ببین،
سراغِ مرا هیچکس نمیگیرد
مگر که نیمه شبی،غصهای،غمی،چیزی!
_حسیننیکنژاد
سراغِ مرا هیچکس نمیگیرد
مگر که نیمه شبی،غصهای،غمی،چیزی!
_حسیننیکنژاد
و هیچکس با خودش فکر نمیکند،
که من از جنس فولاد نیستم!
_آلبرکامو
که من از جنس فولاد نیستم!
_آلبرکامو
جهان استوار نمیماند،
مگر با سری خمیده
بر شانهی کسی که دوستش داریم!
_سوزانعلیوان
مگر با سری خمیده
بر شانهی کسی که دوستش داریم!
_سوزانعلیوان
من تو را دوست داشتم،اما حالا خستهام؛
از این که میروم خوشبخت نیستم،
اما برای از سر گرفتن هم احتیاجی به خوشبخت بودن نیست!
_آلبرکامو
از این که میروم خوشبخت نیستم،
اما برای از سر گرفتن هم احتیاجی به خوشبخت بودن نیست!
_آلبرکامو
يادت بماند؛
دوست داشتن به جانِ آدم سنجاق میشود،
آن را برای كسی كه تو را نمیفهمد،
حيف نكن،
آدم یک جان كه بيشتر ندارد!
_بهرامحمیدیان
دوست داشتن به جانِ آدم سنجاق میشود،
آن را برای كسی كه تو را نمیفهمد،
حيف نكن،
آدم یک جان كه بيشتر ندارد!
_بهرامحمیدیان
بیشتر از هر چیز دلم میخواست میتوانستم روحم را در چشمانم بگذارم و تا ابد تا هنگام مرگم، به تو نگاه کنم!
_نامهی آلبر کامو به ماریا کاسارس
_نامهی آلبر کامو به ماریا کاسارس