Island of Cannibals: A Thrilling Math Teacher's Tale
Purchase the book at the following link:
https://a.co/d/2BMYP4u
Madjid Mirzavaziri
Cover designed by Delaram Mirzavaziri
Purchase the book at the following link:
https://a.co/d/2BMYP4u
Forwarded from 💎آریثلند
دانشگاه فردوسی مشهد
به زودی...
مسابقه شهر ریاضی
ویژه راهیافتگان از مسابقه مقدماتی مدارس به مرحله استانی
+989375000937
mirzavaziri.com
به زودی...
مسابقه شهر ریاضی
ویژه راهیافتگان از مسابقه مقدماتی مدارس به مرحله استانی
+989375000937
mirzavaziri.com
Forwarded from 💎آریثلند
دانشگاه فردوسی مشهد
به زودی...
مسابقه شهر ریاضی
ویژه راهیافتگان از مسابقه مقدماتی مدارس به مرحله استانی
۶ مسابقه مجزا برای پایههای ۴، ۵، ۶ و ۷، ۸، ۹ و ۱۰، ۱۱، ۱۲ (دختران و پسران)
+989375000937
mirzavaziri.com
به زودی...
مسابقه شهر ریاضی
ویژه راهیافتگان از مسابقه مقدماتی مدارس به مرحله استانی
۶ مسابقه مجزا برای پایههای ۴، ۵، ۶ و ۷، ۸، ۹ و ۱۰، ۱۱، ۱۲ (دختران و پسران)
+989375000937
mirzavaziri.com
Forwarded from 💎آریثلند
Forwarded from 💎آریثلند
اگر مسابقه مقدماتی شهر ریاضی هنوز در مدرسه شما برگزار نشده است از مدیر خود بخواهید با ما تماس بگیرد.
+989375000937
mirzavaziri.com
+989375000937
mirzavaziri.com
شماره_۵_فصلنامه_جامعه_شناسی_ریاضی.pdf
1.6 MB
فصلنامه جامعهشناسی ریاضی | شماره ۵
طفلک ریاضیات • مجید میرزاوزیری • صفحه ۶۵
طفلک ریاضیات • مجید میرزاوزیری • صفحه ۶۵
ایستگاه بعدی آموزش
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
و گروه مهندسی کامپیوتر
دانشـگاه فـردوسی مشـهد
چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲
ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰
به دعوت عصر دیدنی مشهد
مشهد، بلوار سجاد، خیابان گلشن، گلشن ۳، کافه کاربن
https://evand.com/events/asrdidani39mashhad
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
و گروه مهندسی کامپیوتر
دانشـگاه فـردوسی مشـهد
چهارشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۲
ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹:۳۰
به دعوت عصر دیدنی مشهد
مشهد، بلوار سجاد، خیابان گلشن، گلشن ۳، کافه کاربن
https://evand.com/events/asrdidani39mashhad
تا برگزاری مسابقه شهر ریاضی در دانشگاه فردوسی مشهد زمان زیادی باقی نمانده...
اگر مسابقه مقدماتی شهر ریاضی هنوز در مدرسه شما برگزار نشده است از مدیر خود بخواهید با ما تماس بگیرد:
+989375000937
جهت آشنا شدن با نحوه برگزاری مسابقه شهر ریاضی و اطلاعات بیشتر اینجا را مشاهده کنید:
mirzavaziri.com
اگر مسابقه مقدماتی شهر ریاضی هنوز در مدرسه شما برگزار نشده است از مدیر خود بخواهید با ما تماس بگیرد:
+989375000937
جهت آشنا شدن با نحوه برگزاری مسابقه شهر ریاضی و اطلاعات بیشتر اینجا را مشاهده کنید:
mirzavaziri.com
مسابقه پیامکی استدلال منطقی
روش شرکت در مسابقه در اینجا و فایل سؤالات در پست پس از آن آمده است:
https://www.tg-me.com/arithlandch/4644
روش شرکت در مسابقه در اینجا و فایل سؤالات در پست پس از آن آمده است:
https://www.tg-me.com/arithlandch/4644
Telegram
آریثلند
✅توضیحات پوستر حتما مطالعه شود.
✈️ @Arithlandch
🌐 mirzavaziri.com
✈️ @Arithlandch
🌐 mirzavaziri.com
ایدههای خلاقانه برای حل مسائل ریاضی
به دعوت دانشکده علوم دانشگاه علم و فناوری مازندران
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
و گروه مهندسی کامپیوتر
دانشگاه فردوسی مشهد
سهشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۰۰ تا ۱۸:۳۰
@mirzavaziribooks
به دعوت دانشکده علوم دانشگاه علم و فناوری مازندران
مجید میرزاوزیری
استاد گروه ریاضی محض
و گروه مهندسی کامپیوتر
دانشگاه فردوسی مشهد
سهشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۷:۰۰ تا ۱۸:۳۰
@mirzavaziribooks
شمع پنجاه و دوم
بلیطفروش با تحکم گفت: شما باید بلیط دوسره بخرید. اگر میروید، همین امروز باید برگردید. کسی نمیتواند در جزیره اقامت داشته باشد.
حوصله نداشتم که بیشتر از این با او وارد بحث شوم. از این رو زیر لب گفتم: این برگشت است. من رفت را سالها قبل خریده بودم.
مرد کلاهش را بالا گذاشت و گفت: کی رفت را خریده بودید؟
لبخندی زدم و گفتم: سالها قبل رفته بودم. پنجاه و دو سال تمام. من با هبوط از دست رفته بودم. نیازی به بلیط نبود. دو نفر از من در جزیره حضور دارند. خودم هر دو را زیر خاک کاشتهام تا روزی بر دهند. التماس میکنم، بگذارید بروم.
مشخص بود که به این سادگیها قانع نخواهد شد. اخمی کرد و پرسید: یعنی آن دو به شما تعلق دارند؟
مکثی کردم و گفتم: مسأله کاملاً برعکس است. من به آن دو تعلق دارم. ببینید... راستش... ما سه نفر بودیم و آنها منتظر من هستند. بلیط را صادر کنید و خلاص. من از شوق دیدار بیتابم.
بلیطفروش لجبازتر از این حرفها بود. مرا مجبور کرد که یک شمع دیگر را خاموش کنم و در ساحل بمانم. کاش شنا میدانستم؛ یا حداقل تختهپارهای داشتم تا خود را به جزیره برسانم.
در جزیره پیرمرد بر آسمان رنگ عشق میپاشید و انگار چشمهای پیرزن فانوس دریاییام شده بود. التهاب امانم را بریده بود. چند شمع دیگر را باید خاموش میساختم؟
به گیشه برگشتم. یقه بلیطفروش را گرفتم، سرش را از آن پنجره کوچک بیرون کشیدم و در حالی که به عقب و جلو میکشاندمش گفتم: من باید بروم. جزیره خانه آخر هر کسی است. من فقط یک بلیط یکسره برای آنجا میخواهم.
او بلیط را صادر کرد. گیرم تقلبی بود. چه فرقی میکرد. همه این پنجاه و دو سال، صورتی حقیر و جعلی از جزیره بود. فانوس چشمهای پیرزن این را به من میگفت.
مجید میرزاوزیری
۹ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
بلیطفروش با تحکم گفت: شما باید بلیط دوسره بخرید. اگر میروید، همین امروز باید برگردید. کسی نمیتواند در جزیره اقامت داشته باشد.
حوصله نداشتم که بیشتر از این با او وارد بحث شوم. از این رو زیر لب گفتم: این برگشت است. من رفت را سالها قبل خریده بودم.
مرد کلاهش را بالا گذاشت و گفت: کی رفت را خریده بودید؟
لبخندی زدم و گفتم: سالها قبل رفته بودم. پنجاه و دو سال تمام. من با هبوط از دست رفته بودم. نیازی به بلیط نبود. دو نفر از من در جزیره حضور دارند. خودم هر دو را زیر خاک کاشتهام تا روزی بر دهند. التماس میکنم، بگذارید بروم.
مشخص بود که به این سادگیها قانع نخواهد شد. اخمی کرد و پرسید: یعنی آن دو به شما تعلق دارند؟
مکثی کردم و گفتم: مسأله کاملاً برعکس است. من به آن دو تعلق دارم. ببینید... راستش... ما سه نفر بودیم و آنها منتظر من هستند. بلیط را صادر کنید و خلاص. من از شوق دیدار بیتابم.
بلیطفروش لجبازتر از این حرفها بود. مرا مجبور کرد که یک شمع دیگر را خاموش کنم و در ساحل بمانم. کاش شنا میدانستم؛ یا حداقل تختهپارهای داشتم تا خود را به جزیره برسانم.
در جزیره پیرمرد بر آسمان رنگ عشق میپاشید و انگار چشمهای پیرزن فانوس دریاییام شده بود. التهاب امانم را بریده بود. چند شمع دیگر را باید خاموش میساختم؟
به گیشه برگشتم. یقه بلیطفروش را گرفتم، سرش را از آن پنجره کوچک بیرون کشیدم و در حالی که به عقب و جلو میکشاندمش گفتم: من باید بروم. جزیره خانه آخر هر کسی است. من فقط یک بلیط یکسره برای آنجا میخواهم.
او بلیط را صادر کرد. گیرم تقلبی بود. چه فرقی میکرد. همه این پنجاه و دو سال، صورتی حقیر و جعلی از جزیره بود. فانوس چشمهای پیرزن این را به من میگفت.
مجید میرزاوزیری
۹ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
پرورش؛ مقدم بر آموزش
بچههای مدرسهای را که میبینم خاطرات کودکیام زنده میشود و بیتردید پررنگترین خاطرات مدرسهام، یادگیریهایی بوده که بیرون از کلاس درس، در اردوها، بازیها، مسابقات، جشنها، نمایشها و کارهای گروهی تجربه کردهام.
مدیران و معلمانی که چنین خاطراتی را برای بچهها میسازند شایسته تقدیرند. انگار ایشان علاوه بر مسئولیتهای رسمی، به وظایفی نانوشته پایبندند تا خاطراتی شیرین را برای بچهها بسازند.
در هفتهای که گذشت برنامهریزی دقیق مدیر دبیرستان پویندگان رسالت، سرکار خانم شایسته عباسیان، به همراه سرکار خانم دکتر رحیمیان و جناب آقای مهندس بیاتی و اعضای انجمن اولیا برای برگزاری اردوی فرهنگی دانشآموزی به قدری منسجم، حسابشده، دوراندیشانه، آموزنده و خاطرهانگیز بود که شرکتکنندگان در این اردو، همگی بر بینقص بودن آن گواه هستند.
به علاوه همراهی کادر اجرایی مدرسه، خانم مختاری، خانم قربانی، خانم کردهکار و خانم ملایی در طول سفر مورد امتنان است.
دخترم دلارام از وقتی به خانه آمده به اندازه چندین سال حرف برای ما داشته و من احساس میکنم این چند روز بیشتر از چند سال کلاس درس برای وی آموزنده بوده است.
بدون شک واژهها برای ابراز تشکر از زحماتی که کادر مدرسه و انجمن اولیا متحمل شدند کافی نیست.
تلاشهای ایشان قبل از برگزاری اردو برای کسب مجوزهای لازم و فراهم آوردن تمهیدات و مقدمات سفر و مسئولیتپذیریشان در طول سفر که مادرانه مراقب بچهها بودند با هیچ واژهای قابل تقدیر نیست.
عمیقاً باور دارم که یادگیریِ راه و رسم زندگی، بسیار مهمتر از چیزهایی است که به عنوان علم در کلاس درس آموزش داده میشود و معتقدم که یاددهیِ درست زیستن، همیشه به وسیله مدیران و معلمانی محقق میشود که پرورش را مقدم بر آموزش میدانند و شاگردان خود را همچون فرزندانشان دوست دارند.
ما همگی وظیفه داریم قدردان محبت مدیران و معلمانی باشیم که در این قحطی انگیزه، امیدبخش آینده فرزندانمان هستند.
با کمال احترام
مجید میرزاوزیری
۱۰ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
بچههای مدرسهای را که میبینم خاطرات کودکیام زنده میشود و بیتردید پررنگترین خاطرات مدرسهام، یادگیریهایی بوده که بیرون از کلاس درس، در اردوها، بازیها، مسابقات، جشنها، نمایشها و کارهای گروهی تجربه کردهام.
مدیران و معلمانی که چنین خاطراتی را برای بچهها میسازند شایسته تقدیرند. انگار ایشان علاوه بر مسئولیتهای رسمی، به وظایفی نانوشته پایبندند تا خاطراتی شیرین را برای بچهها بسازند.
در هفتهای که گذشت برنامهریزی دقیق مدیر دبیرستان پویندگان رسالت، سرکار خانم شایسته عباسیان، به همراه سرکار خانم دکتر رحیمیان و جناب آقای مهندس بیاتی و اعضای انجمن اولیا برای برگزاری اردوی فرهنگی دانشآموزی به قدری منسجم، حسابشده، دوراندیشانه، آموزنده و خاطرهانگیز بود که شرکتکنندگان در این اردو، همگی بر بینقص بودن آن گواه هستند.
به علاوه همراهی کادر اجرایی مدرسه، خانم مختاری، خانم قربانی، خانم کردهکار و خانم ملایی در طول سفر مورد امتنان است.
دخترم دلارام از وقتی به خانه آمده به اندازه چندین سال حرف برای ما داشته و من احساس میکنم این چند روز بیشتر از چند سال کلاس درس برای وی آموزنده بوده است.
بدون شک واژهها برای ابراز تشکر از زحماتی که کادر مدرسه و انجمن اولیا متحمل شدند کافی نیست.
تلاشهای ایشان قبل از برگزاری اردو برای کسب مجوزهای لازم و فراهم آوردن تمهیدات و مقدمات سفر و مسئولیتپذیریشان در طول سفر که مادرانه مراقب بچهها بودند با هیچ واژهای قابل تقدیر نیست.
عمیقاً باور دارم که یادگیریِ راه و رسم زندگی، بسیار مهمتر از چیزهایی است که به عنوان علم در کلاس درس آموزش داده میشود و معتقدم که یاددهیِ درست زیستن، همیشه به وسیله مدیران و معلمانی محقق میشود که پرورش را مقدم بر آموزش میدانند و شاگردان خود را همچون فرزندانشان دوست دارند.
ما همگی وظیفه داریم قدردان محبت مدیران و معلمانی باشیم که در این قحطی انگیزه، امیدبخش آینده فرزندانمان هستند.
با کمال احترام
مجید میرزاوزیری
۱۰ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
Forwarded from Part Research Institute
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنل " بررسی چالش آموزش عالی و صنعت؛ دو خط موازی" همزمان با دومین کنفرانس ملی فنآوریهای پیشرفته دانشبنیان در مهندسی با همت موسسه آموزش عالی خراسان و با همکاری مرکز مطالعات پارت
مشهد مقدس، هتل نوینپلاس
۱۴ اسفندماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۰
📌ثبتنام جهت حضور در پنل
___
📙 مرکز مطالعات پارت در فضای دیجیتال:
وبسایت
___
🌐 گروه نرمافزاری پارت در فضای دیجیتال:
وبسایت | اینستاگرام | لینکدین | تلگرام
___
مشهد مقدس، هتل نوینپلاس
۱۴ اسفندماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۰
📌ثبتنام جهت حضور در پنل
___
📙 مرکز مطالعات پارت در فضای دیجیتال:
وبسایت
___
🌐 گروه نرمافزاری پارت در فضای دیجیتال:
وبسایت | اینستاگرام | لینکدین | تلگرام
___
Forwarded from مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
| شهر ریاضی؛ رویکردی نو برای حلِ مشکلی قدیمی |
⚜️ معرفی مسابقه شهر ریاضی توسط پروفسور مجید میرزاوزیری
این مسابقه ویژه دانشآموزان دختر و پسر به همت مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب 18 اسفندماه در مدارس بعثت برگزار خواهد شد.
💻برای مشاهده این ویدئو در آپارات به این لینک مراجعه کنید
🧮 ثبتنام در این مسابقه از طریق این درگاه
🌐 ارتباط با ما:
📱 سایت - ایتا - تلگرام - اینستاگرام
☎️ 05138666600
⚜️ معرفی مسابقه شهر ریاضی توسط پروفسور مجید میرزاوزیری
این مسابقه ویژه دانشآموزان دختر و پسر به همت مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب 18 اسفندماه در مدارس بعثت برگزار خواهد شد.
💻برای مشاهده این ویدئو در آپارات به این لینک مراجعه کنید
🧮 ثبتنام در این مسابقه از طریق این درگاه
🌐 ارتباط با ما:
📱 سایت - ایتا - تلگرام - اینستاگرام
☎️ 05138666600
معلم نگاه من
ماجرای دخترک عجیب بود. او در جزیره زندگی میکرد و برای ۸۵ ساعت به خشکی تبعید شده بود. این تبعید دقیقاً از ساعت ۱۱:۱۲:۱۳ شروع میشد. اما عجیب بودن ماجرای او به این نبود.
در حقیقت او باید با چشمهای بسته جزیره را ترک میکرد. ظاهراً تقدیر بر این بود. یک بخش دیگر ماجرا این بود که مقدر شده بود درست بعد از ۷۲ ساعت چشمهایش را به او پس بدهند. این تقدیر در مراسمی به ظاهر اتفاقی رخ میداد.
اما هیچ کدام از اینها عجیب نبود. چیزی که ماجرا را عجیب میکرد این بود که دخترک، بی آن که ببیند، دیگران را دیدن آموخته بود. فانوس دریایی چشمهایش معلم زبردست من در امر آموختن نگاه بود.
زندگی در خاک تا همین حد میتواند عجیب باشد. مثلاً ما فکر میکنیم یک سال بیشتر عمر کردهایم در صورتی که درست در همین حال، یک سال از عمرمان کم شده است و ما برای بازگشت فرصت چندانی نداریم.
دخترک خیلی زود پیر شد. آن قدر پیر که مجبور شدند او را در پارچهای سپید بپیچند و برای بازگشت به جزیره زیر خاک پنهانش کنند.
در این بین حکایت پیرمرد هم شنیدنی بود. او نقاش بود. نه از آن آدمهایی که پرندهای را در قفس نقاشی میکنند یا ماهی قرمز کوچکی را در تنگ. او از آن نقاشهایی بود که بر آسمان رنگ عشق میپاشید. مثلاً فکر کنید جوانی خوش قامت، دخترکی را ببیند که چشم ندارد و عاشقش شود. همه اینها با قانون جزیره سازگار است ولی در مقوله خاک نمیگنجد.
ماجرای دخترک عجیب بود. او توانسته بود با چشمهای بسته، دیدن بیاموزد. با مقیاس زمانی جزیره، من ۴۶ ساعت تمام در کلاس درسش حاضر بودم.
مجید میرزاوزیری
۱۳ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
ماجرای دخترک عجیب بود. او در جزیره زندگی میکرد و برای ۸۵ ساعت به خشکی تبعید شده بود. این تبعید دقیقاً از ساعت ۱۱:۱۲:۱۳ شروع میشد. اما عجیب بودن ماجرای او به این نبود.
در حقیقت او باید با چشمهای بسته جزیره را ترک میکرد. ظاهراً تقدیر بر این بود. یک بخش دیگر ماجرا این بود که مقدر شده بود درست بعد از ۷۲ ساعت چشمهایش را به او پس بدهند. این تقدیر در مراسمی به ظاهر اتفاقی رخ میداد.
اما هیچ کدام از اینها عجیب نبود. چیزی که ماجرا را عجیب میکرد این بود که دخترک، بی آن که ببیند، دیگران را دیدن آموخته بود. فانوس دریایی چشمهایش معلم زبردست من در امر آموختن نگاه بود.
زندگی در خاک تا همین حد میتواند عجیب باشد. مثلاً ما فکر میکنیم یک سال بیشتر عمر کردهایم در صورتی که درست در همین حال، یک سال از عمرمان کم شده است و ما برای بازگشت فرصت چندانی نداریم.
دخترک خیلی زود پیر شد. آن قدر پیر که مجبور شدند او را در پارچهای سپید بپیچند و برای بازگشت به جزیره زیر خاک پنهانش کنند.
در این بین حکایت پیرمرد هم شنیدنی بود. او نقاش بود. نه از آن آدمهایی که پرندهای را در قفس نقاشی میکنند یا ماهی قرمز کوچکی را در تنگ. او از آن نقاشهایی بود که بر آسمان رنگ عشق میپاشید. مثلاً فکر کنید جوانی خوش قامت، دخترکی را ببیند که چشم ندارد و عاشقش شود. همه اینها با قانون جزیره سازگار است ولی در مقوله خاک نمیگنجد.
ماجرای دخترک عجیب بود. او توانسته بود با چشمهای بسته، دیدن بیاموزد. با مقیاس زمانی جزیره، من ۴۶ ساعت تمام در کلاس درسش حاضر بودم.
مجید میرزاوزیری
۱۳ اسفند ۰۲
@mirzavaziribooks
Forwarded from مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
| اهمیت مهارتهای نرم و بازیوارسازی در آموزش |
⚜️ معرفی مسابقه شهر ریاضی توسط
دکتر امیرحسین عبداللهزاده، مدیرعامل شهر ریاضی
این مسابقه به همت مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب، ویژه دانشآموزان دختر و پسر ، 18 اسفندماه در مدارس بعثت برگزار خواهد شد.
💻برای مشاهده این ویدئو در آپارات به این لینک مراجعه کنید
🧮 ثبتنام در این مسابقه از طریق این درگاه
🌐 ارتباط با ما:
📱 سایت - ایتا - تلگرام - اینستاگرام
☎️ 05138666600
⚜️ معرفی مسابقه شهر ریاضی توسط
دکتر امیرحسین عبداللهزاده، مدیرعامل شهر ریاضی
این مسابقه به همت مرکز نوآوریهای آموزشی شتاب، ویژه دانشآموزان دختر و پسر ، 18 اسفندماه در مدارس بعثت برگزار خواهد شد.
💻برای مشاهده این ویدئو در آپارات به این لینک مراجعه کنید
🧮 ثبتنام در این مسابقه از طریق این درگاه
🌐 ارتباط با ما:
📱 سایت - ایتا - تلگرام - اینستاگرام
☎️ 05138666600
پیش از تو
من
مثل یک حوض بی ماهی بودم؛
مثل لانهای بی کبوتر،
درختی بی بر،
دایرهای بی محیط،
کتابی بی واژه،
مجموعهای بی عضو
و ذهنی بی اندیشه.
پیش از تو
ماجرای من
حکایت کودکی بود که انگار
مشقهایش
-پیش از نوشته شدن-
خط خورده باشد.
من معتقدم
که میتوان چندین کبوتر را
در لانه یکتای دل
جای داد.
مثلا من
کام، یارم شده
در دلِ آرامی که بر شاخههای نور ساختهام.
و کیمیای عشق را
گوشه دلم جا دادهام.
یا مثلاً این که
چند سالی است
که ماه
مهمان لانه دلم شده.
باید یادم باشد
کتابی بنویسم و در آن
از حکایت ملاقاتم با علیاحضرت ملکه
پرده بردارم.
و یادم باشد که در حاشیهاش
هر از گاهی
از عشق بگویم.
کسی چه میداند.
شاید من
پیش از تو
ماهی قرمزی بودم بی حوض،
کبوتری بودم بی لانه،
و واژههایی شتابزده
در دفتر مشق کودکی
که هنوز نوشته نشده بود.
مجید میرزاوزیری
۱۷ اسفند ۰۲
پینوشت: تولدت مبارک کامیار
@mirzavaziribooks
من
مثل یک حوض بی ماهی بودم؛
مثل لانهای بی کبوتر،
درختی بی بر،
دایرهای بی محیط،
کتابی بی واژه،
مجموعهای بی عضو
و ذهنی بی اندیشه.
پیش از تو
ماجرای من
حکایت کودکی بود که انگار
مشقهایش
-پیش از نوشته شدن-
خط خورده باشد.
من معتقدم
که میتوان چندین کبوتر را
در لانه یکتای دل
جای داد.
مثلا من
کام، یارم شده
در دلِ آرامی که بر شاخههای نور ساختهام.
و کیمیای عشق را
گوشه دلم جا دادهام.
یا مثلاً این که
چند سالی است
که ماه
مهمان لانه دلم شده.
باید یادم باشد
کتابی بنویسم و در آن
از حکایت ملاقاتم با علیاحضرت ملکه
پرده بردارم.
و یادم باشد که در حاشیهاش
هر از گاهی
از عشق بگویم.
کسی چه میداند.
شاید من
پیش از تو
ماهی قرمزی بودم بی حوض،
کبوتری بودم بی لانه،
و واژههایی شتابزده
در دفتر مشق کودکی
که هنوز نوشته نشده بود.
مجید میرزاوزیری
۱۷ اسفند ۰۲
پینوشت: تولدت مبارک کامیار
@mirzavaziribooks
من
سابق بر این
چیزهایی
در مورد
«مراسم احضار اجسام»
نوشته بودم؛
و عقربهای که
-نوزده بار تمام-
به راستی چرخیده بود.
انگار تو
راز دل مرا خوانده بودی
و از حکایت غم پنهان من
آگاه شده بودی.
و انگار تو
نیک میدانستی که من
چیزی را در آن «مراسم»
از دست داده بودم.
من
قرنها بود
که به دنبال تکیهگاهی بودم؛
کوهی، آفتابی، چیزی
که استظهار دلم باشد.
شاید امروز
کمتر کسی بفهمد که من
به پشتوانه تو
بذر آفتاب میکارم
و گندم موفقیت درو میکنم.
من
-سابق بر این-
سر رفتن داشتم
و عزم توقف.
این بار اما
مستظهر به تو
شوق پرواز دارم.
مجید میرزاوزیری
۱۸ اسفند ۰۲
پینوشت. استظهار؛ [اِ تِ] (ع مص) یاری خواستن. یاری خواستن از کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). یار گرفتن. || قوی پشت شدن به کسی یا امری. پشت گرمی. تکیه کردن بیاری کسی. پشت قوی کردن: و این بنده را بدان قوت دل و استظهار... حاصل آمد. (کلیله و دمنه).
https://www.tg-me.com/mirzavaziribooks/1486
سابق بر این
چیزهایی
در مورد
«مراسم احضار اجسام»
نوشته بودم؛
و عقربهای که
-نوزده بار تمام-
به راستی چرخیده بود.
انگار تو
راز دل مرا خوانده بودی
و از حکایت غم پنهان من
آگاه شده بودی.
و انگار تو
نیک میدانستی که من
چیزی را در آن «مراسم»
از دست داده بودم.
من
قرنها بود
که به دنبال تکیهگاهی بودم؛
کوهی، آفتابی، چیزی
که استظهار دلم باشد.
شاید امروز
کمتر کسی بفهمد که من
به پشتوانه تو
بذر آفتاب میکارم
و گندم موفقیت درو میکنم.
من
-سابق بر این-
سر رفتن داشتم
و عزم توقف.
این بار اما
مستظهر به تو
شوق پرواز دارم.
مجید میرزاوزیری
۱۸ اسفند ۰۲
پینوشت. استظهار؛ [اِ تِ] (ع مص) یاری خواستن. یاری خواستن از کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). یار گرفتن. || قوی پشت شدن به کسی یا امری. پشت گرمی. تکیه کردن بیاری کسی. پشت قوی کردن: و این بنده را بدان قوت دل و استظهار... حاصل آمد. (کلیله و دمنه).
https://www.tg-me.com/mirzavaziribooks/1486