میدانید چه رنجی دارد به خودت بگویی
طاقت بیاور، وقتی میدانی طاقتت تمام شده؟
میدانید..؟
حمید سلیمی
طاقت بیاور، وقتی میدانی طاقتت تمام شده؟
میدانید..؟
حمید سلیمی
بهدنبـــالتآمـدهبـودم
توکجاییارغــوان؟
اَرغوان؛
شاخهٔ همخونِ جدا ماندهٔ من...
شاخهٔ همخونِ جدا ماندهٔ من...
سنگم
سنگِ سنگم،
بی کمو کاست
و چنان در آغوش فشردم خود را
که رهایی را گریزی جز شکافتن نیست!
_منوچهرآتشی
سنگِ سنگم،
بی کمو کاست
و چنان در آغوش فشردم خود را
که رهایی را گریزی جز شکافتن نیست!
_منوچهرآتشی
کاش؛
در پایان این بغضها،
خستگیها و اندوهها،
چیزی باشد
که ارزش این همه
دوام آوردن را
داشته باشد.!
در پایان این بغضها،
خستگیها و اندوهها،
چیزی باشد
که ارزش این همه
دوام آوردن را
داشته باشد.!
از خودم بیذارم
از اینکه آن “من” درونم هربار در کنجی از احساستی که دست بر گلوی او گذاشته اند بی رمق به سخت نفس کشیدن ادامه میدهد
موجودی درون من است که میتواند دست های قاتلانش را ببوسد و آنهایی که بدنش را پر از زخم کرده اند ستایش کند..
از این “من” احمق درونم که بسیار مهربان است بیزارم
زیرا که این “من” کوچک و نحیف و نا امید درونم نمیتواند کسانی را که خنجر هایشان بر قلبم فرو رفته، حتی هل بدهد .. که اندکی عقب تر از زندگی من بایستند
شاید اینگونه زخم ها کمتر شوند !
_مرضیه(بهمن ماه سال ۱۴۰۳)
از اینکه آن “من” درونم هربار در کنجی از احساستی که دست بر گلوی او گذاشته اند بی رمق به سخت نفس کشیدن ادامه میدهد
موجودی درون من است که میتواند دست های قاتلانش را ببوسد و آنهایی که بدنش را پر از زخم کرده اند ستایش کند..
از این “من” احمق درونم که بسیار مهربان است بیزارم
زیرا که این “من” کوچک و نحیف و نا امید درونم نمیتواند کسانی را که خنجر هایشان بر قلبم فرو رفته، حتی هل بدهد .. که اندکی عقب تر از زندگی من بایستند
شاید اینگونه زخم ها کمتر شوند !
_مرضیه(بهمن ماه سال ۱۴۰۳)
گاهی خودت را بغل کن،
تو که کودکِ رنجوری هستی،
با کفشِ و لباس بزرگسالان..!
-حمید سلیمی
تو که کودکِ رنجوری هستی،
با کفشِ و لباس بزرگسالان..!
-حمید سلیمی
اینکه تو به من بگویی دوستم داری به اندازهی دوست داشتنم مهم است؛ به زبان آوردنِ عشق به اندازهی خود عشق، لازم است!
معجزههای بزرگ هیچگاه مرا نجات ندادهاند، همیشه جزئیاتِ کوچکِ زندگی هستند که مرا نجات دادهاند!
Zomorode Sabz
Mohathemoons
از خونوادت بیشتر میخواستمت واسه همین بهت میگفتم بچم ..!
«نحنُ أحنّ مِن أن نَردّ الأذى بالأذى...»
«ما مهربان تر از آنیم که رنجیدن را با رنجاندن تلافی کنیم...»!
«ما مهربان تر از آنیم که رنجیدن را با رنجاندن تلافی کنیم...»!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه تَن چَشم شدم خیره به دنبالِ تو گشتم...
همه تَن چَشم شدم خیره به دنبالِ تو گشتم...