آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میزنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش میبرند؟
آن دشتی که برهوتش کردهاند
یا آن کوهستانی
که صخرهاش، سنگِ مُرده شورخانه شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمیدانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمیدانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمهاش را غارت کردید؟
آن معشوقهای که در خواب
چشمهایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهاردهاش را ربودید؟
آزادی، اسبیست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میزنند
#شیرکو_بیکس
ترجمه: #بابک_زمانی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میزنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش میبرند؟
آن دشتی که برهوتش کردهاند
یا آن کوهستانی
که صخرهاش، سنگِ مُرده شورخانه شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمیدانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمیدانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمهاش را غارت کردید؟
آن معشوقهای که در خواب
چشمهایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهاردهاش را ربودید؟
آزادی، اسبیست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش میزنند
#شیرکو_بیکس
ترجمه: #بابک_زمانی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
ایران برای ما همه چیز است.
در شرایط کنوني جز اینکه یک ایرانی متعصب و کلهپوک باشیم انتخاب دیگری نداريم.
رضا احمدی
پ.ن حکومت های زیادی میآیند ومیروند اما ایران میماند
زن -زندگی - آزادی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در شرایط کنوني جز اینکه یک ایرانی متعصب و کلهپوک باشیم انتخاب دیگری نداريم.
رضا احمدی
پ.ن حکومت های زیادی میآیند ومیروند اما ایران میماند
زن -زندگی - آزادی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چند روز پیش با نگرانی پرسیدم آهای مهاجرین کجایید کشورتان را نابود کردن وحال میبینم که شما در ایران تنها نیستید این شروع تازهای است.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#فرزانش_سیاسی (۷۷)
#سناریوهای_گذار (۱)
گذار از رژیم اتوکراسی (یکهسالاری یا اقتدارگرایی) به دموکراسی میتواند به چهار سناریو یا پراتیک اصلی رخ دهد: چیرگی نظامی (قدرت بیگانه)، کودتای نظامی (قدرت درونی)، رفورم (از بالا و به کندی)، انقلاب (از پایین و به تندی). در ادامهی این جستار، پیشآمد هریک از این سناریوها را، نگر به فکتهای در دسترس، در ایستار کنونی ایران (ژوییهی ۲۰۲۴) ارزیابی میکنیم.
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (یک)
شاید باورنکردنی بنماید که قدرت بیگانه بتواند در کشوری سیستم دموکراسی برپا کند. چون تا اینجا با آوردن نمونههای ابژکتیو نشان دادهایم که رونمایی دموکراسی با زور بسنده نیست (باید نهادهای شهروندی کارآمدی باشند و پیوسته برای نگهداری و بازسازی سیستم دموکراتیک بکوشند). با وجود این، این رخداد چندین بار در سدهی بیستم پیش آمده است، چه پس از جنگ جهانی اول (در ایتالیا و آلمان و اتریش) و چه پس از جنگ جهانی دوم (در ژاپن و ایتالیا و اتریش و آلمان باختری و چند کشور دیگر).
برای نمونه، با یورش کشورهای همپیمان باختری به آلمان، در ماههای مارس و می ۱۹۴۵، رژیم توتالیتر نِیزیستی سرنگون میشود. آلمان به چهار ناحیه بخش میشود و هر ناحیه را یکی از چهار کشور پیروز (فرانسه، بریتانیا، آمریکا، روسیه) اداره میکند. سرانجام، به موجب پیمان یالتا، سه ناحیهی آن (جنوب باختر، شمال باختر، جنوب) در ۱۹۴۹ با نام جمهوری فدرال آلمان (آلمان باختری) سربلند میکند.
آلمان باختری به هرروی از سیستم سیاسی دموکراتیک با اقتصاد کاپیتالیستی برپایهی بازار آزاد برخودار میشود و باشتاب به یکی از قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی آن زمان جهان بدل میشود که به تراز فرهنگی و تکنیکی بالایی هم دست مییابد. چرایی پایداری دموکراسی در آن، براستی، به پیشینهی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شکوفای آلمان باز میگردد، چنانکه در بخشهای پیشین این جستار به بایستگی بالا بودن چنین شاخصهایی برای پایداری دموکراسی اشاره کردهایم.
در سدهی بیست و یکم، برخی ممکن است چیرگی ارتش ناتو به رهبری آمریکا را بر رژیم اسلامیست تندروی طالبان در افغانستان، در اکتبر و نوامبر ۲۰۰۱، در این رده بگنجانند. انگیزهی این یورش، جدا از نابودی گروه تروریسی القاعده (پس از بدآمد طراحیشدهی برجهای دوقلوی مرکز بازرگانی جهانی در نیویورک)، هدف «رواج دموکراسی» را نیز دربر میگرفت - بنگرید به بخش ۷۱ از این جستار و دکترینی که برژینسکی در این زمینه در کتابش شرح میدهد.
میشود گفت که پس از گزینگان ۲۰۰۴ در آنجا، که حامد کرزی به ریاست جمهوری کشور برگزیده میشود، تا قدرتگیری دوبارهی طالبان در ۲۰۲۱، یک سیستم دموکراسی نسبی در افغانستان برقرار میشود. فراموش نکنیم که در آن بازه، وزارت کاروبار زنان برپا میشود و برنامههای ویژهای برای رشد و آموزش زنان و شرکت دادن آنان در کاروبارهای جامعه طرحریزی و اجرا میشود. ۲۵ درصد کرسیهای مجلس نمایندگان ویژهی زنان میشود. زنان فراوانی در خیابانها پشت فرمان ماشین، و در رادیو تلویزیون پشت میکروفون و رو به دوربین مینشینند. این دستآوردهای بزرگی برای زنان است که پیشتر در آن کشور وجود نداشت. فکت دیگر اینکه، افغانستان دارای قانون اساسی میشود که در آن برابری حقوقی زنان و مردان، آزادی بیان، آزادی رسانهها، و برپایی حزب، و جز آن، برسمیت شناخته میشود. نهادهای آموزش عالی و نیز شبکههای تلویزیونی آزاد فراوانی راهاندازی میشوند... (دنباله دارد)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۱)
گذار از رژیم اتوکراسی (یکهسالاری یا اقتدارگرایی) به دموکراسی میتواند به چهار سناریو یا پراتیک اصلی رخ دهد: چیرگی نظامی (قدرت بیگانه)، کودتای نظامی (قدرت درونی)، رفورم (از بالا و به کندی)، انقلاب (از پایین و به تندی). در ادامهی این جستار، پیشآمد هریک از این سناریوها را، نگر به فکتهای در دسترس، در ایستار کنونی ایران (ژوییهی ۲۰۲۴) ارزیابی میکنیم.
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (یک)
شاید باورنکردنی بنماید که قدرت بیگانه بتواند در کشوری سیستم دموکراسی برپا کند. چون تا اینجا با آوردن نمونههای ابژکتیو نشان دادهایم که رونمایی دموکراسی با زور بسنده نیست (باید نهادهای شهروندی کارآمدی باشند و پیوسته برای نگهداری و بازسازی سیستم دموکراتیک بکوشند). با وجود این، این رخداد چندین بار در سدهی بیستم پیش آمده است، چه پس از جنگ جهانی اول (در ایتالیا و آلمان و اتریش) و چه پس از جنگ جهانی دوم (در ژاپن و ایتالیا و اتریش و آلمان باختری و چند کشور دیگر).
برای نمونه، با یورش کشورهای همپیمان باختری به آلمان، در ماههای مارس و می ۱۹۴۵، رژیم توتالیتر نِیزیستی سرنگون میشود. آلمان به چهار ناحیه بخش میشود و هر ناحیه را یکی از چهار کشور پیروز (فرانسه، بریتانیا، آمریکا، روسیه) اداره میکند. سرانجام، به موجب پیمان یالتا، سه ناحیهی آن (جنوب باختر، شمال باختر، جنوب) در ۱۹۴۹ با نام جمهوری فدرال آلمان (آلمان باختری) سربلند میکند.
آلمان باختری به هرروی از سیستم سیاسی دموکراتیک با اقتصاد کاپیتالیستی برپایهی بازار آزاد برخودار میشود و باشتاب به یکی از قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی آن زمان جهان بدل میشود که به تراز فرهنگی و تکنیکی بالایی هم دست مییابد. چرایی پایداری دموکراسی در آن، براستی، به پیشینهی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شکوفای آلمان باز میگردد، چنانکه در بخشهای پیشین این جستار به بایستگی بالا بودن چنین شاخصهایی برای پایداری دموکراسی اشاره کردهایم.
در سدهی بیست و یکم، برخی ممکن است چیرگی ارتش ناتو به رهبری آمریکا را بر رژیم اسلامیست تندروی طالبان در افغانستان، در اکتبر و نوامبر ۲۰۰۱، در این رده بگنجانند. انگیزهی این یورش، جدا از نابودی گروه تروریسی القاعده (پس از بدآمد طراحیشدهی برجهای دوقلوی مرکز بازرگانی جهانی در نیویورک)، هدف «رواج دموکراسی» را نیز دربر میگرفت - بنگرید به بخش ۷۱ از این جستار و دکترینی که برژینسکی در این زمینه در کتابش شرح میدهد.
میشود گفت که پس از گزینگان ۲۰۰۴ در آنجا، که حامد کرزی به ریاست جمهوری کشور برگزیده میشود، تا قدرتگیری دوبارهی طالبان در ۲۰۲۱، یک سیستم دموکراسی نسبی در افغانستان برقرار میشود. فراموش نکنیم که در آن بازه، وزارت کاروبار زنان برپا میشود و برنامههای ویژهای برای رشد و آموزش زنان و شرکت دادن آنان در کاروبارهای جامعه طرحریزی و اجرا میشود. ۲۵ درصد کرسیهای مجلس نمایندگان ویژهی زنان میشود. زنان فراوانی در خیابانها پشت فرمان ماشین، و در رادیو تلویزیون پشت میکروفون و رو به دوربین مینشینند. این دستآوردهای بزرگی برای زنان است که پیشتر در آن کشور وجود نداشت. فکت دیگر اینکه، افغانستان دارای قانون اساسی میشود که در آن برابری حقوقی زنان و مردان، آزادی بیان، آزادی رسانهها، و برپایی حزب، و جز آن، برسمیت شناخته میشود. نهادهای آموزش عالی و نیز شبکههای تلویزیونی آزاد فراوانی راهاندازی میشوند... (دنباله دارد)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
#فرزانش_سیاسی (۷۷) #سناریوهای_گذار (۱) گذار از رژیم اتوکراسی (یکهسالاری یا اقتدارگرایی) به دموکراسی میتواند به چهار سناریو یا پراتیک اصلی رخ دهد: چیرگی نظامی (قدرت بیگانه)، کودتای نظامی (قدرت درونی)، رفورم (از بالا و به کندی)، انقلاب (از پایین و به تندی).…
#فرزانش_سیاسی (۷۸)
#سناریوهای_گذار (۲)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (دو)
با وجود این، میدانیم که این دستآوردها با قدرتگیری دوبارهی طالبان (به زور) در ۲۰۲۱ از دست میروند. اینکه چه شد که ارتش افغانستان، با آن آموزشها و با سلاحهای پیشرفتهی آمریکایی، چنانکه خبرهایش را همه میدانیم، چنین راحت از گروه تروریستی و «آواره»ی طالبان شکست میخورد، بحث دیگری است که شاید در جای دیگری بدان بپردازیم (و دموکراسیخواهان پس از پیروزی بر رژیمهای یکهسالار کشور خود میتوانند روی آن بررسی دقیقی کنند و از اشتباههای دموکراتهای افغان درس بگیرند)، ولی آنچه میشود گفت این است که همین پیشینهی نزدیک بیست سالهی دموکراسی (بومی و نسبی) در آن کشور میتواند تجربهای باشد که در پایداری سیستم دموکراسی بعدی – که دیر یا زود به ناگزیر باز پیش میآید – اثرگذار باشد. (یعنی نگوییم همه چیز برباد رفته است.)*
در باب ایران، بدیهی است که هیچ ایرانی شریفی خواهان آن نیست که کشورش مکان تاخت و تاز قدرت یا قدرتهای بیگانه قرار گیرد. ولی در اینجا میخواهیم احتمال یا پیشآمد آن را ارزیابی کنیم و پایبند رآلیزم سیاسی باشیم. باری، به نگر نمیرسد که در کوتاهمدت چنین سناریویی برای ایران پیش بیاید.** به ویژه اینکه یگانه قدرتی که هم توانایی و هم انگیزهی اجرای این سناریو را دارد تا شش ماه آینده درگیر کمپینهای گزینگانی خود است و همواره در چنین بازههایی رفتارهای حزب حاکم کنسرواتیو میشود. اینکه در میانمدت میزان این پیشآمد چقدر خواهد شد، به سیاستها و رفتارهای آتی دولت و رژیم ایران در منطقه وابسته است، و نه چندان به سیاستها و رفتارهای داخلی آن. بگذارید پیشداوری نکنیم که چه حزبی در آمريکا پس از گزینگان آبانماه امسال قدرت اجرایی را در دست میگیرد، ولی چنانچه کاندید حزب ریپابلیکن برنده شود، چه بسا پیشینهی سیاستها و رفتارهای رژیم ایران در منطقه هم در میزان قوت این سناریو اثرگذار شود.
