اشتباه از خودم بود ، فکر میکردم بعضیا همونقدر که حرف میزنن ، شعور هم دارن ؛ اما دریغ از یکم شعور و معرفت.
وقتی از یکی ناراحتم اگه تا شبش از دلم در نیاره فرداش که بیدار میشم دیگه یه آدم غریبهاس برام.
فشار روانی فقط اونجایی که میبینی آخرین پناهت هم داره مثلِ بقیه باهات رفتار میکنه.
افسردگی اینجوریه که ، تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه خودتی و خودت هم از خودت خوشت نمیاد.
کسی واسم تلاش نکنه میذارمش کنار چون دوست داشتن فقط به گفتن چهار تا حرف قشنگ نیست.
غم هایی که گریه نشد ، به لرزش دست ، مویِ سفید ، قلب درد و افسردگی تبدیل شد.
دیگه مهربونی فایده نداره باید برگردم به اون موقع که محل سگ به خیلیا نمیدادم.
