنی شبِ قدر با آن عظمت و اهمیتش صلح است یا به عبارت دقیقتر صلح است آن شب قدری که از هزار ماه بهتر است. و زمانی سلام معنایش سلامتی شد و در صلح خلاصه گشت نقطهی مقابلش میشود جنگ و ستیز و مبارزه، پس درنتیجه میتوان گفت که سخنِ اساسی در سورهی قدر همین است که گفته میشود:
یکشب صلح و آشتی بهتر است از هزار ماه جنگ و ستیز.
و ازآنجاییکه جنگ و مبارزه نیز بیشتر برای کسبِ قدرت و حکومت است و نیز با عنایت به روایات میتوان گفت: یعنی یکشب صلح و آشتی برتر و بهتر است از هزار ماه حکومت. و همین معنا در تفسیر سورهی قدر از زبان ائمّۀ ع نقلشده است که شب قدر از هزار ماه حکومت فلان طایفه بهتر است.
البته این معنا برای شبِ قدر افزون بر متنِ خود سوره با عنایت به زمانِ نزولِ سورهی قدر هم تأیید میشود که پس از صلح حدیبیه تا فتحِ مکه را که آن فتح هم با صلح و سلامتی؛ بدون هرگونه خونریزی تحقق یافت دربرمی گیرد که زمانِ نزولش بوده است.
آری شبِ قدری که آنهمه فضیلت و مزیت دارد شبِ آشتی و صلح است پس سعی کنیم با صلحطلبی و آشتیجویی همهی فرصتهای زندگی را چنان زنده و زیبا سازیم که یکشبش از هزار ماه برتر و زیباتر و سودمندتر باشد و این مهم امکان دارد به شرطی که میدان را با غفلت از مذهب جعفری و به تقلید از زیدیه در فرهنگمان به صلح و مهرمان، حاکم و مسلط نسازند.
کاش نامسئولان تا دیر نشده است این مهم را از سوری کریمهی قدر درک کنند. بیایند نخست با ملّت و سپس با جهان و دیگران آشتی کنند و بروند وگرنه حکومتِ این دنیا هزار ماه هم باشد بالاخره به سر میرسد و محو میشود و تمام.
محمد صحتیسردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
عید آمد و ما باز گرفتار جفاییم
امسال هم همه اش احساس می کنم از انقلاب مشروطه به این ور گامی به پیش برنداشتیم. هنوز هم در دوران پیشامشروطه تنفس می کنیم. قرار بود در این کشور قانون حکومت کند نه یک شخص آن هم مادامُ العمر. قرار بود کشور با انتخابات اداره شود اما هرچه نگاه می کنم در همۀ شصت سالی که به جبر زیسته ام اثری از انتخابات به معنای درست واژه نمی یابم. نمی دانم تا کی این وضعِ اسفبار می خواهد دمار از روزگارمان درآورد؟
هر سال جدیدی که از راه می رسد جد و جهدم این است که به هر طریقی شد روزنه های امیدی را به روی خود و هموطنانم بگشایم ولی می ترسم که نکند به کسی امید واهی دهم و از اقدام لازم بازدارم.
سال به سال دریغ از پارسال.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
امسال هم همه اش احساس می کنم از انقلاب مشروطه به این ور گامی به پیش برنداشتیم. هنوز هم در دوران پیشامشروطه تنفس می کنیم. قرار بود در این کشور قانون حکومت کند نه یک شخص آن هم مادامُ العمر. قرار بود کشور با انتخابات اداره شود اما هرچه نگاه می کنم در همۀ شصت سالی که به جبر زیسته ام اثری از انتخابات به معنای درست واژه نمی یابم. نمی دانم تا کی این وضعِ اسفبار می خواهد دمار از روزگارمان درآورد؟
هر سال جدیدی که از راه می رسد جد و جهدم این است که به هر طریقی شد روزنه های امیدی را به روی خود و هموطنانم بگشایم ولی می ترسم که نکند به کسی امید واهی دهم و از اقدام لازم بازدارم.
سال به سال دریغ از پارسال.
محمد صحتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
چاه و قصّهی آه
هشدار که راه آشتی ، راه علیست
ایوای که خشم ، خصم جانکاه علیست
مسلم به کسی بگو که مصلح باشد
جنگ است که چاه و قصّهی آه علیست
محمد صحّتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
هشدار که راه آشتی ، راه علیست
ایوای که خشم ، خصم جانکاه علیست
مسلم به کسی بگو که مصلح باشد
جنگ است که چاه و قصّهی آه علیست
محمد صحّتی سردرودی
🌹@m_sehati🌹
سال سازش و آشتی
از انقلاب مشروطه تا حال، اخلاق و انسانیات دستکم گرفته شد. از سال 57 تا حال نیز اسلام سیاسی با زور و استبداد، اخلاق و انسانیات را به مسلخ برد. از بابِ «الناس علی دین ملوکهم/ مردم خواهی و نخواهی بر آیین پادشاهانشان هستند» با بدگمانی و حقد و حسد بسیار آلوده گشتهاند. آنانکه فرهنگشان از صدای و سیمای استبدادزده یا شبکه های ماهواره ای سیاسی/ حزبی و تند، تغذیه میشود فکر و خیالشان گاهی چنان سمی است که انسان تعجب میکند. از بس به گوششان وردِ دشمن، دشمن خواندهشده که ناخودآگاه و به بهانههای واهی همه را حتی نزدیکترین کسانشان را دشمن و بدخواه و بدذات میپندارند. آری 48 سال شد که کودکی به نام شادی در این کشور گمشده است و پیدا نمی شود!.
حتی بخش اخبارِ رادیو و تلویزیون با استناد به سخنی سخیف – یعنی «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا/ هرروز عاشورا همهجا کربلاست» - همهاش از جنگ و جنون، آتش و خون، ترور و کشتار، واقعه و فاجعه سخن میگوید و مدام و علیالدوام فرهنگ جنگ و جنگل را تبلیغ میکند. غافل از اینکه شنیدن اخبار از چنین صداوسیمایی شنونده را بداخلاق و عصبی و قسیالقلب میسازد.
به همین علتی که گفته شد و به علل دیگر امسال ما سعی خواهیم کرد از سیطرۀ این سیاستِ سیاه و تباه، خود و اعضای محترمِ تشنۀ اندیشه را دور نگهداریم. امسال از سازش و آشتی، صلح و شادی، آزادگی و آزادی، ایمان و عرفان، مهر و محبت بیش از پیش سخن خواهیم گفت.
محمد صحتی سردرودی
3 فروردین 1404
🌿@m_sehati🌿
از انقلاب مشروطه تا حال، اخلاق و انسانیات دستکم گرفته شد. از سال 57 تا حال نیز اسلام سیاسی با زور و استبداد، اخلاق و انسانیات را به مسلخ برد. از بابِ «الناس علی دین ملوکهم/ مردم خواهی و نخواهی بر آیین پادشاهانشان هستند» با بدگمانی و حقد و حسد بسیار آلوده گشتهاند. آنانکه فرهنگشان از صدای و سیمای استبدادزده یا شبکه های ماهواره ای سیاسی/ حزبی و تند، تغذیه میشود فکر و خیالشان گاهی چنان سمی است که انسان تعجب میکند. از بس به گوششان وردِ دشمن، دشمن خواندهشده که ناخودآگاه و به بهانههای واهی همه را حتی نزدیکترین کسانشان را دشمن و بدخواه و بدذات میپندارند. آری 48 سال شد که کودکی به نام شادی در این کشور گمشده است و پیدا نمی شود!.
حتی بخش اخبارِ رادیو و تلویزیون با استناد به سخنی سخیف – یعنی «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا/ هرروز عاشورا همهجا کربلاست» - همهاش از جنگ و جنون، آتش و خون، ترور و کشتار، واقعه و فاجعه سخن میگوید و مدام و علیالدوام فرهنگ جنگ و جنگل را تبلیغ میکند. غافل از اینکه شنیدن اخبار از چنین صداوسیمایی شنونده را بداخلاق و عصبی و قسیالقلب میسازد.
به همین علتی که گفته شد و به علل دیگر امسال ما سعی خواهیم کرد از سیطرۀ این سیاستِ سیاه و تباه، خود و اعضای محترمِ تشنۀ اندیشه را دور نگهداریم. امسال از سازش و آشتی، صلح و شادی، آزادگی و آزادی، ایمان و عرفان، مهر و محبت بیش از پیش سخن خواهیم گفت.
محمد صحتی سردرودی
3 فروردین 1404
🌿@m_sehati🌿
عاشقِ آشتیام
مثلِ هر انسانی
از دلت میدانی
خوب خود میخوانی:
کافر و منکرِ هر کینه و کفری شدنم،
نرم و گرمم چون گل
و زلالم چون آب
از ازل انسانم
همهاش احساسم
نه چو چوب و نه که سنگ و چُدنم،
دلِ من تا شیداست
با محبت پیداست:
مستم و پس هستم
بیشتر، بیشترک
در مسیرِ شدنم،
مِهی از معشوقم
دوست آری که هموست
من نه خود
خود نه منم.
آشتی آیینم
دوستیها دینم
همه را خوبتر از خود زیبا
ذیحق و زیبنده
نه کسی را بنده
نه شر و شرمنده
وَ نه کس بیسروپا میبینم.
هر سحر بیدار است
هرکسی حقدار است
همدلی همدردی
همرهی آسان است
دردمندی نه که درد
درد را درمان است.
هرکسی قطعنظر از دینش
عُلقه یا آیینش
بیگمان مثل همه
انسان است
چه محال است گمان برده شود؟:
دوستی دشوار است.
هستی و هوشیاری
مستی و مِیخوانی
راز و ناز و زاری
خواری و خودخواهی
اینهمه با شادی
با رادی
آزادی
دوستی
دلداری
یادگار از یاریست
که جلالش بشکوه
وَ رها چونان روح
وَ جمالش جاریست
تا به بالم بر یار
تا بگویم هر بار
تو چنان کاشتیام
تو چنین داشتیام:
عاشقِ آشتیام.
م. صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
مثلِ هر انسانی
از دلت میدانی
خوب خود میخوانی:
کافر و منکرِ هر کینه و کفری شدنم،
نرم و گرمم چون گل
و زلالم چون آب
از ازل انسانم
همهاش احساسم
نه چو چوب و نه که سنگ و چُدنم،
دلِ من تا شیداست
با محبت پیداست:
مستم و پس هستم
بیشتر، بیشترک
در مسیرِ شدنم،
مِهی از معشوقم
دوست آری که هموست
من نه خود
خود نه منم.
آشتی آیینم
دوستیها دینم
همه را خوبتر از خود زیبا
ذیحق و زیبنده
نه کسی را بنده
نه شر و شرمنده
وَ نه کس بیسروپا میبینم.
هر سحر بیدار است
هرکسی حقدار است
همدلی همدردی
همرهی آسان است
دردمندی نه که درد
درد را درمان است.
هرکسی قطعنظر از دینش
عُلقه یا آیینش
بیگمان مثل همه
انسان است
چه محال است گمان برده شود؟:
دوستی دشوار است.
هستی و هوشیاری
مستی و مِیخوانی
راز و ناز و زاری
خواری و خودخواهی
اینهمه با شادی
با رادی
آزادی
دوستی
دلداری
یادگار از یاریست
که جلالش بشکوه
وَ رها چونان روح
وَ جمالش جاریست
تا به بالم بر یار
تا بگویم هر بار
تو چنان کاشتیام
تو چنین داشتیام:
عاشقِ آشتیام.
م. صحتی سردرودی
🌿@m_sehati🌿
آیا معاویه در سیاست ورزی واقعگرا بود؟
در ضمن پرسشی گفتهاند: « برخی تحلیلگران سیاست ورزی معاویه را نوعی واقعگرایی سیاسی میدانند که موجب دوام و بقای حکومت او شد، تحلیل شما در این زمینه چیست؟».
در پاسخ گفته میشود: اگر واقعیت را منحصر در کسب قدرت و حفظ آن به هر قیمتی - ولو با خیانت و دروغ و تزویر و کشت و کشتار راه انداختن و خونهای مردمان مظلوم را بیمحابا ریختن – ببینیم و بدانیم همانطور که تشنگان قدرت و ستمگران خونآشام میدانند آنوقت ممکن است بهنوعی معاویه را واقعگرا دانست ولی اگر انسانیت و اخلاق را از طرفی؛ و آینده و تاریخ را هم از طرفی دیگر نیز واقعیتی غیرقابلانکار ببینیم و بدانیم دیگر معاویه و امثال معاویه را که ازقضا در تاریخ بسیار بودند و هستند هرگز نمیتوانیم واقعگرا بدانیم. گویی در اینجا سه واقعیت مهم نادیده گرفتهشده است:
1 . به گواه تاریخ، واقع امر این است که گذشت زمان و آینده در تاریخ نیز واقعیتی انکارناپذیر است که دیر یا زود ستمگران، خودکامگان و مزوّران را رسوا میکند همانطور که معاویه و پسرش یزید را حتی توسط نوۀ معاویه – یعنی معاویه دوم – رسوا ساخت. حالا قدیس ساختن از معاویه هم برای تطمیع و تحمیقِ وهابیهای تندرو و متحجر نمیتواند برای بن سلمان؛ ولیعهد عربستان مثمر ثمر باشد. خلاصه جا دارد گفت: تاریخ هم نوعی قیامت است و رسواگر ستمگران و افشاگر عوامفریبان.
2 . درنتیجه گفته میشود: پیروزی حقیقی و واقعی؛ پیروزی اخلاقی و انسانی است، نه پیروزی نظامی و زورکی. زیرا که برخلاف اولی؛ اینیکی فقط حبابی از پیروزی است که زود از میان میرود. به قولِ قرآن: « ولی آنچه به مردم نفع میرساند از بین نمیرود و میماند.»(سورۀ رعد، آیۀ 17 ). خلاصه آنکه هرگز نمیمیرد مرد نکونام است نه خونآشام. «مرده آن است که نامش به نکویی نبرند». انسانهای واقع گر و پیروز ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، علی، ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا بودند، نه فرعون، کسری، قیصر، چنگیز، موسولینی و استالین.
3 . و اما آنچه چند صباحی موجب دوام و بقای حکومتِ معاویه شد نه سیاست ورزی و نه واقعگرایی معاویه هیچیک نبود بلکه جهل مقدس و جهل جماعت بود که خود را با قاریان و حافظانِ الفاظ قرآن و غافلان از معنای آن بهصورت فاحشی نشان داد و سوگمندانه هنوز هم به انواع مختلفی نشان میدهد.
محمد صحتی سردرودی
ششم فروردین 1404
🌿@m_sehati🌿
در ضمن پرسشی گفتهاند: « برخی تحلیلگران سیاست ورزی معاویه را نوعی واقعگرایی سیاسی میدانند که موجب دوام و بقای حکومت او شد، تحلیل شما در این زمینه چیست؟».
در پاسخ گفته میشود: اگر واقعیت را منحصر در کسب قدرت و حفظ آن به هر قیمتی - ولو با خیانت و دروغ و تزویر و کشت و کشتار راه انداختن و خونهای مردمان مظلوم را بیمحابا ریختن – ببینیم و بدانیم همانطور که تشنگان قدرت و ستمگران خونآشام میدانند آنوقت ممکن است بهنوعی معاویه را واقعگرا دانست ولی اگر انسانیت و اخلاق را از طرفی؛ و آینده و تاریخ را هم از طرفی دیگر نیز واقعیتی غیرقابلانکار ببینیم و بدانیم دیگر معاویه و امثال معاویه را که ازقضا در تاریخ بسیار بودند و هستند هرگز نمیتوانیم واقعگرا بدانیم. گویی در اینجا سه واقعیت مهم نادیده گرفتهشده است:
1 . به گواه تاریخ، واقع امر این است که گذشت زمان و آینده در تاریخ نیز واقعیتی انکارناپذیر است که دیر یا زود ستمگران، خودکامگان و مزوّران را رسوا میکند همانطور که معاویه و پسرش یزید را حتی توسط نوۀ معاویه – یعنی معاویه دوم – رسوا ساخت. حالا قدیس ساختن از معاویه هم برای تطمیع و تحمیقِ وهابیهای تندرو و متحجر نمیتواند برای بن سلمان؛ ولیعهد عربستان مثمر ثمر باشد. خلاصه جا دارد گفت: تاریخ هم نوعی قیامت است و رسواگر ستمگران و افشاگر عوامفریبان.
2 . درنتیجه گفته میشود: پیروزی حقیقی و واقعی؛ پیروزی اخلاقی و انسانی است، نه پیروزی نظامی و زورکی. زیرا که برخلاف اولی؛ اینیکی فقط حبابی از پیروزی است که زود از میان میرود. به قولِ قرآن: « ولی آنچه به مردم نفع میرساند از بین نمیرود و میماند.»(سورۀ رعد، آیۀ 17 ). خلاصه آنکه هرگز نمیمیرد مرد نکونام است نه خونآشام. «مرده آن است که نامش به نکویی نبرند». انسانهای واقع گر و پیروز ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، علی، ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا بودند، نه فرعون، کسری، قیصر، چنگیز، موسولینی و استالین.
3 . و اما آنچه چند صباحی موجب دوام و بقای حکومتِ معاویه شد نه سیاست ورزی و نه واقعگرایی معاویه هیچیک نبود بلکه جهل مقدس و جهل جماعت بود که خود را با قاریان و حافظانِ الفاظ قرآن و غافلان از معنای آن بهصورت فاحشی نشان داد و سوگمندانه هنوز هم به انواع مختلفی نشان میدهد.
محمد صحتی سردرودی
ششم فروردین 1404
🌿@m_sehati🌿
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
این پیروزیِ اخلاقی است که پیروزی حقیقی و ماندگار است
برخی از بزرگان و اساتید را دیدم که میان دو پیروزی:( 1. پیروزیِ اخلاقی ؛ 2 . پیروزیِ سیاسی) پیروزیِ اخلاقی را برگزیدند. یعنی چنان نبود که نتوانند به پیروزیِ سیاسی برسند بلکه می توانستند اما نخواستند اخلاق را فدای چند روز ریاست و حکومت کنند. حال اگر نگویم این بزرگترین درسی بود که از آن بزرگواران گرفتم ولیکن می توانم به صراحت بگویم که یکی از معدود درسهای بزرگ و مهم در همهء عمرم بود که از آن بزرگانِ نادره کار آموختم. البته آنان هرچند در زمانِ خودشان چنان که بایسته و شایسته بود شناخته نشدند و گاه حتی به ترسویی و ساده لوحی متهم گشتند اما گذشت زمان هرچه بیشتر پیش رفت حاکی از دوراندیشی و هوشمندیِ فوق العادهء ایشان بود.
باش تا صبح دولتش بدمد
این هنوز از سپیدهء سحرست.
محمد صحتی سردرودی/ 22 / 11 / 99
🌺@m_sehati🌺
برخی از بزرگان و اساتید را دیدم که میان دو پیروزی:( 1. پیروزیِ اخلاقی ؛ 2 . پیروزیِ سیاسی) پیروزیِ اخلاقی را برگزیدند. یعنی چنان نبود که نتوانند به پیروزیِ سیاسی برسند بلکه می توانستند اما نخواستند اخلاق را فدای چند روز ریاست و حکومت کنند. حال اگر نگویم این بزرگترین درسی بود که از آن بزرگواران گرفتم ولیکن می توانم به صراحت بگویم که یکی از معدود درسهای بزرگ و مهم در همهء عمرم بود که از آن بزرگانِ نادره کار آموختم. البته آنان هرچند در زمانِ خودشان چنان که بایسته و شایسته بود شناخته نشدند و گاه حتی به ترسویی و ساده لوحی متهم گشتند اما گذشت زمان هرچه بیشتر پیش رفت حاکی از دوراندیشی و هوشمندیِ فوق العادهء ایشان بود.
باش تا صبح دولتش بدمد
این هنوز از سپیدهء سحرست.
محمد صحتی سردرودی/ 22 / 11 / 99
🌺@m_sehati🌺
Forwarded from تشنهی اندیشه / صحتی سردرودی
این دانش و معرفت است که پیروزِ واقعی است نه زر و زور و تزویر
این پرسش پیوسته پیش روی همگان کم و بیش بوده است که دانش برتر است یا ثروت؟
در نگاهِ نخست و سطحی به نظر می رسد این دولتِ مادی یا قدرتِ سیاسی و نظامی است که به انسان عزّت و اعتبار می بخشد و کسانی موفقّ اند که بتوانند با اربابِ زر و زور به نوعی ساخت و پاخت کنند تا پست و پول و پله ای به چنگ زنند اما با کمی دقّت و ژرفنگری معلوم می شود واقعیّتِ امر چنین نیست و قضیّه از قرارِ دیگر است.
افزون بر مطالعاتِ ممتدّ در تاریخ، تجربۀ نیم قرن زیستِ اجتماعی آشکارا نشان می دهد که پیروزیِ پاک و پایدار، پیروزیِ معرفتی و اخلاقی است نه نظامی و سیاسی.
به نظر می رسد سه مثال از تاریخ معاصر بر این مهمّ بسنده باشد که به ترتیب گفته می شود:
1 . استخدامِ زر و زور و تزویر در طولِ چهل و اندی سال با همۀ ترفندهای تبلیغاتی و سیاسی نتوانست به شخصیّتِ اخلاقی و علمی و اجتماعیِ آیت الله سید کاظم شریعتمداری به عنوانِ «نخستین مرجعِ مخالفِ ولایت فقیه» خدشه ای وارد سازد بلکه نتیجه به عکس داد و او بیش از پیش در میان مردمِ آگاه و آزاداندیش محبوبیّت یافت و استبدادِ دینی را رسوا ساخت.
2 . قضیه به همین ترتیب در یورشِ ناجوانمردانه به شخصیّتِ آیت الله منتظری هم تکرار شد و باز نتیجه به عکس داد زیرا که معاندان با همۀ زر و زور و تزویرهای سازمان یافته و مستمرّشان هرگز نتوانستند در ترورِ شخصیّتِ آن مرجعِ شجاع و حقمدار پیروز شوند. شگفت این که هرچه بیشتر افترا بافتند خود و اربابشان را رسوای خاص و عام ساختند.
3 . حکیم و مفسّرِ بزرگِ قرآن علامه سید محمد حسین طباطبایی مثال سوم است که از همه گویاتر و رساتر این معنای مهم را می رساند: عاقبت این معرفت و دانش است که پیروز و سربلند از میدانِ زندگی بیرون می آید و در جهان می درخشد نه قدرت و حکومت و ریاستِ سیاسی و نظامی.
رقیبِ علّامه هرچند که افزون بر مقامِ مرجعیّت یک دهه هم قدرت و حکومتِ کشور را علی الاطلاق قبضه کرد و بیش از سه دهه هرچه توانست عرصه را بر او تنگ گرفت و در تحقیرش کوشید اما در نهایت این علامۀ اندیشه و معنویّت و اخلاق بود که پیروز گشت و همۀ هیمنه ها و دبدبه ها و کبکبه های رقیب را آرام و بی صدا شکست و به باد داد تا جایی که امروزِ روزگار حتی اعوان و انصارِ آن رقیب نیز با انتسابِ شاگردیِ خویش به علامه آبرو و اعتبار می جویند.
این همه توفیق را علامه فقط با اندیشه و دانش و اخلاق به دست آورد زیرا که او بر خلافِ رقیبانِ قدرتمندش در همۀ زندگی نه سهمی از زر برده بود نه زور و مقامی داشت. آری علامه با این که خود پیوسته در آتشِ فقر و ناداریِ مادی می سوخت افق های فراوانی را در عالمِ فکر به روی انسانها گشود و به نیکی نشان داد که علم و معرفت بسیار بهتر و برتر از ثروت و حکومت است. و اندیشه و دانشِ درست بیش از همه می پاید و می بالد.
محمد صحّتی سردرودی
29 آذر 1400
✅@m_sehati✅
این پرسش پیوسته پیش روی همگان کم و بیش بوده است که دانش برتر است یا ثروت؟
در نگاهِ نخست و سطحی به نظر می رسد این دولتِ مادی یا قدرتِ سیاسی و نظامی است که به انسان عزّت و اعتبار می بخشد و کسانی موفقّ اند که بتوانند با اربابِ زر و زور به نوعی ساخت و پاخت کنند تا پست و پول و پله ای به چنگ زنند اما با کمی دقّت و ژرفنگری معلوم می شود واقعیّتِ امر چنین نیست و قضیّه از قرارِ دیگر است.
افزون بر مطالعاتِ ممتدّ در تاریخ، تجربۀ نیم قرن زیستِ اجتماعی آشکارا نشان می دهد که پیروزیِ پاک و پایدار، پیروزیِ معرفتی و اخلاقی است نه نظامی و سیاسی.
به نظر می رسد سه مثال از تاریخ معاصر بر این مهمّ بسنده باشد که به ترتیب گفته می شود:
1 . استخدامِ زر و زور و تزویر در طولِ چهل و اندی سال با همۀ ترفندهای تبلیغاتی و سیاسی نتوانست به شخصیّتِ اخلاقی و علمی و اجتماعیِ آیت الله سید کاظم شریعتمداری به عنوانِ «نخستین مرجعِ مخالفِ ولایت فقیه» خدشه ای وارد سازد بلکه نتیجه به عکس داد و او بیش از پیش در میان مردمِ آگاه و آزاداندیش محبوبیّت یافت و استبدادِ دینی را رسوا ساخت.
2 . قضیه به همین ترتیب در یورشِ ناجوانمردانه به شخصیّتِ آیت الله منتظری هم تکرار شد و باز نتیجه به عکس داد زیرا که معاندان با همۀ زر و زور و تزویرهای سازمان یافته و مستمرّشان هرگز نتوانستند در ترورِ شخصیّتِ آن مرجعِ شجاع و حقمدار پیروز شوند. شگفت این که هرچه بیشتر افترا بافتند خود و اربابشان را رسوای خاص و عام ساختند.
3 . حکیم و مفسّرِ بزرگِ قرآن علامه سید محمد حسین طباطبایی مثال سوم است که از همه گویاتر و رساتر این معنای مهم را می رساند: عاقبت این معرفت و دانش است که پیروز و سربلند از میدانِ زندگی بیرون می آید و در جهان می درخشد نه قدرت و حکومت و ریاستِ سیاسی و نظامی.
رقیبِ علّامه هرچند که افزون بر مقامِ مرجعیّت یک دهه هم قدرت و حکومتِ کشور را علی الاطلاق قبضه کرد و بیش از سه دهه هرچه توانست عرصه را بر او تنگ گرفت و در تحقیرش کوشید اما در نهایت این علامۀ اندیشه و معنویّت و اخلاق بود که پیروز گشت و همۀ هیمنه ها و دبدبه ها و کبکبه های رقیب را آرام و بی صدا شکست و به باد داد تا جایی که امروزِ روزگار حتی اعوان و انصارِ آن رقیب نیز با انتسابِ شاگردیِ خویش به علامه آبرو و اعتبار می جویند.
این همه توفیق را علامه فقط با اندیشه و دانش و اخلاق به دست آورد زیرا که او بر خلافِ رقیبانِ قدرتمندش در همۀ زندگی نه سهمی از زر برده بود نه زور و مقامی داشت. آری علامه با این که خود پیوسته در آتشِ فقر و ناداریِ مادی می سوخت افق های فراوانی را در عالمِ فکر به روی انسانها گشود و به نیکی نشان داد که علم و معرفت بسیار بهتر و برتر از ثروت و حکومت است. و اندیشه و دانشِ درست بیش از همه می پاید و می بالد.
محمد صحّتی سردرودی
29 آذر 1400
✅@m_sehati✅
عید سعید فطر ۱۴۰۴
یکشنبه ۳۰ ماه مبارک رمضان،
و دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴، ۳۱ مارس ۲۰۲۵، اول شوال ۱۴۴۶، عید سعید فطر است.
این عید سعید بر همه مؤمنان مبارک باد.
خدا را سپاسگزاریم که یکبار دیگر توفیق استفاده از برکات این ماه مبارک را پیدا کردیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مُهرِ فرمان ایزدی بر لب
نفْس در بند و دیو در زندان
عید بر عاشقان مبارک باد!
عاشقان! عیدتان مبارک باد
عید آمد به کفْ نشان وصال
عاشقان! این نشان مبارک باد
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دُهُل میزن، کان ماه پدید آمد
با فطریه های خود مرهمی بر زخم آنها که ندارند باشیم.
در پرداخت فطریه امساک نکنیم، با سخاوت فطریه خود را مستقیما به فقرا یا مراکز خیریه بپردازیم.
https://kadivar.com/21694/
@Mohsen_Kadivar_Official
🌺@m_sehati🌺
یکشنبه ۳۰ ماه مبارک رمضان،
و دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴، ۳۱ مارس ۲۰۲۵، اول شوال ۱۴۴۶، عید سعید فطر است.
این عید سعید بر همه مؤمنان مبارک باد.
خدا را سپاسگزاریم که یکبار دیگر توفیق استفاده از برکات این ماه مبارک را پیدا کردیم.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مُهرِ فرمان ایزدی بر لب
نفْس در بند و دیو در زندان
عید بر عاشقان مبارک باد!
عاشقان! عیدتان مبارک باد
عید آمد به کفْ نشان وصال
عاشقان! این نشان مبارک باد
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دُهُل میزن، کان ماه پدید آمد
با فطریه های خود مرهمی بر زخم آنها که ندارند باشیم.
در پرداخت فطریه امساک نکنیم، با سخاوت فطریه خود را مستقیما به فقرا یا مراکز خیریه بپردازیم.
https://kadivar.com/21694/
@Mohsen_Kadivar_Official
🌺@m_sehati🌺
محسن کدیور | Mohsen Kadivar
عید سعید فطر ۱۴۰۴ | محسن کدیور | Mohsen Kadivar
یکشنبه ۳۰ ماه مبارک رمضان، و دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴، ۳۱ مارس ۲۰۲۵، اول شوال ۱۴۴۶، عید سعید فطر است. این عید سعید بر همه مؤمنان مبارک باد. خدا را سپاسگزاریم که یکبار دیگر توفیق استفاده از برکات این ماه مبارک را پیدا کردیم. عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت /…