بیش تر پیشانیات را لمس میکنم،و تو میگویی:اوه!آخه این چه کاریه؟ و من دستم را پس میکشم؛زیرا اگر به تو بگویم که"لمست میکنم تا باورم بشود که در خیال نیستی و در واقعیتی"حرف مرا به تعارف حمل میکنی.اما حقیقت همین است:تو تنها پیروزی دوران حیات منی.در تو بود که عشق را از فریب تمیز دادم و با آن دیدار کردم؛این است که نمیتوانم اینگونه به سادگی وجود تورا در خود باور کنم.تورا نگاه میکنم،تورا لمس میکنم تا باورم شود که در عالم حقیقت وجود داری و در کنار من وجود داری و"برای من وجود داری".در این کنج تنهایی به خیالم رسیده است که توانستهام مالکی از برای قلب و هدفی از برای زندگی خویش پیدا کنم؛به خیالم رسیده که توانستهام دنیای تورا برای خودم فتح کنم وبه خیالم رسیده است که توانسته ام اشک و لبخند تورا برای خود داشته باشم.
-احمد شاملو
-احمد شاملو
و امّا هیچوقت فراموش نکن؛روزی که افتاده باشی از زمین بلندت میکنم و اگر هم نتوانم کنارت دراز میکشم.
-تورگوت اویار.
-تورگوت اویار.
تمام بی تفاوتی ها از یک زخم یا درد شروع شده است. شبیه به آدم کتک خورده ای که دیگر نمیخواهد درد را حس کند بدنش را بی حس میکند
و در آینده حتی نوازش را هم حس نمیکند.
-پونه مقیمی
و در آینده حتی نوازش را هم حس نمیکند.
-پونه مقیمی
عشق حس قشنگیست بزرگ ترین چیزیست که به زندگی هدف میدهد تپش های دلچسب قلب،سرد و گرم شدن های دائمی،اشتیاق تمام نشدنی لحظه های دیدار،رویای وصال،تب پرحرارت و سوزانندهایی که از دست و چشم یار به تمام تن تو گسیل میشود همه و همه به عظمت لحظه آخر دنیاست اگر همان لحظه که در آغوش محبوبی دنیا تمام شود و زندگی به آخر برسد هیچ حسرتی بر دلت نمیماند.
نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد.
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد.
-هوشنگ ابتهاج
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد.
-هوشنگ ابتهاج
-چرا اینجوری نگام میکنی؟!
وقتی من یه چیزی میگم تو اینجوری بهم میخندیا دلم یهجوری میشه.انگار یه جایزه بردم از بانک.یه خبر خوب بهم رسیده.
-بعد اونوقت اخم میکنم چی؟
بلانسبتت انگار کفتر پشت مانتوم خرابکاری کرده دستم نمیرسه پاکش کنم.
-دیالوگ
وقتی من یه چیزی میگم تو اینجوری بهم میخندیا دلم یهجوری میشه.انگار یه جایزه بردم از بانک.یه خبر خوب بهم رسیده.
-بعد اونوقت اخم میکنم چی؟
بلانسبتت انگار کفتر پشت مانتوم خرابکاری کرده دستم نمیرسه پاکش کنم.
-دیالوگ
یک روزی تو از من خواهی پرسید که"کدام مهم تر است؟زندگی من یا تو؟"و من خواهم گفت "زندگیِ من"و تو میروی بدون دانستن آنکه تو،خودت،زندگی من هستی."
-خلیل جبران
-خلیل جبران
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی!
-جای خالی سلوچ
-جای خالی سلوچ
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
|سعدی|
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
|سعدی|
بود. لازم نبود بهش فکر کنم و در خیال بسازمش. لازم نبود با هر صدایی یا چشمهای قهوه ای یی یا خنده ی ریزریزی چشمم را ببندم و او را ببینم. کنارم بود. آنقدر بود که به این چیزهاش فکر نمیکردم.
-حسین سناپور
-حسین سناپور
تو کسی هستی که نمیگذاری به تنهایی ام اکتفا کنم. من برای تنهایی نیرویی شگرف دارم. میتوانم روزها، هفتهها و ماهها را تنها سپری کنم. خواب آلوده و آسوده. و مانند یک نوزاد، خشنود.
تو آمدی و خواب آلودگی را برهم زدی.
miracChnll | فرا تر از بودن
تو آمدی و خواب آلودگی را برهم زدی.
miracChnll | فرا تر از بودن
دلتنگی خوشهی انگور سیاه است.لگد کوبش کن بگذار ساعتی سربسته بماند؛مستت میکند اندوه..
miracChnll | شمس لنگرودی
miracChnll | شمس لنگرودی
Mi paz-
-عشق. www.tg-me.com/miracChnll
عشق، مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن، عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است، اما هست. هست، چون نیست؛ عشق، مگر چیست؟ آنچه که پیداست؟ نه! عشق اگر پیدا باشد، که دیگر عشق نیست! معرفت است. عشق، از آن رو هست، که نیست! پیدا نیست و حس میشود. میشوراند. منقلب میکند. به رقص و شلنگ اندازی وا میدارد. میگریاند. میچزاند. میکوباند و میدواند. دیوانه به صحرا!
miracChnll | جای خالیِ سلوچ
miracChnll | جای خالیِ سلوچ
همهی ما فکر میکنیم که هنوز به اندازه کافی زمان داریم تا با دیگران یکسری کارها را انجام دهیم و به آنها چیزهایی را که میخواهیم و باید، بگوییم.
و بعد؛ ناگهان اتفاقی میافتد که باعث میشود بایستیم و به کلماتی مثلِ "اگر" و "ای کاش" فکر کنیم.
miracChnll |مردی به نام اُوِه
و بعد؛ ناگهان اتفاقی میافتد که باعث میشود بایستیم و به کلماتی مثلِ "اگر" و "ای کاش" فکر کنیم.
miracChnll |مردی به نام اُوِه
میگن حضرت موسی زمانی که به کوه سینا میرسه خطاب به خداوند میگه:اَرَنی[ببینمت]
در جواب میشنوه:لن ترانی[هرگز نخواهی دید]
سه شاعر ما سه دیدگاه متفاوت دارند نسبت به این ماجرا.
سعدی نگاه عاقلانه داره میگه: چو رسی به طورِ سینا اَرنی مگو و بگذر که نیارزد این تمنا به جواب {لن ترانی}
حافظ نگاه عاشقانه داره میگه: چو رسی به طور سینا اَرنی بگو و بگذر؛ تو صدای دوست بشنو نه جوابِ {لن ترانی}
اما مولانا نگاه عارفانه داره نسبت به این ماجرا میگه:
اَرنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد؛
تو که با منی همیشه،چه ترا چه لن ترانا.
miracChnll | -
در جواب میشنوه:لن ترانی[هرگز نخواهی دید]
سه شاعر ما سه دیدگاه متفاوت دارند نسبت به این ماجرا.
سعدی نگاه عاقلانه داره میگه: چو رسی به طورِ سینا اَرنی مگو و بگذر که نیارزد این تمنا به جواب {لن ترانی}
حافظ نگاه عاشقانه داره میگه: چو رسی به طور سینا اَرنی بگو و بگذر؛ تو صدای دوست بشنو نه جوابِ {لن ترانی}
اما مولانا نگاه عارفانه داره نسبت به این ماجرا میگه:
اَرنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد؛
تو که با منی همیشه،چه ترا چه لن ترانا.
miracChnll | -