*پانوشت: نمونهی عراق هم هست، که آن هم با چیرگی نظامی بیگانه (آمریکا و انگلیس) بر رژیم تکحزبی (بعثی) اقتدارگرای عراق در مارس ۲۰۰۳ به دست آمده است. دموکراسی نسبی عراق همچنان پابرجا ولی لرزان است. این هم چراییهایی دارد که اکنون جای پرداختن به همهی آنها نیست. ولی یک چرایی آن، از نگاهم، وجود رژیم یکهسالار ولایی در همسایگی آن است که میتواند بر شماری از مردم آنجا نفوذ کند، و ازجمله گروههای نیابتی مسلح خود را در آنجا سازمان دهد. خاستگاهها و دلبستگیهای دینی و سنتی مشترک، و سرمایه گذاری فراوان مالی و اقتصادی رژیم در حرمهای مقدس و بارگاههای عبادی همسایه، این نفوذ و اثرگذاری را گریزناپذیر کرده است... (دنباله دارد)
**پانوشت: در اینجا قرارداد میکنیم که تحول کوتاهمدت، تحولی است که کمتر از یکسال بدرازا بکشد، و تحول میانمدت، تحولی است که از یک تا دوازده سال بدرازا بکشد.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۲)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (دو)
با وجود این، میدانیم که این دستآوردها با قدرتگیری دوبارهی طالبان (به زور) در ۲۰۲۱ از دست میروند. اینکه چه شد که ارتش افغانستان، با آن آموزشها و با سلاحهای پیشرفتهی آمریکایی، چنانکه خبرهایش را همه میدانیم، چنین راحت از گروه تروریستی و «آواره»ی طالبان شکست میخورد، بحث دیگری است که شاید در جای دیگری بدان بپردازیم (و دموکراسیخواهان پس از پیروزی بر رژیمهای یکهسالار کشور خود میتوانند روی آن بررسی دقیقی کنند و از اشتباههای دموکراتهای افغان درس بگیرند)، ولی آنچه میشود گفت این است که همین پیشینهی نزدیک بیست سالهی دموکراسی (بومی و نسبی) در آن کشور میتواند تجربهای باشد که در پایداری سیستم دموکراسی بعدی – که دیر یا زود به ناگزیر باز پیش میآید – اثرگذار باشد. (یعنی نگوییم همه چیز برباد رفته است.)*
در باب ایران، بدیهی است که هیچ ایرانی شریفی خواهان آن نیست که کشورش مکان تاخت و تاز قدرت یا قدرتهای بیگانه قرار گیرد. ولی در اینجا میخواهیم احتمال یا پیشآمد آن را ارزیابی کنیم و پایبند رآلیزم سیاسی باشیم. باری، به نگر نمیرسد که در کوتاهمدت چنین سناریویی برای ایران پیش بیاید.** به ویژه اینکه یگانه قدرتی که هم توانایی و هم انگیزهی اجرای این سناریو را دارد تا شش ماه آینده درگیر کمپینهای گزینگانی خود است و همواره در چنین بازههایی رفتارهای حزب حاکم کنسرواتیو میشود. اینکه در میانمدت میزان این پیشآمد چقدر خواهد شد، به سیاستها و رفتارهای آتی دولت و رژیم ایران در منطقه وابسته است، و نه چندان به سیاستها و رفتارهای داخلی آن. بگذارید پیشداوری نکنیم که چه حزبی در آمريکا پس از گزینگان آبانماه امسال قدرت اجرایی را در دست میگیرد، ولی چنانچه کاندید حزب ریپابلیکن برنده شود، چه بسا پیشینهی سیاستها و رفتارهای رژیم ایران در منطقه هم در میزان قوت این سناریو اثرگذار شود.
*پانوشت: نمونهی عراق هم هست، که آن هم با چیرگی نظامی بیگانه (آمریکا و انگلیس) بر رژیم تکحزبی (بعثی) اقتدارگرای عراق در مارس ۲۰۰۳ به دست آمده است. دموکراسی نسبی عراق همچنان پابرجا ولی لرزان است. این هم چراییهایی دارد که اکنون جای پرداختن به همهی آنها نیست. ولی یک چرایی آن، از نگاهم، وجود رژیم یکهسالار ولایی در همسایگی آن است که میتواند بر شماری از مردم آنجا نفوذ کند، و ازجمله گروههای نیابتی مسلح خود را در آنجا سازمان دهد. خاستگاهها و دلبستگیهای دینی و سنتی مشترک، و سرمایه گذاری فراوان مالی و اقتصادی رژیم در حرمهای مقدس و بارگاههای عبادی همسایه، این نفوذ و اثرگذاری را گریزناپذیر کرده است... (دنباله دارد)
**پانوشت: در اینجا قرارداد میکنیم که تحول کوتاهمدت، تحولی است که کمتر از یکسال بدرازا بکشد، و تحول میانمدت، تحولی است که از یک تا دوازده سال بدرازا بکشد.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
#فرزانش_سیاسی (۷۸) #سناریوهای_گذار (۲) سناریوی آ: چیرگی بیگانه (دو) با وجود این، میدانیم که این دستآوردها با قدرتگیری دوبارهی طالبان (به زور) در ۲۰۲۱ از دست میروند. اینکه چه شد که ارتش افغانستان، با آن آموزشها و با سلاحهای پیشرفتهی آمریکایی، چنانکه…
#فرزانش_سیاسی (۷۹)
#سناریوهای_گذار (۳)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه)
مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ کرده و به این رسیده است که از این میان ۱۶ گذار پس از شوک شکست در جنگ با قدرت یا قدرتهای بیرونی رخ داده است. نکته آنکه، شکست در جنگ، حتا اگر قدرت پیروز همهی کشور شکستخورده را تصرف نکند، روایش یا مشروعیت رژیم و پتانسیل سرکوب آن را درهم میشکند و فضایی برای کنشگران دموکراتیک پدید میآورد. بررسی ایشان همچنین نشان میدهد که ۹ گذار به دموکراسی پس از بیرونروی هژمونی قدرت بیرونی رخ داده است. نمونه های آشکار آن را میتوان در پایان کنترل شوروی بر اروپای خاوری در پایان دههی ۱۹۸۰ پیدا کرد.*
*پانوشت: شاید بتوان بازهی ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ خورشیدی) در ایران را نیز تااندازه ای در این رده گنجاند، در بخش بزرگی از این بازه دموکراسی نسبی در کشور برقرار است. این ایستار در پیِ بیرونروی کشورهای همپیمان غربی (پس از تصرف ایران در آگوست و سپتامبر ۱۹۴۱) و بویژه پس از بیرونروی ارتش شوروی پیش میآید. اینکه چنین ایستاری ادامه نمییابد، باز به بسنده نبودن رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باز میگردد. - بنگرید به بخشهای ۷۰ تا ۷۸ از جستار #فرزانش_سیاسی.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۳)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه)
مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ کرده و به این رسیده است که از این میان ۱۶ گذار پس از شوک شکست در جنگ با قدرت یا قدرتهای بیرونی رخ داده است. نکته آنکه، شکست در جنگ، حتا اگر قدرت پیروز همهی کشور شکستخورده را تصرف نکند، روایش یا مشروعیت رژیم و پتانسیل سرکوب آن را درهم میشکند و فضایی برای کنشگران دموکراتیک پدید میآورد. بررسی ایشان همچنین نشان میدهد که ۹ گذار به دموکراسی پس از بیرونروی هژمونی قدرت بیرونی رخ داده است. نمونه های آشکار آن را میتوان در پایان کنترل شوروی بر اروپای خاوری در پایان دههی ۱۹۸۰ پیدا کرد.*
*پانوشت: شاید بتوان بازهی ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ خورشیدی) در ایران را نیز تااندازه ای در این رده گنجاند، در بخش بزرگی از این بازه دموکراسی نسبی در کشور برقرار است. این ایستار در پیِ بیرونروی کشورهای همپیمان غربی (پس از تصرف ایران در آگوست و سپتامبر ۱۹۴۱) و بویژه پس از بیرونروی ارتش شوروی پیش میآید. اینکه چنین ایستاری ادامه نمییابد، باز به بسنده نبودن رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باز میگردد. - بنگرید به بخشهای ۷۰ تا ۷۸ از جستار #فرزانش_سیاسی.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
#فرزانش_سیاسی (۷۹) #سناریوهای_گذار (۳) سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه) مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ…
#فرزانش_سیاسی (۷۹) (پیوست)
#سناریوهای_گذار (۳) (پیوست)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (چهار)
آن زمان که جنبش «زن زندگی آزادی» در ایران رفته رفته از اوج خود بیرون میآمد – به سبب سرکوب بیمانند و همراهی نکردن درخور دانشگاهیان (نه دانشجویان) و حقوقبگیران دولتی، وگرنه این جنبش پایانپذیر نیست - و چند ماهی مانده به تازش ۷ اکتبر حماس به اسراییل (با آن سخنان برانگیختار «شرطبندی روی اسب بازنده» که به باورم چرخشگاه کلیدی در سرنوشت ولایت و درکل خاورمیانه بشمار میآید)، دوستانی میگفتند اگر نخبگان دانشگاهی به جنبش بپیوندند و نیروی سرکوب نپیوندند، همچنان کاری پیش نمیرود. ما میگفتیم بررسیهای پژوهشگران از انقلابها و جنبشهای جهانی نشانمان داده است که با ریزش نخبگان، نیروی سرکوب نیز چیزی نمیگذرد که فرو میریزد، یعنی نخست باید نخبگان ریزش کنند، سپس نیروی سرکوب، لیک در این کشور نخبگان دانشگاهی (به جز اندکی)، از روی عافیتجویی، بهانهی وارون میآوردند که چون نیروی سرکوب ریزش نکرده است، ما نمیتوانیم به جنبش بپیوندیم.
باری، اکنون چه خوشمان بیاید چه نیاید (که من خودم همانا خوشم نمیآید ولی حس سرافکندگی هم ندارم، سرافکندگی و حقارت به گردن ولاییان است)، سناریوی نخست (چیرگی بیگانه) از سناریوهای گذار بیش از همیشه میرود که برآورده شود (و یک نگرانی پیشین خودم این بود که این سناریو با سناریوی دوم، کودتا، همراه شود، که آنوقت الیگارشهای سازگارشده با دگرگونیهای جهانی جای ولاییان را میگیرند، ولی این سناریو اکنون بگمانم کمرنگ شده است). پس، هماکنون، با آمدن ترامپیستها به صحنه، سناریوی چهارم (انقلاب یا دگرگونی از پایین) دیگر معنا ندارد، چون در پراتیک، چیرهشدگان بیرونی هستند که سیستم جایگزین را مینشانند نه مردم و نخبگان شایستهی ایران. با وجود این، چنانچه من و تو از این رخدادها جان بدر ببریم و همچنان هشیاریمان سرجایش باشد، سیستم جایگزین ممکن است ویژگیهای سکولار داشته باشد، و رفته رفته از رگههای دموکراتیک نسبی هم برخوردار شود، ولی تا رسیدن به سکولار دموکراسی راستین و پایدار، زمان فراوان و بلندمدتی در پیش داریم.
✍️ م. میکاییلیان - (۱۹ ژوئن ۲۰۲۵)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۳) (پیوست)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (چهار)
آن زمان که جنبش «زن زندگی آزادی» در ایران رفته رفته از اوج خود بیرون میآمد – به سبب سرکوب بیمانند و همراهی نکردن درخور دانشگاهیان (نه دانشجویان) و حقوقبگیران دولتی، وگرنه این جنبش پایانپذیر نیست - و چند ماهی مانده به تازش ۷ اکتبر حماس به اسراییل (با آن سخنان برانگیختار «شرطبندی روی اسب بازنده» که به باورم چرخشگاه کلیدی در سرنوشت ولایت و درکل خاورمیانه بشمار میآید)، دوستانی میگفتند اگر نخبگان دانشگاهی به جنبش بپیوندند و نیروی سرکوب نپیوندند، همچنان کاری پیش نمیرود. ما میگفتیم بررسیهای پژوهشگران از انقلابها و جنبشهای جهانی نشانمان داده است که با ریزش نخبگان، نیروی سرکوب نیز چیزی نمیگذرد که فرو میریزد، یعنی نخست باید نخبگان ریزش کنند، سپس نیروی سرکوب، لیک در این کشور نخبگان دانشگاهی (به جز اندکی)، از روی عافیتجویی، بهانهی وارون میآوردند که چون نیروی سرکوب ریزش نکرده است، ما نمیتوانیم به جنبش بپیوندیم.
باری، اکنون چه خوشمان بیاید چه نیاید (که من خودم همانا خوشم نمیآید ولی حس سرافکندگی هم ندارم، سرافکندگی و حقارت به گردن ولاییان است)، سناریوی نخست (چیرگی بیگانه) از سناریوهای گذار بیش از همیشه میرود که برآورده شود (و یک نگرانی پیشین خودم این بود که این سناریو با سناریوی دوم، کودتا، همراه شود، که آنوقت الیگارشهای سازگارشده با دگرگونیهای جهانی جای ولاییان را میگیرند، ولی این سناریو اکنون بگمانم کمرنگ شده است). پس، هماکنون، با آمدن ترامپیستها به صحنه، سناریوی چهارم (انقلاب یا دگرگونی از پایین) دیگر معنا ندارد، چون در پراتیک، چیرهشدگان بیرونی هستند که سیستم جایگزین را مینشانند نه مردم و نخبگان شایستهی ایران. با وجود این، چنانچه من و تو از این رخدادها جان بدر ببریم و همچنان هشیاریمان سرجایش باشد، سیستم جایگزین ممکن است ویژگیهای سکولار داشته باشد، و رفته رفته از رگههای دموکراتیک نسبی هم برخوردار شود، ولی تا رسیدن به سکولار دموکراسی راستین و پایدار، زمان فراوان و بلندمدتی در پیش داریم.
✍️ م. میکاییلیان - (۱۹ ژوئن ۲۰۲۵)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
ایران، زخمی اما زنده… همیشه زنده
قربان عباسی
ایران سرزمین اندوههای طولانیست.
سرزمین چشمانی که نسلبهنسل از پشت اشک، آفتاب را دنبال کردهاند.
جایی که هر گلبوتهای را با خون، هر ساز و نغمهای را با ترس، و هر لبخندی را با هزینه خریدهاند.
اما هنوز ایستاده است.
زخمی، خسته، پر چینوچروک، اما زنده.
و لابد، از این یکی هم – از این کابوس تازه بهنام جنگ – جان بهدر خواهد برد.
چه کسی میتواند فراموش کند آن سحرگاه زمستانی را که مغول از دیوارهای خراسان گذشت و زمین را از خون لبریز کرد؟
چه کسی میتواند بخواند از قحطیهای دوران قاجار، که مادران، فرزندانشان را در آغوش خاک کردند؟از بوسهی سنگینی که استبداد بر لب آزادی زد.
از سالهای جنگ، از آژیر قرمز، از صف نفت و کوپن، از آوارگی، از موشکهایی که بر شهرها باریدند و کودکانی که در پناهگاه خوابیدند و دیگر بیدار نشدند.
اما ایران، همان ایران مغموم، باز برخاست.
از زیر خاکستر تهاجمها، از ویرانههای جنگ، از دیوارهای سانسور، از استخوانهای پوسیدهی تبعیدشدگان و تیرخوردهها، برخاست.
نه به مددِ دولتمردان، که به همت مردمی که جز رنج ارثی نگرفتند و با این حال، دلشان به همین خاک سوخت.
و امروز، بار دیگر، بوی باروت میآید.
دوباره آن واژهی شوم: جنگ.
میخواهند خاک وطن را میدان رقابت کنند، استخوان جوانانش را خاکریز ایدئولوژی کنند، و دوباره از خون، پرچم ببافند.
اما ما میدانیم: این مردم، این سرزمین، دیگر توان تاب آوردن جنگی دیگر را ندارد
.
نه جان برای تلف شدن دارد، نه امید برای سوختن.
کودکان این خاک، عدالت میخواهند، نه شهادت؛
نان میخواهند، نه موشک؛
آینده میخواهند، نه پرچمِ آتشگرفتهی دشمنی.
ما از تبار ملتی هستیم که از سقوط تیسفون تا سوختن تبریز، از اشغال اجنبی تا تانکهای بعثی، همه را دیدهایم و هنوز آواز لالایی را فراموش نکردهایم.
ملتی که حافظ داشت در دل فاجعهی مغول، و خیام داشت زیر سایهی تیغ و تعصب، و فردوسی داشت وقتی فرهنگش در حال احتضار بود.
ما زخمیِ تمام قرون تاریکیم، اما هنوز شعر میگوییم، هنوز ساز میزنیم، هنوز عاشق میشویم.
و این یعنی زندهایم.
آری، این وطن، این خاکِ شرمگین، این زبانِ خسته،
باز هم از دل این سیاهی خواهد گذشت.
نه به لطف جنگطلبان، که به مهر مادرانی که برای فرزندانشان زندگی میخواهند، نه مرگ.
نه به نام رهبرانی که در کاخاند، که به همت مردمانی که هنوز در خرابهها بذر امید میکارند.
این جنگ هم بگذرد.
شاید زمین ترک بخورد، شاید آسمان بسوزد، شاید داغ بر داغ بیاید،
اما ما، ملتِ زخمدیدهی سربلند، هنوز بلدیم چگونه از زیر ویرانه، خودمان را بیرون بکشیم.
همانطور که بارها کردیم.
و در آخر، مینویسم برای ایران:
ای مادری که تنات سراسر زخم است، هنوز امید دارم که فردا، با دستهای پینهبستهات، کودکت را در آغوش صلح خواهی گرفت.
تو زندهای، حتی اگر صدای انفجار نزدیکتر از همیشه باشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
قربان عباسی
ایران سرزمین اندوههای طولانیست.
سرزمین چشمانی که نسلبهنسل از پشت اشک، آفتاب را دنبال کردهاند.
جایی که هر گلبوتهای را با خون، هر ساز و نغمهای را با ترس، و هر لبخندی را با هزینه خریدهاند.
اما هنوز ایستاده است.
زخمی، خسته، پر چینوچروک، اما زنده.
و لابد، از این یکی هم – از این کابوس تازه بهنام جنگ – جان بهدر خواهد برد.
چه کسی میتواند فراموش کند آن سحرگاه زمستانی را که مغول از دیوارهای خراسان گذشت و زمین را از خون لبریز کرد؟
چه کسی میتواند بخواند از قحطیهای دوران قاجار، که مادران، فرزندانشان را در آغوش خاک کردند؟از بوسهی سنگینی که استبداد بر لب آزادی زد.
از سالهای جنگ، از آژیر قرمز، از صف نفت و کوپن، از آوارگی، از موشکهایی که بر شهرها باریدند و کودکانی که در پناهگاه خوابیدند و دیگر بیدار نشدند.
اما ایران، همان ایران مغموم، باز برخاست.
از زیر خاکستر تهاجمها، از ویرانههای جنگ، از دیوارهای سانسور، از استخوانهای پوسیدهی تبعیدشدگان و تیرخوردهها، برخاست.
نه به مددِ دولتمردان، که به همت مردمی که جز رنج ارثی نگرفتند و با این حال، دلشان به همین خاک سوخت.
و امروز، بار دیگر، بوی باروت میآید.
دوباره آن واژهی شوم: جنگ.
میخواهند خاک وطن را میدان رقابت کنند، استخوان جوانانش را خاکریز ایدئولوژی کنند، و دوباره از خون، پرچم ببافند.
اما ما میدانیم: این مردم، این سرزمین، دیگر توان تاب آوردن جنگی دیگر را ندارد
.
نه جان برای تلف شدن دارد، نه امید برای سوختن.
کودکان این خاک، عدالت میخواهند، نه شهادت؛
نان میخواهند، نه موشک؛
آینده میخواهند، نه پرچمِ آتشگرفتهی دشمنی.
ما از تبار ملتی هستیم که از سقوط تیسفون تا سوختن تبریز، از اشغال اجنبی تا تانکهای بعثی، همه را دیدهایم و هنوز آواز لالایی را فراموش نکردهایم.
ملتی که حافظ داشت در دل فاجعهی مغول، و خیام داشت زیر سایهی تیغ و تعصب، و فردوسی داشت وقتی فرهنگش در حال احتضار بود.
ما زخمیِ تمام قرون تاریکیم، اما هنوز شعر میگوییم، هنوز ساز میزنیم، هنوز عاشق میشویم.
و این یعنی زندهایم.
آری، این وطن، این خاکِ شرمگین، این زبانِ خسته،
باز هم از دل این سیاهی خواهد گذشت.
نه به لطف جنگطلبان، که به مهر مادرانی که برای فرزندانشان زندگی میخواهند، نه مرگ.
نه به نام رهبرانی که در کاخاند، که به همت مردمانی که هنوز در خرابهها بذر امید میکارند.
این جنگ هم بگذرد.
شاید زمین ترک بخورد، شاید آسمان بسوزد، شاید داغ بر داغ بیاید،
اما ما، ملتِ زخمدیدهی سربلند، هنوز بلدیم چگونه از زیر ویرانه، خودمان را بیرون بکشیم.
همانطور که بارها کردیم.
و در آخر، مینویسم برای ایران:
ای مادری که تنات سراسر زخم است، هنوز امید دارم که فردا، با دستهای پینهبستهات، کودکت را در آغوش صلح خواهی گرفت.
تو زندهای، حتی اگر صدای انفجار نزدیکتر از همیشه باشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در روح وجان من جای داری وطن ...
در روح وجان من جای داری وطن ...
جنگی از سر نفرت، نه شجاعت
قربان عباسی
هیچ انسانی در حالت عادی، تشنهی جنگ نیست. هیچ کودکی با آرزوی دیدن جنازه و خاکستر بزرگ نمیشود. عشق به جنگ، اگر هم پدید آید، نه از جنس دلخوشی است و نه از باور راستین. گاهی از دل زخم برمیخیزد. از دل دلزدگی. از دل نفرتی که سالها انباشتهشده، چون زخمی که نه دیدهشده، نه درمان.
امروز در خیابانهای ایران، وقتی جوانی باخشم میگوید: «بگذار بجنگند، بگذار همهچیز بسوزد»، او درواقع جنگ نمیخواهد؛ او دادخواهی میخواهد. او دیده که چگونه جان انسان، در برابر قدرت، هیچ شده. چگونه صدای مردم خاموش شده، چگونه فقر، بیکاری، تحقیر، سرکوب و دروغ، زندگی را بلعیده است. او میبیند که حاکمانش، از کاخهای بلند، بیتفاوت به رنج مردم، از «مقاومت» میگویند؛ اما خود هرگز گرسنه نمیخوابند، خود هیچگاه فرزندشان را به جنگ نمیفرستند، خود هرگز در پناهگاهها نمیلرزند.
و همینجاست که نفرت شکل میگیرد. نفرتی نهفقط از حاکمیت که از همهچیز. از هر آنچه آنها میگویند خوب است. حتی اگر صلح باشد. حتی اگر آرامش. وقتی سخن از جنگ ایران و اسرائیل پیش میآید، عدهای که تا دیروز جنگستیز بودند، ناگهان از جنگ دفاع میکنند. چرا؟ نه از سر ایمان به آرمانها که از سر انتقام. میگویند: «بگذار همهچیز فروبپاشد»
در یک جامعه سالم، مردم میان خود و حاکمانشان جدایی نمیبینند؛ اما وقتی دیوار بیاعتمادی آنقدر ضخیم میشود که مردم دیگر سخن هیچ مقامی را باور نمیکنند، وقتی احساس میکنند که حاکمان نه نماینده آنها که نماینده منافع خودند، آنگاه هر تصمیمی—حتی عاقلانه—به چشم مردم سمی دیده میشود. آنها حتی اگر بدانند که جنگ فاجعه است، آن را ترجیح میدهند بر وضعیتی که در آن احساس میکنند هیچ چیز در دست خودشان نیست.
و در این نقطه است که خطر آغاز میشود. مردم، خسته از سرکوب، از بیعدالتی، از فقر، از تبعیض، از ریا، آنقدر از حاکمیت منزجر میشوند که اگر دشمن خارجی وارد شود، حاضرند برای تحقیر حاکم خود، با دشمن همصدا شوند. نه از سر خیانت که از سر استیصال.
آنها میخواهند فریاد بزنند: «ما این حکومت را نماینده خود نمیدانیم.» و وقتی هیچ راه فریاد زدن نمیماند، گاهی سکوتشان، گاهی حتی تحسین دشمن، خودش شکلی از اعتراض میشود. تلخ است، اما واقعی.
وقتی حاکمیت سالها صدای مردم را نشنیده، وقتی جز تحقیر و تهدید، پاسخی به خواستههای مشروع آنها نداده، دیگر نباید تعجب کند که چرا برخی از جوانان این کشور، در مواجهه با جنگ، لبخند میزنند. نه چون جنگ را دوست دارند؛ بلکه چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
جنگ، اگر بیاید، بر سر همه خراب خواهد شد؛ اما مسئولیت معنوی و اخلاقی این فاجعه، فقط بر دوش کسانی نیست که دکمهی شلیک را میفشارند. بلکه بر دوش آنانیست که با رفتارشان، مردم را از خود راندهاند، امید را کشتهاند و جامعه را به نقطهای رساندهاند که مرگ، برای برخی، جذابتر از ادامهی زندگی شده.
هیچ ملتی جنگ را نمیستاید، مگر وقتی احساس کند که در صلح، فقط خُرد میشود. پس اگر حاکمان نمیخواهند مردم با آتش بازی کنند، باید به آنها زندگی بدهند. باید اعتماد را بازسازی کنند، کرامت را، عدالت را. وگرنه، هر شلیک دشمن، از دل زخمی مردمی خواهد گذشت که دیگر نمیخواهند در این وضعیت بمانند.
و این، دردناکتر از هر جنگیست.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
قربان عباسی
هیچ انسانی در حالت عادی، تشنهی جنگ نیست. هیچ کودکی با آرزوی دیدن جنازه و خاکستر بزرگ نمیشود. عشق به جنگ، اگر هم پدید آید، نه از جنس دلخوشی است و نه از باور راستین. گاهی از دل زخم برمیخیزد. از دل دلزدگی. از دل نفرتی که سالها انباشتهشده، چون زخمی که نه دیدهشده، نه درمان.
امروز در خیابانهای ایران، وقتی جوانی باخشم میگوید: «بگذار بجنگند، بگذار همهچیز بسوزد»، او درواقع جنگ نمیخواهد؛ او دادخواهی میخواهد. او دیده که چگونه جان انسان، در برابر قدرت، هیچ شده. چگونه صدای مردم خاموش شده، چگونه فقر، بیکاری، تحقیر، سرکوب و دروغ، زندگی را بلعیده است. او میبیند که حاکمانش، از کاخهای بلند، بیتفاوت به رنج مردم، از «مقاومت» میگویند؛ اما خود هرگز گرسنه نمیخوابند، خود هیچگاه فرزندشان را به جنگ نمیفرستند، خود هرگز در پناهگاهها نمیلرزند.
و همینجاست که نفرت شکل میگیرد. نفرتی نهفقط از حاکمیت که از همهچیز. از هر آنچه آنها میگویند خوب است. حتی اگر صلح باشد. حتی اگر آرامش. وقتی سخن از جنگ ایران و اسرائیل پیش میآید، عدهای که تا دیروز جنگستیز بودند، ناگهان از جنگ دفاع میکنند. چرا؟ نه از سر ایمان به آرمانها که از سر انتقام. میگویند: «بگذار همهچیز فروبپاشد»
در یک جامعه سالم، مردم میان خود و حاکمانشان جدایی نمیبینند؛ اما وقتی دیوار بیاعتمادی آنقدر ضخیم میشود که مردم دیگر سخن هیچ مقامی را باور نمیکنند، وقتی احساس میکنند که حاکمان نه نماینده آنها که نماینده منافع خودند، آنگاه هر تصمیمی—حتی عاقلانه—به چشم مردم سمی دیده میشود. آنها حتی اگر بدانند که جنگ فاجعه است، آن را ترجیح میدهند بر وضعیتی که در آن احساس میکنند هیچ چیز در دست خودشان نیست.
و در این نقطه است که خطر آغاز میشود. مردم، خسته از سرکوب، از بیعدالتی، از فقر، از تبعیض، از ریا، آنقدر از حاکمیت منزجر میشوند که اگر دشمن خارجی وارد شود، حاضرند برای تحقیر حاکم خود، با دشمن همصدا شوند. نه از سر خیانت که از سر استیصال.
آنها میخواهند فریاد بزنند: «ما این حکومت را نماینده خود نمیدانیم.» و وقتی هیچ راه فریاد زدن نمیماند، گاهی سکوتشان، گاهی حتی تحسین دشمن، خودش شکلی از اعتراض میشود. تلخ است، اما واقعی.
وقتی حاکمیت سالها صدای مردم را نشنیده، وقتی جز تحقیر و تهدید، پاسخی به خواستههای مشروع آنها نداده، دیگر نباید تعجب کند که چرا برخی از جوانان این کشور، در مواجهه با جنگ، لبخند میزنند. نه چون جنگ را دوست دارند؛ بلکه چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
جنگ، اگر بیاید، بر سر همه خراب خواهد شد؛ اما مسئولیت معنوی و اخلاقی این فاجعه، فقط بر دوش کسانی نیست که دکمهی شلیک را میفشارند. بلکه بر دوش آنانیست که با رفتارشان، مردم را از خود راندهاند، امید را کشتهاند و جامعه را به نقطهای رساندهاند که مرگ، برای برخی، جذابتر از ادامهی زندگی شده.
هیچ ملتی جنگ را نمیستاید، مگر وقتی احساس کند که در صلح، فقط خُرد میشود. پس اگر حاکمان نمیخواهند مردم با آتش بازی کنند، باید به آنها زندگی بدهند. باید اعتماد را بازسازی کنند، کرامت را، عدالت را. وگرنه، هر شلیک دشمن، از دل زخمی مردمی خواهد گذشت که دیگر نمیخواهند در این وضعیت بمانند.
و این، دردناکتر از هر جنگیست.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
@marzockacademy
در جنوب اورشلیم کمی دورتر از دیوارهای شهر قدیمی درهای بود بنام دره هنوز به عبری "Gai-Ben-Hinnom" شناخته میشد. فنیقیان باستان فرزندان خود را به پیشگاهخدای Moloch در اتش میانداختند بعدها که رسم فرزند کشی برافتاد این دره محل رها کردن زباله ولاشه حیوانات وگاه سوزاندن اجساد مردگان شد ونام آن بعنوان مکان منحوس نامبارک در زبانها باقی ماند .نخستین اشاره به این دره در متون تاریخییوشع تورات استکه از آن برای اشاره جغرافیایی به نام قبایل استفاده شده است اشارات دیگری همه این دره به عنوان مکان سوزاندن آتش ومکان تنبیه بدکارانشده است.بسیار متاخرتردر متون رباتیک وتلمودی یهودبنام Gehinnomیا Gehenna بعنوان شکل خلاصه شده این مکان بکار رفته کم کم در فلکور یهود این دره به عنوانمکان تنبیه موقتی ارواح مردگان بدکار یهودی شناخته شده حداکثر زمان تنبیه یک سال بود وبعد از آن روح بسوی مکان مقدس پر میکشید. درواقع در گهینوم تصیفه وانگارزدایی میشد. نخستین بار در مسیحیت است که Gehenna مترادف دریاچه اتش وبه عنوان مکان سوزانده شدن ابدی بدکاران به ار رفته است.هرچند در ترجمه های لاتین عهدجدید در دسترس است عبارت Gehenna با Hades که دنیای زیر زمینی مردگان در اسطوره های یونانیان هم معنا وگاه جابجا به کاررفته است .در زبان عربی حرف گ به ج تغییر میابد وGehennom را جهنم میخواننددره پسر هنوم بعد از یک سفر هزارساله به جهنم جاودان تبدیل میشود ودر انتظار کفار وگنهکاران شعله میکشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
دمکراسی همیناست میتوانی از صدراعظم کشوردر مقام یک شهروند به دادگاه شکایت کنی بدون پیگرد قانونی ..»
دیتِر «دیدی» هالرفوردن کابارتیست و نماینده ی سابق مجلس آلمان، دیتِر دِهم، از صدراعظم فریدریش مرتس (از حزب CDU) به خاطر اظهار نظرش در ارتباط با جنگ اسرائیل علیه ایران شکایت کیفری کردهاند. به گفتهی منابع نزدیک به حدود ۲۰ نفر از امضاکنندگان، این شکایت به دادستان کل فدرال و دادستانی برلین ارائه شده است. در میان امضاکنندگان هنرمندان، موسیقیدانان و کابارههنرمندان حضور دارند. از جمله آنها میتوان به پابلیکنویس پاتریک باب و سیاستمدار حزب BSW، آندری هونکو، اشاره کرد. زمینهی ماجرا به اظهارات صدراعظم آلمان در حاشیه نشست گروه هفت (G7) در کانادا بازمیگردد. فریدریش مرتس در گفتوگو با یک خبرنگار شبکه ZDF و با اشاره به جنگ در خاورمیانه گفته بود: «این همان کار کثیفی است که اسرائیل برای همهی ما انجام میدهد.» مرتس در این اظهارنظر، از واژههایی استفاده کرد که پیشتر خبرنگار به کار برده بود. این سخنان از سوی منتقدان، «غیراخلاقی و غیرانسانی» توصیف شدهاند.
امضاکنندگان شکایتنامه خواستار پیامدهای قانونی برای صدراعظم شدهاند. آنها میگویند: «حتی اگر محل بیان این سخنان در خارج از کشور بوده و از نظر حقوقی مستقیماً قابل پیگرد نباشد، اما هدف آن روشن است: تأثیرگذاری در داخل آلمان.» به گفتهی آنها، ماده ۸۰a قانون کیفری آلمان تحریک به جنگ تهاجمی را مشمول مجازات میداند، بهویژه اگر «با انگیزههای تبلیغاتی و تحریکآمیز که احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد» همراه باشد. آنان اضافه میکنند: «این مورد – چه در قبال افکار عمومی آلمان، و چه در قبال مردم رنجکشیدهی ایران، لبنان و غزه – بهویژه از جانب صدراعظم، تأثیر بارزی دارد.» آنها نتیجه میگیرند که افزودن عبارت «برای همهی ما» به اصطلاح «کار کثیف» حتی در تفسیر محدود حقوقی نیز نقض قانون محسوب میشود. با این حال، بند 80a قانون کیفری آلمان از زمان اصلاحات سال ۲۰۱۷ به «تحریک به ارتکاب جنایت تجاوز» اشاره دارد. این بند به قانون کیفری بینالمللی (Völkerstrafgesetzbuch) ارجاع میدهد، که در آن به حملات جنگی نیز پرداخته شده است – از جمله برنامهریزی یا تسهیل یک جنگ تهاجمی.
علاوه بر این، امضاکنندگان تأکید میکنند که مرتس برخلاف «اندیشه تفاهم میان ملتها» و «اصل صلحطلبی» که هر دو در قانون اساسی آلمان (Grundgesetz) نهادینه شدهاند، عمل کرده است. طبق سوگند رسمی خود، او ملزم به رعایت این اصول است. با این حال، این موارد بهتنهایی احتمالاً جنبه کیفری ندارند.
امضاکنندگان همچنین اظهار میدارند: «صدر اعظم اکنون به نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، استناد میکند که مدعی است با اقدامات اخیر خود مانع از تولید بمب اتمی ایران شده است.» اما به گفتهی آنان، این ادعا از سوی سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده رد شده است. «در این زمینه باید افزود که نتانیاهو از سال ۲۰۰۲ – یعنی به مدت ۲۳ سال – بهطور مداوم مدعی است ایران در آستانه ساخت بمب اتمی قرار دارد.» تحسین «جنگ تهاجمی اسرائیل» بهعنوان «کار کثیف برای همهی ما» همچنین در تضاد با منشور سازمان ملل متحد قرار دارد. طبق ماده ۲.۳ این منشور آمده است: «همه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق روشهای صلحآمیز حلوفصل میکنند...». امضاکنندگان از جمله هالرفوردن و دهم همچنین به ماده ۲.۴ منشور اشاره میکنند که تصریح میکند: «همه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید یا کاربرد زور که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری باشد، یا با اهداف سازمان ملل ناسازگار باشد، خودداری میورزند.»
در شکایت کیفری مطرحشده، حتی به فریدریش مرتس استفاده از واژگان نازیها نسبت داده شده است. در آن آمده: «اوایل سال ۱۹۴۲، آگوست هِفنر، افسر بلندپایه اساس، کشتار دستهجمعی ۳۴٬۰۰۰ یهودی را در عرض ۴۸ ساعت در بابین یار، با همین واژهی بیرحمانه و کنایهآمیز "کار کثیف" توجیه کرده بود.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
دیتِر «دیدی» هالرفوردن کابارتیست و نماینده ی سابق مجلس آلمان، دیتِر دِهم، از صدراعظم فریدریش مرتس (از حزب CDU) به خاطر اظهار نظرش در ارتباط با جنگ اسرائیل علیه ایران شکایت کیفری کردهاند. به گفتهی منابع نزدیک به حدود ۲۰ نفر از امضاکنندگان، این شکایت به دادستان کل فدرال و دادستانی برلین ارائه شده است. در میان امضاکنندگان هنرمندان، موسیقیدانان و کابارههنرمندان حضور دارند. از جمله آنها میتوان به پابلیکنویس پاتریک باب و سیاستمدار حزب BSW، آندری هونکو، اشاره کرد. زمینهی ماجرا به اظهارات صدراعظم آلمان در حاشیه نشست گروه هفت (G7) در کانادا بازمیگردد. فریدریش مرتس در گفتوگو با یک خبرنگار شبکه ZDF و با اشاره به جنگ در خاورمیانه گفته بود: «این همان کار کثیفی است که اسرائیل برای همهی ما انجام میدهد.» مرتس در این اظهارنظر، از واژههایی استفاده کرد که پیشتر خبرنگار به کار برده بود. این سخنان از سوی منتقدان، «غیراخلاقی و غیرانسانی» توصیف شدهاند.
امضاکنندگان شکایتنامه خواستار پیامدهای قانونی برای صدراعظم شدهاند. آنها میگویند: «حتی اگر محل بیان این سخنان در خارج از کشور بوده و از نظر حقوقی مستقیماً قابل پیگرد نباشد، اما هدف آن روشن است: تأثیرگذاری در داخل آلمان.» به گفتهی آنها، ماده ۸۰a قانون کیفری آلمان تحریک به جنگ تهاجمی را مشمول مجازات میداند، بهویژه اگر «با انگیزههای تبلیغاتی و تحریکآمیز که احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد» همراه باشد. آنان اضافه میکنند: «این مورد – چه در قبال افکار عمومی آلمان، و چه در قبال مردم رنجکشیدهی ایران، لبنان و غزه – بهویژه از جانب صدراعظم، تأثیر بارزی دارد.» آنها نتیجه میگیرند که افزودن عبارت «برای همهی ما» به اصطلاح «کار کثیف» حتی در تفسیر محدود حقوقی نیز نقض قانون محسوب میشود. با این حال، بند 80a قانون کیفری آلمان از زمان اصلاحات سال ۲۰۱۷ به «تحریک به ارتکاب جنایت تجاوز» اشاره دارد. این بند به قانون کیفری بینالمللی (Völkerstrafgesetzbuch) ارجاع میدهد، که در آن به حملات جنگی نیز پرداخته شده است – از جمله برنامهریزی یا تسهیل یک جنگ تهاجمی.
علاوه بر این، امضاکنندگان تأکید میکنند که مرتس برخلاف «اندیشه تفاهم میان ملتها» و «اصل صلحطلبی» که هر دو در قانون اساسی آلمان (Grundgesetz) نهادینه شدهاند، عمل کرده است. طبق سوگند رسمی خود، او ملزم به رعایت این اصول است. با این حال، این موارد بهتنهایی احتمالاً جنبه کیفری ندارند.
امضاکنندگان همچنین اظهار میدارند: «صدر اعظم اکنون به نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، استناد میکند که مدعی است با اقدامات اخیر خود مانع از تولید بمب اتمی ایران شده است.» اما به گفتهی آنان، این ادعا از سوی سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده رد شده است. «در این زمینه باید افزود که نتانیاهو از سال ۲۰۰۲ – یعنی به مدت ۲۳ سال – بهطور مداوم مدعی است ایران در آستانه ساخت بمب اتمی قرار دارد.» تحسین «جنگ تهاجمی اسرائیل» بهعنوان «کار کثیف برای همهی ما» همچنین در تضاد با منشور سازمان ملل متحد قرار دارد. طبق ماده ۲.۳ این منشور آمده است: «همه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق روشهای صلحآمیز حلوفصل میکنند...». امضاکنندگان از جمله هالرفوردن و دهم همچنین به ماده ۲.۴ منشور اشاره میکنند که تصریح میکند: «همه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید یا کاربرد زور که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری باشد، یا با اهداف سازمان ملل ناسازگار باشد، خودداری میورزند.»
در شکایت کیفری مطرحشده، حتی به فریدریش مرتس استفاده از واژگان نازیها نسبت داده شده است. در آن آمده: «اوایل سال ۱۹۴۲، آگوست هِفنر، افسر بلندپایه اساس، کشتار دستهجمعی ۳۴٬۰۰۰ یهودی را در عرض ۴۸ ساعت در بابین یار، با همین واژهی بیرحمانه و کنایهآمیز "کار کثیف" توجیه کرده بود.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک