Telegram Web Link
وارسته باشید، اما بدانید که وارستگی بریدن از اشیا و اشخاص نیست، بلکه بریدن از افکار، آرزوها و وابستگی هاست.
وارستگی ربطی به دنیای بیرونتان ندارد، بلکه وضعیتی کاملا درونی و ذهنی است.

روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید کـه او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طنابهایش به گل میخ هایی از طلا گره خورده اند نشسته است.
گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید، این چه وضعی است درویش...؟ من تعریفهای زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام. اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما کاملاً سر خورده شدم. درویش خنده ای کرد و گفت: دوست عزیز، من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم، با گفتن این حرف، درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد، او حتی درنگ هم نکرد تا صندلهایش را به پا کند!
بعد از مدت کوتاهی گدا اظهار ناراحتی کرد. او گفت: ببخشید درویش، اما من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفاً کمی صبر کن تا بروم و آن را بیاورم.
درویش خندید و گفت: دوست من، گل میخهای طلایی چـادر مـن در زمـیـن فـرو رفته اند، نه در قلب من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند و تو به آن وابسته ای و نمیتوانی بدون آن زندگی کنی!

در دنیــا بـودن، وابستگی نیست، وابستگی حضور دنیا در ذهن و درون است، و زمانی که دنیا در ذهن ناپدید میشود، زمانی که تو در دنیا هستی ولی دنیا درون تو نیست، این را وارستگی میگویند.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
ديدنِ خود
به گونه‌اى كه هست
آغاز خودشناسی است.

ما هیچگاه
با اضطراب‌ها و آشوب‌ها
و درگیری‌های ذهنی
و زشتی‌های خود
نمی‌مانیم.

بر اساس جواب‌های موجود در چنته خود،
فوراً راه گریز
یا راه جابجایی
یا راه سرکوب را در پیش می‌گیریم و
یا بر اساس گفته‌ فلان روانشناس عمل می‌کنیم و
یا خود را تخدیر می‌کنیم
تا زیاد اذیت نشویم.

حتی
اگر به عرفان روی آورده‌ایم و
خود را مشغول بازی‌های عرفانی
مانند مدیتیشن یا مشاهده کرده‌ایم،
دلیلی ندارد جز
سرکوبی این آشفتگی‌های خود.

كريشنامورتى


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
هشیار باش که در زندگی همانطور که به شادی و خوشی نیاز است، همانطور هم قدری مبارزه و چالش لازم است. ما همان قدر با طوفان رعد و برق و اندوه مقاوم تر و غنی تر میشویم که با شادی و خوشی....

یک تمثیل باستانی وجود دارد که باید بسیار قدیمی باشد، زیرا خداوند در آن روزها روی زمین زندگی میکرد.( زندگی خدا روی زمین اشاره ای است به اینکه انسانها ساده تر و پذیرا تر بودند و پیچیدگی های انسان باصطلاح متمدن امروزی را نداشتند )

روزی یک پیرمرد کشاورز آمد و به خدا گفت: نگاه کن، شاید تو خدا باشی و شاید دنیا را آفریده باشی ولی من باید چیزی به تو بگویم، تو کشاورز نیستی، تو حتی الفبای کشاورزی را نیز نمیدانی، تو باید چیزی بیاموزی. خدا گفت: توصیه ات چیست؟

کشاورز گفت: به من یک سال فرصت بده و فقط بگذار چیزها همان طور که من میخواهم باشد. و ببین که چه اتفاقی خواهد افتاد. دیگر از فقر خبری نخواهد بود!

خداوند پذیرفت و کشاورز یکسال مهلت گرفت. طبیعتاً او بهترین درخواستها را کرد، او تنها به فکر بهترین رخدادها بود، پس از آن دیگر نه از  آذرخش خبری بود، نه از بادهای تند، نه آفتی برای محصولات، همه چیز راحت و دنج بود و او بسیار خوشوقت بود.

گندمها بسیار بلند شده بودند! هرگاه کشاورز آفتاب میخواست، آفتاب ظاهر میشد و هرگاه باران میخواست باران بود، و به هر مقدار که او میخواست. آن سال از نظر ریاضی و منطقی بسیار درست و به جا بود.

خوشه های بلند گندم روییده بودند و کشاورز به سوی خدا رفت و گفت: نگاه کن...! این بار محصول چنان زیاد است که حتی اگر مردم برای ده سال هم کار نکنند غذا به اندازه کافی خواهد بود. ولی در هنگام دروی محصول در درون خوشه ها گندمی وجود نداشت!!

کشاورز در شگفت شد. از خدا پرسید: چه اتفاقی افتاده؟ خدا گفت: چونکه چالشی در کار نبود، تضادی نبود و اصطکاکی نبود. از آنجا که تو از هرچه که به ظاهر بد بود پرهیز کردی، گندمها ناتوان ماندند، قدری مبارزه لازم است. به طوفانها نیاز داریم، به رعد و برق نیاز داریم، اینها روح را در درون گندم تکان میدهند.

این تمثیل ارزش بسیار دارد. اگر تو همیشه شاد و شاد و شاد باشی، شادی تمـام معنی اش را از دست میدهد. مانند این که شخصی با گچ سپید روی لوحی سپید بنویسد، او می تواند به نوشتن ادامه بدهد، ولی هیچ کس هرگز قادر به خواندن آن نخواهد بود.

به شب همان قدر نیاز است که به روز، و روزهای اندوه همان قدر مهم هستند که روزهای شادمانی. من این را ادراک میخوانم.

و آهسته آهسته هرچه بیشتر آهنگ زندگی را، آهنگ دوگانگی را، آهنگ قطب های متضاد را ببینی از پرسش باز میمانی، از انتخاب کردن دست برمیداری و آنگاه تو آن راز را یافته ای.

آنگاه با این راز زندگی کن و ناگهان تعجب خواهی کرد که زندگی چه برکت بزرگی است و هر لحظه چه بارشی است از سعادت.

ولی شما در انتظارات خود، در آرزوهای بی اهمیت و کوچک و جزیی خود زندگی کرده اید و چون چیزها بر وفق آرزوهای شما نبودند، در رنج بودید.

وقتی طبیعت امور را دنبال کنی سایه ای نخواهد بود، در آنجا حتی اندوه نیز درخشان است. نه این که اندوه نیاید؛ اندوه خواهد آمد ولی دشمن تو نخواهد بود. قادر خواهی بود تا وقار آن را ببینی و خواهی توانست ببینی که چرا آمده و چرا به آن نیاز داری، و درک خواهی کرد که بدون اندوه، تو کمتر خواهی بود نه بیشتر....
اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
هیچکس خودش نیست.
اغلب آدمها، آدم دیگری هستند. آنها زندگی نمیکنند، فقط نقشی را ایفا میکنند که دیگران به آنها داده‌اند. فکرشان حاوی نظرات دیگران است. صورتشان ماسکی است که بر چهره‌شان زده‌اند.
وجودی اصیل ندارند. زندگی شان تقلید است، و شور و التهابشان نقل قولی بیش نیست. این دور باطل را بشکنید وگرنه هرگز هستی پیدا نخواهید کرد.
اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
ذهن ارباب شماست و شما برده‌اش هستید ، با مراقبه شما می‌توانید ارباب شوید و ذهن برده شما، 
ذهن برای چنان مدت طولانی ارباب بوده که نمی‌خواهد برده شود.
چه کسی دوست دارد ارباب بودن خود را به این آسانی از دست بدهد؟
پس همه جور وسوسه ایجاد می‌کند.
هیچ شیطانی جز ذهن خودتان وجود ندارد.

اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
‌خودبزرگ بینی، بزرگترین دشمن ماست. چیزی که ما را ضعیف می کند، احساس رنجش نسبت به کردار و سوء کردار همنوعان ماست. خودبزرگ بینی ما سبب می شود که بیشتر ایام زندگی مان از کسی رنجیده باشیم. کوشش سالکان مبارز باید در جهت ریشه کن ساختن خودبزرگ بینی باشد... ما بدون خودبزرگ بینی آسیب ناپذیر هستیم.

کتاب_آتش_درون
کارلوس کاستاندا

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
اگر در جوی عاشقانه قرار بگیری خدا آن فضا را سر شار می کند.
واگر طعم لذت سر شار بودن از خدا را بچشی
دوست خواهی داشت بیست و چهار ساعت شبانه روز در عشق به سر ببری.
آنگاه عشق حالت طبیعی تو و خدا تجربه درونی تو می شود.
انسان فقط از راه عشق،به خدا رسیده است.
ولی بدان خودت را در گیر  واژه عشق نکنی.
از آن یک سراب نساز،تو باید عشق را تجربه کنی.        

اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
پرسشگر:
با ديگران چگونه برخورد كنيم؟
رامانا ماهاريشی:
ديگرانی وجود ندارد...

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.

جزء از کل
استیو تولتز


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
بسیاری از مردم فکر می‌کنند که تفکر می‌کنند در حالی که آنها صرفا تعصبات خود را دوباره مرتب می‌کنند.

ویلیام جیمز


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
آگاه باش که مالکیت چهره ی دیگر خشونت است. شوهر به همسر میگوید" تو مال منی" مالکیت این گونه آغاز میشود. همسر به شوهر می گوید: "تو مال منی" این ریشه مالکیت است. هرگاه تو مالک فرد دیگری باشی، تو روح او را میکشی. تو آن روح را میکشی و آن فرد را نیز نابود میکنی، چراکه به آن فرد همچون یک شیء نگاه میکنی

همان طور که یک صندلی مال من است، همسر نیز «مال من» است. همانطور که یک خانه خانه ی من   میشود، یک شوهر نیز «شوهر من» می شود.

طبیعتاً در رابطه ای که بر اساس مال من و بر اساس مالکیت استوار شده است، عشقی وجود ندارد، تنها نزاع و درگیری هست. لحظه ای که من ادعا کنم که تو مال من هستی دیگر هیچ دوستی ای وجود ندارد و همه چیز وارونه میشود و خشونت غالب میشود.

شنیده ام... مردی با زنی بیسواد ازدواج کرد، او از همسرش میخواست که نامه های عاشقانه برایش بنویسد. پس پیش از آنکه خانه را ترک کند و به سفر برود به همسرش توضیح داد که چطور با همان چند کلمه ای که میتواند بنویسد یک نامه بنویسد.

او به همسرش یاد داد که نامه را این گونه آغاز کند: «به عشقم که او را بیشتر از هرچیزی و هر کسی دوست دارم...» اما میدانیم که این هیچ وقت حقیقت ندارد! سپس این را هم آموزش داد که نامه را این گونه تمام کند "از بنده ی حقیر تو که همیشه افتاده بـر پاهای توست" اما وقتی او نامه ای از همسرش دریافت کرد متوجه شد که همسرش اشتباه کرده است.

او نامه را این گونه آغاز کرده بود. "به بنده ی حقیرم که همیشه افتاده بر پاهای من است" و این گونه تمام کرده بود: "از عشقت، که او را بیشتر از هرچیزی و هرکسی دوست دارم."

این وضعیت کسانی است که بیسواد هستند. اما کسانی که باسواد هستند و به خوبی می نویسند نیز همین وضعیت را دارند؛ زیرا هرگاه ما شخصی را تحت فشار قرار میدهیم نتیجه ی غایی نفرت است و هرگاه نفرت وجود داشته باشد خشونت به دنبال آن میآید. تمام روابط ما بر اساس خشونت هستند؛ روابط خانوادگی ما نیز بر پایه ی خشونت اند....
اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
۶ قدم تا رسیدن به آگاهی و بیداری :
1- اولین کسی که باید بشناسم خودم هستم(خوداگاهی)
2- اولین کسی که باید به آن راه یابم،خودم هستم(خودشناسی)
3- اولین کسی که باعث چالش های من میشه،خودم هستم(صادق بودن با خود)
4- اولین کسی که باید تغییر کنه و عوض شه خودم هستم(تمایل به رشد)
5- اولین کسی که میتونه تغییر کنه خودم هستم(پذیرش رشد و پذیرفتن مسئولیت زندگی خود)
6- اولین کسی که باید هدایت و راهنمایی کنم،خودم هستم(شروع مسیر بیداری معنوی و رسیدن به نیروانا)

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
از شرارت دوری کن.... بارها و بارها دوری کن.... قبل از اینکه دچار اندوه شوی، زیرا اگر شرارت کنی اندوه مانند سایه ای تو را تعقیب خواهد کرد.

چنین نیست که وقتی عمل خطایی مرتکب میشوی خدایی در جایی نشسته و تو را تنبیه میکند، نه... خودِ عمل خطا، تنبیه را بصورت ذاتی در خود حمل میکند. این تمام مفهوم در پشت نظریه ی کارما است.

یعنی آنکه هیچ خدایی نیست که قضاوتت کند، تنبیه کند یا پاداش بدهد. و فقط فکر کن اگر خدایی بود که اعمال هر نفر را قضاوت میکرد و سپس براساس آنها رای صادر می کرد، تنبیه برای عده ای و پاداش برای عده ای دیگر.... آن نوع خدا مدتها قبل دیوانه شده بود.

نه، خدایی وجود ندارد که رای به تنبیه و پاداش بدهد، این فکری بچه گانه است. آری...یک قانون وجود دارد ولی نه یک خدا، قانونی مانند قانون جاذبه ی زمین

مثلا اگر درست راه نروی، اگر خیلی مست باشی باید که جایی زمین بخوری، نه اینکه خدا دستور بدهد که "بیفت...!" قانون جاذبه کفایت میکند، اگر درست راه نروی حتمی است که سقوط میکنی، قانون جاذبه ترتیبش را میدهد. اگر با هشیاری راه بروی رنج نخواهی برد.
اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
....

انسان در میان مخلوقات در شناخت خودش از مرگ و خندیدن به آن، موجودی منحصربه‌فرد است.

فقط انسان است که خندیدن را می‌شناسد؛ هیچ حیوان دیگری نمی‌خندد. فقط انسان است که مرگ را می‌شناسد؛ هیچ حیوان دیگری مرگ را نمی‌شناسد ـــ حیوانات فقط می‌میرند؛ از پدیده‌ی مرگ آگاه نیستند.

انسان از دو چیز آگاه است که هیچ حیوانی از آنها آگاهی ندارد: یکی خنده است و دیگری مرگ. آنگاه یک ترکیب جدید ممکن هست. فقط انسان است که می‌تواند در حال خندیدن بمیرد ـــ می‌تواند به آگاهی مرگ و ظرفیت خندیدن وصل شود. و اگر بتوانی در حالیکه می‌خندی بمیری، فقط آنوقت است که سند معتبری ارائه می‌دهی که با خنده زندگی کرده‌ای.

مرگ، آخرین جمله‌ در تمام زندگی تو است ـــ نتیجه‌گیری و پایان داستان زندگی است. چگونه مردن تو نشان می‌دهد که چگونه زیسته‌ای. آیا می‌توانی خندان بمیری؟ آنوقت انسانی رشدیافته هستی. اگر با گریه و زاری و اندوه بمیری، یعنی که مانند یک بچه؛ رشد نکرده و نابالغ بوده‌ای. این فقط نشان می‌دهد که از مرگ و از هرگونه درد پرهیز می‌کرده‌ای.

رشدکردن یعنی رویارویی با زندگی، برخورد با واقعیت آن، هرچه که هست.

و بگذار تکرار کنم:
درد pain فقط درد است؛ رنجی در آن نیست. رنج suffering وقتی می‌آید که تو بخواهی که درد نباید باشد. آنگاه در این درد تو اشکالی وجود دارد.

تماشا کن، شاهد باش، و تعجب خواهی کرد: سر درد داری؛ درد هست ولی رنجی وجود ندارد. رنج یک پدیده‌ی مرتبه‌ی دوم است؛ اصل همان درد است. سردرد وجود دارد، درد هست؛ این فقط یک واقعیت است.

گل‌سرخ یک واقعیت است، همانند خار. روز یک واقعیت است، مانند شب. سر یک واقعیت است، درست مانند سردرد.

بودا به مریدانش آموزش داد که وقتی سردرد دارند فقط دوبار بگویند “سردرد، سردرد.” به آن توجه کن ولی ارزشگذاری نکن: نگو “چرا؟ چرا این سردرد برای من اتفاق افتاده؟ نباید برایم پیش می‌آمد!”

لحظه‌ای که بگویی “نباید…” رنج را وارد می‌کنی. اینک رنج توسط تو خلق شده، نه توسط سردرد. رنج‌بردن همان تفسیر‌های تو در مخالفت با واقعیت است، رنج همان انکار واقعیت است.                                                       

و لحظه‌ای که بگویی “نباید باشد،” شروع می‌کنی به پرهیز از آن، خودت را از آن دور می‌کنی. مایلی مشغولیتی پیدا کنی که بتوانی آن را فراموش کنی: تلویزیون را روشن می‌کنی، یا به باشگاه می‌روی، یا مشغول مطالعه می‌شوی و یا در باغچه مشغول کار می‌شوی ــ فقط برای اینکه خودت را دور از واقعیت و مشغول نگه داری. حالا آن «درد» مورد مشاهده قرار نگرفته؛ تو فقط خودت را مختل کرده‌ای. آن درد توسط سیستم تو جذب می‌شود.

بگذار این کلید عمیقاً درک شود:
اگر بتوانی سردرد خودت را بدون نگرش مخالفت مشاهده کنی، بدون رویگردانی از آن، بدون فرار از آن؛ اگر بتوانی فقط حضور داشته باشی و مراقبه‌گون بمانی: “سردرد، سردرد؛” ـــ اگر بتوانی فقط آن را ببینی؛ سردرد به وقت خودش خواهد رفت. نمی‌گویم که بطور معجزه‌آسا از بین خواهد رفت. نه، به موقع خودش از بین می‌رود. ولی توسط سیستم تو جذب نمی‌شود، سیستم تو را مسموم نمی‌کند. وجود خواهد داشت، تو به آن توجه می‌کنی، و خواهد رفت. آزاد خواهد شد.

وقتی چیزی مشخص را در خودت مشاهده می‌کنی، نمی‌تواند وارد سیستم تو شود. همیشه وقتی وارد می‌شود که بخواهی از آن پرهیز کنی و یا از آن فرار کنی. اگر شاهد نباشی، آنوقت وارد سیستم تو و بخشی از وجودت می‌شود ـــ اگر حضور داشته باشی، خودِ همین حضور تو مانع می‌شود که بخشی از وجود تو شود.

و اگر به دیدن دردهایت ادامه دهی، آنها را انباشته نخواهی کرد.

شما به درستی راهنمایی نشده‌اید، پس به پرهیز از درد ادامه می‌دهید. آنوقت دردهای بسیاری را انباشته می‌کنید، از رویارویی با آنها وحشت دارید، از پذیرش آنها می‌ترسید. آنگاه رشدکردن دردناک می‌شود ـــ علت آن شرطی‌شدگی‌های غلط است. وگرنه رشد دردناک نیست؛ کاملاً لذت‌بخش است.

وقتی درخت رشد می‌کند و بزرگتر می‌شود، آیا فکر می‌کنی که درد می‌کشد؟ دردی وجود ندارد... و تو [همانند درختِ در حال رشد] هر روز احساس خوشی خواهی داشت ـــ برگ‌های جدید، گل‌های جدید، شاخه‌های تازه…. بالاتر و بالاتر می‌روی و به ارتفاعات تازه‌ای می‌رسی. عمیق‌تر و بالاتر خواهی رفت و اوج‌های تازه‌ای را تجربه می‌کنی. رشد تو دردناک نخواهد بود.

ولی رشد دردناک هست ـــ به سبب وجود مسموم‌شده‌ی تو و شرطی‌شدگی‌های تو چنین است. به تو آموزش داده شده که رشد نکنی؛ به تو آموخته‌اند که راکد بمانی، به چیزهای آشنا و شناخته‌شده بچسبی. برای همین است که هر زمان شناخته‌ها در دست‌های تو از بین می‌روند شروع به گریستن می‌کنی. یک اسباب‌بازی شکسته شده، یک پستانک از تو گرفته شده!

اشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
"شما بر این کره خاکی آنطور هستید که در خواب هستید.  دنیای ما خوابی اندر خواب دیگرست؛ بایست بدانید که یافتن خداوند تنها هدفی است که به خاطرش در اینجا هستید. فقط برای اوست که شما هستید. اوست که باید دریابید."

   - پارامانسا یوگاناندا

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
برای یافتن عشق الهی هیچ راهی بجز تسلیم به او وجود ندارد. باید بر ذهن خود چنان چیرگی پیدا کنید که بتوانید آن را به او تقدیم کنید. چهار مرحله یا چهار حالت هشیاری وجود دارد. انسان عادی در تمامی مواقع ناآرام و بی‌قرار است. اما وقتی مراقبه می‌کند، گهگاهی به آرامش می‌رسد، اما اکثر اوقات ناآرام است. با تمرین بیشتر مراقبه، نصفی از  اوقات آرامش دارد و باقی دیگر ناآرام است. وقتی که مرتب و عمیقاً مراقبه کند، اغلب اوقات آرامش دارد و گاهی ناآرام است. سرانجام به مرحله‌ای می‌رسد که همواره آرامش دارد و هیچگاه ناآرام نمی‌باشد.

🥀 پاراماهانسا یوگاناندا،
شور عشق الهی
آرجونا سلحشور


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
« هانس فایهینگر» کتابی نوشته است به نام «فلسفه ی اگر...» کل زندگی ما بر اساس شرط و شروط است، اگر فلان اتفاق بیفتد آن وقت من خوشحال خواهم بود؛ اگر آن اتفاق نیفتد، من خوشحال نخواهم بود.

اگر به آن چیز برسم ثروتمند خواهم بود، اگر به آن نرسم، ثروتمند نخواهم بود. یک چیز در مورد ما قطعی است، ما تنها در صورتی میتوانیم به شادمانی و خوشبختی برسیم که شرط و شروط مشخصی محقق شود،

اما این عجیب است، زیرا اگر شرایط خاصی را مشخص کنی هرگز نمیتوانی به شادمانی برسی، چرا...؟ زیرا اگر توهم خوشبختی تو در هم نشکند، اگر توهمات تو زدوده نشوند، تو هرگز نمیتوانی شاد و خوشبخت باشی.

تنها کسانی میتوانند به خوشبختی دست یابند که این حقیقت را میدانند که دستیابی به خوشبختی در این دنیا غیر ممکن است(زیرا خوشبختی امری بیرونی نیست که به واسطه دیگری یا چیزی جدا از خودمان به آن دست یابیم، بلکه اتفاقی درونی است)

این بسیار متناقض و بی معنی به نظر میرسد. کسانی که میخواهند در این دنیا به شادمانی و خوشبختی دست یابند باور دارند که باید شرایط خاصی محقق شود؛ اما اینگونه آنها فقط راه های تازه ای برای ناشاد بودن پیدا میکنند. در واقع برای یافتن بدبختی باید شروع به جستجوی خوشبختی کنی.

راه رسیدن به بدبختی این است که باید باور داشته باشی که در جستجوی خوشبختی هستی. وقتی به دنبال شادی هستی، شاید فکر کنی که در جستجوی شادی هستی، اما وقتی به هدفت برسی احساس ناشادی می کنی، وقتی به هدفت دست یافتی نیز چاره ی دیگری جز ناشاد بودن نداری.

اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
چرا به هرچی فکر می‌کنیم برعکس میشه؟ :
چیزهایی که ما بدست میاریم دوحالت دارن:
1- خواسته های ما
2- ناخواسته های ما
مثلا:میگید کسی رو میخوام که بهم خیانت نکنه،اینطوری ناخواسته خیانت رو وارد زندگیتون میکنید.باید بگید:کسی رو میخوام که متعهد باشه.
میگید:نمیخوام بی پول باشم و تو فقر زندگی کنم؛باید از فراوانی و ثروت و درآمد بالا صحبت کنید.
کائنات به احساسات شما در مورد مسائل و خواسته هاتون توجه میکنه و همونو به زندگی شما میاره.
کلماتتون هم نقش کلیدی روی خواسته هاتون داره.
این جمله تاکیدی رو حتما هرشب بگو و بنویس:
غرق در خوشبختی،سلامتی و آرامشم.

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
من مایلم شما از شراب آزاد باشید زیرا که یک شراب بزرگتر وجود دارد. اگر درگیر این شراب باشید، آنگاه هرگز قادر نخواهید بود که از آن شراب والاتر بنوشید. من مایلم شما را به آن میخانه‌ی واقعی ببرم؛ برای همین است که می‌خواهم شما را از این میخانه‌ی دروغین بیرون ببرم.

خدا شراب است و چنان شرابی که هرکس آن را بنوشید، برای ابد آن را می‌نوشد. و در پی آن چنان مستی می آید که هرگز شکسته نمی‌شود.

آنچه که از بازار می‌خرید و می نوشید، اگر در شب آن را بنوشید، مستی آن تا صبح پریده است. آنوقت همان نا آرامی، همان تنش، همان نگرانی‌ها. اینها را می‌توان برای مدت کوتاهی با غرق‌شدن در الکل فراموش کرد، ولی نمی‌توان نابودشان کرد.

شراب دیگری هست که با آن نگرانی‌ها نابود می‌شوند. من مایلم این شراب را به شما بدهم. مراقبه شراب است، نیایش شراب است. و وقتی یک پرستشگاه زنده باشد، روش آن همان روش میخانه است.

پس من نیز مایلم تا شما شراب ننوشید، ولی دلیل من بسیار معماگونه است. من این را می‌خواهم زیرا اگر درگیر شراب پست‌ تر بشوید، آنوقت چه موقع شراب والاتر را خواهید نوشید؟ چه وقت شراب واقعی را خواهید نوشید؟

کسانی که به خوردن آب آلوده در حوضچه‌های کنار جاده ادامه می‌دهند، آیا سفری زیارتی به دریاچه‌ی آگاهی خواهند داشت یا نه؟ آیا آنان از آن آب تمیز و خالص به گلویشان خواهند ریخت یا نه؟

من به این دلیل به شما نمی‌گویم که این شراب را ترک کنید چون یک اخلاق‌گرا هستم و یا اینکه نوشیدن شراب یک گناه بزرگ است. نه... کدام گناه؟ شراب کاملاً گیاهی است، عصاره‌ی آب انگور است. چه گناهی می‌تواند باشد؟ در خوردن انگور گناهی وجود ندارد، پس نوشیدن شراب چه گناهی می‌تواند باشد؟

تو با نوشیدن شراب به جهنم نمی‌روی. ولی آری، با نوشیدن این شراب تو قادر نیستی آن شراب آسمانی را بنوشی. از آن محروم خواهی بود. من مایلم سنگ‌ ریزه‌ها از دستان شما فرو بریزد زیرا یک معدن الماس وجود دارد. چرا کیسه‌های خود را با سنگ‌های کوچک و بزرگ پر می‌کنید؟ 

من هیچ دشمنی با سنگ‌ها ندارم. ولی جواهرات و الماس‌هایی وجود دارند. اگر کیسه‌های شما پر از سنگ و شن باشد، آنوقت آن الماس‌ها و جواهرات در آنجا دست‌نخورده باقی می‌ماند. آنها حق مادرزادی شما هستند که کسبشان کنید، باید به آنها دست پیدا کنید، سرنوشت شما بدون رسیدن به آنها هرگز کامل نخواهد شد.

اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
یادم می‌آید یک روز یکشنبه در نیایش‌گاه سندیاگو ، پس از سخنرانی استاد، خانمی که دیدگاه متعصبی نسبت به مذهب داشت به طرف استاد رفت و شروع کرد پرخاشجویانه از سخنان استاد درباره تعالیم مسیح انتقاد کردن و به این روش مدتی ادامه داد. من متوجه شدم که در تمام آن مدت استاد به آرامی و محترمانه فقط  به حرفهای این خانم گوش داد. و این خانم پس از دقایقی وقتی  فهمید که در برابر «صخره جبل الطارق » قرار دارد ساکت شد و شتابان اتاق را ترک کرد.
گورو در اینجا بطرزی عالی داشت نمونه آرامشی را از خود نشان می‌داد که ما باید در خود پرورش دهیم.

استاد در دروس خود به ما گفته است: ببینید آیا می‌توانید در برابر غرغر های همسر یا فرزندان خود در درون خود همچنان آرام بمانید و سخنانی تلخ در واکنش ادا نکنید. هر روز در هر شرایطی باید در مقابل رفتار خشم برانگیز ، اول گفتار و کردار خود را کنترل کنید. اشکالی ندارد طوری رفتار کنیم که به دیگران اجازه تعدی و قلدری ندهیم. خوبست که در این موارد محکم باشیم و در سکوت در برابر رفتار زشت مقاومت بخرج دهیم، اما در هیچ شرایطی نباید آرامش درون ، نگرش بخشش و ذهنی مستقر و آرام را از دست داد، بویژه وقتی که شما هدف انتقاد از سوی دیگران قرار می‌گیرید.

پارامانساجی جمله ای تأکیدی به ما داده که به ما کمک می‌کند بر فطرت صلحجوی روح خود آگاه باشیم:

«من در حین فعالیت آرام هستم و فعالانه آرامش خود را حفظ می‌کنم. من شهزاده آرامش، نشسته بر جایگاه وقار و آرامش ملکوت فعالیت‌های خود را هدایت می‌کنم.»
این را تمرین کنید و خواهید دید که این حقیقت تأکیدی بخشی از هشیاری شما می‌شود و مانع از ناراحتی و بی‌قراری شما می‌گردد. بی‌قراری عصبی و ناآرامی ، پیوندی کاذب بر هشیاری هستند، واکنشی احساسی و فردی به شرایط خاص هستند. شما آنها نیستید.

ذات و فطرت واقعی روح ما صلح و آرامش است.

سوامی باکتاناندا گیری، گزیده‌ای از سخنرانی ایشان با عنوان ،«آرامش، دم جاودانگی»  در مجله‌ی YSS , ژوئن ۲۰۰۶

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
2025/07/07 09:19:35
Back to Top
HTML Embed Code: