Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قرار بزاریم چیزی تو دلمون نمونه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر زیاد اکسپلور میری
حتماً این ویدیو رو تماشا کن .
@man_dar_man
حق الناس همیشه پول نیست
گاهی اشکی است که نباید از چشم در میاوردی
و آهی است که نباید
دورن سینه مینشاندی...!
فرقی نمیکند شب چگونه گذشت،
هر صبح زندگی متولد میشود
صبح بزرگترین پاداش
برای کسانیست ک زنده مانده اند!
صبح مثل معجزه میماند،
آغاز یک زندگیست که به پایان رسیده بود.
"هیچ چیز قوی‌تر از قلبی که تصمیم گرفته ادامه بده نیست.
شاید امروز خسته باشی، شاید مسیر تاریک باشه، ولی بدون، هر قدمی که برمی‌داری تو رو به رؤیاهات نزدیک‌تر می‌کنه.
تو قدرت ساختن زندگی‌ای رو داری که همیشه آرزوشو داشتی.
فقط کافیه باور کنی: بهترین روزهای زندگیت هنوز نیومدن!"
عادت‌های کوچک،
تغییرات بزرگ ایجاد می‌کنند.

ایجاد منبع کوچک درآمدی، کم کردن کمی از هزینه‌ها، سرمایه گذاری ساده و یادگیری مهارتی کوچک، می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد.
وقتی که شما باور به افکار مثبت دارید همه چیز حتی بیماری ها را حل می کنید اما برعکس اگر باورهای منفی داشته باشید فقط اتفاقات منفی در زندگیتان می افتد چون شما ژن منفی را در درون خود تقویت می کنید.
بدن انسان از طریق حواس پنجگانه خود می تواند ارتعاش اطراف را دریافت کند و سپس آن را تبدیل می کند و رفتار و عملکرد صورت می گیرد
وی می گوید که حتی پوست انسان دریافت کننده‌ی سیگنال و ارتعاش هست./ بیولوژی باورها
آقا امام رضا فرمودند:
اگر مدام به خاطر هر اتفاقی
غمگین بشی و غضه بخوری
اهل غم میشی و دیگه غم رهات نمیکه !
مومن باید از اینکه خدارو داره
خوشحال باشه...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تعدادی از رازهای قرآن
به هر چیزی
توی دنیا تعلق داشته باشی،
خدا دقیقا با همون امتحانت میکنه!...
داستان بی "آ"
در شبِ سردِ زمستون، پسرکِ خُردی در دلِ تپنده و سرسبز کوچه بلندی می‌دوید. برف، نرم و سبک، روی سرش می‌نشست. بوی نون گرمِ خونه ننه کبری نون فروش، ته کوچه پیچیده بود. عطر نون چشمِ پسرک رو برقی برقی کرد. تهِ جیبش فقط چند سکه بود. رفت، سکه‌رو کفِ پیش‌خون جلوی سکوی پخت نون ریخت. ننه کبریِ پیر، پسرک رو بوس کرد و نون‌ رو بهش بخشید. پسرک خندید، نون‌رو بغل کرد، پول رو جمع کرد و دوید سمتِ خونه.
نن‌جونش منتظرش بود. در رو که هل داد، نونِ گرم و لبخندِ پسرک به خونه روشنی بخشید.
(هیچ‌یک از حروف «ا»، «الف»، «آ» در داستان بالا استفاده نشده‌اند.)
یک وکیل چاه خود را به معلمی فروخت؛ دو روز بعد وکیل اومد پیش معلم گفت آقا چاه رو فروختم ولی آب داخلش را نفروخته‌ام، اگر می‌خواهی از آبش استفاده کنی باید هزینه‌اش را پرداخت نمایی!

معلم لبخندی زد و گفت: بلی می‌خواستم پیش شما بیایم و بگویم آب خود را از چاه من بردار وگرنه از فردا باید برای وجود آب در چاه من حق کرایه خانه بپردازی!
وکیل با شنیدن این حرف عصبی شد و گفت: من فقط شوخی کردم!
معلم خندید و گفت یادت باشد: امثال من به امثال تو درس داده‌اند که وکیل شوی


روزمعلم را گرامی و قدردان همه معلمین عزیز هستم.
2025/07/09 11:16:24
Back to Top
HTML Embed Code: