Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جلسه ۱۳ آموزش منطق:
"قضیه" صورت‌برهانی که هیچ مقدمه‌ای ندارد.
@logic_structure
@marzockacademy
Audio
🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...


🔷درسگفتار :برهان های اثبات ونفی خدا

     🎙محمد ساکت
دکتری فلسفه،پژوهشگر فلسفه تحلیلی و منطق های جدید
    

🕒 زمان: پنجشنبه ۱۲تیرماه ماه، ۱۴.۴
      ساعت ۲۲بوقت ایران


کانالِ آکادمی:
https://www.tg-me.com/marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر محمد ساکت
در گروه آکادمی فلسفه مازوک

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

راستش من خيلي رد پاي خداي متشخص در كنفرانس شما نديدم

و شما هم در يكي از برهان ها اشاره كرديد كه برهان ارائه شده شخص بودن خدا رو نشون نميده

حالا سوالات من:
١- اگر ويژگي هاي خدا رو داناي مطلق، قادر مطلق، حاضر مطلق (مشابه اسپينوزا) در نظر بگيريم، در اين صورت برهان شر چگونه ميتونه مشكل ساز بشه؟

٢- آيا برهان هايي براي ارتباط گرفتن خدا با انسان ذكر شده؟ الزامي براي اين ارتباط وجود داره كه وجود يا عدم خدا رو تحت تاثير قرار بده؟

٣- آيا زماني كه از مطلق بودن ويژگي صحبت ميكنيم، ميتونيم اين ويژگي رو به شخص نسبت بديم؟ منظور اينه كه خواه ناخواه وقتي ميگيم x مطلق در حال صحبت از موجودي نامتشخص هستيم درسته؟

٤- آيا اموري مثل مطلق و بي نهايت در فضاي خارج ذهن قابل اثبات هستن يا تنها دركي شهودي و رياضياتي از اونها داريم؟ حالا با در نظر گرفتن اين قضيه چگونه مي توان اين امور به موجودي نسبت داد؟ آيا به نظر نميرسه خدا فارغ از الهيات بيشتر با وجود ارتباط داره تا موجود؟

پاسخ:

اینکه رد پای خدای متشخص را ندیدید دلیلش این است که ظاهرا آورندگان برهانها خیلی متوجه لزوم واهمیت این نکته نبودند هرچند معتقد به خدای متشخص هستند. البته برهان شر متوجه خدای متشخص است.
۱. خدای اسپینوزا همان طبیعت است و خدای متشخص ادیان نیست و بنابر این برهان شر متوجه خدای اسپینوزا نیست.
۲. بله، برهانهایی در فلسفه ی دین معاصر هست که باورمندان اورده اند و مربوط به   شهود خداست. البته این مساله ای معرفت شناختی است و لزوما ارتباطی با بحث وجود خدا ندارد.
۳. در اینجا وقتی می گوییم xمطلق یعنی تمام و نهایت درجه ی صفت x و لزوما نمی توانیم بگوییم نا متشخص است. مثلا وقتی در فیزیک می گوییم  گستره ی عالم بی نهایت است به معنای این نیست که عالم نا متعین است..
۴. مفهوم بی نهایت در فیزیک و ریاضی متفاوت است. و بی نهایت در فلسفه بیشتر شبیه بی نهایت فیریکی است. این نحو استفاده از لفظ وجود و تقابل آن با موجود از لفاظیهای فلاسفه ی اسلامی است و خیلی حرف حساب شده ای نیست. فلسفه بافی است.
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر ساکت
در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
 
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

   سوالی که ذهن بنده را مشغول کرده
  شاید زیاد ربطی به موضوع مطرح شده نداشته باشد
ولی
چرا در طول تاریخ ، تمام پیامبران از جنس مذکر بودند ؟
      چرا در این زمینه مردان بیشتر ادعای رسالت داشتند ؟

پاسخ :
احتمالا به این دلیل است که جامعه مرد سالار بوده همین را به خدایان تسری میداده
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر ساکت
در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
درود بر شما جناب دکتر ساکت

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

جناب دکتر  فیزیک مدرن مخصوصا مکانیک کوانتومی‌نشون داده که بعضی پدیده‌ها مثل واپاشی رادیواکتیو یا پیدایش ذرات از خلأ کوانتومی می‌تونن بدون علت مشخص و قابل پیش‌بینی رخ بدن‌ یعنی اصل علیت قطعی کلاسیک تو دنیای زیراتمی دیگه صددرصد برقرار نیست و اتفاقات می‌تونن صرفا بر اساس احتمال رخ بدن  این موضوع حسابی بحث‌های فلسفی و حتی مناظرات با خداباوران  رو داغ‌تر کرده چون نشون می‌ده جهان الزاما نیاز به "علت اولیه" نداره و بعضی چیزها می‌تونن خودبخود اتفاق بیفتن

حال شما این نظریات علمی را رد میکنید یا توجیه برای رد نکردن خدا ؟؟

تو مناظره‌ها معمولاً این مثال‌ها رو می‌زنن که مثلاً طبق کوانتوم، ذره‌ای می‌تونه بدون علت ظاهر بشه یا مسیرش رو عوض کنه.
پاسخ:
بله. در جهان متعارف هم، علیت  و تبیین هر دو صرفا ناشی از شیوه ی فهم ما از عالم است اینها را هیوم خوب فهمیده بود.
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر ساکت
در آکادمی فلسفه مارزوک

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

همانطور که در ادیان ابراهیمی خدا را انسان وار معرفی می‌نماید و مطالعه انسان در حوزه های مختلف مورد توجه است و با اذعان به اینکه نمی توانیم در مورد انسان شناسی فقط انسان را تقلیل داد روانشناسی ، جامعه شناسی ، سایر علوم پزشکی یا علوم انسانی تقلیل داد بلکه خود انسان فراتر از علم روانشناسی ، جامعه شناسی و سایر علوم است و نتیجه گیری میشود که خدا را  فقط در قالب فلسفه و یا علم نمی تواند تقلیل داد و همان نظر مولانا که خدا فراتر از فلسفه و علم است که پای استدلالیون  چوبین بود و در عرفان مولانا فقط وجود خدا را در تجربه زیسته و عشق است . نظر استاد در این مورد چیست ؟
پاسخ :
همانطور که در ابتدا عرض کردم این مساله کاملا ایمانی است و به باور و اعتقاد خود شخص بستگی دارد. متاسفانه برهانها  معیوبند و  راه به حقیقت نمی برند.
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹درسگفتار:
اخلاق‌گریزی علمای وابسته به قدرت: نقدی بر دین در خدمت حاکمیت
.

🔸 با حضور:  دکتر عبدالله مصباحی
کارشناسی ارشد فلسفه، دکتری کلام، تحصیلات عالی فقه و اصول (دروس خارج و تحقیقی فقه و اصول)
  

🕒 زمان:جمعه ۱۳ تیر ماه،۱۴٠۴

ساعت ۲۲ بوقت تهران

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر مصباحی در گروه آکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

اگر دین، به‌مثابه نهادی حقیقت‌طلب و اخلاق‌محور، در خدمت حاکمیت قرار گیرد و عالمان دینی در جایگاه توجیه‌گران قدرت ظاهر شوند، آیا می‌توان هنوز از «دین» به‌عنوان امری مستقل از قدرت و اخلاقی یاد کرد؟ یا آنکه پیوند دین با قدرت، ذات دین را به ابزاری ایدئولوژیک فرو می‌کاهد که دیگر نمی‌تواند مرجعیت اخلاقی خود را حفظ کند؟

پاسخ: حقیقت امر این است که دین اگر در خدمت قدرت در آمد دیگر مرجعیت معرفتی و معنوی و اخلاقی خود را از دست می دهد اما حقیقت دین به گونه ای است که مردمان فهیم و آگاه با دغدغه های انسانی و ایمانی متوجه می شوند که اصحاب قدرت از نردبان دین بالا آمده اند و از دین استفاده ابزاری می نمایند و از این رو سعی و تلاش کرده و می کنند تا روشنگری نموده و حقیقت را از اسارت در دست حکام و اصحاب قدرت نجات دهند
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر مصباحی
در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

آیا اخلاقیات دینی، هنگامی که در ساختار یک حکومت دینی توتالیتر نهادینه می‌شود، می‌تواند از ابتذال ابزارسازی سیاسی در امان بماند؟ یا آنکه ذات هرگونه هم‌زیستی میان دین و اقتدار تمامیت‌خواه، به ناچار اخلاق دینی را به اخلاق انقیاد و اطاعت بدل می‌سازد و زمینه‌ساز سرکوب حقیقت و آزادی فردی می‌گردد؟

پاسخ:

درود بر شما حقیقت امر این است که دین اگر در خدمت قدرت در آمد دیگر مرجعیت معرفتی و معنوی و اخلاقی خود را از دست می دهد اما حقیقت دین به گونه ای است که مردمان فهیم و آگاه با دغدغه های انسانی و ایمانی متوجه می شوند که اصحاب قدرت از نردبان دین بالا آمده اند و از دین استفاده ابزاری می نمایند و از این رو سعی و تلاش کرده و می کنند تا روشنگری نموده و حقیقت را از اسارت در دست حکام و اصحاب قدرت نجات دهند
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر مصباحی در گروه آکادمی فلسفه مارزوک

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

آیا اخلاقیات دینی به صرف دینی بودنش می تواند  منجر به بروز اخلاق در تمامی ساحت های نوین زیستی منطبق با فرهنگ شهر نشینی ( در مدرنیته ) گردد و آیا نواندیشی دینی در این زمینه کاری از پیش برده است یا خیر؟!
در مدرنیته که به نوعی فایده گرایی بر ایثارگرایی و گونه های اخلاقی دیگر پیشی می گیرد این هماهنگی چگونه ایجاد می گردد. که هم بتوان زیستی امروزین و در خور جهان و انسان امروز داشت و هم به مبانی دین پایبند ماند؟

پاسخ:

حقیقت امر این است که اخلاقیات از امور انسانی اند تا ساخته و پرداخته دین از این رو  دین در اصول و امهات اخلاقی امر جدیدی نیاورده بلکه مروج همان ارزش ها و اصول مهم اخلاقی بوده و با تکیه بر آنها زمینه های اخلاقی شدن را در میان مومنان فراهم می ساخته است
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر مصباحی
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک
https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

از دین در خدمت قدرت فرمودید، بنده هم اگر اجازه بدهید از کارکرد قضیه عاشورا و قیام حسین وقتی که ابزار قدرت می شود عرض کنم .
همه می دانیم که حسین در سال شصت و یک هجری در مقابل قدرت و حکومت می ایستد و قدرت را که لباس دین پوشیده نقد می کند و بر سر تمرد و عدم تمکین و بیعت با حاکم جانش را می دهد ،
اما همین قیام حسین امروز در شکل تشییع حکومتی و در خدمت قدرت به ابزار قدرت بدل می شود و دقیقا عکس واقعیت خودش بکار گرفته می شود ،و قلب ماهیت و وارونه می شود ، حسین در صف مردم و آزادی خواه می شود شمشیر بالای سر مردم و توجیه گر رفتار قدرت به عبارتی حسین آزادی ، حسین عدم تمکین در برابر قدرت بدل می شود به حسین توجیه گر قدرت ، بدل می شود به حسین گریه و شفاعت ، بدل می شود به حسینی که دکان کاسبی روضه خوان ها و مداحان زر اندوز ،
نظر شما چیست ؟ آیا به نظر شما این وارونگی اتفاق افتاده ؟
Forwarded from برنامه های کنفرانس اکادمی فلسفه مارزوک
پرسش از دکتر مصباحی
در گروه اکادمی فلسفه مارزوک

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0

اگر مردمان آگاه بتوانند حقیقت دین را از چنگال قدرت رها سازند، آیا این به معنای امکان تحقق دینی رهایی‌بخش و مستقل از قدرت است، یا اینکه هرگونه تجلی اجتماعی و سیاسی دین، به‌ناچار گرفتار منطق سلطه و بازتولید قدرت می‌شود، حتی اگر با نیت روشنگری و نجات آغاز شده باشد؟

پاسخ:

اگر فرض را بر این بگیریم که به دلایلی مردم آگاهانه تلاش کنند حکومتی را طلب نمایند که بر اساس اصول دمکراتیک و قوانین عرفی و عقلانی به سامان رسد و آگاهانه دین را نه از سر عناد و دشمنی که از سر خیرخواهی و عقلانیت از این که به قدرت در دست انسان آلوده گردد باز دارند و دین را به جایگاه حقیقی خود باز گردانند تا دین به ترویج ارزش های ایمانی و اخلاقی و دفاع از آزادی و حقوق انسانی بپردازد امری از ارزش دین نیز به آن است بدون تردید چنین دینی راهی به رهایی از اسارت در دامی که اصحاب قدرت استبدادی پیش پای مردمان از جمله دینداران پهن کرده اند باز خواهد کرد.
Audio
🔻 آکادمیِ فلسفه‌ی مارزوک تقدیم می‌کند...

🔹درسگفتار:
اخلاق‌گریزی علمای وابسته به قدرت: نقدی بر دین در خدمت حاکمیت
.

🔸 با حضور:  دکتر عبدالله مصباحی
کارشناسی ارشد فلسفه، دکتری کلام، تحصیلات عالی فقه و اصول (دروس خارج و تحقیقی فقه و اصول)
  

🕒 زمان:جمعه ۱۳ تیر ماه،۱۴٠۴

ساعت ۲۲ بوقت تهران

کانالِ آکادمی
@marzockacademy
اینستاگرام
http://www.instagram.com/marzockacademy
این هفته در گروه آکادمی به ‌کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم

https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به ‌کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
نقش اسطوره در دین

دیوید جی. لوئیس

گاهی اوقات، کاربرد روزمره ما از یک کلمه با کاربرد علمی آن یکسان است؛
اما وقتی صحبت از کلمه اسطوره می‌شود ، اینطور نیست.
 اسطوره اغلب در فرهنگ عامه به معنای چیزی نادرست یا فریبنده، داستانی ساختگی که واقعیت ندارد، مانند سریال تلویزیونی استفاده می‌شود .

با این حال، در انسان‌شناسی، اسطوره به عنوان داستانی شناخته شده تعریف می‌شود که اصول، باورها و ارزش‌های اولیه را خارج از زمان تقویمی توضیح می‌دهد. بخش‌هایی از یک اسطوره ممکن است درست یا نادرست باشند.
صحت آن مهم نیست؛ بلکه بیشتر به خاطر آنچه می‌آموزد، مهم است.

بسیاری از اوقات، شخصیت‌های درون اسطوره‌ها، قهرمانان فرهنگی، افراد نیمه‌خدایی هستند که تجربیات و زندگی آنها به عنوان ابزاری آموزشی عمل می‌کند و به افراد درون فرهنگ اجازه می‌دهد تا با آنها همذات‌پنداری کنند و از چالش‌های آنها بیاموزند.

اسطوره‌ها جهان‌بینی یک جامعه را شکل می‌دهند، ریشه‌های آن را توضیح می‌دهند و همچنین هنجارهای اجتماعی را آموزش می‌دهند و تأیید می‌کنند .

انواع مختلفی از اسطوره‌ها وجود دارد،
از جمله اسطوره‌های آفرینش/خاستگاه، اسطوره‌های قهرمانان فرهنگی و اسطوره‌های حیوانات.

مطالعه اسطوره با بسیاری از رشته‌های علمی مختلف، از جمله انسان‌شناسی، فولکلور، مطالعات اسطوره‌شناسی و روانشناسی، همپوشانی دارد.

انسان‌شناسی با بررسی هر داستان برای یافتن پیام‌های اصلی آن در مورد جامعه و فرهنگی که از آن سرچشمه می‌گیرد، به مطالعه اسطوره می‌پردازد.

اسطوره‌های آفرینش/خاستگاه از جمله شناخته‌شده‌ترین و جهانی‌ترین اسطوره‌ها هستند.
در میان این اسطوره‌ها، یک نوع رایج از داستان آفرینش، اسطوره غواص زمین است که به طور مشهوری توسط فولکلورشناس و انسان‌شناس آلن داندس (۱۹۶۲) مورد مطالعه قرار گرفته است.
در اسطوره‌های غواص زمین ، یک خدای خالق، عاملی، معمولاً یک حیوان، را به آب‌های عمیق می‌فرستد تا کمی گل پیدا کند که از آن برای خلق خشکی و بعداً انسان‌ها استفاده کند. از طریق این عمل واحد، خدا یک چرخه خلاقانه را آغاز می‌کند که در نهایت منجر به حیات به شکلی که امروزه می‌شناسیم، خواهد شد. اگرچه تفاوت‌های فرهنگی در نحوه روایت این اسطوره وجود دارد، داندس استدلال می‌کند که عناصر کلیدی این اسطوره جهانی هستند: یک خدای خالق، یک عامل واسطه و انسان‌هایی که از عناصر زمین خلق شده‌اند.

کلود لوی استروس، انسان‌شناس، اسطوره‌ها را حاوی پیام‌های جهانی در مورد تجربیات و دغدغه‌های مشترک انسانی و پیام‌های خاص در مورد فرهنگ‌هایی که با آنها مرتبط هستند، می‌دانست. رویکرد او برای درک اسطوره بخشی از نظریه ساختارگرایی است و اسطوره را به اجزای تشکیل‌دهنده‌اش تقسیم می‌کند تا شکل زیربنایی - ساختار - را درک کند. لوی استروس معتقد بود که ساختار اسطوره‌ای در همه فرهنگ‌ها یکسان است. او استدلال کرد که دغدغه‌های همه فرهنگ‌ها، که در اسطوره‌هایشان بیان می‌شوند، بسیار مشابه هستند. تحلیل ساختاری می‌تواند بسیار پیچیده باشد. در هر مرحله، با «تجزیه تدریجی» اسطوره، اطلاعاتی که آشکار می‌کند، روشن‌تر است. با این حال، رویکردهایی به ساختارگرایی وجود دارد که می‌توانند سریع‌تر اعمال شوند و نگاهی نافذتر به «داستان واقعی» درون اسطوره ارائه دهند.
یک نسخه مختصر از تحلیل ساختاری حداقل سه مؤلفه اصلی خواهد داشت: تقابل‌های دوتایی ، که دو مفهوم متضاد هستند؛ اسطوره‌ها ، که واحدهای حداقلی یا اجزای داستانیِ ساده‌شده‌ای هستند که ساختار اسطوره را تشکیل می‌دهند؛ و پیام‌های اصلی اسطوره، که جهانی هستند. 
https://www.tg-me.com/marzockacademy
اسطوره در بستر ادیان  تنهاداستانی خیالی یا غیر واقعی  نیست بلکه روایتی بنیادین ومقدس است که مسائل متعلق را با استعاره بیان می‌کند
مانند اسطوره‌ای آفرینش در ادیان  
اسطوره ها بزندگی انسان‌ها معنا می‌دهند  بسیاری از اسطورها حاوی پیام های اخلاقی والگوهای رفتاری هستندمانند هبوط آدم مفاهیم گناه اراده آزاد 
اسطوره‌ ها در شکل دهی هویت اجتماعی هم تاثیر دارند زیرا اعضای یک جامعه را بهم پیوند می‌دهند وتعلق جمعی ایجاد می‌کنند وهمینطور ارتباط با امر قدسی اسطوره  مناسک وآیین ها را توجیه می‌کند بعضی از اسطوره ها برای توجیه ساختار قدرت بکار می‌روند مانند مشروعیت بخشی به پادشاه وبه باورمندان اسطوره ها آرامش وتعالی وامید  می‌بخشند.
اسطوره هادر حفظ وانتقال سنت ها مؤثرند
در واقع کار کرد اسطوره ها در ادیان شکل دهی بزندگی مومنان وپاسخ به سوالات بنیادین انهاوپلی بین عالم انسانی وعالم قدسی است وچهار چوب اصلی برای تجربه دینی ودرک جهان در بستر یک دین را فراهم می‌کنند

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به ‌کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
اسطوره‌شناسی روایت‌هایی است که در جوامع باقی می‌مانند، برای مثال اسطوره‌های خاستگاه که داستانی را در مورد چگونگی پیدایش یک عمل یا واقعیت خاص در جهان روایت می‌کنند

«دین نظامی از نمادهاست که با تدوین مفاهیمی از نظم کلی هستی و پوشاندن این مفاهیم با چنان هاله‌ای از واقعیت، حالات و انگیزه‌های قدرتمند، فراگیر و پایدار را در انسان‌ها ایجاد می‌کند، به طوری که این حالات و انگیزه‌ها به طور منحصر به فردی واقع‌گرایانه به نظر می‌رسند.

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
این هفته در گروه آکادمی به ‌کارکرد اسطوره در ادیان میپردازیم https://www.tg-me.com/+RgpoTxExbs0yOTA0
«میتوس» و «لوگوس» چیست؟   👆m.servetus

اصطلاحات «میتوس» و «لوگوس» برای توصیف گذار در اندیشه یونان باستان از داستان‌های خدایان، الهه‌ها و قهرمانان (میتوس) به توسعه تدریجی فلسفه عقلانی و منطق (لوگوس) استفاده می‌شوند. اولی توسط اولین متفکران یونانی، مانند هزیود و هومر، و دومی توسط متفکران بعدی به نام «فیلسوفان پیشاسقراطی» و سپس سقراط، افلاطون و ارسطو نمایندگی می‌شود.
بسیاری از تعاریف دیگر، به نوعی، بیان می‌کنند که ادیان به روابط با عوامل فرابشریِ مفروض فرهنگی مربوط می‌شوند. حال، هر تعریفی از دین که ترجیح می‌دهید، کاملاً واضح است که دین و اسطوره‌شناسی دو چیز متفاوت هستند. یک دین معمولاً اسطوره‌های زیادی دارد، چندین دین می‌توانند اسطوره‌های مشترکی داشته باشند، دین و غیردین می‌توانند اسطوره‌های یکسانی داشته باشند و اسطوره‌های غیرمذهبی نیز وجود دارند، به عنوان مثال داستان‌های بنیانگذاری کشورها. علاوه بر این، متخصصان دین ممکن است بین اسطوره‌های واقعی و اسطوره‌های شکسته تمایز قائل شوند، دومی روایت‌هایی هستند که با وجود اینکه مؤمنان کاملاً می‌دانند که آنها به معنای واقعی کلمه درست نیستند، مفید هستند. مانند، به عنوان مثال (هشدار لو رفتن داستان)، بابانوئل

در ابتدایی‌ترین مرحله‌ی توسعه، یعنی مرحله‌ی «اسطوره»، یونانیان رویدادهای جهان را ناشی از وجود شخصیت‌های متضاد متعددی - یعنی «خدایان» - می‌دانستند. خدایانی برای پدیده‌های طبیعی مانند خورشید، دریا، رعد و برق و آذرخش، و خدایانی برای فعالیت‌های انسانی مانند شراب‌سازی، جنگ و عشق وجود داشت. شیوه‌ی اصلی توضیح واقعیت، داستان‌های بسیار تخیلی درباره‌ی این پدیده‌ها بود.

شخصیت‌ها. با این حال، با گذشت زمان، متفکران یونانی به انتقاد از اسطوره‌های قدیمی پرداختند و توضیحات جایگزینی برای پدیده‌های طبیعی مبتنی بر مشاهده و استنتاج منطقی ارائه دادند. تحت «لوگوس»، جهان‌بینی بسیار شخصی یونانیان به جهانی تبدیل شد که در آن پدیده‌های طبیعی نه توسط اشخاص نامرئی فرابشری، بلکه توسط علل طبیعی غیرشخصی توضیح داده می‌شدند. با این حال، بسیاری از محققان معتقدند که از نظر تاریخی چنین تمایز قاطعی بین میتوس و لوگوس وجود نداشته است، لوگوس از میتوس رشد کرده است و عناصری از میتوس امروزه با ما باقی مانده است
برای مثال، اسطوره‌های باستانی اولین مفاهیم اساسی را ارائه دادند که بعدها برای توسعه نظریه‌های منشأ جهان مورد استفاده قرار گرفتند. ما کلماتی را که هر روز استفاده می‌کنیم، بدیهی می‌دانیم، اما اکثریت قریب به اتفاق انسان‌ها هرگز در زندگی خود یک کلمه یا مفهوم اصلی اختراع نمی‌کنند - آنها این چیزها را از فرهنگ خود می‌آموزند، که محصول نهایی هزاران سال گفتار و نوشتار میلیون‌ها انسان درگذشته است. اولین مفاهیم «کیهان»، «آغاز»، «هیچ»،
و تمایز از یک جوهر واحد - این مفاهیم برای همیشه در فرهنگ بشری وجود نداشتند، بلکه در اسطوره‌های باستانی ریشه داشتند. فیلسوفان بعدی این مفاهیم را از اسطوره‌ها وام گرفتند، در حالی که تفاسیر بیش از حد شخصی از منشأ جهان را کنار گذاشتند. به این معنا، اسطوره‌ها داربستی برای رشد فلسفه و علم مدرن فراهم کردند. ( والتر بورکرت، «منطق کیهان‌زایی» در کتاب «از اسطوره تا خرد: مطالعاتی در توسعه اندیشه یونانی»
https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
«میتوس» و «لوگوس» چیست؟   👆m.servetus اصطلاحات «میتوس» و «لوگوس» برای توصیف گذار در اندیشه یونان باستان از داستان‌های خدایان، الهه‌ها و قهرمانان (میتوس) به توسعه تدریجی فلسفه عقلانی و منطق (لوگوس) استفاده می‌شوند. اولی توسط اولین متفکران یونانی، مانند هزیود…
مسئله‌ی دیگر این است که همه اسطوره‌ها کاملاً نادرست نیستند. بسیاری از اسطوره‌ها داستان‌هایی هستند که حقایق را بیان می‌کنند، حتی اگر شخصیت‌ها و رویدادهای داستان خیالی باشند. سقراط و افلاطون بسیاری از اسطوره‌های اولیه‌ی یونانیان را محکوم کردند، اما نکات فلسفی را نیز با داستان‌هایی که قرار بود به عنوان قیاس یا استعاره عمل کنند، توضیح دادند. برای مثال، تمثیل غار افلاطون برای نشان دادن توانایی انسان تحصیل‌کرده در درک واقعیت حقیقی پشت برداشت‌های سطحی است. آیا افلاطون می‌توانست همان نکته‌ی فلسفی را به زبان تحت‌اللفظی و بدون استفاده از هیچ داستان یا قیاسی بیان کند؟ احتمالاً، اما تأثیر آن کمتر می‌شد و این احتمال وجود داشت که نکته به هیچ وجه به طور مؤثر منتقل نشود.
برخی از حقایقی که اسطوره‌ها بیان می‌کنند، مربوط به ارزش‌های انسانی است و این ارزش‌ها می‌توانند درست باشند، حتی اگر داستان‌هایی که این ارزش‌ها در آن‌ها نهفته‌اند، نادرست باشند. دین یونان باستان شامل داستان‌های نامعقول بسیاری بود و تصور موجودات الهی شخصی که پدیده‌های طبیعی را هدایت و در امور انسانی دخالت می‌کنند، نادرست بود. اما وقتی یونانیان معابد می‌ساختند و قربانی می‌کردند، فقط شخصیت‌ها را نمی‌پرستیدند - آن‌ها ارزش‌هایی را می‌پرستیدند که خدایان نماینده آن‌ها بودند. آپولو خدای نور، دانش و شفا بود؛ هرا الهه ازدواج و خانواده بود؛
آفرودیت الهه عشق بود؛ آتنا الهه خرد بود؛ و زئوس، پادشاه خدایان، از نظم و عدالت حمایت می‌کرد. هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این شخصیت‌ها وجود داشته‌اند یا اینکه قربانی کردن برای این شخصیت‌ها ارزش‌هایی را که آنها نمایندگی می‌کردند، پیش می‌برد. اما احترام اساسی و تمایل به پرستش نسبت به ارزش‌هایی که خدایان نمایندگی می‌کردند، بخشی از
همچنین شایان ذکر است که پرستش خدایان، با وجود تمام جنبه‌های خرافی‌اش، حتی با رشد دانش علمی نیز ناسازگار نبود. طب مدرن غربی از معابد شفابخشی که به خدای آسکلپیوس، پسر آپولو و خدای پزشکی اختصاص داشتند، سرچشمه گرفته است. گزارش شده است که هر دو پزشک بزرگ باستانی، بقراط و جالینوس، حرفه خود را به عنوان پزشک در معابد آسکلپیوس، اولین بیمارستان‌ها، آغاز کرده‌اند

اولین بیمارستان‌ها. بقراط به عنوان پدر پزشکی غرب و جالینوس به عنوان موفق‌ترین محقق پزشکی جهان باستان شناخته می‌شوند. همانطور که عشق به حکمت پیش‌نیاز فلسفه بود، احترام به شفا نیز پیش‌نیاز توسعه پزشکی بود.

https://www.tg-me.com/marzockacademy
سرودِ چهاردهم تیر ماه برای نهم خرداد ماه

◀️موسی اکرمی
۱
در من،
همچنان کسی هست
که با آتش آن سپیده‌دمان می‌رقصد،
کسی که سرخوشانه
بر این قله شده است
با سرودی تازه بر لب
تا همچون هر سپیده‌دم،
آفرینش را برای نخستین بار تماشا ‌کند.
او جهان را می‌نگرد
چون چشمی که نخستین بار
رنگ می‌بیند،
بی خاطره‌ای در پشت پلک‌ها
و بی سایه‌ای از دیروز در جان.
گویی هستی،
همین اکنون
از لبان خاموشِ ازلی
به واژه درآمده است
۲
من از آتش عبورم،
نه از خاکسترِ ماندن.
آتش را در دل پاس داشتم
و بر هر برگی به مهر گذشتم،
و با پای زخمی
شعلۀ خجسته را بدین آتشگاه آوردم.
هر زخم،
ریشه‌ام شد
و هر رؤیا،
میوه‌ای که هنوز از شاخه نچیده‌ام.
در بادها گم نشدم،
که راه خود را در تاریکی نوشتم.
اکنون ایستاده‌ام
نه بر خاک
بل بر تپشِ همۀ سوختن‌هایم؛
و هنوز
آوازی خاموش
در سینه‌ام می‌تپد،
که تنها آتش می‌تواند آن را بخواند..
۳
هفتاد و دو قله
فتح شده‌اند،
نه برای نصب پرچمی
یا ثبت کردن نامی یا شماره‌ای،
بل برای سلوک پرماجرای جان
و صیقل دادنِ لوحی که به امانت داشتم
- در تلاقیِ آینه و آتش -
تا خود آینه‌ای شود
در آینه‌داری آتشی که هماره در دل است.
نه بر بلندی قله‌ها،
که در ژرفنای هر گام،
رازهائی نگاشتم
که تنها خاموشیِ قله درمی‌یابد.
و اکنون هر سنگ،
پاره‌ای از من است،
و هر سکوت،
ادامۀ ندائی که از دوردست آمده است.
۴
من زمین را
در هر لحظه
بس بسیار زیسته‌ام،
ولی در هفتاد و دومین سپیده‌دم،
چشمانم هنوز
نخستین تمنای آن سپیده‌دمان تاریک را
در خود دارند؛
نه در پیِ پاداش‌اند،
نه پناهی می‌جویند؛
آن‌ها زیسته‌اند برای عشق بی‌علت هستی،
با دستانی پر از نور،
در شب‌هائی که بی‌دفاع بودند.
و اکنون، در این روشنیِ تازه،
می‌دانند که هر شب تاریک،
پلی ا‌ست
به سوی سپیده‌دمی دیگر.
۵
گاهی جهانی که محبوب بود،
چون سیبی تلخ
بر کامِ تشنه می‌نشست؛
ولی لبخند،
هنوز از طعمِ امید
لبریز بود
چرا که ناامیدی،
آموزگاری خاموش بود
که بی‌نقاب می‌آمد،
و در هیأتِ شکستی سرد،
آیۀ مهر می‌آموخت؛
و چه بسیار زخم‌هائی
که بی‌صدا دهان می‌گشودند
تا حقیقتی ابدی را نجوا کنند؛
و چه بسیار شب‌هائی
که با دستان تهی،
چراغِ صبح را افروختند.
۶
سفرِ من،
از پرسش در ملتقای شب و روز  آغاز شد
تا جان و تن را توشۀ سفری کنم
که هر نقطه‌اش منزلی بود و مقصدی.
در پیچ‌وخم راه هزار خان
دیوها در کمین بودند
و من در گرما و سرمای استخوان‌سوز گردنه‌ها،
سایه‌ای از یقین نمی‌یافتم
ولی نوازش نسیمی تازه
در هُرم آفتاب
یا تابش نوری شگفت
در زمهریر طاقت‌سوز
طعم معنائی مستی‌بخش
بر ذائقۀ جان شیفته بود.
۷
در سرم، زمزمه‌ای بود
که دانایی را آهسته می‌سرود،
و در دلم، نغمه‌ای
که زیبایی را بی‌هراس می‌طلبید.
و جانم  در التهابی خاموش می‌تپید،
که نه درد بود، نه فریاد
بل آتشی از جنس هستی.
راستی را بی‌کرانه یافتم،
چون نوری که مرزی نمی‌شناسد.
و دروغ،
سایه‌ای بود
که حتی توان خاموش کردن شمعی را نداشت.
۸
بر بامی از  جهان ایستاده‌ام،
نه چون فاتح،
بل چون ناظرِی خاموشِ در حیرت؛
نه به تمنای جایگاهی برتر،
بل به شوق جائی که جهان را
بی‌نقاب‌تر می‌توان دید.
چشم به افق‌های ناشناخته دوخته‌ام
و می‌دانم
این بلندی
تنها زمانی بلند است
که دل به پایین بنگرد.
۹
چه بگویم از  سرمستی رازناک شفقت و مهر
که نه در شعر
بلکه در زرفای جان
جاری است
بی هیچ هیاهوئی
چون بوی نانی تازه
در سپیده‌دمان ازل
و نخستین لبخندی که جان را تسخیر می‌کند
و یادش بر این بلندای هفتاد و دوم
هوش از سر عقل می‌رباید.
۱۰
ایستاده بر پلی از رنگین‌کمان سحرآمیز
که به دشت فردای بوته‌های رقصنده می‌رود،
به افق دودآلود و زخمی می‌نگرم
و به آینده ایمان دارم،
نه چون وعده‌ای شیرین،
یا آذرخشی که در ابر سترون نوید باران می‌دهد،
بل‌ چون بذری
کاشته در نسیمی
که بر دل‌های افسون‌زده‌ای می‌گذرد
که در خواب گل‌های ساختگی
آمادۀ ترک خوردن‌اند
تا نقب زنند
برای عبور نور
۱۱
در قله‌پیمایی‌های دیرینم
با سایه‌ای هم‌نفسم
که برفراز شانه‌ام می‌لغزد
و هماره
از آن لحظه در آن سپید‌دمان
همراهم بوده است
چون همزادی هماره پنهان
در آینۀ چشم زندگی،
تا هر زمان که بخواهد
مرا به بدان بزنگاهی برد
که نمی‌دانم پرتگاه است یا سکوی پرواز.
با او خواهم رفت
اگرچه دستانم
هنوز از ناتمام‌ها لبریز است،
و شاید تنها شکوه‌ام
از غافلگیری خواهد بود
و از ندانستن مقصد
نه از رفتن.
۱۲
و اینک،
در این سپیده‌دمان روزی به نام «جهان»
به یاد سپیده‌دمان آن آذرروز،
تنها چیزی که از جهان می‌خواهم،
نه بقا و نه افتخار
بل سطری است
که باد
از زبان‌های خوشبو
به هر سو بَرَد:
"او که ستایندۀ مهر و دوستدارا دانایی بود
دوست داشت هستی را
چنان که از آن هیچ نرنجید
و دریافت نیستی را
چنان که هیچ از آن نهراسید".

سپیده‌دمان شنبه چهاردهم تیر ماه 1404 خورشیدی

https://www.tg-me.com/marzockacademy
2025/07/06 01:22:40
Back to Top
HTML Embed Code: