آغاز کنم به نامت
ای حضرت دوست
هر آنچه شود
به نامت آغاز، نکوست
دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
سطر از پی سطر،
آیتی از تو در اوست
سلام
صبحتون پرخیر و برکت❤️
@marziyeh_geranmayeh
ای حضرت دوست
هر آنچه شود
به نامت آغاز، نکوست
دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
سطر از پی سطر،
آیتی از تو در اوست
سلام
صبحتون پرخیر و برکت❤️
@marziyeh_geranmayeh
شازده کوچولو: تو سواد داری؟
روباه: سواد مال آدماست، من شعور دارم...
👤 آنتوان دوسنت اگزوپری
@marziyeh_geranmayeh
روباه: سواد مال آدماست، من شعور دارم...
👤 آنتوان دوسنت اگزوپری
@marziyeh_geranmayeh
انسان هر قدر نجیبتر باشد سرِّ ضمیرش در آینهٔ چهرهاش نمایانتر میشود.
- داستایفسکی
@marziyeh_geranmayeh
- داستایفسکی
@marziyeh_geranmayeh
🌞امروز یکشنبه هجدهم تیر ماه
ناب ترين " دعاهايم "
را بر تار خورشيد
و عرش كبريايى
به وديعه مي گذارم
تا هُمای سعادت بر زندگی
شما دوستان و عزیزانم لانه کند....
سلام صبح تون زیبا
@marziyeh_geranmayeh
ناب ترين " دعاهايم "
را بر تار خورشيد
و عرش كبريايى
به وديعه مي گذارم
تا هُمای سعادت بر زندگی
شما دوستان و عزیزانم لانه کند....
سلام صبح تون زیبا
@marziyeh_geranmayeh
تا به حال طعم بیخیالی را چشیدهای؟
ملس است و دلچسب!
چقدر مینشیند به جانت،
و دلشاد از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبری.
از صبحهای بیتشویش،
صدای گنجشکها،
شمعدانیهای پشت پنجره،
نوشیدن فنجان چای با طعم زندگی،
و در آخر سکوت شبهای بیدغدغه.
بیخیال باش جانم!
نگذار تا رد پای خاطرات،
روحت را لگد مال کند.
بگذار و بگذر از تمام
تلخکامیهای روزگار.
لبخند بزن، عمیق نفس بکش،
و جان ببخش به تمام
لحظههای بیجان این دوران.
بیخیال باش جانم …!
سلام، صبحتون قشنگ♥️
@marziyeh_geranmayeh
ملس است و دلچسب!
چقدر مینشیند به جانت،
و دلشاد از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبری.
از صبحهای بیتشویش،
صدای گنجشکها،
شمعدانیهای پشت پنجره،
نوشیدن فنجان چای با طعم زندگی،
و در آخر سکوت شبهای بیدغدغه.
بیخیال باش جانم!
نگذار تا رد پای خاطرات،
روحت را لگد مال کند.
بگذار و بگذر از تمام
تلخکامیهای روزگار.
لبخند بزن، عمیق نفس بکش،
و جان ببخش به تمام
لحظههای بیجان این دوران.
بیخیال باش جانم …!
سلام، صبحتون قشنگ♥️
@marziyeh_geranmayeh
قلمت را بردار
بنویس از همهٔ خوبی ها
زندگی، عشق، امید
و هر آنچیز
که بر روی زمینِ زیباست...
گل مریم ، گل رز...
روی کاغذ بنویس
زندگی با همه تلخیهایش
زیباست...
حسین پناهی
روزتان منور باد
از طلوع و درخشندگی
"خورشید تابناک الهی"
قلب تان آکنده باد
از "عطر نفس های خدایی"
و دل تون "مملو از عشق الهی"
سلام صبح تون بخیر😍🌹
@marziyeh_geranmayeh
بنویس از همهٔ خوبی ها
زندگی، عشق، امید
و هر آنچیز
که بر روی زمینِ زیباست...
گل مریم ، گل رز...
روی کاغذ بنویس
زندگی با همه تلخیهایش
زیباست...
حسین پناهی
روزتان منور باد
از طلوع و درخشندگی
"خورشید تابناک الهی"
قلب تان آکنده باد
از "عطر نفس های خدایی"
و دل تون "مملو از عشق الهی"
سلام صبح تون بخیر😍🌹
@marziyeh_geranmayeh
صبح شد
زندگی در می زند
مهربانی، شوق، شادی
پشت در منتظر است
باز کن پنجره را که خداوند
ز شوقِ من و تو می خندد.
سلاااام و صد سلام
پگاه تان به غرفه شط شراب،اوقات تان به ملاحت هستی وروزتان
به اصحاب فضل وکرامت
@marziyeh_geranmayeh
زندگی در می زند
مهربانی، شوق، شادی
پشت در منتظر است
باز کن پنجره را که خداوند
ز شوقِ من و تو می خندد.
سلاااام و صد سلام
پگاه تان به غرفه شط شراب،اوقات تان به ملاحت هستی وروزتان
به اصحاب فضل وکرامت
@marziyeh_geranmayeh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم میخواد بدونی؛
هیچ چیز وسط این دنیا
دائمی نیست؛
نه حال بد، نه روزای بد،
نه حال خوب،نه روزهای خوب،
نه حرف های قشنگ،
نه آدم های دوست داشتنی،
نه نفرت، نه خشم، نه حس کینه
و بدبختی، نه آرامش و خوشبختی، پس آروم باش، غصه نخور و خودتو اذیت نکن و اجازه بده خدا، خودش به بهترین نحو ممکن درستش کنه
هیچ چیز وسط این دنیا
دائمی نیست؛
نه حال بد، نه روزای بد،
نه حال خوب،نه روزهای خوب،
نه حرف های قشنگ،
نه آدم های دوست داشتنی،
نه نفرت، نه خشم، نه حس کینه
و بدبختی، نه آرامش و خوشبختی، پس آروم باش، غصه نخور و خودتو اذیت نکن و اجازه بده خدا، خودش به بهترین نحو ممکن درستش کنه
ماجرای ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حضرت حافظ!
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا میرود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ میریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ!
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمیخیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ میدهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ...
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ میدهند
ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ میشود:
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ میشوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ میافکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام میشود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ ...♥️
🔸منبع: تاریخ ادبیات ایران/ نوشته ادوارد براون
(به مناسبت ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ)
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا میرود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ میریزند ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، به این ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ!
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ برمیخیزند. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ میدهد ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ...
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ میدهند
ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ میکند ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ میشود:
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ میشوند ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ میافکنند. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ پیکر حافظ انجام میشود ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻓﻆ ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ ...♥️
🔸منبع: تاریخ ادبیات ایران/ نوشته ادوارد براون
(به مناسبت ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ)
طلب لقمهی نان میکُنی از زیرِ زمین
در شگفتم مگر اعماق زمین، نان دارد؟!
#احسان_علیزاده
#روزنگار، ۱۵ آذر، روز جهانی معدنچی
@marziyeh_geranmayeh
در شگفتم مگر اعماق زمین، نان دارد؟!
#احسان_علیزاده
#روزنگار، ۱۵ آذر، روز جهانی معدنچی
@marziyeh_geranmayeh
👌 از بس حق بود دو بار خواندم ، شما هم این مطلب را بخوانید
يادي از علامه محمدتقي جعفری:
سالها قبل از انقلاب كتابي در پاسخ به بعضي شبهات روز نوشته بودم، روحاني مشهوري آن را خواند و پسنديد، دعوت كرد به شهر آنها بروم تا به بهانه بزرگداشت من مسائل روز اسلامي را تبليغ كنيم....
سوار شدم و با خود گفتم كاش همسفر اهل علم و كتابي نصيب تا با مباحثه راه كوتاه شود، ديدم سيد معمم بلند قدي بسمت كوپه من مي آيد، چهره زيبا، لباس فاخر، ريش آراسته و عمامه مرتبي داشت. گفتم خدا را شكر كه دانشمندي نصيب شد اما شادمانيم ديري نپاييد، دهان كه باز كرد دريافتم جز چند متر پارچه عمامه از دانش بهره اي ندارد.....
به ايستگاه مقصد كه رسيديم جمعيت فراواني از متدينين با پلاكارد خوشامد روي سكّو منتظر بودن، به قطار ريختند و دو آخوند ديدند، من و سيد خوش بر و بالا! بدون لحظه اي ترديد، سيد را كول كردند و با سلام و صلوات بطرف ماشين ها دويدند! به هر كس التماس كردم كه مرا هم سوار كند و تا شهر برساند قبول نكرد كه نكرد، گفتند آقا ما را براي بدرقه ملّاي دانشمند فرستاده جاي اضافي نداريم و مسافر نمي بريم.....
ماشين زيباي حامل آقا سيد در جلوي دهها ماشين و ميني بوس مملو از مشايعيين صلوات گو، راه افتاد و رفت....
به جان كندن، وسيله اي يافتم و خودم را به خانه ميزبان رساندم، دقايقي بود كه سيد حيران به آقا رسيده بود و طرفين تازه اصل ماجرا را فهميده بودند! خودم را معرفي كردم، آقا مرا كنار خود جاي داد و اكرام نمود، سر در گوشم كرد و به مطايبه فرمود: آشيخ! مردم حق داشتند كه اشتباه گرفتند. آخر، اينهم سر و شكل و لهجه است كه تو داري؟ ملّا كه هيچ، به آدميزاد هم نمي ماني....!
علامه قصه را تعريف مي كرد و خودش همراه ما مي خنديد، از يادآوري تحقيرهايي كه ديده بود سر سوزني تكدر نداشت، تفريح هم مي كرد. در آن اتاق كوچك مملو از كتاب، در آن رداي ارزان كهنه، روحي عظيم خانه كرده بود. استاد، آن روز يادمان داد كه عقل مردم به چشم شان است.....
يادي از علامه محمدتقي جعفری:
سالها قبل از انقلاب كتابي در پاسخ به بعضي شبهات روز نوشته بودم، روحاني مشهوري آن را خواند و پسنديد، دعوت كرد به شهر آنها بروم تا به بهانه بزرگداشت من مسائل روز اسلامي را تبليغ كنيم....
سوار شدم و با خود گفتم كاش همسفر اهل علم و كتابي نصيب تا با مباحثه راه كوتاه شود، ديدم سيد معمم بلند قدي بسمت كوپه من مي آيد، چهره زيبا، لباس فاخر، ريش آراسته و عمامه مرتبي داشت. گفتم خدا را شكر كه دانشمندي نصيب شد اما شادمانيم ديري نپاييد، دهان كه باز كرد دريافتم جز چند متر پارچه عمامه از دانش بهره اي ندارد.....
به ايستگاه مقصد كه رسيديم جمعيت فراواني از متدينين با پلاكارد خوشامد روي سكّو منتظر بودن، به قطار ريختند و دو آخوند ديدند، من و سيد خوش بر و بالا! بدون لحظه اي ترديد، سيد را كول كردند و با سلام و صلوات بطرف ماشين ها دويدند! به هر كس التماس كردم كه مرا هم سوار كند و تا شهر برساند قبول نكرد كه نكرد، گفتند آقا ما را براي بدرقه ملّاي دانشمند فرستاده جاي اضافي نداريم و مسافر نمي بريم.....
ماشين زيباي حامل آقا سيد در جلوي دهها ماشين و ميني بوس مملو از مشايعيين صلوات گو، راه افتاد و رفت....
به جان كندن، وسيله اي يافتم و خودم را به خانه ميزبان رساندم، دقايقي بود كه سيد حيران به آقا رسيده بود و طرفين تازه اصل ماجرا را فهميده بودند! خودم را معرفي كردم، آقا مرا كنار خود جاي داد و اكرام نمود، سر در گوشم كرد و به مطايبه فرمود: آشيخ! مردم حق داشتند كه اشتباه گرفتند. آخر، اينهم سر و شكل و لهجه است كه تو داري؟ ملّا كه هيچ، به آدميزاد هم نمي ماني....!
علامه قصه را تعريف مي كرد و خودش همراه ما مي خنديد، از يادآوري تحقيرهايي كه ديده بود سر سوزني تكدر نداشت، تفريح هم مي كرد. در آن اتاق كوچك مملو از كتاب، در آن رداي ارزان كهنه، روحي عظيم خانه كرده بود. استاد، آن روز يادمان داد كه عقل مردم به چشم شان است.....
زندگی مثل یه پیانوئه، این که چه آهنگی ازش به گوش برسه بستگی به این داره که چطوری بنوازیش.
سلام صبح بخیر ♥️
@marziyeh_geranmayeh
سلام صبح بخیر ♥️
@marziyeh_geranmayeh
﷽
نسیم صبح سعادت
بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن
در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی
و دیده بر سر راهت
به مردمی، نه به فرمان،
چنان بران که تو دانی
حافظ
سلام صبحتان آباد ☀️
@marziyeh_geranmayeh
نسیم صبح سعادت
بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن
در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی
و دیده بر سر راهت
به مردمی، نه به فرمان،
چنان بران که تو دانی
حافظ
سلام صبحتان آباد ☀️
@marziyeh_geranmayeh
دعا کنیم خوشی ببارد
و صلح باشد و عشق
و زمین جای قشنگی بشود برای زندگی
صبح یکشنبه تون بخیر💛
@marziyeh_geranmayeh
و صلح باشد و عشق
و زمین جای قشنگی بشود برای زندگی
صبح یکشنبه تون بخیر💛
@marziyeh_geranmayeh
🔹اگر این مطلب را میبینید لطفاً دیگر ننویسید همزاد پنداری، توجیح، قائله، راجبِ.
👈بنویسید همذاتپنداری، توجیه، غائله، دربارۀ (یا «راجع به»).
@marziyeh_geranmayeh
👈بنویسید همذاتپنداری، توجیه، غائله، دربارۀ (یا «راجع به»).
@marziyeh_geranmayeh