Channel created
Channel photo updated
Channel name was changed to «کیمیاگر»
:

میخواهم به تو ختم بخیر شوم
مشغولم به پر کردن کوله پشتی ام…!
بسیار بزرگ است و عمیق
حبه انگور ها له نمیشوند
لنگه کفش ها گم نمیشوند
برای ورجه وورجه ی گربه ها فضا به اندازه کافی وجود دارد
گل ها را لازم نیست از ریشه جدا کنیم با باغچه جا میشوند
از قبل ستاره هارا جمع آوری کردم نگران شمارششان نباش
و اکنون به سراغ کتابخانه ها میروم شاید هوس کردی برایت کتاب بخوانم
لیستی تهیه کرده ام از خواص گیاهان دارویی
از نوشیدنی های فرح بخش
از غذاهای خیابانی برای شب هایی که از رستوران های پر زرق و برق خسته ای و هوس شب گردی در سر داری
دل گرمی های جهان هستی را گذاشتم بالای سرگرمی های دنیا تا در دسترس باشند

اگر چیزی لازم داشتی زنگ بزن
نیم ساعتی میشد که بیدار شده بود و داشت به خودش یادآوری میکرد که تو دوره سم زدایی جداییه
نمیدونست چرا اسمشو گذاشته سم زدایی شاید معتقد بود محبتی که از کسی توی روانش مونده ولی صاحب محبته دیگه نیست سمه…!
بعضیا میگن مثل ترک اعتیادمیمونه
بعضیا میگن دوره سوگ
ولی از من اگه میپرسید بهش میگفتم: فعلا بعنوان یک‌ انسان آغشته شده زندگی کن تا ببینیم بعداً چی پیش میاد
تراپی یعنی آدما قصه جدید برای زندگیشون بنویسن
Forwarded from مهسانیزه (مهساوحدت)
آدما تو رابطه زاده میشن ، تو رابطه پیدا میکنن خودشونو، تو رابطه حالشون خوب میشه، تو رابطه میفهمن دنیارو، تو رابطه رشد میکنن، تو رابطه آسیب میبینن

آدمیزاد از جمع و ارتباطات منها نمیشه
تو راهی داریم
داستان تو راهه
«وقتی که چایی قندمو آب نمیکرد»

قسمت اول:

آسمونش نارنجیه و داره کم کم شبیه رنگ چایی که توی دستشه میشه؛ اما توجهی به آسمون نمیکنه و یه جا دیگه ست شایدم صدجای دیگه ست. مثلا لای بازوهاش، تو ماشین کنارش، توی پاکت چیپسش اون چیپس بغلی که دستش بهش میخوره ولی برش نمیداره، جلو‌ روش موقع دعوا، توی چشماش موقع عذاب وجدان بعد دعوا، توی گردنش موقع گریه و خواب، روی نرمی لباش موقع بوسیده شدن، توی اکسیژن لای دهن نیمه بازش موقع خوابیدنش و…
وقتی به تراس خونه ش برمیگرده دیگه آسمون و چایی سردش یه رنگ‌شدن
دفتر خاطراتشو باز میکنه و مینویسه:
بالاخره متوجه شدم چه آدمایی باهم میتونن تله پاتی داشته باشن؛ البته بعد کلی مثال نقض
۱.آدمایی که مسیر نورونی مشابه داشته باشن
۲.آدمایی که تو‌ی محیط شغل و زندگی مشترک و دغدغه و استرس و حسادت و خوشحالی و اهدف و رقابت های مشترک دارن
۳.و کسایی که همدیگه رو دوست دارن
امضا خانم «نون» تاریخ: امسال، امشب، ساعت ۲۰:۲۲ وقتی که چایی قندمو آب نمیکرد
اون همیشه منتظر بود یه منتظر واقعی، بعداز اینکه موهاب بلندشو بافت، رفت آشپزخونه و برای دو نفر از یخچال گوشت بیرون آورد و برای دو نفر برنج خیس کرد و برای دو نفر آشپزی کرد که شاید مهمون سرزده داشته باشه؛ که شاید کسی از تنهاییش خسته شده باشه و موقع فرار از خودش و دغدغه های ذهنیش، در خونشو بزنه به صرف شام. اون یه رخت خواب اضافه توی کمد دیواریش داره، یه مسواک و خمیردندون دست نخورده اضافه توی سرویس بهداشتیش و کلی لباس راحتی که تاشون باز نشده.
خانم نون خیلی مجهزه کاش یکی زنگ درخونشو ‌‌بزنه
#ادامه_دارد
2025/06/30 14:37:01
Back to Top
HTML Embed Code: