Telegram Web Link
خودشناسی سفری نیست که به مقصد برسه؛ راهیه که هر لحظه باهاش رو‌به‌رویی.

توماس مور


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سوال:
ما چگونه میتوانیم بدون حضور دیگری، بدون یک معشوق، عشق بورزیم؟

پاسخ:
تمام ذهن ما به اشتباه شرطی شده است. تو میتوانی بدون تماشاچی برقصی؛ چرا نتوانی بدون معشوق عاشق باشی؟ میتوانی بدون یک شنونده آواز بخوانی؛ چرا نتوانی بدون معشوق عاشق باشی؟ ذهن شما به خطا شرطی شده است، فکر میکنید که فقط وقتی کسی برای عشق ورزی وجود داشته باشد میتوانید عشق بورزید.

اما مردم همواره سعی در سهیم کردن چیزی با دیگران دارند که اصلا آن را ندارند، و این یکی از سخت ترین کارهاست، کوشش برای سهیم شدن چیزی که آن را نداری. و این کاری است که مردم میکنند. آنان پیوسته سعی دارند تا عشق بورزند بدون در نظر گرفتن این واقعیت که عشق هنوز در قلب خودشان رشد نکرده است.

درواقع، تو خودت عشق نداری، چگونه میتوانی عاشق دیگران باشی؟ آن اصل وجود ندارد، خود آن اصل اساسی غایب است. تو در تنهایی خودت خوشبخت نیستی، چگونه میتوانی با فرد دیگری خوشبخت باشی؟ اگر در تنهایی خود خوشبخت نباشی، وقتی با دیگری زندگی کنی، ناخوشی خودت را برای سهیم شدن میآوری، زیرا این تنها چیزی است که داری، فقر خودت، زشتی خودت، رنج و افسردگی خودت، تشویش و اضطراب خودت.... بیماری خودت.

در تنهایی ات عشق را تمرین کن، وقتی در اتاقت تنها نشسته ای عاشقانه رفتار کن، عشق را منتشر کن... تمام اتاق را با انرژی عشق خودت پر کن. بی درنگ احساس خواهی کرد که اتفاقی افتاده است، چیزی در هاله ات تغییر کرده، چیزی در اطراف بدنت تغییر کرده گرمایی در اطراف بدنت برخاسته... گرمایی مانند یک انزال عمیق، بیشتر زنده شده ای.

در ابتدا حساس خواهی کرد: آیا خودم را هیپنوتیزم کرده ام؟ آیا در توهم هستم؟ چه خبر است؟! علتش این است که تو همیشه فکر کرده ای که عشق از شخص دیگری باید بیاید. از یک مادر، یک پدر، یک برادر، یک شوهر، یک زن یک فرزند نیاز هست که تو را دوست داشته باشد،  یکی باید باشد که عاشق تو باشد و تو عاشقش باشی.

اما بدان، عشقی که به دیگری متکی باشد یک عشق فقیر است. عشقی که در درون خودت خلق شده باشد، عشقی که از وجود خودت آن را ساخته باشی، انرژی واقعی است. انوقت با آن اقیانوس که تو را در بر گرفته همه جا برو و احساس خواهی کرد که هر کسی که به تو نزدیک میشود ناگهان تحت یک نوع انرژی متفاوت قرار گرفته است.

آنگاه مردم با چشمان بازتری به تو نگاه خواهند کرد تو از کنار آنان میگذری و آنان احساس میکنند که نسیمی از یک انرژی ناشناخته از کنارشان عبور کرده؛ احساس تازگی و طراوت بیشتری خواهند کرد.

در چنین عشقی دست کسی را در دست بگیر و تمام وجود او شروع به تپش خواهد کرد. فقط نزدیک کسی باش و آن فرد بدون هیچ دلیلی احساس خوشوقتی خواهد کرد.

می توانی این را مشاهده کنی. آنوقت است که برای سهیم شدن آماده شده ای، آنوقت یک معشوق پیدا خواهی کرد، آنگاه یک دریافت کننده ی مناسب خواهی یافت....

اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
چگونه مراقبه  و خلوت کردن با خداوند در سکوت تقدیر شما را تغییر می‌دهد

اگر واقعاً می‌خواهید خود را از عادات بد خلاص کنید و از تقدیر رنج‌آور در امان باشید ، راهی جز مراقبه ندارید. هربار که عمیقاً مراقبه می‌کنید ، تغییرات مثبتی در الگوهای مغزی شما پدید می‌آید.

فرض کنیم شما از نظر مالی یا اخلاقی یا معنوی شکست خورده‌اید ، اگر از طریق مراقبه این جمله‌ی تاکیدی را تکرار کنید که « من در پناه خداوند هستم » ، اطمینان خاطر خواهید یافت که در پناه او هستید. به همین آرمان چنگ بیاندازید. آن‌قدر مراقبه کنید تا وجد و سروری بی‌نهایت  را احساس کنید. وقتی قلب‌تان آکنده از شادمانی و سرور شد ، بدانید خداوند به ندای شما پاسخ داده است. او با پاسخ دادن به نیایش‌ها و اندیشه‌های مثبت شما ، شادی و سرور را بر شما می‌باراند.

چنین است شیوه‌ی مراقبه:
ابتدا بر این مفهوم که «من در پناه خداوند هستم» مراقبه کنید تا احساس آرامش و بعد هم احساس وجد و سروری وافر در قلب‌تان کنید. وقتی مالامال از وجد و سرور شدید بگویید:
« پروردگارا تو با منی. من با نیروی تو به درونم دستور می‌دهم سلول‌های مغزم عادات نادرست و گرایشات بد گذشته را بسوزاند.»
نیروی خداوند در مراقبه چنین عمل می‌کند. خودتان را از آگاهی محدود کننده‌ای که زن یا مرد هستید رها سازید ، بدانید که شما در پناه خداوند هستید.
سپس در ذهن خود تاکید و دعا کنید:
«من به سلول‌های مغزم فرمان می‌دهم تغییر کنند و شیارهای عادات بدی که از من یک بازیچه ساخته‌اند را نابود سازند. بارالهی این سلول‌ها را در نور الهی خود بسوزان.»

وقتی از روش‌های مراقبه علمی یوگا استفاده می‌کنید خواهید دید که نور الهی شما را تعمید می‌دهد.

باید تمرکز بگیرید و با خداوند صحبت کنید ، شب‌ها بهترین زمان برای تمرکز و مراقبه است. حرف زدن با خداوند در زمانی که دنیای بیرون آرام و ساکت است شگفت‌انگیز است. عجیب‌ترین تجربه‌ام را درباره‌ی خداوند شب پیش از خواب داشته‌ام. من اگر نخواهم بخوابم حتی به خوابیدن فکر هم نمی‌کنم‌. دوست دارم شب‌هایم را با خداوند بگذرانم. او مراقب من است.


پاراماهانسا یوگاناندا
کتاب شور عشق الهی
ترجمه آرجونا سلحشور

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
پذیرش، آغاز آزادی است؛ وقتی چیزی را می‌پذیری، دیگر اسیر آن نیستی.

كارل راجرز


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
zamin_new_3645482799260200029_17487962042464_Regrambot.mp4
3.6 MB
• علائم چاکرای سوم متعادل :
1-اعتماد به نفس بالا و احساس ارزشمندی.
2-  توانایی تصمیم‌گیری قاطع و هدفمند.
3- انرژی و انگیزه قوی برای پیگیری اهداف.
4-  هضم خوب و سلامت جسمانی در ناحیه شکم.
• علائم عدم تعادل در چاکرای سوم :
1- بیش‌فعالی:پرخاشگری، کنترل‌گری، نیاز بیش از حد به قدرت یا سلطه.
2- کم‌فعالی:کمبود اعتماد به نفس، احساس ناامنی، ترس از شکست، مشکلات گوارشی یا خستگی مزمن.

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
به حرف دنیا گوش نده، زندگی ات را مطابق با نظر و عقاید دیگران زندگی نکن. زیرا دنیا پر از افرادی است که دوست دارند قوانین خودشان را بر شما تحمیل کنند. این افراد دشمن شما و جنایتکار هستند.
آنکس که زندگی را درک کرده است، آنکس که به واقع شما را دوست داشته باشد، هیچگاه چیزی را به شما تحمیل نمیکند. او به سادگی به شما کمک می کند تا خودتان باشید، تا آسوده باشید، تا بتوانید آنچه را که برایتان مناسب است پیدا کنید.
پس، طوری زندگی کن که همیشه راحت باشی. درست مانند یک کودک که با خوشحالی می خوابد، با خوشحالی غذا می خورد، با خوشحالی می رقص و تمام وجودش در انرژی و شعف میتپد. زیرا تلاش نمیکند چیزی شود که دیگران میخواهند. و یا دیگران را تحت تاثیر قرار دهد، او جدی نیست. به همین راحتی....
به یاد داشته باشید، وقتی خودتان باشید، هیچ کس هیچ توجهی به شما نخواهد کرد. حتی ممکن است مردم فکر کنند شما دیوانه هستید. چون اگر جدی باشی مردم فکر می‌کنند با ارزش هستی و به درد جامعه میخوری، اما اگر به خندیدن و لودگی ادامه بدهی و زندگی خودت را بکنی فکر می‌کنند احمقی.

بگذار فکر کنند.....
تو احمق باش، اما راحت باش.....
تو احمق باش، اما خوشحال باش...
عاقل و نا آرام نباش....
زیرا هیچ خِردی در یک در زندگی نا آرام شکوفا نمی شود.


پس زندگی ات را تحت تاثیر دیگران و باورهایشان سخت نکن. و خواهی دید که خوشحال و مسرور بودن از تو دور نیست. وقتی این نکته مهم را درک کردی می‌توانی مسیرت را در زندگی پیدا کنی.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
شخصی از ادموند هیلاری اولین فاتح اورست پرسید چرا...؟ چرا اینقدر تلاش؟ چرا این تمایل برای صعود به اورست وجود دارد؟ چه چیزی در آنجا وجود دارد؟
هیلاری گفت: چیزی در آنجا نیست، فقط چون اورست آنجا بود و تا فتح نمیشد نمی توانستم راحت باشم فتحش کردم.
اورست آنجا بود...تسخیر نشده....
فقط چون آنجا بود باید فتح میشد.

این چیزی است که برای انسان رخ داده است. همواره سختی ها را جذب می کند. هر چیزی هر چه سخت تر باشد بیشتر شما را جذب می کند. ارزشمندتر می شود، زیرا از طریق آن، اگر پیروز شوید، به منیت بزرگتری دست خواهید یافت. حتی اگر شکست بخورید، به منیت بزرگتری دست خواهید یافت، زیرا شما حداقل تلاش کرده اید، در حالی که دیگران اصلا تلاش نکرده اند.
نَفس انسان همیشه به صورت مغناطیسی به سختی ها جذب می شود.‌ آدم جنایتکار می شود، چون جرم و جنایت سخت است، آدم سیاستمدار می شود، چون سیاست سخت است، آدم دیوانه پول می شود، چون پول درآوردن سخت است. برای هر چیزی که سخت باشد، مردم دیوانه خواهند شد و زندگی شان را در آن تباه میکنند. نه اینکه چیزی به دست بیاید، بلکه فقط به این دلیل که اورست آنجاست، یک چالش که باید فتح شود. اینگونه تاریخ ساز میشوید و تاریخ شما را به یاد خواهد آورد. و بدانید که تاریخ همیشه آدم های احمق را به یاد می آورد، زیرا احمق ها تاریخ را می سازند و احمق ها آن را می نویسند.
اما اگر ساده و راحت زندگی کنید و به دنبال فتح قله های اورست نباشید چگونه می توانید تاریخ ساز شوید؟ این برای نفس انسان جذابیتی ندارد.اما اگر در جنگ پیروز شوید و میلیون ها نفر را بکشید، تاریخ می سازید. دیده میشوید، معروف میشوید. ولی اگر صبح ها فقط دندان های خود را مسواک بزنید چگونه می توانید تاریخ سازی کنید؟ شما حمام می کنید و یک آهنگ کوچک می خوانید، چگونه می توانید تاریخ بسازید؟ غذای خود را می خوری و بی هیچ رویایی بی صدا به خواب می روی، چگونه می توانید در تاریخ ثبت شوید؟ نه...تاریخ هیچ توجهی به افراد ساده و طبیعی ندارد. تاریخ متوجه افرادی می‌شود که دیوانه‌اند، وسواس زیادی نسبت به چیزی دارند، و به هر طریقی مشکل ایجاد می‌کنند.
پس، آسوده باشید و سعی نکنید در تاریخ باشید. آن را برای احمق ها و دیوانه ها بگذارید، فقط از این دیوانگی دوری کنید. زیرا نمی توانید هر دو را داشته باشید. یا می توانی زندگی داشته باشی، یا می توانی در تاریخ به یاد آورده شوی، اگر زندگی را داشته باشی، فقط یک انسان آسوده و ساده خواهی بود که کارهای ساده و کوچک انجام می دهد و از آنها لذت می برد. اینگونه شما هیچ مشکلی برای کسی ایجاد نمی کنید و هیچ کس هیچ توجهی به شما نخواهد کرد. تو چنان وجود خواهی داشت که انگار هرگز نبوده ای، گویی، هستی، اما انگار که نیستی، نه در راه کسی، هیچ کس در مورد شما هیچ چیز نمی داند، و در خود نیازی هم به دیده شدن نمی بینید، و از این گمنامی لذت خواهید برد و به بالاترین قله آرامش و سرور خواهید رسید.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
وقتی رنج در زندگی فرامی رسد فرصتی است برای بیدار شدنت، برای بیرون زدن از حماقت هایت، رنج میخواهد به تو نشان دهد که جایی در زندگی ات به خطا رفته ای، ولی تو از ان فرار میکنی، میخواهی نباشد، جویای چیزی تخدیر کننده هستی که با آن رنجهایت را فراموش کنی. شاید آن ماده مخدر سکس باشد، یا الکل باشد، شاید پول باشد، و شاید قدرت سیاسی. و یا غرق شدن در روابط احماقانه با دیگران، تو هیچگاه شهامت مواجه با رنجهایت را نداری و نمیخواهی به ریشه و علت بدبختی هایت نگاه کنی و همواره خودت را مشغول میکنی، و هرچیز که تو را نا آگاه و مشغول نگه دارد یک ماده مخدر است. ماده مخدر فقط هروئین، شیشه، حشیش یا کوکائین نیست،  هر چیز که تو را سرگرم چیزهای غیر اساسی کند و از تو موجودی نا هشیار و جاه طلب بسازد ماده مخدر است. و جاه طلبی انسانها را ناخود آگاه و احمق نگه می دارد. جاه طلبی مردم را به دویدن  در پی سایه ها و سرابها وامیدارد.
در چنین ناهشیاری و توهمی اگر چیزی داشته باشی که با آن‌مشغول باشی، احساس خوبی خواهی داشت،، و اگر چیزی نداشته باشی که دنبالش بدوی، چیزی که سرت را گرم کند و نتوانی از حماقت هایت فرار کنی، احساس گم گشتگی میکنی. حس خماری پیدا میکنی و بی درنگ مشغولیتی تازه می آفرینی. الکلی دیگر.... تو همواره از الکلی به الکل دیگر میروی تا از رنجهایت فرار کنی، ولی هیچگاه به دنبال درمان علت رنجهایت نیستی‌.
مشاهده بوداها در طول قرون چنین است که وقتی رنج می آید، وقتی حس خماری در تو بلند میشود، آن رنج اشاره ای از سوی پروردگار است که اینک وقتش رسیده است، بیدار شو....
ولی تو این رنج را با دارویی مخدر سرکوب میکنی، همسرت از دنیا میرود و تو شروع میکنی به نوشیدن زیاد الکل، یا شروع میکنی به قمار کردن.  یا به سمت زنی دیگر میروی، این فرصتی بود تا ببینی که این زندگی و روابط در آن همیشگی نخواهد بود و خودت نیز در همان صف هستی و روزی نوبت خودت خواهد شد. ولی تو بیدار نمی شوی...شروع میکنی به یافتن همسری دیگر، تو ورشکسته میشوی ولی بیدار نمیشوی. برعکس جاه طلب تر از قبل شروع میکنی به ساختن توهمی دیگر برای پول، شکست میخوری ولی بیدار نمیشوی. با شدت و قوت بیشتری شروع میکنی به جستن و جستن و همواره از آن رنجی که از این شکستها برایت رخ میدهد میگریزی، بدون آنکه درسی که در پشت آن است را فرا بگیری.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴



ایگو،
بودن را با داشتن یکی می‌گیرد.

من دارم،
پس هستم.
من بیشتر دارم،
پس بیشتر هستم.

ایگو
در هوای مقایسه‌ها
نفَس می‌کشد.

ایگو
خود را
از دریچه‌ٔ چشم دیگران
تماشا می‌کند و
دوست دارد به چشم بیاید.

اگر همه
در کاخ‌ها زندگی می‌کردند،
آنگاه کاخ‌نشینی
ایگو را ارضا نمی‌کرد،

بنابراین،
ایگو کوخ‌نشینی را
انتخاب می‌کرد تا میان کاخ‌نشینان
به چشم آید.

ایگو
بدین‌سان
در میان آن‌هایی که
به کاخ‌ها دل بسته بودند،
به عنوان "وارسته از کاخ‌ها"
مطرح می‌شد و
دیده می‌شد.

حالا ایگو
هویتی یافته بود
برتر از هویت همه‌ٔ کاخ‌نشینان.

برای یک ذهن ایگوئیستیک
بسیار مهم است که
دیگران او را چگونه می‌بینند.

نگاه دیگران،
آیینه‌ای‌ست که ایگو
خود را در آن آیینه تماشا می‌کند.

ایگو
ارزش خود را
از تحسین دیگران
کسب می‌کند.

ایگو
همواره به دیگران
و نظرات آن‌ها وابسته است.

داشتن و
بیشتر داشتن،
یک وهم جمعی‌ست،
یک حماقتِ آمیخته به جنون.

اکهارت_تله

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
🔻

خوب نباش!
خوب بودن خسته کننده است.
خوب بودن، دروغین است.
خوب بودن یک انطباق بود که
برای برنده شدن تو در عشق طراحی شده بود.

آن کار نمی کند.
به جای آن، واقعی باش.

خوبی یک ماسک است
که خشم و برافروختگی و
ناکامی و نومیدی ات را می پوشاند
(انرژیهای زیبایی که وقتی جوان بودید یاد گرفتید که آنها را خفه سازید).

خوبی تو را خفه خواهد کرد
و هر کسی را که در اطراف توست.

مخاطرۀ خوب نبودن را بپذیر!
مخاطرۀ نشان دادنِ خود را بپذیر.
آماده باش برای دیگرانی که تو را دوست نخواهند داشت
و فکر خواهند کرد که تو خودخواه، سرد و پست فطرت
یا حتی بدتر: "غیرمعنوی" هستی.

حرف دلت را بگو
بله بگو وقتی حرف دلت بله است
نه بگو وقتی حرف دلت نه است

مخاطرۀ توجه داشتن به خودت را بپذیر!

آماده باش که دوباره احساس سرزندگی کنی
ضربان قلبت را احساس کنی
عرق بریزی، بلرزی
و در شگفت باشی که آیا حق داری
نهایتاً احساس گناه و احساس شرم کنی
به جای گریختن از آنها.

آماده باش تا دنیای "خوب و نازنین ات"
از هم بپاشد.

آماده باش تا تصویری که ماهرانه از خود ایجاد کرده ای
از دست بدهی

آماده باش تا
هجوم تازگی را احساس کنی!

جف_فوستر

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
پول نماینده قدرت است. و مردم تشنه قدرت هستند زیرا در عمق وجودشان خالی هستند. به نوعی میخواهند آن خالی بودن را با چیزی جبران کنند. و این کار را با پول و قدرت و اعتبار و احترام و تقوا و ... انجام میدهند‌
هر چیزی کفایت میکند.
در دنیا دو نوع مردم وجود دارند.
اول؛ آنان که سعی میکنند خالی بودن وجودشان را پر کنند.
و دومی کسانی هستند که سعی میکنند خالی بودن درونشان را ببینند.
آنان که تلاش میکنند آن را پر کنند، خالی باقی میمانند و ناکام. آنان به جمع آوری "آشغال" ادامه میدهند. و زندگی شان بی ثمر است.
دومی، مردمان بسیار با ارزشی هستند که سعی میکنند بدون هیچ خواسته ای برای پر کردن آن، به خالی بودن وجودشان نگاه کنند. اینان مراقبه گرانند.
مراقبه یعنی نگاه کردن به خالی درون. استقبال از آن. لذت بردن از آن. یکی شدن با آن. بدون هیچ خواسته ای برای پر کردنش.
البته نیازی به پر کردنش هم نیست. پیشاپیش پر هست. به نظر خالی می آید زیرا تو روش درست نگاه کردنش را بلد نیستی. آن را با ذهن میبینی. آن را با معیار ارزشهای دنیوی میبینی.این روشی غلط است. اگر ذهن را کنار بگذاری، چیزی جز زیبایی و عظمت و الوهیت نمیبینی که تمام آن وجود به ظاهر خالی را پر کرده است.
آنگاه از اندیشیدن به پول و قدرت و اعتبار و فکر کردن به بهشت دست میکشی. زیرا میبینی که پیشاپیش در بهشت به سر میبری. پیشاپیش ثروتمندی، و پیشاپیش قدرتمندی.
همین لحظه را زندگی کنید، و آنگاه پول تمام شکوهش را از دست میدهد.

اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
انسان خوشبخت کسی است که یک دوست واقعی پیدا کند، و خوشبخت‌تر کسی که آن دوست واقعی را در همسرش می‌یابد.

فرانتس شوبرت


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سپس پطرس به نزد عیسی رفت و گفت، مولای من، وقتی که برادرانم نسبت به من خطا می کنند، چند مرتبه باید آنها را ببخشایم؟ هفت مرتبه؟ عیسی به او گفت، من به تو نمی گویم هفت مرتبه، بلکه می گویم هفتاد در هفت مرتبه.- انجیل متی 

پاراماهانسا یوگاناندا فرمود: برای درک این رهنمود سخت، به درگاه خداوند عمیقاً دعا کرده و پرسیدم، "پروردگارا، مگر چنین چیزی ممکن است؟ تا اینکه ندای آسمانی که با سِیلی از نور آمد سرانجام پاسخ گفت، "ای انسان، من تک تک شما را چند مرتبه در روز می بخشایم؟


زندگینامه یک یوگی فصل ۴۴
با ماهاتما گاندی در واردها

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
روزی روزگاری مرد قدیسی مُرد و به آن دنیا رفت. به دروازه‌های مرواریدی بهشت که رسید در زد، خدا بیرون آمد و پرسید: "چی میخوای؟"
مرد قدیس پاسخ داد: "سرورم من خدمتگزار شما هستم که الآن اینجا اومدم."
خدا پاسخ داد: "متأسفم جایی برای تو این داخل نیست خوش اومدی" و رفت.
مرد قدیس گیج شده بود. جلوی دروازه بهشت نشست و شروع به فکر کردن کرد.
" چرا خدا اجازه نداد که برم داخل؟ چرا نتونستم وارد بهشت بشم؟"
دو سال به این چیزها فکر کرد؛ و نهایتاً چیزی به ذهنش رسید.
دوباره در زد خدا آمد و پرسید: " کی هستی؟ چی میخوای؟ " مرد قدیس گفت: " من خدمتگزار شما هستم من هزاران نفر رو مسیحی کردم من به میلیون‌ها نفر انجیل رو موعظه کردم. این‌همه کارهای خوب انجام دادم اجازه بدید بیام داخل"
خدا گفت: " متأسفم، برام مهم نیست که چیکار کردی اینجا جایی برای تو نیست" این‌ها را گفت و رفت.
این بار مرد قدیس خیلی پریشان شد و به هم ریخت. نمی‌توانست درک کند.
او با خودش گفت: "چرا خدا اجازه نمیده برم داخل؟"
دوباره جلوی دروازه نشست. قرن‌ها گذشت. البته فراموش نکنید که او مرده بود پس سپری شدن این مدت مهم نبود.
عمیقاً با خودش فکر می‌کرد که چرا خدا به او اجازه ورود نداده و ناگهان چیزی به ذهنش رسید بلند شد و بر دروازه مرواریدی بهشت کوبید.
خدا آمد و پرسید: "کی هستی؟ چی میخوای؟"
و او گفت: " خدایا من بنده و خدمتگزار فروتن تو هستم اما باید به گناهانم اعتراف کنم خدایا من با مریدان زن روابط جنسی داشتم، خدایا من گوشت می‌خوردم درحالی‌که به همه می‌گفتم گیاه‌خوارم. حالا که به همه‌چیز اعتراف کردم میتونم بیام داخل؟
خدا نگاهی به او کرد و گفت: " برام مهم نیست که چیکار کردی درهرصورت اینجا جایی برای تو نیست." و رفت.
مرد قدیس پیش خودش گفت: " یعنی چی؟ مگه میشه؟ هرکاری میتونستم کردم. تا ابدم که شده همین‌جا میشینم تا بفهمم ماجرا از چه قراره و مشکل کجاست."
بنابراین سال‌ها و قرن‌ها تعمق یکی پس از دیگری سپری شدند.
" من به گناهانم اعتراف کردم، من کارهای خوبی که کرده بودم رو هم گفتم. من میخوام برم داخل بهشت. واسا ببینم ... این"من " کیه؟ این منی که گناه کرده کیه؟ این منی که کارهای خوب کرده کیه؟ این منی که میخواد بره بهشت کیه؟ من کی هستم؟"
و ناگهان شروع کرد به خندیدن، فهمیده بود ماجرا از چه قرار است. همین‌طور که شدیداً می‌خندید بلند شد و در زد. خدا آمد و پرسید: " کی هستی؟" مرد قدیس گفت: " من خود تو هستم" خدا دروازه را باز کرد و گفت: "بیا تو. این داخل هیچ‌وقت برای دو نفر جا نیست."

رابرت_آدامز

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سؤال کننده : ممکن است بپرسم آیا شما گوشت یا ماهی می‌خورید؟

کریشنا مورتی : دانستن این موضوع واقعا برای شما جالب است؟
در تمام طول عمر هرگز به گوشت و ماهی حتی دست نزده‌ام؛ آن‌ها را نچشیده‌ام؛ هرگز سیگار نکشیده‌ام؛ مشروب نخورده‌ام. این جور چیزها هرگز مرا به خود جذب نکرده‌اند؛ برایم بی معنا هستند. آیا این اظهارات شما را هم گیاهخوار خواهد کرد؟  نخواهد کرد!

می‌دانید قهرمان‌ها و مدل‌ها بدترین چیزی است که انسان می‌تواند داشته باشد.

اگر از گوشت تمیزتر و مفیدتر غذایی هست چرا آن را نخوری؛ ببین چرا به مشروب و سیگار پناه می‌بری؛ چون نمی‌توانی یک زندگی ساده داشته باشی - منظورم از سادگی این نیست که یک لنگ به عنوان لباس به خودت آویزان کنی (در هندوستان این کار را می‌کنند) یا روزی یک وعده غذا بخوری. نظر من به سادگی کیفیت ذهن است؛ ذهنی که لذت‌ها، هوس‌ها، جاه طلبی‌ها و محرک‌هایی آن را تحریف و تیره نکرده‌اند و در آن صورت شما می‌توانید زیبایی زندگی را مستقیما دریابید.

کریشنامورتی

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
در مورد گوشت خواری نیز من می‌گویم گوشت‌خواری را رها کنید، ولی نه به این دلیل که اگر گوشت بخورید به جهنم خواهید رفت، نه به این دلیل که این کار نوعی خشونت است. من هیچ علاقه‌ای به این چیزهای جزیی ندارم.

اگر کسی که گوشت بخورد به جهنم می‌رود پس مسیح باید در جهنم باشد! راماکریشنا و پراماهانسا باید در جهنم باشد اینها چیزهای پیش‌ پا افتاده هستند؛ ارزش ندارند. ولی به یقین این مقدار توسط آنها اثبات شده است که حساسیت راماکریشنا پاراماهانسا هرگز آنقدر که می‌توانست عمیق نشد. یک حجاب کوچک باقی ماند.

قلب او آن مقدار که می‌توانست با عشق پر نشد. قدری دوده‌ی سیاهرنگ باقی ماند. نه اینکه به جهنم رفته باشد،‌ولی می‌توانست یک تجربه‌ی دیگری از زیبایی داشته باشد که او از آن محروم ماند.

نه اینکه مسیح به جهنم خواهد رفت. ولی در ادراک او از زندگی یک مقدار جزیی کاستی باقی ماند، یک خار باقی ماند. آن خار می توانست بیرون بیاید، باید بیرون می‌آمد. و به نظر من اگر مسیح قدری بیشتر زندگی می‌کرد،ـ آنوقت شاید آن خار بیرون می‌آمد. اگر او قدری پیرتر می‌شد، آگاهیش عمیق‌ تر می‌شد؛ اگر تجربه‌اش و حضور خدا قدری بیشتر و مستحکم‌ تر می‌شد، آنگاه به یقین او گوشتخواری را رها می‌کرد.

در وضعیت غایی، وقتی خداوند در همه‌جا پدیدار می‌شود، غیرممکن است که فرد به نابود کردن زندگی دیگری برای خوراک خودش حتی فکر کند.

پس من این را نمی‌گویم چون گوشتخواری یک گناه است و در پیامد این گناه تو در جهنم رنج خواهی برد. درعوض می‌گویم که گوشتخواری حساسیت تو را کاهش می‌دهد. ظرافت و حساسیت تو را از تو می‌گیرد.

آن موسیقی خالص که می‌توانست از تو برخیزد، قادر به برخاستن نخواهد بود. تو سیم‌های بسیار کلفت و خشنی روی وینای(ساز زهی مخصوص هندوستان) خودت کار گذاشته‌ای. موسیقی هست، ترانه برخاسته است، ‌ولی سیم‌های وینای تو ارزان و کلفت و سخت هستند وقتی که سیم‌های ظریف و اشرافی در دسترس هستند. تو با وینای خود بدرفتاری کرده‌ای. نه اینکه به جهنم سقوط کنی، بلکه چون سیم‌های سخت و ارزان روی وینای تو به کار رفته.

و توجه کن، وارد این توهم نشو که وقتی گوشت بخوری کسی را کشته‌ای. هیچکس نمی‌تواند بمیرد. پس این گناه نیست که تو حیوانی را کشته‌ای. در اینجا مرگ وجود ندارد. هیچ راهی وجود ندارد که موجودی کشته شود. تو فقط بدن آن موجود را گرفته‌ای. آن موجود یک بدن جدید خواهد گرفت. موضوع کشتن نیست،

موضوع تو هستی. آن موجود یک بدن دیگر خواهد گرفت. هیچکس نمی‌میرد. ولی نکته در مورد توست. این تو هستی که حساسیت‌ نداشتن خودت را نشان داده‌ای. در درون تو قلبی حساس وجود نداشته. تو قدری مانند سنگ شده‌ای، نرم نیستی. و اگر نرم نباشی، گل نیلوفرین درون تو شکوفا نخواهد شد. یا که نیمه شکوفا می‌شود. یا که یکی دو برگ آن نا شکفته باقی می‌ماند.

در والاترین وضعیت آگاهی گوشتخواری ناممکن است. و آنان که خواهان والاترین وضعیت آگاهی هستند باید از این نکته هشیار باشند.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
به طور طبیعی انسان باید گیاه‌خوار باشد.
زیرا تمام بدن انسان برای گیاه‌خواری ساخته شده‌ است. تمام ساختار بدن انسان نشان می‌دهد که انسان باید گیاه‌خوار باشد.

اینک راه‌‌هایی وجود دارد که نشان دهد یک نوع خاص از حیوانات گیاه‌خوار هستند یا نه...
این بستگی به روده‌ها دارد. طول روده‌‌ها در حیوانات گوشتخوار بسیار کوتاه است. ببرها و شیرها روده‌ای بسیار کوتاه دارند. زیرا گوشت در روده‌های طولانی می‌گندد و فاسد می‌شود. پس نیازی به روده طولانی ندارند. اما انسان یکی از طولانی‌ترین روده‌ها را دارد. مانند هر حیوان گیاه‌خوار دیگر که روده‌هایی طولانی دارند. این یعنی که انسان یک گیاه‌خوار است. نیاز به هضمِ طولانی است. (و حالا ببینید که در این مسیر طولانی گوارش، چه بلایی بر سر گوشت می‌آید...)

اگر انسان گوشت‌خوار نباشد و به خوردن گوشت ادامه بدهد، بدن گران‌بار و پر تنش می‌شود.
فقط تماشا کن که وقتی گوشت می‌خوری چه اتفاقی می‌افتد؟
وقتی حیوانی را می‌کشی برای آن حیوان وقتی که کشته می شود چه رخ می‌دهد؟
البته هیچ‌کس نمی‌خواهد کشته شود. زندگی می‌خواهد خودش را ادامه دهد.
آن حیوان با اراده خودش نمی‌میرد. اگر یک گاو را بکشی چه اتفاقی برای آن در درونش رخ می‌دهد؟ رنج، ترس، مرگ، تشویش، اضطراب، خشم، خشونت، اندوه... تمام این چیزها برای آن حیوان رخ می‌دهد.

در سراسر بدن او خشونت و تشویش و رنج منتشر می‌شود، تمام بدنش پر از زهر و مواد سمی می شود، تمام غده‌های بدنش سم ترشح می‌کنند، زیرا آن حیوان بر خلاف اراده خودش در حال مرگ است.

و سپس تو گوشت او را می‌خوری، آن گوشت تمام سمومی را که آن حیوان در بدنش رها کرده است حمل می‌کند، تمام آن انرژی سمی است و سپس آن سموم در بدن تو وارد می‌شوند.

از منظری دیگر آن گوشت که تو می‌خوری به بدن یک حیوان تعلق داشت. در آن‌جا در بدن آن حیوان هدف خاصی برایش بود، یک نوع معرفت خاص در بدن آن حیوان موجود بود، معرفت تو در سطحی بالاتر از معرفت آن حیوان قرار دارد و وقتی گوشت آن حیوان را می‌خوری معرفتت به سطحی پایین‌تر فرو می‌افتد، به سطح پایین‌تر از آن حیوان.

سپس یک فاصله بین معرفت انسانی تو و بدنت که در سطح حیوانی سقوط کرده بوجود می‌آید، و تنش ایجاد می‌شود و تشویش تولید می‌گردد. 

به خاطر همین است که تمام مراقبه کنندگان بزرگ مانند بودا و ماهاویرا و... روی این واقعیت نخوردن گوشت تأکید داشته‌اند، نه به سبب مفهوم نیازاری و عدم خشونت، این نکته دوم است،
بلکه بدین سبب که اگر بخواهی واقعاً و عمیقاً وارد وجود خودت و وارد مراقبه شوی، بدنت نیاز دارد که سبک، طبیعی، بی‌وزن، و جاری باشد. بدنت لازم دارد که بی‌تنش باشد. بدنت نیاز دارد از گرانباری رها شود. و بدن یک انسان گوشت‌خوار همواره بسیار گران‌بار، پرتنش و پر استرس است.

اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
سوال:
ریشه جاه طلبی انسان در کجاست؟
پاسخ: عقده حقارت، نوعی احساس فقر درونی...
آنچه در یک طرف به شکل عقده حقارت بروز میکند، در طرف دیگر به شکل جاه طلبی و شهوت بسیار برای موفقیت و برتر شدن خودش را کامل میکند.
شاید بتوانید با پوشیدن بهترین لباسها و زینت ها آن را از چشم دیگران مخفی کنید، اما آن عقده و فقر نه حذف میشود نه نابود میگردد. ذهنی که از عقده حقارت در رنج است، در تلاش برای پوشاندن و فراموش کردن آن با جاه طلبی پر میشود.‌ مادامی که شخص سعی میکند خود را از واقعیت خویشتنِ خود و آنچه که هست جدا کند، چنین شخصی از تب جاه طلبی در رنج است.‌
شاید یک انسان حقیر بتواند با موفقیت های بیرونی و تجملات ظاهری حقارت خویش را در سطح بپوشاند، اما در عمق حقارت همچنان آنجاست و کم‌ نمیشود.
کل تاریخ بشری پر از چنین ذهنهای بیمار است. به نظر من یک نشانه اجتناب ناپذیر از سلامت روانی در یک شخص، یک زندگی رها شده از جاه طلبی است. جاه طلبی مخرب است، خشونت است، نفرتی است که از یک ذهن بیمار بر می خیزد، حسادت است، یک نزاع مزمن و شدید میان انسان و انسان است، جنگ است. حتی جاه طلبی برای امور باصطلاح معنوی و رهایی و نجات نیز مخرب است. خشونتی علیه خود است، دشمنی با خویشتن خویش است. جاه طلبی دنیوی خشونت علیه دیگران است جاه طلبی معنوی و خواست نجات نیز خشونت علیه خود است. هر جا که جاه طلبی باشد، خشونت هست.

من به یاد یک حکایت در مورد تیمور لنگ و بایزاد افتادم. شاه بایزاد در جنگ شکست خورد و نزد فاتح جنگ تیمور لنگ آورده شد. تیمور لنگ با دیدن او ناگهان با صدای بلند شروع به خندیدن کرد. بایزاد که مورد توهین قرار گرفته بود بی درنگ سرش را بالا آورد و گفت: تیمورلنگ از پیروزی خود در نبرد خیلی مغرور مشو. به یاد داشته باش، کسی که به شکست دیگران میخندد، روزی به شکست خود اشک خواهد ریخت.
شاه بایزاد فقط یک چشم داشت و تیمور لنگ فقط یک پا داشت.
با شنیدن سخنان بایزادِ یک چشم، تیمور لنگ دوباره به شدت خندید و گفت من آن قدر احمق نیستم که به این پیروزی کوچک بخندم، من به شرایط خودمان " تو و خودم" میخندم. تو یک چشم هستی و من لنگ میباشم، من داشتم به این فکر میخندیدم که چرا خدا سلطنت را به تو و من که تک چشم و لنگ هستیم عطا کرده است!؟

من دوست دارم به تیمور لنگ که در قبر خویش است بگویم، این خطای خدا نیست. در حقیقت، جز یک انسان تک چشم و لنگ، هیچ کس دیگری مشتاق سلطنت نیست.... زیرا که از حقارتی عظیم رنج میبرند.
و آیا این درست نیست؟
آیا درست نیست که روزی که ذهن انسان سالم باشد هیچ سلطنتی وجود نخواهد داشت؟ آیا این درست نیست که آنهایی که سالم شده اند همواره میل به حکمرانی بر دیگران و در چشم دیگران کسی بودن را دست داده اند؟


اوشو


" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
به یاد بسپار، مردم همیشه در حال جمع آوری هستند، اشیایی که گرد آوری میکنند و افکاری که انباشته می سازند. اشیاء آشغالهای بیرونی هستند و افکار آشغالهای درونی.
نگاهی به زندگیت بینداز.... نگاهی بی طرفانه و وارسته. ببین با زندگیت چه کرده ای...؟ و از آن چه به دست آورده ای؟ و سعی نکن خودت را فریب بدهی، زیرا این کار ذهن است. ذهن می گوید، "ببین چقدر داری، پول زیاد در بانک، مردمان زیادی که  تو را می شناسند و به تو احترام می گذارند، مقامی بسیار بالا داری، مدارک عالی داری، دیگر چه می خواهی؟ چه چیزی هست که بتوان آن را خواست؟ زندگی هر آنچه را که انسان بتواند بخواهد به تو داده است. اینها دارایی واقعی هستند. و تو اینگونه فریب میخوری.
ولی آگاه باش که پول و  اعتبار هیچ هستند، زیرا دیر یا زود مرگ خواهد آمد و تمام قلعه ی ثروت، قدرت، اعتبار و حرمت تو شروع به ریختن می کند، درست مانند اینکه آن قلعه از ورق های بازی ساخته شده باشد: فقط یک ضربه ی مرگ، و ناگهان  همه چیز را درهم میشکند و مانند حباب صابون میترکد و محو میشود، گویی که از ابتدا هم وجود نداشته است.
به یاد بسپار، تاوقتیکه چیزی نداشته باشی که با خودت به ورای مرگ ببری، ابدا هیچ چیزی نداری. و فقیر خواهی رفت. دستهایت خالی هستند. تاوقتی چیزی باقی و جاودانه نداشته باشی، یک احمق هستی.
بودا کسی را خردمند می خواند که به یک گنجینه ی واقعی دست یافته باشد. گنجینه ای از مراقبه، مهربانی و از اشراق.


اوشو

" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
در این دنیایی که به نظر میرسد هدف فقط پول است، جایی که شهرت و مقام به نظر تنها هدف هستند، "عشق" احمقانه است" مراقبه و مهربانی" احمقانه است.

برای همین است که من اصرار دارم یک احمق ( دیوانه نما)بمانید. برای همین است که من این رداهای نارنجی رنگ را به شما داده ام تا از شما یک احمق بسازم.

حالا شما در دنیا حرکت میکنید و همه به شما میخندند که اینجا دیوانه ای پیدا شده. كودكان شما را تعقیب میکنند و میخندند و فکر میکنند، چه بر سر این مرد یا زن آمده؟ آنان شما را مسخره خواهند کرد. وقتی شما را مسخره کردند و به شما خندیدند، شما نیز همراهشان بخندید. لذت ببرید.

مردم نزد من می آیند و میگویند، چرا شما اینقدر روی ردای نارنجی رنگ اصرار دارید؟

این یک حقه است، یک وسیله است، تا شما را مجبور کنم که احمق بشوید! فقط وقتی میتوانید آن حقیقت غایی را داشته باشید که آماده باشید تا مفاهیم خود از نفس، احترام و تایید از سوی جامعه را واگذار کنید و در نظر جامعه احمق ( دیوانه نما)جلوه کنید.

جامعه به شما احترام نخواهد گذاشت. شما در آنجا بیگانه خواهید بود. تمام هدف همین است. من میخواهم شما در این دنیا غریبه شوید تا بتوانید در خانه ی خداوند میهمان بشوید. اگر خیلی دنیایی شوید، خداوند را از دست خواهید داد.

اوشو
" کانال حقیقت متافیزیک "

╭─═ঊঈ👁ঊঈ═─╮
@metaphysics_fact
╰─═ঊঈ🦋ঊঈ═─╯
2025/06/30 14:31:48
Back to Top
HTML Embed Code: