Telegram Web Link
بچه ها نکته مهم این کتاب هم داستان اصلیه هم اقتباس یعنی اون چیزی نیست که توی اینترنت هست پایانش و اقتباسیه
👍6
ترکیبی از خود نوشته نویسنده و واقعیته
تا حالا فکر کردی اگه یه عشق ممنوعه دقیقاً وسط شکوه امپراتوری هخامنشی شکل بگیره، چی میشه؟
وسط قصرهای طلایی، بین فرمانده‌ها، شمشیرها، وفاداری… و وسوسه؟
جایی که اسم کوروش کبیر با احترام بلند گفته می‌شد
و شرافت، از نون شب واجب‌تر بود…
🔥1
اونجا بود که پانته‌آ وارد شد
زنی از بابل، زیبا، شجاع، بی‌نظیر
زنی که وقتی بابل فتح شد، خودش شمشیر برداشت و ایستاد
نه فرار کرد، نه گریه کرد
تا لحظه‌ی آخر جنگید
و وقتی دستگیر شد، پیشکشش کردن به کوروش…🧍‍♀️
اما کوروش گفت: «زن، پیشکش نیست. این زن امانته. باید ازش محافظت کنیم تا شوهرش برگرده.»
و امانت پانته‌آ، سپرده شد به یکی از نزدیک‌ترین آدم‌های کوروش
آراس
مردی با مقام، خانواده، آبرو… و یه قلبی که نمی‌دونست قراره به آتیش کشیده بشه🧎‍♀️
🌚1
آراس فقط باید مراقب می‌بود
ولی از لحظه‌ای که پانته‌آ رو دید، یه چیزی تو دلش شکست
از اون عشقای لعنتی، از همونا که عقلو ازت می‌گیرن
و درست همون لحظه بود که همه‌چی شروع شد…👀
یه عشق ممنوعه بین زنی که منتظر همسرشه
و مردی که خودش هم نمی‌دونه داره به کجا می‌رسه
بین صدای شمشیر و صدای قلب
بین شرف و دل…😭
اما تهش چی میشه؟
پانته‌آ دل می‌ده یا پا پس می‌کشه؟
آراس تا کجا جلو می‌ره؟
کوروش می‌فهمه یا نه؟
سرنوشت این عشق ممنوعه چیه؟
چی باقی می‌مونه؟

فقط یه راه برای فهمیدن هست
باید بخونیش…

پانته‌آ | عاشقانه‌ای در دل هخامنشی💞
🌘 شب‌ها…
وقتی همه خواب بودن
آراس یواشکی از راهروهای خونه‌ش می‌گذشت
آروم… بی‌صدا
تا فقط یه لحظه، یه لحظه از پشت در نیمه‌باز
سایه‌ی پانته‌آ رو ببینه
گاهی صداشو می‌شنید، گاهی فقط نور شمعی که رو صورتش می‌افتاد
و همون برای آتیش دلش کافی بود…
🌬 یه شبایی هم بود که از دور فقط نگاش می‌کرد
وقتی با ندیمه‌ها حرف می‌زد، می‌خندید، یا یه کتاب تو دستش بود
دلش می‌خواست حرف بزنه، جلو بره، بگه که داره می‌سوزه
ولی اون وقار پانته‌آ، اون سکوت سنگینش… بیشتر خفش می‌کرد🧍‍♀️
هر لحظه بین‌شون یه جنگ بود
نه با شمشیر…
با نگاه
با نفس کشیدن
با نگفتنِ چیزی که داد می‌زد باید گفته بشه
ولی… نمی‌شد🧎‍♀️
و توی همه‌ی اون شب‌های بی‌صدا
یه سوال همیشه تو دل هر دوشون تکرار می‌شد:
اگه همه‌چی فرق می‌کرد… چی می‌شد؟😭💫
چقدر هیجانی و قشنگه جسحسحسیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👑 نقش کوروش توی داستان؟

کوروش کبیر اینجا فقط یه پادشاه نیست
نماد شرافت و انسانیته
اون کسیه که وقتی پانته‌آ رو براش پیشکش میارن
نمی‌گه “بیارینش ببینمش”
می‌گه: “زن پیشکش نیست… اون یه امانته. باید مراقبش باشیم تا شوهرش برگرده.”🧍‍♀️
💘4
🌟 فضای داستان پانته‌آ کجاست؟

داستان تو دل شکوه و عظمت امپراتوری هخامنشی اتفاق می‌افته
جایی که همه‌چی پر از جلال و نظم و قانون بوده
تو می‌ری به زمان کوروش کبیر
به قصرهای سنگیِ باشکوه با ستون‌های عظیم
با راهروهای بلند و صدای قدم‌های سربازا روی سنگ
با لباس‌های سلطنتی، خنکای مرمر، نور مشعل‌هایی که دیوارها رو طلایی می‌کردن...
و زمزمه‌هایی که توی شب بین در و دیوار گم می‌شدن…

2025/07/11 21:06:15
Back to Top
HTML Embed Code: