یه افسانه قدیمی راجع به موهای فِر وجود داره که میگه در قدیم موی زنان رو فِر میکردن، چون عقیده داشتن اگه مو صاف باشه دل عاشق از توش سر میخوره، ولی اگه دل توی موی فِر گیر کنه برای ابد اونجا میمونه.
برای همین باید اعتراف کنم که موج موهایش بهانه ای برای به آشوب انداختن این دل ساده ما بود... .

👤محمد مهدی عظیمی
ببینید درونگرا بودن این شکلیه که ممکنه وسط یه روز گرم تابستونی،وسط یه جمع شلوغ یه حس خنثی بودن و کلافگی خاصی سراغت میاد که پیش خودت میگی: من چقدر الان احتیاج دارم که تنها باشم.
اون لحظه فقط نیاز داری که با خودت وقت بگذرونی و با خودت تو خلوتت تنها باشی،حتی ممکنه کل روزو صرف تماشا کردن یه سریال یا برنامه ای کنی که هیچ جذابیتی برات نداره!
ولی بدترین قسمتش اونجاست که نمیتونی این حس و حالتو برای بقیه توصیف کنی،ولی خب کاش میشد دیگرانو متوجه این موضوع کرد که این فاصله گرفتنه بخاطر ناراحتی یا عصبانی بودن از دست آدمای اطرافمون نیست،اینکه ازشون چند ساعت فاصله میگیریم به این معنی نیست که قصد ترک کردنشون داریم،
ما فقط به کمی زمان برای برگشتن به شرایط عادیمون احتیاج داریم.همین!

👤محمد مهدی عظیمی
تنها بودن یه موضوعه.
تنها شدن یه موضوعه
اینکه حس کنی تنهایی یه موضوع دیگه!
و حقیقتا این روزا احساس میکنم تنهام.
و‌من همیشه از این حالت ترس و نفرت داشتم.
ولی خب از یه جایی این روزا رگ درونگراییم زده بیرون و‌نمیتونم مثل قدیم خودمو بکنم تو چشم بقیه و‌جلو چشم همه باشم و تلاش کنم که جلوی چشمشون باشم.
همین.!
+ خوشحالم که به خود واقعیت برگشتی دیوونه

_ من که جایی نرفته بودم!
اونا منو تو یه اتاق تنگ و تاریکی جا گذاشته
بودن که جز سیاهی هیچی پیدا نبود و من برای رسیدن به نور مجبور بودم به تنهایی از اونجا فرار کنم.!

👤محمد مهدی عظیمی
نمیدونم این روزا با خودم چند چندم،
نمیدونم از دستت فرار میکنم یا دارم واقعا ازت دور میشم، فقط اینو میدونم که سخته! وانمود کردن به چیزی که نیستم خیلی سخته...
سختمه تظاهر کنم که وقتی نیستی یا نباشی همه چی روبه راهه، سختمه تظاهر کنم که دیگه برام مهم نیستی و هیچ حسی بهت ندارم؛ روزا شب میشن، شبا روز میشن، فصل ها عوض میشن ولی من هنوزم نمیتونم با خودم کنار بیام.هنوز نتونستم خودمو قانع کنم که چرا نباید دوسِت داشته باشم. اسمت که میاد خودمو میزنم به کوچه علی چپ. تظاهر میکنم که هیچ اتفاقی نیوفتاده و همه چی رو به راهه، ولی خب خودم میدونم که چمه، نه؟خودم که میدونم با شنیدن اسمت چه آتیشی به قلبم میوفته…نمیدونم توام مثل منی یا نه، نمیدونم تو با خودت کنار اومدی یا نه، ولی من شاید بتونم همه رو گول بزنم، ولی زورم به قلبم نمیرسه….

👤محمد مهدی عظیمی
فکت:
آدما تا جایی کنارتن که بهت احتیاج دارن!
بعد از اولین دیدار دیگه نشد که نبینمش،
یعنی ندیدنش برام سخت بود،
نبودنش برام سخت بود،
دیگه حتی تماشا کردن عکساش برای صد و بیستمین بار
در طول یک روز،برام کافی نبود...
اینا رو نگفتم که بگم حالم بدون اون بده،
ولی وقتی هست، وقتی کنارمه،وقتی برام لبخند میزنه،
حالم خیلی بهتره....
همین...

👤محمد مهدی عظیمی
چقدر خوشحالم که اینروزا حرفای دیگران برام مهم نیست،آخه من همیشه سعی میکردم تادیگرانو از خودم راضی نگه دارم.همیشه فکر میکردم که اگه همه ازمن راضی باشن،اونوقت حال بهتری دارم،ولی هرچی که بیشتر گذشت،دیدم که دیگه آدم قبلی نیستم،تبدیل شدم به رباتی که تمام تلاششو برای راضی نگه داشتن دیگران انجام میده!
تبدیل به آدمی شدم که حتی خودشم از یاد برده بود،
آدمی که حتی بلد نبود به زندگی عادیش برسه!
ولی خب الان همه چی فرق کرده!
حالم خوبه چون مجبور نیستم کارایی انجام بدم که
دیگرانو از خودم راضی نگه دارم!
یکم دیر فهمیدم که باید حواسم به خود واقعیم باشه..نه حرف مردم!

👤محمد مهدی عظیمی
همیشه اولین نفری که وارد زندگیتون میشه،
آخرین نفر نیست.
هر آدم آگاهی، دانا و عقل کُل نیست.
هر آشنایی، رفیق و خیر خواه ما نیست،
هرمیوه ای خوردنی نیست.
خلاصه تو انتخاب هاتون دقت کنید.
همیشه بهترین انتخاب، درست ترین انتخابتون نیست.

👤محمد مهدی عظیمی
میدونید فرق من با بقیه کجاست؟
من به جای اینکه شیپور به دستم بگیرم و حال بدمو جار بزنم،خودم به تنهایی سعی میکنم که حالمو خوب کنم!
یعنی همیشه خودم به تنهایی زخمای تنمو درمان میکنم!
برای همین همیشه همه فکر میکنن که من یه آدم دائم الخوشم که هیچ دردی تو زندگیش نداره..!

👤محمد مهدی عظیمی
2024/05/02 23:06:47
Back to Top
HTML Embed Code: