Telegram Web Link
#حضرت_ام_البنین

ای شده محرم به ولای ولی
فاطمۀ دوّم بیت علی

اختر تابندۀ برج ادب
شیر زن خیل زنان عرب

امّ بنین امّ ادب امّ نور
چشم بد از قدر و جلال تو دور

اختر تابندۀ برج شرف
همسر ارزندۀ شاه نجف

یار علی مادر صدق و صفا
مرّوج مکتب عشق و وفا

باغ گل یاس، سلامٌ علیک
مادر عبّاس، سلامٌ علیک

فخر تمام شهدا کیست تو
شیر زن شیر خدا کیست تو

معرفتت زبانزد عالم است
هر چه بگویند به وصفت کم است

مقاوم و صابر و آزاده ای
چار پسر بهر علی زاده ای

چار پسر نه، چار قرص قمر
چار ستاره چار نور بصر

ای به علی پس از وفات بتول
همچو خدیجه در سرای رسول

درود بر سه سرو بستان تو
بر گل عبّاسی دامان تو

تو گفته ای، ای گل باغ عفاف
با پسر فاطمه شام زفاف

کی همه جا چشم و چراغ همه
منم کنیز مادرت فاطمه

همدم نور احدی فاطمه
عروس بنت اسدی فاطمه

تو بانوی بیت ولی گشته ای
دور حسین ابن علی گشته ای

تا که در آن بیت مقرّب شدی
از دل و جان عاشق زینب شدی

به پاس اخلاق ز گل بهترت
خواند بهین دخت علی، مادرت

حق بتو یک بهشت احساس داد
دسته گلی بنام عبّاس داد

دید چو بر عشق ادب قائمت
داد خدا ماه بنی هاشمت

حق به تو در بیت ولا راه داد
تا بتو سه ستاره یک ماه داد

ماه تو از ماه فلک خوبتر
پیش علی از همه محبوب تر

ستارگانت همه خورشید نور
چشم بد از جمالشان باد دور

سزد که ناموس خدا خوانمت
مادر کلّ شهدا خوانمت

در بغلت بود گل یاس تو
یعنی قندانۀ عبّاس تو

بود چو خورشید رخش منجلی
خواستی دهی به دست علی

مشام تو شنید بوی حسین
چشم تو افتاده به روی حسین

فدایی خون خدا خواندیش
دور سر حسین گرداندیش

ای ادب از تو ادب آموخته
به پای مصباح هدی سوخته

دلم گرفته ذکر امّن یجیب
زیارت مدینه ام کن نصیب

که گریم از برای تو در بقیع
به یاد گریه های تو در بقیع

بقیع از اشک تو آید به جوش
صدای گریۀ تو آید بگوش

کرده به داغ چار فرزند صبر
کشیده ای چهار تصویر قبر

اشک مصیبت ز بصر ریختی
به یادشان خون جگر ریختی

چشم تو از بسکه فراوان گریست
به گریۀ تو چشم مروان گریست

تو نالۀ وا ولدا می زدی
اهل مدینه را صدا می زدی

بدین سخن فکند آهت طنین
که کس نگوید به من امّ البنین

منکه دگر امّ بنین نیستم
مادر چار نازنین نیستم

چار گلم ز تیغ پرپر شدند
چار مهم به خون شناور شدند

امّ بنین باغ گل یاس داشت
دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت

ای ثمر دل گل احساس من
ساقی اهلبیت عبّاس من

شنیده ام دست تو از تن زدند
به فرق تو عمود آهن زدند

شنیده ام تا که تو رفتی ز دست
پشت حسین ابن علی هم شکست

شنیده ام که جای من فاطمه
به دیدنت آمده در علقمه

شنیده ام شعله به خشمت زدند
شنیده ام تیر به خشمت زدند

شنیده ام سکینه بی تاب بود
جام به کف منتظر آب بود

شنیده ام که دشمنان صف زدند
کنار جسم بی سرت کف زدند

شنیده ام که شد ز شمشیر تیز
پیکر تو چو برگ گل ریز ریز

گریه کنم روز و شب ای نور عین
بهر تو نه بلکه برای حسین

تو در مدینه مادری داشتی
مادر خونین جگری داشتی

اگر که پاره پاره شد پیکرت
بود به دامان برادر سرت

حسین فاطمه برادر نداشت
کشته شد و مثل تو مادر نداشت

تو را فراق اشجع النّاس کشت
داغ حسین و داغ عبّاس کشت

جز غم و اندوه و فغانت نبود
حیف که آن چار جوانت نبود

تا که بگریند برایت همه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

سلام بر اشک تو یا فاطمه
جزای تو اجر تو با فاطمه

گریه تو به جز عبادت نبود
وفات تو کم از شهادت نبود

داغ تو یک شرارۀ نار بود
برای اهلبیت دشوار بود

مدینه در وفات امّ البنین
ناله اش افکند به گردون طنین

ز ناله و سوز پر آوازه شد
دوباره داغ فاطمه تازه شد

سلام «میثم» به گل یاس تو
به دست و چشم و سر عبّاس تو

استاد سازگار

@marsiyeeh
#حضرت_ام_البنین

خسته از یک فراق سنگینم
ای مدینه دوباره غمگینم

غصه ای بی حساب دارم من
پرسشی بی جواب دارم من

پسر شیرم که میر لشکر بود
آیه ای از وجود حیدر بود

او که آب آور خیامش بود
آسمان محو احترامش بود

او که نامش شراره می افروخت
دشمن از تیغ و بازویش می سوخت

چه شد از روی مرکبش افتاد
دور از چشم زینبش افتاد

چه کسی دست از تنش انداخت
چه کسی تیر کین سویش انداخت

چه کسی لطمه بر وجودش زد
چه کسی از قفا عمودش زد

او که همواره درد دین می خورد
از چه با صورتش زمین می خورد

باورم نیست بی قمر شدنم
باورم نیست بی پسر شدنم

محمد مبشری

@marsiyeeh
#حضرت_ام_البنین

من عزادارِ شهِ تشنه لبم
کوهی از صبر و وقار و ادبم

من کنیزِ پسر فاطمه ام
مادرِ شیرِ نرِ علقمه ام

مادر جعفر و عبداللهم
جان نثارِ درِ ثارااللهم

مادرِ چار غیورِ عربم
زین سبب اُمِ بنین شد لقبم

مادر باغِ گلِ یاسم من
مادرِ حضرتِ عباسم من

پسرم بود علمدارِ حسین
ساقی و میر و سپهدارِ حسین

پسرم یک تنِ یک لشکر بود
قوَتِ بازوی او حیدر بود

پسرم فانیِ فی اللهِ حسین
اولین جان به کفِ راهِ حسین

سیدی! ذکرِ لبش هرشب بود
پاسبانِ حرمِ زینب بود

پاسبانِ حرمی پژمرده
حرمی سوخته، آتش خورده

پسرم در ادبش معنا شد
تشنه لب بود ولی سقا شد

تا که او راهیِ دریا می شد
در حرم مرثیه بر پا می شد

ناله ی اهل حرم واویلا
دستِ عباس قلم، واویلا

رفت تا آب بیارد اما
دست ها از بدنش گشت جدا

تیری آمد به دل مشک نشست
تیر دیگر دلِ زینب بشکست

مشک افتاد و ز دل آه کشید
ز دلش ناله ی جانکاه کشید

گفت ای تیر به چشمم خوردی
در حرم آبرویم را بردی

وعده ی آب به اصغر دادم
حال با مشک زمین افتادم

گفت طفلان همه در تاب و تبند
همه ی اهلِ حرم تشنه لبند

عاقبت گل پسرم را کشتند
نورِ چشمان ترم را کشتند

حال، من مانده ام و تنهایم
تا قیامت خجل از زهرایم

نه پسر دارم و نه فرزندی
به لبم نیست دگر لبخندی

رضا باقریان

@marsiyeeh
#حضرت_ام_البنین

هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است
بهترین شغل، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است

پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود
پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است

دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم
دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است

رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم
سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است

زائر ماه، به عرشِ حرم الله شدن
به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است

حضرت زینب کبری شده "زِیْنُ الْحِیدَر"
قمر هاشمیون، زینت اُمُّ الْقَمَر است

آه، که سنگ مزارش شده خاک آلوده
خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است

کاش یک روز ببینیم، که سقاخانه
در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است

هر کجایی که سخن از ادب عباس است
مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است

پسرش آخر مردانگی و غیرت بود
هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است

یک نفر گفت، که قبر پسرت کوچک بود
این سخن، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است

آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟
نقشی از قبر، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است

لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر
جای این داغ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است

شرم، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد
مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است

"کاش می شد که کمی آب، به اصغر برسد"
این سخن، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است

رضا قاسمی

@marsiyeeh
#‌حضرت_ام_البنین

ام البنین بعد از حسین ام الادب شد
شاگرد درسش ، کربلا امّ وهب شد

در تربیت بر مادران هم مادری کرد
شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد

خود را کنیز خانه می دانست اما
از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد

حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد
حتی وفا هم از وفایش در عجب شد

ام القمر یعنی که نوری در سیاهی
یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد

در آن هیا هو حق مادر را ادا کرد
نگذاشت روی خاک سر ،زهرا سبب شد

علی اصغر یزدی

@marsiyeeh
#حضرت_ام_البنین

گمان مکن پسرت ناتنی ‌برادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود

منال ام بنین و ببال از عباس
تو شیر مادر و شیرِ تو شیر پرور بود

سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام علی‌ست
فرات، خیبر دیگر؛ یل تو حیدر بود

ز شام تا به سحر دور خیمه‌ها می‌گشت
که ماه هاشمیان بود و مهر پرور بود

به لرزه بود از او پشت هفت ‌پشت ستم
یل تو یک ‌تنه یک تن نبود، لشگر بود

به جای دست روی چشم خویش تیر گذاشت
ببین که تا به چه حدی مطیع رهبر بود

اگر فتاد روی خاک می‌شود پرپر
ولی گل تو روی شاخه بود و پرپر بود

حاج علی انسانی

@marsiyeeh
#حضرت_ام_البنین

قدم اگر خمید، فدای سر حسین
جانم به لب رسید، فدای سر حسین

ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید، فدای سر حسین

یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید، فدای سر حسین

هر جملۀ بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید، فدای سر حسین

گلچین چهار تا گل گلخانۀ مرا
چه وحشیانه چید، فدای سر حسین

هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین

هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید، فدای سر حسین

عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید، فدای سر حسین

گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید، فدای سر حسین

محمد حسین رحیمیان

@marsiyeeh
#حضرت_زینب
#امام_حسین

به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب
چه سازد چون کند بی تو دل غم پرور زینب

به سان شمع می سوزی به روی نی ولی افسوس
که چون پروانه از غم سوخته بال و پر زینب

جدایی من و تو ای برادر غیرممکن بود
اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب

بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست می دارم
که می بخشد صدای تو توان بر پیکر زینب

دهد هرتارموی تو خبر ازمادرم زهرا
گمانم بوده ای دیشب به نزد مادر زینب

من ژولیده می گویم که زینب گفت با افغان
به روی نی سر تو می برد هوش از سر زینب

ژولیده نیشابوری

@marsiyeeh
#امام_حسین
#حضرت_زینب

باصورت افتادی رخت رنگین کمان شد
گریان زخم صورت تو آسمان شد

وقتی زمین خوردی کنار جسم بی سر
خنده نصیب خولی و شمر و سنان شد

از سر گذشتی در پی انگشتری تو
خنده زنان گفتند سهم ساربان شد

حالا تو بودی و تن بی سر بمیرم
روی سرت پاهای قاتل سایه بان شد

وقتی تو را با تازیانه دور کردند
سنگ ستم روی سرت بوسه زنان شد

بزم شراب اشقیا رفتی و دیدی
سهم لب چاک حسینت خیزران شد

بر لب زدی تا پاره شد لبهای خشکت
هر شب زدی تا پاره شد لبهای خشکت...

محمد حبیب زاده

@marsiyeeh
#امام_حسین
#حضرت_زینب

یادم نمیرود به برم ریختی بهم
با گریه های اهل حرم ریختی بهم

وقتی که آسمان به زمین سر گذاشتی
دیدی دو دست بر کمرم ریختی بهم

تو با نگاه اخر خود بین قتلگاه
آتش زدی به بال و پرم ریختی بهم

لب تشنه بودی و لب شمشیرهای کند
تشنه به خون تو جگرم ریختی بهم

از زیر دست شمر به گودال تا حسین
من آمدم تو را ببرم ریختی بهم

در مجلسی که برد مرا قاتلت به زور
دیدی به گریه چشم ترم ریختی بهم

گردیده ای شبیه حروف مقطعه
گشتی شبیه موی سرم ریختی بهم

از کوفه تا به شام تو دیدی به نیزه ها
معجر نداشتم به سرم ریختی بهم

ابرهیم میرزائی

@marsiyeeh
#امام_حسین
#حضرت_زینب

به نیزه های روی تنت ميشود نظر نکنم؟
ز دیده بوسی رگهات میشود حذر نکنم؟

نمانده پيرهنت دشمنت به غارت برد
چگونه بعد تو احساسی از خطر نکنم؟

ببوسمت که دلم لااقل خنک بشود
مرا مجاب کنى لب به آب تر نکنم؟

ببخش خواهر خود را زبان نفرینم
گرفته کاش نگیرد کمی اثر نکنم؟

به روی نیزه ای و پا به پات می آیم
روا نبود که بی تو شوم سفر نکنم؟

ببین که خواب ندارد تنش پر از زخم است
رقیه گفته نیایی شبی سحر نکنم؟

به جان خریده ام ای جان بناست آغوشم
پناه دخترکانت شود سپر نکنم؟

قدم خمیده ولی ذوالفقار خواهم شد
بگیر دست مرا کوفه را خبر نکنم؟

عفت نظری

@marsiyeeh
#حضرت_زینب
#امام_حسین

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده

هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده

کاش میشد که لباسی برسانم به تنش
آبروی همه عریان روى صحرا مانده

بین یک گونی کهنه سر او را بردند
ته گودال ولی پیکر او جا مانده

ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم
ساربان راه مرو همسفر ما مانده

چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً
بس که از دور تنش مثل معما مانده

باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟
بازهم آمده این حرمله ى وا مانده

برسانید خبر را به علمدار حرم
چادر زینب تو زیر لگدها مانده

ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم
چشم من سمت علی اکبرم اما مانده

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh
#حضرت_زینب
#امام_حسین

ای سایه سرم به سرم باش یاحسین
هردم فروغ چشم ترم باش یاحسین

من روی ناقه گریه کنم از برای تو
تو روی نیزه نوحه گرم باش یاحسین

قرآن بخوان که دل شده تنگ صدای تو
آرامش دل و جگرم باش یاحسین

ای از مدینه همسفرم ای برادرم
مثل همیشه دور و برم باش یاحسین

همچون هلال گاه عیانی و گه نهان
قدری مقابل نظرم باش یاحسین

منکه نشد به پیکر تو سایبان شوم
اما تو سایبان سرم باش یاحسین

اطراف من ببین ،به علمدار خود بگو
همواره پاسدار حرم باش یاحسین

با دیدن سر علی اصغر رباب گفت:...
(خیلی مراقب پسرم باش یاحسین)

عبدالحسین میرزایی

@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی

نبار بارون که من بارونم امشب
پریشونم ، پریشون خونم امشب
بیا آقا بیا دورت بگردم
به دنبالِ تو سرگردونم امشب


تو این روضه گرفته ریشم آقا
بیا اینجا کمی اَبری‌شَم آقا
یکم از تشنگی تو سهم من کن
بخون روضه بزن آتیشم اقا


ببین ساز فراقت کوک کوکه
غم تو حاصلش سیروسلوکه
اگه می دیدمت می دیدم ازغم
روپیشونیت پراز چین وچروکه


من و تو این عزاها طاهرم کن
رسیدم جان زهرا طاهرم کن
بزاردعاشق بشم از تو بخونم
منو مانندِ باباطاهرم کن

بزار از درد تنهایی بخونم
از این صبر و شکیبایی بخونم
گمونم پیش گهواره نشستی
بزار امشب که لالایی بخونم

اگه عباس هم بازوش زمین خورد
اگه باضربه‌ای اَبروش زمین خورد
اینا سخته ولی نه سختر از این
که آقام رو زد اما روش زمین خورد

حسن لطفی

@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی

من از این وضع پریشان نگرانم به خدا
از فراوانی نسیان نگرانم به خدا

پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا
مانده ام خسته، هراسان... نگرانم به خدا

بی قراری من از حال خرابم پیداست
چه کنم با دلِ حیران؟ نگرانم به خدا

تو بگو وسعت این فاصله ها را چه کنم؟
ای گرفتار بیابان! نگرانم به خدا

ندبه و ناله ی من سود نبخشید... بیا
کور شد دیده ی گریان، نگرانم به خدا

همه جا بوی فساد و همه جا رنگ گناه
از غریبی شهیدان نگرانم به خدا

کوچه پس کوچه ی این شهر دگر ایمن نیست
از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا

هرکه را می نگری دین خودش را دارد!
آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا

پسر شیر خدا! شیعه کشی باب شده
باز با دستِ مسلمان! نگرانم به خدا

خواهری لحظه آخر به برادر میگفت:
بی تو ای سرو خرامان نگرانم به خدا

پیرهن خواستنت لرزه به جانم انداخت!
به کجا راحتیِ جان؟ نگرانم به خدا

پدرم گفت: به کوفه گذرت میافتد...
من از آن کوفه ی ویران نگرانم به خدا

ای دعای سحر عمه ی سادات بیا
خم شد از غم کمر عمه ی سادات بیا

مجتبی روشن روان

@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی

قربان تو و محکمهء عذرپذیرت
قربان تو و لطف و مَبرات کثیرت

ای حجت حق، درگذر از بندهء زارت
حالا که پشیمان شده این عبد حقیرت

خالی شده پیمانهء ما «أوْفِ لَنَا الْکَیْل»
ای یوسف زهرا نظری کن به فقیرت

هر لحظهء ما پر شده از عطر دعایت
الحق که تو هستی همه دَم، فاطمه‌سیرت

هرجا که رسیدیم فقط مدح تو گفتیم
بگذار بمانیم همان معرکه‌گیرت

«هرکس به کسی نازد وماهم به تو نازیم»
دلخوش به توایم و همه هستیم اسیرت

گفتیم بیا روضهء عباس گرفتیم
شاید که سوی خیمهء ما خورد مسیرت

ای مادر عباس اجازه بده یک بیت
ما روضه بخوانیم از آن کوه بصیرت

بی‌دست و پُر از تیر زبالای بلندی
افتاد زمین ام‌بنین، ماه منیرت

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی

حیف دلی صرفِ انتظار نکردیم
کار زیاد است و ما کار نکردیم

زحمت ما با تو بوَد حضرتِ رحمت
غیر گِره رویِ شانه بار نکردیم

این عرقِ شرمِ ماست ریخت که محسن
رفت و سَری خرجِ اقتدار نکردیم

خسته شدم پایِ غمت  پیرغلامی...
گفت که یک کار از هزار نکردیم

کاش که پیش تو بگوییم  بنامت
هرچه که کردیم اگر ، قمار نکردیم

اهل مناجات بُرد فیضِ ملاقات
سعی کمی هم پِیِ دیدار نکردیم

مَرکب ما نه که ما مَرکب اوییم
نفس نگون را چرا مهار نکردیم

مرقد جدّت دل گریه کنان است
وای اگر سینه را مزار نکردیم

علتش این بود مادرِ تو حرم بود
این شب جمعه اگر هوار نکردیم

ناله‌ی شهزاده بود شاه زمین خورد
گفت که زخم تو در شمار نکریم

وضع تو پیداست از گفتن دشمن:
هیچ کسی را چنین شکار نکردیم

پیکر تو آخرش به روی زمین ماند
آه علی جان بگو چه کار نکردیم

حسن لطفی

@marsiyeeh
#امام_زمان_عج
#مناجات_محرمی

ای قلب داغ دیدهٔ عالم بیا بیا
صاحب عزای ماه محرم بیا بیا

خیمه به خیمه، روضه شدم‌ در فراق تو
ای همنشین گریهٔ نم‌نم بیا بیا

اشک فراق، شور شعور آفرین بود
شیرین شود ز فیض تو زمزم بیا بیا

شد شامل دعای تو هر کس به روضه ها
بهر فرج دعا کند هر دم بیا بیا

در خیمه ای که روضه عباس شد به پا
من با امید قول تو ماندم بیا بیا

ما نوکریم، خوب و‌ بد از هم سوا نکن
ما را ببر به علقمه درهم بیا بیا

افتاد سرو علقمه و گفت یا اخا
نه مشک مانده است و نه پرچم بیا بیا

گر مشک تیر خورده صدا زد نرو نرو
اما گرفته است حرم، دم بیا بیا

چشم و دو دست و فرق سرش، وای مادرم
طوبای من گسسته شد از هم بیا بیا

سعید نسیمی

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

دلش دریای صدها کهکشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته

صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت

زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه ی صوت علی بود

چه گوشی می کند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن

به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه ی اهل تناسخ :

حلول روح او، درجسم زینب
علی دیگری با اسم زینب

زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق

زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری ؟ الله اکبر

مرحوم قیصر امین پور

@marsiyeeh
#حضرت_زینب

اي دركنار حضرت سجاد ع زينب س
بنيادِ دشمن داده اي برباد زينب س

دركربلا بينِ خيام و آتش و دود
كردي يتيمان حسين ع امداد زينب س

توديده گريان ازغم ياران و دشمن
ازاينهمه داغ ومصيبت شاد زينب س

هرجا سخن ازصبر آيد مثل كوهي،،
حلمِ تو مي آيد مرا درياد زينب س

شعري كه بايادِ تودر شام وخرابه است
بادست زهرا س ميشود آباد زينب س

داود تيموري عاصي

@marsiyeeh
2025/07/01 21:19:29
Back to Top
HTML Embed Code: