آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
#فرزانش_سیاسی (۷۸) #سناریوهای_گذار (۲) سناریوی آ: چیرگی بیگانه (دو) با وجود این، میدانیم که این دستآوردها با قدرتگیری دوبارهی طالبان (به زور) در ۲۰۲۱ از دست میروند. اینکه چه شد که ارتش افغانستان، با آن آموزشها و با سلاحهای پیشرفتهی آمریکایی، چنانکه…
#فرزانش_سیاسی (۷۹)
#سناریوهای_گذار (۳)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه)
مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ کرده و به این رسیده است که از این میان ۱۶ گذار پس از شوک شکست در جنگ با قدرت یا قدرتهای بیرونی رخ داده است. نکته آنکه، شکست در جنگ، حتا اگر قدرت پیروز همهی کشور شکستخورده را تصرف نکند، روایش یا مشروعیت رژیم و پتانسیل سرکوب آن را درهم میشکند و فضایی برای کنشگران دموکراتیک پدید میآورد. بررسی ایشان همچنین نشان میدهد که ۹ گذار به دموکراسی پس از بیرونروی هژمونی قدرت بیرونی رخ داده است. نمونه های آشکار آن را میتوان در پایان کنترل شوروی بر اروپای خاوری در پایان دههی ۱۹۸۰ پیدا کرد.*
*پانوشت: شاید بتوان بازهی ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ خورشیدی) در ایران را نیز تااندازه ای در این رده گنجاند، در بخش بزرگی از این بازه دموکراسی نسبی در کشور برقرار است. این ایستار در پیِ بیرونروی کشورهای همپیمان غربی (پس از تصرف ایران در آگوست و سپتامبر ۱۹۴۱) و بویژه پس از بیرونروی ارتش شوروی پیش میآید. اینکه چنین ایستاری ادامه نمییابد، باز به بسنده نبودن رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باز میگردد. - بنگرید به بخشهای ۷۰ تا ۷۸ از جستار #فرزانش_سیاسی.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۳)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه)
مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ کرده و به این رسیده است که از این میان ۱۶ گذار پس از شوک شکست در جنگ با قدرت یا قدرتهای بیرونی رخ داده است. نکته آنکه، شکست در جنگ، حتا اگر قدرت پیروز همهی کشور شکستخورده را تصرف نکند، روایش یا مشروعیت رژیم و پتانسیل سرکوب آن را درهم میشکند و فضایی برای کنشگران دموکراتیک پدید میآورد. بررسی ایشان همچنین نشان میدهد که ۹ گذار به دموکراسی پس از بیرونروی هژمونی قدرت بیرونی رخ داده است. نمونه های آشکار آن را میتوان در پایان کنترل شوروی بر اروپای خاوری در پایان دههی ۱۹۸۰ پیدا کرد.*
*پانوشت: شاید بتوان بازهی ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) تا ۱۹۵۳ (۱۳۳۲ خورشیدی) در ایران را نیز تااندازه ای در این رده گنجاند، در بخش بزرگی از این بازه دموکراسی نسبی در کشور برقرار است. این ایستار در پیِ بیرونروی کشورهای همپیمان غربی (پس از تصرف ایران در آگوست و سپتامبر ۱۹۴۱) و بویژه پس از بیرونروی ارتش شوروی پیش میآید. اینکه چنین ایستاری ادامه نمییابد، باز به بسنده نبودن رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه باز میگردد. - بنگرید به بخشهای ۷۰ تا ۷۸ از جستار #فرزانش_سیاسی.
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
#فرزانش_سیاسی (۷۹) #سناریوهای_گذار (۳) سناریوی آ: چیرگی بیگانه (سه) مایکل میلر دستآورد پژوهشهایش را بر روی ۱۳۹ گذار به دموکراسی از ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۴ در کتاب «شوک به سیستم: کودتاها، رایگیریها، و جنگ در گذرگاه دموکراتیکشدن» (۲۰۲۱، نشر دانشگاه پرینستن)، چاپ…
#فرزانش_سیاسی (۷۹) (پیوست)
#سناریوهای_گذار (۳) (پیوست)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (چهار)
آن زمان که جنبش «زن زندگی آزادی» در ایران رفته رفته از اوج خود بیرون میآمد – به سبب سرکوب بیمانند و همراهی نکردن درخور دانشگاهیان (نه دانشجویان) و حقوقبگیران دولتی، وگرنه این جنبش پایانپذیر نیست - و چند ماهی مانده به تازش ۷ اکتبر حماس به اسراییل (با آن سخنان برانگیختار «شرطبندی روی اسب بازنده» که به باورم چرخشگاه کلیدی در سرنوشت ولایت و درکل خاورمیانه بشمار میآید)، دوستانی میگفتند اگر نخبگان دانشگاهی به جنبش بپیوندند و نیروی سرکوب نپیوندند، همچنان کاری پیش نمیرود. ما میگفتیم بررسیهای پژوهشگران از انقلابها و جنبشهای جهانی نشانمان داده است که با ریزش نخبگان، نیروی سرکوب نیز چیزی نمیگذرد که فرو میریزد، یعنی نخست باید نخبگان ریزش کنند، سپس نیروی سرکوب، لیک در این کشور نخبگان دانشگاهی (به جز اندکی)، از روی عافیتجویی، بهانهی وارون میآوردند که چون نیروی سرکوب ریزش نکرده است، ما نمیتوانیم به جنبش بپیوندیم.
باری، اکنون چه خوشمان بیاید چه نیاید (که من خودم همانا خوشم نمیآید ولی حس سرافکندگی هم ندارم، سرافکندگی و حقارت به گردن ولاییان است)، سناریوی نخست (چیرگی بیگانه) از سناریوهای گذار بیش از همیشه میرود که برآورده شود (و یک نگرانی پیشین خودم این بود که این سناریو با سناریوی دوم، کودتا، همراه شود، که آنوقت الیگارشهای سازگارشده با دگرگونیهای جهانی جای ولاییان را میگیرند، ولی این سناریو اکنون بگمانم کمرنگ شده است). پس، هماکنون، با آمدن ترامپیستها به صحنه، سناریوی چهارم (انقلاب یا دگرگونی از پایین) دیگر معنا ندارد، چون در پراتیک، چیرهشدگان بیرونی هستند که سیستم جایگزین را مینشانند نه مردم و نخبگان شایستهی ایران. با وجود این، چنانچه من و تو از این رخدادها جان بدر ببریم و همچنان هشیاریمان سرجایش باشد، سیستم جایگزین ممکن است ویژگیهای سکولار داشته باشد، و رفته رفته از رگههای دموکراتیک نسبی هم برخوردار شود، ولی تا رسیدن به سکولار دموکراسی راستین و پایدار، زمان فراوان و بلندمدتی در پیش داریم.
✍️ م. میکاییلیان - (۱۹ ژوئن ۲۰۲۵)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#سناریوهای_گذار (۳) (پیوست)
سناریوی آ: چیرگی بیگانه (چهار)
آن زمان که جنبش «زن زندگی آزادی» در ایران رفته رفته از اوج خود بیرون میآمد – به سبب سرکوب بیمانند و همراهی نکردن درخور دانشگاهیان (نه دانشجویان) و حقوقبگیران دولتی، وگرنه این جنبش پایانپذیر نیست - و چند ماهی مانده به تازش ۷ اکتبر حماس به اسراییل (با آن سخنان برانگیختار «شرطبندی روی اسب بازنده» که به باورم چرخشگاه کلیدی در سرنوشت ولایت و درکل خاورمیانه بشمار میآید)، دوستانی میگفتند اگر نخبگان دانشگاهی به جنبش بپیوندند و نیروی سرکوب نپیوندند، همچنان کاری پیش نمیرود. ما میگفتیم بررسیهای پژوهشگران از انقلابها و جنبشهای جهانی نشانمان داده است که با ریزش نخبگان، نیروی سرکوب نیز چیزی نمیگذرد که فرو میریزد، یعنی نخست باید نخبگان ریزش کنند، سپس نیروی سرکوب، لیک در این کشور نخبگان دانشگاهی (به جز اندکی)، از روی عافیتجویی، بهانهی وارون میآوردند که چون نیروی سرکوب ریزش نکرده است، ما نمیتوانیم به جنبش بپیوندیم.
باری، اکنون چه خوشمان بیاید چه نیاید (که من خودم همانا خوشم نمیآید ولی حس سرافکندگی هم ندارم، سرافکندگی و حقارت به گردن ولاییان است)، سناریوی نخست (چیرگی بیگانه) از سناریوهای گذار بیش از همیشه میرود که برآورده شود (و یک نگرانی پیشین خودم این بود که این سناریو با سناریوی دوم، کودتا، همراه شود، که آنوقت الیگارشهای سازگارشده با دگرگونیهای جهانی جای ولاییان را میگیرند، ولی این سناریو اکنون بگمانم کمرنگ شده است). پس، هماکنون، با آمدن ترامپیستها به صحنه، سناریوی چهارم (انقلاب یا دگرگونی از پایین) دیگر معنا ندارد، چون در پراتیک، چیرهشدگان بیرونی هستند که سیستم جایگزین را مینشانند نه مردم و نخبگان شایستهی ایران. با وجود این، چنانچه من و تو از این رخدادها جان بدر ببریم و همچنان هشیاریمان سرجایش باشد، سیستم جایگزین ممکن است ویژگیهای سکولار داشته باشد، و رفته رفته از رگههای دموکراتیک نسبی هم برخوردار شود، ولی تا رسیدن به سکولار دموکراسی راستین و پایدار، زمان فراوان و بلندمدتی در پیش داریم.
✍️ م. میکاییلیان - (۱۹ ژوئن ۲۰۲۵)
@mithra_philosophy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
ایران، زخمی اما زنده… همیشه زنده
قربان عباسی
ایران سرزمین اندوههای طولانیست.
سرزمین چشمانی که نسلبهنسل از پشت اشک، آفتاب را دنبال کردهاند.
جایی که هر گلبوتهای را با خون، هر ساز و نغمهای را با ترس، و هر لبخندی را با هزینه خریدهاند.
اما هنوز ایستاده است.
زخمی، خسته، پر چینوچروک، اما زنده.
و لابد، از این یکی هم – از این کابوس تازه بهنام جنگ – جان بهدر خواهد برد.
چه کسی میتواند فراموش کند آن سحرگاه زمستانی را که مغول از دیوارهای خراسان گذشت و زمین را از خون لبریز کرد؟
چه کسی میتواند بخواند از قحطیهای دوران قاجار، که مادران، فرزندانشان را در آغوش خاک کردند؟از بوسهی سنگینی که استبداد بر لب آزادی زد.
از سالهای جنگ، از آژیر قرمز، از صف نفت و کوپن، از آوارگی، از موشکهایی که بر شهرها باریدند و کودکانی که در پناهگاه خوابیدند و دیگر بیدار نشدند.
اما ایران، همان ایران مغموم، باز برخاست.
از زیر خاکستر تهاجمها، از ویرانههای جنگ، از دیوارهای سانسور، از استخوانهای پوسیدهی تبعیدشدگان و تیرخوردهها، برخاست.
نه به مددِ دولتمردان، که به همت مردمی که جز رنج ارثی نگرفتند و با این حال، دلشان به همین خاک سوخت.
و امروز، بار دیگر، بوی باروت میآید.
دوباره آن واژهی شوم: جنگ.
میخواهند خاک وطن را میدان رقابت کنند، استخوان جوانانش را خاکریز ایدئولوژی کنند، و دوباره از خون، پرچم ببافند.
اما ما میدانیم: این مردم، این سرزمین، دیگر توان تاب آوردن جنگی دیگر را ندارد
.
نه جان برای تلف شدن دارد، نه امید برای سوختن.
کودکان این خاک، عدالت میخواهند، نه شهادت؛
نان میخواهند، نه موشک؛
آینده میخواهند، نه پرچمِ آتشگرفتهی دشمنی.
ما از تبار ملتی هستیم که از سقوط تیسفون تا سوختن تبریز، از اشغال اجنبی تا تانکهای بعثی، همه را دیدهایم و هنوز آواز لالایی را فراموش نکردهایم.
ملتی که حافظ داشت در دل فاجعهی مغول، و خیام داشت زیر سایهی تیغ و تعصب، و فردوسی داشت وقتی فرهنگش در حال احتضار بود.
ما زخمیِ تمام قرون تاریکیم، اما هنوز شعر میگوییم، هنوز ساز میزنیم، هنوز عاشق میشویم.
و این یعنی زندهایم.
آری، این وطن، این خاکِ شرمگین، این زبانِ خسته،
باز هم از دل این سیاهی خواهد گذشت.
نه به لطف جنگطلبان، که به مهر مادرانی که برای فرزندانشان زندگی میخواهند، نه مرگ.
نه به نام رهبرانی که در کاخاند، که به همت مردمانی که هنوز در خرابهها بذر امید میکارند.
این جنگ هم بگذرد.
شاید زمین ترک بخورد، شاید آسمان بسوزد، شاید داغ بر داغ بیاید،
اما ما، ملتِ زخمدیدهی سربلند، هنوز بلدیم چگونه از زیر ویرانه، خودمان را بیرون بکشیم.
همانطور که بارها کردیم.
و در آخر، مینویسم برای ایران:
ای مادری که تنات سراسر زخم است، هنوز امید دارم که فردا، با دستهای پینهبستهات، کودکت را در آغوش صلح خواهی گرفت.
تو زندهای، حتی اگر صدای انفجار نزدیکتر از همیشه باشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
قربان عباسی
ایران سرزمین اندوههای طولانیست.
سرزمین چشمانی که نسلبهنسل از پشت اشک، آفتاب را دنبال کردهاند.
جایی که هر گلبوتهای را با خون، هر ساز و نغمهای را با ترس، و هر لبخندی را با هزینه خریدهاند.
اما هنوز ایستاده است.
زخمی، خسته، پر چینوچروک، اما زنده.
و لابد، از این یکی هم – از این کابوس تازه بهنام جنگ – جان بهدر خواهد برد.
چه کسی میتواند فراموش کند آن سحرگاه زمستانی را که مغول از دیوارهای خراسان گذشت و زمین را از خون لبریز کرد؟
چه کسی میتواند بخواند از قحطیهای دوران قاجار، که مادران، فرزندانشان را در آغوش خاک کردند؟از بوسهی سنگینی که استبداد بر لب آزادی زد.
از سالهای جنگ، از آژیر قرمز، از صف نفت و کوپن، از آوارگی، از موشکهایی که بر شهرها باریدند و کودکانی که در پناهگاه خوابیدند و دیگر بیدار نشدند.
اما ایران، همان ایران مغموم، باز برخاست.
از زیر خاکستر تهاجمها، از ویرانههای جنگ، از دیوارهای سانسور، از استخوانهای پوسیدهی تبعیدشدگان و تیرخوردهها، برخاست.
نه به مددِ دولتمردان، که به همت مردمی که جز رنج ارثی نگرفتند و با این حال، دلشان به همین خاک سوخت.
و امروز، بار دیگر، بوی باروت میآید.
دوباره آن واژهی شوم: جنگ.
میخواهند خاک وطن را میدان رقابت کنند، استخوان جوانانش را خاکریز ایدئولوژی کنند، و دوباره از خون، پرچم ببافند.
اما ما میدانیم: این مردم، این سرزمین، دیگر توان تاب آوردن جنگی دیگر را ندارد
.
نه جان برای تلف شدن دارد، نه امید برای سوختن.
کودکان این خاک، عدالت میخواهند، نه شهادت؛
نان میخواهند، نه موشک؛
آینده میخواهند، نه پرچمِ آتشگرفتهی دشمنی.
ما از تبار ملتی هستیم که از سقوط تیسفون تا سوختن تبریز، از اشغال اجنبی تا تانکهای بعثی، همه را دیدهایم و هنوز آواز لالایی را فراموش نکردهایم.
ملتی که حافظ داشت در دل فاجعهی مغول، و خیام داشت زیر سایهی تیغ و تعصب، و فردوسی داشت وقتی فرهنگش در حال احتضار بود.
ما زخمیِ تمام قرون تاریکیم، اما هنوز شعر میگوییم، هنوز ساز میزنیم، هنوز عاشق میشویم.
و این یعنی زندهایم.
آری، این وطن، این خاکِ شرمگین، این زبانِ خسته،
باز هم از دل این سیاهی خواهد گذشت.
نه به لطف جنگطلبان، که به مهر مادرانی که برای فرزندانشان زندگی میخواهند، نه مرگ.
نه به نام رهبرانی که در کاخاند، که به همت مردمانی که هنوز در خرابهها بذر امید میکارند.
این جنگ هم بگذرد.
شاید زمین ترک بخورد، شاید آسمان بسوزد، شاید داغ بر داغ بیاید،
اما ما، ملتِ زخمدیدهی سربلند، هنوز بلدیم چگونه از زیر ویرانه، خودمان را بیرون بکشیم.
همانطور که بارها کردیم.
و در آخر، مینویسم برای ایران:
ای مادری که تنات سراسر زخم است، هنوز امید دارم که فردا، با دستهای پینهبستهات، کودکت را در آغوش صلح خواهی گرفت.
تو زندهای، حتی اگر صدای انفجار نزدیکتر از همیشه باشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در روح وجان من جای داری وطن ...
در روح وجان من جای داری وطن ...
جنگی از سر نفرت، نه شجاعت
قربان عباسی
هیچ انسانی در حالت عادی، تشنهی جنگ نیست. هیچ کودکی با آرزوی دیدن جنازه و خاکستر بزرگ نمیشود. عشق به جنگ، اگر هم پدید آید، نه از جنس دلخوشی است و نه از باور راستین. گاهی از دل زخم برمیخیزد. از دل دلزدگی. از دل نفرتی که سالها انباشتهشده، چون زخمی که نه دیدهشده، نه درمان.
امروز در خیابانهای ایران، وقتی جوانی باخشم میگوید: «بگذار بجنگند، بگذار همهچیز بسوزد»، او درواقع جنگ نمیخواهد؛ او دادخواهی میخواهد. او دیده که چگونه جان انسان، در برابر قدرت، هیچ شده. چگونه صدای مردم خاموش شده، چگونه فقر، بیکاری، تحقیر، سرکوب و دروغ، زندگی را بلعیده است. او میبیند که حاکمانش، از کاخهای بلند، بیتفاوت به رنج مردم، از «مقاومت» میگویند؛ اما خود هرگز گرسنه نمیخوابند، خود هیچگاه فرزندشان را به جنگ نمیفرستند، خود هرگز در پناهگاهها نمیلرزند.
و همینجاست که نفرت شکل میگیرد. نفرتی نهفقط از حاکمیت که از همهچیز. از هر آنچه آنها میگویند خوب است. حتی اگر صلح باشد. حتی اگر آرامش. وقتی سخن از جنگ ایران و اسرائیل پیش میآید، عدهای که تا دیروز جنگستیز بودند، ناگهان از جنگ دفاع میکنند. چرا؟ نه از سر ایمان به آرمانها که از سر انتقام. میگویند: «بگذار همهچیز فروبپاشد»
در یک جامعه سالم، مردم میان خود و حاکمانشان جدایی نمیبینند؛ اما وقتی دیوار بیاعتمادی آنقدر ضخیم میشود که مردم دیگر سخن هیچ مقامی را باور نمیکنند، وقتی احساس میکنند که حاکمان نه نماینده آنها که نماینده منافع خودند، آنگاه هر تصمیمی—حتی عاقلانه—به چشم مردم سمی دیده میشود. آنها حتی اگر بدانند که جنگ فاجعه است، آن را ترجیح میدهند بر وضعیتی که در آن احساس میکنند هیچ چیز در دست خودشان نیست.
و در این نقطه است که خطر آغاز میشود. مردم، خسته از سرکوب، از بیعدالتی، از فقر، از تبعیض، از ریا، آنقدر از حاکمیت منزجر میشوند که اگر دشمن خارجی وارد شود، حاضرند برای تحقیر حاکم خود، با دشمن همصدا شوند. نه از سر خیانت که از سر استیصال.
آنها میخواهند فریاد بزنند: «ما این حکومت را نماینده خود نمیدانیم.» و وقتی هیچ راه فریاد زدن نمیماند، گاهی سکوتشان، گاهی حتی تحسین دشمن، خودش شکلی از اعتراض میشود. تلخ است، اما واقعی.
وقتی حاکمیت سالها صدای مردم را نشنیده، وقتی جز تحقیر و تهدید، پاسخی به خواستههای مشروع آنها نداده، دیگر نباید تعجب کند که چرا برخی از جوانان این کشور، در مواجهه با جنگ، لبخند میزنند. نه چون جنگ را دوست دارند؛ بلکه چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
جنگ، اگر بیاید، بر سر همه خراب خواهد شد؛ اما مسئولیت معنوی و اخلاقی این فاجعه، فقط بر دوش کسانی نیست که دکمهی شلیک را میفشارند. بلکه بر دوش آنانیست که با رفتارشان، مردم را از خود راندهاند، امید را کشتهاند و جامعه را به نقطهای رساندهاند که مرگ، برای برخی، جذابتر از ادامهی زندگی شده.
هیچ ملتی جنگ را نمیستاید، مگر وقتی احساس کند که در صلح، فقط خُرد میشود. پس اگر حاکمان نمیخواهند مردم با آتش بازی کنند، باید به آنها زندگی بدهند. باید اعتماد را بازسازی کنند، کرامت را، عدالت را. وگرنه، هر شلیک دشمن، از دل زخمی مردمی خواهد گذشت که دیگر نمیخواهند در این وضعیت بمانند.
و این، دردناکتر از هر جنگیست.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
قربان عباسی
هیچ انسانی در حالت عادی، تشنهی جنگ نیست. هیچ کودکی با آرزوی دیدن جنازه و خاکستر بزرگ نمیشود. عشق به جنگ، اگر هم پدید آید، نه از جنس دلخوشی است و نه از باور راستین. گاهی از دل زخم برمیخیزد. از دل دلزدگی. از دل نفرتی که سالها انباشتهشده، چون زخمی که نه دیدهشده، نه درمان.
امروز در خیابانهای ایران، وقتی جوانی باخشم میگوید: «بگذار بجنگند، بگذار همهچیز بسوزد»، او درواقع جنگ نمیخواهد؛ او دادخواهی میخواهد. او دیده که چگونه جان انسان، در برابر قدرت، هیچ شده. چگونه صدای مردم خاموش شده، چگونه فقر، بیکاری، تحقیر، سرکوب و دروغ، زندگی را بلعیده است. او میبیند که حاکمانش، از کاخهای بلند، بیتفاوت به رنج مردم، از «مقاومت» میگویند؛ اما خود هرگز گرسنه نمیخوابند، خود هیچگاه فرزندشان را به جنگ نمیفرستند، خود هرگز در پناهگاهها نمیلرزند.
و همینجاست که نفرت شکل میگیرد. نفرتی نهفقط از حاکمیت که از همهچیز. از هر آنچه آنها میگویند خوب است. حتی اگر صلح باشد. حتی اگر آرامش. وقتی سخن از جنگ ایران و اسرائیل پیش میآید، عدهای که تا دیروز جنگستیز بودند، ناگهان از جنگ دفاع میکنند. چرا؟ نه از سر ایمان به آرمانها که از سر انتقام. میگویند: «بگذار همهچیز فروبپاشد»
در یک جامعه سالم، مردم میان خود و حاکمانشان جدایی نمیبینند؛ اما وقتی دیوار بیاعتمادی آنقدر ضخیم میشود که مردم دیگر سخن هیچ مقامی را باور نمیکنند، وقتی احساس میکنند که حاکمان نه نماینده آنها که نماینده منافع خودند، آنگاه هر تصمیمی—حتی عاقلانه—به چشم مردم سمی دیده میشود. آنها حتی اگر بدانند که جنگ فاجعه است، آن را ترجیح میدهند بر وضعیتی که در آن احساس میکنند هیچ چیز در دست خودشان نیست.
و در این نقطه است که خطر آغاز میشود. مردم، خسته از سرکوب، از بیعدالتی، از فقر، از تبعیض، از ریا، آنقدر از حاکمیت منزجر میشوند که اگر دشمن خارجی وارد شود، حاضرند برای تحقیر حاکم خود، با دشمن همصدا شوند. نه از سر خیانت که از سر استیصال.
آنها میخواهند فریاد بزنند: «ما این حکومت را نماینده خود نمیدانیم.» و وقتی هیچ راه فریاد زدن نمیماند، گاهی سکوتشان، گاهی حتی تحسین دشمن، خودش شکلی از اعتراض میشود. تلخ است، اما واقعی.
وقتی حاکمیت سالها صدای مردم را نشنیده، وقتی جز تحقیر و تهدید، پاسخی به خواستههای مشروع آنها نداده، دیگر نباید تعجب کند که چرا برخی از جوانان این کشور، در مواجهه با جنگ، لبخند میزنند. نه چون جنگ را دوست دارند؛ بلکه چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
جنگ، اگر بیاید، بر سر همه خراب خواهد شد؛ اما مسئولیت معنوی و اخلاقی این فاجعه، فقط بر دوش کسانی نیست که دکمهی شلیک را میفشارند. بلکه بر دوش آنانیست که با رفتارشان، مردم را از خود راندهاند، امید را کشتهاند و جامعه را به نقطهای رساندهاند که مرگ، برای برخی، جذابتر از ادامهی زندگی شده.
هیچ ملتی جنگ را نمیستاید، مگر وقتی احساس کند که در صلح، فقط خُرد میشود. پس اگر حاکمان نمیخواهند مردم با آتش بازی کنند، باید به آنها زندگی بدهند. باید اعتماد را بازسازی کنند، کرامت را، عدالت را. وگرنه، هر شلیک دشمن، از دل زخمی مردمی خواهد گذشت که دیگر نمیخواهند در این وضعیت بمانند.
و این، دردناکتر از هر جنگیست.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
@marzockacademy
در جنوب اورشلیم کمی دورتر از دیوارهای شهر قدیمی درهای بود بنام دره هنوز به عبری "Gai-Ben-Hinnom" شناخته میشد. فنیقیان باستان فرزندان خود را به پیشگاهخدای Moloch در اتش میانداختند بعدها که رسم فرزند کشی برافتاد این دره محل رها کردن زباله ولاشه حیوانات وگاه سوزاندن اجساد مردگان شد ونام آن بعنوان مکان منحوس نامبارک در زبانها باقی ماند .نخستین اشاره به این دره در متون تاریخییوشع تورات استکه از آن برای اشاره جغرافیایی به نام قبایل استفاده شده است اشارات دیگری همه این دره به عنوان مکان سوزاندن آتش ومکان تنبیه بدکارانشده است.بسیار متاخرتردر متون رباتیک وتلمودی یهودبنام Gehinnomیا Gehenna بعنوان شکل خلاصه شده این مکان بکار رفته کم کم در فلکور یهود این دره به عنوانمکان تنبیه موقتی ارواح مردگان بدکار یهودی شناخته شده حداکثر زمان تنبیه یک سال بود وبعد از آن روح بسوی مکان مقدس پر میکشید. درواقع در گهینوم تصیفه وانگارزدایی میشد. نخستین بار در مسیحیت است که Gehenna مترادف دریاچه اتش وبه عنوان مکان سوزانده شدن ابدی بدکاران به ار رفته است.هرچند در ترجمه های لاتین عهدجدید در دسترس است عبارت Gehenna با Hades که دنیای زیر زمینی مردگان در اسطوره های یونانیان هم معنا وگاه جابجا به کاررفته است .در زبان عربی حرف گ به ج تغییر میابد وGehennom را جهنم میخواننددره پسر هنوم بعد از یک سفر هزارساله به جهنم جاودان تبدیل میشود ودر انتظار کفار وگنهکاران شعله میکشد.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
Photo
دمکراسی همیناست میتوانی از صدراعظم کشوردر مقام یک شهروند به دادگاه شکایت کنی بدون پیگرد قانونی ..»
دیتِر «دیدی» هالرفوردن کابارتیست و نماینده ی سابق مجلس آلمان، دیتِر دِهم، از صدراعظم فریدریش مرتس (از حزب CDU) به خاطر اظهار نظرش در ارتباط با جنگ اسرائیل علیه ایران شکایت کیفری کردهاند. به گفتهی منابع نزدیک به حدود ۲۰ نفر از امضاکنندگان، این شکایت به دادستان کل فدرال و دادستانی برلین ارائه شده است. در میان امضاکنندگان هنرمندان، موسیقیدانان و کابارههنرمندان حضور دارند. از جمله آنها میتوان به پابلیکنویس پاتریک باب و سیاستمدار حزب BSW، آندری هونکو، اشاره کرد. زمینهی ماجرا به اظهارات صدراعظم آلمان در حاشیه نشست گروه هفت (G7) در کانادا بازمیگردد. فریدریش مرتس در گفتوگو با یک خبرنگار شبکه ZDF و با اشاره به جنگ در خاورمیانه گفته بود: «این همان کار کثیفی است که اسرائیل برای همهی ما انجام میدهد.» مرتس در این اظهارنظر، از واژههایی استفاده کرد که پیشتر خبرنگار به کار برده بود. این سخنان از سوی منتقدان، «غیراخلاقی و غیرانسانی» توصیف شدهاند.
امضاکنندگان شکایتنامه خواستار پیامدهای قانونی برای صدراعظم شدهاند. آنها میگویند: «حتی اگر محل بیان این سخنان در خارج از کشور بوده و از نظر حقوقی مستقیماً قابل پیگرد نباشد، اما هدف آن روشن است: تأثیرگذاری در داخل آلمان.» به گفتهی آنها، ماده ۸۰a قانون کیفری آلمان تحریک به جنگ تهاجمی را مشمول مجازات میداند، بهویژه اگر «با انگیزههای تبلیغاتی و تحریکآمیز که احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد» همراه باشد. آنان اضافه میکنند: «این مورد – چه در قبال افکار عمومی آلمان، و چه در قبال مردم رنجکشیدهی ایران، لبنان و غزه – بهویژه از جانب صدراعظم، تأثیر بارزی دارد.» آنها نتیجه میگیرند که افزودن عبارت «برای همهی ما» به اصطلاح «کار کثیف» حتی در تفسیر محدود حقوقی نیز نقض قانون محسوب میشود. با این حال، بند 80a قانون کیفری آلمان از زمان اصلاحات سال ۲۰۱۷ به «تحریک به ارتکاب جنایت تجاوز» اشاره دارد. این بند به قانون کیفری بینالمللی (Völkerstrafgesetzbuch) ارجاع میدهد، که در آن به حملات جنگی نیز پرداخته شده است – از جمله برنامهریزی یا تسهیل یک جنگ تهاجمی.
علاوه بر این، امضاکنندگان تأکید میکنند که مرتس برخلاف «اندیشه تفاهم میان ملتها» و «اصل صلحطلبی» که هر دو در قانون اساسی آلمان (Grundgesetz) نهادینه شدهاند، عمل کرده است. طبق سوگند رسمی خود، او ملزم به رعایت این اصول است. با این حال، این موارد بهتنهایی احتمالاً جنبه کیفری ندارند.
امضاکنندگان همچنین اظهار میدارند: «صدر اعظم اکنون به نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، استناد میکند که مدعی است با اقدامات اخیر خود مانع از تولید بمب اتمی ایران شده است.» اما به گفتهی آنان، این ادعا از سوی سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده رد شده است. «در این زمینه باید افزود که نتانیاهو از سال ۲۰۰۲ – یعنی به مدت ۲۳ سال – بهطور مداوم مدعی است ایران در آستانه ساخت بمب اتمی قرار دارد.» تحسین «جنگ تهاجمی اسرائیل» بهعنوان «کار کثیف برای همهی ما» همچنین در تضاد با منشور سازمان ملل متحد قرار دارد. طبق ماده ۲.۳ این منشور آمده است: «همه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق روشهای صلحآمیز حلوفصل میکنند...». امضاکنندگان از جمله هالرفوردن و دهم همچنین به ماده ۲.۴ منشور اشاره میکنند که تصریح میکند: «همه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید یا کاربرد زور که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری باشد، یا با اهداف سازمان ملل ناسازگار باشد، خودداری میورزند.»
در شکایت کیفری مطرحشده، حتی به فریدریش مرتس استفاده از واژگان نازیها نسبت داده شده است. در آن آمده: «اوایل سال ۱۹۴۲، آگوست هِفنر، افسر بلندپایه اساس، کشتار دستهجمعی ۳۴٬۰۰۰ یهودی را در عرض ۴۸ ساعت در بابین یار، با همین واژهی بیرحمانه و کنایهآمیز "کار کثیف" توجیه کرده بود.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
دیتِر «دیدی» هالرفوردن کابارتیست و نماینده ی سابق مجلس آلمان، دیتِر دِهم، از صدراعظم فریدریش مرتس (از حزب CDU) به خاطر اظهار نظرش در ارتباط با جنگ اسرائیل علیه ایران شکایت کیفری کردهاند. به گفتهی منابع نزدیک به حدود ۲۰ نفر از امضاکنندگان، این شکایت به دادستان کل فدرال و دادستانی برلین ارائه شده است. در میان امضاکنندگان هنرمندان، موسیقیدانان و کابارههنرمندان حضور دارند. از جمله آنها میتوان به پابلیکنویس پاتریک باب و سیاستمدار حزب BSW، آندری هونکو، اشاره کرد. زمینهی ماجرا به اظهارات صدراعظم آلمان در حاشیه نشست گروه هفت (G7) در کانادا بازمیگردد. فریدریش مرتس در گفتوگو با یک خبرنگار شبکه ZDF و با اشاره به جنگ در خاورمیانه گفته بود: «این همان کار کثیفی است که اسرائیل برای همهی ما انجام میدهد.» مرتس در این اظهارنظر، از واژههایی استفاده کرد که پیشتر خبرنگار به کار برده بود. این سخنان از سوی منتقدان، «غیراخلاقی و غیرانسانی» توصیف شدهاند.
امضاکنندگان شکایتنامه خواستار پیامدهای قانونی برای صدراعظم شدهاند. آنها میگویند: «حتی اگر محل بیان این سخنان در خارج از کشور بوده و از نظر حقوقی مستقیماً قابل پیگرد نباشد، اما هدف آن روشن است: تأثیرگذاری در داخل آلمان.» به گفتهی آنها، ماده ۸۰a قانون کیفری آلمان تحریک به جنگ تهاجمی را مشمول مجازات میداند، بهویژه اگر «با انگیزههای تبلیغاتی و تحریکآمیز که احساسات مخاطب را هدف قرار میدهد» همراه باشد. آنان اضافه میکنند: «این مورد – چه در قبال افکار عمومی آلمان، و چه در قبال مردم رنجکشیدهی ایران، لبنان و غزه – بهویژه از جانب صدراعظم، تأثیر بارزی دارد.» آنها نتیجه میگیرند که افزودن عبارت «برای همهی ما» به اصطلاح «کار کثیف» حتی در تفسیر محدود حقوقی نیز نقض قانون محسوب میشود. با این حال، بند 80a قانون کیفری آلمان از زمان اصلاحات سال ۲۰۱۷ به «تحریک به ارتکاب جنایت تجاوز» اشاره دارد. این بند به قانون کیفری بینالمللی (Völkerstrafgesetzbuch) ارجاع میدهد، که در آن به حملات جنگی نیز پرداخته شده است – از جمله برنامهریزی یا تسهیل یک جنگ تهاجمی.
علاوه بر این، امضاکنندگان تأکید میکنند که مرتس برخلاف «اندیشه تفاهم میان ملتها» و «اصل صلحطلبی» که هر دو در قانون اساسی آلمان (Grundgesetz) نهادینه شدهاند، عمل کرده است. طبق سوگند رسمی خود، او ملزم به رعایت این اصول است. با این حال، این موارد بهتنهایی احتمالاً جنبه کیفری ندارند.
امضاکنندگان همچنین اظهار میدارند: «صدر اعظم اکنون به نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، استناد میکند که مدعی است با اقدامات اخیر خود مانع از تولید بمب اتمی ایران شده است.» اما به گفتهی آنان، این ادعا از سوی سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده رد شده است. «در این زمینه باید افزود که نتانیاهو از سال ۲۰۰۲ – یعنی به مدت ۲۳ سال – بهطور مداوم مدعی است ایران در آستانه ساخت بمب اتمی قرار دارد.» تحسین «جنگ تهاجمی اسرائیل» بهعنوان «کار کثیف برای همهی ما» همچنین در تضاد با منشور سازمان ملل متحد قرار دارد. طبق ماده ۲.۳ این منشور آمده است: «همه اعضا اختلافات بینالمللی خود را از طریق روشهای صلحآمیز حلوفصل میکنند...». امضاکنندگان از جمله هالرفوردن و دهم همچنین به ماده ۲.۴ منشور اشاره میکنند که تصریح میکند: «همه اعضا در روابط بینالمللی خود از هرگونه تهدید یا کاربرد زور که علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری باشد، یا با اهداف سازمان ملل ناسازگار باشد، خودداری میورزند.»
در شکایت کیفری مطرحشده، حتی به فریدریش مرتس استفاده از واژگان نازیها نسبت داده شده است. در آن آمده: «اوایل سال ۱۹۴۲، آگوست هِفنر، افسر بلندپایه اساس، کشتار دستهجمعی ۳۴٬۰۰۰ یهودی را در عرض ۴۸ ساعت در بابین یار، با همین واژهی بیرحمانه و کنایهآمیز "کار کثیف" توجیه کرده بود.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
چرا جنگ و نسل کشی؟
نوشتهی: ویلیام رابینسون و هوایآن نگویان
ترجمهی: سما اوریاد و کامران معتمدی
در حالی که جهان با وحشت شاهد افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی است و اسرائیل با اتهامات جنایت نسلکشی در دادگاه بینالمللی دادگستری مواجه میشود[۱]، کشتار غزه دریچهای هولناک به بحران فزایندهی سرمایهداری جهانی رو به ما میگشاید. [برای درک بهتر] این بحران جهانی و اتصال نقاط تخریب بیرحمانه غزه توسط اسرائیل لازم است چند قدم عقبتر برویم و بر تصویر بزرگتری متمرکز شویم. سرمایهداری جهانی با بحران ساختاری فوقانباشت (overaccumulation) و رکود مزمن مواجه است. در عین حال گروههای حاکم با بحران سیاسی مشروعیت دولت، هژمونی سرمایهداری و فروپاشی گستردهی اجتماعی، بحران بینالمللی در تقابل ژئوپلیتیکی و بحران اکولوژیکی در ابعاد دورانساز مواجهاند.
شرکتهای بزرگ و نخبگان سیاسی جهانی در خماری مستی از رونق سرمایهداری جهانی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم به سر میبرند. آنها باید اذعان کنند که بحران از کنترل خارج شده است. مجمع جهانی اقتصاد در گزارش ریسک جهانی سال ۲۰۲۳ هشدار داد که جهان با وضعیتی «چند بحرانی» (polycrisis) شامل اثرات فزایندهی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و اقلیمی مواجه است و این بحرانها «در حال همگراییاند تا دههی منحصربهفرد، نامطمئن و متلاطم آینده را شکل دهند». نخبگان داووس شاید هیچ نمیدانند که چطور باید این بحرانها را حل کرد، اما دیگر جناحهای گروههای حاکم در حال آزمایشاند تا ببینند چگونه هرجومرج سیاسی و بیثباتی مالی پایانناپذیر را در مرحلهی جدید و مرگبارتر سرمایهداری جهانی شکل دهند.
در حالی که نتیجهی نظامی جنگ غزه هنوز مشخص نشده، شکی نیست که اسرائیل و توانمندسازانش در دولتهای مرکز نظام سرمایهداری جهانیْ جنگ سیاسی مشروعیت را خواهند باخت. ماههای اولیه محاصرهی غزه نشان داد که محور واشنگتن- ناتو- تلآویو آمادهی عادیسازی نسلکشی حتی با هزینههای سیاسی سنگین بود. با این حال، وضعیت اسفبار فلسطین، حساسیت [و خشم] تودههای مردم سراسر جهان و بهویژه جوانان را برانگیخت و به شورش جهانی مردمی و طبقات کارگر که در سالهای اخیر شتاب بیشتری گرفته و تضادهای سیاسی بحران را تشدید کرده، انرژی تازهای بخشیده است. در ایالات متحده، از جایی که ما این یادداشت را مینویسیم، یک موج فوقالعادهی همبستگی با فلسطین به رهبری نسل جوانتری از یهودیان که خود را با صهیونیسم و دولت یهود یکی نمیدانند، رخ داده است. پرچم فلسطین که در سراسر جهان در تظاهرات خیابانی، رویدادهای ورزشی و پلتفرمهای رسانههای اجتماعی برافراشته شده، به نماد خشم مردمی و انتفاضهی جهانی علیه وضعیت موجود تبدیل شده است.
قرن بیستم شاهد حداقل پنج مورد نسلکشی بهرسمیتشناختهشده بود که توسط کنوانسیون سازمان ملل متحد به عنوان جنایتی که به قصد نابودی یک گروه ملی، اتنیکی، نژادی یا مذهبی بهطور کامل یا جزئی انجام میشود، تعریف شده است. قرن با نسلکشی مردم ناما و هریرو توسط استعمارگران آلمانی از سال ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ در نامیبیای امروزی آغاز شد. به دنبال آن نسلکشی ارامنه توسط عثمانیها در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶، هولوکاست نازیها در سالهای ۱۹۴۵-۱۹۳۹ و نسلکشی رواندا در سال ۱۹۹۴ انجام شد. از آنجایی که نسلکشی اسرائیل در غزه به صورت زنده پخش میشود، [شاهدیم] که قوانین جنگ دیگر اعمال نمیشود، بگذریم که اساساً تلآویو و واشنگتن از این قوانین پیروی نمیکنند. تعداد تلفات غیرنظامیان در غزه در دو ماه اول جنگ نزدیک به ۲۰هزار نفر بود، که از ۲۰ ماه اول درگیری روسیه و اوکراین که جان ۹۶۱۴ غیرنظامی را گرفت، بیشتر بود. اینکه آیا محاصرهی اسرائیل منجر به نسلکشی در قرن بیستویکم میشود، بیش از آنکه در نبرد نظامی [تعیین شود]، در میدان نبرد سیاسی جهانی مشخص میشود. اسرائیل را میتوان آزمایشگاه گروههای حاکم در محور واشنگتن- ناتو- تلآویو دانست که میخواهند بدانند تا کجا میتوان پیش رفت، پیش از آنکه هزینهی محاصره توسط اسرائیل بسیار بالا رود.
سرمایهی مازاد، کار مازاد و نسلکشی
بحران سرمایهداری جهانی در دههی ۱۹۳۰ راه را برای ظهور فاشیسم در اروپا، فروپاشی خشونتآمیز نظم سیاسی و اقتصادی بینالمللی و جنگ جهانی دوم با ویرانیهایی که قبلاً تصورناپذیر بود، باز کرد. رکود بزرگ در پی دوران بوالهوسانه سرمایهداری افراطی که موجب نابرابریهای گسترده و نارضایتی تودهای شده بود پدید آمد، آن عصر بهاصطلاح طلایی که در آن سرمایههای بیلجام چنان به سوی بحران فوقانباشت هجوم بردند که [درنهایت] در سال ۱۹۲۹ فروپاشید. فروپاشی مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ ندای شروع بحران جدید فوقانباشت و رکود مزمن را داد.
اقتصاد سیاسی نسلکشی در دوران ما با این بحران مشخص میشود.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
نوشتهی: ویلیام رابینسون و هوایآن نگویان
ترجمهی: سما اوریاد و کامران معتمدی
در حالی که جهان با وحشت شاهد افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی است و اسرائیل با اتهامات جنایت نسلکشی در دادگاه بینالمللی دادگستری مواجه میشود[۱]، کشتار غزه دریچهای هولناک به بحران فزایندهی سرمایهداری جهانی رو به ما میگشاید. [برای درک بهتر] این بحران جهانی و اتصال نقاط تخریب بیرحمانه غزه توسط اسرائیل لازم است چند قدم عقبتر برویم و بر تصویر بزرگتری متمرکز شویم. سرمایهداری جهانی با بحران ساختاری فوقانباشت (overaccumulation) و رکود مزمن مواجه است. در عین حال گروههای حاکم با بحران سیاسی مشروعیت دولت، هژمونی سرمایهداری و فروپاشی گستردهی اجتماعی، بحران بینالمللی در تقابل ژئوپلیتیکی و بحران اکولوژیکی در ابعاد دورانساز مواجهاند.
شرکتهای بزرگ و نخبگان سیاسی جهانی در خماری مستی از رونق سرمایهداری جهانی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم به سر میبرند. آنها باید اذعان کنند که بحران از کنترل خارج شده است. مجمع جهانی اقتصاد در گزارش ریسک جهانی سال ۲۰۲۳ هشدار داد که جهان با وضعیتی «چند بحرانی» (polycrisis) شامل اثرات فزایندهی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و اقلیمی مواجه است و این بحرانها «در حال همگراییاند تا دههی منحصربهفرد، نامطمئن و متلاطم آینده را شکل دهند». نخبگان داووس شاید هیچ نمیدانند که چطور باید این بحرانها را حل کرد، اما دیگر جناحهای گروههای حاکم در حال آزمایشاند تا ببینند چگونه هرجومرج سیاسی و بیثباتی مالی پایانناپذیر را در مرحلهی جدید و مرگبارتر سرمایهداری جهانی شکل دهند.
در حالی که نتیجهی نظامی جنگ غزه هنوز مشخص نشده، شکی نیست که اسرائیل و توانمندسازانش در دولتهای مرکز نظام سرمایهداری جهانیْ جنگ سیاسی مشروعیت را خواهند باخت. ماههای اولیه محاصرهی غزه نشان داد که محور واشنگتن- ناتو- تلآویو آمادهی عادیسازی نسلکشی حتی با هزینههای سیاسی سنگین بود. با این حال، وضعیت اسفبار فلسطین، حساسیت [و خشم] تودههای مردم سراسر جهان و بهویژه جوانان را برانگیخت و به شورش جهانی مردمی و طبقات کارگر که در سالهای اخیر شتاب بیشتری گرفته و تضادهای سیاسی بحران را تشدید کرده، انرژی تازهای بخشیده است. در ایالات متحده، از جایی که ما این یادداشت را مینویسیم، یک موج فوقالعادهی همبستگی با فلسطین به رهبری نسل جوانتری از یهودیان که خود را با صهیونیسم و دولت یهود یکی نمیدانند، رخ داده است. پرچم فلسطین که در سراسر جهان در تظاهرات خیابانی، رویدادهای ورزشی و پلتفرمهای رسانههای اجتماعی برافراشته شده، به نماد خشم مردمی و انتفاضهی جهانی علیه وضعیت موجود تبدیل شده است.
قرن بیستم شاهد حداقل پنج مورد نسلکشی بهرسمیتشناختهشده بود که توسط کنوانسیون سازمان ملل متحد به عنوان جنایتی که به قصد نابودی یک گروه ملی، اتنیکی، نژادی یا مذهبی بهطور کامل یا جزئی انجام میشود، تعریف شده است. قرن با نسلکشی مردم ناما و هریرو توسط استعمارگران آلمانی از سال ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ در نامیبیای امروزی آغاز شد. به دنبال آن نسلکشی ارامنه توسط عثمانیها در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶، هولوکاست نازیها در سالهای ۱۹۴۵-۱۹۳۹ و نسلکشی رواندا در سال ۱۹۹۴ انجام شد. از آنجایی که نسلکشی اسرائیل در غزه به صورت زنده پخش میشود، [شاهدیم] که قوانین جنگ دیگر اعمال نمیشود، بگذریم که اساساً تلآویو و واشنگتن از این قوانین پیروی نمیکنند. تعداد تلفات غیرنظامیان در غزه در دو ماه اول جنگ نزدیک به ۲۰هزار نفر بود، که از ۲۰ ماه اول درگیری روسیه و اوکراین که جان ۹۶۱۴ غیرنظامی را گرفت، بیشتر بود. اینکه آیا محاصرهی اسرائیل منجر به نسلکشی در قرن بیستویکم میشود، بیش از آنکه در نبرد نظامی [تعیین شود]، در میدان نبرد سیاسی جهانی مشخص میشود. اسرائیل را میتوان آزمایشگاه گروههای حاکم در محور واشنگتن- ناتو- تلآویو دانست که میخواهند بدانند تا کجا میتوان پیش رفت، پیش از آنکه هزینهی محاصره توسط اسرائیل بسیار بالا رود.
سرمایهی مازاد، کار مازاد و نسلکشی
بحران سرمایهداری جهانی در دههی ۱۹۳۰ راه را برای ظهور فاشیسم در اروپا، فروپاشی خشونتآمیز نظم سیاسی و اقتصادی بینالمللی و جنگ جهانی دوم با ویرانیهایی که قبلاً تصورناپذیر بود، باز کرد. رکود بزرگ در پی دوران بوالهوسانه سرمایهداری افراطی که موجب نابرابریهای گسترده و نارضایتی تودهای شده بود پدید آمد، آن عصر بهاصطلاح طلایی که در آن سرمایههای بیلجام چنان به سوی بحران فوقانباشت هجوم بردند که [درنهایت] در سال ۱۹۲۹ فروپاشید. فروپاشی مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ ندای شروع بحران جدید فوقانباشت و رکود مزمن را داد.
اقتصاد سیاسی نسلکشی در دوران ما با این بحران مشخص میشود.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
چرا جنگ و نسل کشی؟ نوشتهی: ویلیام رابینسون و هوایآن نگویان ترجمهی: سما اوریاد و کامران معتمدی در حالی که جهان با وحشت شاهد افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی است و اسرائیل با اتهامات جنایت نسلکشی در دادگاه بینالمللی دادگستری مواجه میشود[۱]، کشتار…
مسئلهی سرمایهی مازاد ویژگی نظام سرمایهداری است، که در طول چند دهه گذشته به سطوح فوقالعادهای رسیده است. همزمان با کاهش سرمایهگذاری شرکتها، شرکتهای فراملیتی برجسته و فرآورگانهای (مجموعه صنعتی یا تجارتی بزرگی که از چند شرکت و واحد تولیدی در زمینه های مختلف تشکیل شده) مالی سودهای بیسابقهای را گزارش کردهاند. طبقهی سرمایهدار فراملی مقادیر هنگفتی ثروت انباشت کرده که بسیار بیشتر از آن چیزی است که میتواند بازسرمایهگذاری کند. تمرکز شدید ثروت زمین در دست عدهای معدود و تسریع فقیر شدن و خلع ید اکثریت، یافتن راههای خروجی جدید برای تخلیه مقادیر عظیمی از مازاد انباشته را برای این طبقهی سرمایهدار فراملی دشوار کرده است. سرمایهداران فراملی و عواملشان در دولتها برای مهار اقتصاد جهانی در مواجهه با رکود مزمن به رشد بدهیمحور (debt-driven growth)، سفتهبازی مالی وحشیانه، غارت مالیه عمومی و انباشت نظامی سازماندهیشده توسط دولت تکیه کردهاند. از آنجایی که خروجیهای تخلیه سرمایهی انباشتهی مازاد مدام کمتر میشود، باید با خشونت خروجیهای جدیدی برای تخلیهی این سرمایه ایجاد کرد.
اقتصاد سیاسی اسرائیل نمایانگر است. محاصرهی غزه و کرانهی باختری شکلی از انباشت بدوی است که هدف آن باز کردن فضای جدید برای انباشت فراملی است. در اواخر اکتبر، با تشدید بمباران غزه، اسرائیل اعطای مجوز به شرکتهای انرژی فراملیتی برای اکتشاف گاز و نفت در سواحل مدیترانه را آغاز کرد که بخشی از برنامهاش برای تبدیل شدن به یک تولیدکنندهی گاز منطقهای و قطب انرژی و همچنین جایگزینی برای گاز روسیه در بازار اروپای غربی است. یکی از شرکتهای املاک و مستغلات اسرائیلی که به شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین بدنام است، در ماه دسامبر (۲۰۲۳) آگهی ساخت خانههای لوکس در محلههای بمبارانشدهی غزه را منتشر کرد، در حالی که برخی دیگر از احیای پروژه کانال بن گوریون که از زمان پیشنهاد اولیهی آن در دههی ۱۹۶۰ متوقف شده بود، صحبت کردند. این پروژه شامل ساخت جایگزینی برای کانال سوئز تحت مدیریت مصر است که از خلیج عقبه در سراسر صحرای نقب و غزه به سمت دریای مدیترانه را شامل میشود. تنها چیزی که مانع پروژهی تازه اصلاحشدهی کانال میشود، حضور فلسطینیها در غزه است.
اما پیش از اینکه نسلکشی تبدیل به گزینه شود دو اتفاق باید رخ میداد. ابتدا باید نقش کارگران فلسطینی در اقتصاد اسرائیل حل و فصل میشد. فاجعه (النكبة) ۱۹۴۸ که دولت یهود را تأسیس کرد، شامل اخراج خشونتآمیز فلسطینیها و مصادرهی زمینهایشان، و همچنین ادغام صدها هزار کارگر فلسطینی برای کار در مزارع، کارگاههای ساختمانی، صنایع، بخش مراقبت و سایر مشاغل خدماتی اسرائیلی و تبدیل کرانهی باختری به بازار تسخیری (captive market) سرمایهداران اسرائیلی بود. این فضا نشاندهندهی تنش بین انگیزهی پاکسازی قومی دولت یهود و نیاز آن به نیروی کار ارزان و تقسیم کار مبتنی بر اتنیسیتی (ethnically demarcated labor) بود. اسرائیل از دههی ۱۹۹۰ شروع به حل تنش بین سلب مالکیت/ابراستثمار و سلب مالکیت/اخراج به نفع دومی کرد. تحرک فراملیتی نیروی کار و استخدام آنها، این امکان را برای سرمایهداران در سراسر جهان، از جمله اسرائیل، فراهم کرد تا بازارهای کار را مجددا سازماندهی کنند و نیروهای کاری موقتی را به خدمت بگیرند که از حقوق اولیه محرومند و کنترلشان آسان است. به این ترتیب اسرائیل به تدریج نیروی کار مهاجر را جایگزین نیروی کار فلسطینی کرده است.
اسرائیل سیاست «انسداد» خود را در ۱۹۹۳ و در پی انتفاضهی اول اعمال کرد که به معنی مسدود و محصور کردن فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی، پاکسازی قومی و تشدید شهرکنشینی استعماری است. صدها هزار کارگر مهاجر از تایلند، چین، سریلانکا، هند، فیلیپین، شمال آفریقا، اروپای شرقی و جاهای دیگر اکنون در اقتصاد اسرائیل کار میکنند (حداقل ۳۰ شهروند تایلندی، ۴ فیلیپینی و ۱۰ نپالی در حملهی حماس کشته شدند و تعدادی دیگر گروگان گرفته شدند). نیازی نیست تا کارگران مهاجر را تحت سیستم آپارتاید تحمیلشده بر فلسطینیها قرار داد، چرا که وضعیت موقتی مهاجر بودنشان کنترل اجتماعی و سلب حقوقشان را به شکل موثرتری عملی میکند و در عین حال به این دلیل که آنها خواستار بازگرداندن سرزمینهای اشغالی نیستند و ادعای سیاسی ندارند. در پی حملهی حماس در ۷ اکتبر، اسرائیل هزاران کارگر فلسطینی را اخراج کرد و به غزه فرستاد، در حالی که حدود ۱۰هزار کارگر خارجی کشاورزی از کشور گریختند، شرکتهای ساختمانی اسرائیل از دولت خواستند تا مجوز استخدام ۱۰۰هزار کارگر هندی برای جایگزینی فلسطینیها را صادر کند.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
اقتصاد سیاسی اسرائیل نمایانگر است. محاصرهی غزه و کرانهی باختری شکلی از انباشت بدوی است که هدف آن باز کردن فضای جدید برای انباشت فراملی است. در اواخر اکتبر، با تشدید بمباران غزه، اسرائیل اعطای مجوز به شرکتهای انرژی فراملیتی برای اکتشاف گاز و نفت در سواحل مدیترانه را آغاز کرد که بخشی از برنامهاش برای تبدیل شدن به یک تولیدکنندهی گاز منطقهای و قطب انرژی و همچنین جایگزینی برای گاز روسیه در بازار اروپای غربی است. یکی از شرکتهای املاک و مستغلات اسرائیلی که به شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی فلسطین بدنام است، در ماه دسامبر (۲۰۲۳) آگهی ساخت خانههای لوکس در محلههای بمبارانشدهی غزه را منتشر کرد، در حالی که برخی دیگر از احیای پروژه کانال بن گوریون که از زمان پیشنهاد اولیهی آن در دههی ۱۹۶۰ متوقف شده بود، صحبت کردند. این پروژه شامل ساخت جایگزینی برای کانال سوئز تحت مدیریت مصر است که از خلیج عقبه در سراسر صحرای نقب و غزه به سمت دریای مدیترانه را شامل میشود. تنها چیزی که مانع پروژهی تازه اصلاحشدهی کانال میشود، حضور فلسطینیها در غزه است.
اما پیش از اینکه نسلکشی تبدیل به گزینه شود دو اتفاق باید رخ میداد. ابتدا باید نقش کارگران فلسطینی در اقتصاد اسرائیل حل و فصل میشد. فاجعه (النكبة) ۱۹۴۸ که دولت یهود را تأسیس کرد، شامل اخراج خشونتآمیز فلسطینیها و مصادرهی زمینهایشان، و همچنین ادغام صدها هزار کارگر فلسطینی برای کار در مزارع، کارگاههای ساختمانی، صنایع، بخش مراقبت و سایر مشاغل خدماتی اسرائیلی و تبدیل کرانهی باختری به بازار تسخیری (captive market) سرمایهداران اسرائیلی بود. این فضا نشاندهندهی تنش بین انگیزهی پاکسازی قومی دولت یهود و نیاز آن به نیروی کار ارزان و تقسیم کار مبتنی بر اتنیسیتی (ethnically demarcated labor) بود. اسرائیل از دههی ۱۹۹۰ شروع به حل تنش بین سلب مالکیت/ابراستثمار و سلب مالکیت/اخراج به نفع دومی کرد. تحرک فراملیتی نیروی کار و استخدام آنها، این امکان را برای سرمایهداران در سراسر جهان، از جمله اسرائیل، فراهم کرد تا بازارهای کار را مجددا سازماندهی کنند و نیروهای کاری موقتی را به خدمت بگیرند که از حقوق اولیه محرومند و کنترلشان آسان است. به این ترتیب اسرائیل به تدریج نیروی کار مهاجر را جایگزین نیروی کار فلسطینی کرده است.
اسرائیل سیاست «انسداد» خود را در ۱۹۹۳ و در پی انتفاضهی اول اعمال کرد که به معنی مسدود و محصور کردن فلسطینیان در سرزمینهای اشغالی، پاکسازی قومی و تشدید شهرکنشینی استعماری است. صدها هزار کارگر مهاجر از تایلند، چین، سریلانکا، هند، فیلیپین، شمال آفریقا، اروپای شرقی و جاهای دیگر اکنون در اقتصاد اسرائیل کار میکنند (حداقل ۳۰ شهروند تایلندی، ۴ فیلیپینی و ۱۰ نپالی در حملهی حماس کشته شدند و تعدادی دیگر گروگان گرفته شدند). نیازی نیست تا کارگران مهاجر را تحت سیستم آپارتاید تحمیلشده بر فلسطینیها قرار داد، چرا که وضعیت موقتی مهاجر بودنشان کنترل اجتماعی و سلب حقوقشان را به شکل موثرتری عملی میکند و در عین حال به این دلیل که آنها خواستار بازگرداندن سرزمینهای اشغالی نیستند و ادعای سیاسی ندارند. در پی حملهی حماس در ۷ اکتبر، اسرائیل هزاران کارگر فلسطینی را اخراج کرد و به غزه فرستاد، در حالی که حدود ۱۰هزار کارگر خارجی کشاورزی از کشور گریختند، شرکتهای ساختمانی اسرائیل از دولت خواستند تا مجوز استخدام ۱۰۰هزار کارگر هندی برای جایگزینی فلسطینیها را صادر کند.
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
مسئلهی سرمایهی مازاد ویژگی نظام سرمایهداری است، که در طول چند دهه گذشته به سطوح فوقالعادهای رسیده است. همزمان با کاهش سرمایهگذاری شرکتها، شرکتهای فراملیتی برجسته و فرآورگانهای (مجموعه صنعتی یا تجارتی بزرگی که از چند شرکت و واحد تولیدی در زمینه های…
تودههای فلسطینیها از نیروی کار بشدت تحت کنترل و فوقاستثمارشده برای سرمایههای اسرائیلی و فراملی، به انسان مازاد [surplus humanity] تبدیل شدهاند که مانع دور جدیدی از گسترش سرمایهداری میشود. بدین ترتیب، غزه به سمبلی قوی از فاجعهی انسان مازاد در سرتاسر دنیا بدل شده است. دههها جهانیسازی و نئولیبرالیسم تودههای مردم را به زیستی حاشیهای تنزل داده است. تکنولوژیهای جدید برپایهی هوش مصنوعی همراه با آوارگی ناشی از تنش، فروپاشی اقتصادی و تغییرات اقلیمی، درجات مازاد بشری را بهطرز فزایندهای افزایش خواهد داد. سازمان بینالمللی کار در اوایل قرن گزارش داد که یکسوم نیروهای کارْ مازاد (superfluous) شدهاند. پژوهشی توسط آکادمی ملی علوم در آمریکا در ۲۰۲۰ پیشبینی کرد که بهازای هر یک درجهی سانتیگراد افزایش میانگین آبوهوای جهانی، یکمیلیارد نفر ناچار به ترک مکانهای خود خواهند شد و گرمایی جانگداز را از سر خواهند گذراند.
اسرائیل محل بروز تنش میان نیازهای اقتصادی طبقات حاکم برای استثمار بیش از حد نیروی کار و نیازهای سیاسی ایشان برای خنثی کردن قیامهای فعلی و بالقوه انسان مازاد است. [در این شرایط است که] استراتژیهای مهار طبقهی حاکم بسیار مهم میشوند و مرز میان کشورها و حوزههای قضایی ملی به قلمروهای جنگی و نواحی مرگ بدل میشوند. فلسطین یکی از همین مناطق مرگ ــ یحتمل فاجعهبارترین منطقه ــ است، چرا که با اشغال، آپارتاید و پاکسازی قومی گره خورده است. با این حال، دهها هزار انسان در مرز ایالات متحده و مکزیک و کریدورهای شمال آفریقا- خاورمیانه- اروپا و نواحی مرزی دیگر، میان انسانیت مازاد و قلمروهای انباشت شدید در اقتصاد جهانی، جان خود را از دست دادهاند. تنها دو ماه قبل از حملهی حماس، گزارش شد که گاردهای مرزی سعودی بدون اخطار و در کمال خونسردیْ به روی صدها مهاجر اتیوپیایی، که سعی داشتند به ۷۵۰هزار نفر از هموطنان مشغول به کار خود در پادشاهی سعودی بپیوندند، تیراندازی کردند و بسیاری را کشتند.
دومین اقدامی که باید صورت پذیرد تا نسلکشی گزینهای مطابق با الزامات انباشت سرمایهی جهانی باشد، مجموعهای جدید از توافقات سیاسی-دیپلماتیک برای ادغام مداومِ اقتصاد اسرائیل در اقتصاد خاورمیانه و جهان است. تهاجم و اشغال عراق توسط ایالات متحده در ۲۰۰۳، منجر به ایجاد منطقهی تجارت آزاد عرب (شورای وحدت اقتصادی عرب) در ۱۹۹۷ و چندین توافقنامهی دوجانبه و چندجانبه برای تجارت آزاد منطقهای و فرامنطقهای شد. جهانیسازی در خاورمیانه با موجی از سرمایهگذاریهای فراملیتی شرکتی و مالی در امور مالی، انرژی، فناوری پیشرفته، ساختوساز، زیرساختها، مصرف تجملی، گردشگری و دیگر خدمات همراه بوده است. این سرمایهگذاریها، با سرمایههای خلیج، شامل تریلیونها دلار ثروت صندوقهای ملی، همراه با سرمایههایی از سراسر جهان از اتحادیه اروپا و آمریکای شمالی تا آمریکای لاتین و آسیا انجام میشود. چین به شریک تجاری اصلی منطقه و سرمایهگذاری مهم در اسرائیل تبدیل شده. کریدور خاورمیانه-آسیا اکنون مجرای اصلی سرمایهی جهانی است.
از طریق این جهانیسازی سرمایهداری، سرمایهی اسرائیلی با سرمایههای سرتاسر خاورمیانه ــ خودتنیده در چرخهی انباشت جهانی ــ ادغام شده است. سرمایهداران اسرائیلی و سعودی منافع مشترک طبقاتیای دارند که بر تضادهای سیاسیشان در مورد فلسطین میچربد. امروز دیگر ثابت شده که توافقات «منازعه اعراب و اسرائیل» چارچوب سیاسی-دیپلماتیک عقبماندهای است که با ساختار اقتصادی سرمایهداری در حال ظهور جهانی هماهنگ نیست. در سال ۲۰۲۰ امارات متحد عربی و چندین کشور دیگر پیمان ابراهیم (Abraham Accords) را به قصد عادیسازی روابط میان دولت یهود و کشورهای عربی با اسرائیل امضا کردند. کمی پس از امضای این توافقنامه، صدها هزار گردشگر اسرائیلی هتلهای دبی و جاهای دیگر را پر کردند، در حالی که گروههای سرمایهگذاری خلیج صدها میلیون دلار به اقتصاد اسرائیل سرازیر کردند. مهمترین عامل همگام کردن نظام دیپلماتیک-سیاسی با واقعیت اقتصادی [در منطقه]، عادیسازی [رابطهی] عربستان و اسرائیل بود.
اما فلسطینیها جشن را برهم زدند. ثروت بادآورده از موج جدید سرمایهگذاری مالی در خاورمیانه، پس از عادیسازی روابط بین اسرائیل و دولتهای خلیج، قابل پیشبینی بود، سرمایهگذاریهایی که همچون داربستْ نگهدارندهی روابط عمیقتر و درهمتنیدهتر منطقهای از طریق گسترش سرمایهی فراملی خواهد شد. مادامی که فلسطینیها مقاومت کنند، [روند] عادیسازی متوقف میماند. دو هفته پس از جنگ غزه، شرکتهای جهانی و نخبگان مالی که برای کنفرانس سالانهی «داووس در صحرا» گردهم آمده بودند، نسبت به جنگ غزه و تنشهای رو به رشد ژئوپلتیکی که در دنیا باعث ایجاد بیثباتی مالی و رکود شده، ابراز نگرانی کردند.
اسرائیل محل بروز تنش میان نیازهای اقتصادی طبقات حاکم برای استثمار بیش از حد نیروی کار و نیازهای سیاسی ایشان برای خنثی کردن قیامهای فعلی و بالقوه انسان مازاد است. [در این شرایط است که] استراتژیهای مهار طبقهی حاکم بسیار مهم میشوند و مرز میان کشورها و حوزههای قضایی ملی به قلمروهای جنگی و نواحی مرگ بدل میشوند. فلسطین یکی از همین مناطق مرگ ــ یحتمل فاجعهبارترین منطقه ــ است، چرا که با اشغال، آپارتاید و پاکسازی قومی گره خورده است. با این حال، دهها هزار انسان در مرز ایالات متحده و مکزیک و کریدورهای شمال آفریقا- خاورمیانه- اروپا و نواحی مرزی دیگر، میان انسانیت مازاد و قلمروهای انباشت شدید در اقتصاد جهانی، جان خود را از دست دادهاند. تنها دو ماه قبل از حملهی حماس، گزارش شد که گاردهای مرزی سعودی بدون اخطار و در کمال خونسردیْ به روی صدها مهاجر اتیوپیایی، که سعی داشتند به ۷۵۰هزار نفر از هموطنان مشغول به کار خود در پادشاهی سعودی بپیوندند، تیراندازی کردند و بسیاری را کشتند.
دومین اقدامی که باید صورت پذیرد تا نسلکشی گزینهای مطابق با الزامات انباشت سرمایهی جهانی باشد، مجموعهای جدید از توافقات سیاسی-دیپلماتیک برای ادغام مداومِ اقتصاد اسرائیل در اقتصاد خاورمیانه و جهان است. تهاجم و اشغال عراق توسط ایالات متحده در ۲۰۰۳، منجر به ایجاد منطقهی تجارت آزاد عرب (شورای وحدت اقتصادی عرب) در ۱۹۹۷ و چندین توافقنامهی دوجانبه و چندجانبه برای تجارت آزاد منطقهای و فرامنطقهای شد. جهانیسازی در خاورمیانه با موجی از سرمایهگذاریهای فراملیتی شرکتی و مالی در امور مالی، انرژی، فناوری پیشرفته، ساختوساز، زیرساختها، مصرف تجملی، گردشگری و دیگر خدمات همراه بوده است. این سرمایهگذاریها، با سرمایههای خلیج، شامل تریلیونها دلار ثروت صندوقهای ملی، همراه با سرمایههایی از سراسر جهان از اتحادیه اروپا و آمریکای شمالی تا آمریکای لاتین و آسیا انجام میشود. چین به شریک تجاری اصلی منطقه و سرمایهگذاری مهم در اسرائیل تبدیل شده. کریدور خاورمیانه-آسیا اکنون مجرای اصلی سرمایهی جهانی است.
از طریق این جهانیسازی سرمایهداری، سرمایهی اسرائیلی با سرمایههای سرتاسر خاورمیانه ــ خودتنیده در چرخهی انباشت جهانی ــ ادغام شده است. سرمایهداران اسرائیلی و سعودی منافع مشترک طبقاتیای دارند که بر تضادهای سیاسیشان در مورد فلسطین میچربد. امروز دیگر ثابت شده که توافقات «منازعه اعراب و اسرائیل» چارچوب سیاسی-دیپلماتیک عقبماندهای است که با ساختار اقتصادی سرمایهداری در حال ظهور جهانی هماهنگ نیست. در سال ۲۰۲۰ امارات متحد عربی و چندین کشور دیگر پیمان ابراهیم (Abraham Accords) را به قصد عادیسازی روابط میان دولت یهود و کشورهای عربی با اسرائیل امضا کردند. کمی پس از امضای این توافقنامه، صدها هزار گردشگر اسرائیلی هتلهای دبی و جاهای دیگر را پر کردند، در حالی که گروههای سرمایهگذاری خلیج صدها میلیون دلار به اقتصاد اسرائیل سرازیر کردند. مهمترین عامل همگام کردن نظام دیپلماتیک-سیاسی با واقعیت اقتصادی [در منطقه]، عادیسازی [رابطهی] عربستان و اسرائیل بود.
اما فلسطینیها جشن را برهم زدند. ثروت بادآورده از موج جدید سرمایهگذاری مالی در خاورمیانه، پس از عادیسازی روابط بین اسرائیل و دولتهای خلیج، قابل پیشبینی بود، سرمایهگذاریهایی که همچون داربستْ نگهدارندهی روابط عمیقتر و درهمتنیدهتر منطقهای از طریق گسترش سرمایهی فراملی خواهد شد. مادامی که فلسطینیها مقاومت کنند، [روند] عادیسازی متوقف میماند. دو هفته پس از جنگ غزه، شرکتهای جهانی و نخبگان مالی که برای کنفرانس سالانهی «داووس در صحرا» گردهم آمده بودند، نسبت به جنگ غزه و تنشهای رو به رشد ژئوپلتیکی که در دنیا باعث ایجاد بیثباتی مالی و رکود شده، ابراز نگرانی کردند.
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
مالی و رکود شده، ابراز نگرانی کردند.
بربریت چهرهی بحران سرمایهداری جهانی است
با این حال، نقطهی روشنی برای برخی از طبقات سرمایهدار فراملی در منطقه وجود دارد که کاملاً با نسلکشی هماهنگ است: انباشت نظامی و انباشت از طریق سرکوب. هرجومرج سیاسی و بیثباتی مزمن میتواند شرایطی کاملا مطلوب برای سرمایه ایجاد کند. جهنمدرههای دیستوپیایی میتوانند به میدان آزمایشی برای استراتژیستهای سیاسی و شرکتهای جنگی برای دور تازهای از بازسازی فضایی (spatial) تبدیل شوند. اسرائیل نمود بارز اقتصاد جهانی جنگ است. در مرکز اقتصاد اسرائیلی مجموعهای از فناوریهای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، نظارتی، و ضدتروریسم جهانی قرار دارد که از خشونت، درگیری و نابرابریهای محلی، منطقهای و جهانی تغذیه میکند. بزرگترین شرکتهای این کشور به جنگ و درگیری در فلسطین، خاورمیانه و سراسر دنیا وابسته شدهاند و به واسطهی نفوذشان در نظام سیاسی دولت اسرائیل را به تنش هرچه بیشتر سوق میدهند.
هر درگیری جدید در جهان، امکانهای تازه سودآوری برای مقابله با رکود ایجاد میکند. دور بینهایتی از تخریب که به دنبال آن سودآوری بازسازی نهتنها برای صنعت تسلیحات، بلکه برای مهندسی، ساختوساز، شرکتهای تامین مرتبط، فناوری پیشرفته، انرژی و بخشهای متعدد دیگر فراهم میآورد که همگی با مجموعههای مدیریت مالی سرمایهگذاری فراملی در مرکز اقتصاد جهانی ادغام شدهاند. اینها طوفان تخریب خلاقانه است که رونق سریع بازسازی در پی آن میآید. سهام شرکتهای نظامی و امنیتی در اوایل سال ۲۰۲۲ با حملهی روسیه به اوکراین در ایالات متحده و اروپا افزایشی ناگهانی داشت، زیرا انتظار میرفت که هزینههای نظامی جهانی رشد تصاعدی داشته باشند. جنگ غزه به واسطهی سرازیر شدن میلیارها دلار از ایالات متحده و سایر دولتهای غربی و فروشندگان تسلیحات بینالمللی در اسرائیل محرک تازهای برای انباشت نظامی فراهم میآورد. سفارشهای دریافتی بزرگترین شرکتهای تسلیحاتی جهانْ به رکوردهای بالایی رسیده. به قول یکی از مدیران مورگان استنلی (شرکت چندملیتی مالی و سرمایهگذاری) محاصرهی غزه «به نظر میرسد که کاملاً با محصولات ما مطابقت دارد.»
از آنجایی که اقتصاد جهانی عمیقاً به توسعه و استقرار سیستمهای جنگ، کنترل اجتماعی و سرکوب به عنوان ابزاری برای کسب سود و تداوم انباشت سرمایه در مواجهه با رکود مزمن و اشباع بازارهای جهانی وابسته است، میان نیاز سیاسی به مهار انسانیت مازاد و نیاز اقتصادی به شکافتن خشونتآمیز فضاهای جدید برای انباشت همگرایی وجود دارد. جنگها به لحاظ تاریخی محرکهای اقتصادی مهمی بودهاند و در خدمت تخلیهی سرمایههای مازاد انباشته بودهاند، اما اکنون با ظهور یک دولت پلیسی جهانی، چیز جدیدی از نظر کیفی در جریان است. محدودیتهای رشد باید با فناوریهای جدید مرگ و نابودی پشت سر گذاشته شوند. بحران سرمایهداری در بربریت جلوه میکند.
انباشت نظامیشده در جهت کنترل و مهار افراد تحتستم و بهحاشیهراندهشده عمل میکند و همزمان به حفظ انباشت سرمایه میپردازد و در هنگام مواجهه با بحرانْ شرایط مساعد بروز گرایشهای سیاسی فاشیستی را فراهم میکند. در چارچوب سرمایهداری فراملیِ بحرانزده، نسلکشی بهاندازهای سودآور میشود که ارتباط تنگاتنگی با ایجاد فرصتهای جدید برای انباشت دارد که خود از طریق خشونت ممکن میشود. فلسطین به نمونهی بارزی برای اجرای چنین پروژهای در سطح وسیعتر جهانی تبدیل شده است، مکانی برای اعمال شکلهای جدید قدرت استبدادی مطلقهای که نیازی به مشروعیت سیاسی ندارد. این موضوعی است فراتر از فهم قدیمی استعمار یکجانشین [settler colonialism]؛ [آنچه در فلسطین رخ میدهد] چهرهی نظام سرمایهداری جهانیای است که فقط میتواند از طریق خونریزی، انسانیتزدایی، شکنجه و نابودی بازتولید شود.
بحران در حال درهم شکستن نظامهای سیاسی و تضعیف ثبات در همهجا است. مرکز فرو میپاشد. با فروپاشی مکانیسمهای مورد توافق سلطه، گروههای حاکم به استبداد، دیکتاتوری و فاشیسم روی میآورند. خطوط نبردی که در خاورمیانه جریان دارد بازتاب خطوط نبرد جهانی است. غزه زنگ خطری است که نشان میدهد نسلکشی ممکن است در دهههای آینده به ابزاری سیاسی برای حل تضاد لاینحل سرمایه بین سرمایهی مازاد و انسان مازاد تبدیل شود. فروپاشی نظم هژمونیک در دورههای قبلی بحرانْ سرمایهداری جهانی را با بیثباتی سیاسی، مبارزههای شدید طبقاتی و اجتماعی، جنگها و گسستگیهای نظام بینالمللی مستقر روبهرو کرد. جنگ داخلی اسپانیا در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ و دیکتاتوری فاشیستیای که نتیجه آن بود، مقدمهی جنگ جهانی دوم، را به یاد بیاوریم. آنچه در فلسطین رخ میدهد خطری برای آینده جهان است.
* مقالهی حاضر ترجمهای است از Gaza: A ghastly window into the crisis of global capitalism نوشتهی William I.
با این حال، نقطهی روشنی برای برخی از طبقات سرمایهدار فراملی در منطقه وجود دارد که کاملاً با نسلکشی هماهنگ است: انباشت نظامی و انباشت از طریق سرکوب. هرجومرج سیاسی و بیثباتی مزمن میتواند شرایطی کاملا مطلوب برای سرمایه ایجاد کند. جهنمدرههای دیستوپیایی میتوانند به میدان آزمایشی برای استراتژیستهای سیاسی و شرکتهای جنگی برای دور تازهای از بازسازی فضایی (spatial) تبدیل شوند. اسرائیل نمود بارز اقتصاد جهانی جنگ است. در مرکز اقتصاد اسرائیلی مجموعهای از فناوریهای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، نظارتی، و ضدتروریسم جهانی قرار دارد که از خشونت، درگیری و نابرابریهای محلی، منطقهای و جهانی تغذیه میکند. بزرگترین شرکتهای این کشور به جنگ و درگیری در فلسطین، خاورمیانه و سراسر دنیا وابسته شدهاند و به واسطهی نفوذشان در نظام سیاسی دولت اسرائیل را به تنش هرچه بیشتر سوق میدهند.
هر درگیری جدید در جهان، امکانهای تازه سودآوری برای مقابله با رکود ایجاد میکند. دور بینهایتی از تخریب که به دنبال آن سودآوری بازسازی نهتنها برای صنعت تسلیحات، بلکه برای مهندسی، ساختوساز، شرکتهای تامین مرتبط، فناوری پیشرفته، انرژی و بخشهای متعدد دیگر فراهم میآورد که همگی با مجموعههای مدیریت مالی سرمایهگذاری فراملی در مرکز اقتصاد جهانی ادغام شدهاند. اینها طوفان تخریب خلاقانه است که رونق سریع بازسازی در پی آن میآید. سهام شرکتهای نظامی و امنیتی در اوایل سال ۲۰۲۲ با حملهی روسیه به اوکراین در ایالات متحده و اروپا افزایشی ناگهانی داشت، زیرا انتظار میرفت که هزینههای نظامی جهانی رشد تصاعدی داشته باشند. جنگ غزه به واسطهی سرازیر شدن میلیارها دلار از ایالات متحده و سایر دولتهای غربی و فروشندگان تسلیحات بینالمللی در اسرائیل محرک تازهای برای انباشت نظامی فراهم میآورد. سفارشهای دریافتی بزرگترین شرکتهای تسلیحاتی جهانْ به رکوردهای بالایی رسیده. به قول یکی از مدیران مورگان استنلی (شرکت چندملیتی مالی و سرمایهگذاری) محاصرهی غزه «به نظر میرسد که کاملاً با محصولات ما مطابقت دارد.»
از آنجایی که اقتصاد جهانی عمیقاً به توسعه و استقرار سیستمهای جنگ، کنترل اجتماعی و سرکوب به عنوان ابزاری برای کسب سود و تداوم انباشت سرمایه در مواجهه با رکود مزمن و اشباع بازارهای جهانی وابسته است، میان نیاز سیاسی به مهار انسانیت مازاد و نیاز اقتصادی به شکافتن خشونتآمیز فضاهای جدید برای انباشت همگرایی وجود دارد. جنگها به لحاظ تاریخی محرکهای اقتصادی مهمی بودهاند و در خدمت تخلیهی سرمایههای مازاد انباشته بودهاند، اما اکنون با ظهور یک دولت پلیسی جهانی، چیز جدیدی از نظر کیفی در جریان است. محدودیتهای رشد باید با فناوریهای جدید مرگ و نابودی پشت سر گذاشته شوند. بحران سرمایهداری در بربریت جلوه میکند.
انباشت نظامیشده در جهت کنترل و مهار افراد تحتستم و بهحاشیهراندهشده عمل میکند و همزمان به حفظ انباشت سرمایه میپردازد و در هنگام مواجهه با بحرانْ شرایط مساعد بروز گرایشهای سیاسی فاشیستی را فراهم میکند. در چارچوب سرمایهداری فراملیِ بحرانزده، نسلکشی بهاندازهای سودآور میشود که ارتباط تنگاتنگی با ایجاد فرصتهای جدید برای انباشت دارد که خود از طریق خشونت ممکن میشود. فلسطین به نمونهی بارزی برای اجرای چنین پروژهای در سطح وسیعتر جهانی تبدیل شده است، مکانی برای اعمال شکلهای جدید قدرت استبدادی مطلقهای که نیازی به مشروعیت سیاسی ندارد. این موضوعی است فراتر از فهم قدیمی استعمار یکجانشین [settler colonialism]؛ [آنچه در فلسطین رخ میدهد] چهرهی نظام سرمایهداری جهانیای است که فقط میتواند از طریق خونریزی، انسانیتزدایی، شکنجه و نابودی بازتولید شود.
بحران در حال درهم شکستن نظامهای سیاسی و تضعیف ثبات در همهجا است. مرکز فرو میپاشد. با فروپاشی مکانیسمهای مورد توافق سلطه، گروههای حاکم به استبداد، دیکتاتوری و فاشیسم روی میآورند. خطوط نبردی که در خاورمیانه جریان دارد بازتاب خطوط نبرد جهانی است. غزه زنگ خطری است که نشان میدهد نسلکشی ممکن است در دهههای آینده به ابزاری سیاسی برای حل تضاد لاینحل سرمایه بین سرمایهی مازاد و انسان مازاد تبدیل شود. فروپاشی نظم هژمونیک در دورههای قبلی بحرانْ سرمایهداری جهانی را با بیثباتی سیاسی، مبارزههای شدید طبقاتی و اجتماعی، جنگها و گسستگیهای نظام بینالمللی مستقر روبهرو کرد. جنگ داخلی اسپانیا در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ و دیکتاتوری فاشیستیای که نتیجه آن بود، مقدمهی جنگ جهانی دوم، را به یاد بیاوریم. آنچه در فلسطین رخ میدهد خطری برای آینده جهان است.
* مقالهی حاضر ترجمهای است از Gaza: A ghastly window into the crisis of global capitalism نوشتهی William I.
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
وطن پرندهی پر در خون
navid jamshidi
وقتی جنگی آغاز گردد، هرکسی باید سهمی پرداخت کند. سیاستمداران باید سلاح، ثروتمندان باید مخارج، و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند!
وقتی جنگ تمام گردد، سیاستمداران دست یکدیگر را میفشارند، ثروتمندان قیمتها را افزایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند!
#آرتور_شوپنهاور
❥ @DubiumChannel
https://www.tg-me.com/marzockacademy
وقتی جنگ تمام گردد، سیاستمداران دست یکدیگر را میفشارند، ثروتمندان قیمتها را افزایش میدهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان میگردند!
#آرتور_شوپنهاور
❥ @DubiumChannel
https://www.tg-me.com/marzockacademy