Forwarded from متن نوحه و زمزمه مجمع الذاکرین (مسلمی)
باسلام خدمت دوستان
فعالیت مابیشتر ایتا هست لطفا جهت دسترسی به مطالب روی کانال مورد نظر کلیک کنین👆👆👆
فعالیت مابیشتر ایتا هست لطفا جهت دسترسی به مطالب روی کانال مورد نظر کلیک کنین👆👆👆
📋 عمه جانم زینب | واحد | کربلایی سید رضا نریمانی | اجرا شده در شب دهم مراسم محرم 1395 مصادف با شام عاشورا | مسجد محمدیه | هیئت فدائیان حسین علیه السلام
بنت الحیدر زینب زهرا منظر زینب
دم اولم حسین ، دم آخر زینب
کرده محشر زینب ، با برادر زینب
حسن و حسین خلاصه شدن در زینب
بعد عاشورا پیمبر دیگر زینب
ندهد به ظالمان نخ معجر زینب
شام و کوفه هم خطیبهی منبر زینب
بنت الحیدر زینب ، حسین محور زینب
آنکه بر غم هست خاتم زینب است
ناخدای کشتی غم زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
جانِ جانان زینب ، نورِ ایمان زینب
عالمِ مُفَهمه ، روح عرفان زینب
علم و قرآن زینب ، تیغ بُرّان زینب
تاج و تخت ظالمان ، کرده ویران زینب
ای مبلغ حسین پشت میدان زینب
مسجد کوفه معلم قرآن زینب
بی حسین نداره ماندنت امکان زینب
میدهد جان زینب ، پای پیمان زینب
کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است
اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
علی هیبت زینب ، با ابهت زینب
برده از ملائکه ، گوی سبقت زینب
با صلابت زینب ، اوج عزت زینب
جبل الصبر مدد اسوهی عفت زینب
داده با برادرش دست بیعت زینب
نوکری خواهی اگر تحت خدمت زینب
کافیست این همه را ، یک اشارت زینب
ذکر هیئت زینب ، مدد حضرت زینب
کربلا خواهی اگر از زینب کبری بخواه
چون کلید کربلا در اختیار زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
**********
بنت الحیدر زینب زهرا منظر زینب
دم اولم حسین ، دم آخر زینب
کرده محشر زینب ، با برادر زینب
حسن و حسین خلاصه شدن در زینب
بعد عاشورا پیمبر دیگر زینب
ندهد به ظالمان نخ معجر زینب
شام و کوفه هم خطیبهی منبر زینب
بنت الحیدر زینب ، حسین محور زینب
آنکه بر غم هست خاتم زینب است
ناخدای کشتی غم زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
جانِ جانان زینب ، نورِ ایمان زینب
عالمِ مُفَهمه ، روح عرفان زینب
علم و قرآن زینب ، تیغ بُرّان زینب
تاج و تخت ظالمان ، کرده ویران زینب
ای مبلغ حسین پشت میدان زینب
مسجد کوفه معلم قرآن زینب
بی حسین نداره ماندنت امکان زینب
میدهد جان زینب ، پای پیمان زینب
کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است
اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
علی هیبت زینب ، با ابهت زینب
برده از ملائکه ، گوی سبقت زینب
با صلابت زینب ، اوج عزت زینب
جبل الصبر مدد اسوهی عفت زینب
داده با برادرش دست بیعت زینب
نوکری خواهی اگر تحت خدمت زینب
کافیست این همه را ، یک اشارت زینب
ذکر هیئت زینب ، مدد حضرت زینب
کربلا خواهی اگر از زینب کبری بخواه
چون کلید کربلا در اختیار زینب است
«عمه جانم زینب ، عمه جانم زینب»
**********
Telegram
attach 📎
❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س (4)
🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات
🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات
🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات
(دعای فرج)
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)
کانال روضه دفتری
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س (4)
🔅ما هدیه کنیم به روح احمد صلوات
🔅بر آدم و نوح و هم محمد صلوات
🔅بر جمله انبیا و اوصیا باد سلام
🔅بر خاتم انبیا محمد صلوات
(دعای فرج)
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)
کانال روضه دفتری
دیگه دنبال نوحه های سنتی زنجیر زنی و سینه زنی محرم و صفر نگرد،نگران چند شب آخر مجالستون نباشید ،همه چیز همینجاست،نصب کن و دعامون کن
♦️نرم افزار فوق العاده زیبا و کاربردی زنجیرزنی و سینه زنی سنتی محرم و صفر به همراه اجرای سبک
♦️شامل نوحه های بسیار زیبای سنتی از شب اول محرم تا آخر ماه صفر ،
با نوای مداحان اهل بیت:حاج مهدی بهشتی،حاح میلاد پیرباوفا،حاج محمد امانی،حاج مهدی اخوان،حاج ابراهیم آذریان ،حاج مهدی اکبری و....
♦️امکان ارسال نوحه ها و آثار خود و بارگذاری و انتشار آن در نرم افزار وجود دارد
♦️این نرم افزار بصورت آنلاین است و مرتبا بروز رسانی میشود ...
https://cafebazaar.ir/app/adineh.software.zangir
♦️نرم افزار فوق العاده زیبا و کاربردی زنجیرزنی و سینه زنی سنتی محرم و صفر به همراه اجرای سبک
♦️شامل نوحه های بسیار زیبای سنتی از شب اول محرم تا آخر ماه صفر ،
با نوای مداحان اهل بیت:حاج مهدی بهشتی،حاح میلاد پیرباوفا،حاج محمد امانی،حاج مهدی اخوان،حاج ابراهیم آذریان ،حاج مهدی اکبری و....
♦️امکان ارسال نوحه ها و آثار خود و بارگذاری و انتشار آن در نرم افزار وجود دارد
♦️این نرم افزار بصورت آنلاین است و مرتبا بروز رسانی میشود ...
https://cafebazaar.ir/app/adineh.software.zangir
#متن_روضه_های_شب_هشتم_محرم_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام 🔰🔰
متن روضه شب هشتم محرم – حاج میثم مطیعی
یکی از اُمرای ارتش میگه تنگه ی چزابه یه پدر و پسر باهم داخل میدان مین بودن.میگه یه وقت دیدم سر و صدا میاد. من گفتم نکنه بین این ها دعوا شده،درگیری پیش آمده.رفتم جلو.دیدم پسر میگه:بابا تو اگه بمیری من بیچاره میشم.تو اگه شهید بشی من آواره میشم.
پدر میگه:نه! تو جوونی بذار من برم.آره! پدر دلش نمیاد پسر جوونش رو بفرسته.داغ جوون سخته.هیچ پدری حاضر نیست پسرش رو بفرسته.
میگه خودم میرم.این افسر رزمنده میگه پدر،پسر رو کنار زد.بدون اینکه لحظه ای توقف کنه راهش رو ادامه داد.چندلحظه بعد صدای انفجار مهیب بلند شد.پدر داخل میدون مین به شهادت رسید.میگه پسر سریع خودش رو رسوند بالای سر پدر.
بمیرم برات حسین
میگه ما که نزدیک تر بودیم رفتیم کمک کنیم.یه وقت دیدم پسر جنازه ی پدر رو روی دست گرفت.به طرف بیرون میدان مین حرکت کرد.خودمو بهش رسوندم.گفتم:اجازه بده من بهت کمک کنم.بذار من جنازه رو بردارم.پسره جواب داد اینقده جنازه ی بابای شهیدمو میبرم که بتونم زحمتاشو جبران کنم.
بدون اینکه احساس خستگی کنه جنازه ی پدر رو برد.میگه تا روی پل جنازه رو برد،گذاشت داخل آمبولانس.خودش دوباره برگشت میدان مین.
من یه آقای دیگه هم میشناسم. خودشو رسوند بالای سر بابای نازنینش.شب هشت محرمه. یا امام رضا. دلم برات تنگ شده.
در بین ذکرهای شفابخش درد عشق
الحق که یا امام رضا چیز دیگریست…
یا امام رضا،یا امام رضا،یا امام رضا، مولا….
دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی
من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی
قربون صفات برم از راه دوری آمدم
آقا قبل اربعین میخوایم بیایم ازت اجازه بگیریم. بگیم آقا داریم میریم کربلا…
گفتم یه بابای دیگه شهید شد،پسرش آمد بالاسرش.
امام رضا داخل حجره بود. درها رو بسته بودند.نقل میکنه از اباصلت. اباصلت میگه درها رو بسته بودم.یه هو دیدم”دَخَلَ علیَّ شابٌّ حَسَنُ الوَجه.” یه آقای خوش چهرهای وارد شد.”فقال یا اباصلت:انا محمدُّبنُ علی”
فرمود اباصلت من جوادالائمه ام.”ثمَّ مَضی نَحوَ اَبیه”رفت خدمت پدر.”فَلَمّا نَظَرَ اِلَیهِ الرِّضا وَثَبَ اِلَیهِ فَعانَقَه” آقای ما خیلی زهر به جان مبارکش اثر کرده بود.
من در روایات دیدم امام رضا از دارلاماره تا منزلشون که راهی نبود صدوق نوشته:پنجاه بار نشست و بلند شد.
امام رضا تا جوادالائمه رو دید از جای خودش بلند شد. ” وَ ضَمَّه إلى صَدرِه…”
جوادش رو به سینه چسبانید
و قَبَّلَ ما بَینَ عَینَیه ” مابین دو دیدگان فرزند رو بوسید و بویید.
قا به شهادت رسید. اینجای روایت میگه امام جواد رو کردن به اباصلت؛ فرمودند:” یا أبا الصّلت! قُمْ فائتنی بالمُغتسل والماء …”پاشو برام یه تخت بیار؛ یه آب بیار بابامو غسل بدم.
قاعده اینه دیگه…پسر باید بیاد بالاسر پدر…اما بمیرم برات حسین که کربلا همه چی برعکس بود…از امام رضا اجازه بگیریم بریم کربلا روضه بخونیم.
به حکم آنکه “علیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق”دلم بدون رضا کربلا نمیخواهد…
علی اکبر رفت میدان؛ جنگ نمایانی کرد. دل گفتنشو ندارم چطور به شهادت رسید،شیخ مفید نوشته: “فَصُرِعَ…”علی بیهوش شد…دست ها رو گردن اسب حلقه کرد…” وَاحتَواهُ القَوم…”همه دورش رو گرفتن، باباش امام حسین هم همینطور شد…
راوی میگه:”تَکافَروا علیه…”لحظه های آخر دور امام حسین شلوغ شد؛ همه اومدن دورش..”
“وَاحتَواهُ القَوم…”همه دورَش کردن…”فَقَطَّعوه بِاَسیافِهِم اِرباََ اِربا….”باباش نگاه میکرد….همه شروع کردند با شمشیر، علی رو ریزریز کردن…علی علی…
بار دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها
میرسید هر کس به او ضربه ای میزد به او….
همه دورش کردن….همه میزدن….
بار دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها
میرسید هر کس به او ضربه ای میزد به او….
پدرش نگاه میکرد….زینب نگاه میکرد….
اینجا دیگه کار برعکس شد..
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است…
نشسته پیر کنار جوان،علی اکبر…
پیرمرد نشست کنار جوونش…
اگر چه پهلوی تو یاد مادرم کردم
شکسته کوفه سرت را چنان علی…..اکبر
هم شبیه بابام شدی؛هم شبیه مادرم شدی…راوی میگه:”و وَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه…”صورت به صورت جوانش گذاشت…
میگذارد چهره بر رخسار اکبر، ساعتی…
این غروب جانگداز ذبح اسماعیل بود.
اونجا که ماجرای پدر و پسر شهید رو گفتم یه نکته داره خیلی دل آدمو میسوزونه..
پسر آمد جنازه ی پدر رو برداشت…اون راوی میگه با سرعت از میدون مین بیرون برد…اما من میخوام بگم اگه همون رزمنده شهید شده بود؛باباش می اومد بالاسرش،اصلا نمیتونست جنازه ی پسر رو خودش ببره…داغ جوون، پیرمرد رو زمین گیر میکنه.
جوون رو پیر میکنه…
زینب اومد از خیمه ها بیرون…خودش رو روی جنازه ی علی اکبر انداخت…امام حسین آمد…”فَاخَذَها الحُس
#ادامه_روضه🔰🔰
متن روضه شب هشتم محرم – حاج میثم مطیعی
یکی از اُمرای ارتش میگه تنگه ی چزابه یه پدر و پسر باهم داخل میدان مین بودن.میگه یه وقت دیدم سر و صدا میاد. من گفتم نکنه بین این ها دعوا شده،درگیری پیش آمده.رفتم جلو.دیدم پسر میگه:بابا تو اگه بمیری من بیچاره میشم.تو اگه شهید بشی من آواره میشم.
پدر میگه:نه! تو جوونی بذار من برم.آره! پدر دلش نمیاد پسر جوونش رو بفرسته.داغ جوون سخته.هیچ پدری حاضر نیست پسرش رو بفرسته.
میگه خودم میرم.این افسر رزمنده میگه پدر،پسر رو کنار زد.بدون اینکه لحظه ای توقف کنه راهش رو ادامه داد.چندلحظه بعد صدای انفجار مهیب بلند شد.پدر داخل میدون مین به شهادت رسید.میگه پسر سریع خودش رو رسوند بالای سر پدر.
بمیرم برات حسین
میگه ما که نزدیک تر بودیم رفتیم کمک کنیم.یه وقت دیدم پسر جنازه ی پدر رو روی دست گرفت.به طرف بیرون میدان مین حرکت کرد.خودمو بهش رسوندم.گفتم:اجازه بده من بهت کمک کنم.بذار من جنازه رو بردارم.پسره جواب داد اینقده جنازه ی بابای شهیدمو میبرم که بتونم زحمتاشو جبران کنم.
بدون اینکه احساس خستگی کنه جنازه ی پدر رو برد.میگه تا روی پل جنازه رو برد،گذاشت داخل آمبولانس.خودش دوباره برگشت میدان مین.
من یه آقای دیگه هم میشناسم. خودشو رسوند بالای سر بابای نازنینش.شب هشت محرمه. یا امام رضا. دلم برات تنگ شده.
در بین ذکرهای شفابخش درد عشق
الحق که یا امام رضا چیز دیگریست…
یا امام رضا،یا امام رضا،یا امام رضا، مولا….
دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی
من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی
قربون صفات برم از راه دوری آمدم
آقا قبل اربعین میخوایم بیایم ازت اجازه بگیریم. بگیم آقا داریم میریم کربلا…
گفتم یه بابای دیگه شهید شد،پسرش آمد بالاسرش.
امام رضا داخل حجره بود. درها رو بسته بودند.نقل میکنه از اباصلت. اباصلت میگه درها رو بسته بودم.یه هو دیدم”دَخَلَ علیَّ شابٌّ حَسَنُ الوَجه.” یه آقای خوش چهرهای وارد شد.”فقال یا اباصلت:انا محمدُّبنُ علی”
فرمود اباصلت من جوادالائمه ام.”ثمَّ مَضی نَحوَ اَبیه”رفت خدمت پدر.”فَلَمّا نَظَرَ اِلَیهِ الرِّضا وَثَبَ اِلَیهِ فَعانَقَه” آقای ما خیلی زهر به جان مبارکش اثر کرده بود.
من در روایات دیدم امام رضا از دارلاماره تا منزلشون که راهی نبود صدوق نوشته:پنجاه بار نشست و بلند شد.
امام رضا تا جوادالائمه رو دید از جای خودش بلند شد. ” وَ ضَمَّه إلى صَدرِه…”
جوادش رو به سینه چسبانید
و قَبَّلَ ما بَینَ عَینَیه ” مابین دو دیدگان فرزند رو بوسید و بویید.
قا به شهادت رسید. اینجای روایت میگه امام جواد رو کردن به اباصلت؛ فرمودند:” یا أبا الصّلت! قُمْ فائتنی بالمُغتسل والماء …”پاشو برام یه تخت بیار؛ یه آب بیار بابامو غسل بدم.
قاعده اینه دیگه…پسر باید بیاد بالاسر پدر…اما بمیرم برات حسین که کربلا همه چی برعکس بود…از امام رضا اجازه بگیریم بریم کربلا روضه بخونیم.
به حکم آنکه “علیکَ الرَّفیق ثُمَّ طَریق”دلم بدون رضا کربلا نمیخواهد…
علی اکبر رفت میدان؛ جنگ نمایانی کرد. دل گفتنشو ندارم چطور به شهادت رسید،شیخ مفید نوشته: “فَصُرِعَ…”علی بیهوش شد…دست ها رو گردن اسب حلقه کرد…” وَاحتَواهُ القَوم…”همه دورش رو گرفتن، باباش امام حسین هم همینطور شد…
راوی میگه:”تَکافَروا علیه…”لحظه های آخر دور امام حسین شلوغ شد؛ همه اومدن دورش..”
“وَاحتَواهُ القَوم…”همه دورَش کردن…”فَقَطَّعوه بِاَسیافِهِم اِرباََ اِربا….”باباش نگاه میکرد….همه شروع کردند با شمشیر، علی رو ریزریز کردن…علی علی…
بار دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها
میرسید هر کس به او ضربه ای میزد به او….
همه دورش کردن….همه میزدن….
بار دیگر زنده میشد روضه های کوچه ها
میرسید هر کس به او ضربه ای میزد به او….
پدرش نگاه میکرد….زینب نگاه میکرد….
اینجا دیگه کار برعکس شد..
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است…
نشسته پیر کنار جوان،علی اکبر…
پیرمرد نشست کنار جوونش…
اگر چه پهلوی تو یاد مادرم کردم
شکسته کوفه سرت را چنان علی…..اکبر
هم شبیه بابام شدی؛هم شبیه مادرم شدی…راوی میگه:”و وَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه…”صورت به صورت جوانش گذاشت…
میگذارد چهره بر رخسار اکبر، ساعتی…
این غروب جانگداز ذبح اسماعیل بود.
اونجا که ماجرای پدر و پسر شهید رو گفتم یه نکته داره خیلی دل آدمو میسوزونه..
پسر آمد جنازه ی پدر رو برداشت…اون راوی میگه با سرعت از میدون مین بیرون برد…اما من میخوام بگم اگه همون رزمنده شهید شده بود؛باباش می اومد بالاسرش،اصلا نمیتونست جنازه ی پسر رو خودش ببره…داغ جوون، پیرمرد رو زمین گیر میکنه.
جوون رو پیر میکنه…
زینب اومد از خیمه ها بیرون…خودش رو روی جنازه ی علی اکبر انداخت…امام حسین آمد…”فَاخَذَها الحُس
#ادامه_روضه🔰🔰
َین و رَدَّها الی الفُسطاط”به هر زحمتی بود زینب رو بلند کرد برگردوند خیمه ها…
اما دیگه خودش موند و این جنازه….نتونست کاری بکنه…
راوی میگه یه وقت دیدم برگشت سمت خیمه ها…”وَ اَمَرَ فِتیانِه…جوون ها رو صدا زد…”فَقال:اِحمَلوا اَخاکُم…” بیاید برادرتون رو ببرید…
“فَحَمَلوه حتّی وَضعوا بین یَدَیِ الفُسطاط الّذی کانوا یَقاتِلون اَمامَه…”
جوون ها اومدن علی رو بردن جلوی خیمه ای گذاشتن که مقابلش میجنگیدن. اینجاست که این شعر شان نزولشه:
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
حسین جانم…حسین جانم…حسین جان…
اما دیگه خودش موند و این جنازه….نتونست کاری بکنه…
راوی میگه یه وقت دیدم برگشت سمت خیمه ها…”وَ اَمَرَ فِتیانِه…جوون ها رو صدا زد…”فَقال:اِحمَلوا اَخاکُم…” بیاید برادرتون رو ببرید…
“فَحَمَلوه حتّی وَضعوا بین یَدَیِ الفُسطاط الّذی کانوا یَقاتِلون اَمامَه…”
جوون ها اومدن علی رو بردن جلوی خیمه ای گذاشتن که مقابلش میجنگیدن. اینجاست که این شعر شان نزولشه:
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید
حسین جانم…حسین جانم…حسین جان…
#روضه_شب_هشتم_محرم
حضرت علی اکبر (ع)
بسم الله، بیا بریم پایین پای حسین، آی حسین، من می ترسم همین طور اسم كربلا رو ببرم، ولی ایمان داشته باش، امشب از این آقازاده كربلاتو بگیری، از زبان اباعبدالله گوش بده:
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
بخدا عشق پدر نیست کم از مادرها
به امام صادق علیه السلام وقتی عرضه داشت، بهترین لذت برای یك پدر؟گفت:وقتی ببینه بچه اش خوش قد و بالا شده، جلوش راه می ره،
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
عبارت مقتل عجیبه، می گه وقتی، علی اكبر اومد اجازه ی میدان بگیره، اِستأذن، بلافاصله آورده: اباعبدالله فأذن، تا گفت:بابا برم، گفت:برو، اما قبلش :
سر راهت دم آن خیمه كمی راه برو
چرا؟
تا كه آرام بگیرند کمی خواهرها
پسرم، پسرم
مادرت نیست اگر ، مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
بین علی اكبر و قمر منیر بنی هاشم، بین این آقا زاده و آقایی كه قراره فردا شب براش سینه بزنی، چند تا شباهت پیدا كردم، دونه دونه میشمارم، هركدومش یه شب حرف داره، یه شب روضه داره من رد میشم، شباهت اول بین علی اكبر و قمر بنی هاشم، شباهت اول:برای هردو شون، برای هردوی این دو بزرگوار، برا هردوشون امان نامه رسید از دشمن، میگذرم، اصلاً نمی دونی این امان نامه، چی تو دل این آقا زادها بوجود آورد، شباهت دوم، هردو لقب ساقی داشتند، به مقام سقایت رسیدند، شباهت سوم، هردو شجاع بودند، دلیر بودند، سردار بودند، یك تنه حریف بودند، راحتت كنم، هر دو تو وفاداری و ابراز وفاداری به امام بی نظیر بودن، هردو به حد عصمت، نه به مقام امامت، ولی به اون حد نزدیك بودند، شیخ جعفر شوشتری تو خصائص میگه: هردوی این دو بزرگوار رو امام تو كربلا، به یه نوعی دستاشون رو بست، می دونست اینها یك نفری حریفند، علی اكبر رو چه جوری دستش رو بست، زره پیغمبر رو تنش كرد، سنگینی این بار، به عباسم فرمود داداش می ری برای آب برو، این دو تا آقازاده یه نفری حریف بودند، شباهت بعد، گفتم برا هردو امان نامه اومد ، هردو شجاع و دلیر بودند، هردوساقی بودند، هردو مادراشون كربلا نیومدند، هردو كربلا بی مادر بودند، بیا بریم جلوتر، هركی دلش رو داره از الان روضه رو بشنوه، بگم یا نه، یا صاحب الزمان، هر دو فرق شكاف خورده، هردو بدن قطعه قطعه شده، چه كردن این دو نفر تو كربلا، یه جمله دیگه، یه شباهت دیگه، هر دو لحظه ی آخر یه رجز مشترك دارن، هر دو اون لحظه ی آخر یه جور حسین رو صدا زدن، یه مرتبه ابی عبدالله، می خوام از روی مقتل برات بخونم، نمی خوام از خودم بگم، حتی زبانحال، خیلی عجیبه، مرحوم حُرّعاملی نوشته، مرحوم شیخ مفید نوشته، میگه:سكینه خانم سلام الله علیها، میگه پدرم تو خیمه مضطرب و نگران بود، علی وسط میدان، هی میرفت جلو در خیمه نگاه میكرد، هی برمیگشت عقب، یه مرتبه دیدم، الله اكبر، می خوام عبارت رو بخونم معنا كنم، حضرت سكینه می گه: فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت، دیدم مرگ داره بر بابام غلبه میكنه، وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر، سكینه داره میگه، هنوز حسین از خیمه بیرون نرفته، هنوز وسط معركه نرسیده، فقط علی رفته، سكینه میگه نگاه كردم، دیدم، مثل آدم محتضر، بابام هی میره و میاد، یه مرتبه دیدم، صدای برادرم بلند شد، میگه ابَتا عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ، تا صدای علی بلند شد، بابام از وسط خیمه داد زد، ولدی علی، باباصبر كن اومدم، اوج عظمت مصیبت علی اكبر اینه كه، حسین بن علی، قربونش برم، رحمةالله الواسعة، تو كربلا یه جا نفرین كرد، الله اكبر، تا اومد بالا سر علی یه نگاه به لشكر كرد، گفت:عمر سعد ، قَطِعَ الله رَحِمَک، چیكار كردی با بچه ام، با میوه ی دلم چیكار كردی، حسین نفرین كرد، قَتَلَ الله قَومً قَتَلوک، وای وای، امان امان، نمی دونم، چه جوری ابی عبدالله اومد، خیلی حرف ها رو نزدم، رسید بالا سر علی اكبرش، امشب می ری خونه باید جوری امشب گریه كرده باشه، همه بفهمند صدات گرفته، چون نفس المهموم شیخ عباس میگه:مقرم می گه، می گه تا علی اكبر به شهادت نرسیده بود، كسی ندیده بود ابی عبدالله صداش رو بلند كنه، بلند گریه كنه، اما از علی اكبر، یه مرتبه دیدن صدای حسین، بلند شد، رَفِعَ صُوتَهُ بِالبُکاء، یه آقایی هی میگه ولدی، ای وای ای وای، رسید تو معركه، سیدبن طاووس میگه، راوی كربلا میگه، میگه دیدم حسین لااله الاالله، دلش رو داری بشنوی، دلش رو داری، میگه دیدم حسین، این تیكه آخر نزدیك بدن، دیگه زانوهاش رمق نداشت، دیدن حسین داره با زانو راه میره، هی بلند میشه می
حضرت علی اکبر (ع)
بسم الله، بیا بریم پایین پای حسین، آی حسین، من می ترسم همین طور اسم كربلا رو ببرم، ولی ایمان داشته باش، امشب از این آقازاده كربلاتو بگیری، از زبان اباعبدالله گوش بده:
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
بخدا عشق پدر نیست کم از مادرها
به امام صادق علیه السلام وقتی عرضه داشت، بهترین لذت برای یك پدر؟گفت:وقتی ببینه بچه اش خوش قد و بالا شده، جلوش راه می ره،
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
عبارت مقتل عجیبه، می گه وقتی، علی اكبر اومد اجازه ی میدان بگیره، اِستأذن، بلافاصله آورده: اباعبدالله فأذن، تا گفت:بابا برم، گفت:برو، اما قبلش :
سر راهت دم آن خیمه كمی راه برو
چرا؟
تا كه آرام بگیرند کمی خواهرها
پسرم، پسرم
مادرت نیست اگر ، مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
بین علی اكبر و قمر منیر بنی هاشم، بین این آقا زاده و آقایی كه قراره فردا شب براش سینه بزنی، چند تا شباهت پیدا كردم، دونه دونه میشمارم، هركدومش یه شب حرف داره، یه شب روضه داره من رد میشم، شباهت اول بین علی اكبر و قمر بنی هاشم، شباهت اول:برای هردو شون، برای هردوی این دو بزرگوار، برا هردوشون امان نامه رسید از دشمن، میگذرم، اصلاً نمی دونی این امان نامه، چی تو دل این آقا زادها بوجود آورد، شباهت دوم، هردو لقب ساقی داشتند، به مقام سقایت رسیدند، شباهت سوم، هردو شجاع بودند، دلیر بودند، سردار بودند، یك تنه حریف بودند، راحتت كنم، هر دو تو وفاداری و ابراز وفاداری به امام بی نظیر بودن، هردو به حد عصمت، نه به مقام امامت، ولی به اون حد نزدیك بودند، شیخ جعفر شوشتری تو خصائص میگه: هردوی این دو بزرگوار رو امام تو كربلا، به یه نوعی دستاشون رو بست، می دونست اینها یك نفری حریفند، علی اكبر رو چه جوری دستش رو بست، زره پیغمبر رو تنش كرد، سنگینی این بار، به عباسم فرمود داداش می ری برای آب برو، این دو تا آقازاده یه نفری حریف بودند، شباهت بعد، گفتم برا هردو امان نامه اومد ، هردو شجاع و دلیر بودند، هردوساقی بودند، هردو مادراشون كربلا نیومدند، هردو كربلا بی مادر بودند، بیا بریم جلوتر، هركی دلش رو داره از الان روضه رو بشنوه، بگم یا نه، یا صاحب الزمان، هر دو فرق شكاف خورده، هردو بدن قطعه قطعه شده، چه كردن این دو نفر تو كربلا، یه جمله دیگه، یه شباهت دیگه، هر دو لحظه ی آخر یه رجز مشترك دارن، هر دو اون لحظه ی آخر یه جور حسین رو صدا زدن، یه مرتبه ابی عبدالله، می خوام از روی مقتل برات بخونم، نمی خوام از خودم بگم، حتی زبانحال، خیلی عجیبه، مرحوم حُرّعاملی نوشته، مرحوم شیخ مفید نوشته، میگه:سكینه خانم سلام الله علیها، میگه پدرم تو خیمه مضطرب و نگران بود، علی وسط میدان، هی میرفت جلو در خیمه نگاه میكرد، هی برمیگشت عقب، یه مرتبه دیدم، الله اكبر، می خوام عبارت رو بخونم معنا كنم، حضرت سكینه می گه: فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت، دیدم مرگ داره بر بابام غلبه میكنه، وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر، سكینه داره میگه، هنوز حسین از خیمه بیرون نرفته، هنوز وسط معركه نرسیده، فقط علی رفته، سكینه میگه نگاه كردم، دیدم، مثل آدم محتضر، بابام هی میره و میاد، یه مرتبه دیدم، صدای برادرم بلند شد، میگه ابَتا عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ، تا صدای علی بلند شد، بابام از وسط خیمه داد زد، ولدی علی، باباصبر كن اومدم، اوج عظمت مصیبت علی اكبر اینه كه، حسین بن علی، قربونش برم، رحمةالله الواسعة، تو كربلا یه جا نفرین كرد، الله اكبر، تا اومد بالا سر علی یه نگاه به لشكر كرد، گفت:عمر سعد ، قَطِعَ الله رَحِمَک، چیكار كردی با بچه ام، با میوه ی دلم چیكار كردی، حسین نفرین كرد، قَتَلَ الله قَومً قَتَلوک، وای وای، امان امان، نمی دونم، چه جوری ابی عبدالله اومد، خیلی حرف ها رو نزدم، رسید بالا سر علی اكبرش، امشب می ری خونه باید جوری امشب گریه كرده باشه، همه بفهمند صدات گرفته، چون نفس المهموم شیخ عباس میگه:مقرم می گه، می گه تا علی اكبر به شهادت نرسیده بود، كسی ندیده بود ابی عبدالله صداش رو بلند كنه، بلند گریه كنه، اما از علی اكبر، یه مرتبه دیدن صدای حسین، بلند شد، رَفِعَ صُوتَهُ بِالبُکاء، یه آقایی هی میگه ولدی، ای وای ای وای، رسید تو معركه، سیدبن طاووس میگه، راوی كربلا میگه، میگه دیدم حسین لااله الاالله، دلش رو داری بشنوی، دلش رو داری، میگه دیدم حسین، این تیكه آخر نزدیك بدن، دیگه زانوهاش رمق نداشت، دیدن حسین داره با زانو راه میره، هی بلند میشه می
خوره زمین، هی میگه پسرم، حسین.............
خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود
تحویل میگیری یانه؟
خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود
چرا؟آخه
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
خدا رحمت كنه مرحوم فلسفی رو این روضه ر
و ایشون می خوند:كه می گفت ابی عبدالله اومد بالا سرش، دید لحظات آخره، بچه اش داره دست و پا میزنه، گفت:یه بابا بگو، دید بچه نمی تونه، نگاه كرد دید یه لخته ی خون، راه گلوی علی رو بسته، ابی عبدالله دست كرد تو دهن علی، خون رو بیرون آورد، گفت:عزیزم:
لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز
شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود
بدون گریه نری، وای وای
ای پارهپارهتر ز دلِ پاره پارهام
گفتم بغل کنم بدنت را نمیشود
چیكار كردن، آی حسین.........یا صاحب الزمان(عج)، كنایه فهم ها:
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمیشود
هركاری كرد دید فایده نداره، چیكار كرد، بدن رو جمع كرد، خودش رو انداخت رو بدن علی، تنها روضه ای كه كربلا نمیشه خوند همین روضه است، نمی شه خوند چون مادرش طاقت نداره، تو داری یه چیزی میشنوی، من میگم این روضه به سه دلیل اینقدر عجیبه، اینقدر جگر سوزه، یه دلیلش اینه كه برا حسین سخت بود، حسین باباست، حسین این بچه رو بزرگ كرده، علی اكبر برا پدر هم پیغمبره، هم امیرالمؤمنینه، هم مادرش زهراست، این یه دلیل، دلیل دوم، خیلی سخته گفتنش، من فكر میكنم دلیل دیگه اش اینه، تا قبل مصیبت علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، بگم چه كاری، شب هشتمه، تا قبل روضه ی علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، اما وقتی علی اكبر افتاد رو زمین، حسین رسید، لشكر شروع كرد، هلهله كردن، همه می خندیدن، این خیلی سخته بخدا، حسین گریه می كرد، گفت:بابا پاشو، ببین دارن میخندن اینها، یه دلیل دیگه، دلیل سوم، تا قبل از روضه ی علی اكبر، این اتفاق نیوفتاده بود، اما مصیبت علی اكبر برا اولین بار این اتفاق افتاد، بگم چه اتفاقی، سادات داد بزنن، ضجه بزنن، وقتی علی اكبر، افتاد، حسین اومد، رو بدن افتاد، دیگه بلند نشد، دیدن زینب داره می دوه، وسط نامحرم ها، هی تو سرش میزنه، ای حسین........بگو نفست بگیره، ای حسین............بگو شاید نفس آخرت باشه، حسین...........
خیز و از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
زینبی كه هیچكی قد و بالاش رو ندید، بگو یا حسین...........
خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود
تحویل میگیری یانه؟
خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود
چرا؟آخه
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
خدا رحمت كنه مرحوم فلسفی رو این روضه ر
و ایشون می خوند:كه می گفت ابی عبدالله اومد بالا سرش، دید لحظات آخره، بچه اش داره دست و پا میزنه، گفت:یه بابا بگو، دید بچه نمی تونه، نگاه كرد دید یه لخته ی خون، راه گلوی علی رو بسته، ابی عبدالله دست كرد تو دهن علی، خون رو بیرون آورد، گفت:عزیزم:
لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز
شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود
بدون گریه نری، وای وای
ای پارهپارهتر ز دلِ پاره پارهام
گفتم بغل کنم بدنت را نمیشود
چیكار كردن، آی حسین.........یا صاحب الزمان(عج)، كنایه فهم ها:
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمیشود
هركاری كرد دید فایده نداره، چیكار كرد، بدن رو جمع كرد، خودش رو انداخت رو بدن علی، تنها روضه ای كه كربلا نمیشه خوند همین روضه است، نمی شه خوند چون مادرش طاقت نداره، تو داری یه چیزی میشنوی، من میگم این روضه به سه دلیل اینقدر عجیبه، اینقدر جگر سوزه، یه دلیلش اینه كه برا حسین سخت بود، حسین باباست، حسین این بچه رو بزرگ كرده، علی اكبر برا پدر هم پیغمبره، هم امیرالمؤمنینه، هم مادرش زهراست، این یه دلیل، دلیل دوم، خیلی سخته گفتنش، من فكر میكنم دلیل دیگه اش اینه، تا قبل مصیبت علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، بگم چه كاری، شب هشتمه، تا قبل روضه ی علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، اما وقتی علی اكبر افتاد رو زمین، حسین رسید، لشكر شروع كرد، هلهله كردن، همه می خندیدن، این خیلی سخته بخدا، حسین گریه می كرد، گفت:بابا پاشو، ببین دارن میخندن اینها، یه دلیل دیگه، دلیل سوم، تا قبل از روضه ی علی اكبر، این اتفاق نیوفتاده بود، اما مصیبت علی اكبر برا اولین بار این اتفاق افتاد، بگم چه اتفاقی، سادات داد بزنن، ضجه بزنن، وقتی علی اكبر، افتاد، حسین اومد، رو بدن افتاد، دیگه بلند نشد، دیدن زینب داره می دوه، وسط نامحرم ها، هی تو سرش میزنه، ای حسین........بگو نفست بگیره، ای حسین............بگو شاید نفس آخرت باشه، حسین...........
خیز و از جا آبرویم را بخر
عمه را از بین نامحرم ببر
زینبی كه هیچكی قد و بالاش رو ندید، بگو یا حسین...........
#روضه _شب تاسوعا محرم حضرت ابوالفضل(ع)_حاج حسین سازور
"السلام علیک ایهاعبدالصالح المطیع لله
ولرسوله ولامیرالمومنین"
*همه ی شب های دهه محرم خداشاهده کسی بخواد توعظمتش سیربکنه میماند، همه شبهاش،اما تواین شب ها بعضی شبها مثل قرص قمرمیدرخشه،یکی از اون شبهاامشبه،آخه خودشم مثل قرص قمر می درخشید همه بنی هاشم زیباروبودنداماعباس علیه السلام
میگفتندقمربنی هاشم،ماه بنی هاشم
صورت پرفروغ،پرنور،اثرسجده برپیشانی حضرت*
دست برسینه روبه کرب وبلا
السلام علیک یاسقا
قمر خانواده ی خورشید
صدقه دارد این قدوبالا
پسر چارم امیر حنین
دست بر سینه ی بنی الزهرا
چشم و آبروی توسپاه حسین
کاشف الکرب سیدالشهدا
سیزده ساله،فاتح صفین
سومین بچه شیر،شیرخدا
*ما که عددی نیستیم فضائل تو رو بخوایم بشماریم خدا تورو گذاشت باب الحوائج،وقتی مرده ای روبردن توحرمش
مادر بچه روانداخت گفت:میگن توباب الحوائجی،به اعتقاد ما باب الحوائج یعنی مرده ام رو زنده میکنه،بهش گفتن آخه مادر بچه مرده چه حرفی میزنی.؟!گفت:این آقایی که من میشناسم!
آره"میگن تو عالم رویادیدم عباس ایستاده انبیا نشستن،پیغمبر، امیرالمومنین ، ذوات مقدسه اهل بیت" همین پرونده ی بسته شدن عمر این بچه روآوردن بالاگفتن این ازتو حرم عباس اومده؛همه گفتند باشه عمرش به سر رسیده"علی ،پیغمبر،فاطمه همه،دیگران" اباالفضل عرض کردیارسول الله این توحرم من اومده،به من متوسل شده فرمود خدا پروندشو بسته عرض کرد پس به خدا بفرمایید دیگه به من نگن باب الحوائج،عالم میگه:یه وقت پیامبر فرمود:عباس جان خدا میگه تو باب الحوائج مایی،مااین بچه روبراتو عمر دادیم،برش گردوندیم بیدار شدم سراسیمه اومدم توحرم عباس دیدم ولوله هست میگن مرده زنده شده توحرم عباس آقاجان مرده زنده میکنی
این دلای مارم زنده کن،تومقلب القلوبی
یا عباس"
جووناالتماس کنین،همین امشب التماس کنین به خداتوحرمش نشستی داری حرف میزنی باهاش.
التماسش کن بگو آقا..،آقاجان منو گرفتارخودت کن نذار شیطون منو گرفتارکنه آقاجان هروقت خواستم گرفتاربشم به زبونم جاری کن بگم ابالفضل*
نام توهم ردیف یافتاح
چشمهایت مفرج الغم ها
ارمنی هامریده نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
توکه هستی؟!حسین هم آخر
شدپناهنده بر توعاشورا...
*اینا همش روایته داشت کتاب می نوشت دید به مقتل برخورد حسین پناهنده شد به عباس روزعاشورا.
زدقلموگفت عجب باباحسین امامه، عباس باهمه بزرگیش،ابی عبدالله بهش فرمودعالم روچی شک کردی!بخدادرسته من روزعاشورا به عباس پناهنده شدم*
توکه هستی!حسین هم آخر
شدپناهنده برتوعاشورا
سایه بان مخدرات حرم
پشت گرمی زینب کبری
*اعطنی!! دستتوبیارجلوصورتت*
اعطنی یاکریم انا سائل
مستجیربک، ابوفاضل
دست گیرهمه،خدای ادب،دست پرورده ی امیرعرب
نسل در نسل خاک پای توییم
به تودادیم دل نسب به نسب
سفره ات بهرسائلان پهن است
صورتت شیر و خال تو چو رطب
میکند زنده یاد حیدر را
چین پیشانیت به وقت غضب
اسداللهِ کربلاعباس
بنشین باوقار بر مرکب
قد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
میشود روضه رامجسم کرد
با کمی فکر روی این مطلب
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
*گریه هاتون امشب یادگاری بمونه،بمونه"مجلستونو امشب ایشالله شب اول قبربمونه*
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
تاتوبودی رباب اصغرداشت
فرق، غرق بوسه سپیدی غبغب
تاتوبودی ندید یک مادر
طفلش ازتشنگی کند لب لب
تاتوبودی رقیه معجرداشت2
روی دوش تو خواب بود هرشب
تاتوبودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لب
با یه دنیاسر به زیری وخجالت
رفتی و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجرخورد
*ای حسین ای حسین *
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
*آماده ای،آماده ای گریه کنی نعره بزنی
بی مهاباگریه کن جوون گریه کردن خوبه تو مجلس اهل بیت،سینه همه میزنن براامام حسین برا حضرت اباالفضل اما کیه گریه کنه خودش خون گریه کرد*
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
دختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سایه ات میان نخلهاگم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تارسیدی کنارنهرفرات
علقمه درمقابلت پاشد
تا قیامت خجل زلب هایت
خنکی های دریا شد
جانب خیمه راه افتادی
فکروذکرت لبان آقاشد
درکمینت چهار هزارنفر
تیرهادرکمان مهیا شد
قدوبالات کار دستت داد
چندصدتیردرتنت جا شد
بی هوا دست راستت افتاد
دست چپ هم شکار اعداشد
حرمله درشکارچشم آمد
هدفش چشم های شهلاشد
نوک تیر از سر تو بیرون زد2
تا پَرَش بین دیده ات جا شد
خواستی تیر را کشی بیرون
گردنت خم به روی پاهاشد
خود افتاد،شد برهنه سرت
یک نفربا عمود پیدا شد
آنچنان ضربه برسرت کوبید
تا سر جبین،ابرویت واشد
"السلام علیک ایهاعبدالصالح المطیع لله
ولرسوله ولامیرالمومنین"
*همه ی شب های دهه محرم خداشاهده کسی بخواد توعظمتش سیربکنه میماند، همه شبهاش،اما تواین شب ها بعضی شبها مثل قرص قمرمیدرخشه،یکی از اون شبهاامشبه،آخه خودشم مثل قرص قمر می درخشید همه بنی هاشم زیباروبودنداماعباس علیه السلام
میگفتندقمربنی هاشم،ماه بنی هاشم
صورت پرفروغ،پرنور،اثرسجده برپیشانی حضرت*
دست برسینه روبه کرب وبلا
السلام علیک یاسقا
قمر خانواده ی خورشید
صدقه دارد این قدوبالا
پسر چارم امیر حنین
دست بر سینه ی بنی الزهرا
چشم و آبروی توسپاه حسین
کاشف الکرب سیدالشهدا
سیزده ساله،فاتح صفین
سومین بچه شیر،شیرخدا
*ما که عددی نیستیم فضائل تو رو بخوایم بشماریم خدا تورو گذاشت باب الحوائج،وقتی مرده ای روبردن توحرمش
مادر بچه روانداخت گفت:میگن توباب الحوائجی،به اعتقاد ما باب الحوائج یعنی مرده ام رو زنده میکنه،بهش گفتن آخه مادر بچه مرده چه حرفی میزنی.؟!گفت:این آقایی که من میشناسم!
آره"میگن تو عالم رویادیدم عباس ایستاده انبیا نشستن،پیغمبر، امیرالمومنین ، ذوات مقدسه اهل بیت" همین پرونده ی بسته شدن عمر این بچه روآوردن بالاگفتن این ازتو حرم عباس اومده؛همه گفتند باشه عمرش به سر رسیده"علی ،پیغمبر،فاطمه همه،دیگران" اباالفضل عرض کردیارسول الله این توحرم من اومده،به من متوسل شده فرمود خدا پروندشو بسته عرض کرد پس به خدا بفرمایید دیگه به من نگن باب الحوائج،عالم میگه:یه وقت پیامبر فرمود:عباس جان خدا میگه تو باب الحوائج مایی،مااین بچه روبراتو عمر دادیم،برش گردوندیم بیدار شدم سراسیمه اومدم توحرم عباس دیدم ولوله هست میگن مرده زنده شده توحرم عباس آقاجان مرده زنده میکنی
این دلای مارم زنده کن،تومقلب القلوبی
یا عباس"
جووناالتماس کنین،همین امشب التماس کنین به خداتوحرمش نشستی داری حرف میزنی باهاش.
التماسش کن بگو آقا..،آقاجان منو گرفتارخودت کن نذار شیطون منو گرفتارکنه آقاجان هروقت خواستم گرفتاربشم به زبونم جاری کن بگم ابالفضل*
نام توهم ردیف یافتاح
چشمهایت مفرج الغم ها
ارمنی هامریده نام تواند
شاهدم سفره های تاسوعا
توکه هستی؟!حسین هم آخر
شدپناهنده بر توعاشورا...
*اینا همش روایته داشت کتاب می نوشت دید به مقتل برخورد حسین پناهنده شد به عباس روزعاشورا.
زدقلموگفت عجب باباحسین امامه، عباس باهمه بزرگیش،ابی عبدالله بهش فرمودعالم روچی شک کردی!بخدادرسته من روزعاشورا به عباس پناهنده شدم*
توکه هستی!حسین هم آخر
شدپناهنده برتوعاشورا
سایه بان مخدرات حرم
پشت گرمی زینب کبری
*اعطنی!! دستتوبیارجلوصورتت*
اعطنی یاکریم انا سائل
مستجیربک، ابوفاضل
دست گیرهمه،خدای ادب،دست پرورده ی امیرعرب
نسل در نسل خاک پای توییم
به تودادیم دل نسب به نسب
سفره ات بهرسائلان پهن است
صورتت شیر و خال تو چو رطب
میکند زنده یاد حیدر را
چین پیشانیت به وقت غضب
اسداللهِ کربلاعباس
بنشین باوقار بر مرکب
قد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب
میشود روضه رامجسم کرد
با کمی فکر روی این مطلب
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
*گریه هاتون امشب یادگاری بمونه،بمونه"مجلستونو امشب ایشالله شب اول قبربمونه*
تاتوبودی سفر بخیر گذشت
ای نگهبان محمل زینب
تاتوبودی رباب اصغرداشت
فرق، غرق بوسه سپیدی غبغب
تاتوبودی ندید یک مادر
طفلش ازتشنگی کند لب لب
تاتوبودی رقیه معجرداشت2
روی دوش تو خواب بود هرشب
تاتوبودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لب
با یه دنیاسر به زیری وخجالت
رفتی و بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجرخورد
*ای حسین ای حسین *
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
*آماده ای،آماده ای گریه کنی نعره بزنی
بی مهاباگریه کن جوون گریه کردن خوبه تو مجلس اهل بیت،سینه همه میزنن براامام حسین برا حضرت اباالفضل اما کیه گریه کنه خودش خون گریه کرد*
وای از لحظه ای که غوغاشد
رفتی و در خیام بلوا شد
دختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سایه ات میان نخلهاگم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تارسیدی کنارنهرفرات
علقمه درمقابلت پاشد
تا قیامت خجل زلب هایت
خنکی های دریا شد
جانب خیمه راه افتادی
فکروذکرت لبان آقاشد
درکمینت چهار هزارنفر
تیرهادرکمان مهیا شد
قدوبالات کار دستت داد
چندصدتیردرتنت جا شد
بی هوا دست راستت افتاد
دست چپ هم شکار اعداشد
حرمله درشکارچشم آمد
هدفش چشم های شهلاشد
نوک تیر از سر تو بیرون زد2
تا پَرَش بین دیده ات جا شد
خواستی تیر را کشی بیرون
گردنت خم به روی پاهاشد
خود افتاد،شد برهنه سرت
یک نفربا عمود پیدا شد
آنچنان ضربه برسرت کوبید
تا سر جبین،ابرویت واشد
Telegram
attach 📎
احترام پرچم
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به لحظه های ماتم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
بسان عزم محکم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
چو شور پر تلاطم ابالفضل ، شیعه بگو یا حسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به احترام پرچم عشق و خون
به پاس آن که بر زمیـن شد نگون
به عشـق باوفـاتریـن بـرادر
که بوده در سپاه سلطان ستون
بخوان نوای یاحسین ، حسین را
به سینـه زن برای او یدین را
به لحظه لحظه های هر محرّم
ببین به هر کرانه شور و شین را
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
وفا عجیـن شده به نام عبّاس
قلوب شیعه گشته رام عبّاس
بنــازم آن امیــر باوفــا را
حسین حسین بُود کلام عبّاس
نـوای عاشقـی نـوای او بود
صدای یاحسین صدای او بود
یگانـه پرچـم سپــاه مـولا
به لطف یاحسین لوای او بود
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به لحظه های ماتم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
بسان عزم محکم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
چو شور پر تلاطم ابالفضل ، شیعه بگو یا حسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به شعر معرفـت به خطِّ ایثـار
نوشتـه روی پرچـمِ علـمـدار
اگر سعادتـی همیشه خواهـی
بمان به نهضتِ حسین وفادار
به هر سـرای شیعـه پاگذاری
شود سرشـک خون به گونه جاری
به جایِ دستِ از بدن جدایش
بده به دستِ او دودست یاری
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به هر دلِ غمیـن کنی نگاهـی
کشد به سینـة شکسته آهـی
به برکـت نـوای یاابالفـضـل
بیاید او به دشـت غم پناهـی
به شعر غم کنی همیشه احساس
کلام سـروری به عشق عبّاس
چو عشق ساقیِ ادب حسین بود
نهد کرامتِ حسنـیِ اش پاس
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به احترام پرچم ابالفضل شیعه بگو یا حسین
🎤با نوای حاج احسان مرتضوی
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به لحظه های ماتم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
بسان عزم محکم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
چو شور پر تلاطم ابالفضل ، شیعه بگو یا حسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به احترام پرچم عشق و خون
به پاس آن که بر زمیـن شد نگون
به عشـق باوفـاتریـن بـرادر
که بوده در سپاه سلطان ستون
بخوان نوای یاحسین ، حسین را
به سینـه زن برای او یدین را
به لحظه لحظه های هر محرّم
ببین به هر کرانه شور و شین را
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
وفا عجیـن شده به نام عبّاس
قلوب شیعه گشته رام عبّاس
بنــازم آن امیــر باوفــا را
حسین حسین بُود کلام عبّاس
نـوای عاشقـی نـوای او بود
صدای یاحسین صدای او بود
یگانـه پرچـم سپــاه مـولا
به لطف یاحسین لوای او بود
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به لحظه های ماتم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
بسان عزم محکم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
چو شور پر تلاطم ابالفضل ، شیعه بگو یا حسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به شعر معرفـت به خطِّ ایثـار
نوشتـه روی پرچـمِ علـمـدار
اگر سعادتـی همیشه خواهـی
بمان به نهضتِ حسین وفادار
به هر سـرای شیعـه پاگذاری
شود سرشـک خون به گونه جاری
به جایِ دستِ از بدن جدایش
بده به دستِ او دودست یاری
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
حسین حسین یـا حسین عزیز زهـرا حسین
شهـیـد عظمـا حسین قتیـل اعـدا حسین
به هر دلِ غمیـن کنی نگاهـی
کشد به سینـة شکسته آهـی
به برکـت نـوای یاابالفـضـل
بیاید او به دشـت غم پناهـی
به شعر غم کنی همیشه احساس
کلام سـروری به عشق عبّاس
چو عشق ساقیِ ادب حسین بود
نهد کرامتِ حسنـیِ اش پاس
به احترام پرچم ابالفضل ، شیعه بگو یاحسین
به احترام پرچم ابالفضل شیعه بگو یا حسین
🎤با نوای حاج احسان مرتضوی
Telegram
attach 📎
خدانیاره هیچکس. 😭
اینجوری غم ببینه.😭
داداش بیادکنار😭
تن داداش بشینه.😭
هیچکی نبینه اینجور😭
قدخمیده ای رو.😭
هیچکی بغل نگیره😭
دست بریده ای رو.😭
پاشوبرات آوردم😭
. دستاتوای برادر. 😭
واکن به روی چشمم.😭
چشماتوای برادر.😭
پاشوبازم علم رو.😭
به دوش بگیرعلمدار.😭
ازروزمین دوباره.😭
مشکتوساقی بردار.😭
پاشواگه نباشی.😭
حسین سپاه نداره.😭
دشمن اگه بفهمه.😭
به خیمه رومیاره. 😭
بعدازتوگرمه عباس.😭
بازارقتل وغارت.😭
بایدبشه آماده.😭
زینب برا. اسارت😭
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
اجرای سبک:🎤 بانوای 🎤 مداح اهل بیت ع استاد کربلایی محمد دیدبان
التماس دعا
اینجوری غم ببینه.😭
داداش بیادکنار😭
تن داداش بشینه.😭
هیچکی نبینه اینجور😭
قدخمیده ای رو.😭
هیچکی بغل نگیره😭
دست بریده ای رو.😭
پاشوبرات آوردم😭
. دستاتوای برادر. 😭
واکن به روی چشمم.😭
چشماتوای برادر.😭
پاشوبازم علم رو.😭
به دوش بگیرعلمدار.😭
ازروزمین دوباره.😭
مشکتوساقی بردار.😭
پاشواگه نباشی.😭
حسین سپاه نداره.😭
دشمن اگه بفهمه.😭
به خیمه رومیاره. 😭
بعدازتوگرمه عباس.😭
بازارقتل وغارت.😭
بایدبشه آماده.😭
زینب برا. اسارت😭
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
اجرای سبک:🎤 بانوای 🎤 مداح اهل بیت ع استاد کربلایی محمد دیدبان
التماس دعا
Telegram
attach 📎
شب_نهم_محرم
روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
حسینه_بقیه_الله
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
🔸سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
🔳🔳🔳🔳
روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
حسینه_بقیه_الله
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
🔸سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
🔳🔳🔳🔳
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•هر گرفتاری سراغ آستانش...
#روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
*امشب راحت دَرِ خونه ي عباس دستت رو دراز كن، بگو: آقا! من گدايِ دَرِ خونه ي شما هستم، گدا مي اومد دَرِ خونه اش، در ميزد، قمر بني هاشم رزقِ سالش رو ميداد از بينِ در، اونم تشكر مي كرد مي رفت، آقاجان! خوب بيا بيرون ببينه شمارو، مي گفت: مي ترسم، چشمش به چشمم بيوفته خجالت بكشه، من نمي تونم خجالتش رو ببينم...
تا سالِ بعد از كربلا،گدا اومد دَرِ خونه رو زد، اُم البنين اومد در رو باز كرد، گفت: چيكار داري؟ گفت: من همون گدايِ هر ساله هستم، اومدم رزقِ سالم رو بگيرم، اُم البنين فرمود: صبر كن الان ميام، رفت رزقِ سالش رو آوُرد، گفت: خانوم! پس خودِ عباس كجاست، من ميخوام از دستايِ خودش بگيرم، اُم البنين گفت: دستِ عباس رو ميخواي؟ اين دستارو كنارِ علقمه از تن جدا كردن...*
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند
دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
|⇦•هر گرفتاری سراغ آستانش...
#روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
*امشب راحت دَرِ خونه ي عباس دستت رو دراز كن، بگو: آقا! من گدايِ دَرِ خونه ي شما هستم، گدا مي اومد دَرِ خونه اش، در ميزد، قمر بني هاشم رزقِ سالش رو ميداد از بينِ در، اونم تشكر مي كرد مي رفت، آقاجان! خوب بيا بيرون ببينه شمارو، مي گفت: مي ترسم، چشمش به چشمم بيوفته خجالت بكشه، من نمي تونم خجالتش رو ببينم...
تا سالِ بعد از كربلا،گدا اومد دَرِ خونه رو زد، اُم البنين اومد در رو باز كرد، گفت: چيكار داري؟ گفت: من همون گدايِ هر ساله هستم، اومدم رزقِ سالم رو بگيرم، اُم البنين فرمود: صبر كن الان ميام، رفت رزقِ سالش رو آوُرد، گفت: خانوم! پس خودِ عباس كجاست، من ميخوام از دستايِ خودش بگيرم، اُم البنين گفت: دستِ عباس رو ميخواي؟ اين دستارو كنارِ علقمه از تن جدا كردن...*
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند
دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت
چشم هايش پاسبان هاي بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزه اي حجمِ دهانش را گرفت
@babolharam_net
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه
|⇦•هر گرفتاری سراغ آستانش...
#روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
اولین دفاع مقدس
از کربلا شروع شد!
حسین(ع) برای دفاع رفت
زینب (س) برای دفاع ماند
#روضه و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام اجرا شده شب نهم محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
اولین دفاع مقدس
از کربلا شروع شد!
حسین(ع) برای دفاع رفت
زینب (س) برای دفاع ماند
┈•꧁بٰابُ༼﷽༽الْحَرَم꧂•┈
|⇦•یک لحظه خلوت کرده ای ..
#روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
*أَلسَّلامُ عَلَی الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ،أَلسَّلامُ عَلی أَخیهِ الْمَسْمُومِ ،*عباراتی از زیارتِ ناحیه رو بخونم*أَلسَّلامُ عَـلَی الاَْبْدانِ السَّلیبَهِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَدَّلینَ فِی الْفَلَواتِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان،*اگر كشتن چرا خاكت نكردن*أَلسَّلامُ عَلَی الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر،أَلسَّلامُ عَلی مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَنْحُورِ فِی الْوَری،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمُحامی بِلا مُعین،أَلسَّلامُ عَلَی الشَّیْبِ الْخَضیبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْبَدَنِ السَّلیبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،أَلسَّلامُ عَلَی الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِی الْفَلَواتِ"
یک لحظه خلوت کرده ای مشغول قرآنی
یک لحظه مشغولِ سخن در جمع یارانی
*ابي عبدالله گفتند: يه شب ديگه به ما مهلت بديد ما قرآن بخونيم،نماز بخونيم، آخه من عاشقِ نمازم...يا اباعبدالله!من رو هم عاشقِ نماز كن، من رو هم عاشقِ قرآن خوندن كن، اگه شب تا صبح بشينم غيبتِ اين و اون رو بكنم، با رفيقم حرف بزنم خسته نميشم، اما حال ندارم نيمه شب بلند شم با خدا خلوت كنم، دو ركعت نمازِ باحال بخونم، يا صاحب الزمان! شبِ عاشوراست، من رو هم عوضم كن*
یک لحظه خلوت کرده ای مشغول قرآنی
یک لحظه مشغولِ سخن در جمع یارانی
گاهی به فکرِ کندن خار بیابانی
گاهی هم از دلشوره ی زینب پریشانی
امشب شب سختی است، امشب در دلت غوغاست
گاهی میآید نغمه ی لبیکِ یارانت
گاهی میآید گریه ی زن ها و طفلانت
گاهی صدایِ اصغرت کرده پریشانت
امشب غمِ عالم نشسته در دل و جانت
امشب شب سختی است، آری امشب عاشوراست
بر شانه ی بابا رقیه می گذارد سر
خوابد علی اصغر در آغوشِ علی اکبر
خوابیده اند آرام اهلِ بیتِ پیغمبر
زیرا که بیدارست چشمِ ساقی لشگر
تا کی چنین آرامشی، در کربلا برپاست؟
فردا به پا خواهد شد اینجا محشر کبرا
فردا شود صحرا زخونِ عاشقان دریا
فردا حسین است و خودش، تنهاترین تنها
بی لشگر و بی اکبر و بی یار و بی سقا
فردا صدایِ العطش، تا عالم بالاست
*وقتي مثل امشب ابي عبدالله گفت: از اين تاريكي استفاده كنيد هر كي ميخواد بره، بره،به همه گفت، حتي به عباسم گفت، عباسم! دستِ زن و بچه ام رو بگير و برو، هر كي يه جور ابراز ارادت و محبت و وفاداري به ابي عبدالله كرد، وقتي عهد و پيمان گرفت، خيالش راحت شد،حتي قاسم هم بلند شد رجز خوند، عباس يه طرف، بني هاشم يه طرف، اصحاب يه طرف، همه وقتي مُحكم اعلام وفاداري كردن، ابي عبدالله پرده هارو براشون كنار زد، جاشون رو تويِ بهشت نشون داد، صحنه هاي فردا رو بهشون نشون داد...*
یک دم بروی خاک افتد دست سقایش
یک دم حسین است و جوانِ ارباً اِربایش
فکر حرم لرزه می اندازد به اعضایش
ای کاش برخیزد فقط عباس از جایش
آری حسین است، این عزیزِ حضرت زهراست
نازل شده گویا دوباره سوره ی زلزال
برگشته دیگر ذوالجناح از دشت خونین یال
افتاده جسمِ چاک چاکی در دلِ گودال
سر می بُرند و یک زن اینجا می رود از حال
از سینه اش برخیز ملعون! مادرش اینجاست
بالای تل از هوش رفته، خواهر افتاده
آتش به مو و معجرِ یک دختر افتاده
دیدند یک انگشتِ بی انگشتر افتاده
زیرِ سُمِ اسبان دشمن پیکر افتاده
یک پیرزن میگفت سر هم در تنور ماست
پایان نیابد ظهر فردا ماجرا باقیست
آتش به جانِ خیمه ی آل عبا باقیست
هم رفتن سرها به روی نیزه ها باقیست
هم کوچه و بازار،هم شام بلا باقیست
زین پس شروع کربلایِ زینب کبری ست
«شاعر: سعيدِ تاج محمدي»
|⇦•یک لحظه خلوت کرده ای ..
#روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۹ به نفس حاج مهدی سلحشور •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
*أَلسَّلامُ عَلَی الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ،أَلسَّلامُ عَلی أَخیهِ الْمَسْمُومِ ،*عباراتی از زیارتِ ناحیه رو بخونم*أَلسَّلامُ عَـلَی الاَْبْدانِ السَّلیبَهِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمُجَدَّلینَ فِی الْفَلَواتِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان،*اگر كشتن چرا خاكت نكردن*أَلسَّلامُ عَلَی الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر،أَلسَّلامُ عَلی مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَنْحُورِ فِی الْوَری،أَلسَّلامُ عَلَی الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْمُحامی بِلا مُعین،أَلسَّلامُ عَلَی الشَّیْبِ الْخَضیبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الْبَدَنِ السَّلیبِ،أَلسَّلامُ عَلَی الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ،أَلسَّلامُ عَلَی الاَْجْسامِ الْعارِیَهِ فِی الْفَلَواتِ"
یک لحظه خلوت کرده ای مشغول قرآنی
یک لحظه مشغولِ سخن در جمع یارانی
*ابي عبدالله گفتند: يه شب ديگه به ما مهلت بديد ما قرآن بخونيم،نماز بخونيم، آخه من عاشقِ نمازم...يا اباعبدالله!من رو هم عاشقِ نماز كن، من رو هم عاشقِ قرآن خوندن كن، اگه شب تا صبح بشينم غيبتِ اين و اون رو بكنم، با رفيقم حرف بزنم خسته نميشم، اما حال ندارم نيمه شب بلند شم با خدا خلوت كنم، دو ركعت نمازِ باحال بخونم، يا صاحب الزمان! شبِ عاشوراست، من رو هم عوضم كن*
یک لحظه خلوت کرده ای مشغول قرآنی
یک لحظه مشغولِ سخن در جمع یارانی
گاهی به فکرِ کندن خار بیابانی
گاهی هم از دلشوره ی زینب پریشانی
امشب شب سختی است، امشب در دلت غوغاست
گاهی میآید نغمه ی لبیکِ یارانت
گاهی میآید گریه ی زن ها و طفلانت
گاهی صدایِ اصغرت کرده پریشانت
امشب غمِ عالم نشسته در دل و جانت
امشب شب سختی است، آری امشب عاشوراست
بر شانه ی بابا رقیه می گذارد سر
خوابد علی اصغر در آغوشِ علی اکبر
خوابیده اند آرام اهلِ بیتِ پیغمبر
زیرا که بیدارست چشمِ ساقی لشگر
تا کی چنین آرامشی، در کربلا برپاست؟
فردا به پا خواهد شد اینجا محشر کبرا
فردا شود صحرا زخونِ عاشقان دریا
فردا حسین است و خودش، تنهاترین تنها
بی لشگر و بی اکبر و بی یار و بی سقا
فردا صدایِ العطش، تا عالم بالاست
*وقتي مثل امشب ابي عبدالله گفت: از اين تاريكي استفاده كنيد هر كي ميخواد بره، بره،به همه گفت، حتي به عباسم گفت، عباسم! دستِ زن و بچه ام رو بگير و برو، هر كي يه جور ابراز ارادت و محبت و وفاداري به ابي عبدالله كرد، وقتي عهد و پيمان گرفت، خيالش راحت شد،حتي قاسم هم بلند شد رجز خوند، عباس يه طرف، بني هاشم يه طرف، اصحاب يه طرف، همه وقتي مُحكم اعلام وفاداري كردن، ابي عبدالله پرده هارو براشون كنار زد، جاشون رو تويِ بهشت نشون داد، صحنه هاي فردا رو بهشون نشون داد...*
یک دم بروی خاک افتد دست سقایش
یک دم حسین است و جوانِ ارباً اِربایش
فکر حرم لرزه می اندازد به اعضایش
ای کاش برخیزد فقط عباس از جایش
آری حسین است، این عزیزِ حضرت زهراست
نازل شده گویا دوباره سوره ی زلزال
برگشته دیگر ذوالجناح از دشت خونین یال
افتاده جسمِ چاک چاکی در دلِ گودال
سر می بُرند و یک زن اینجا می رود از حال
از سینه اش برخیز ملعون! مادرش اینجاست
بالای تل از هوش رفته، خواهر افتاده
آتش به مو و معجرِ یک دختر افتاده
دیدند یک انگشتِ بی انگشتر افتاده
زیرِ سُمِ اسبان دشمن پیکر افتاده
یک پیرزن میگفت سر هم در تنور ماست
پایان نیابد ظهر فردا ماجرا باقیست
آتش به جانِ خیمه ی آل عبا باقیست
هم رفتن سرها به روی نیزه ها باقیست
هم کوچه و بازار،هم شام بلا باقیست
زین پس شروع کربلایِ زینب کبری ست
«شاعر: سعيدِ تاج محمدي»
@babolharam_net
بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه