Telegram Web Link
ایران بدون پهلوی

محمدجواد اخوان

#سرمقاله #روزنامه_جوان

پیروزی انقلاب‌اسلامی در ۲۲بهمن ۱۳۵۷، نقطه عطفی در روابط خارجی ایران و به‌ویژه ایران و امریکا پدید آورد. اگر در طول ۱۵۰سال پیش از آن قدرت‌های بزرگ جهانی توانسته بودند اراده خود را بر حاکمان تهران تحمیل کنند، به‌طور مشخص در ۲۵ سال پایانی عمر رژیم پهلوی سفارت امریکا در تهران در واقع تعیین‌کننده اصلی مقدرات کشور بود. ناگهان اراده مردم ورق را برگرداند.

به‌این‌ترتیب مهم‌ترین پرسش پیش روی کاخ سفید آن بود که در شرایط جدید تا چه حد تحقق بیشینه منافع امریکا ممکن است.
اسفندماه ۱۳۵۷ یعنی زمانی که چند هفته بیشتر از وقوع انقلاب‌اسلامی نگذشته بود، وزارت امور خارجه امریکا در واشینگتن در مکاتبه‌ای از سفارت امریکا در تهران پرسید: «تشریح کنید که منافع ما در ایران چیست؟»

سولیوان، سفیر امریکا در تهران در پاسخ این پرسش مهم نوشت: «مهم‌تر از هر چیز می‌خواهیم تمامیت ارضی ایران و به دور بودن آن از تسلط شوروی را ببینیم. نفت ایران نیز از اهمیت خارق‌العاده‌ای برخوردار است، اگر مستقیم به ما مربوط نباشد ولی به هم‌پیمانان اروپایی و ژاپنی ما ارتباط دارد. موقعیت استراتژیک ایران از آن روی جلب‌توجه می‌کند که ۷۰ درصد نفت کشور‌های صادرکننده نفت (اوپک) و ۵۰درصد نفت مصرفی کشور‌های غیرکمونیست از تنگه هرمز می‌گذرد. ایران همچنین یک خریدار عمده محصولات صنعتی و کشاورزی امریکایی است و امکاناتی در سرزمین ایران به ما این امکان را داده تا تبعیت شوروی از قرارداد منع آزمایش‌های هسته‌ای را تحت‌نظر قرار دهیم.»

همان‌گونه که در این سند روشن است از نظر این دیپلمات ارشد امریکایی، ایران برای امریکا مهم است، چون: ۱- همسایه شوروی است و می‌توان از آن برای جاسوسی از شوروی استفاده کرد؛ ۲- بخش قابل‌توجهی از نفت غرب و متحدانش را تأمین می‌کند و ۳- بازار خوبی برای محصولات مصرفی امریکایی است.
در یک‌کلام می‌توان فهمید که ایران مطلوب برای امریکا در جهان آن روز از نظر دیپلمات‌ها و مأموران اطلاعاتی امریکا، کشوری بوده است که محیط جاسوسی، تأمین نفت و بازار مصرف باشد.

این انتظارات دقیقاً همان‌هایی است که محمدرضا شاه در سال‌های پایانی حکومتش تمام و کمال برای واشینگتن فراهم می‌آورد. پایگاه‌های اطلاعاتی شنود از آسیای میانه را در اختیار امریکایی‌ها گذاشت، در اوج تحریم نفتی متحدان اسرائیل از سوی اعراب، بازار غرب را از جهت تأمین انرژی مطمئن کرد و درآمد سرشار نفتی را خرج واردات از همان امریکا کرد؛ از جنگ‌افزار گرفته تا گندم. او به‌خوبی ثابت کرد که منافع امریکا را به‌طور حداکثری تأمین خواهد کرد و به همین دلیل بود که رؤسای جمهور مختلف امریکا از جمهوریخواه گرفته تا دموکرات حفظ او را به هر قیمت، ولو کودتا ضروری می‌دیدند و سقوط او یک مصیبت بزرگ برای امریکا به‌حساب می‌آمد.
درست در نقطه مقابل او اراده مردمی قرار داشت که می‌خواستند خود بر مقدرات‌شان مسلط شوند و ایران را بر پایه منافع ایرانیان بسازند، نه مطلوبیت امریکا.

۲۴ آبان ۱۳۵۷، هنگامی‌که امام خمینی (ره) در دهکده نوفل‌لوشاتو در حومه پاریس مستقر بود، خبرنگار مجله «ویکلی‌مگزین» در یک مصاحبه مطبوعاتی از ایشان پرسید «اگر شاه برود، بر سر ایران چه می‌آید؟» و در پاسخ شنید «به نظر ما چنانچه شاه برود، ایران، ایران خوبی خواهد شد ان‌شاءالله. نفوذ ابرقدرت‌ها از آن برداشته می‌شود و ایران مال ایرانی می‌شود و همه قوای ایران فعلاً صرف تعمیر خرابی‌های شاه خواهد شد.» دو ماه بعد محمدرضا پهلوی ایران را برای همیشه ترک کرد و با سقوط رژیم پهلوی در ۲۲ بهمن همان سال، طومار سلطنت برای همیشه در ایران درهم پیچیده شد. بدین‌ترتیب سرزمین ایران وارد دوره‌ای جدید از تاریخ پرفرازونشیب خود شد که می‌توان از آن به‌عنوان «دوران ایران بدون پهلوی» یاد نمود.

ایران پهلوی گنج بزرگی بود که از دست امریکایی‌ها رفت و فریادی که در ۴۶ سال گذشته از کاخ سفید شنیده می‌شود بی‌دلیل نیست. ایران بدون پهلوی، ایرانی بود و هست که سرنوشت آن را نه ابرقدرت‌های خارجی، نه سفارتخانه‌های مقیم تهران، نه گماشته‌های دیکتاتور وابسته بیگانه، بلکه ملت ایران رقم می‌زند. ایرانی است که مهم‌ترین تصمیمات سرنوشت‌ساز آن نه در واشینگتن، لندن، پاریس، مسکو و..؛ که در تهران و نه توسط چشم‌آبی‌ها که توسط فرزندان همین سرزمین اتخاذ می‌شود. ایرانی است که نظام سیاسی حاکم آن خدمت به مردم و به‌ویژه محرومان و مستضعفان را وظیفه خود می‌داند، نه تأمین منافع زورمداران عالم.

💠 @mjakhavan
👍1
به #غزه وارد شدند تا #حماس را برای همیشه از میان بردارند، اینک سرشکسته و با دست‌های خالی غزه را ترک می‌کنند.
شکست اسرائیل ناشی از نشناختن دگرباره مردم #فلسطین بود.
#آتش_بس
@mjakhavan
👍1
شکست جنگ جهانی علیه غزه

#سرمقاله #روزنامه_جوان

محمدجواد اخوان

از هنگامی‌که رژیم صهیونی برای جبران شکست مفتضحانه در طوفان الاقصی به غزه حمله کرد، ۴۷۰ روز می‌گذرد و اینک بالاخره به ناچار به آتش‌بس تن داد. زمانی که حمله هوایی و سپس زمینی به غزه شروع شد، هدف اسرائیل، نابودی مقاومت اسلامی و به‌ویژه حماس و نیز آزادی اسرای صهیونیست اعلام شد. برای این دو هدف مهم بی‌سابقه‌ترین تهاجم نظامی در تاریخ اشغال فلسطین آغاز شد.

تحقق این هدف آن‌قدر مهم بود که در این تجاوز آشکار در این ۴۷۰ روز حدود ۴۷ هزار نفر در غزه به شهادت رسیدند که اکثر آنها زن و کودک بودند. به‌این‌ترتیب، روزی ۱۰۰ نفر به‌طور میانگین به دست صهیونیست‌ها به شهادت رسیدند. برای اینکه وسعت این عدد را دریابیم، فقط کافی است به این نکته دقت کنیم که یک‌سوم کل شهدای فلسطین طی یک قرن اشغالگری در همین یک سال و نیم گذشته در غزه به شهادت رسیده‌اند. این جنایات در پیش چشم غرب و مجامع به‌اصطلاح حقوق بشری دنیا رخ داد و بسیاری از آنها نه‌تنها دم برنیاوردند، بلکه دولت امریکا کمک‌های مالی خود به رژیم صهیونی را شش برابر کرد و زرادخانه تسلیحاتی خود را به‌سوی سرزمین‌های اشغالی سرازیر کرد.

ده‌ها دولت غربی در اروپا و امریکای شمالی یا مستقیماً در کنار رژیم اسرائیل قرار گرفتند یا از ترس نفوذ شبکه صهیونیستی، چشم خود را روی نسل‌کشی اسرائیل در غزه بستند. بسیاری از دولت‌های عربی که آرمان فلسطین را به فراموشی سپرده بودند و در خفا یا علن دست دوستی با اسرائیل داده بودند، نیز در آرزوی نابودی مقاومت صحنه جنگ را می‌نگریستند. فقط مقاومت اسلامی در لبنان، عراق و یمن و نیز جمهوری اسلامی ایران بود که در کنار مردم غزه قرار داشتند. در واقع مردم غزه در مواجهه با جنگی جهانی با حمایت و هدایت علنی امریکا قرار گرفته بودند که به جز حمایت‌های محور مقاومت، یاریگری نداشتند.

اما مهم‌ترین دارایی مردم غزه که بر همه سلاح‌های فوق پیشرفته اهدایی امریکا و اروپا برتری داشت، ایمان و اراده پولادین برای مقاومت در برابر متجاوز بود. همین مقاومت بی‌نظیر و مثال‌زدنی سبب شد که این حجم باورنکردنی از کشتار و تخریب نتواند هدف راهبردی صهیونیست‌ها را محقق سازد. ابتدا از نابودی حماس سخن گفتند، اندکی که گذشت و این هدف را ناممکن دیدند، از نابودی توان نظامی حماس سخن گفتند و بازهم ناکام ماندند. بعد از اینها از کوچاندن اهالی شمال غزه گفتند و حتی تهدید کردند به زور قحطی و گرسنگی این کار را خواهند کرد. نتیجه، اما برای صهیونیست‌ها باورنکردنی بود، در برابر خود صد‌ها هزار نفر از مردم عادی و غیرنظامی شمال غزه را می‌دیدند که حاضر به ترک خانه و کاشانه خود نبودند. بدین‌ترتیب، نه‌تنها مقاومت نابود نشد، بلکه صد‌ها هزار نفر از مردم غیرنظامی غزه نیز در کنار مقاومت قرار گرفتند و راه را بر رژیم صهیونی بستند.

باآنکه درصد بسیار بالایی از تأسیسات و ساختمان‌های نوار غزه را تخریب کردند و مدعی دستیابی به بسیاری از تونل‌های مقاومت شدند، اما در آزادی اسرای صهیونیست و حتی رسیدن به جنازه‌های بی‌جان آنها نیز چندان موفق نبودند. در واقع باوجود این حجم از فعالیت اطلاعاتی سرویس‌های عبری و پشتیبانی فوق‌العاده سرویس‌های غربی شکست اطلاعاتی ۷ اکتبر همچنان تداوم یافت و غزه برای اسرائیلی‌ها معمای حل نشدنی ماند.

در این جنگ البته مقاومت نیز بدون آسیب نماند. تلخی شهادت هزاران نفر از مردم فلسطین و تعدادی از مردم لبنان و البته فرماندهان مقاومت و در رأس آنان بزرگوارانی، چون شهید نصرالله، شهید صفی‌الدین، شهید اسماعیل هنیه، شهید یحیی سنوار و سایر شهدای راه قدس غیرقابل‌انکار است. اما خون‌آورد این قهرمانان، زنده ماندن و بالنده‌تر شدن مقاومت است. مردم غزه جنگ جهانی غرب و صهیونیسم علیه خود را ناکام گذاردند. مقاومت لبنان بار دیگر ثابت کرد که رؤیای اشغال لبنان دیگر تحقق نخواهد یافت. مقاومت عراق با گشودن جبهه شرقی علیه رژیم صهیونی محاسبات امنیتی این رژیم را برهم ریخت و ارتش یمن با حملات دریایی و موشکی، هم تسلط خود بر آبراه‌های راهبردی منطقه و هم آسیب‌پذیری‌های پدافندی رژیم صهیونی را آشکار کرد. در رأس اینها دو عملیات وعده صادق نقطه امیدبخش برای همه مستضعفان جهان و حامیان فلسطین بود که نشان داد پایان دادن به اشغال فلسطین بسیار دردسترس‌تر از آنی است که قبلاً تصور می‌شد.

همه این دستاورد‌های مهم به برکت ایستادگی مردم غزه در برابر این جنگ جهانی به دست آمد. «وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَی الطَّریقَه لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا» گوارایشان و گوارایمان باد.
💠 @mjakhavan
👍2
تقریر شکست یا حدیث نفس؟

#سرمقاله #روزنامه_جوان

محمدجواد اخوان

اخیراً یادداشتی از «سعید حجاریان» تئوریسین معروف جریان دوم خرداد در مورد روند دگردیسی گروهک منافقین در فضای مجازی منتشر شده که واقعاً خواندنی است. این تقریر حجاریان از دو جهت واجد اهمیت است، نخست آنکه نویسنده کسی است که جدا از ارتباطات خاص پیش از انقلاب، در سال‌های دهه ۶۰ از مسئولان امنیتی کشور بوده و به نحوی مستقیماً با پرونده گروهک منافقین درگیر بوده و از قضا به دلیل تمرکز بر عملیات روانی، مسئولیت طرح‌ریزی مواجهه نرم با سازمان نیز با او بوده است. اما وجه اهمیت دیگر که چه‌بسا مهم‌تر است، شباهت زائدالوصف دگردیسی مورد تحلیل در این یادداشت، با سرنوشت جریانی است که حجاریان از تئوریسین‌های برجسته آن است.

به این فراز از روایت درست حجاریان از سرنوشت مجاهدین خلق بنگرید: «سازمان مجاهدین خلق به‌لحاظ هویتی، خود را ضدامپریالیسم معرفی می‌کرد و حتی، ترور مستشاران امریکایی را نیز در پرونده این ضدیت قرار داده بود، اما پیوسته از این اصل و گذشته نیز عبور کرد. در بادی امر، و در پی اشغال عراق و پایان حکومت صدام حسین این سازمان به‌نوعی تابع نظم امپریالیستی شد و به‌صورت انفعالی، از پادگانی به پادگانی دیگر کوچانده شد و نهایتاً در یکی از فقیرترین کشور‌های اروپایی، آلبانی، استقرار یافت. در ادامه این مسیر، در اجلاسیه‌هایش به فاشیست‌ترین عناصر امپریالیست، آن هم در ازای پرداخت هزینه مالی، صندلی ویژه تعارف کرد تا از یک‌سو از خود حساسیت‌زدایی کند و از دیگر سو، خود را به‌عنوان آلترناتیو دوران گذار نمایش دهد.»

بله سرنوشت سازمان موسوم به «مجاهدین خلق» همین‌گونه رقم خورد، اما یک سازمان دیگر که اتفاقاً آن‌هم در نامش «مجاهدین» بود، سرنوشتی مشابه داشت. سازمان «مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» در دهه ۶۰ حتی اوایل دهه ۷۰ تندترین مواضع چپ ضدامریکایی را اتخاذ می‌کرد. سرمقاله‌های روزنامه «سلام» و بعداً دوهفته‌نامه «عصرما» را که بسیاری‌اش را همین آقا سعید با نام خودش یا نام مستعار نوشت، با مواضع امروز همین‌ها مقایسه کنید تا معلوم شود که دگردیسی یاران مسعود رجوی بیشتر بوده یا یاران سعید حجاریان؟

مقایسه کنید یادداشت‌هایی را که محسن آرمین در تبیین ولایت مطلقه فقیه در کیهان می‌نوشت با مواضع سراسر براندازانه او و دوستانش. مقایسه کنید پیشنهاد اینان و همفکران‌شان برای اتحاد با صدام علیه امریکا و بعداً اتحاد با طالبان علیه امریکا و مواضع امروز تسلیم‌طلبانه‌شان در برابر امریکا.

حجاریان در ادامه همان یادداشت نوشته است: «این فراز و فرود بیانگر سیاست‌ورزی خالی از اصول و دیسیپلین است. این نوع از سیاست‌ورزی نخست با تهی کردن واژگان از مفاهیم و مدلول‌های‌شان آغاز می‌شود، از ائتلاف‌های فرصت‌طلبانه و مهلک می‌گذرد و نهایتاً، به چرخش گفتمانی می‌انجامد.» با این نگاه سیاست‌ورزی خالی از اصول یاران حجاریان هم قابل‌تحلیل است. گویا نه آن چپ بودن‌شان بر بنیانی عمیق استوار بود و نه این لیبرال شدن واپسین‌شان. اینها فرصت‌طلبانی قدرت‌جو هستند که صرفاً دست یازیدن به کرسی‌های قدرت را هدف گرفته‌اند و این باد‌های سیاست است که آنها را جابه‌جا می‌کند.

در سال ۸۸ رسماً از ساختار‌های قانونی عبور می‌کنند و در سال ۹۲ با مشاهده فرصت دولت روحانی، از رحم اجاره‌ای سخن می‌گویند. آنگاه‌که دولتی را که با «تَکرار» خودشان سر کار آمده، ناکارآمد می‌بینند، سریعاً و غیرمسئولانه از آن عبور می‌کنند و باز کت اپوزیسیون بر تن می‌کنند. دو سال پیش در همین حوالی، بسیاری از اینها همراه با فتنه ۱۴۰۱ رسماً موضع براندازانه اتخاذ می‌کردند و اینک مشغول ماله کشیدن بر ضعف‌های دولت چهاردهم هستند.

سیاست‌ورزی یاران حجاریان همین است و اگر در نوشته او به جای واژگانی، چون مجاهدین خلق و رجوی، کلماتی مانند مجاهدین انقلاب و حجاریان بنشانیم، چندان به ساختار نوشتارش برنمی‌خورد. حتی اشاره‌ای را که در پایانش در خصوص بی‌توجهی «نسل Z» و «عقلانیت نقاد» به گفتمان منافقین دارد، می‌توان به مثابه تعریضی در لفافه درخصوص نسبت نسل‌های جدید با جریان اصلاح‌طلبی و ریزش چشمگیر پایگاه اجتماعی این جریان در میان نسل دوم و حتی فرزندان سران و هواداران اصلی خودشان دانست. روایت حجاریان از شکست منافقین، گویا حدیث نفسی از سرنوشت اصلاح‌طلبی رادیکال در سه دهه گذشته است.

💠 @mjakhavan
👌2
2025/07/12 17:32:39
Back to Top
HTML Embed Code: