#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
سر چیست اگر در آستان بگذارد
باید که به پای عشق جان بگذارد
مجنونِ علی همین همان بگذارد
از هرچه که هست بیش از آن بگذارد
این بیت به روی دیدگان بگذارد:
"هرکس که علی علی علی میگوید
پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد"
در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود
در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود
یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود
فرمود به اصحاب و مجدد فرمود
باید که شبیه آلِ احمد فرمود
مولاست علی و با علی حق میخواست
منت به سر هر دو جهان بگذارد
شد منبرشان از همه جا بالاتر
بر دستِ نبی دست خدا بالاتر
گویید : علی... یکصدا... بالاتر
تکبیر بگویید شما ....بالاتر
آنقدر خدا دست علی بالابرد
تا دست به دست این جوان بگذارد
این تیغ بنازم که دو سر میریزد
میچرخد و باز کُرک و پر میریزد
با جوهر خویش هِی جگر میریزد
از جمع سپاه بیشتر میریزد
از هر نفرش دوتا نفر میریزد
صد بار سپاه را بهم میدوزد
یک تیر اگر که در کمان بگذارد
از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر
تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر
گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر
لاحول ولا قوه الا حیدر
تا گفت خداوندِ تعالی حیدر
هرگز نرسد به تار و مارت هرچند
از جان ملک الموت توان بگذارد
این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده
دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده
سرها به روی قلهی قاف اُفتاده
این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده
بر سینهی کعبه گر شکاف اُفتاده
تا منکر مرتضی طَوافش بکند
حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد
از عشق تو شُکر باده را فهمیدیم
دلدادهی بی اراده را فهمیدیم
اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم
ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم
معنیِ حلال زاده را فهمیدیم
فرمود حسین تو : فقط میخواهد
تا نام علی به کودکان بگذارد
بر سیرهی مرتضی به جان پابندیم
سربندِ علی و فاطمه میبندیم
ما بر گُل روی مرگ هم میخندیم
ما گورِ حرامزادهها را کندیم
گفتیم و جهان از این سخن آکندیم
یک روز رسد که ذوالفقارش را حق
بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد
آیینه شدیم زیر بارانِ نجف
خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف
ما دُر شدهایم در بیابانِ نجف
دستیم همه دست به دامانِ نجف
تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف
"هرکس به ولایت علی شک دارد
بامادرخویش درمیان بگذارد"
حسن لطفی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
سر چیست اگر در آستان بگذارد
باید که به پای عشق جان بگذارد
مجنونِ علی همین همان بگذارد
از هرچه که هست بیش از آن بگذارد
این بیت به روی دیدگان بگذارد:
"هرکس که علی علی علی میگوید
پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد"
در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود
در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود
یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود
فرمود به اصحاب و مجدد فرمود
باید که شبیه آلِ احمد فرمود
مولاست علی و با علی حق میخواست
منت به سر هر دو جهان بگذارد
شد منبرشان از همه جا بالاتر
بر دستِ نبی دست خدا بالاتر
گویید : علی... یکصدا... بالاتر
تکبیر بگویید شما ....بالاتر
آنقدر خدا دست علی بالابرد
تا دست به دست این جوان بگذارد
این تیغ بنازم که دو سر میریزد
میچرخد و باز کُرک و پر میریزد
با جوهر خویش هِی جگر میریزد
از جمع سپاه بیشتر میریزد
از هر نفرش دوتا نفر میریزد
صد بار سپاه را بهم میدوزد
یک تیر اگر که در کمان بگذارد
از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر
تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر
گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر
لاحول ولا قوه الا حیدر
تا گفت خداوندِ تعالی حیدر
هرگز نرسد به تار و مارت هرچند
از جان ملک الموت توان بگذارد
این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده
دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده
سرها به روی قلهی قاف اُفتاده
این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده
بر سینهی کعبه گر شکاف اُفتاده
تا منکر مرتضی طَوافش بکند
حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد
از عشق تو شُکر باده را فهمیدیم
دلدادهی بی اراده را فهمیدیم
اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم
ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم
معنیِ حلال زاده را فهمیدیم
فرمود حسین تو : فقط میخواهد
تا نام علی به کودکان بگذارد
بر سیرهی مرتضی به جان پابندیم
سربندِ علی و فاطمه میبندیم
ما بر گُل روی مرگ هم میخندیم
ما گورِ حرامزادهها را کندیم
گفتیم و جهان از این سخن آکندیم
یک روز رسد که ذوالفقارش را حق
بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد
آیینه شدیم زیر بارانِ نجف
خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف
ما دُر شدهایم در بیابانِ نجف
دستیم همه دست به دامانِ نجف
تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف
"هرکس به ولایت علی شک دارد
بامادرخویش درمیان بگذارد"
حسن لطفی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
قصه را زود تر ای کاش بیان می کردم
قصه زیبا تر از آن شد که گمان می کردم
برکه ای رود شد و موج و شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
...
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
...
گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
واژه در واژه شنیدند صدارا اما...
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سید حمیدرضا برقعی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
قصه را زود تر ای کاش بیان می کردم
قصه زیبا تر از آن شد که گمان می کردم
برکه ای رود شد و موج و شد و دریا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
...
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که بعثت به تکامل برسد آهسته
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
...
گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است
گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
واژه در واژه شنیدند صدارا اما...
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سید حمیدرضا برقعی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهرهها خیس از عرقها مانده در سینه نفسها
میرسد بانگِ جرسها ناقهها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها
آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینهی حق
یک طرف آئینهی دق
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق
آخرین حج است و میبیند ثمر دادهست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه میشد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
لیک از اینها گرانتر سختتر از هرچه دیده سختتر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است
آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیهی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفتهای ناخواندهای ناوردهای هیچاست هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:
آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را
آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکهای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)
از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد
آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....
*« این روایت از تمامی بزرگان آمده
مستند ، واژه به واژه ست و فراوان آمده
عالمانِ اهل سنت با تواتر گفتهاند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفتهاند
فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر
ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی
آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفتهاند از خطبهی پیغمبر ختمی مآب»
رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست
آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید
دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید
آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی
کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود
یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا
آه بابا آه بابا
آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند
اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند
اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....
*تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .
حسن لطفی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
آخرین حج است و در تابند دلها در تولا و تبرا
حاجیان در قلبِ صحرا آب اندک در عوض طوفانِ گرما
چهرهها خیس از عرقها مانده در سینه نفسها
میرسد بانگِ جرسها ناقهها بر رَملهایِ بی قراری مثل سِیلی با جهاز عشق ، جاری روی شنها
آخرین حج است و برمیگردد از حج یک بیابان از خلایق
لیک پیغمبر در آشوبِ دقائق
یک طرف یک خیل عاشق
یک طرف جمعی منافق
یک طرف آئینهی حق
یک طرف آئینهی دق
بازهم مثل همیشه پشت او قرآن ناطق
در میان اینهمه در سینه دارد رازهای بی شماری از حقایق
آخرین حج است و میبیند ثمر دادهست رنجی که کشیده
سالها در سالها از دستِ جهل مردمانِ سرزمینِ خود چشیده
محنتِ شعبِ ابی طالب به جانِ خود خریده
کوچه کوچه سنگ خورده شهرها و شهرها هِی زخم دیده
هرچه میشد او شنیده زخمِ پیشانی و دندانِ شکسته بیش از هشتاد غزوه بار بسته
لیک از اینها گرانتر سختتر از هرچه دیده سختتر حتی زِ فهم بت پرستان دیدن جهلی عمیق از مردمان جاهلستان و نفاقِ هم قطاران است اما در دل او نور فرقان است بر لبهاش قرآن است
آخرین حج است و بعد از اینهمه انبوه غم
ظلم و ستم درد و اِلَم ناگاه وحی آمد
دوباره وحی در یک آیهی کوتاه آمد
کِای رسولِ برگزیده نور دیده هرچه کردی هرچه کردی هرچه دیدی
سالها در سالها اما همه هیچ است هیچ است!
هرچه رفتی آنچه گفتی آنچه خواندی و نشاندی
گوئیا ناگفتهای ناخواندهای ناوردهای هیچاست هیچ است آن
مگر امروز اینک در همین منزل رسانی جاودانی این پیام آسمانی:
آی بَلِّغ یا نَبی ما اُنزِلَ مِن رَبکَ امروز امت را
که ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ ما بَلَغتَ سرانجام رسالت را
آخرین حج است و در گرمای طاقت سوزِ عالم سوز
در قلب کویری سخت پای برکهای خوشبخت اینگونه او فرمود :
هرکس پیش رو رفته است برگردد و هرکس پشت سر مانده است میمانیم تا آید و در پیش نگاه دوستدارانش محمد(ص)
از شتر پایین که آمد تا سه روز اُطراق کرد
حرف رفتن گفت و بازی با دل عشاق کرد
آخرین حج است اما اولین عید من است
بعد از این شکرِ خدا تکلیفِ عالم روشن است....
*« این روایت از تمامی بزرگان آمده
مستند ، واژه به واژه ست و فراوان آمده
عالمانِ اهل سنت با تواتر گفتهاند
با تجاهل یاکه حتی با تفاخر گفتهاند
فخر رازی اسقلانی ابن ماجه بن کثیر
ابن عبدُالبِّر بخاری مسلم و ابن جریر
ابن جوزی ابن شاهین و زهبی شافعی
تَرمزی و ابن حنبل جَزَری و نافعی
آنقدر نام است آید میشود خود یک کتاب
گفتهاند از خطبهی پیغمبر ختمی مآب»
رفت بر روی جهاز و گفت با اهل حجاز
گفت با اهل حقیقت گفت با اهل مجاز
بعد حمد و بعد تسبیح خدایش دم گرفت
دست حق را بین مشتش دست حق محکم گرفت
گفت: حق فرمود بعد از من تمام دین علیست
این علی و این علی و این علی و این علیست
آی مردم با پیمبر با خدا بیعت کنید
یک به یک با دست من با مرتضی بیعت کنید
دست او را برد بالا دست را بالا کشید
پیش آن سیلِ تماشا دست را بالا کشید
آنقدر بالا که حضرت با خدایش دست داد
پیش از هرکس خدا با مرتضایش دست داد
اَشهدُ اَنَّ امیرالمومنین تنها علی
اَشهدُ اَن لا امیرالمومنین الّا علی
کربلا هم آخرین حج بود و تنها مانده بود
حاجیان در خاک و خون بودند اما مانده بود
یک نفر جا مانده بود
تشنگی بود و خجل از طفل بابا مانده بود
روی دست خود علی را برد بالا برد بالا
آه بابا آه بابا
آخرین بار است دستِ غم به زانو میزند
اولین بار است اما حرف مُنّوا میزند
اولین بار است مردی اینچنین رو میزند....
*تحقیق این موضوع در کتاب الغدیر علامه امینی و کتب علامه سید مرتضی عسکری به تفصیل آمده .
حسن لطفی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تاکید به عشقی ازلی داشته باشد
این شعر که با نام علی می شود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عَرش، خدا نیز
چون حیدرِ کرار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکرِ تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یک ذره به دل حُبِّ علی داشته باشد!!
محسن زعفرانیه
@marsiyeeh
#عید_غدیر
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تاکید به عشقی ازلی داشته باشد
این شعر که با نام علی می شود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عَرش، خدا نیز
چون حیدرِ کرار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکرِ تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یک ذره به دل حُبِّ علی داشته باشد!!
محسن زعفرانیه
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
روی لب هایم گلِ لبخند می آید همی
غصه قطعا میرود ، حتی اگر باشد غمی
باده مینوشم ز جامِ حضرت حیدر کمی
تا که باشد مستی ام ، بر درد هایم مرهمی
حق علی و هو علی و قُل علی ، قطعا احد
ذکرِ او گویم ، صد و ده بار روزی ، تا ابد
شاهِ مردان است مولایم امیرالمومنین
با فقیران است ، آقایم امیرالمومنین
همدمِ امروز و فردایم امیرالمومنین
شکر لله هست بابایم امیرالمومنین
هرکسی شد واردِ این قلعهی مستحکمت
دور میگردد ، ز آتش یا جهنم ، آدمت
تو همانی که جزامی ، خانه ات مهمان شود
هرکه با تو مینشیند ، چهره اش خندان شود
بسکه خوش برخورد هستی ، درد هم ، درمان شود
دل اسیرِ صوتِ زیبای تو از قرآن شود
"بَینَهُم" هستی رحیم و مهربان و خنده رو
تو "اشداء علی الکفار" هستی با عدو
تا میایی معرکه ، میدان جهنم میشود
تیغ میچرخانی و یکصد نفر کم میشود
خون ، میانِ معرکه ، بارانِ نم نم میشود
بسکه کُشتی دشمنان را تیغِ تو خم میشود
گفته در شأن و مقامِ تیغِ تو پروردگار
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
تو علی هستی دگر شمشیر میخواهی چکار؟
میکنی با خشمِ خود یک لشکری را تار و مار
دشمنانت را هدایت میکنی در کارزار
تا که می آیی به میدان ، کل لشکر الفرار
دشمنان و کافران را میکشی قطعا ولی
تو حیاکردی نکشتی عمر و عاصان را علی
بینِ میدان مردِ جنگ و بین مردم بی ریا
تو کریمی و کرامت میکنی بر هر گدا
همنشین مردمی ، همبازیِ این بچه ها
نیست مثلِ تو کسی در این جهان عبدِ خدا
در مقامِ تو همین بس که تویی جانِ نبی
از زمان بچگی بودی به دامانِ نبی
گرچه تو شاهی ، ولی با مردمی! افتاده ای!
اهل حقی ، شیرِ میدانی ، یَلی ، آزاده ای
هرکجا هرکس کمک میخواسته ، آماده ای
چندباری دومی را هم نجاتش داده ای..!
لطفِ تو شد شاملِ حتی عَدُوّانت علی
ابن ملجم مینشیند بر سرِ خوانت علی
تو پدر هستی برای خاندانِ اهل بیت
عاشقانِ تو به کُلی میهمانِ اهلِ بیت
بسته شد جانِ گداهاتان به جانِ اهل بیت
شد غدیرِ خم عزای دشمنانِ اهل بیت
شد سرشته ، روح و جسمِ شیعه از آب و گِلَت
گفته در شأن تو ، پیغمبر حدیثِ منزلت
ای برادر یا که دامادِ پیمبر ، یاعلی
ای ولی الله و باب الله ، حیدر ، یاعلی
مسندِ تو در کنارِ حوضِ کوثر ، یاعلی
شأن تو در همسری ، زهرای اطهر ، یاعلی
ای دعای هر قنوت و هر نمازِ فاطمه
هیچکس جز تو نباشد هم ترازِ فاطمه
محمدحسین چاوشی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
روی لب هایم گلِ لبخند می آید همی
غصه قطعا میرود ، حتی اگر باشد غمی
باده مینوشم ز جامِ حضرت حیدر کمی
تا که باشد مستی ام ، بر درد هایم مرهمی
حق علی و هو علی و قُل علی ، قطعا احد
ذکرِ او گویم ، صد و ده بار روزی ، تا ابد
شاهِ مردان است مولایم امیرالمومنین
با فقیران است ، آقایم امیرالمومنین
همدمِ امروز و فردایم امیرالمومنین
شکر لله هست بابایم امیرالمومنین
هرکسی شد واردِ این قلعهی مستحکمت
دور میگردد ، ز آتش یا جهنم ، آدمت
تو همانی که جزامی ، خانه ات مهمان شود
هرکه با تو مینشیند ، چهره اش خندان شود
بسکه خوش برخورد هستی ، درد هم ، درمان شود
دل اسیرِ صوتِ زیبای تو از قرآن شود
"بَینَهُم" هستی رحیم و مهربان و خنده رو
تو "اشداء علی الکفار" هستی با عدو
تا میایی معرکه ، میدان جهنم میشود
تیغ میچرخانی و یکصد نفر کم میشود
خون ، میانِ معرکه ، بارانِ نم نم میشود
بسکه کُشتی دشمنان را تیغِ تو خم میشود
گفته در شأن و مقامِ تیغِ تو پروردگار
لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
تو علی هستی دگر شمشیر میخواهی چکار؟
میکنی با خشمِ خود یک لشکری را تار و مار
دشمنانت را هدایت میکنی در کارزار
تا که می آیی به میدان ، کل لشکر الفرار
دشمنان و کافران را میکشی قطعا ولی
تو حیاکردی نکشتی عمر و عاصان را علی
بینِ میدان مردِ جنگ و بین مردم بی ریا
تو کریمی و کرامت میکنی بر هر گدا
همنشین مردمی ، همبازیِ این بچه ها
نیست مثلِ تو کسی در این جهان عبدِ خدا
در مقامِ تو همین بس که تویی جانِ نبی
از زمان بچگی بودی به دامانِ نبی
گرچه تو شاهی ، ولی با مردمی! افتاده ای!
اهل حقی ، شیرِ میدانی ، یَلی ، آزاده ای
هرکجا هرکس کمک میخواسته ، آماده ای
چندباری دومی را هم نجاتش داده ای..!
لطفِ تو شد شاملِ حتی عَدُوّانت علی
ابن ملجم مینشیند بر سرِ خوانت علی
تو پدر هستی برای خاندانِ اهل بیت
عاشقانِ تو به کُلی میهمانِ اهلِ بیت
بسته شد جانِ گداهاتان به جانِ اهل بیت
شد غدیرِ خم عزای دشمنانِ اهل بیت
شد سرشته ، روح و جسمِ شیعه از آب و گِلَت
گفته در شأن تو ، پیغمبر حدیثِ منزلت
ای برادر یا که دامادِ پیمبر ، یاعلی
ای ولی الله و باب الله ، حیدر ، یاعلی
مسندِ تو در کنارِ حوضِ کوثر ، یاعلی
شأن تو در همسری ، زهرای اطهر ، یاعلی
ای دعای هر قنوت و هر نمازِ فاطمه
هیچکس جز تو نباشد هم ترازِ فاطمه
محمدحسین چاوشی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
تک علی یکتا علی عالی علی اعلی علیست
جان علی جانان علی دنیا علی عقبی علیست
مرده زنده می کند صد ها گره وا می کند
به یقین آموزگار حضرت عیسی علیست
در تمام عالم امکان علی فرمانرواست
حق علی هست و علی حق است روح افزا علیست
طالب علمیم ما و او درِ علم نبی است
شیعیان حضرتش در ملک دین ، دانا علیست
جانشین راستین حضرت پیغمبر است
افتخار و اقتدار و یاور طاها علیست
نام او زیباترین نام تمام عالم است
آنکه نامش برده شد در عَلَّمَ الاسما علیست
می برد زنگار دل را خطبه ی همام او
اسوه ی ایمان و عشق و دانش و تقوا علیست
کعبه هم حتی شده دلداده اش یاللعجب !
پادشاه و سرور دنیا و ما فیها علیست
دشمن حیدر بُوَد از چارپا هم پست تر
آنکه اذن زندگی داده به آن دو تا علیست
در امامت در شهامت در جلالت ، اولین
بر تمام نوکران ارباب بی همتا علیست
یاد او گرما دهد بر قلب کل عاشقان
تکیه گاه بی کسان ، آرامش دلها علیست
فاطمه آمد به ذهنم زینت شعرم شود
کوری چشم عدوی او فقط حق با علیست
ماه و خورشید از نگاه فاطمه نورانی اند
هر که زهرایی شود قطعاً حسابش با علیست
صاحب عصر و زمان از نسل آقای من است
ذکر لب های اباصالح به وقتش یا علیست
علی ساعتچی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
تک علی یکتا علی عالی علی اعلی علیست
جان علی جانان علی دنیا علی عقبی علیست
مرده زنده می کند صد ها گره وا می کند
به یقین آموزگار حضرت عیسی علیست
در تمام عالم امکان علی فرمانرواست
حق علی هست و علی حق است روح افزا علیست
طالب علمیم ما و او درِ علم نبی است
شیعیان حضرتش در ملک دین ، دانا علیست
جانشین راستین حضرت پیغمبر است
افتخار و اقتدار و یاور طاها علیست
نام او زیباترین نام تمام عالم است
آنکه نامش برده شد در عَلَّمَ الاسما علیست
می برد زنگار دل را خطبه ی همام او
اسوه ی ایمان و عشق و دانش و تقوا علیست
کعبه هم حتی شده دلداده اش یاللعجب !
پادشاه و سرور دنیا و ما فیها علیست
دشمن حیدر بُوَد از چارپا هم پست تر
آنکه اذن زندگی داده به آن دو تا علیست
در امامت در شهامت در جلالت ، اولین
بر تمام نوکران ارباب بی همتا علیست
یاد او گرما دهد بر قلب کل عاشقان
تکیه گاه بی کسان ، آرامش دلها علیست
فاطمه آمد به ذهنم زینت شعرم شود
کوری چشم عدوی او فقط حق با علیست
ماه و خورشید از نگاه فاطمه نورانی اند
هر که زهرایی شود قطعاً حسابش با علیست
صاحب عصر و زمان از نسل آقای من است
ذکر لب های اباصالح به وقتش یا علیست
علی ساعتچی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
اوّل و آخر به دستِ تو مسلمان می شوم
در حریمِ قدسی ات یک روز سلمان می شوم
یا امیرالمؤمنین..حبلِ متینم عشقِ توست
زان سبب پیوسته چون چنگی به دامان می شوم
گبر بودم..کافر و بی دین..ولی با نامِ تو..
مطمئنم سرگلِ گلزارِ ایمان می شوم
ای تمامِ آبرو..وجه خدا..شیرخدا..
آمدم در محضرت مثلِ غلامان می شوم
من ارادتنامه ای دارم به کف از کودکی
بر سرِ اهلِ تولّا عینِ باران می شوم
نوکری بی اسم و رسمم در حریمِ خانه ات
با نگاهت شهره ای در کلّ ِ دوران می شوم
معرفت آموختم پای نَفَس های شما..
از کلامت حضرت والا چو انسان می شوم
مدحِ تو گفتن محال ممکن است مولای عشق
در جوارت می رسم یکباره حیران می شوم
هر کجا بزمی بیادت می شود برپا..فقط
بی تکلّف..بی ریا ..مانند باران می شوم
از سرِ سفره مکن دورم تو ای صاحب کرم
دور از اینجا شوم بی آب و بی نان می شوم
عاشقم..عشقِ نجف دارم به سر یا مرتضا
خوب می دانم که پای سفره ..مهمان می شوم
محسن راحت حق
@marsiyeeh
#عید_غدیر
اوّل و آخر به دستِ تو مسلمان می شوم
در حریمِ قدسی ات یک روز سلمان می شوم
یا امیرالمؤمنین..حبلِ متینم عشقِ توست
زان سبب پیوسته چون چنگی به دامان می شوم
گبر بودم..کافر و بی دین..ولی با نامِ تو..
مطمئنم سرگلِ گلزارِ ایمان می شوم
ای تمامِ آبرو..وجه خدا..شیرخدا..
آمدم در محضرت مثلِ غلامان می شوم
من ارادتنامه ای دارم به کف از کودکی
بر سرِ اهلِ تولّا عینِ باران می شوم
نوکری بی اسم و رسمم در حریمِ خانه ات
با نگاهت شهره ای در کلّ ِ دوران می شوم
معرفت آموختم پای نَفَس های شما..
از کلامت حضرت والا چو انسان می شوم
مدحِ تو گفتن محال ممکن است مولای عشق
در جوارت می رسم یکباره حیران می شوم
هر کجا بزمی بیادت می شود برپا..فقط
بی تکلّف..بی ریا ..مانند باران می شوم
از سرِ سفره مکن دورم تو ای صاحب کرم
دور از اینجا شوم بی آب و بی نان می شوم
عاشقم..عشقِ نجف دارم به سر یا مرتضا
خوب می دانم که پای سفره ..مهمان می شوم
محسن راحت حق
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست
غیر از دو دستِ تو بخدا تکیه گاه نیست
در مکتبِ تو بحث سفید و سیاه نیست
حالم بدونِ یادِ نجف روبهراه نیست
توصیفِ قدر و منزلت کار هر که نیست
دریایی و وجود تو مانند برکه نیست
نامت به زیرِ سلطه کشیده لُغات را
در شیشه کرده خونِ رقیق دوات را
بر هم زده نظامِ همه کائنات را
میخواهم از دو دستِ تو برگِ برات را
لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد
ما کم ارادتیم و مرامَ شما زیاد
دستِ غزل به مرز کمالت نمیرسد
قَدِّ قلم به اوجِ جلالت نمیرسد
صد چشمه هم به جویِ زُلالت نمیرسد
بیچاره هرکسی به وصالت نمیرسد
قولِ "فَمَن یَمُت یَرَنیاَت بعید نیست
جز دیدنت به وقتِ وفاتم امید نیست
باید نوشت نامِ تو را با دواتِ عشق
زیرا که از تو بوده همیشه حیاتِ عشق
پنهان شده به سایهی عشقِ تو ذاتِ عشق
پس اِهدناصِراطِ علی شد صِراطِ عشق
با تو مشخص است مسیرِ دُرستِمان
جانم فدای نامِ ”امامِ” نخستِمان
دنیا شبیه نقطهای بین کتابِ تو
مانده نگاهِ چرخ و فلک بر جنابِ تو
جُز فاطمه نبوده کسی بازتابِ تو
صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو
از تو تمامِ خلق بگویند هم کم است
آئینهدارِ جلوهی پاکِ تو فاطمه است
تاریخ شاهد است که جُز تو دلیر نیست
ذکری به غیر نامِ "علی" دلپذیر نیست
عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست
هرکس که با ولایتِ تو هممسیر نیست
بیراهه رفته است -به پایش ثُبات نیست
راهی به غیر راهِ تو راهِ نجات نیست
پیدا نمیشود اَحدی برتر از علی
آقاتر و عزیزتر و بهتر از علی
در معرکه کجاست دلاورتر از علی
صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی
تعریف کردهست چنان و چنین علیست
با امر حق برای نبی جانشین علیست
محمدحسن بیاتلو
@marsiyeeh
#عید_غدیر
در محفلی که نام تو باشد گناه نیست
غیر از دو دستِ تو بخدا تکیه گاه نیست
در مکتبِ تو بحث سفید و سیاه نیست
حالم بدونِ یادِ نجف روبهراه نیست
توصیفِ قدر و منزلت کار هر که نیست
دریایی و وجود تو مانند برکه نیست
نامت به زیرِ سلطه کشیده لُغات را
در شیشه کرده خونِ رقیق دوات را
بر هم زده نظامِ همه کائنات را
میخواهم از دو دستِ تو برگِ برات را
لطفت زیاد و خواهش دستان ما زیاد
ما کم ارادتیم و مرامَ شما زیاد
دستِ غزل به مرز کمالت نمیرسد
قَدِّ قلم به اوجِ جلالت نمیرسد
صد چشمه هم به جویِ زُلالت نمیرسد
بیچاره هرکسی به وصالت نمیرسد
قولِ "فَمَن یَمُت یَرَنیاَت بعید نیست
جز دیدنت به وقتِ وفاتم امید نیست
باید نوشت نامِ تو را با دواتِ عشق
زیرا که از تو بوده همیشه حیاتِ عشق
پنهان شده به سایهی عشقِ تو ذاتِ عشق
پس اِهدناصِراطِ علی شد صِراطِ عشق
با تو مشخص است مسیرِ دُرستِمان
جانم فدای نامِ ”امامِ” نخستِمان
دنیا شبیه نقطهای بین کتابِ تو
مانده نگاهِ چرخ و فلک بر جنابِ تو
جُز فاطمه نبوده کسی بازتابِ تو
صد آفرین به فاطمه صد مرحبا به تو
از تو تمامِ خلق بگویند هم کم است
آئینهدارِ جلوهی پاکِ تو فاطمه است
تاریخ شاهد است که جُز تو دلیر نیست
ذکری به غیر نامِ "علی" دلپذیر نیست
عیدی شبیه عید سعید "غدیر" نیست
هرکس که با ولایتِ تو هممسیر نیست
بیراهه رفته است -به پایش ثُبات نیست
راهی به غیر راهِ تو راهِ نجات نیست
پیدا نمیشود اَحدی برتر از علی
آقاتر و عزیزتر و بهتر از علی
در معرکه کجاست دلاورتر از علی
صدها هزار مرتبه پیغمبر از علی
تعریف کردهست چنان و چنین علیست
با امر حق برای نبی جانشین علیست
محمدحسن بیاتلو
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانهاش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست
کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باز تکلیفِ مرا این جام روشن میکند
این شرابِ کهنه من را فارغ از من میکند
این جنون آوارهام در کوی و برزن میکند
مدحِ او من را نه ، حافظ را هم اَلکَن میکند
از ازل تا تا ابد...حقحق و هوهو... یاعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
آسمان اینقدر پُر باران مگر هم میشود
ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم میشود
جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم میشود
در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم میشود
مصطفی شد مرتضی یعنی که شد زهرا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حضرت اردیبهشت سالها و ماهها
روزها با نخلها و شب انیسِ چاهها
پیشِ تو همسُفره میگردد گدا با شاهها
میشود پیدا پس از تو چاهها از راهها
از علی نازل شدیم و رفتنِ ما تا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حق علی و او حق و این دو تسلسل میشود
حق بده جبریل هم در محضرش هُل میشود
او صراطُالله او راهِ تکامل میشود
شانی از وَالعادیاتش مدحِ دُلدُل میشود
درکِ ما گُم شد وَ ما اَدراکَ ما مولا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد
تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد
تا گرفتی از درَش خیبر نفهمیدم چه شد
آنچنان کَندی در از جا در نفهمیدم چه شد
آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
ذوالفقارت آمد و بسیارها جا ماندهاند
چشمها از ضربِ تندت بارها جا ماندهاند
زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جا ماندهاند
عَمرو عاصان رفته و شلوارها جاماندهاند
گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا: علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تیر بر پایِ تو خورد و از نمازت فیض برد
در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد
آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد
عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد
شد کُمیل و میثم و سلمان و بوذرها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
پیرزن چشم انتظارت بارِ نانش را بِبَر
مرکبِ طفلان ، به پشتت کودکانش را بِبَر
با جُزامی نان بخور غم از گریبانش بِبَر
یک تبسم کن به زهرا باز جانش را بِبَر
با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
هرکجا که میرسد انگار محشر میرسد
زودتر از هر گدا آقا دَمِ در میرسد
هرچه دارد سُفرهاش نصفش به نوکر میرسد
بیش از خود او به حال و روزِ قنبر میرسد
کارِ ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باده از اللهاکبر تا علیکم میخورَد
حسرتِ نانِ جواَش را سخت گندم میخورد
زخمها و زخمها از جهلِ مردم میخورد
ناسزاها را بجای هر تبسم میخورد
این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت
رویِ دوشِ خویش عمری کیسهی خرما گذاشت
اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت
لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت
میخورَد اما همیشه خونِ دلها را علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
کربلا او آمد و در پیشِ آبآور نشست
کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست
کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست
کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست
میدود دنبالِ زینب عصرِ عاشورا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حسن لطفی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانهاش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست
کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باز تکلیفِ مرا این جام روشن میکند
این شرابِ کهنه من را فارغ از من میکند
این جنون آوارهام در کوی و برزن میکند
مدحِ او من را نه ، حافظ را هم اَلکَن میکند
از ازل تا تا ابد...حقحق و هوهو... یاعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
آسمان اینقدر پُر باران مگر هم میشود
ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم میشود
جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم میشود
در دو تَن_زهرا و او_یک جان مگر هم میشود
مصطفی شد مرتضی یعنی که شد زهرا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حضرت اردیبهشت سالها و ماهها
روزها با نخلها و شب انیسِ چاهها
پیشِ تو همسُفره میگردد گدا با شاهها
میشود پیدا پس از تو چاهها از راهها
از علی نازل شدیم و رفتنِ ما تا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حق علی و او حق و این دو تسلسل میشود
حق بده جبریل هم در محضرش هُل میشود
او صراطُالله او راهِ تکامل میشود
شانی از وَالعادیاتش مدحِ دُلدُل میشود
درکِ ما گُم شد وَ ما اَدراکَ ما مولا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد
تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد
تا گرفتی از درَش خیبر نفهمیدم چه شد
آنچنان کَندی در از جا در نفهمیدم چه شد
آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
ذوالفقارت آمد و بسیارها جا ماندهاند
چشمها از ضربِ تندت بارها جا ماندهاند
زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جا ماندهاند
عَمرو عاصان رفته و شلوارها جاماندهاند
گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا: علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
تیر بر پایِ تو خورد و از نمازت فیض برد
در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد
آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد
عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد
شد کُمیل و میثم و سلمان و بوذرها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
پیرزن چشم انتظارت بارِ نانش را بِبَر
مرکبِ طفلان ، به پشتت کودکانش را بِبَر
با جُزامی نان بخور غم از گریبانش بِبَر
یک تبسم کن به زهرا باز جانش را بِبَر
با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
هرکجا که میرسد انگار محشر میرسد
زودتر از هر گدا آقا دَمِ در میرسد
هرچه دارد سُفرهاش نصفش به نوکر میرسد
بیش از خود او به حال و روزِ قنبر میرسد
کارِ ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
باده از اللهاکبر تا علیکم میخورَد
حسرتِ نانِ جواَش را سخت گندم میخورد
زخمها و زخمها از جهلِ مردم میخورد
ناسزاها را بجای هر تبسم میخورد
این نماز عشق باشد شد سجودِ ماعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت
رویِ دوشِ خویش عمری کیسهی خرما گذاشت
اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت
لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت
میخورَد اما همیشه خونِ دلها را علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
کربلا او آمد و در پیشِ آبآور نشست
کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست
کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست
کربلا او ناله زد تا تیر تا خنجر نشست
میدود دنبالِ زینب عصرِ عاشورا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین الا علی
حسن لطفی
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
دلم مست شراب الغدیر است
سراپایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت
تمام هست خود ریزم به پایتم
چنان برگیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف دادۀ "ما اُنزلم" کن
ز "اکملت لکم دین" کاملم کن
وجودم مست از جام تولاّست
دلم دریایی از نور تجلاّست
بيا تا مدح مولا را بگوییم
خدا را در غدیر خم بجوییم
محمد نغمهء توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه عیدی؟ خوبتر از عید قربان
چه روزی؟ روز عترت روز قرآن
محمّد! پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت ناتمام است
محمّد! وقت ابلاغ است، بلّغ
منافق را به دل داغ است، بلّغ
نمایان کن جلال حیدری را
کزآن کامل کنی پیغمبری را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاّی علی نیست
بگو حکم علی نصّ کتاب است
بگو خطّ علی اسلام ناب است...
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
که هر کس را منم امروز مولا
علی از نفس او بر اوست اُولی
"علی را قدر، پیغمبر شناسد
که هرکس خویش را بهتر شناسد"
علی پیش از خلایق با خدا بود
خدا داند که کی بود و کجا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی روشنگر پیش از زمان هاست
علی خورشید آنسوی مکان هاست
علی ویران نشین عرش پیماست
از این پایین تر از آن نیز بالاست
علی آیینۀ آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی ایمان، علی میزان، علی حق
علی با حق و حق با او چو پرگار
یدور الحق علیه حیثما دار
علی بر حزب حق صاحب لوا بود
علی فرماندۀ کلّ قوا بود
علی جوشن به تن پوشید بی پشت
علی در جنگ عمرو عبدود کشت
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی در یاری دین ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمّد
علی مولود کعبه، رکن دین است
ولی امر کل مؤمنین است
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آوارۀ اوست
حدیث منزلة دربارۀ اوست
گُهر از "سلُمک سلمی" فشانم
حدیث "لحمک لحمی" بخوانم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوّت با علی بست
شب معراج نشنیدی که احمد
در آن خلوت سرای حی سرمد
به هر جانب که چشم خویش بگشود
علی بود و علی بود و علی بود
علی ماهی که در هر دل درخشید
به یک شب در چهل منزل درخشید
اگر خورشید حرفی با علی گفت
یقین دارم که تنها یا علی گفت
علی در عالم خلقت یکی بود
محمد هم به مهرش متکی بود...
نمی دانم که بودم چیستم من
اگر پرسید یاران کیستم من
نه صوفیم نه سالوِس ریایی
نه وهّابی نه بابی نه بهایی
نه آن را و نه این را دوست دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
مسلمانم مسلمان غدیرم
امیرالمؤمنین باشد امیرم
دلم از خردسالی با علی بود
سخن ناگفته ذکرم یا علی بود
چو از اوّل گِلم را می سرشتند
بر آن گِل نام مولا را نوشتند
ولای مرتضی بود و گِل من
علی بود و علی بود و دل من
سرم در هر قدم خاک رهش باد
که مادر یا علی گفت و مرا زاد
چو پا در عالم خاکی نهادم
برون آمد خروشی از نهادم
سراپای وجودم با علی بود
خروشم بانگ یا مولا علی بود
لب خاموشم از مولا علی گفت
مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت
به عشق مادر از آن رو اسیرم
که با شهد ولایت داد شیرم
سرشک و شیر با خونم عجین شد
تولاّی امیرالمؤمنین شد
مرا با عشق حیدر زاد مادر
مرا شیر ولایت داد مادر
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خطّ قرآن است و عترت
ولایت هدیه رب جلیل است
ولایت رهنمای جبرئیل است
ولایت گوهر دریای نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت گُل بر آرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبۀ دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضای دوست جستن
همین است و همین است و جز این نیست
که هر کس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل؟!
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجّاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاک
گر از تکبیر گردد سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهّد
رسی گر بر شهادت در تشّهد
مبادا بر نماز خود بنازی
ولایت گر نداری بی نمازی
محمّد شهر علم است و علی در
ز در، در شهر وارد شو برادر
نیاید آنکه از در، دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
گرفتم اینکه مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کل قرآن
همه آیات آن را خواندی از بر
ز باء اوّلین تا سین آخر
اگر مهر شه مردان نداری
به قرآن بهره از قرآن نداری
به قرآن، قول پیغمبر همین است
تمام دین امیرالمؤمنین است
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
#عید_غدیر
دلم مست شراب الغدیر است
سراپایم کتاب الغدیر است
الا ساقی سر و جانم فدایت
تمام هست خود ریزم به پایتم
چنان برگیر با یک جرعه هوشم
که چون خم در غدیر خم بجوشم
دل از کف دادۀ "ما اُنزلم" کن
ز "اکملت لکم دین" کاملم کن
وجودم مست از جام تولاّست
دلم دریایی از نور تجلاّست
بيا تا مدح مولا را بگوییم
خدا را در غدیر خم بجوییم
محمد نغمهء توحید دارد
در آن صحرا خدا هم عید دارد
چه عیدی؟ خوبتر از عید قربان
چه روزی؟ روز عترت روز قرآن
محمّد! پیک حق را این پیام است
رسالت بی ولایت ناتمام است
محمّد! وقت ابلاغ است، بلّغ
منافق را به دل داغ است، بلّغ
نمایان کن جلال حیدری را
کزآن کامل کنی پیغمبری را
بگو با مردم عالم علی کیست
بگو دین جز تولاّی علی نیست
بگو حکم علی نصّ کتاب است
بگو خطّ علی اسلام ناب است...
تو گویی می رسد بر گوش جان ها
پیامش در زمین و آسمان ها
که هر کس را منم امروز مولا
علی از نفس او بر اوست اُولی
"علی را قدر، پیغمبر شناسد
که هرکس خویش را بهتر شناسد"
علی پیش از خلایق با خدا بود
خدا داند که کی بود و کجا بود
علی شمعی که در بزم ازل سوخت
علی جبریل را توحید آموخت
علی روشنگر پیش از زمان هاست
علی خورشید آنسوی مکان هاست
علی ویران نشین عرش پیماست
از این پایین تر از آن نیز بالاست
علی آیینۀ آیین اسلام
علی یعنی تمام دین اسلام
علی سر تا قدم توحید مطلق
علی ایمان، علی میزان، علی حق
علی با حق و حق با او چو پرگار
یدور الحق علیه حیثما دار
علی بر حزب حق صاحب لوا بود
علی فرماندۀ کلّ قوا بود
علی جوشن به تن پوشید بی پشت
علی در جنگ عمرو عبدود کشت
علی اسلام را در صدر تابید
علی در بدر هم چون بدر تابید
علی در یاری دین ترک جان گفت
علی در بستر ختم رسل خفت
علی دین است و قرآن است و احمد
علی یعنی علی یعنی محمّد
علی مولود کعبه، رکن دین است
ولی امر کل مؤمنین است
که قرآن می کند وصف خضوعش
ز خاتم بخشی و حال رکوعش
هزاران سلسله آوارۀ اوست
حدیث منزلة دربارۀ اوست
گُهر از "سلُمک سلمی" فشانم
حدیث "لحمک لحمی" بخوانم
علی داد از ولادت با نبی دست
نبی عقد اخوّت با علی بست
شب معراج نشنیدی که احمد
در آن خلوت سرای حی سرمد
به هر جانب که چشم خویش بگشود
علی بود و علی بود و علی بود
علی ماهی که در هر دل درخشید
به یک شب در چهل منزل درخشید
اگر خورشید حرفی با علی گفت
یقین دارم که تنها یا علی گفت
علی در عالم خلقت یکی بود
محمد هم به مهرش متکی بود...
نمی دانم که بودم چیستم من
اگر پرسید یاران کیستم من
نه صوفیم نه سالوِس ریایی
نه وهّابی نه بابی نه بهایی
نه آن را و نه این را دوست دارم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
مسلمانم مسلمان غدیرم
امیرالمؤمنین باشد امیرم
دلم از خردسالی با علی بود
سخن ناگفته ذکرم یا علی بود
چو از اوّل گِلم را می سرشتند
بر آن گِل نام مولا را نوشتند
ولای مرتضی بود و گِل من
علی بود و علی بود و دل من
سرم در هر قدم خاک رهش باد
که مادر یا علی گفت و مرا زاد
چو پا در عالم خاکی نهادم
برون آمد خروشی از نهادم
سراپای وجودم با علی بود
خروشم بانگ یا مولا علی بود
لب خاموشم از مولا علی گفت
مؤّذن هم به گوشم یا علی گفت
به عشق مادر از آن رو اسیرم
که با شهد ولایت داد شیرم
سرشک و شیر با خونم عجین شد
تولاّی امیرالمؤمنین شد
مرا با عشق حیدر زاد مادر
مرا شیر ولایت داد مادر
ولایت بستگی دارد به فطرت
ولایت خطّ قرآن است و عترت
ولایت هدیه رب جلیل است
ولایت رهنمای جبرئیل است
ولایت گوهر دریای نور است
ولایت همدم موسی به طور است
ولایت گُل بر آرد از دل خار
ولایت میثم است و چوبۀ دار
ولایت یعنی از حیدر حمایت
ولایت یعنی از عترت روایت
ولایت یعنی از جان دست شستن
به موج خون رضای دوست جستن
همین است و همین است و جز این نیست
که هر کس را ولایت نیست دین نیست
تو را گر مهر مولا نیست در دل
ز طاعات و عباداتت چه حاصل؟!
اگر گیری وضو با آب زمزم
اگر سجّاده گردد عرش اعظم
اگر گویی اذان بر بام افلاک
گر از تکبیر گردد سینه ات چاک
اگر ضرب المثل گردد خضوعت
به حمد و قل هو الله و رکوعت
اگر در سجده صدها سال مانی
خدا را از درون خسته خوانی
اگر باشد به توحیدت تعهّد
رسی گر بر شهادت در تشّهد
مبادا بر نماز خود بنازی
ولایت گر نداری بی نمازی
محمّد شهر علم است و علی در
ز در، در شهر وارد شو برادر
نیاید آنکه از در، دزد باشد
که در محشر جحیمش مزد باشد
گرفتم اینکه مانند تن و جان
وجودت شد یکی با کل قرآن
همه آیات آن را خواندی از بر
ز باء اوّلین تا سین آخر
اگر مهر شه مردان نداری
به قرآن بهره از قرآن نداری
به قرآن، قول پیغمبر همین است
تمام دین امیرالمؤمنین است
استاد حاج غلامرضا سازگار
@marsiyeeh
#امیرالمومنین_علی
#عید_غدیر
سند دینِ خدا گر که فقط قرآن است
احمد آیینه ی وحی است و علی برهان است
مرتضی جلوه ای از صورتِ عرفانِ خداست
گلِ بستانِ بهشت و به همه قبلهنماست
نبضِ هستی ز وجودش به قیام و به قعود
فلک از شوقِ تمنای علی(ع) سر به سجود
آدم و جِنّ و مَلک آمده در پیمانش
خضر و داوود و سلیمان همگی دربانش
دل پُر از مِهرو نگاهش همه لبریزِ صفاست
که خدا عشقِ علی هست و علی عشقِ خداست
مرتضی منبری از نور و ملائک پایش
همه ذرات جهان شیفته ی سیمایش
شده اعجازِ ولایش به یقین باورِ ما
وَ همین بس که شده شاهِ نجف سرورِ ما
علی آن کوکبِ دریِِّ خدای ازلی ست
بعدِ احمد بخدا بر همهی خلق ولی ست
ظاهر و باطنِ قرآنِ محمد(ص) علی است
به دو عالم به همه خلق سرآمد علی است
صاحبِ ذکر سلونی بخدا شیرِ خداست
فاتحِ بدر و حنینَ ست که شمشیرِ خداست
رفته شامِ سیه و صبحِ سپید آمده است
بر همه اهلِ ولا عید سعید آمده است
شاهدِ وحیِ نبی و به همه اسرارش
لعنتِ حق به هر آنکس که کند انکارش
مرتضی شانِ نزولِ همه آیاتِ خداست
معنیِ سورهی توحید وَ مرآتِ خداست
پایه ی عرش به اقرارِ علی پا برجاست
چرخه ی فرش به ایثارِ علی پابرجاست
بی بدیل است دو عالم چو نبی بی همتاست
کرسی و لوح و قلم از نفسش پا برجاست
او که از قبلِ تولد به خدا ایمان داشت
وقتِ میلاد به لب زمزمه ی قرآن داشت
با خطِ نور خداوند به افلاک نوشت
که علی جانِ نبی حافظِ درهایبهشت
بر دلِ ما همه این عید مبارک باشد
سندش سوره ی یاسین و تبارک باشد
هستی محرابی
@marsiyeeh
#عید_غدیر
سند دینِ خدا گر که فقط قرآن است
احمد آیینه ی وحی است و علی برهان است
مرتضی جلوه ای از صورتِ عرفانِ خداست
گلِ بستانِ بهشت و به همه قبلهنماست
نبضِ هستی ز وجودش به قیام و به قعود
فلک از شوقِ تمنای علی(ع) سر به سجود
آدم و جِنّ و مَلک آمده در پیمانش
خضر و داوود و سلیمان همگی دربانش
دل پُر از مِهرو نگاهش همه لبریزِ صفاست
که خدا عشقِ علی هست و علی عشقِ خداست
مرتضی منبری از نور و ملائک پایش
همه ذرات جهان شیفته ی سیمایش
شده اعجازِ ولایش به یقین باورِ ما
وَ همین بس که شده شاهِ نجف سرورِ ما
علی آن کوکبِ دریِِّ خدای ازلی ست
بعدِ احمد بخدا بر همهی خلق ولی ست
ظاهر و باطنِ قرآنِ محمد(ص) علی است
به دو عالم به همه خلق سرآمد علی است
صاحبِ ذکر سلونی بخدا شیرِ خداست
فاتحِ بدر و حنینَ ست که شمشیرِ خداست
رفته شامِ سیه و صبحِ سپید آمده است
بر همه اهلِ ولا عید سعید آمده است
شاهدِ وحیِ نبی و به همه اسرارش
لعنتِ حق به هر آنکس که کند انکارش
مرتضی شانِ نزولِ همه آیاتِ خداست
معنیِ سورهی توحید وَ مرآتِ خداست
پایه ی عرش به اقرارِ علی پا برجاست
چرخه ی فرش به ایثارِ علی پابرجاست
بی بدیل است دو عالم چو نبی بی همتاست
کرسی و لوح و قلم از نفسش پا برجاست
او که از قبلِ تولد به خدا ایمان داشت
وقتِ میلاد به لب زمزمه ی قرآن داشت
با خطِ نور خداوند به افلاک نوشت
که علی جانِ نبی حافظِ درهایبهشت
بر دلِ ما همه این عید مبارک باشد
سندش سوره ی یاسین و تبارک باشد
هستی محرابی
@marsiyeeh
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
کم در میان کوفه عذابم نداده اند
با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند
از بس که بین کوچه جوابم نداده اند
دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین
با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند
دندان و کام شعله ورم را شکسته اند
از پشت بام فرق سرم را شکسته اند
نامردی است مسلک شان غالبا حسین
شام بلند غفلت شان سر نمی شود
چیزی برایشان زر و زیور نمی شود
این جا دلی برای تو مضطر نمی شود
برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین
دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان
از کوچه های خاکی و باریک کوفیان
جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان
چون می درند از بدنت پیرهن حسین
باید نظر به قامت آب آورت کنی
فکری برای تشنگی اصغرت کنی
قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی
شاه غریب گشته و دور از وطن حسین
این جا نمک به زخم عزادار می زنند
زن را برای درهم و دینار می زنند
طفل اسیر را سر بازار می زنند
غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین
می ترسم این که بین بیابان رها شوی
بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی
غارت شوی و با تن عریان رها شوی
برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین
ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود
یا از فراز نیزه سری واژگون شود
گودال قتلگاه اگر غرق خون شود
ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
محمد جواد شیرازی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
سالار کاروان پر از یاسمن، حسین
جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین
دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین
برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین
کم در میان کوفه عذابم نداده اند
با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند
از بس که بین کوچه جوابم نداده اند
دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین
با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند
دندان و کام شعله ورم را شکسته اند
از پشت بام فرق سرم را شکسته اند
نامردی است مسلک شان غالبا حسین
شام بلند غفلت شان سر نمی شود
چیزی برایشان زر و زیور نمی شود
این جا دلی برای تو مضطر نمی شود
برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین
دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان
از کوچه های خاکی و باریک کوفیان
جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان
چون می درند از بدنت پیرهن حسین
باید نظر به قامت آب آورت کنی
فکری برای تشنگی اصغرت کنی
قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی
شاه غریب گشته و دور از وطن حسین
این جا نمک به زخم عزادار می زنند
زن را برای درهم و دینار می زنند
طفل اسیر را سر بازار می زنند
غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین
می ترسم این که بین بیابان رها شوی
بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی
غارت شوی و با تن عریان رها شوی
برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین
ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود
یا از فراز نیزه سری واژگون شود
گودال قتلگاه اگر غرق خون شود
ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
محمد جواد شیرازی
@marsiyeeh
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
به آن نیابت عظمای سیدالشهدا
به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل
شهید عشق که سر در منای دوست نهاد
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل...
سلام بر تو که دارد زیارت حرمت
ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل
هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل
تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل
ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست
کسی که پیش جلال تو، بندهایست ذلیل
محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ
از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!
فراز بام سلام امام دادی و داد،
میان لجهای از خون جواب، شاه قتیل
به پای دوست فکندی سر از بلندی بام
که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل
شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد
به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل
سیدمحمدعلی ریاضی یزدی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
به آن نیابت عظمای سیدالشهدا
به آن جلال خدایی، به آن جمال جمیل
شهید عشق که سر در منای دوست نهاد
به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل...
سلام بر تو که دارد زیارت حرمت
ثواب گفتن تسبیح و خواندن تهلیل
هوای گلشن مهرت، نسیم پاک بهشت
شرار آتش قهرت، حجارهٔ سجیل
تو بر حقی و مرام تو حق، امام تو حق
به آیه آیهٔ قرآن، به مصحف و انجیل
ببین دنائت دنیا که از تو بیعت خواست
کسی که پیش جلال تو، بندهایست ذلیل
محیط کوفه تو را کوچک است و روح بزرگ
از آن به بام شدی کشته، ای سلیل خلیل!
فراز بام سلام امام دادی و داد،
میان لجهای از خون جواب، شاه قتیل
به پای دوست فکندی سر از بلندی بام
که نقدِ جان، برِ جانان بوَد متاع قلیل
شروع نهضت خونین کربلا ز تو شد
به نطق زینب کبری، به شام شد تکمیل
سیدمحمدعلی ریاضی یزدی
@marsiyeeh
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست
نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست
از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم
هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست
چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما
چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست
ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش
به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست
ميا كه در دل اين مردمان نامردش
به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست
برای كشتن تو نقشه ها به سردارند
ميا كه منتظر چشم های سر دارند
محمدحسن بیات لو
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست
نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست
از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم
هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست
چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما
چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست
ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش
به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست
ميا كه در دل اين مردمان نامردش
به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست
برای كشتن تو نقشه ها به سردارند
ميا كه منتظر چشم های سر دارند
محمدحسن بیات لو
@marsiyeeh
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه نباشد
ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند
دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه
خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه
هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا
یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا
این تن برود زیر لگد پیکر تو نه
صدبار سرم بشکند اما سر تو نه
هرچند که پاره شده لبهام غمی نیست
در پیش شریح اند پسرهام غمی نیست
این زخم لب من بفدای لبت آقا
هردوپسرم نذر سر زینبت آقا
خاکی شده ام خاک نبیند بدن تو
منسوخته ام تا نرسد سوختن تو
در کوفه به جز بغض علی هیچ ندیدم
از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم
دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟
در شهر علی دختر او سب بشود چه؟
گویا سخن ازحرمله نامی شده آقا
گفتند کماندار چون او نیست در اینجا
راهی نشو این سمت که بیراهه زیاد است
در بین زنانش زن جراحه زیاد است
میترسم ازآن روز که هی داغ ببینی
بر کهنه عبا یک تن پاشیده ببینی
اینمردم عیاش همه اهل قمارند
بر پیرهنساده ی تو رحم ندارند
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
ای کاش کسی روی لبش آه نباشد
با نامه او قافله در راه نباشد
ای کاش که مردی غم بسیار نبیند
از بی کسی اش کوچه به کوچه ننشیند
دیدی که چه آمد به سرم این دوسه روزه
خالی شده بد دور و برم این دوسه روزه
هردر که زدم در برویم وا نشد اصلا
یک مرد پی یاری من پا نشد اصلا
این تن برود زیر لگد پیکر تو نه
صدبار سرم بشکند اما سر تو نه
هرچند که پاره شده لبهام غمی نیست
در پیش شریح اند پسرهام غمی نیست
این زخم لب من بفدای لبت آقا
هردوپسرم نذر سر زینبت آقا
خاکی شده ام خاک نبیند بدن تو
منسوخته ام تا نرسد سوختن تو
در کوفه به جز بغض علی هیچ ندیدم
از مردم کوفه چقدر فحش شنیدم
دلها اگر از کینه لبالب بشود چه؟
در شهر علی دختر او سب بشود چه؟
گویا سخن ازحرمله نامی شده آقا
گفتند کماندار چون او نیست در اینجا
راهی نشو این سمت که بیراهه زیاد است
در بین زنانش زن جراحه زیاد است
میترسم ازآن روز که هی داغ ببینی
بر کهنه عبا یک تن پاشیده ببینی
اینمردم عیاش همه اهل قمارند
بر پیرهنساده ی تو رحم ندارند
سید پوریا هاشمی
@marsiyeeh
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان
سرداده ایم ناله و ماتم برایتان
از کودکی به لطف خدا قسمتم شده
با افتخار، خادمیِ روضه هایتان
خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم
اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان
ای کاش من فدایی راه شما شوم
این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان
در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها
بدجور می کند دل تنگم هوایتان
آقا بیا و با کَرمت روزیم نما
توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان
محسن زعفرانیه
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان
سرداده ایم ناله و ماتم برایتان
از کودکی به لطف خدا قسمتم شده
با افتخار، خادمیِ روضه هایتان
خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم
اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان
ای کاش من فدایی راه شما شوم
این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان
در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها
بدجور می کند دل تنگم هوایتان
آقا بیا و با کَرمت روزیم نما
توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان
محسن زعفرانیه
@marsiyeeh
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما
سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش
آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما
از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم
تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما
فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست
پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما
در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید!
حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما
شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد...
پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما
شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین!
روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما
یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است
جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما
شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم
پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما
در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین»
هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما
در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین
حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما
ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم
روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما
تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد
شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما
ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا،
آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما
دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد
از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما
ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است
مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما
شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است
خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما
صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم
طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما
صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها!
راه گودال است آنکه دور می گیریم ما!
صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است!
از دل گهواره راه گور می گیریم ما
احمد بابایی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما
سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش
آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما
از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم
تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما
فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست
پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما
در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید!
حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما
شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد...
پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما
شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین!
روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما
یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است
جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما
شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم
پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما
در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین»
هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما
در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین
حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما
ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم
روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما
تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد
شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما
ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا،
آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما
دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد
از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما
ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است
مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما
شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است
خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما
صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم
طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما
صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها!
راه گودال است آنکه دور می گیریم ما!
صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است!
از دل گهواره راه گور می گیریم ما
احمد بابایی
@marsiyeeh
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد
ماه عزای عالم و آدم شروع شد
حور و ملک، پری و بشر زار میزنند
هنگامهی مصیبت اعظم شروع شد
باز این چه نوحهایست که بر سینه میزنم
باز این چه مرثیهست که اشکم شروع شد
روضه،خروش،زمزمه،واحد،زمینه،شور
جانمحسین،سینه زنی،دم شروع شد
نوحواعلیالحسین، امام زمان گریست
اشک و عزای ِفاطمه نمنم شروع شد
از عرش بوی پیرهن خونی حسین
آورده جبرییل، محرم شروع شد
ده روز بعد خواهرش از حال میرود
ده روز بعد شمر به گودال میرود
امیر عظیمی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد
ماه عزای عالم و آدم شروع شد
حور و ملک، پری و بشر زار میزنند
هنگامهی مصیبت اعظم شروع شد
باز این چه نوحهایست که بر سینه میزنم
باز این چه مرثیهست که اشکم شروع شد
روضه،خروش،زمزمه،واحد،زمینه،شور
جانمحسین،سینه زنی،دم شروع شد
نوحواعلیالحسین، امام زمان گریست
اشک و عزای ِفاطمه نمنم شروع شد
از عرش بوی پیرهن خونی حسین
آورده جبرییل، محرم شروع شد
ده روز بعد خواهرش از حال میرود
ده روز بعد شمر به گودال میرود
امیر عظیمی
@marsiyeeh
#آغاز_محرم
#شب_اول_محرم
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
میگرید آسمان و زمین، در محرّمت
طوفانی از حماسه به پا میکند غمت
ابلاغ میکنند به یاران، سلام تو
قد میکشند باز علمها، به نام تو
هر جا که نام توست، مکان فرشته است
بر هر کتیبهای که ببینی، نوشته است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم
با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را
تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست
دیدم که ابرهای جهان، گریه میکنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه میکنند
دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است»
رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم
خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود
ای تشنهکام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاسهای کبودِ تو را چه شد؟
بر اوج نیزهها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است
ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام
آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین
آن بحر پر خروش، دگر بیخروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود
عباس شاه زیدی
@marsiyeeh
#شب_اول_محرم
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
میگرید آسمان و زمین، در محرّمت
طوفانی از حماسه به پا میکند غمت
ابلاغ میکنند به یاران، سلام تو
قد میکشند باز علمها، به نام تو
هر جا که نام توست، مکان فرشته است
بر هر کتیبهای که ببینی، نوشته است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم
با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را
تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست
دیدم که ابرهای جهان، گریه میکنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه میکنند
دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است»
رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم
خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود
ای تشنهکام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاسهای کبودِ تو را چه شد؟
بر اوج نیزهها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است
ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام
آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین
آن بحر پر خروش، دگر بیخروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود
عباس شاه زیدی
@marsiyeeh
#ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
نمیدانم چرا در اضطرارم
برادر جان ببین من بی قرارم
در این وادی دل زارم شکسته
غبار غم به روی من نشسته
زمینش می دهد بوی جدایی
به گوشم می رسد سوز صدایی
صدای ناله ی مادر میاید
صدای گریه ی اصغر میاید
زمین کربلا غم دارد انگار
هوای اشک و ماتم دارد انگار
برادر تاب دل کندن ندارم
غمی دارم که میخواهم ببارم
علیّ اصغر تو شیرخوار است
سه ساله دختر تو بی قرار است
ولی خوشحالم از اینکه قمر هست
برای خیمه ها میر و سپر هست
امان از وقت دلسوز جدایی
که گردی بین آن گودی فدایی
عبدِ کریم
@marsiyeeh
#شب_دوم_محرم
نمیدانم چرا در اضطرارم
برادر جان ببین من بی قرارم
در این وادی دل زارم شکسته
غبار غم به روی من نشسته
زمینش می دهد بوی جدایی
به گوشم می رسد سوز صدایی
صدای ناله ی مادر میاید
صدای گریه ی اصغر میاید
زمین کربلا غم دارد انگار
هوای اشک و ماتم دارد انگار
برادر تاب دل کندن ندارم
غمی دارم که میخواهم ببارم
علیّ اصغر تو شیرخوار است
سه ساله دختر تو بی قرار است
ولی خوشحالم از اینکه قمر هست
برای خیمه ها میر و سپر هست
امان از وقت دلسوز جدایی
که گردی بین آن گودی فدایی
عبدِ کریم
@marsiyeeh