آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
اسطوره..دین و نظام جامعتی (بورژوایی)دست در دست هم دارند اسطوره ابتدایی ترین فهم و شعور بشری بوده است که با توسل به داستانها و روایت ها درمورد مسائل مبتلابه انسان نوعی از جهان بینی را شکل میداده و میدهد که مبنایی برای اموزش محسوب میشد و میشود انچه را که اسطوره…
حال اگر نیچه زنده میبود ایلان ماسک را بعنوان ابرمردی که نابغه فناوری است تشویق و تایید میکرد اراده معطوف بقدرت ایلان ماسک فرقی با اراده خدایان اسطوره ای ندارد ماسک الگویی از کارافرینی؟؟قهرمانانه است
که در سایه ان بشریت ره رهایی را خواهد یافت
اما انچه که توجیه شده است چیزی بجز تخریب محیط زیست
و استثمار کارگران و سایر ملل نیست
سرمایه داری با بازگشت به اسطوره و دین خلایق را به باورهای غیر واقعی و در بهترین حالت انها را بسوی معنویت و هویتی سوق میدهد که
مناسبات استثمارگرایانه خود را از منظرعمومی پنهان سازد
اگر کارکرد اسطوره و دین شکل دادن هویت های فردی و یا جمعی باشد
همین کافیست که بورژوازی از یکطرف بتواند دیواری بین انسان ها بکشد و هرگونه اتحاد اجتماعی علیه خود را سست بنیاد سازد
و از طرف دیگر با توسل به «تقدیر» یا اراده الهی(یا خدایان اسطوره ای) میتواند
خلایق را به پذیرش نابرابریها و عدم اعتراض به ساختارهای قدرت ترغیب کند اسطوره و دین با تاثیرات روانی خود به خلایق احساس یک امیدِ کاذب را میدهد فشارهای وارده بر انها را تخلیه میسازد وهمین سبب میشود که اعتراضات توده ای کم رمق گردد اگر دین و اسطوره ابزارهای مهمی برای نظام سرمایه داری محسوب میشوند اسطورهها به مردم میآموزند که سرنوشت.. نظم جهان.. سلطهی پادشاهان یا تفاوت طبقاتی طبیعی است چنین روایاتی نظم موجود را ابداع نمیکنند بلکه تثبیت و توجیه میکنند
در این بین جایگاه نیچه کجاست؟
اگر دین واقعیت های تاریخیِ پیامبران خود را دارد
اسطوره ها فاقد واقعیت تاریخی و عینی اند
دین نظام فکری تازه ای نسبت به اسطوره پرستی است از انجا که هر نظام نو نمیتواند تمامت عناصر نظام کهنه را برچیند و حذف کند
بنابراین دین عناصری از اسطوره را در متن خود حمل میکند
اگر دین و اسطوره ماوراءالطبیعه خود را دارند یعنی به نیرویی رویکرد دارند
که فاقد پتانسیل اند چنین ذهنیتی قادر نخواهد بطور رادیکال بمصافِ نابرابری های موجود برود چرا که اسطوره و دین حرفی برای«مناسبات بنیادین جامعه» مثل مناسبات اقتصادی ندارد هر چند دین بخواهد
به اقتصاد(نه مناسبات اقتصادی) ورود کند در نتیجه خیال بورژوازی راحت میشود و چه چیزی بهتر از اسطوره ودین برای سلطه فکری و فرهنگی.
نیچه ظاهرا دین(مسیحیت) را از دَر بیرون میکند
و از پنجره اسطوره را وارد میکند برای همین است که اگر
نیچه خدا را مرده میخواهد پشیزی ارزش ندارد اگر پرومته اتش را میرباید
انسان نیچه ای هم قدرت را باید برباید اگر در دوران فئودالی و حتی
سرمایه داری حق الهی شاهان برای طبقه حاکمه مشروعیت میساخت
در نتیجه نابرابری های اجتماعی و اقتصادی توجیه میشدند
در دوران سرمایه داری اسطوره ای بنام«رویای امریکایی» نیز امیدِ کاذبی را میسازد تا نابرابری ها تحمل شوند چقدر شبیه« رویای زندگیِ پس از مرگ» در دین است فرد توسط دستگاه ایدئولوژیک نظام سرمایه داری اسطوره وار میشود فرد مطابق فردگرایی بورژوایی همان نیمه انسان و نیمه خدایی است که گویا میتواند با اتکاء به کار وتلاش سخت و مداوم خود به موفقیت و ثروت و قدرت برسد این همان
اسطوره سازی ایدئولوژیکی نظم سرمایه داری است
اسطورهها با ایجاد توهم تقدس، نظامهای سلطه را تثبیت میکنند
همانگونه که فرد تقدیس میشود
اسطوره و دین و دستگاه ایدئولوژیک سرمایه داری کرد و کاری بغیر از منحرف ساختن افکار خلایق ندارند و با ساختن امیدهای واهی موجودیت خود را تثبیت میسازند همین بورژوازی که منادی پلورالیسم است و مدام بر طبل ایدئولوژیک بودن این یا آن حکومت میکوبد خود ایدئولوژیک ترین است
اگر فاشیسم در ایتالیا(تحفه سرمایه داری) موفق میشود با توسل به اسطوره های روم باستان یک هویت کاذب را شکل دهد و یکپارچهسازی ایدئولوژیک را میسر گرداند همین امر در رژیمهای سرمایه داریِ ملبس به دین خود را در«امت» تجلی میدهد تا به یکپارچگی ایدئولوژیک دست یازد
غیرایدئولوژیک های؟ سکولار و ناسیونالیست ما در داخل از بازگشت به «عظمت دوران گذشته» میگویند انگونه که ترامپ بعنوان الگویی از طرز تفکر فاشیسم از بازگشت به عظمت گذشته امریکا میگوید عظمتی که همچون اساطیر باستان الگویی را باید برای اخلاق و فرهنگ جامعه بسازد تا یکپارچهسازی ایدئولوژیک میسرگردد وهمین رویکرد هیچ فرقی با کارکرد اسطوره که دادن امیدهای واهی بخشی از جهانبینی اش میباشد ندارد
وقتی ادعا میشود که اسطورهها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی و تاریخی بشر، میتوانند درک عمیقتری از انسان، جامعه و جهان ارائه دهند
ویا به عنوان منبع الهام برای خلق آثار جدید و نوآورانه عمل کنند
ره اوردی بجز سوبژکتیویسم معرفتی ندارد اسطوره ها ابزارهای ایدئولوژیک اند که در خدمت حفظ نظم طبقاتی و قدرت سیاسی عمل میکنند
با توسل به اسطوره ها حقیقتِ انسان و جامعه جعل و تحریف میشود
aniss
https://www.tg-me.com/marzockacademy
که در سایه ان بشریت ره رهایی را خواهد یافت
اما انچه که توجیه شده است چیزی بجز تخریب محیط زیست
و استثمار کارگران و سایر ملل نیست
سرمایه داری با بازگشت به اسطوره و دین خلایق را به باورهای غیر واقعی و در بهترین حالت انها را بسوی معنویت و هویتی سوق میدهد که
مناسبات استثمارگرایانه خود را از منظرعمومی پنهان سازد
اگر کارکرد اسطوره و دین شکل دادن هویت های فردی و یا جمعی باشد
همین کافیست که بورژوازی از یکطرف بتواند دیواری بین انسان ها بکشد و هرگونه اتحاد اجتماعی علیه خود را سست بنیاد سازد
و از طرف دیگر با توسل به «تقدیر» یا اراده الهی(یا خدایان اسطوره ای) میتواند
خلایق را به پذیرش نابرابریها و عدم اعتراض به ساختارهای قدرت ترغیب کند اسطوره و دین با تاثیرات روانی خود به خلایق احساس یک امیدِ کاذب را میدهد فشارهای وارده بر انها را تخلیه میسازد وهمین سبب میشود که اعتراضات توده ای کم رمق گردد اگر دین و اسطوره ابزارهای مهمی برای نظام سرمایه داری محسوب میشوند اسطورهها به مردم میآموزند که سرنوشت.. نظم جهان.. سلطهی پادشاهان یا تفاوت طبقاتی طبیعی است چنین روایاتی نظم موجود را ابداع نمیکنند بلکه تثبیت و توجیه میکنند
در این بین جایگاه نیچه کجاست؟
اگر دین واقعیت های تاریخیِ پیامبران خود را دارد
اسطوره ها فاقد واقعیت تاریخی و عینی اند
دین نظام فکری تازه ای نسبت به اسطوره پرستی است از انجا که هر نظام نو نمیتواند تمامت عناصر نظام کهنه را برچیند و حذف کند
بنابراین دین عناصری از اسطوره را در متن خود حمل میکند
اگر دین و اسطوره ماوراءالطبیعه خود را دارند یعنی به نیرویی رویکرد دارند
که فاقد پتانسیل اند چنین ذهنیتی قادر نخواهد بطور رادیکال بمصافِ نابرابری های موجود برود چرا که اسطوره و دین حرفی برای«مناسبات بنیادین جامعه» مثل مناسبات اقتصادی ندارد هر چند دین بخواهد
به اقتصاد(نه مناسبات اقتصادی) ورود کند در نتیجه خیال بورژوازی راحت میشود و چه چیزی بهتر از اسطوره ودین برای سلطه فکری و فرهنگی.
