مارگارت اتوود؛ شاعر ستیز با بهشتهای دروغین
#قربان_عباسی
مارگارت اتوود ایستاده است، با موهایی سفید و چشمانی که هنوز مثل شعله میدرخشند و آرام، اما بیرحمانه، به ما هشدار میدهد:
«هر بهشتی که در آن سکوت کنید، جهنم خواهد شد.»
نویسندهای که جهان او را بیشتر با سرگذشت ندیمه شناخت، اما اتوود فراتر از یک داستاننویس است؛ او شاعر رنج و رؤیاهای سوخته است، فیلسوفی که با زبان استعاره و روایت، ما را وامیدارد چهره واقعی اتوپیاهای دروغین را ببینیم.
در جهانی که همهچیز وعده «نظم»، «نجات»، «پاکی»، «امنیت» میدهد، اتوود با طنینی شاعرانه و زنانه، فریاد میزند:
«بهشت همیشه روی شانههای جهنم ساخته میشود. بهشت همیشه از جسد آزادی و جسد زنان برافراشته میشود.»
در سرگذشت ندیمه، مارگارت اتوود داستان زنی را میگوید که بدنش دیگر مال خودش نیست. بدنش بدل به خاک یک سرزمین مقدس شده است، جایی که مردان خدا میخواهند نسل را از آن عبور دهند.
اما زن، حتی در این سرکوب، حتی در این نظم آهنین، هنوز آتش کوچکی در دل دارد: زبان. حافظه. رؤیا.
اتوود در دل این دنیای هولناک، با همان لحن شاعرانه همیشگیاش مینویسد:
«هر وقت کسی میگوید «این برای خیر شماست»، صدایش را به یاد بسپار. شاید روزی چاقویی به نام خیر، گلویت را ببرد.»
این همان فلسفه اتوود است: پشت هر بهشتی که سکوت بخواهد، حقیقتی شیطانی خوابیده است.
اتوود به ما میگوید: هیچچیز مثل واژه، مثل حافظه، مثل داستان، نمیتواند آدمی را زنده نگاه دارد.
حتی وقتی بدنش در اسارت است.
مارگارت اتوود، در آثارش بارها و بارها نشان میدهد که بدن زن، نخستین قربانی هر اتوپیاییست.
هر بار که جامعهای نو میخواهد «پاک» شود، زنان را در گورهای ذهنی دفن میکند.
در جهانی که کلمات از زنان گرفته میشود که نامها عوض میشود که داستانها ممنوع میشود، زبان مقاومت میشود:
«کلمهها مثل گلولهاند. دیر یا زود، شلیک میشوند.»
اتوود با زبانی شاعرانه اما اندیشهای رادیکال، به ما هشدار میدهد:
اگر زبانتان را از شما بگیرند، اگر بدنتان را کالایی عمومی کنند، اگر گذشتهتان را پاک کنند، هنوز میتوانید در دلتان داستانی زنده نگاه دارید — چون تا وقتی داستان دارید، هنوز انسان هستید.
اندیشه اتوود، بیشک زنانه است، اما نه به معنی صرفاً فمینیستی — بلکه زنانه به معنای عمیق فلسفی آن: انسان در شکنندهترین و در عین حال مقاومترین شکلش.
او به ما نشان میدهد که زنانگی، همان سرزمینیست که همه نظامهای قدرت میخواهند تصاحب کنند.
اما زنانهبودن، همینجاست که میتواند ضدیت با اتوپیاهای دروغین شود: با تن دادن، اما در دل، مقاومت کردن. با سکوت کردن، اما در خیال، فریاد زدن.
اتوود میگوید:
«بدن من آخرین قلمروییست که از من باقی مانده. حتی اگر آن را هم بگیرند، ذهنم را نگه میدارم.»
مارگارت اتوود، برخلاف بسیاری از متفکران رادیکال، کابوس را با زبانی شاعرانه مینویسد. او نه داد میزند، نه شعار میدهد؛ بلکه آرام، مثل دختری که در گوشات قصه میگوید، ترس را در قلبت میکارد. او باور دارد:
«خطر واقعی، وقتیست که مردم دیگر نترسند. وقتی فکر کنند همهچیز عادیست.»
و این هشدار اوست: هیچ بهشتی تا وقتی کسی در آن برده است، بهشت نیست.
هیچ «امنیتی» ارزش آن را ندارد که شما زبانتان را ببندید، بدنتان را بفروشید، یا خاطرهتان را فراموش کنید.
در دنیای او، مبارزه برای آزادی، مبارزهای روزمره است. هیچ نبرد بزرگی نیست؛ فقط زنده نگهداشتن یک داستان در دل، زندهنگهداشتن یک کلمه، یک رؤیا.
او در جایی میگوید:
«اگر بتوانی داستانت را تعریف کنی، زندهای. وقتی دیگر نتوانی بگویی، مردهای.»
این همان فلسفه شاعرانه اوست: حتی در ظلمات مطلق، آتش کوچکی هست — آتش یک کلمه، یک نام، یک خاطره — که ظلمت را میشکافد.
و ما باید آن آتش را پاس بداریم.
مارگارت اتوود، علیه اتوپیا مینویسد، چون میداند:
«کسی که بهشت میخواهد، باید اول انسان باشد.»
و انسان بودن یعنی ناقص بودن، آزاد بودن، رنج بردن و حتی گاهی شورش کردن.
شعرِ او، همان شعر زنانگی و آزادیست؛ شعری که با بدن آغاز میشود و با کلمه ادامه مییابد و در گوش ما، هنوز میخواند:
«تنات را نده. زبانت را نگهدار. داستانت را حفظ کن. این یعنی آزادی.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#قربان_عباسی
مارگارت اتوود ایستاده است، با موهایی سفید و چشمانی که هنوز مثل شعله میدرخشند و آرام، اما بیرحمانه، به ما هشدار میدهد:
«هر بهشتی که در آن سکوت کنید، جهنم خواهد شد.»
نویسندهای که جهان او را بیشتر با سرگذشت ندیمه شناخت، اما اتوود فراتر از یک داستاننویس است؛ او شاعر رنج و رؤیاهای سوخته است، فیلسوفی که با زبان استعاره و روایت، ما را وامیدارد چهره واقعی اتوپیاهای دروغین را ببینیم.
در جهانی که همهچیز وعده «نظم»، «نجات»، «پاکی»، «امنیت» میدهد، اتوود با طنینی شاعرانه و زنانه، فریاد میزند:
«بهشت همیشه روی شانههای جهنم ساخته میشود. بهشت همیشه از جسد آزادی و جسد زنان برافراشته میشود.»
در سرگذشت ندیمه، مارگارت اتوود داستان زنی را میگوید که بدنش دیگر مال خودش نیست. بدنش بدل به خاک یک سرزمین مقدس شده است، جایی که مردان خدا میخواهند نسل را از آن عبور دهند.
اما زن، حتی در این سرکوب، حتی در این نظم آهنین، هنوز آتش کوچکی در دل دارد: زبان. حافظه. رؤیا.
اتوود در دل این دنیای هولناک، با همان لحن شاعرانه همیشگیاش مینویسد:
«هر وقت کسی میگوید «این برای خیر شماست»، صدایش را به یاد بسپار. شاید روزی چاقویی به نام خیر، گلویت را ببرد.»
این همان فلسفه اتوود است: پشت هر بهشتی که سکوت بخواهد، حقیقتی شیطانی خوابیده است.
اتوود به ما میگوید: هیچچیز مثل واژه، مثل حافظه، مثل داستان، نمیتواند آدمی را زنده نگاه دارد.
حتی وقتی بدنش در اسارت است.
مارگارت اتوود، در آثارش بارها و بارها نشان میدهد که بدن زن، نخستین قربانی هر اتوپیاییست.
هر بار که جامعهای نو میخواهد «پاک» شود، زنان را در گورهای ذهنی دفن میکند.
در جهانی که کلمات از زنان گرفته میشود که نامها عوض میشود که داستانها ممنوع میشود، زبان مقاومت میشود:
«کلمهها مثل گلولهاند. دیر یا زود، شلیک میشوند.»
اتوود با زبانی شاعرانه اما اندیشهای رادیکال، به ما هشدار میدهد:
اگر زبانتان را از شما بگیرند، اگر بدنتان را کالایی عمومی کنند، اگر گذشتهتان را پاک کنند، هنوز میتوانید در دلتان داستانی زنده نگاه دارید — چون تا وقتی داستان دارید، هنوز انسان هستید.
اندیشه اتوود، بیشک زنانه است، اما نه به معنی صرفاً فمینیستی — بلکه زنانه به معنای عمیق فلسفی آن: انسان در شکنندهترین و در عین حال مقاومترین شکلش.
او به ما نشان میدهد که زنانگی، همان سرزمینیست که همه نظامهای قدرت میخواهند تصاحب کنند.
اما زنانهبودن، همینجاست که میتواند ضدیت با اتوپیاهای دروغین شود: با تن دادن، اما در دل، مقاومت کردن. با سکوت کردن، اما در خیال، فریاد زدن.
اتوود میگوید:
«بدن من آخرین قلمروییست که از من باقی مانده. حتی اگر آن را هم بگیرند، ذهنم را نگه میدارم.»
مارگارت اتوود، برخلاف بسیاری از متفکران رادیکال، کابوس را با زبانی شاعرانه مینویسد. او نه داد میزند، نه شعار میدهد؛ بلکه آرام، مثل دختری که در گوشات قصه میگوید، ترس را در قلبت میکارد. او باور دارد:
«خطر واقعی، وقتیست که مردم دیگر نترسند. وقتی فکر کنند همهچیز عادیست.»
و این هشدار اوست: هیچ بهشتی تا وقتی کسی در آن برده است، بهشت نیست.
هیچ «امنیتی» ارزش آن را ندارد که شما زبانتان را ببندید، بدنتان را بفروشید، یا خاطرهتان را فراموش کنید.
در دنیای او، مبارزه برای آزادی، مبارزهای روزمره است. هیچ نبرد بزرگی نیست؛ فقط زنده نگهداشتن یک داستان در دل، زندهنگهداشتن یک کلمه، یک رؤیا.
او در جایی میگوید:
«اگر بتوانی داستانت را تعریف کنی، زندهای. وقتی دیگر نتوانی بگویی، مردهای.»
این همان فلسفه شاعرانه اوست: حتی در ظلمات مطلق، آتش کوچکی هست — آتش یک کلمه، یک نام، یک خاطره — که ظلمت را میشکافد.
و ما باید آن آتش را پاس بداریم.
مارگارت اتوود، علیه اتوپیا مینویسد، چون میداند:
«کسی که بهشت میخواهد، باید اول انسان باشد.»
و انسان بودن یعنی ناقص بودن، آزاد بودن، رنج بردن و حتی گاهی شورش کردن.
شعرِ او، همان شعر زنانگی و آزادیست؛ شعری که با بدن آغاز میشود و با کلمه ادامه مییابد و در گوش ما، هنوز میخواند:
«تنات را نده. زبانت را نگهدار. داستانت را حفظ کن. این یعنی آزادی.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
بنظر می رسد مهم ترین نکته در بررسی مفهوم رنج در ادبیات، فلسفه و جهان اسطوره این نکته باشد که به رغم مفهوم «رنج »سوژه امکان درک و تجربه ی کیفیت زیستی متفاوتی را در ساحات گونه گون خواهد داشت که در زیستن بدون رنج قابل درک و استنباط نیست نیز از مسیر این تجربه به برساخت هویت خود همت می گمارد
این مسأله که رنج در ذات خود چه دارد که این تفاوت عمیق و فاحش را در درک از زندگی و برساخت هویت در سوژه می تواند منجر شود باید در همین ویژگی تجربی رنج جستجو کرد. این مسأله که رنج در روزگار زیستن ماشینی چه شاخصه هایی دارد می شود بسیار گفتگو کرد. بنده بر خلاف نظر دوستان باور دارم که به مقتضای ویژگی های این دوره رنج در روزگار پسا مدرن کیفیت عمیق و تاثیر چند وجهی خود بر هویت را تا حدودی از دست داده است، باید بگویم رنج های دوران کهن بیشتر نمودار تقابلی دو سویه با امر متافیزیکی و صورتی تقابل گونه و توام با نافرمانبری و عصیان بر وی را داشتند و ـ به جهت معناشناختی ـدر حقیقت در رد کلیت و جامعیت« معنی» کنش داشتند همچون رنج خیام و در پی ابراز صورتی هرگونه و زخمی از جاودانگی بودند. در حالی که رنج های امروز بیشتر در پی درک حضور هستند، هنر تعاملی و ادبیات پست مدرن امروز را نگاه کنید. در پی شکست روایت دانای کل بر می آید و به یک درک حضور از خود در ساحات چند زیستی بسنده می کند.
در تایید اهمیت مفهوم رنج اضافه کنم که هنر و ادبیات امروز -به جهت معناشناختی ـ به تمامی محصول زیستمندی و بخشیدن ابعاد معنایی یا گسترش دادن مفهوم رنج است.
@soroodhaye_golpar
https://www.tg-me.com/marzockacademy
این مسأله که رنج در ذات خود چه دارد که این تفاوت عمیق و فاحش را در درک از زندگی و برساخت هویت در سوژه می تواند منجر شود باید در همین ویژگی تجربی رنج جستجو کرد. این مسأله که رنج در روزگار زیستن ماشینی چه شاخصه هایی دارد می شود بسیار گفتگو کرد. بنده بر خلاف نظر دوستان باور دارم که به مقتضای ویژگی های این دوره رنج در روزگار پسا مدرن کیفیت عمیق و تاثیر چند وجهی خود بر هویت را تا حدودی از دست داده است، باید بگویم رنج های دوران کهن بیشتر نمودار تقابلی دو سویه با امر متافیزیکی و صورتی تقابل گونه و توام با نافرمانبری و عصیان بر وی را داشتند و ـ به جهت معناشناختی ـدر حقیقت در رد کلیت و جامعیت« معنی» کنش داشتند همچون رنج خیام و در پی ابراز صورتی هرگونه و زخمی از جاودانگی بودند. در حالی که رنج های امروز بیشتر در پی درک حضور هستند، هنر تعاملی و ادبیات پست مدرن امروز را نگاه کنید. در پی شکست روایت دانای کل بر می آید و به یک درک حضور از خود در ساحات چند زیستی بسنده می کند.
در تایید اهمیت مفهوم رنج اضافه کنم که هنر و ادبیات امروز -به جهت معناشناختی ـ به تمامی محصول زیستمندی و بخشیدن ابعاد معنایی یا گسترش دادن مفهوم رنج است.
@soroodhaye_golpar
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
بنظر می رسد مهم ترین نکته در بررسی مفهوم رنج در ادبیات، فلسفه و جهان اسطوره این نکته باشد که به رغم مفهوم «رنج »سوژه امکان درک و تجربه ی کیفیت زیستی متفاوتی را در ساحات گونه گون خواهد داشت که در زیستن بدون رنج قابل درک و استنباط نیست نیز از مسیر این تجربه…
🔹پانته آ گلپر🔹:
در یک کلمه رنج در دوران پسا مدرن صورتی زیستمند به خود گرفته است صورتی که به رد جامعیت بسنده نمی کند و توامان باید نمودار حضوری هر چند گاه به گاه و جسته گریخته باشد
رنج در دوران کهن صرفا در پی رد جامعیت و کلیت آگهی بود تا صرفا کنشی عصیانگر اما نه الزاما بالفعل داشته باشد و به نوعی این نظام را در سوژه نهادینه کند که مجبور به پذیرش صرف نیست در حقیقت سوژه در این دوره ابزارهای اعلام حضور به شکلی موثر و توأم با فعلیت در خور را هنوز در دسترس نداشت و صرفا به اعلام موضع بسنده می کرد، علی رغم این امر صورت جهانشمول مفاهیم در دوران پیش از ماشینیزم منجر بدان می شد که کیفیت رنج بیش از دوران مدرن حتی هویت سوژه را به چالش بکشد
در دوران مدرن کیفیت جهانشمول مفاهیم منجمله هستی و هستندگی تغییر کرده است و سوژه هم علی رغم زیستمندی مفهوم رنج نمی تواند مفاهیم جهانشمول را به چالش بکش و بنابراین رنج های کهن یا اسطوره ای کنشمندی قویتری در هستی شناسی سوژه داشتند.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در یک کلمه رنج در دوران پسا مدرن صورتی زیستمند به خود گرفته است صورتی که به رد جامعیت بسنده نمی کند و توامان باید نمودار حضوری هر چند گاه به گاه و جسته گریخته باشد
رنج در دوران کهن صرفا در پی رد جامعیت و کلیت آگهی بود تا صرفا کنشی عصیانگر اما نه الزاما بالفعل داشته باشد و به نوعی این نظام را در سوژه نهادینه کند که مجبور به پذیرش صرف نیست در حقیقت سوژه در این دوره ابزارهای اعلام حضور به شکلی موثر و توأم با فعلیت در خور را هنوز در دسترس نداشت و صرفا به اعلام موضع بسنده می کرد، علی رغم این امر صورت جهانشمول مفاهیم در دوران پیش از ماشینیزم منجر بدان می شد که کیفیت رنج بیش از دوران مدرن حتی هویت سوژه را به چالش بکشد
در دوران مدرن کیفیت جهانشمول مفاهیم منجمله هستی و هستندگی تغییر کرده است و سوژه هم علی رغم زیستمندی مفهوم رنج نمی تواند مفاهیم جهانشمول را به چالش بکش و بنابراین رنج های کهن یا اسطوره ای کنشمندی قویتری در هستی شناسی سوژه داشتند.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک