آدمها در یک رابطه فارغ از دوست داشتن، نیازی اساسی به «خواسته شدن» دارند، اینکه بدانی در دل تردیدهای پیش رو، یک نفر تو را بخواهد، بدون شرط و شروط، موهبت عجیبی است، عمده اشتباه آدمها در رابطه همین است، شرط و شروطهایی که برای خواستن تعیین میکنند، در دنیای من عشق وابسته به یک چیز است، «توجه»، اگر جایی، زمانی، آن را به هر دلیلی از دست دادی، خودت را گول نزن...
-مستِر گورخر
-مستِر گورخر
و اگر میدانستی
که من در کیف ضروریات جنگم
چند تکه لباس داشتم و چند کتاب
و عطرِ روزی که تو را ملاقات کرده بودم …
که من در کیف ضروریات جنگم
چند تکه لباس داشتم و چند کتاب
و عطرِ روزی که تو را ملاقات کرده بودم …
Forwarded from The nursing side of my life (Roshanak)
دخترای خوشگل من کلاسای شنام شروع شدن تو رشت، اگر دوست دارین شرکت کنین بهم پیام بدین💞
اگر چنلی هم دارین خوشحال میشم فوروراد کنین این پیام رو که اگر از ممبرای شما هم کسی خواست شنا یاد بگیره بیاد پیشم💘
@Roshanakar
اگر چنلی هم دارین خوشحال میشم فوروراد کنین این پیام رو که اگر از ممبرای شما هم کسی خواست شنا یاد بگیره بیاد پیشم💘
@Roshanakar
ضرب المثلِ دروازه رو میشه بست ولی دهن مردم رو نه توی این دوسالی که تو این خراب شده مشغول به کارم با پوست و گوشت و استخوانم درک کردم و لعنت به یک یکشان.
یکبار هم مادربزرگم گفت: «آدمها باید توان همدیگر رو داشته باشند تا قسمت هم بشن.» کم کم دارم میفهمم توان آدمی رو داشتن یعنی چی.
أينَ يَستَريح المُتعَبونَ مِن أنفُسِهم؟
آنها که از خودشان خستهاند، کجا خستگی در میکنند؟
آنها که از خودشان خستهاند، کجا خستگی در میکنند؟
هم درشت و غمگینیم
هم سیاه و بدبینیم
هم برای آبادی
قطره ای نمیباریم
هم نگه نمیداریم
حُرمت خرابی را
گاو، اسب، انسانیم!
شب که میشود خوابیم
صبح و ظهر هم خوابیم
عصر هم که تا شب خواب
شب دوباره تا شب خواب
توی خواب میبینیم
روز آفتابی را
-حسین صفا
هم سیاه و بدبینیم
هم برای آبادی
قطره ای نمیباریم
هم نگه نمیداریم
حُرمت خرابی را
گاو، اسب، انسانیم!
شب که میشود خوابیم
صبح و ظهر هم خوابیم
عصر هم که تا شب خواب
شب دوباره تا شب خواب
توی خواب میبینیم
روز آفتابی را
-حسین صفا
دیشب این سریال "last of us" رو دیدم
وسط سریال، دختره بعد فرار از زامبیها و دیکتاتوری و جنگ و... به یه منطقه قرنطینه میرسه. میبینه همه راحت و عادی زندگی میکنن. با غم و حسرت میگه: "کل دغدغه و نگرانی هاشون فقط همینه؟ پسر، درس خوندن، اینکه رنگ دامن و لباسشونو ست کنن؟ همین؟". قشنگ حس کردم ماییم. انگار این دیالوگ رو یه ایرانی گفته وقتی زندگی نرمال بقیه مردم دنیا رو میبینه.
وسط سریال، دختره بعد فرار از زامبیها و دیکتاتوری و جنگ و... به یه منطقه قرنطینه میرسه. میبینه همه راحت و عادی زندگی میکنن. با غم و حسرت میگه: "کل دغدغه و نگرانی هاشون فقط همینه؟ پسر، درس خوندن، اینکه رنگ دامن و لباسشونو ست کنن؟ همین؟". قشنگ حس کردم ماییم. انگار این دیالوگ رو یه ایرانی گفته وقتی زندگی نرمال بقیه مردم دنیا رو میبینه.