#شب_قدر
شبِ قدر است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد
چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین نور و جلا می خواهد
روضه آب و عطش گر چه ملول است ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد
شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاد است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد
آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد
عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم
زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد
باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رخ توست
این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد؟
کی شود قسمت من در حرمِ کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد
هستی محرابی
@marsiyeeh
شبِ قدر است و دلم کرببلا می خواهد
کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد
چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه
دلِ من از تو حسین نور و جلا می خواهد
روضه آب و عطش گر چه ملول است ولی
دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد
شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاد است
وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد
آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا
جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد
عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم
زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد
باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رخ توست
این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد؟
کی شود قسمت من در حرمِ کرببلا
دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد
هستی محرابی
@marsiyeeh
👍1
#شب_قدر
لا به لای اشکهایم از خدا میخواستم
من از این احیا فقط یک کربلا میخواستم
چهارده معصوم را دادم قسم جان حسین
من حسین از تک تک آل عبا میخواستم
گریه کردم با کتاب الله ، آل الله را
یک زیارت در همان حال بکا میخواستم
گفتهام «العفو» اما محض غفلت از حسین
بخششی از شاه در حین دعا میخواستم
بالحسین بالحسین بالحسین بالحسین
من خدایم را هم از خون خدا میخواستم
اربعین دور است اما فطر نزدیک ست ؛ پس
عیدیِ این عید را از اشک ها میخواستم
گرچهعیدینیستبعداز روضهی شاهغریب
لاجرم در عیدها هم من عزا میخواستم
من برای ثانیه_ثانیه ، عمرم از خدا
روزی گریه برای سرجدا میخواستم
بعد مرگم هم بروی سنگ قبرم حک کنید
از کفن آزرده بودم ، بوریا میخواستم
علیرضا وفایی خیال
@marsiyeeh
لا به لای اشکهایم از خدا میخواستم
من از این احیا فقط یک کربلا میخواستم
چهارده معصوم را دادم قسم جان حسین
من حسین از تک تک آل عبا میخواستم
گریه کردم با کتاب الله ، آل الله را
یک زیارت در همان حال بکا میخواستم
گفتهام «العفو» اما محض غفلت از حسین
بخششی از شاه در حین دعا میخواستم
بالحسین بالحسین بالحسین بالحسین
من خدایم را هم از خون خدا میخواستم
اربعین دور است اما فطر نزدیک ست ؛ پس
عیدیِ این عید را از اشک ها میخواستم
گرچهعیدینیستبعداز روضهی شاهغریب
لاجرم در عیدها هم من عزا میخواستم
من برای ثانیه_ثانیه ، عمرم از خدا
روزی گریه برای سرجدا میخواستم
بعد مرگم هم بروی سنگ قبرم حک کنید
از کفن آزرده بودم ، بوریا میخواستم
علیرضا وفایی خیال
@marsiyeeh
#شب_قدر
باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد
حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد
باید مفاتیح الجنان “شیخ عباس”
دل را که شد ویرانه دست کم بسازد
یارب به من اشکی بده سازنده باشد
اشکی بده از بنده ات میثم بسازد
چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد
تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد
دستی بده دست از تهیدستان بگیرم
دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم
پایی بده جز در ره مولا نکوبم
پا جای پایی چون “ابوموسی” نکوبم
دل می کند وابسته از دنیا به سختی
دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی
میلی بده از جام همدردی بنوشم
در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم
عزمی بده آماده ی ایثار باشم
وقت ضرورت راهی پیکار باشم
نسلی بده عشق شهادت در دل آن
نسلی بده “فهمیده” باشد حاصل آن
جانی بده سرشار از نور ولایت
لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت
هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه
من هم بخوانم از شهادت عاشقانه
زیباترین نثر مناجاتم جهاد است
امروزه وقتی صحبت از “جنگ اراده “ست
جزو مجاهدهای در راه خدایم
سجاده ام حکم کفن دارد برایم
بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم
با معنویت در دو عالم سربلندم
بیش از چهل سال گذشته پای کاریم
وقتی که خرمشهر ها در پیش داریم
رمز بقا قطعا به دست مردم ماست
این اولین تحلیل گام دوم ماست
ما را سفارش می کند آقا به تقوا
لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا
درس دبستان امیرالمومنین است
گوشم به فرمان امیرالمومنین است
نص اشداء علی الکفار یعنی
منشور قرآن امیرالمونین است
حکم پدر دارد برای خاک یعنی
ایران هم ایران امیرالمونین است
دنیا گرفت از هرکسی روزی ولی ما
در سفره مان نان امیرالمونین است
هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا
مدیون احسان امیرالمومنین است
عمری محدث بودن و از غیب گفتن
این کار سلمان امیرالمونین است
در کعبه مولایم علی آمد به دنیا
پس صاحب خانه امیرالمومنین است
ساعات خوب زندگی ما همیشه
در زیر ایوان امیرالمومنین است
حبل المتینم هست و فردای قیامت
دستم به دامان امیرالمومنین است
با دست او حق سفره اش را پهن کرده
هر بنده مهمان امیرالمومنین است
زهرای مرضیه همیشه دوست دارد
چشمی که گریان امیرالمومنین است
شخص پیمبر بانی بزم عزایش
چشمان زهرا نیز می بارد برایش
مرغ دلم پر می زند بر بام کوفه
حلوای ختم مرتضی در کام کوفه
می ریزد از غم های خود در جان دختر
وقتی که بابا می شود مهمان دختر
از غصه دیوار دل دختر ترک خورد
وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد
اماده دارد میشود بر قتل حیدر
قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد
سی سال پیش از پا در آمد مرد خیبر
وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد
دلواپس فردای بابا ام کلثوم
باید بخواند روضه ها را ام کلثوم
از خانه که بابای از گل بهترم رفت
گفتم که دیگر سایه ی روی سرم رفت
دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر
پشت سر بابا دوباره مادرم رفت
دیدم از این کوچه شروع کربلا را
هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت
زیر سر سیلی سنگین سنان بود
از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت
چشم علی مرتضی را دور دیدند
در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت
علیرضا خاکساری
@marsiyeeh
باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد
حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد
باید مفاتیح الجنان “شیخ عباس”
دل را که شد ویرانه دست کم بسازد
یارب به من اشکی بده سازنده باشد
اشکی بده از بنده ات میثم بسازد
چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد
تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد
دستی بده دست از تهیدستان بگیرم
دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم
پایی بده جز در ره مولا نکوبم
پا جای پایی چون “ابوموسی” نکوبم
دل می کند وابسته از دنیا به سختی
دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی
میلی بده از جام همدردی بنوشم
در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم
عزمی بده آماده ی ایثار باشم
وقت ضرورت راهی پیکار باشم
نسلی بده عشق شهادت در دل آن
نسلی بده “فهمیده” باشد حاصل آن
جانی بده سرشار از نور ولایت
لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت
هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه
من هم بخوانم از شهادت عاشقانه
زیباترین نثر مناجاتم جهاد است
امروزه وقتی صحبت از “جنگ اراده “ست
جزو مجاهدهای در راه خدایم
سجاده ام حکم کفن دارد برایم
بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم
با معنویت در دو عالم سربلندم
بیش از چهل سال گذشته پای کاریم
وقتی که خرمشهر ها در پیش داریم
رمز بقا قطعا به دست مردم ماست
این اولین تحلیل گام دوم ماست
ما را سفارش می کند آقا به تقوا
لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا
درس دبستان امیرالمومنین است
گوشم به فرمان امیرالمومنین است
نص اشداء علی الکفار یعنی
منشور قرآن امیرالمونین است
حکم پدر دارد برای خاک یعنی
ایران هم ایران امیرالمونین است
دنیا گرفت از هرکسی روزی ولی ما
در سفره مان نان امیرالمونین است
هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا
مدیون احسان امیرالمومنین است
عمری محدث بودن و از غیب گفتن
این کار سلمان امیرالمونین است
در کعبه مولایم علی آمد به دنیا
پس صاحب خانه امیرالمومنین است
ساعات خوب زندگی ما همیشه
در زیر ایوان امیرالمومنین است
حبل المتینم هست و فردای قیامت
دستم به دامان امیرالمومنین است
با دست او حق سفره اش را پهن کرده
هر بنده مهمان امیرالمومنین است
زهرای مرضیه همیشه دوست دارد
چشمی که گریان امیرالمومنین است
شخص پیمبر بانی بزم عزایش
چشمان زهرا نیز می بارد برایش
مرغ دلم پر می زند بر بام کوفه
حلوای ختم مرتضی در کام کوفه
می ریزد از غم های خود در جان دختر
وقتی که بابا می شود مهمان دختر
از غصه دیوار دل دختر ترک خورد
وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد
اماده دارد میشود بر قتل حیدر
قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد
سی سال پیش از پا در آمد مرد خیبر
وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد
دلواپس فردای بابا ام کلثوم
باید بخواند روضه ها را ام کلثوم
از خانه که بابای از گل بهترم رفت
گفتم که دیگر سایه ی روی سرم رفت
دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر
پشت سر بابا دوباره مادرم رفت
دیدم از این کوچه شروع کربلا را
هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت
زیر سر سیلی سنگین سنان بود
از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت
چشم علی مرتضی را دور دیدند
در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت
علیرضا خاکساری
@marsiyeeh
👍1
#شب_قدر
بازم شب قدره و بیقراری
غلت میخوره رو گونه های خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه می نویسم
حاجتایی که نزدیک یه ساله
تو خاطرم مرور میشه همیشه
ولی تموم حاجتای عمرم
اندازه یه حاجتم نمیشه
حاجتم اینه آقام و ببینم
کاشکی که آرزو به دل نمونم
دوس دارم از خجالتش در بیام
خدا کنه ازش خجل نمونم
بازم شب قدره و جات خالیه
فقط غمه که جات و پر میکنه
فقط نگاه مهربون توئه
که این دل سنگیم و در میکنه
باز شب قدره خودم میدونم
که قدرت و نمیدونم آقاجون
من امشب اومدم بگم که دیگه
پشیمونم پشیمونم آقاجون
تو جامعه کبیره خوندم این و
لطف خدا بسته به لطفتونه
اگه تو از گناه من بگذری
دیگه خدا من و نمی سوزونه
کی میشه از کعبه خبر بیاد و
صدا اذونت بپیچه تو گوشم
برای انتقام بریم مدینه
کنار تو لباس رزم بپوشم
نمیدونم کوفه ای یا کربلا
نمیدونم کجا عزا گرفتی
به یادمون باش آقا هر کجا که
به آسمون دست دعا گرفتی
محمدعلی بیابانی
@marsiyeeh
بازم شب قدره و بیقراری
غلت میخوره رو گونه های خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه می نویسم
حاجتایی که نزدیک یه ساله
تو خاطرم مرور میشه همیشه
ولی تموم حاجتای عمرم
اندازه یه حاجتم نمیشه
حاجتم اینه آقام و ببینم
کاشکی که آرزو به دل نمونم
دوس دارم از خجالتش در بیام
خدا کنه ازش خجل نمونم
بازم شب قدره و جات خالیه
فقط غمه که جات و پر میکنه
فقط نگاه مهربون توئه
که این دل سنگیم و در میکنه
باز شب قدره خودم میدونم
که قدرت و نمیدونم آقاجون
من امشب اومدم بگم که دیگه
پشیمونم پشیمونم آقاجون
تو جامعه کبیره خوندم این و
لطف خدا بسته به لطفتونه
اگه تو از گناه من بگذری
دیگه خدا من و نمی سوزونه
کی میشه از کعبه خبر بیاد و
صدا اذونت بپیچه تو گوشم
برای انتقام بریم مدینه
کنار تو لباس رزم بپوشم
نمیدونم کوفه ای یا کربلا
نمیدونم کجا عزا گرفتی
به یادمون باش آقا هر کجا که
به آسمون دست دعا گرفتی
محمدعلی بیابانی
@marsiyeeh
👍1
#شب_قدر
به درگاهت آمد گدایی گرفتار
بریده ز یار و گرفتار اغیار
زمین خورده بارش، زمین خورده هربار
تو امشب دوا کن شده سخت بیمار..
اجرنا من النار،اجرنا من النار
دعا کرده اما اجابت ندیده
از این مردم اصلاً رفاقت ندیده
چنان خار گشته که عزّت ندیده
شِقاوت کشیده، سعادت ندیده
پناهی بده آمد عبد گنهکار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
در آتش گرفتارمو پر ز دردم
برای رضای تو کاری نکردم
سرم گرم دنیا شده با تو سردم
کمک کن به سمت گنه برنگردم
بیا از نبخشیدنم دست بردار!
اجرنا من النار،اجرنا من النار
گناهان گرفته دو چشم ترم را
زمین خوردم از بس شکسته پرم را
غلامى نکردم پدر مادرم را
ولى مى گذارم به تربت سرم را
گداى حسینم، گداى علمدار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
هو الهو، هو الحی و غفّار ،حیدر
منم بنده ی ربّ قهّار، حیدر
خریده مرا بین بازار، حیدر
صد و ده تجلی ستّار؛ حیدر
به عشق علی گفته هربار تمّار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
بهارم حسین و قرارم حسین است
تمامیِ دار و ندارم حسین است
چه غم از قیامت کنارم حسین است
شفیعی که محشر بیارم حسین است
منم نوکر و با عطش میزنم جار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
به سبحان ربّی الاَعلای زینب
به دنیای زینب، به عُقبای زینب
به آه و دم نیمه شب های زینب
به آتش که افتاده بر پای زینب
به پایى که زخمیست و شد پر از خار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
غریبی به گودال تا دست و پا زد
کسی آمد و بی هوا عمه را زد
سپاهی به تکبیر بر خیمه ها زد
به گودال رو کرد و گریان صدا زد
که وا شد به خیمه دگر پای اغیار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
زمین خوردى و یک حرم رفت غارت
حرم رفت غارت، سرم رفت غارت
خدایا کمک، معجرم رفت غارت
چنان ضربه زد، زیورم رفت غارت
شده چشمم از ضربه ها تیره و تار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
به درگاهت آمد گدایی گرفتار
بریده ز یار و گرفتار اغیار
زمین خورده بارش، زمین خورده هربار
تو امشب دوا کن شده سخت بیمار..
اجرنا من النار،اجرنا من النار
دعا کرده اما اجابت ندیده
از این مردم اصلاً رفاقت ندیده
چنان خار گشته که عزّت ندیده
شِقاوت کشیده، سعادت ندیده
پناهی بده آمد عبد گنهکار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
در آتش گرفتارمو پر ز دردم
برای رضای تو کاری نکردم
سرم گرم دنیا شده با تو سردم
کمک کن به سمت گنه برنگردم
بیا از نبخشیدنم دست بردار!
اجرنا من النار،اجرنا من النار
گناهان گرفته دو چشم ترم را
زمین خوردم از بس شکسته پرم را
غلامى نکردم پدر مادرم را
ولى مى گذارم به تربت سرم را
گداى حسینم، گداى علمدار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
هو الهو، هو الحی و غفّار ،حیدر
منم بنده ی ربّ قهّار، حیدر
خریده مرا بین بازار، حیدر
صد و ده تجلی ستّار؛ حیدر
به عشق علی گفته هربار تمّار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
بهارم حسین و قرارم حسین است
تمامیِ دار و ندارم حسین است
چه غم از قیامت کنارم حسین است
شفیعی که محشر بیارم حسین است
منم نوکر و با عطش میزنم جار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
به سبحان ربّی الاَعلای زینب
به دنیای زینب، به عُقبای زینب
به آه و دم نیمه شب های زینب
به آتش که افتاده بر پای زینب
به پایى که زخمیست و شد پر از خار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
غریبی به گودال تا دست و پا زد
کسی آمد و بی هوا عمه را زد
سپاهی به تکبیر بر خیمه ها زد
به گودال رو کرد و گریان صدا زد
که وا شد به خیمه دگر پای اغیار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
زمین خوردى و یک حرم رفت غارت
حرم رفت غارت، سرم رفت غارت
خدایا کمک، معجرم رفت غارت
چنان ضربه زد، زیورم رفت غارت
شده چشمم از ضربه ها تیره و تار
اجرنا من النار،اجرنا من النار
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
😢1
#امام_زمان_عج
#مناجات_شب_قدر
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها
پر از التماس است و آقا بیاست
در عمق صدای شب قدرها
الهی نگاهی کن از روی لطف
به آقا بیای شب قدرها
برای تمنای روز ظهور
می افتم به پای شب قدرها
کمی نقد عشق و عنایت بریز
به دست گدای شب قدرها
مریض فراقیم یابن الحسن
تو هستی دوای شب قدرها
به حق علی و به حق الحسین
به این ناله های شب قدرها
مرا یک سحر کاش مهمان کنی
نجف کربلای شب قدرها
محمد بیابانی
@marsiyeeh
#مناجات_شب_قدر
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها
پر از التماس است و آقا بیاست
در عمق صدای شب قدرها
الهی نگاهی کن از روی لطف
به آقا بیای شب قدرها
برای تمنای روز ظهور
می افتم به پای شب قدرها
کمی نقد عشق و عنایت بریز
به دست گدای شب قدرها
مریض فراقیم یابن الحسن
تو هستی دوای شب قدرها
به حق علی و به حق الحسین
به این ناله های شب قدرها
مرا یک سحر کاش مهمان کنی
نجف کربلای شب قدرها
محمد بیابانی
@marsiyeeh
👍1
#امام_زمان_عج
#مناجات_شب_قدر
ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان
بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان
بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان
از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان
کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان
کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان
پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان
می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان
تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان
امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان
شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان
محمدمهدی عبدالهی
@marsiyeeh
#مناجات_شب_قدر
ای عزیز خدا،امام زمان
صاحب روضه ها،امام زمان
بر سر و سینه می زنی ای وای!
فرق او شد دو تا امام زمان
بین ما هستی و چه تنهایی!
می زنی ضجّه ها امام زمان
از سر شب به یادتان هستم
می کنی یاد ما؟امام زمان
کم ما و کرامتت مولا
نظری بر گدا امام زمان
کاش احیا کنیم یک شب قدر
در کنار شما امام زمان
پرده های گناه باعث شد
از تو هستم جدا امام زمان
می شوم لایق زیارت تو
گر نمایی دعا امام زمان
تو جوادی و من بخیل آقا
جود بی انتها ،امام زمان
امشبی را بیا و بد گذران
سحری با گدا امام زمان
شب قدر است روزیم گردان
عرفه،کربلا، امام زمان
محمدمهدی عبدالهی
@marsiyeeh
❤1👍1
#مناجات_شب_قدر
هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا
خالص نبوده است که محکم نمی شود
نامردی است بندگی لحظه ای ما
شوق گناه و نافله با هم نمی شود
باید برای خشکی چشم التماس کرد
این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود
ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:
من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟
شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر
وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود
در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر
چیزی که از کریمی تو کم نمی شود
حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده
حلوا برای غم زده مرهم نمی شود
جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید
بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود
هرکس که آمده قدمی سمت کربلا
شرمنده ی رسول مکرم نمی شود
نان علی و فاطمه را سائلی که خورد
دیگر مقابل احدی خم نمی شود
شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند
پس مرهمی براش فراهم نمی شود
جوری که آیه های سرش ریخته بهم
هر کار هم کنند منظم نمی شود
این ضربه سخت بود ولی در دل علی
بر دردهای کوچه مقدم نمی شود
زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف
یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود
محمد جواد شیرازی
@marsiyeeh
هر کس برای توبه مصمم نمی شود
با صد هزار موعظه آدم نمی شود
امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم
فردا همین مجال فراهم نمی شود
طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا
خالص نبوده است که محکم نمی شود
نامردی است بندگی لحظه ای ما
شوق گناه و نافله با هم نمی شود
باید برای خشکی چشم التماس کرد
این چاه خشک، یک شبه زمزم نمی شود
ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:
من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟
شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر
وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود
در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر
چیزی که از کریمی تو کم نمی شود
حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده
حلوا برای غم زده مرهم نمی شود
جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید
بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود
هرکس که آمده قدمی سمت کربلا
شرمنده ی رسول مکرم نمی شود
نان علی و فاطمه را سائلی که خورد
دیگر مقابل احدی خم نمی شود
شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند
پس مرهمی براش فراهم نمی شود
جوری که آیه های سرش ریخته بهم
هر کار هم کنند منظم نمی شود
این ضربه سخت بود ولی در دل علی
بر دردهای کوچه مقدم نمی شود
زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف
یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود
محمد جواد شیرازی
@marsiyeeh
#مناجات_شب_قدر
️
امشب شب قدر است و من
روی سیاه آورده ام
تا که خریداری کنی
بار گناه آورده ام
من رو سیاهم ای خدا
غرق گناهم ای خدا
( یا ربنا یا ربنا اغفر لنا تقصیرنا )
گفتی که امشب بهتر از
یک عمر طولانی بود
گفتی که توبه می خری
وقت پشیمانی بُود
یا رب اَجِرنا یا مُجیر
ردم مکن دستم بگیر
( فَارحم الهی یا کریم )
سنگینی بار گناه
پشت مرا بشکسته است
از بس که دارم حق ناس
درها به رویم بسته است
الطاف خود ابراز کن
در را به رویم باز کن
از تو خجالت می کشم
بس نان شبهه خورده ام
من آبروی خویش را
با هر گناهی برده ام
ای آن که ستاری خدا
کن آبرو داری خدا
من با شهیدان بوده ام
حالا چنین آلوده ام
از آخرت غافل شدم
با معصیت آسوده ام
حق شهید بی مزار
منت بر این غافل گذار
فتنه فراوان گشته و
من راه خود گم کرده ام
باید که بیدارم کنی
حالا که رو آورده ام
ای که کس هر بی کسی
آخر به دادم می رسی
امشب که تقدیر همه
عالم به دست مهدی است
دانم که آزرده دل از
بد کاری و بد عهدی است
او را ز من راضی نما
تا که کند بهرم دعا
( مولا ابا صالح بیا )
تا دلبرم راضی شود
ناد علی ذکر من است
در موج غم های دلم
یاد علی فکر من است
من از علی دم می زنم
آتش به عالم می زنم
( جانم علی ـ جانم علی )
ای رحمت بی انتها
ای لیله قدرم علی
ای دستگیر بینوا
ماه شب بدرم علی
ای بهترین مولای من
آقای من آقای من
جواد حیدری
@marsiyeeh
️
امشب شب قدر است و من
روی سیاه آورده ام
تا که خریداری کنی
بار گناه آورده ام
من رو سیاهم ای خدا
غرق گناهم ای خدا
( یا ربنا یا ربنا اغفر لنا تقصیرنا )
گفتی که امشب بهتر از
یک عمر طولانی بود
گفتی که توبه می خری
وقت پشیمانی بُود
یا رب اَجِرنا یا مُجیر
ردم مکن دستم بگیر
( فَارحم الهی یا کریم )
سنگینی بار گناه
پشت مرا بشکسته است
از بس که دارم حق ناس
درها به رویم بسته است
الطاف خود ابراز کن
در را به رویم باز کن
از تو خجالت می کشم
بس نان شبهه خورده ام
من آبروی خویش را
با هر گناهی برده ام
ای آن که ستاری خدا
کن آبرو داری خدا
من با شهیدان بوده ام
حالا چنین آلوده ام
از آخرت غافل شدم
با معصیت آسوده ام
حق شهید بی مزار
منت بر این غافل گذار
فتنه فراوان گشته و
من راه خود گم کرده ام
باید که بیدارم کنی
حالا که رو آورده ام
ای که کس هر بی کسی
آخر به دادم می رسی
امشب که تقدیر همه
عالم به دست مهدی است
دانم که آزرده دل از
بد کاری و بد عهدی است
او را ز من راضی نما
تا که کند بهرم دعا
( مولا ابا صالح بیا )
تا دلبرم راضی شود
ناد علی ذکر من است
در موج غم های دلم
یاد علی فکر من است
من از علی دم می زنم
آتش به عالم می زنم
( جانم علی ـ جانم علی )
ای رحمت بی انتها
ای لیله قدرم علی
ای دستگیر بینوا
ماه شب بدرم علی
ای بهترین مولای من
آقای من آقای من
جواد حیدری
@marsiyeeh
👍1
#مناجات_شب_قدر
خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن
نده جواب مرا لااقل جواب مکن
تمام خواسته هایم برای نفسم بود
دعای من که دعا نیست مستجاب مکن
صدا بزن که سحرها کمی بلند شوم
مرا به وقت مناجات غرق خواب مکن
همین که ترس برم داشته خودش کافی ست
تو با عتاب دلم را پر اضطراب مکن
عتاب کردن تو بدتر از جهنم هست
جهنمم ببر اما دگر عتاب مکن
چقدر جار زدم من که "دوستم داری"
بیا مقابل مردم مرا خراب مکن
خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم
زیاد روی من و توبه ام حساب مکن
اگر که عبد نبودم نجف نمی رفتم
مرا به خاطر شاه نجف عذاب مکن
سوا نکن که همه با همیم جان حسین
همه غلام حسینیم، انتخاب مکن...
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
خجالتم نده و عاصیم خطاب مکن
نده جواب مرا لااقل جواب مکن
تمام خواسته هایم برای نفسم بود
دعای من که دعا نیست مستجاب مکن
صدا بزن که سحرها کمی بلند شوم
مرا به وقت مناجات غرق خواب مکن
همین که ترس برم داشته خودش کافی ست
تو با عتاب دلم را پر اضطراب مکن
عتاب کردن تو بدتر از جهنم هست
جهنمم ببر اما دگر عتاب مکن
چقدر جار زدم من که "دوستم داری"
بیا مقابل مردم مرا خراب مکن
خودت اجازه نده بعد از این گناه کنم
زیاد روی من و توبه ام حساب مکن
اگر که عبد نبودم نجف نمی رفتم
مرا به خاطر شاه نجف عذاب مکن
سوا نکن که همه با همیم جان حسین
همه غلام حسینیم، انتخاب مکن...
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
😢1
#امام_زمان_عج
#مناجات_شب_قدر
بگیر تُو دستت سر و سامونم و
رها نکن حال پریشونم و
فدات بشم فقط یه بار نگام کن
منم وسط می ذارم این جونم و
من نمیخام وصله ناجور بشم
با کارام از تو انقدر دور بشم
اگه قراره که روت و نبینم
بهتره از همین الان کور بشم
نذار که تا ابد خجل بمونم
با پای لنگم توی گل بمونم
بذار سرم رو زیر پات بذارم
نذار که آرزو به دل بمونم
درد داریم بده دوای مارو
بیا و کم کن شر دشمنارو
میگن درای حرما رو بستن
دوباره وا کن راه کربلارو
برام همینکه روضه خونم بسه
همینکه گریه کن بمونم بسه
همینکه یک بار تا میگم حسین جان
مادرت از عرش بگه جونم بسه
میگن که هر هفته شب جمعه ها
روضه به پا میکنه تو کربلا
تو قتلگاه میگه غریب مادر
بمیره مادر که سرت شد جدا
محمد بیابانی
@marsiyeeh
#مناجات_شب_قدر
بگیر تُو دستت سر و سامونم و
رها نکن حال پریشونم و
فدات بشم فقط یه بار نگام کن
منم وسط می ذارم این جونم و
من نمیخام وصله ناجور بشم
با کارام از تو انقدر دور بشم
اگه قراره که روت و نبینم
بهتره از همین الان کور بشم
نذار که تا ابد خجل بمونم
با پای لنگم توی گل بمونم
بذار سرم رو زیر پات بذارم
نذار که آرزو به دل بمونم
درد داریم بده دوای مارو
بیا و کم کن شر دشمنارو
میگن درای حرما رو بستن
دوباره وا کن راه کربلارو
برام همینکه روضه خونم بسه
همینکه گریه کن بمونم بسه
همینکه یک بار تا میگم حسین جان
مادرت از عرش بگه جونم بسه
میگن که هر هفته شب جمعه ها
روضه به پا میکنه تو کربلا
تو قتلگاه میگه غریب مادر
بمیره مادر که سرت شد جدا
محمد بیابانی
@marsiyeeh
❤1
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
همچو اشکی به زمین خوردم و تکثیر شدم
سوی دریاچهی عفو تو سرازیر شدم
آسمان جای دلم بود خودم میدانم
معصیت کردم و اینگونه زمین گیر شدم
نفْس بال و پر پرواز مرا زخمی کرد
بی تو در خلوت پُر حادثه زنجیر شدم
رو زدم جز تو به هر بنده و بالا رفتم
مثل فواره زمین خوردم و تحقیر شدم
تشنهی جرعه ای از سفرهی یکرنگ توام
من از این سفرهی صد رنگِ گنه سیر شدم
دلم آلوده و بد بود ولی در شب قدر
«بعلیٍ بعلی» گفتم و تطهیر شدم
محمود یوسفی
@marsiyeeh
#شب_قدر
همچو اشکی به زمین خوردم و تکثیر شدم
سوی دریاچهی عفو تو سرازیر شدم
آسمان جای دلم بود خودم میدانم
معصیت کردم و اینگونه زمین گیر شدم
نفْس بال و پر پرواز مرا زخمی کرد
بی تو در خلوت پُر حادثه زنجیر شدم
رو زدم جز تو به هر بنده و بالا رفتم
مثل فواره زمین خوردم و تحقیر شدم
تشنهی جرعه ای از سفرهی یکرنگ توام
من از این سفرهی صد رنگِ گنه سیر شدم
دلم آلوده و بد بود ولی در شب قدر
«بعلیٍ بعلی» گفتم و تطهیر شدم
محمود یوسفی
@marsiyeeh
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
#شب_قدر
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
با چشم تر بر روی سر قرآن گرفتیم
ذکر بِکَ یا رب و یا رحمن گرفتیم
با ذکر آن سرچشمه ی رحمت، محمد
در راه دریای خدا جریان گرفتیم
جانی نمانده بود بین سینه هامان
گفتیم فورا بِعَلیٍ، جان گرفتیم
بِفاطِمَه گفتیم، مادر سر رسید و
از دست هایش رزق آب و نان گرفتیم
ذکر لب ما سینه زن ها بِالحَسَن شد
خیر دو دنیا را از آقامان گرفتیم
گفتیم یاد رأسِ بر نی، بالحُسَینِ
آتش گرفتیم و سپس باران گرفتیم
از خیر ذکر بِعَلیِ بنِ الحُسَینِ
از خوان زین العابدین ایمان گرفتیم
وقتی به ذکر حضرت باقر رسیدیم
فهم معارف را ز رب آسان گرفتیم
بردیم نام حضرت شیخ الائمه
قول نجات از آتش سوزان گرفتیم
بر روی لب آمد دم موسی بن جعفر
از برکت این دم، سر و سامان گرفتیم
تا نوبت ذکر علی موسی الرضا شد
رفتیم با هم دامن سلطان گرفتیم
آمد میان، نام جواد و از سخایش
خیر کثیر و برکت و احسان گرفتیم
با بردن نام علیِ بنِ محمد
قول وصالِ جنت و رضوان گرفتیم
گفتیم ذکر بِالحَسَن را، روزی خود
از سامرا با دیده ی گریان گرفتیم
یعقوب وار از هجر یوسف گریه کردیم
بِالحُجةِ... بوی غم کنعان گرفتیم
قرآن به سر، سر شد... الهی بِالرقیه
از غربتش بر آستین دندان گرفتیم
از شام قدرش که سر بابا بغل کرد
ویرانه غوغا شد، دل ویران گرفتیم
آن قدر ناله زد " أبَ..." کنج خرابه
ما نوکرانش درد بی پایان گرفتیم
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
#شب_قدر
با چشم تر بر روی سر قرآن گرفتیم
ذکر بِکَ یا رب و یا رحمن گرفتیم
با ذکر آن سرچشمه ی رحمت، محمد
در راه دریای خدا جریان گرفتیم
جانی نمانده بود بین سینه هامان
گفتیم فورا بِعَلیٍ، جان گرفتیم
بِفاطِمَه گفتیم، مادر سر رسید و
از دست هایش رزق آب و نان گرفتیم
ذکر لب ما سینه زن ها بِالحَسَن شد
خیر دو دنیا را از آقامان گرفتیم
گفتیم یاد رأسِ بر نی، بالحُسَینِ
آتش گرفتیم و سپس باران گرفتیم
از خیر ذکر بِعَلیِ بنِ الحُسَینِ
از خوان زین العابدین ایمان گرفتیم
وقتی به ذکر حضرت باقر رسیدیم
فهم معارف را ز رب آسان گرفتیم
بردیم نام حضرت شیخ الائمه
قول نجات از آتش سوزان گرفتیم
بر روی لب آمد دم موسی بن جعفر
از برکت این دم، سر و سامان گرفتیم
تا نوبت ذکر علی موسی الرضا شد
رفتیم با هم دامن سلطان گرفتیم
آمد میان، نام جواد و از سخایش
خیر کثیر و برکت و احسان گرفتیم
با بردن نام علیِ بنِ محمد
قول وصالِ جنت و رضوان گرفتیم
گفتیم ذکر بِالحَسَن را، روزی خود
از سامرا با دیده ی گریان گرفتیم
یعقوب وار از هجر یوسف گریه کردیم
بِالحُجةِ... بوی غم کنعان گرفتیم
قرآن به سر، سر شد... الهی بِالرقیه
از غربتش بر آستین دندان گرفتیم
از شام قدرش که سر بابا بغل کرد
ویرانه غوغا شد، دل ویران گرفتیم
آن قدر ناله زد " أبَ..." کنج خرابه
ما نوکرانش درد بی پایان گرفتیم
محمدجواد شیرازی
@marsiyeeh
👍1
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
#امام_حسین
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
من شکستم دل تو! تو نشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بنده ات بنده ی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمنده ارباب شده
پشت کردم به حسین خام شدم
باعث گریه ی اقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نفْسم شده کل عَملم
میدود پشت سر من اَجلم
وای بر دور ز قرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بردوش خود آویخته ام
بغلم کن که به همریخته ام..
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و اسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بنده نواز است علی
بخدا روح نماز است علی
#شب_قدر است بها میخواهم
درد کافیست دوا مي خواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هوایی حُسینم چه کنم؟
آن حسین که غم آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد..
مادرش دست به پهلو افتاد..
یوسف من ! وسط گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزه باران شدی و بی حالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیله ست! نزن
با عصا برتنش ای مست نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست مزن
این تن ذبح شده جان من است
چادرم هست نگو بی کفن است
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
#شب_قدر
#امام_حسین
آمدم سرزده بی حرف و سخن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
من شکستم دل تو! تو نشکن
تو بزرگی و حقیرم العفو!
باز تحویل بگیرم العفو!
یخ فروشم که یخم آب شده
بنده ات بنده ی ناباب شده
با هوی و هوسش خواب شده
سخت شرمنده ارباب شده
پشت کردم به حسین خام شدم
باعث گریه ی اقام شدم
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
خرج نفْسم شده کل عَملم
میدود پشت سر من اَجلم
وای بر دور ز قرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
چکمه بردوش خود آویخته ام
بغلم کن که به همریخته ام..
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و اسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعهی حضرت مولا هستم
حضرت بنده نواز است علی
بخدا روح نماز است علی
#شب_قدر است بها میخواهم
درد کافیست دوا مي خواهم
رزق یکسال بُکا میخواهم
کربلا با رفقا میخواهم
تو بگو تا که ازین غم چه کنم؟
من هوایی حُسینم چه کنم؟
آن حسین که غم آبش دادند
آب میخواست عذابش دادند
با کف و سوت جوابش دادند
رویِ سرنیزه که تابش دادند...
خبرش رفت به خیمه، ای داد..
مادرش دست به پهلو افتاد..
یوسف من ! وسط گودالی
من بمیرم چقدر مینالی!
نیزه باران شدی و بی حالی
تاج روی سر من! پامالی!
مِهر من را به رویت میبندند
دست و پا میزنی و میخندند
آبرودار قبیله ست! نزن
با عصا برتنش ای مست نزن
پلک خودرا که دگر بست! نزن
بی وضو بر بدنش دست مزن
این تن ذبح شده جان من است
چادرم هست نگو بی کفن است
سیدپوریا هاشمی
@marsiyeeh
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
من و دست دعا و روضه ی پر اشک و آه امشب
به درگاه شما آورده ام رویی سیاه امشب
قنوت من پر است از یارب و یا نور و یا قدّوس
کدامین عشق را من آورم نزدت گواه امشب
دلی دارم گناه آلوده و حسرت نصیب اینجا
کدامین دست می گیرد دلم را در پناه امشب
تو ستّارالعیوب ستی و من عبد گنه کارم
به دیدار شما من هستم و کوه گناه امشب
خجالت می کشم چون پرده برداری ز اعمالم
بگو بیرون نیاید لحظه ی دیدار ، ماه امشب
به دیدار شما آورده ام حال خرابی را
مدارایی نما با بنده ات ، آه ای اله امشب
چه کم می گردد از دریای لطفت این که بخشایی
حساب جرم و عصیان مرا کوهی به کاه امشب
خداوندا ، مرا سیراب کن از جان شیرینت
نصیب من شود از سوی مولا یک نگاه امشب
علی کفشگر
@marsiyeeh
#شب_قدر
من و دست دعا و روضه ی پر اشک و آه امشب
به درگاه شما آورده ام رویی سیاه امشب
قنوت من پر است از یارب و یا نور و یا قدّوس
کدامین عشق را من آورم نزدت گواه امشب
دلی دارم گناه آلوده و حسرت نصیب اینجا
کدامین دست می گیرد دلم را در پناه امشب
تو ستّارالعیوب ستی و من عبد گنه کارم
به دیدار شما من هستم و کوه گناه امشب
خجالت می کشم چون پرده برداری ز اعمالم
بگو بیرون نیاید لحظه ی دیدار ، ماه امشب
به دیدار شما آورده ام حال خرابی را
مدارایی نما با بنده ات ، آه ای اله امشب
چه کم می گردد از دریای لطفت این که بخشایی
حساب جرم و عصیان مرا کوهی به کاه امشب
خداوندا ، مرا سیراب کن از جان شیرینت
نصیب من شود از سوی مولا یک نگاه امشب
علی کفشگر
@marsiyeeh
👍2
#مناجات_با_خدا
#شب_قدر
خدایا دامنی آلوده دارم
به درگاه تو باز افتاده کارم
شنیدم مونسی با دلشکسته
نظر کن از کرم بر حال زارم
کریما، منعما، پروردگارا
ببین خوبیتو بد کرده ما را
گنه کردیم اگر پرده دریدیم
تو اما پردهپوشی کن خطا را
خدایا من کیام عبدی که دانی
ز تو غافل، پی لذات آنی
نمیآید ز من غیر از خطا، لیک
نمیآید ز تو جز مهربانی
نسیم عفو تو امشب وزیده
دو قطره اشک از چشمم چکیده
ملک در نامهی اعمالم امشب
به جز لطفت ندیده که ندیده
الهی محضرت را دوست دارم
تضرع بر درت را دوست دارم
مقرم در بساطم جز گنه نیست
ولیکن حیدرت را دوست دارم
دو دست سائل و دامان حیدر
من و احسان بیپایان حیدر
الهی بعلیٍ بعلیٍ
ز من بگدر خدایا، جان حیدر
فقیرم، زیر دِین العفو گفتم
به رب عالمین العفو گفتم
شب قرآنبهسر آمد، دوباره
الهی بالحسین العفو گفتم
امام مهربان العفو میگفت
لبتشنه چنان العفو میگفت
به زیر دشنه آقا فکر ما بود
برای شیعیان العفو میگفت
امیر عظیمی
@marsiyeeh
#شب_قدر
خدایا دامنی آلوده دارم
به درگاه تو باز افتاده کارم
شنیدم مونسی با دلشکسته
نظر کن از کرم بر حال زارم
کریما، منعما، پروردگارا
ببین خوبیتو بد کرده ما را
گنه کردیم اگر پرده دریدیم
تو اما پردهپوشی کن خطا را
خدایا من کیام عبدی که دانی
ز تو غافل، پی لذات آنی
نمیآید ز من غیر از خطا، لیک
نمیآید ز تو جز مهربانی
نسیم عفو تو امشب وزیده
دو قطره اشک از چشمم چکیده
ملک در نامهی اعمالم امشب
به جز لطفت ندیده که ندیده
الهی محضرت را دوست دارم
تضرع بر درت را دوست دارم
مقرم در بساطم جز گنه نیست
ولیکن حیدرت را دوست دارم
دو دست سائل و دامان حیدر
من و احسان بیپایان حیدر
الهی بعلیٍ بعلیٍ
ز من بگدر خدایا، جان حیدر
فقیرم، زیر دِین العفو گفتم
به رب عالمین العفو گفتم
شب قرآنبهسر آمد، دوباره
الهی بالحسین العفو گفتم
امام مهربان العفو میگفت
لبتشنه چنان العفو میگفت
به زیر دشنه آقا فکر ما بود
برای شیعیان العفو میگفت
امیر عظیمی
@marsiyeeh
👍4
#امیرالمومنین_علی
از سرِ شانه یِ در حالِ نمازِ سَحَرش
چقدر بالِ ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده ست زمانِ سفرش
همه یِ شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
یادِ شرمندگی از فاطمه می اندازد
به خداوند قسم دیدنِ چشمان تَرَش
ایستاده ست کسی پشتِ درِ خانه یِ او
جبرئیل آمده انگار به مسجد به بَرَش
سحرِ نوزدهم خانه یِ دختر بِرَوَد
آنکه دلسوز ترین است برای پدرش
دخترش نیز یقین داشت شبِ آخر اوست
کاسه یِ آب نپاشید اگر پشت سرش
همه مبهوت و همه مَحوِ نمازش بودند
کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش
این طرف دستِ تَوسّل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بُوَد منتظرش
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
از سرِ شانه یِ در حالِ نمازِ سَحَرش
چقدر بالِ ملک ریخته تا دور و برش
او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا
آسمان است و رسیده ست زمانِ سفرش
همه یِ شصت و سه سالش به غریبی طی شد
می رود تا که خدایش نکند بیشترش
یادِ شرمندگی از فاطمه می اندازد
به خداوند قسم دیدنِ چشمان تَرَش
ایستاده ست کسی پشتِ درِ خانه یِ او
جبرئیل آمده انگار به مسجد به بَرَش
سحرِ نوزدهم خانه یِ دختر بِرَوَد
آنکه دلسوز ترین است برای پدرش
دخترش نیز یقین داشت شبِ آخر اوست
کاسه یِ آب نپاشید اگر پشت سرش
همه مبهوت و همه مَحوِ نمازش بودند
کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش
این طرف دستِ تَوسّل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بُوَد منتظرش
علی اکبر لطیفیان
@marsiyeeh
👍3
#امیرالمومنین_علی
به لبـم نادعلیْ نادعلیْ، صبـح و شب است
دل در این بادیه در آتش ِعشق و طلب است
هـرکـه پا در ره غیرِ از تو گـذارد، بی شک
حاصلش درد و غم و رنج و عذاب و تَعَب است
أَشهَــدُ أَنَّ عَلیّـــاً وَلــیّ اللّهِ اذان
عشق و دلدادگی و شور و جنون را سبب است
از همان سیــزده مـاه رجب تـا شب قدر
هرزمان سیرِ مقامات تو کردم، عجب است
در مقامات تو این بس که چنین می گویند
کمتـرین فاصله ای بین تو بـا ذاتِ رب است
آنکــه در جنگ فـراری نشد و غالب گشـت
فاتحِ بَدر و حُنین، حیدر و شیرِ عرب است
من کجـا.. مدّعی شیعه ی راهِ تـو شـدن ؟!
من غباری به سر کوی توأم ، این ادب است
نزدِ مـن حُرمت او همچـو فـریضـه واجب
آنکه بر شیرِ خدا، شاهِ نجف، مُنتَسَب است
بوسـه ای تا بـه ضـریح تـو نشـاندم دیـدم
طعمِ انگور بهشتی ست که بر روی لب است
وحید دکامین
@marsiyeeh
به لبـم نادعلیْ نادعلیْ، صبـح و شب است
دل در این بادیه در آتش ِعشق و طلب است
هـرکـه پا در ره غیرِ از تو گـذارد، بی شک
حاصلش درد و غم و رنج و عذاب و تَعَب است
أَشهَــدُ أَنَّ عَلیّـــاً وَلــیّ اللّهِ اذان
عشق و دلدادگی و شور و جنون را سبب است
از همان سیــزده مـاه رجب تـا شب قدر
هرزمان سیرِ مقامات تو کردم، عجب است
در مقامات تو این بس که چنین می گویند
کمتـرین فاصله ای بین تو بـا ذاتِ رب است
آنکــه در جنگ فـراری نشد و غالب گشـت
فاتحِ بَدر و حُنین، حیدر و شیرِ عرب است
من کجـا.. مدّعی شیعه ی راهِ تـو شـدن ؟!
من غباری به سر کوی توأم ، این ادب است
نزدِ مـن حُرمت او همچـو فـریضـه واجب
آنکه بر شیرِ خدا، شاهِ نجف، مُنتَسَب است
بوسـه ای تا بـه ضـریح تـو نشـاندم دیـدم
طعمِ انگور بهشتی ست که بر روی لب است
وحید دکامین
@marsiyeeh
👍3
#امیرالمومنین_علی
امشب سکوتِ می، خبری مست میبرَد
امشب کسی به کار خدا دست میبرَد
نبض مکبّران، اجل آهنگ میزند
امشب کسی به آینهها سنگ میزند
افکندهاند در رهِ سیلاب، عیش را
ضجه زنند، ضجه… بزرگ قریش را
صدچشمه خون، به حجله دل میکشد چرا
شب، بی خیال فاجعه… کِل میکشد چرا…
بی خواب عدل، بستر خون را پسند کرد
زخم شهید را همهجا ارجمند کرد
زخم شهید را به رُخِ ماه میکشند
از شام تا عراق و یمن آه میکشند
این زخمها تبسّمِ روح شهید ماست
وصل علی به نام اجل، صبح عید ماست
شب، بیزوال مانده… سحر، مرده… ای خدا
مائیم باز ایلِ پدر مرده… ای خدا
امشب به ایل آینهها بدنظر شدند
تکفیریانِ یخ زده، چلپاسهتر شدند
در شام و در عراق و یمن، طعنه میزنند
تکفیریان به صبر حسن طعنه میزنند
برخیز و نعره زن سرِ زخمِ زبان، پدر!
خلخال میبرند ز پای زنان، پدر!
خونِ نماز، بر رخِ محراب خورده ست
امشب بُتی به کار خدا دست بُرده ست!
یک گوشه از عبای دلارامِ ما بگیر
امشب، سحر نمیشود! ای صبح! پا بگیر…
شب، بی تو سر نمی شود… آتش گرفتهایم
امشب، سحر نمیشود… آتش گرفتهایم
محرابجان! برای پدر، جان پناه باش
ای خشت خشتِ مسجد کوفه! گواه باش
ای مُهر! امشب آینه را بی ملال کن!
دیدار آخر ست! علی را حلال کن…
گلدستهها! اذانِ اجل، در گلو کنید
ای آبها! به حسرت حیدر، وضو کنید
سجادهجان! بسوز دراین غم، ولی بساز
یک امشبی برای خدا با علی بساز
این آخرین نیایش چشمِترِ علیست
دیگر تمام شد… سحرِ آخر علی ست!
هرشب، یتیم کوفه به دوشت سوار بود،
همبازی اش، ستاره ی دنبالهدار بود!
ای ماه! جلوه در جگر چاه کردهای
این درّه هم نظرشدهی آبشار بود
شرم نگاه، روز مرا میکند سیاه
شمعی درون چشم تو شب زندهدار بود
با آسمان صاف، همیشه ستیز داشت
ابری که بین معرکه، آتش بیار بود
وقتش رسیده بود بهاری شود… که شد!
سی سال، این خزان زده، چشم انتظار بود
در بین ابروان تو احیا گرفته ست
این تیغِ کج که مبداء نصف النهار بود
میخواست زهرِ خویش بریزد چو میخِ در
این عقربی که ماتَرَکِ شاهمار بود
زخمِ سرش حریف دلِ زخمی اش نشد
آه ای طبیب! اوبه چه دردی دچاربود!؟
تکفیریان ز بیعت حق، عار میکنند
در کوفه، روزه را سحر افطار میکنند!
مردی که ذوالفقار زدستش وضوگرفت
عدل از سرِ شکستهی او آبرو گرفت
دارند سقف بر سرم آوار میکنند
از خواب، گرگ را ز چه بیدار میکنند
از فرطِ عدل، اهلِ جراحت شدی پدر!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه و… راحت شدی پدر!
حیرت شروع شد؟نه! تماشا حرام شد!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه…! گمانم «تمام شد!»
احمد بابایی
@marsiyeeh
امشب سکوتِ می، خبری مست میبرَد
امشب کسی به کار خدا دست میبرَد
نبض مکبّران، اجل آهنگ میزند
امشب کسی به آینهها سنگ میزند
افکندهاند در رهِ سیلاب، عیش را
ضجه زنند، ضجه… بزرگ قریش را
صدچشمه خون، به حجله دل میکشد چرا
شب، بی خیال فاجعه… کِل میکشد چرا…
بی خواب عدل، بستر خون را پسند کرد
زخم شهید را همهجا ارجمند کرد
زخم شهید را به رُخِ ماه میکشند
از شام تا عراق و یمن آه میکشند
این زخمها تبسّمِ روح شهید ماست
وصل علی به نام اجل، صبح عید ماست
شب، بیزوال مانده… سحر، مرده… ای خدا
مائیم باز ایلِ پدر مرده… ای خدا
امشب به ایل آینهها بدنظر شدند
تکفیریانِ یخ زده، چلپاسهتر شدند
در شام و در عراق و یمن، طعنه میزنند
تکفیریان به صبر حسن طعنه میزنند
برخیز و نعره زن سرِ زخمِ زبان، پدر!
خلخال میبرند ز پای زنان، پدر!
خونِ نماز، بر رخِ محراب خورده ست
امشب بُتی به کار خدا دست بُرده ست!
یک گوشه از عبای دلارامِ ما بگیر
امشب، سحر نمیشود! ای صبح! پا بگیر…
شب، بی تو سر نمی شود… آتش گرفتهایم
امشب، سحر نمیشود… آتش گرفتهایم
محرابجان! برای پدر، جان پناه باش
ای خشت خشتِ مسجد کوفه! گواه باش
ای مُهر! امشب آینه را بی ملال کن!
دیدار آخر ست! علی را حلال کن…
گلدستهها! اذانِ اجل، در گلو کنید
ای آبها! به حسرت حیدر، وضو کنید
سجادهجان! بسوز دراین غم، ولی بساز
یک امشبی برای خدا با علی بساز
این آخرین نیایش چشمِترِ علیست
دیگر تمام شد… سحرِ آخر علی ست!
هرشب، یتیم کوفه به دوشت سوار بود،
همبازی اش، ستاره ی دنبالهدار بود!
ای ماه! جلوه در جگر چاه کردهای
این درّه هم نظرشدهی آبشار بود
شرم نگاه، روز مرا میکند سیاه
شمعی درون چشم تو شب زندهدار بود
با آسمان صاف، همیشه ستیز داشت
ابری که بین معرکه، آتش بیار بود
وقتش رسیده بود بهاری شود… که شد!
سی سال، این خزان زده، چشم انتظار بود
در بین ابروان تو احیا گرفته ست
این تیغِ کج که مبداء نصف النهار بود
میخواست زهرِ خویش بریزد چو میخِ در
این عقربی که ماتَرَکِ شاهمار بود
زخمِ سرش حریف دلِ زخمی اش نشد
آه ای طبیب! اوبه چه دردی دچاربود!؟
تکفیریان ز بیعت حق، عار میکنند
در کوفه، روزه را سحر افطار میکنند!
مردی که ذوالفقار زدستش وضوگرفت
عدل از سرِ شکستهی او آبرو گرفت
دارند سقف بر سرم آوار میکنند
از خواب، گرگ را ز چه بیدار میکنند
از فرطِ عدل، اهلِ جراحت شدی پدر!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه و… راحت شدی پدر!
حیرت شروع شد؟نه! تماشا حرام شد!
فُزتُ وَ ربِّ کعبه…! گمانم «تمام شد!»
احمد بابایی
@marsiyeeh