نیچه ظاهرا دین(مسیحیت) را از دَر بیرون میکند
و از پنجره اسطوره را وارد میکند برای همین است که اگر
نیچه خدا را مرده میخواهد پشیزی ارزش ندارد اگر پرومته اتش را میرباید
انسان نیچه ای هم قدرت را باید برباید اگر در دوران فئودالی و حتی
سرمایه داری حق الهی شاهان برای طبقه حاکمه مشروعیت میساخت
در نتیجه نابرابری های اجتماعی و اقتصادی توجیه میشدند
در دوران سرمایه داری اسطوره ای بنام«رویای امریکایی» نیز امیدِ کاذبی را میسازد تا نابرابری ها تحمل شوند چقدر شبیه« رویای زندگیِ پس از مرگ» در دین است فرد توسط دستگاه ایدئولوژیک نظام سرمایه داری اسطوره وار میشود فرد مطابق فردگرایی بورژوایی همان نیمه انسان و نیمه خدایی است که گویا میتواند با اتکاء به کار وتلاش سخت و مداوم خود به موفقیت و ثروت و قدرت برسد این همان
اسطوره سازی ایدئولوژیکی نظم سرمایه داری است
اسطورهها با ایجاد توهم تقدس، نظامهای سلطه را تثبیت میکنند
همانگونه که فرد تقدیس میشود
اسطوره و دین و دستگاه ایدئولوژیک سرمایه داری کرد و کاری بغیر از منحرف ساختن افکار خلایق ندارند و با ساختن امیدهای واهی موجودیت خود را تثبیت میسازند همین بورژوازی که منادی پلورالیسم است و مدام بر طبل ایدئولوژیک بودن این یا آن حکومت میکوبد خود ایدئولوژیک ترین است
اگر فاشیسم در ایتالیا(تحفه سرمایه داری) موفق میشود با توسل به اسطوره های روم باستان یک هویت کاذب را شکل دهد و یکپارچهسازی ایدئولوژیک را میسر گرداند همین امر در رژیمهای سرمایه داریِ ملبس به دین خود را در«امت» تجلی میدهد تا به یکپارچگی ایدئولوژیک دست یازد
غیرایدئولوژیک های؟ سکولار و ناسیونالیست ما در داخل از بازگشت به «عظمت دوران گذشته» میگویند انگونه که ترامپ بعنوان الگویی از طرز تفکر فاشیسم از بازگشت به عظمت گذشته امریکا میگوید عظمتی که همچون اساطیر باستان الگویی را باید برای اخلاق و فرهنگ جامعه بسازد تا یکپارچهسازی ایدئولوژیک میسرگردد وهمین رویکرد هیچ فرقی با کارکرد اسطوره که دادن امیدهای واهی بخشی از جهانبینی اش میباشد ندارد
وقتی ادعا میشود که اسطورهها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی و تاریخی بشر، میتوانند درک عمیقتری از انسان، جامعه و جهان ارائه دهند
ویا به عنوان منبع الهام برای خلق آثار جدید و نوآورانه عمل کنند
ره اوردی بجز سوبژکتیویسم معرفتی ندارد اسطوره ها ابزارهای ایدئولوژیک اند که در خدمت حفظ نظم طبقاتی و قدرت سیاسی عمل میکنند
با توسل به اسطوره ها حقیقتِ انسان و جامعه جعل و تحریف میشود
aniss
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند... 🔹نشست معرفی دوره: «قابهای اخلاقی؛ فلسفه اخلاق در آیینه سینما» 🔸با تدریس امید کشمیری پژوهشگر فلسفه وروانشناسی اخلاق 🕒 زمان:دوشنبه ۱۶ تیرماه،۱۴۰۴ ساعت ۲۲ بوقت ایران کانالِ امید کشمیری @Omidkeshmiri…
به نظر من تبدیل شخصیتهای دینی به اسطوره میشه گفت فرایندی بوده که بخاطر نیازهای عمیق انسانی به معناو الگو و غلبه بر محدودیتها شکل گرفته..
مثلا پیامبرانی چون محمد (ص) با تجسم کامل حقیقت الهی و ارائه ایینی که راهنمای سعادت بشریت بود، به نمادهایی متعالی بدل شدن که فراتر از زمان و مکان حامل پیامی خاص یا بهتره بگم جاودانه بودن..
وزندگ یا گفتارو یاصبح زندگیشون یجورایی به عنوان مصداق کامل دین، به منبعی برا الهامبخشی و الگوسازی تبدیل شد که درک مفاهیم انتزاعی دینی رو اسون میکرد...
و چوندر تاریخ اسلام از معجزات یا خب کرامات محمد ص در کنار وقایع زندگیشون گفته شده به تدریج لایههایی از تقدس و عظمت بهش اضافه شد که ایشون رو از یک شخصیت تاریخی صرف متمایز ساخت
این ویژگی های ایشون توسط صحابه وتابعین و نسلهای بعدی جمعاوری و تفسیر شدن که در شکلگیری هویت جمعی مسلمانان و تثبیت جایگاه محمد(ص) به عنوان اسوه حسنه نقشی اساسی ایفا کردن.
و مسلمانان با اتکا به شخصیت اسطورهای پیامبر، به دنبال یافتن معناو هویت و اطمینان در زندگیشون بودن و با اقتدا به سیره نبوی یا همون سبک زندگی ایشون تلاش کردن تا ویژگیهایی چون صبرو عدالت و... رو در خودشون پرورش بدن و در مواجهه با چالشهایزندگیشون، به مثلا شفاعت و هدایت ایشون دل ببندن.
که این رابطه صرفا پیروی از یه شخصیت تاریخی نیستش بلکه ارتباطی عمیق با تجسمی از کمال انسانی و واسطهای برای تقرب به خدا بود که در مناسک عبادی و دعاها خودشو نشون داد و برای همین اسطوره پیامبر به عنوان قطب مرکزی هویت و معنویت مسلمانان عمل کرد..
هما طهماسب
https://www.tg-me.com/marzockacademy
مثلا پیامبرانی چون محمد (ص) با تجسم کامل حقیقت الهی و ارائه ایینی که راهنمای سعادت بشریت بود، به نمادهایی متعالی بدل شدن که فراتر از زمان و مکان حامل پیامی خاص یا بهتره بگم جاودانه بودن..
وزندگ یا گفتارو یاصبح زندگیشون یجورایی به عنوان مصداق کامل دین، به منبعی برا الهامبخشی و الگوسازی تبدیل شد که درک مفاهیم انتزاعی دینی رو اسون میکرد...
و چوندر تاریخ اسلام از معجزات یا خب کرامات محمد ص در کنار وقایع زندگیشون گفته شده به تدریج لایههایی از تقدس و عظمت بهش اضافه شد که ایشون رو از یک شخصیت تاریخی صرف متمایز ساخت
این ویژگی های ایشون توسط صحابه وتابعین و نسلهای بعدی جمعاوری و تفسیر شدن که در شکلگیری هویت جمعی مسلمانان و تثبیت جایگاه محمد(ص) به عنوان اسوه حسنه نقشی اساسی ایفا کردن.
و مسلمانان با اتکا به شخصیت اسطورهای پیامبر، به دنبال یافتن معناو هویت و اطمینان در زندگیشون بودن و با اقتدا به سیره نبوی یا همون سبک زندگی ایشون تلاش کردن تا ویژگیهایی چون صبرو عدالت و... رو در خودشون پرورش بدن و در مواجهه با چالشهایزندگیشون، به مثلا شفاعت و هدایت ایشون دل ببندن.
که این رابطه صرفا پیروی از یه شخصیت تاریخی نیستش بلکه ارتباطی عمیق با تجسمی از کمال انسانی و واسطهای برای تقرب به خدا بود که در مناسک عبادی و دعاها خودشو نشون داد و برای همین اسطوره پیامبر به عنوان قطب مرکزی هویت و معنویت مسلمانان عمل کرد..
هما طهماسب
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
ویژگی اسطوره این است که تاریخ ندارد به همین جهت هم تاریخ مصرف او بی انقضاست
همین ویژگی امکان باز تولیدش را در هر زمان می دهد ، کافی است بشر یک گام از عقل پا پس بکشد بی درنگ در های جهان اسطوره باز می شود،
این ویژگی بی زمانی شامل شخصیت های اسطوره شده هم می شود ، بی مرگی ، و حضور هم زمان در همه جا ،
هر جا که روایت روی صحنه می رود شخصیت ها هم جان می گیرند حاضر می شوند و باورمند را در چنبره قدرت خود می گیرند ، گرچه شخصیت ها زاده روایت هستند اما خود روایت نیز هستند یعنی خود اوست که جهان روایت و قصه را بازنمایی می کند ،
بشر باورمند اسطوره با روایت هایی که شخصیت قصه باز می نماید به چیستی زندگی پاسخ می دهد ، این فرد نیست که برای یافتن پاسخ تقلا می کند بلکه او تنها شاهد تلاش قهرمان روایت است که چگونه پاسخ را به عینیت بدل می کند و مخاطب پاسخ را تماشا می کند ،
تعزیه یکی از آن ساز و کارهایی است که در هر جایی که بر پا می شود به روایت جان می دهد و مخاطب محتوای روایت را تماشا می کند با رنج های شخصیت روایت رنج می کشد و با غم هایش گریه می کند و از پیروزی هایش حس پیروز را تجربه می کند ،
اتفاقی که در این همدلی رخ می دهد مخاطب خودش را فراموش می کند و با مسئله های شخصیت داستان گره می خورد و مسئله او مسئله این می شود .
شخصیت اسطوره ای چهره ای غلو شده دارد زیرا ناشی از فرا فکنی بشری است که همه ی آنچه را که ندارد را در او تجسم بخشیده است ،
همه چنان که پیروزی های شخص اسطوره ای غلو شده و فرا تر از توانش بشری است رنج ها و شکست ها و مرگ و قتل او هم فرا تر از توانش بشری باید باشد ،
دشمن او هم غلو شده است درنتیجه همه ی شقاوت ها ، بی رحمی ها زشتی و پلیدی ها باید در او جمع شود ،
هم چنانکه شمشیر شخصیت اسطوره ای برنده ترین شمشیر است ، شمشیر چهره منفی داستان هم از آن قاعده پیروی می کند ،
در تعزیه شاهدیم که همه صفات جوانمردی و ایثار از یک سو و همه صفات شقاوت و بی رحمی در سوی دیگر گرد هم می آید ،
چرا که اسطوره قرار است نمایشی از حد اعلای شجاعت و شقاوت باشد ،
مخاطب با تماشای این حجم از دلیری و بی رحمی ،در رنج هایی که بر شخصیت اسطوره ای آوار می شود رنج و بدبختی خود را ناچیز می بیند ، هر چه رنج خود را با رنج قهرمان قصه اش مقایسه می کند تسکین می یابد چرا که در مقایسه رنج خود و رنج داستان اگر قرار باشد یکی را انتخاب کند حتما رنج خود را انتخاب می کند چرا که تحمل پذیر تر است ، این جا همان خاصیت افیونی آشکار می شود تحمل بدبختی و حس سبکی بعد از تماشای قصه ای که قهرمان داستان برای رسیدن به هدفش غیر قابل تصور ترین رنج ها را تحمل می کند .
Azizi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
همین ویژگی امکان باز تولیدش را در هر زمان می دهد ، کافی است بشر یک گام از عقل پا پس بکشد بی درنگ در های جهان اسطوره باز می شود،
این ویژگی بی زمانی شامل شخصیت های اسطوره شده هم می شود ، بی مرگی ، و حضور هم زمان در همه جا ،
هر جا که روایت روی صحنه می رود شخصیت ها هم جان می گیرند حاضر می شوند و باورمند را در چنبره قدرت خود می گیرند ، گرچه شخصیت ها زاده روایت هستند اما خود روایت نیز هستند یعنی خود اوست که جهان روایت و قصه را بازنمایی می کند ،
بشر باورمند اسطوره با روایت هایی که شخصیت قصه باز می نماید به چیستی زندگی پاسخ می دهد ، این فرد نیست که برای یافتن پاسخ تقلا می کند بلکه او تنها شاهد تلاش قهرمان روایت است که چگونه پاسخ را به عینیت بدل می کند و مخاطب پاسخ را تماشا می کند ،
تعزیه یکی از آن ساز و کارهایی است که در هر جایی که بر پا می شود به روایت جان می دهد و مخاطب محتوای روایت را تماشا می کند با رنج های شخصیت روایت رنج می کشد و با غم هایش گریه می کند و از پیروزی هایش حس پیروز را تجربه می کند ،
اتفاقی که در این همدلی رخ می دهد مخاطب خودش را فراموش می کند و با مسئله های شخصیت داستان گره می خورد و مسئله او مسئله این می شود .
شخصیت اسطوره ای چهره ای غلو شده دارد زیرا ناشی از فرا فکنی بشری است که همه ی آنچه را که ندارد را در او تجسم بخشیده است ،
همه چنان که پیروزی های شخص اسطوره ای غلو شده و فرا تر از توانش بشری است رنج ها و شکست ها و مرگ و قتل او هم فرا تر از توانش بشری باید باشد ،
دشمن او هم غلو شده است درنتیجه همه ی شقاوت ها ، بی رحمی ها زشتی و پلیدی ها باید در او جمع شود ،
هم چنانکه شمشیر شخصیت اسطوره ای برنده ترین شمشیر است ، شمشیر چهره منفی داستان هم از آن قاعده پیروی می کند ،
در تعزیه شاهدیم که همه صفات جوانمردی و ایثار از یک سو و همه صفات شقاوت و بی رحمی در سوی دیگر گرد هم می آید ،
چرا که اسطوره قرار است نمایشی از حد اعلای شجاعت و شقاوت باشد ،
مخاطب با تماشای این حجم از دلیری و بی رحمی ،در رنج هایی که بر شخصیت اسطوره ای آوار می شود رنج و بدبختی خود را ناچیز می بیند ، هر چه رنج خود را با رنج قهرمان قصه اش مقایسه می کند تسکین می یابد چرا که در مقایسه رنج خود و رنج داستان اگر قرار باشد یکی را انتخاب کند حتما رنج خود را انتخاب می کند چرا که تحمل پذیر تر است ، این جا همان خاصیت افیونی آشکار می شود تحمل بدبختی و حس سبکی بعد از تماشای قصه ای که قهرمان داستان برای رسیدن به هدفش غیر قابل تصور ترین رنج ها را تحمل می کند .
Azizi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
«اُسطوره» یا «میت» (به انگلیسی: Myth) داستان یا روایت نمادینی است که در فرهنگها و تمدنهای مختلف به وجود آمده و نسل به نسل منتقل شده است. اسطورهها معمولاً به خاستگاه جهان، پیدایش انسان، خدایان، قهرمانان، نیروهای فراطبیعی، یا رخدادهای مهم تاریخی میپردازند. آنها تلاش انسانهای گذشته برای توضیح پدیدههای طبیعی، باورها، ارزشها و ترسهایشان بودهاند.
ویژگیهای کلیدی اسطوره:
✅ اغلب نقش دینی یا آیینی داشته است.
✅ شخصیتهای اصلی آن معمولاً خدایان، نیمهخدایان یا قهرمانان اسطورهای هستند.
✅ نمادین و چندلایه است و میتواند تفاسیر مختلفی داشته باشد.
✅ در جوامع باستانی برای آموزش، مشروعیتبخشی به قدرت، یا ایجاد هویت جمعی استفاده میشده.
مثلاً در اسطورههای یونان، داستان زئوس یا پرومته روایتهایی درباره خدایان و سرنوشت بشر است؛ در اسطورههای ایران، داستان ضحاک یا کیخسرو بخشی از شاهنامه فردوسی را شکل دادهاند.
H.Bolourtchi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
ویژگیهای کلیدی اسطوره:
✅ اغلب نقش دینی یا آیینی داشته است.
✅ شخصیتهای اصلی آن معمولاً خدایان، نیمهخدایان یا قهرمانان اسطورهای هستند.
✅ نمادین و چندلایه است و میتواند تفاسیر مختلفی داشته باشد.
✅ در جوامع باستانی برای آموزش، مشروعیتبخشی به قدرت، یا ایجاد هویت جمعی استفاده میشده.
مثلاً در اسطورههای یونان، داستان زئوس یا پرومته روایتهایی درباره خدایان و سرنوشت بشر است؛ در اسطورههای ایران، داستان ضحاک یا کیخسرو بخشی از شاهنامه فردوسی را شکل دادهاند.
H.Bolourtchi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
تا زمانی که اندیشیدن ممکن است، تسلیم خیانت است-تئودور آدرنو
#قربان_عباسی
در جهانی که تمدن، خود بانی بربریت شد، در زمانی که فرهنگ بدل به ابزار سلطه گشت، در لحظهای که هنر و اندیشه از معنا تهی شدند، تئودور آدورنو برخاست — نه چون پیامبری نجاتبخش، که چون ذهنی خسته، زخمی، اما بیقرار؛ فیلسوفی که از میان خاکستر آشویتس، اندیشیدن را از نو آغاز کرد، اما نه بیزخم، نه بیخشم. او فرزند رنج بود، روشنفکری بیوهم، که از هیچ ایدئولوژی، هیچ اتوپیا، و هیچ وعدهای نگذشت مگر آنکه آن را بیامان نقد کند.
آدورنو، با یهودیبودن، تبعید، تباهی مدرنیته و شکست عقل روشنگرانه زیسته بود. او با فلسفهی کلاسیک آلمان، با کانت و هگل بزرگ شد، اما دید که چگونه همین عقلانیت، همین ساختارهای منظم، در پایان راه به اردوگاه مرگ ختم شد. او دید که موسیقی واگنر میتواند با گاز زایکلون B همزیستی کند. و پرسید: «چگونه میتوان پس از آشویتس، شعر گفت؟» پرسشی نه از سر بدبینی، بلکه از درد، از حیرت، از سرگیجهی اخلاقی.
آدورنو در کنار ماکس هورکهایمر، در دیالکتیک روشنگری، نوشت که عقل مدرن، آنگاه که تنها در خدمت سلطه باشد، خود بدل به ابزار ویرانی میشود. روشنگری، اگر به آزادی نیانجامد، به تاریکی ختم خواهد شد. عقلانیکردن جهان، وقتی بیوجدان باشد، تنها ماشین ساختن است — ماشین انسانزدایی، ماشین کنترل، ماشین مرگ.
او با تیزیِ بیرحم، به نقد فرهنگ معاصر پرداخت؛ فرهنگی که دیگر رهاییبخش نبود، بلکه صنعتی شده بود. فرهنگ، تبدیل به صنعت شده بود — صنعت فرهنگ. سینما، رادیو، موسیقی عامهپسند، همگی دیگر نه هنر، که کالا بودند. هدف، نه بیداری انسان، که سرگرمکردن و تسلیمکردن او بود. فرهنگ عامه، دیگر آگاهی نمیداد؛ بلکه انسان را در وضعیت موجود تثبیت میکرد. انسان، بیآنکه بداند، در مصرف بیپایان سرگرمی، به بردهای رام بدل میشد.
آدورنو از فاشیسم تنها به عنوان یک رژیم سیاسی سخن نگفت، بلکه آن را یک وضعیت روانی ـ اجتماعی دانست: آمادگی انسانها برای اطاعت کورکورانه، برای حذف دیگری، برای کشتن معنا. در اثر ماندگار شخصیت اقتدارگرا، او نشان داد که چگونه خانواده، آموزش، رسانه، و حتی زبان، انسان را از درون برای پذیرش فاشیسم آماده میکنند. فاشیسم، پیش از آنکه در خیابانها ظاهر شود، در زبان، در ترس، در تنبلی اندیشه پنهان میشود.
و برای همین بود که آدورنو، تا پایان عمر، بر یک چیز پافشاری کرد: اندیشیدن. اندیشیدن انتقادی، خسته، تکهتکه، اما راستین. او با فلسفهای نوشت که نمیخواست تسکین بدهد، نمیخواست آرام کند. فلسفهی او، زخمی بود، و همین زخم، صداقتش بود. او به زبان، به موسیقی، به شعر، به هنر، با بیاعتمادی عشق میورزید — چون دیده بود که چگونه همهی اینها میتوانند در خدمت کشتار قرار بگیرند.
موسیقی برای آدورنو جایگاه ویژهای داشت. او خود موسیقیدان بود، و در آثارش، موسیقی را همچون جایگاه آخرین مقاومت در برابر سلطه میدید. موسیقی آتونال، مانند آثار شوئنبرگ، برای او صدای ناهموار حقیقت بود؛ موسیقیای که حاضر نبود با گوشِ مصرفکننده مصالحه کند. زیبایی، اگر بیدرد باشد، فریب است. هنر، اگر تسکیندهنده باشد، دروغ است.
آدورنو، هرگز از بار اخلاقی اندیشهاش نگریخت. او میدانست که فلسفه، پس از فاجعه، باید محتاطتر، صادقتر، و بیپناهتر بنویسد. دیگر خبری از نظامهای مطلق فلسفه نبود. او نوشت: «کل، دروغ است» — یعنی هر نظامی که بخواهد پیچیدگی، رنج، و کثرت واقعیت را در خود حل کند، به ذات سرکوبگر است. باید شکستخورده نوشت، باید قطعهقطعه اندیشید، باید از کلانروایتها پرهیز کرد.
او تا پایان، وفادار به رنج ماند. نگفت که نجاتی هست، نگفت که رهایی نزدیک است. اما سکوت نکرد. او فلسفه را از خودفریبی نجات داد. حتی اگر بهای آن، تلخی و تنهایی باشد.
تئودور آدورنو، فریادِ آهستهی یک قرن بود. فریادی که نمیخواست امید بفروشد، بلکه میخواست وجدان را بیدار کند. و امروز، در جهانی که صنعت فرهنگ از هر زمان نیرومندتر، و فاشیسم از همیشه پنهانتر شده، صدا و فکر او بیش از همیشه ضروریست. او ما را به پرسش فرا میخواند: آیا هنوز میتوان آزاد اندیشید، در جهانی که آزادی، خود به کالایی تبدیل شده؟
پاسخ آدورنو روشن است: «تا زمانی که اندیشیدن ممکن است، تسلیم خیانت است.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#قربان_عباسی
در جهانی که تمدن، خود بانی بربریت شد، در زمانی که فرهنگ بدل به ابزار سلطه گشت، در لحظهای که هنر و اندیشه از معنا تهی شدند، تئودور آدورنو برخاست — نه چون پیامبری نجاتبخش، که چون ذهنی خسته، زخمی، اما بیقرار؛ فیلسوفی که از میان خاکستر آشویتس، اندیشیدن را از نو آغاز کرد، اما نه بیزخم، نه بیخشم. او فرزند رنج بود، روشنفکری بیوهم، که از هیچ ایدئولوژی، هیچ اتوپیا، و هیچ وعدهای نگذشت مگر آنکه آن را بیامان نقد کند.
آدورنو، با یهودیبودن، تبعید، تباهی مدرنیته و شکست عقل روشنگرانه زیسته بود. او با فلسفهی کلاسیک آلمان، با کانت و هگل بزرگ شد، اما دید که چگونه همین عقلانیت، همین ساختارهای منظم، در پایان راه به اردوگاه مرگ ختم شد. او دید که موسیقی واگنر میتواند با گاز زایکلون B همزیستی کند. و پرسید: «چگونه میتوان پس از آشویتس، شعر گفت؟» پرسشی نه از سر بدبینی، بلکه از درد، از حیرت، از سرگیجهی اخلاقی.
آدورنو در کنار ماکس هورکهایمر، در دیالکتیک روشنگری، نوشت که عقل مدرن، آنگاه که تنها در خدمت سلطه باشد، خود بدل به ابزار ویرانی میشود. روشنگری، اگر به آزادی نیانجامد، به تاریکی ختم خواهد شد. عقلانیکردن جهان، وقتی بیوجدان باشد، تنها ماشین ساختن است — ماشین انسانزدایی، ماشین کنترل، ماشین مرگ.
او با تیزیِ بیرحم، به نقد فرهنگ معاصر پرداخت؛ فرهنگی که دیگر رهاییبخش نبود، بلکه صنعتی شده بود. فرهنگ، تبدیل به صنعت شده بود — صنعت فرهنگ. سینما، رادیو، موسیقی عامهپسند، همگی دیگر نه هنر، که کالا بودند. هدف، نه بیداری انسان، که سرگرمکردن و تسلیمکردن او بود. فرهنگ عامه، دیگر آگاهی نمیداد؛ بلکه انسان را در وضعیت موجود تثبیت میکرد. انسان، بیآنکه بداند، در مصرف بیپایان سرگرمی، به بردهای رام بدل میشد.
آدورنو از فاشیسم تنها به عنوان یک رژیم سیاسی سخن نگفت، بلکه آن را یک وضعیت روانی ـ اجتماعی دانست: آمادگی انسانها برای اطاعت کورکورانه، برای حذف دیگری، برای کشتن معنا. در اثر ماندگار شخصیت اقتدارگرا، او نشان داد که چگونه خانواده، آموزش، رسانه، و حتی زبان، انسان را از درون برای پذیرش فاشیسم آماده میکنند. فاشیسم، پیش از آنکه در خیابانها ظاهر شود، در زبان، در ترس، در تنبلی اندیشه پنهان میشود.
و برای همین بود که آدورنو، تا پایان عمر، بر یک چیز پافشاری کرد: اندیشیدن. اندیشیدن انتقادی، خسته، تکهتکه، اما راستین. او با فلسفهای نوشت که نمیخواست تسکین بدهد، نمیخواست آرام کند. فلسفهی او، زخمی بود، و همین زخم، صداقتش بود. او به زبان، به موسیقی، به شعر، به هنر، با بیاعتمادی عشق میورزید — چون دیده بود که چگونه همهی اینها میتوانند در خدمت کشتار قرار بگیرند.
موسیقی برای آدورنو جایگاه ویژهای داشت. او خود موسیقیدان بود، و در آثارش، موسیقی را همچون جایگاه آخرین مقاومت در برابر سلطه میدید. موسیقی آتونال، مانند آثار شوئنبرگ، برای او صدای ناهموار حقیقت بود؛ موسیقیای که حاضر نبود با گوشِ مصرفکننده مصالحه کند. زیبایی، اگر بیدرد باشد، فریب است. هنر، اگر تسکیندهنده باشد، دروغ است.
آدورنو، هرگز از بار اخلاقی اندیشهاش نگریخت. او میدانست که فلسفه، پس از فاجعه، باید محتاطتر، صادقتر، و بیپناهتر بنویسد. دیگر خبری از نظامهای مطلق فلسفه نبود. او نوشت: «کل، دروغ است» — یعنی هر نظامی که بخواهد پیچیدگی، رنج، و کثرت واقعیت را در خود حل کند، به ذات سرکوبگر است. باید شکستخورده نوشت، باید قطعهقطعه اندیشید، باید از کلانروایتها پرهیز کرد.
او تا پایان، وفادار به رنج ماند. نگفت که نجاتی هست، نگفت که رهایی نزدیک است. اما سکوت نکرد. او فلسفه را از خودفریبی نجات داد. حتی اگر بهای آن، تلخی و تنهایی باشد.
تئودور آدورنو، فریادِ آهستهی یک قرن بود. فریادی که نمیخواست امید بفروشد، بلکه میخواست وجدان را بیدار کند. و امروز، در جهانی که صنعت فرهنگ از هر زمان نیرومندتر، و فاشیسم از همیشه پنهانتر شده، صدا و فکر او بیش از همیشه ضروریست. او ما را به پرسش فرا میخواند: آیا هنوز میتوان آزاد اندیشید، در جهانی که آزادی، خود به کالایی تبدیل شده؟
پاسخ آدورنو روشن است: «تا زمانی که اندیشیدن ممکن است، تسلیم خیانت است.»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹نشست معرفی دوره: «قابهای اخلاقی؛ فلسفه اخلاق در آیینه سینما»
🔸با تدریس امید کشمیری
پژوهشگر فلسفه وروانشناسی اخلاق
🕒 زمان:دوشنبه ۱۶ تیرماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت ایران
لینک گروه اکادمی
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ امید کشمیری
@Omidkeshmiri
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹نشست معرفی دوره: «قابهای اخلاقی؛ فلسفه اخلاق در آیینه سینما»
🔸با تدریس امید کشمیری
پژوهشگر فلسفه وروانشناسی اخلاق
🕒 زمان:دوشنبه ۱۶ تیرماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت ایران
لینک گروه اکادمی
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانالِ امید کشمیری
@Omidkeshmiri
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Audio
🔻 آکادمیِ فلسفهی مارزوک تقدیم میکند...
🔹نشست معرفی دوره: «قابهای اخلاقی؛ فلسفه اخلاق در آیینه سینما»
🔸با تدریس امید کشمیری
پژوهشگر فلسفه وروانشناسی اخلاق
🕒 زمان:دوشنبه ۱۶ تیرماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
🔹نشست معرفی دوره: «قابهای اخلاقی؛ فلسفه اخلاق در آیینه سینما»
🔸با تدریس امید کشمیری
پژوهشگر فلسفه وروانشناسی اخلاق
🕒 زمان:دوشنبه ۱۶ تیرماه،۱۴۰۴
ساعت ۲۲ بوقت ایران
کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Audio
🎵 پوشه شنیداری نشست فرهنگ صلح و ناصلح در اندیشه سید احمد فردید
📔فرهنگ صلح و ناصلح در اندیشه سید احمد فردید
با سخنرانی:
#دکتر_موسی_اکرمی
#دکتر_احسان_شریعتی
#دکتر_محمد_نژاد_ایران
مدیر نشست:
#دکتر_روژان_حسام_قاضی
🗓 پنجشنبه 22 خرداد 1404 ساعت 17/30
🏡سالن خیام
💢انجمن علمی مطالعات صلح ایران💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
@iranianhht
https://www.tg-me.com/marzockacademy
📔فرهنگ صلح و ناصلح در اندیشه سید احمد فردید
با سخنرانی:
#دکتر_موسی_اکرمی
#دکتر_احسان_شریعتی
#دکتر_محمد_نژاد_ایران
مدیر نشست:
#دکتر_روژان_حسام_قاضی
🗓 پنجشنبه 22 خرداد 1404 ساعت 17/30
🏡سالن خیام
💢انجمن علمی مطالعات صلح ایران💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
@iranianhht
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Audio
MP3 Recorder
اعتبار دموکراسی در حاکمیت شرع
سارا قزلباش
#دموکراسی
#دموکراسی_در_حاکمیت_شرع
@Metahistorical
https://www.tg-me.com/marzockacademy
سارا قزلباش
#دموکراسی
#دموکراسی_در_حاکمیت_شرع
@Metahistorical
https://www.tg-me.com/marzockacademy
کارکرد اسطوره
اسطوره ها چه به لحاظ محتوای روایت و چه به لحاظ شخصیت پردازی واقعهای در گذشته هستند اما وجه پارادوکسیکال این است که در اینده و پیش رو ایستاده است ،
طرحی برای فردا از طریق باز تولید گذشته ،
جهان اسطوره جهانی است که آینده عبارت است از باز تولید گذشته ، گذشته ای که هم به مثابه تبار و هویت عمل می کند و هم به مثابه آرمان ،
از این جهت هر ملتی مجموعه ای از روایت های اسطوره ای دارد که از آن تحت عنوان تبار و هویت ملی یاد می کند ،
از یک سو تبار است زیرا که منشا و آغاز گاه واقعه است و از سوی دیگر آرمان است چرا که واقعه در آینده ایستاده و به مثابه آرمان قرار است باز تولید شود ،
آغاز گاه ها یا روز واقعه هر روایتی ، دینی و ملتی برشی است از زندگی و هر برش چونان قطعه ای از کیک سهم روایتی ، دینی و ملتی و تاریخ هر روایتی ، دینی و ملتی از آن آغاز می شود و این تاریخ تبار و شجره نامه اوست ،
حکایت نوستالژی و گذشته آرمانی است ، بهشت گمشده که باید به او بازگشت ، در او نفس کشید و قهرمانانش را باز تولید کرد، شخصیت و قهرمان اسطوره برای آرمان و آینده نقش منجی را بر عهده دارد تا در یک نبرد اسطوره ای به جنگ نا مرادی ها برود و جهان را آکنده از خوبی ها و زیبایی ها سازد ، بی جهت نیست که همه قصه ها ، روایت ها ، فرقه ها و ادیان نوعی منجی باوری را در خود دارند شخصی که در آینده خواهد آمده و آن گذشته با شکوه و نوستالژیک را که به مثابه آرمان در ذهن پیروان و باور مندان وجود دارد را عینیت می بخشد ،
بنابراین اولین قصه آخرین قصه نیز هست ، آخرین قصه باز تولید و اینهمان اولین قصه است در نتیجه گفتمان اسطوره شرح واقعه ای است که در روز واقعه یا در جهان اسطوره اتفاق افتاده ،
برای همین است که روایت اسطوره ای جان دارند ، زیرا نمایشی از یک واقعه هستند که روزی از روز ها رخ داده اند یا مردمان باورمند اسطوره می پندارند که رخ داده است،
اما به محض عبور از روز واقعه و طرح دوباره روایت واقعه رسالت مردمان احیاء دوباره آن است به مثابه آرمان و مدینه فاضله ، گفتمان حول نا کجا آباد به مثابه پاسخ قطعی و نهایی شکل می گیرد باز گشت به گذشته ای که هم تبار و ریشه و شجره است هم احیا و باز تولید آن ارمان آینده ،
از این جهت در اسطوره پرسش جایگاهی ندارد چرا که پاسخ آرمانی و حقیقت نهایی تام در گذشته و در قصه داده شده کار باورمند صرفا باور داشتن و عمل باز تولید قصه است ،
از این جهت است که فلسفه عبور از اسطوره است چرا که با پرسش آغاز می شود و قطعیت را بر می اندازد و تغییر را جایگزین می سازد ، فلسفه رفتن به علل های نخستین و آغازه هاست تا با پرسش کشیدن بنیان های قصه و روایت وجهه آرمانی اسطوره را بر اندازد و آینده را از سیطره گذشته آزاد سازد .
https://www.tg-me.com/marzockacademy
اسطوره ها چه به لحاظ محتوای روایت و چه به لحاظ شخصیت پردازی واقعهای در گذشته هستند اما وجه پارادوکسیکال این است که در اینده و پیش رو ایستاده است ،
طرحی برای فردا از طریق باز تولید گذشته ،
جهان اسطوره جهانی است که آینده عبارت است از باز تولید گذشته ، گذشته ای که هم به مثابه تبار و هویت عمل می کند و هم به مثابه آرمان ،
از این جهت هر ملتی مجموعه ای از روایت های اسطوره ای دارد که از آن تحت عنوان تبار و هویت ملی یاد می کند ،
از یک سو تبار است زیرا که منشا و آغاز گاه واقعه است و از سوی دیگر آرمان است چرا که واقعه در آینده ایستاده و به مثابه آرمان قرار است باز تولید شود ،
آغاز گاه ها یا روز واقعه هر روایتی ، دینی و ملتی برشی است از زندگی و هر برش چونان قطعه ای از کیک سهم روایتی ، دینی و ملتی و تاریخ هر روایتی ، دینی و ملتی از آن آغاز می شود و این تاریخ تبار و شجره نامه اوست ،
حکایت نوستالژی و گذشته آرمانی است ، بهشت گمشده که باید به او بازگشت ، در او نفس کشید و قهرمانانش را باز تولید کرد، شخصیت و قهرمان اسطوره برای آرمان و آینده نقش منجی را بر عهده دارد تا در یک نبرد اسطوره ای به جنگ نا مرادی ها برود و جهان را آکنده از خوبی ها و زیبایی ها سازد ، بی جهت نیست که همه قصه ها ، روایت ها ، فرقه ها و ادیان نوعی منجی باوری را در خود دارند شخصی که در آینده خواهد آمده و آن گذشته با شکوه و نوستالژیک را که به مثابه آرمان در ذهن پیروان و باور مندان وجود دارد را عینیت می بخشد ،
بنابراین اولین قصه آخرین قصه نیز هست ، آخرین قصه باز تولید و اینهمان اولین قصه است در نتیجه گفتمان اسطوره شرح واقعه ای است که در روز واقعه یا در جهان اسطوره اتفاق افتاده ،
برای همین است که روایت اسطوره ای جان دارند ، زیرا نمایشی از یک واقعه هستند که روزی از روز ها رخ داده اند یا مردمان باورمند اسطوره می پندارند که رخ داده است،
اما به محض عبور از روز واقعه و طرح دوباره روایت واقعه رسالت مردمان احیاء دوباره آن است به مثابه آرمان و مدینه فاضله ، گفتمان حول نا کجا آباد به مثابه پاسخ قطعی و نهایی شکل می گیرد باز گشت به گذشته ای که هم تبار و ریشه و شجره است هم احیا و باز تولید آن ارمان آینده ،
از این جهت در اسطوره پرسش جایگاهی ندارد چرا که پاسخ آرمانی و حقیقت نهایی تام در گذشته و در قصه داده شده کار باورمند صرفا باور داشتن و عمل باز تولید قصه است ،
از این جهت است که فلسفه عبور از اسطوره است چرا که با پرسش آغاز می شود و قطعیت را بر می اندازد و تغییر را جایگزین می سازد ، فلسفه رفتن به علل های نخستین و آغازه هاست تا با پرسش کشیدن بنیان های قصه و روایت وجهه آرمانی اسطوره را بر اندازد و آینده را از سیطره گذشته آزاد سازد .
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کارکرد اسطوره اسطوره ها چه به لحاظ محتوای روایت و چه به لحاظ شخصیت پردازی واقعهای در گذشته هستند اما وجه پارادوکسیکال این است که در اینده و پیش رو ایستاده است ، طرحی برای فردا از طریق باز تولید گذشته ، جهان اسطوره جهانی است که آینده عبارت است از باز تولید…
نسبت دین دار با اسطوره های دینی ،
اسطوره از آن جهت که شرح و نمایش واقعه و رخداد است هم در روز واقعه و هم در باز تولید واقع نیاز به مراسم ، مناسک و نمایش دارد ،
کار مردمان باورمند باز تولید نمایشی آن واقعه است ،
چندان تفاوت ندارد که از چه باور فرقه ای و دینی شاهد مثال بیاوریم چرا که همه از قواعد نا نوشته همسانی پیروی می کنند ،
در بدوی ترین آیین ها مجموعه ای از مناسک و مراسم را داریم که در آن گروهی از معتقدین در پرستش گاه ها یا در اماکن مقدس و در ایام خاص با اجرای حرکات و تکرار کلمات تحت عنوان ذکر و نیز با بکار گیری آلات موسیقی صحنهای را بازسازی می کنند که قصه اصلی در آن رخداده است ، در این مناسک و مراسم ها نماد های اسطوره ای هم جایگاه ویژه دارند زیرا که نماد ها حاوی پیام و زبان روایت اسطوره هستند ، بسته به نوع زندگی پیروان این باور ها شکل و شمایل نماد ها هم تغییر می کنند ، مثلاً در عصر دام داری نماد ها بیشتر از جنس استخوان های حیوانات هستند ، در عصر کشاورزی گیاهان خاص و درختان خاصی به نماد اسطوره ها بدل می شود اما با کشف و مهارت در ساخت فلزات آن نماد های حیوانی و گیاهی با فلزات ساخته می شوند و در مراسم و مناسک از آنها سود جسته می شود ،
این وجهه نمادین و بکار گیری نماد ها برای بیان قصه نه تنها قصه را توضیح عقلانی نمی دهد بلکه آن را راز آلود تر ، غیر قابل دسترس تر نیز می سازد ، حتی معماری و ساخت اماکن و عبادتگاه ها نیز تابع نماد هایی است هرکدام دین خود را بازنمایی می کند و از دگر سو عبادتگاه که از در و دیوار شأن نماد می بارد فضایی راز آلود ، عرفانی و فرا واقعیتی را تداعی می کند که وقتی پای در آن مکان ها می گذاری انگار از جهان واقعی فرا تر رفته و حسی ملکوتی پیدا می کنی ،
از آنجا که اسطوره ها گذشته ای هستند که در آینده حضور دارند و برای باورمند به مثابه آرمان عمل می کنند انجام این فرایض و مناسک ضمن پاسداشت آن امکان باز تولید آن هم هست و همین باز تولید گذشته در آینده رسالتی است روی شانه های فرد و گروه معتقد برای ساختن آیندهای بر گونه ی گذشته ،
همه چیز حکایت از بازگشت به گذشته دارد حتی در سبک معماری و شهر سازی ،
شهر های مدرن بر پایه نگاه به آینده و آفرینش خلاقیت های تازه بنا می شوند بر خلاف شهرسازی جوامع سنتی که هنوز از اسطوره های خود رها نشدند معماریشان گذشته را تداعی می کند .
Azizi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
اسطوره از آن جهت که شرح و نمایش واقعه و رخداد است هم در روز واقعه و هم در باز تولید واقع نیاز به مراسم ، مناسک و نمایش دارد ،
کار مردمان باورمند باز تولید نمایشی آن واقعه است ،
چندان تفاوت ندارد که از چه باور فرقه ای و دینی شاهد مثال بیاوریم چرا که همه از قواعد نا نوشته همسانی پیروی می کنند ،
در بدوی ترین آیین ها مجموعه ای از مناسک و مراسم را داریم که در آن گروهی از معتقدین در پرستش گاه ها یا در اماکن مقدس و در ایام خاص با اجرای حرکات و تکرار کلمات تحت عنوان ذکر و نیز با بکار گیری آلات موسیقی صحنهای را بازسازی می کنند که قصه اصلی در آن رخداده است ، در این مناسک و مراسم ها نماد های اسطوره ای هم جایگاه ویژه دارند زیرا که نماد ها حاوی پیام و زبان روایت اسطوره هستند ، بسته به نوع زندگی پیروان این باور ها شکل و شمایل نماد ها هم تغییر می کنند ، مثلاً در عصر دام داری نماد ها بیشتر از جنس استخوان های حیوانات هستند ، در عصر کشاورزی گیاهان خاص و درختان خاصی به نماد اسطوره ها بدل می شود اما با کشف و مهارت در ساخت فلزات آن نماد های حیوانی و گیاهی با فلزات ساخته می شوند و در مراسم و مناسک از آنها سود جسته می شود ،
این وجهه نمادین و بکار گیری نماد ها برای بیان قصه نه تنها قصه را توضیح عقلانی نمی دهد بلکه آن را راز آلود تر ، غیر قابل دسترس تر نیز می سازد ، حتی معماری و ساخت اماکن و عبادتگاه ها نیز تابع نماد هایی است هرکدام دین خود را بازنمایی می کند و از دگر سو عبادتگاه که از در و دیوار شأن نماد می بارد فضایی راز آلود ، عرفانی و فرا واقعیتی را تداعی می کند که وقتی پای در آن مکان ها می گذاری انگار از جهان واقعی فرا تر رفته و حسی ملکوتی پیدا می کنی ،
از آنجا که اسطوره ها گذشته ای هستند که در آینده حضور دارند و برای باورمند به مثابه آرمان عمل می کنند انجام این فرایض و مناسک ضمن پاسداشت آن امکان باز تولید آن هم هست و همین باز تولید گذشته در آینده رسالتی است روی شانه های فرد و گروه معتقد برای ساختن آیندهای بر گونه ی گذشته ،
همه چیز حکایت از بازگشت به گذشته دارد حتی در سبک معماری و شهر سازی ،
شهر های مدرن بر پایه نگاه به آینده و آفرینش خلاقیت های تازه بنا می شوند بر خلاف شهرسازی جوامع سنتی که هنوز از اسطوره های خود رها نشدند معماریشان گذشته را تداعی می کند .
Azizi
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
اسطورهها در ذهن جمعی ما چیزی فراتر از داستانهای خیالپردازانهاند؛ آنها زبانی هستند برای بیان تجربههای عمیق انسانی، تلاشی برای معنا دادن به رنج، عدالت، نجات، و امید. در بسیاری از فرهنگها، شخصیتهای دینی در گذر زمان به چهرههایی اسطورهای بدل میشوند؛ نه بهمعنای تحریف حقیقت، بلکه بهعنوان فرایندی طبیعی در روایتسازی فرهنگی و هویتی.
در فرهنگ ایرانی، ما با چهرههایی مانند رستم، سیاوش یا زال مواجهایم که هر یک نماد نوعی فضیلت فرهنگیاند: رستم تجسم نیروی شکستناپذیر، سیاوش نماد مظلومیت پاک، و زال نماد حکمت و فرزانگی در دل طردشدگی. این شخصیتها در شاهنامه حضور دارند، اما در ذهن و زبان مردم، به الگویی برای تفسیر موقعیتهای اخلاقی و اجتماعی بدل شدهاند.
همین الگو، در مورد شخصیتهای دینی نیز رخ میدهد. چهرههایی چون علی یا حسین، اگرچه ریشه در تاریخ و سنت دینی دارند، اما در حافظه جمعی ما فراتر رفتهاند و به نمادهایی از عدالت، شجاعت و فداکاری تبدیل شدهاند. این اسطورهسازی، حاصل پیوند حافظه، روایت و نیاز روانی انسان به قهرمان و نجاتدهنده است.
مردمان اسطوره میسازند تا بتوانند با آشوبها، بیعدالتیها، و بحرانهای اخلاقی جهان پیرامون مقابله کنند. روایتهایی که از این شخصیتها ساخته میشود، گاه آمیخته با اغراق یا عناصر فراطبیعی است، اما در ژرفای خود تلاشی است برای حفظ امید و معنا. گویی انسان با این اسطورهها، خویشتن را در آینه یک قهرمان بازمیشناسد و در مواجهه با دشواریها، از آنها الهام میگیرد.
اسطورهسازی از شخصیتهای دینی همچنین بازتابی از نیاز جوامع به هویت جمعی است؛ نوعی ناخودآگاه فرهنگی که شخصیتهای دینی را به کانونهایی برای بازسازی خود جمعی، اخلاق عمومی و انسجام اجتماعی بدل میکند. در جوامعی که سیاستزدگی یا فشارهای تاریخی، حافظه مردم را زخمی کردهاند، اسطورهها به مأمنی برای بقا و مقاومت تبدیل میشوند.
در این روایتپردازیها، گاه عنصر دینی با عناصر عرفانی، شعری، حماسی یا حتی اساطیر بومی درمیآمیزد و چهرهای تازه از شخصیت دینی خلق میشود؛ چهرهای که دیگر صرفاً یک فرد تاریخی یا پیامآور نیست، بلکه یک معنا است؛ معنایی زنده، جاری و قابل تکرار.
این اسطورهها را باید نه با عینک حقیقتسنجی علمی، بلکه با درک از روانشناسی جمعی، حافظه تاریخی، و نیاز انسان به معنا نگریست.
جاور
https://www.tg-me.com/marzockacademy
در فرهنگ ایرانی، ما با چهرههایی مانند رستم، سیاوش یا زال مواجهایم که هر یک نماد نوعی فضیلت فرهنگیاند: رستم تجسم نیروی شکستناپذیر، سیاوش نماد مظلومیت پاک، و زال نماد حکمت و فرزانگی در دل طردشدگی. این شخصیتها در شاهنامه حضور دارند، اما در ذهن و زبان مردم، به الگویی برای تفسیر موقعیتهای اخلاقی و اجتماعی بدل شدهاند.
همین الگو، در مورد شخصیتهای دینی نیز رخ میدهد. چهرههایی چون علی یا حسین، اگرچه ریشه در تاریخ و سنت دینی دارند، اما در حافظه جمعی ما فراتر رفتهاند و به نمادهایی از عدالت، شجاعت و فداکاری تبدیل شدهاند. این اسطورهسازی، حاصل پیوند حافظه، روایت و نیاز روانی انسان به قهرمان و نجاتدهنده است.
مردمان اسطوره میسازند تا بتوانند با آشوبها، بیعدالتیها، و بحرانهای اخلاقی جهان پیرامون مقابله کنند. روایتهایی که از این شخصیتها ساخته میشود، گاه آمیخته با اغراق یا عناصر فراطبیعی است، اما در ژرفای خود تلاشی است برای حفظ امید و معنا. گویی انسان با این اسطورهها، خویشتن را در آینه یک قهرمان بازمیشناسد و در مواجهه با دشواریها، از آنها الهام میگیرد.
اسطورهسازی از شخصیتهای دینی همچنین بازتابی از نیاز جوامع به هویت جمعی است؛ نوعی ناخودآگاه فرهنگی که شخصیتهای دینی را به کانونهایی برای بازسازی خود جمعی، اخلاق عمومی و انسجام اجتماعی بدل میکند. در جوامعی که سیاستزدگی یا فشارهای تاریخی، حافظه مردم را زخمی کردهاند، اسطورهها به مأمنی برای بقا و مقاومت تبدیل میشوند.
در این روایتپردازیها، گاه عنصر دینی با عناصر عرفانی، شعری، حماسی یا حتی اساطیر بومی درمیآمیزد و چهرهای تازه از شخصیت دینی خلق میشود؛ چهرهای که دیگر صرفاً یک فرد تاریخی یا پیامآور نیست، بلکه یک معنا است؛ معنایی زنده، جاری و قابل تکرار.
این اسطورهها را باید نه با عینک حقیقتسنجی علمی، بلکه با درک از روانشناسی جمعی، حافظه تاریخی، و نیاز انسان به معنا نگریست.
جاور
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
🖊رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم...
🔻وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله رساله«یک کلمه» را نوشت هنوز 36سال به انقلاب مشروطیت مانده بود. کار او بسیار شجاعانه بوده چون ۳۶سال قبل از انقلاب مشروطیت در کتابش مینویسد:
«تمامی مردم ایران اعم از زن و مرد و شاه و گدا باید در مقابل قانون مساوی باشند»!.
و این در زمانی بود که نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ از زبان یکی از مخالفان قانون نوشته بود:
«هر كس بخواهد در ايران قانون بگذارد بايد سى هزار مسئلۀ شرعى را در آتش بسوزاند»!
(زینالعابدین مراغه ای، سیاحتنامه ابراهیم بیگ...ج ۳، ص ۶۷۶)
🔻رساله«یک کلمه» مستشارالدوله ترجمه ای است از مقدمه قانون اساسی فرانسه و یا اعلامیه حقوق بشر که برای اولین بار به زبان فارسی به ایران میرسد و ترقی کشور را فقط در یک کلمه یعنی «قانون» میداند. بقول آدمیت، او در ایران اولین کسی است که در «یک کلمه» میگفت:
«منشاء قدرت اراده مردم است».
او در کتابش کوشش کرده اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی اسلامی تطبیق دهد تا خشم مخالفانش را برنیانگیزد.
🔻مستشارالدّوله سپس در اواخر عمر، نامه مفصّلى به مظفرالدّين ميرزای وليعهد نوشته و ضمن انتقاد از حكومت استبدادى، اصلاحات مملكتى و ايجاد حكومت قانون و برقرارى آزادى و مساوات را خواستار شده و گوشزد كرده بود كه:
«اگر زمامداران ايران خود درصدد تأسيس مجلس مقنّنه برنيايند، سير حوادث تاريخ آنرا بر ما تحميل خواهد كرد».
اگر چه پیش بینی اش بعدا با انقلاب مشروطه درست بود اما نوشتن کتاب «یک کلمه» بلای جانش شد، او را سالها در زنجیر کرده و در زندان قزوین محبوس اش ساخته، و برای شکنجه اش، کتابش را بر سرش می کوفتند...!
حاج سیاح که خود در این زمان در حبس بوده و مستشارالدوله را که هشتاد سال داشته دیده و در مورد حال و روز او می نویسد:
«با وجود اینکه مستشارالدوله مریض بود به گردنش زنجیری افکنده و به پایش خلیلی زده بودند»
(خاطرات حاج سیاه...ص383)
پر واضح است که آن روزها در آن برهوت جهل، کتاب«یک کلمه» مستشارالدوله هیچ پژواکی در خور، در ارباب قدرت و در مردم ایجاد نکرد اما این گناهِ او نبود، امثال او در واقع، صلیبِ عقب ماندگی مردم و میهنِ خود را بدوش میکشیدند!
🔻سرانجام، مستشارالدوله پس از سالها تحمل زندان و زنجیر، خسته و شکسته در کنج انزوای خانه اش در 29 مه 1894درگذشت در زمان مرگ، نویسنده "یک کلمه" چنان بی صاحب مانده بود که تنها معدودی از حمالان شهر حضور یافتند تا جنازه اش را به قبرستان معروف قبر آقا در جنوب تهران حمل کنند!
زمانِ به زندان بردنش مصادف با عید قربان بود و دخترش در حاشیه کتاب «یک کلمه» چاپ تبریز چنین نوشت:
«به تاریخ1308ماه ذیحجه در روز عید اضحی وقت غروب به جهت وطن پرستی...خائنین دولتی متهم نموده محکومش ساختند...سه سال و پنجاه و پنج روز مدت محبوسش طول کشید در تاریخ هزار وسیصد و یازده در پنجم شوال به رحمت خدا پیوست...رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم».
✅در واقع این فرزند برجسته آذربایجان در ظلمات استبداد، قربانیِ جهلِ مردم ایران شد تا بلکه بیدار گردند و اسب چموش و وحشیِِ قدرت را به قفس قانون سوق دهند...
علی مرادی مراغه ای
https://www.tg-me.com/marzockacademy
🔻وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله رساله«یک کلمه» را نوشت هنوز 36سال به انقلاب مشروطیت مانده بود. کار او بسیار شجاعانه بوده چون ۳۶سال قبل از انقلاب مشروطیت در کتابش مینویسد:
«تمامی مردم ایران اعم از زن و مرد و شاه و گدا باید در مقابل قانون مساوی باشند»!.
و این در زمانی بود که نویسنده سیاحتنامه ابراهیم بیگ از زبان یکی از مخالفان قانون نوشته بود:
«هر كس بخواهد در ايران قانون بگذارد بايد سى هزار مسئلۀ شرعى را در آتش بسوزاند»!
(زینالعابدین مراغه ای، سیاحتنامه ابراهیم بیگ...ج ۳، ص ۶۷۶)
🔻رساله«یک کلمه» مستشارالدوله ترجمه ای است از مقدمه قانون اساسی فرانسه و یا اعلامیه حقوق بشر که برای اولین بار به زبان فارسی به ایران میرسد و ترقی کشور را فقط در یک کلمه یعنی «قانون» میداند. بقول آدمیت، او در ایران اولین کسی است که در «یک کلمه» میگفت:
«منشاء قدرت اراده مردم است».
او در کتابش کوشش کرده اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی اسلامی تطبیق دهد تا خشم مخالفانش را برنیانگیزد.
🔻مستشارالدّوله سپس در اواخر عمر، نامه مفصّلى به مظفرالدّين ميرزای وليعهد نوشته و ضمن انتقاد از حكومت استبدادى، اصلاحات مملكتى و ايجاد حكومت قانون و برقرارى آزادى و مساوات را خواستار شده و گوشزد كرده بود كه:
«اگر زمامداران ايران خود درصدد تأسيس مجلس مقنّنه برنيايند، سير حوادث تاريخ آنرا بر ما تحميل خواهد كرد».
اگر چه پیش بینی اش بعدا با انقلاب مشروطه درست بود اما نوشتن کتاب «یک کلمه» بلای جانش شد، او را سالها در زنجیر کرده و در زندان قزوین محبوس اش ساخته، و برای شکنجه اش، کتابش را بر سرش می کوفتند...!
حاج سیاح که خود در این زمان در حبس بوده و مستشارالدوله را که هشتاد سال داشته دیده و در مورد حال و روز او می نویسد:
«با وجود اینکه مستشارالدوله مریض بود به گردنش زنجیری افکنده و به پایش خلیلی زده بودند»
(خاطرات حاج سیاه...ص383)
پر واضح است که آن روزها در آن برهوت جهل، کتاب«یک کلمه» مستشارالدوله هیچ پژواکی در خور، در ارباب قدرت و در مردم ایجاد نکرد اما این گناهِ او نبود، امثال او در واقع، صلیبِ عقب ماندگی مردم و میهنِ خود را بدوش میکشیدند!
🔻سرانجام، مستشارالدوله پس از سالها تحمل زندان و زنجیر، خسته و شکسته در کنج انزوای خانه اش در 29 مه 1894درگذشت در زمان مرگ، نویسنده "یک کلمه" چنان بی صاحب مانده بود که تنها معدودی از حمالان شهر حضور یافتند تا جنازه اش را به قبرستان معروف قبر آقا در جنوب تهران حمل کنند!
زمانِ به زندان بردنش مصادف با عید قربان بود و دخترش در حاشیه کتاب «یک کلمه» چاپ تبریز چنین نوشت:
«به تاریخ1308ماه ذیحجه در روز عید اضحی وقت غروب به جهت وطن پرستی...خائنین دولتی متهم نموده محکومش ساختند...سه سال و پنجاه و پنج روز مدت محبوسش طول کشید در تاریخ هزار وسیصد و یازده در پنجم شوال به رحمت خدا پیوست...رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم».
✅در واقع این فرزند برجسته آذربایجان در ظلمات استبداد، قربانیِ جهلِ مردم ایران شد تا بلکه بیدار گردند و اسب چموش و وحشیِِ قدرت را به قفس قانون سوق دهند...
علی مرادی مراغه ای
https://www.tg-me.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
کانال فلسفه وهنر مارزوک
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
اسطوره ودین
✍جاناتان ز. اسمیت ،
دایره المعارف بریتانیکا
جایگاه اسطوره در سنتهای دینی مختلف متفاوت است.
آیینها و سایر اعمال
این ایده که کارکرد اصلی یک اسطوره، توجیهی برای یک آیین است، بدون هیچ تلاش جدی برای اثبات آن پذیرفته شد. در آغاز قرن بیستم، بسیاری از محققان، اسطورهها را در اشکال اولیهشان، روایتهایی از آداب و رسوم و ارزشهای اجتماعی میدانستند. طبق ...سر جیمز فریزر ، اسطورهها و آیینها در کنار هم شواهدی برای اولین دغدغه بشریت - یعنی باروری - ارائه دادند. جامعه بشری به صورت مرحلهای - از جادویی به مذهبی و سپس علمی - توسعه یافت و اسطورهها و آیینها (که حتی تا مرحله علمی نیز باقی ماندند) شاهد شیوههای فکری باستانی بودند که در غیر این صورت بازسازی آنها دشوار بود. در مورد رابطه بین اسطوره و آیین، فریزر استدلال کرد که اسطورهها برای توضیح آیینهای غیرقابل فهم در نظر گرفته شدهاند. بنابراین، درآدونیس، آتیس، اوزیریس (۱۹۰۶) اظهار داشت که داستان اسطورهای خود-اختگی آتیس برای توضیح این واقعیت طراحی شده است که کاهنان فرقه آتیس خود را در جشنواره او اخته میکردند .
به شیوهای بسیار رساتر ، محققان کتاب مقدس بر ضرورت جستجوی موقعیتی در زندگی و آداب و رسوم ("Sitz im Leben") که متون اسطورهای در ابتدا از آن برخوردار بودند، تأکید کردند. تعدادی از محققان، عمدتاً در بریتانیا و کشورهای اسکاندیناوی و معمولاً به عنوان مکتب اسطوره و آیین (که شناختهشدهترین عضو آن، محقق کتاب مقدس بریتانیایی، اس. اچ. هوک، است) بر اهداف آیینی اسطورهها تمرکز کردهاند. کار آنها بر مطالعهی زبانشناختی خاورمیانهی باستان ، چه قبل و چه از زمان ظهور اسلام، متمرکز بوده و تقریباً منحصراً بر آیینهای مرتبط با پادشاهی مقدس و جشنهای سال نو متمرکز بوده است . کشف این نکته که حماسهی آفرینش انوما الیش در جشن سال نو بابلیها خوانده میشد: استدلال میشد که این اسطوره، آنچه را که آیین از طریق عمل به اجرا در میآورد، به زبان بیان میکرد. متعاقباً، محققان کلاسیک به بررسی روابط بین اسطوره و آیین در یونان باستان پرداختهاند. مطالعهی قربانی توسط والتر بورکرت با عنوان « هومو نکانها: انسانشناسی آیین قربانی و اسطورهی یونان باستان» (۱۹۸۳) به ویژه تأثیرگذار بوده است.
قطعاً پیوندهایی بین اسطورهها و رفتارهای فرقهای وجود دارد، اما هیچ دلیل محکمی برای این پیشنهاد، به پیروی از فریزر، وجود ندارد که به طور کلی، آیین ابتدا آمده و سپس اسطوره به عنوان توضیحی متعاقب آن تدوین شده است. اگر فقط اسطوره بعدی باشد که معنای آیین قبلی را روشن کرده است، معنای آیین ممکن است همچنان یک معما باقی بماند . در واقع هیچ نظر واحدی در مورد اینکه کدام یک ابتدا سرچشمه گرفته است، وجود ندارد.
محققان مدرن تمایل دارند از مسئله تقدم زمانی رویگردان شوند و در عوض بر تنوع رابطه بین اسطوره و آیین تمرکز کنند.
در حالی که واضح است که برخی از اسطورهها با آیینها مرتبط هستند، بنابراین منطقی است که بگوییم اسطوره به زبان روایت آنچه را که آیین از طریق نمادگرایی عمل بیان میکند، بیان میکند، در مورد اسطورههای دیگر چنین آیینی وجود ندارد.
محتوای اسطورههای مهم مربوط به منشأ جهان معمولاً منعکسکنندهی شکل فرهنگی غالب یک سنت است. اسطورههای جوامع شکارچی-گردآورنده، منشأ حیوانات شکاری و آداب و رسوم شکار را بیان میکنند؛ تمدنهای کشاورزی تمایل دارند در اسطورههای خود به شیوههای کشاورزی اهمیت دهند؛ فرهنگهای دامداری به شیوههای دامداری؛ و غیره. بنابراین، بسیاری از اسطورهها، مدلهایی از اعمال و سازمانهایی را ارائه میدهند که در شیوهی زندگی جامعه نقش محوری دارند و اینها را به دوران اولیه مرتبط میکنند . اسطورهها در سنتهای خاص به موضوعاتی مانند آداب و رسوم برداشت محصول، مراسم آغازین و آداب و رسوم جوامع مخفی میپردازند.
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
http://www.instagram.com/marzockacademy
✍جاناتان ز. اسمیت ،
دایره المعارف بریتانیکا
جایگاه اسطوره در سنتهای دینی مختلف متفاوت است.
آیینها و سایر اعمال
این ایده که کارکرد اصلی یک اسطوره، توجیهی برای یک آیین است، بدون هیچ تلاش جدی برای اثبات آن پذیرفته شد. در آغاز قرن بیستم، بسیاری از محققان، اسطورهها را در اشکال اولیهشان، روایتهایی از آداب و رسوم و ارزشهای اجتماعی میدانستند. طبق ...سر جیمز فریزر ، اسطورهها و آیینها در کنار هم شواهدی برای اولین دغدغه بشریت - یعنی باروری - ارائه دادند. جامعه بشری به صورت مرحلهای - از جادویی به مذهبی و سپس علمی - توسعه یافت و اسطورهها و آیینها (که حتی تا مرحله علمی نیز باقی ماندند) شاهد شیوههای فکری باستانی بودند که در غیر این صورت بازسازی آنها دشوار بود. در مورد رابطه بین اسطوره و آیین، فریزر استدلال کرد که اسطورهها برای توضیح آیینهای غیرقابل فهم در نظر گرفته شدهاند. بنابراین، درآدونیس، آتیس، اوزیریس (۱۹۰۶) اظهار داشت که داستان اسطورهای خود-اختگی آتیس برای توضیح این واقعیت طراحی شده است که کاهنان فرقه آتیس خود را در جشنواره او اخته میکردند .
به شیوهای بسیار رساتر ، محققان کتاب مقدس بر ضرورت جستجوی موقعیتی در زندگی و آداب و رسوم ("Sitz im Leben") که متون اسطورهای در ابتدا از آن برخوردار بودند، تأکید کردند. تعدادی از محققان، عمدتاً در بریتانیا و کشورهای اسکاندیناوی و معمولاً به عنوان مکتب اسطوره و آیین (که شناختهشدهترین عضو آن، محقق کتاب مقدس بریتانیایی، اس. اچ. هوک، است) بر اهداف آیینی اسطورهها تمرکز کردهاند. کار آنها بر مطالعهی زبانشناختی خاورمیانهی باستان ، چه قبل و چه از زمان ظهور اسلام، متمرکز بوده و تقریباً منحصراً بر آیینهای مرتبط با پادشاهی مقدس و جشنهای سال نو متمرکز بوده است . کشف این نکته که حماسهی آفرینش انوما الیش در جشن سال نو بابلیها خوانده میشد: استدلال میشد که این اسطوره، آنچه را که آیین از طریق عمل به اجرا در میآورد، به زبان بیان میکرد. متعاقباً، محققان کلاسیک به بررسی روابط بین اسطوره و آیین در یونان باستان پرداختهاند. مطالعهی قربانی توسط والتر بورکرت با عنوان « هومو نکانها: انسانشناسی آیین قربانی و اسطورهی یونان باستان» (۱۹۸۳) به ویژه تأثیرگذار بوده است.
قطعاً پیوندهایی بین اسطورهها و رفتارهای فرقهای وجود دارد، اما هیچ دلیل محکمی برای این پیشنهاد، به پیروی از فریزر، وجود ندارد که به طور کلی، آیین ابتدا آمده و سپس اسطوره به عنوان توضیحی متعاقب آن تدوین شده است. اگر فقط اسطوره بعدی باشد که معنای آیین قبلی را روشن کرده است، معنای آیین ممکن است همچنان یک معما باقی بماند . در واقع هیچ نظر واحدی در مورد اینکه کدام یک ابتدا سرچشمه گرفته است، وجود ندارد.
محققان مدرن تمایل دارند از مسئله تقدم زمانی رویگردان شوند و در عوض بر تنوع رابطه بین اسطوره و آیین تمرکز کنند.
در حالی که واضح است که برخی از اسطورهها با آیینها مرتبط هستند، بنابراین منطقی است که بگوییم اسطوره به زبان روایت آنچه را که آیین از طریق نمادگرایی عمل بیان میکند، بیان میکند، در مورد اسطورههای دیگر چنین آیینی وجود ندارد.
محتوای اسطورههای مهم مربوط به منشأ جهان معمولاً منعکسکنندهی شکل فرهنگی غالب یک سنت است. اسطورههای جوامع شکارچی-گردآورنده، منشأ حیوانات شکاری و آداب و رسوم شکار را بیان میکنند؛ تمدنهای کشاورزی تمایل دارند در اسطورههای خود به شیوههای کشاورزی اهمیت دهند؛ فرهنگهای دامداری به شیوههای دامداری؛ و غیره. بنابراین، بسیاری از اسطورهها، مدلهایی از اعمال و سازمانهایی را ارائه میدهند که در شیوهی زندگی جامعه نقش محوری دارند و اینها را به دوران اولیه مرتبط میکنند . اسطورهها در سنتهای خاص به موضوعاتی مانند آداب و رسوم برداشت محصول، مراسم آغازین و آداب و رسوم جوامع مخفی میپردازند.
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
http://www.instagram.com/marzockacademy
Telegram
آکادمی فلسفه مارزوک
کار فلسفه آزردن حماقت است
لینک گروه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tg-me.com/ConferenceAcademyMarzock
لینک گروه
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
کانال اکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
www.instagram.com/marzockacademy
کانال کنفرانس ها
https://www.tg-me.com/ConferenceAcademyMarzock