Forwarded from م. موید (سالاروند)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اذانِ صبح بعد از حمله اسرائیل به کمپ پناهندگان در رفح
صبحِ آن شبی که در آن اسرائیل به «چادرهای امن سازمان ملل» حمله کرد.
بغضی که در این صدا هست گویی بغض رسای همه آزادگانِ جهان برای مظلومیت مردمِ رفح و غزه مخصوصا کودکان کشته شده است.💔
...گرچه دست زخمی است!
و بازو کبود!
و خرگاهها میسوزند!
اما ماه
همچنان میتابد در نهانگاه...
صبحِ آن شبی که در آن اسرائیل به «چادرهای امن سازمان ملل» حمله کرد.
بغضی که در این صدا هست گویی بغض رسای همه آزادگانِ جهان برای مظلومیت مردمِ رفح و غزه مخصوصا کودکان کشته شده است.💔
...گرچه دست زخمی است!
و بازو کبود!
و خرگاهها میسوزند!
اما ماه
همچنان میتابد در نهانگاه...
Forwarded from رضا موسوی طبری (رضا موسوی طبری)
چرا صدا و سیما همان روزهای نخست، این فاجعه را در صدر اخبار خود قرار نداد؟ چه مسالهای از گمشدن بیدلیل دختری در روز روشن و وسط شهر مهمتر است؟ یاوهبافی کدام مسئول و گزافهگویی کدام مدیر؟ کدام افتتاح مکرّر و کدام اختلاس مقرّر؟ لاف امنیت ایران گوش فلک را کر کرده است. چرا پیگیر نشدید؟ چرا هر شب در اخبار اطلاعیه ندادید؟ چرا با مستند و گزارش و آگهی افکار عمومی را برای یافتن این دختر بسیج نکردید؟ مگر موضوعی از این مهمتر وجود دارد؟
راستی ای جماعت غیور و باتقوی و خدمتگزار!
وقتی جنازهء رئیس جمهور و همراهانش را تا ساعتها نمییافتید هیچ به یاد این دختر افتادید؟ وقتی خدا صاف گذاشت در کاسهءتان و ناچار شدید از کشورهای دور و نزدیک تقاضای کمک کنید چه؟ وقتی در ترکیه پوستر منتشر ساختند و تحقیرتان کردند هیچ یادتان آمد از جستجویی که برای دختر بینوا و پدر دلشکستهاش نکردید؟
یک پیشنهاد دارم؛ لااقل بکُشید این مردِ مستاصل را تا خلاص شود از این درد جانکاه که از طاقت بشر بیرون است.
تو گویی فراموشِ مردم شدهست
که از ما و او پنج تن گم شدهست
یکی دختر از او به نام سما
شرف، رحم، وجدان، مروّت ز ما
https://www.tg-me.com/rezamousavitabari
راستی ای جماعت غیور و باتقوی و خدمتگزار!
وقتی جنازهء رئیس جمهور و همراهانش را تا ساعتها نمییافتید هیچ به یاد این دختر افتادید؟ وقتی خدا صاف گذاشت در کاسهءتان و ناچار شدید از کشورهای دور و نزدیک تقاضای کمک کنید چه؟ وقتی در ترکیه پوستر منتشر ساختند و تحقیرتان کردند هیچ یادتان آمد از جستجویی که برای دختر بینوا و پدر دلشکستهاش نکردید؟
یک پیشنهاد دارم؛ لااقل بکُشید این مردِ مستاصل را تا خلاص شود از این درد جانکاه که از طاقت بشر بیرون است.
تو گویی فراموشِ مردم شدهست
که از ما و او پنج تن گم شدهست
یکی دختر از او به نام سما
شرف، رحم، وجدان، مروّت ز ما
https://www.tg-me.com/rezamousavitabari
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
در این نشست محور سخن سنجش معرفتشناختی عیار اعتبار مجموعهای از احکام فقهی است که برخی نواندیشان دینی آن را فقه سیاسی خواندهاند و آن را دانشی در عرض فلسفهی سیاسی و در گفتوگو و «همروی» با آن پنداشتهاند و برایش اعتباری مطلق یا مقید قائل شدهاند. @mmojahedi
Audio
پوشهی شنیداری
قلمرو اعتبار فقه سیاسی
کرسی علمیـترویجی
۵ خردادماه ۱۴۰۳
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر
در این نشست، محور سخن سنجش معرفتشناختی عیار اعتبار مجموعهای از احکام فقهی بود که برخی نواندیشان حوزوی آن را «فقه سیاسی» خوانده و دانشی در عرض فلسفهی سیاسی و در گفتوگو و «همروی» با آن پنداشته و برایش اعتباری مطلق یا مقید قائل شدهاند.
ضمن گزارش مقالهی «اعتبار محدود فقه سیاسی،» در سخن دکتر سیدصادق حقیقت این مدعا بسط یافته است که برای فقه سیاسی میتوان محدودهای از اعتبار قائل شد.
در نقد این مدعا، استدلال کردهام که سنجش عیار اعتبار فقه سیاسی منطقا تابعی است از امکان فقه (سیاسی) در دوران جدید، امکانی که به مرزهای امتناع رانده شده است، و به تبع، اعتبار فقه سیاسی، خواه محدود یا نامحدود، بهتقریب، سالبه به انتفاء موضوع شده است.
در پوشهی شنیداری پیوست، پس از گزارش دکتر حقیقت، نقد من بر مقالهی ایشان از لحظهی ۰۰:۴۳:۴۰ تا لحظهی ۰۱:۵۴:۲۰ ثبت شده است. در ادامه، جناب آقای مهاجرنیا نکتههایی را بر این مباحثه افزودهاند و پرسشهای برخی حاضران پاسخ داده شده است.
@mmojahedi
قلمرو اعتبار فقه سیاسی
کرسی علمیـترویجی
۵ خردادماه ۱۴۰۳
پژوهشگاه مطالعات فقه معاصر
در این نشست، محور سخن سنجش معرفتشناختی عیار اعتبار مجموعهای از احکام فقهی بود که برخی نواندیشان حوزوی آن را «فقه سیاسی» خوانده و دانشی در عرض فلسفهی سیاسی و در گفتوگو و «همروی» با آن پنداشته و برایش اعتباری مطلق یا مقید قائل شدهاند.
ضمن گزارش مقالهی «اعتبار محدود فقه سیاسی،» در سخن دکتر سیدصادق حقیقت این مدعا بسط یافته است که برای فقه سیاسی میتوان محدودهای از اعتبار قائل شد.
در نقد این مدعا، استدلال کردهام که سنجش عیار اعتبار فقه سیاسی منطقا تابعی است از امکان فقه (سیاسی) در دوران جدید، امکانی که به مرزهای امتناع رانده شده است، و به تبع، اعتبار فقه سیاسی، خواه محدود یا نامحدود، بهتقریب، سالبه به انتفاء موضوع شده است.
در پوشهی شنیداری پیوست، پس از گزارش دکتر حقیقت، نقد من بر مقالهی ایشان از لحظهی ۰۰:۴۳:۴۰ تا لحظهی ۰۱:۵۴:۲۰ ثبت شده است. در ادامه، جناب آقای مهاجرنیا نکتههایی را بر این مباحثه افزودهاند و پرسشهای برخی حاضران پاسخ داده شده است.
@mmojahedi
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
🍀 آن دانش سیاسی و اجتماعی که به «کار» امروز و اینجا و اکنون ایران نیاید، نه دانش است، نه سیاست، نه حرفه؛ در محترمانهترین حالت، شارلاتانیسم است. این روزها، بسیاری از مکثهای روشنفکرمآبانه و فراغتطلبیهای تنزهآمیز و جریدهرویهای علمفروشانه و تغافلهای…
بازنشر بهمناست وضعوحال زمانه:
🍀 آن دانش سیاسی و اجتماعی که به «کار» امروز و اینجا و اکنون ایران نیاید، نه دانش است، نه سیاست، نه حرفه؛ در محترمانهترین حالت، شارلاتانیسم است.
این روزها، بسیاری از مکثهای روشنفکرمآبانه و فراغتطلبیهای تنزهآمیز و جریدهرویهای علمفروشانه و تغافلهای مصلحتجویانه، در واقع، صورتها و توجیهاتی برای زندگیگریزی و عملستیزی و سیاستپرهیزی است؛ این دمسردیها دمیدن در کورهی خودویرانگری ایران است، آن هم در روزگاری که بقای ایران در گرو مسؤولیتپذیری خلاقانه و فعالانه و اصلاحباورانه و صلحطلبانه و حلمسألهای دانایان است.
«سیاست در عصر عسرت» رو به سوی انجماد قطبی و «شام» ویرانی میگذارد اگر چراغ «سیاست بهمثابهی پیشه» به شعلهی «دانش بهمثابهی پیشه» احیا نشود.
تیرگی سنگین این «شام یخبندان بلند قطبی» همان مغاکی است که پس از شکست سخت آلمان در نخستین جنگ جهانگیر، ماکس وبر در آیینهی شکستهی اروپا دید و در یکی دو سال پایانی عمر کوتاهش از جان مایه گذاشت و کوشید آلمان و اروپا و جهان را از فرولغزیدن در سراشیب هاویهی نومیدی و بیعملی که به خشم و خشونت فراگیر راه میدهد، باز دارد و بیاموزد که رخداد میتواند از آنچه در آیینهی عبرت دیده میشود، مهیبتر و قریبتر باشد. نشنیدند و دیدند و میدانیم چه بر سر چند ده میلیون امید بنیآدم رفت.
آن علوم سیاسی و اجتماعی که ما را نیاموزد چگونه مایهی عبرت آیندگان نشویم، دیگر مهم نیست به چه کار دیگری بیاید، اصلاً علوم سیاسی و اجتماعی نیست.
۲ اسفندماه ۱۳۹۶
🖋 محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
🍀 آن دانش سیاسی و اجتماعی که به «کار» امروز و اینجا و اکنون ایران نیاید، نه دانش است، نه سیاست، نه حرفه؛ در محترمانهترین حالت، شارلاتانیسم است.
این روزها، بسیاری از مکثهای روشنفکرمآبانه و فراغتطلبیهای تنزهآمیز و جریدهرویهای علمفروشانه و تغافلهای مصلحتجویانه، در واقع، صورتها و توجیهاتی برای زندگیگریزی و عملستیزی و سیاستپرهیزی است؛ این دمسردیها دمیدن در کورهی خودویرانگری ایران است، آن هم در روزگاری که بقای ایران در گرو مسؤولیتپذیری خلاقانه و فعالانه و اصلاحباورانه و صلحطلبانه و حلمسألهای دانایان است.
«سیاست در عصر عسرت» رو به سوی انجماد قطبی و «شام» ویرانی میگذارد اگر چراغ «سیاست بهمثابهی پیشه» به شعلهی «دانش بهمثابهی پیشه» احیا نشود.
تیرگی سنگین این «شام یخبندان بلند قطبی» همان مغاکی است که پس از شکست سخت آلمان در نخستین جنگ جهانگیر، ماکس وبر در آیینهی شکستهی اروپا دید و در یکی دو سال پایانی عمر کوتاهش از جان مایه گذاشت و کوشید آلمان و اروپا و جهان را از فرولغزیدن در سراشیب هاویهی نومیدی و بیعملی که به خشم و خشونت فراگیر راه میدهد، باز دارد و بیاموزد که رخداد میتواند از آنچه در آیینهی عبرت دیده میشود، مهیبتر و قریبتر باشد. نشنیدند و دیدند و میدانیم چه بر سر چند ده میلیون امید بنیآدم رفت.
آن علوم سیاسی و اجتماعی که ما را نیاموزد چگونه مایهی عبرت آیندگان نشویم، دیگر مهم نیست به چه کار دیگری بیاید، اصلاً علوم سیاسی و اجتماعی نیست.
۲ اسفندماه ۱۳۹۶
🖋 محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
🍀چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت 🖋 محمدمهدی مجاهدی ۱۱ اسفندماه ۱۳۹۶ @mmojahedi امید اجتماعی رشتهی پیوند و مایهی قرار و رمز بقای سامان سیاسی است. این رشتهی پیوند که سست شود یا بگسلد، سامان سیاسی دستخوش بیقراری و نااستواری میشود. هرچه ژرفا و گسترهی…
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
🍀چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت
🖋 محمدمهدی مجاهدی
۱۱ اسفندماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
امید اجتماعی رشتهی پیوند و مایهی قرار و رمز بقای سامان سیاسی است. این رشتهی پیوند که سست شود یا بگسلد، سامان سیاسی دستخوش بیقراری و نااستواری میشود. هرچه ژرفا و گسترهی امید اجتماعی بیشتر فروکش کند، سیاستگری و حکمرانی دشوارتر، پرهزینهتر، خشنتر، فسادآلودتر، و ناکارآمدتر، و زندگی جمعی به وضعیت پیشاسیاسی و ماقبلمدنی شبیهتر میشود، به قول هابز: «نه هنری، نه ادبیاتی، و نه جامعهای؛ و بدتر از همهی اینها، ترسی پایدار و خطر مرگی خشونتبار؛ و زندگی آدمی که تنها، فقیرانه، حقیرانه، وحشیانه، و کوتاه است.»
بر اساس آخرین پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در جامعهی امروز ما، نزد نزدیک به هشتاددرصد مردم، چشمانداز فردا روشنتر از افق امروز نیست و میزان اعتماد اجتماعی (که یکی از شاخصههای امید اجتماعی است) چه میان مردم، چه میان نخبگان، و چه میان مردم و نخبگان به پایینترین سطح خود در چند دههی اخیر رسیده است. در چنین جامعهای، یافتن مغاکهایی تیره که خاکستر نومیدی بر سر و روی جامعه و سیاست میپاشند، همانقدر بههنگام و بلکه ضرور و فوری است، که شناسایی سرچشمههای روشن امید اجتماعی که اگر باز بجوشد، میتواند غبار نومیدی را از چشم و دل جامعه و سیاست بشوید. در واقع، شناخت منابع امید اجتماعی در گرو کشف و حذف دشمنان آن است.
امید اجتماعی دشمنانی عام دارد که بسیاری از آنها بهویژه در جامعهی ما فعال اند. دشمنان خانگی امید اجتماعی مخربترین دشمنان آن اند. یعنی خطرناکترین دشمن امید اجتماعی رویکردها و ایستارهایی است که خود در لباس مبدَّل امید ظاهر میشوند و از درون، موریانهوار مایهها و پایههای امید اجتماعی را میجوند و میتراشند و میانتهی میکنند. این دشمنان خانگی را در دو خانوادهی عمده میتوان شناسایی کرد که نام خانوادگی هر دو امید است: یکی «امید مُحال» و دیگری «امید بیمحل.»
«امید مُحال» امیدی است برخلاف دلیل، یعنی امید خردستیزانه، ضدواقعگرایانه، آرزواندیشانه، وهمآلود، خیالزده و محالاندیشانه. همان است که میتوان با ترکیبی نو از کلام رندانهی حافظ، از آن پرهیز داد:
«گره به باد مزن [...]»
«[...] ور سخن نمیشنوی
«به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش»
و نیز
خیالِ حوصلهی بحر میپزد هیهات
چهها ست در سر این قطر محالاندیش
«امید بیمحل» یا امید دربرابر عمل، امید برخلاف دلیل نیست، بلکه امیدی بیدلیل است به بیعملی. امید بیمحل نافی و رافع عاملیت فعال و مؤثر (agency) میشود، مانند امید تقدیرباورانه و جبرگرایانه و بختانگارانه، همان امیدی که حصول یا عدم حصول مطلوب را به علل و عواملی کاملاً خارج از اراده و عمل ما حواله و تفویض میکند و دستآخر، سر از بیعملی یا تعلیق کنش درمیآورد. چنین امیدی در جامعه و سیاست این سامان، سکهای رایج بوده است و نقش سنگین آن بر پیشانی ادب و فرهنگ ما، چنان که بر ذهن و زبان ما، بهدرشتی نشسته است، از جمله وقتی به همدلی با حافظ که، به قول بهاءالدین خرمشاهی، حافظهی ما ست، در ناخرسندی از وضعوحال شهر، با انفعال محض همنفس میشویم که
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
در آنچه از پی میآید، نخست دو خانوادهی خطرناک «امید مُحال» و «امید بیمحل» را معرفی میکنم، و سپس، در تقابل با این دو گونه امید باطل، خواهم کوشید شاخصههای اصلی «سیاست امید» را که «امید بهمثابهی بهبودباوری فعالانه» است، روشن کنم. در «افقگشایی» پایانی این مقال بجای جمعبندی و نتیجهگیری، مسیری برای پیگیری اندیشیدن به امید و ورزیدن «سیاست امید» پیشنهاد میشود.
@mmojahedi
🍀 متن کامل این مقاله در پیوند زیر آمده است:
https://goo.gl/gzAqZo
🍀چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت
🖋 محمدمهدی مجاهدی
۱۱ اسفندماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
امید اجتماعی رشتهی پیوند و مایهی قرار و رمز بقای سامان سیاسی است. این رشتهی پیوند که سست شود یا بگسلد، سامان سیاسی دستخوش بیقراری و نااستواری میشود. هرچه ژرفا و گسترهی امید اجتماعی بیشتر فروکش کند، سیاستگری و حکمرانی دشوارتر، پرهزینهتر، خشنتر، فسادآلودتر، و ناکارآمدتر، و زندگی جمعی به وضعیت پیشاسیاسی و ماقبلمدنی شبیهتر میشود، به قول هابز: «نه هنری، نه ادبیاتی، و نه جامعهای؛ و بدتر از همهی اینها، ترسی پایدار و خطر مرگی خشونتبار؛ و زندگی آدمی که تنها، فقیرانه، حقیرانه، وحشیانه، و کوتاه است.»
بر اساس آخرین پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، در جامعهی امروز ما، نزد نزدیک به هشتاددرصد مردم، چشمانداز فردا روشنتر از افق امروز نیست و میزان اعتماد اجتماعی (که یکی از شاخصههای امید اجتماعی است) چه میان مردم، چه میان نخبگان، و چه میان مردم و نخبگان به پایینترین سطح خود در چند دههی اخیر رسیده است. در چنین جامعهای، یافتن مغاکهایی تیره که خاکستر نومیدی بر سر و روی جامعه و سیاست میپاشند، همانقدر بههنگام و بلکه ضرور و فوری است، که شناسایی سرچشمههای روشن امید اجتماعی که اگر باز بجوشد، میتواند غبار نومیدی را از چشم و دل جامعه و سیاست بشوید. در واقع، شناخت منابع امید اجتماعی در گرو کشف و حذف دشمنان آن است.
امید اجتماعی دشمنانی عام دارد که بسیاری از آنها بهویژه در جامعهی ما فعال اند. دشمنان خانگی امید اجتماعی مخربترین دشمنان آن اند. یعنی خطرناکترین دشمن امید اجتماعی رویکردها و ایستارهایی است که خود در لباس مبدَّل امید ظاهر میشوند و از درون، موریانهوار مایهها و پایههای امید اجتماعی را میجوند و میتراشند و میانتهی میکنند. این دشمنان خانگی را در دو خانوادهی عمده میتوان شناسایی کرد که نام خانوادگی هر دو امید است: یکی «امید مُحال» و دیگری «امید بیمحل.»
«امید مُحال» امیدی است برخلاف دلیل، یعنی امید خردستیزانه، ضدواقعگرایانه، آرزواندیشانه، وهمآلود، خیالزده و محالاندیشانه. همان است که میتوان با ترکیبی نو از کلام رندانهی حافظ، از آن پرهیز داد:
«گره به باد مزن [...]»
«[...] ور سخن نمیشنوی
«به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش»
و نیز
خیالِ حوصلهی بحر میپزد هیهات
چهها ست در سر این قطر محالاندیش
«امید بیمحل» یا امید دربرابر عمل، امید برخلاف دلیل نیست، بلکه امیدی بیدلیل است به بیعملی. امید بیمحل نافی و رافع عاملیت فعال و مؤثر (agency) میشود، مانند امید تقدیرباورانه و جبرگرایانه و بختانگارانه، همان امیدی که حصول یا عدم حصول مطلوب را به علل و عواملی کاملاً خارج از اراده و عمل ما حواله و تفویض میکند و دستآخر، سر از بیعملی یا تعلیق کنش درمیآورد. چنین امیدی در جامعه و سیاست این سامان، سکهای رایج بوده است و نقش سنگین آن بر پیشانی ادب و فرهنگ ما، چنان که بر ذهن و زبان ما، بهدرشتی نشسته است، از جمله وقتی به همدلی با حافظ که، به قول بهاءالدین خرمشاهی، حافظهی ما ست، در ناخرسندی از وضعوحال شهر، با انفعال محض همنفس میشویم که
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
در آنچه از پی میآید، نخست دو خانوادهی خطرناک «امید مُحال» و «امید بیمحل» را معرفی میکنم، و سپس، در تقابل با این دو گونه امید باطل، خواهم کوشید شاخصههای اصلی «سیاست امید» را که «امید بهمثابهی بهبودباوری فعالانه» است، روشن کنم. در «افقگشایی» پایانی این مقال بجای جمعبندی و نتیجهگیری، مسیری برای پیگیری اندیشیدن به امید و ورزیدن «سیاست امید» پیشنهاد میشود.
@mmojahedi
🍀 متن کامل این مقاله در پیوند زیر آمده است:
https://goo.gl/gzAqZo
Telegraph
چشمانداز «سیاست امید» در عصر عسرت
این مقاله نخستین بار در مجلهی مروارید، شمارهی هفتم از سال ششم، دی و بهمن ۹۶، صفحات ۳۴ تا ۳۹، به مناسبت برگزاری نخستین همایش علمی و ملی امید اجتماعی منتشر شد. @mmojahedi جستارگشایی امید اجتماعی در فهم معمول و متعارف، برآیندی است از تصویرها و برداشتهایی…
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
امیدواری مسؤولانه ۸ بهمنماه ۱۳۹۷ محمدمهدی مجاهدی @mmojahedi امید آیندهباورانه از آسمان نمیبارد، بلکه از زمین کنشهای مسؤولانه میروید و ریشهاش، از جمله، از جویبار این حکمت آیندهباورانه آب میخورد که راهحل مسائل را نمیشود یافت یا کشف کرد؛ ولی اگر…
امیدواری مسؤولانه
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه
۸ بهمنماه ۱۳۹۷
محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
امید آیندهباورانه از آسمان نمیبارد، بلکه از زمین کنشهای مسؤولانه میروید و ریشهاش، از جمله، از جویبار این حکمت آیندهباورانه آب میخورد که راهحل مسائل را نمیشود یافت یا کشف کرد؛ ولی اگر مسؤولیت حل آنها را بر عهده بگیریم، و خلاقانه کوشش کنیم، احتمال این که بشود راه حل مسائل را ساخت یا اختراع کرد، بسیار بالاتر از هنگامی است که مسؤولیت چنین کوشش خلاقانهای را بر عهده نگیریم.
ما امروز به پروردن و گستردن بذر چنین امیدی مسؤولانه و کنشگرانه نیازمندیم، نه آویختن در دامان امید محال و نه پناه بردن بر در امید بیمحل. امید محال یعنی آرزواندیشی بر ضد دلیل، وامید بیمحل یعنی امید بیعمل.
این مطلب را پیشتر، از جمله، در این یادداشت و مقالهی پیوست آن توضیح دادهام:
https://www.tg-me.com/MMojahedi/631
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه
۸ بهمنماه ۱۳۹۷
محمدمهدی مجاهدی
@mmojahedi
امید آیندهباورانه از آسمان نمیبارد، بلکه از زمین کنشهای مسؤولانه میروید و ریشهاش، از جمله، از جویبار این حکمت آیندهباورانه آب میخورد که راهحل مسائل را نمیشود یافت یا کشف کرد؛ ولی اگر مسؤولیت حل آنها را بر عهده بگیریم، و خلاقانه کوشش کنیم، احتمال این که بشود راه حل مسائل را ساخت یا اختراع کرد، بسیار بالاتر از هنگامی است که مسؤولیت چنین کوشش خلاقانهای را بر عهده نگیریم.
ما امروز به پروردن و گستردن بذر چنین امیدی مسؤولانه و کنشگرانه نیازمندیم، نه آویختن در دامان امید محال و نه پناه بردن بر در امید بیمحل. امید محال یعنی آرزواندیشی بر ضد دلیل، وامید بیمحل یعنی امید بیعمل.
این مطلب را پیشتر، از جمله، در این یادداشت و مقالهی پیوست آن توضیح دادهام:
https://www.tg-me.com/MMojahedi/631
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
🍀 ماکس وبر و نسبت اخلاق و سیاست: چه کسی جنم سیاستورزی دارد؟ محمدمهدی مجاهدی ۱۳ تیرماه ۱۳۹۵ برخی از ناقلان اندیشههای اجتماعی و سیاسی این تصور نادرست و گمراهکننده را میپراکنند که متفکری در تراز ماکس وبر (یکی از مهمترین اندیشهوران سیاست و اقتصاد و از…
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
🍀 ماکس وبر و نسبت اخلاق و سیاست: چه کسی جنم سیاستورزی دارد؟
محمدمهدی مجاهدی
۱۳ تیرماه ۱۳۹۵
برخی از ناقلان اندیشههای اجتماعی و سیاسی این تصور نادرست و گمراهکننده را میپراکنند که متفکری در تراز ماکس وبر (یکی از مهمترین اندیشهوران سیاست و اقتصاد و از پیشروان اندیشهی اجتماعی مدرن) سیاستورزیِ حرفهای را ساحتی مستقل و بینیاز از اخلاق دانسته است. این برداشت نادرست معمولا به خوانشی سطحی و گزینشی از آثار ماکس وبر خصوصا «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) بازمیگردد، سطحی مثل همان برداشتی که مطابق آن برخی از ناقلان آرای ماکس وبر معتقد اند وبر به تقدم ساحت فرهنگ بر ساحتهای اقتصاد و سیاست معتقد بوده است و این برداشت وارونه از آرای وبر را هم معمولا به خوانشی دست وپاشکسته و گزینشی از کتاب معروف او، «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» (Die protestantische Ethik und der Geist des Kapitalismus) مستند میکنند.
یکی از درخشانترین تعابیری که دربارهی نسبت اخلاق و سیاستورزی از ماکس وبر در دست داریم، به دومین سخنرانی او از یکی از مجموعهسخنرانیهای او باز میگردد که برای یک تشکل سیاسی دانشجویی در سال ۱۹۱۹ در مونیخ ایراد کرده است. همین سخنرانی است که بعداً به نام «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) منتشر شده است. در پایان این سخنرانی وبر دربارهی اخلاق و سیاست و دشواریهای سیاستورزی خطاب به اعضای آن تشکل سیاسی دانشجویی اشارات مهمی میاورد. آنچه در پی میاید ترجمهی من از متن سخنان او ست:
☘ […] اخلاق غایات نهایی و اخلاق مسؤولیت [سیاسی] با یکدیگر در تضاد نیستند، آنها مکمل یکدیگر اند، و تنها در کنار هم انسانی بهراستی شایسته میسازند که بتواند مشغلهی حرفهایاش سیاست باشد.
[…] مهم نیست که حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز باشد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است. [...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما از میان شما، آنها که بهارشان چنین شاداب و شکوفان به نظر میرسد، چه کسی جان به در برده است؟ و تا آن هنگام، چه برسرِ هریک از شما آمده است؟ آیا تلخ یا درگیر لقمهای نان خواهید بود؟ آیا بهسادگی و برای رفع تکلیف تسلیم روزگار و کاروبار خواهید شد؟ یا سهم شما سومین امکان، که بههیچروی کمیابترین هم نیست، خواهد بود: فراز گرفتن رازورزانه از واقعیت، برای کسانی که استعدادش را دارند، یا، چنان که هم رایج است و هم ناخوشایند، برای کسانی که با خودشان کلنجار میروند که از این مد روز پیروی کنند. در همهی این حالتها، نتیجهای که من میگیرم این است که این افراد برای کاری که دارند می کنند، ساخته نشدهاند. آنها برای جهان چنان که واقعا در گردش امور روزمرهاش جریان دارد، مناسب نیستند. بیطرفانه و واقعبینانه که بنگریم، ایشان حرفهی سیاست را در عمیقترین معنای آن تجربه نکردهاند، در حالی که به زعم خودشان دارند تجربه می کنند. ایشان موفقتر میبودند اگر صرفاً روابطی برادرانه در مناسبات شخصیشان برقرار کرده بودند. و باقی افراد هم که بایستی هوشیارانه پی زندگی روزمرهشان میرفتند.
سیاست یعنی عبوری سخت و کند از خلال موانعی درشت و دشوار؛ عبوری شورمندانه و همزمان سنجیده. این کاملاً درست است، و همهی تجربهی تاریخ گواه درستی آن است، که اگر کسی پیشتر سودای رسیدن به هیچ ناممکنی را در سر نپرورانده و سخترویانه در جهان پی نگرفته بود، آنچه امروز امکانپذیر است، هرگز ممکن نمیشد. ولی برای این کار فرد باید رهبر و پیشرو باشد، و نهتنها رهبر و پیشرو، بلکه باید همچنین، به معنای بسیار دقیق کلمه، یک قهرمان باشد. و حتی کسانی که نه رهبر و پیشرو اند، نه قهرمان، باید چندان شجاع و دلاور باشند که دلشان حتی از فروریختن همهی امیدها نلرزد. این ویژگیها همین امروز ضرور است، در غیر اینصورت، همان هم که امروز ممکن و در دسترس است به کف نخواهد آمد. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که مطمئن باشد اگر جهان [روزی] در چشم او، برای آنچه او در سر دارد، خیلی ابلهانه و حقیرانه هم به نظر رسید، باز هم او از پا نمینشیند. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که بهرغم همهی اینها باز هم [در چنان روزی] بتواند بگوید: «علیرغم همهی این ها.»
@MMojahedi
🍀 ماکس وبر و نسبت اخلاق و سیاست: چه کسی جنم سیاستورزی دارد؟
محمدمهدی مجاهدی
۱۳ تیرماه ۱۳۹۵
برخی از ناقلان اندیشههای اجتماعی و سیاسی این تصور نادرست و گمراهکننده را میپراکنند که متفکری در تراز ماکس وبر (یکی از مهمترین اندیشهوران سیاست و اقتصاد و از پیشروان اندیشهی اجتماعی مدرن) سیاستورزیِ حرفهای را ساحتی مستقل و بینیاز از اخلاق دانسته است. این برداشت نادرست معمولا به خوانشی سطحی و گزینشی از آثار ماکس وبر خصوصا «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) بازمیگردد، سطحی مثل همان برداشتی که مطابق آن برخی از ناقلان آرای ماکس وبر معتقد اند وبر به تقدم ساحت فرهنگ بر ساحتهای اقتصاد و سیاست معتقد بوده است و این برداشت وارونه از آرای وبر را هم معمولا به خوانشی دست وپاشکسته و گزینشی از کتاب معروف او، «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» (Die protestantische Ethik und der Geist des Kapitalismus) مستند میکنند.
یکی از درخشانترین تعابیری که دربارهی نسبت اخلاق و سیاستورزی از ماکس وبر در دست داریم، به دومین سخنرانی او از یکی از مجموعهسخنرانیهای او باز میگردد که برای یک تشکل سیاسی دانشجویی در سال ۱۹۱۹ در مونیخ ایراد کرده است. همین سخنرانی است که بعداً به نام «سیاست بهمثابهی حرفه» (Politik als Beruf) منتشر شده است. در پایان این سخنرانی وبر دربارهی اخلاق و سیاست و دشواریهای سیاستورزی خطاب به اعضای آن تشکل سیاسی دانشجویی اشارات مهمی میاورد. آنچه در پی میاید ترجمهی من از متن سخنان او ست:
☘ […] اخلاق غایات نهایی و اخلاق مسؤولیت [سیاسی] با یکدیگر در تضاد نیستند، آنها مکمل یکدیگر اند، و تنها در کنار هم انسانی بهراستی شایسته میسازند که بتواند مشغلهی حرفهایاش سیاست باشد.
[…] مهم نیست که حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز باشد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است. [...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما از میان شما، آنها که بهارشان چنین شاداب و شکوفان به نظر میرسد، چه کسی جان به در برده است؟ و تا آن هنگام، چه برسرِ هریک از شما آمده است؟ آیا تلخ یا درگیر لقمهای نان خواهید بود؟ آیا بهسادگی و برای رفع تکلیف تسلیم روزگار و کاروبار خواهید شد؟ یا سهم شما سومین امکان، که بههیچروی کمیابترین هم نیست، خواهد بود: فراز گرفتن رازورزانه از واقعیت، برای کسانی که استعدادش را دارند، یا، چنان که هم رایج است و هم ناخوشایند، برای کسانی که با خودشان کلنجار میروند که از این مد روز پیروی کنند. در همهی این حالتها، نتیجهای که من میگیرم این است که این افراد برای کاری که دارند می کنند، ساخته نشدهاند. آنها برای جهان چنان که واقعا در گردش امور روزمرهاش جریان دارد، مناسب نیستند. بیطرفانه و واقعبینانه که بنگریم، ایشان حرفهی سیاست را در عمیقترین معنای آن تجربه نکردهاند، در حالی که به زعم خودشان دارند تجربه می کنند. ایشان موفقتر میبودند اگر صرفاً روابطی برادرانه در مناسبات شخصیشان برقرار کرده بودند. و باقی افراد هم که بایستی هوشیارانه پی زندگی روزمرهشان میرفتند.
سیاست یعنی عبوری سخت و کند از خلال موانعی درشت و دشوار؛ عبوری شورمندانه و همزمان سنجیده. این کاملاً درست است، و همهی تجربهی تاریخ گواه درستی آن است، که اگر کسی پیشتر سودای رسیدن به هیچ ناممکنی را در سر نپرورانده و سخترویانه در جهان پی نگرفته بود، آنچه امروز امکانپذیر است، هرگز ممکن نمیشد. ولی برای این کار فرد باید رهبر و پیشرو باشد، و نهتنها رهبر و پیشرو، بلکه باید همچنین، به معنای بسیار دقیق کلمه، یک قهرمان باشد. و حتی کسانی که نه رهبر و پیشرو اند، نه قهرمان، باید چندان شجاع و دلاور باشند که دلشان حتی از فروریختن همهی امیدها نلرزد. این ویژگیها همین امروز ضرور است، در غیر اینصورت، همان هم که امروز ممکن و در دسترس است به کف نخواهد آمد. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که مطمئن باشد اگر جهان [روزی] در چشم او، برای آنچه او در سر دارد، خیلی ابلهانه و حقیرانه هم به نظر رسید، باز هم او از پا نمینشیند. فقط کسی جنم سیاستورزی دارد که بهرغم همهی اینها باز هم [در چنان روزی] بتواند بگوید: «علیرغم همهی این ها.»
@MMojahedi
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
سیاستورزی در عصر عسرت و مسؤولیتپذیری جمعی محمدمهدی مجاهدی شوکران سیاستورزی در عصر عسرت آمیزهای است از شرنگِ تلخِ نومیدی و انگبینِ خوشِ عاملیتی افقگشایانه و خیرخواهانه، در راه تأمین خیرات عمومی؛ تکلیف و تکاپویی سهلِ ممتنع. از تلخیهای سیاست در عصر…
بانشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
سیاستورزی در عصر عسرت و مسؤولیتپذیری جمعی
محمدمهدی مجاهدی
شوکران سیاستورزی در عصر عسرت آمیزهای است از شرنگِ تلخِ نومیدی و انگبینِ خوشِ عاملیتی افقگشایانه و خیرخواهانه، در راه تأمین خیرات عمومی؛ تکلیف و تکاپویی سهلِ ممتنع.
از تلخیهای سیاست در عصر عسرت یکی هم این است که به سیاستورزی دقیقا هنگامی بیشتر نیاز داریم که ممتنع و ناممکن به نظر میرسد، همان هنگامهی «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود»، همان جا که انتخابهای سیاسی همه خطیر و دشوار و پرخطر و مسؤولیتزاتر از همیشه اند.
در عصر عسرت سیاست که انتخابها همگی میان بد و بدتر نوسان میکنند، «هر» انتخابی، «هر» کنشی، ناگزیر بد است، یعنی دستکم، پیآمدهایی ناگوار و نامطلوب دارد. تصمیمها همگی در تاریکی است، ماه و راه و چاه را مهدودی از ابهام پوشانده است.
بیش از هر هنگام و هنگامهای، در چنین وضعیتهایی است که جهتیابی و کنشگری جمعی لازم است و البته مستلزم مسؤولیتپذیری همگانی برای کمینه کردن شروری که خیرات عمومی را تحدید و تهدید میکنند.
در چنین وضعیتی، همه در قبال برداشتن هر گام و پیآیندهای آن مسؤولیت مشترک دارند. با این حال، همیشه در چنین وضعیتی، گروهی حقبهجانب سر بر میآورند که به این و آن پرخاش میکنند.
در چنین وضعیتی، فرافکنی یکی از مکانیسمهای شناختهشده و رایج برای تخلیهی خشم و رهایی کاذب از بار مسؤولیت جمعی است: این و آن را به انواع عتابها و اتهامها نواختن، و مقصریابیهای ناسنجیده، و ستیزهجویی، و دشنامگویی، و فراموشی پیامدهای سوء انتخابهای گروه همکنش خودی، و همهی تقصیرها را به نشانی دیگران حوالت دادن.
رواج این سکه تقلبی میتواند نقد اخلاق مسؤولیت سیاسی را از آنچه هست، بیاعتبارتر کند.
نقادی روشمند و مضبوط و منضبط، و متقارن و متقابل، و منصفانه و متوازن، حلمسألهای و چارهجویانه، درسآموزانه از گذشته ولی یکسره آیندهنگرانه، و انعکاسی و خویشتننگرانه، اکسیر شفابخش این ناخوشاحوالی است.
مهار عواطف و احساسات منفی، خصوصا یأس و خشم و نفرت و ترس، شرطِ اولْقدم برای بر تخت نشاندن سنجشگریهایی از این دست است.
ولی فراتر از این، سیاستورزانی مرد میدانی چنین غبارآلود و لغزنده اند که زیر سنگباران توهین و تهمت، جنم قهرمانان را در نبرد با خدایان در کار میکنند و به قول ماکس وبر میگویند: «علیرغم همهی اینها ...».
۳ تیرماه ۱۴۰۰
@mmojahedi
سیاستورزی در عصر عسرت و مسؤولیتپذیری جمعی
محمدمهدی مجاهدی
شوکران سیاستورزی در عصر عسرت آمیزهای است از شرنگِ تلخِ نومیدی و انگبینِ خوشِ عاملیتی افقگشایانه و خیرخواهانه، در راه تأمین خیرات عمومی؛ تکلیف و تکاپویی سهلِ ممتنع.
از تلخیهای سیاست در عصر عسرت یکی هم این است که به سیاستورزی دقیقا هنگامی بیشتر نیاز داریم که ممتنع و ناممکن به نظر میرسد، همان هنگامهی «از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود»، همان جا که انتخابهای سیاسی همه خطیر و دشوار و پرخطر و مسؤولیتزاتر از همیشه اند.
در عصر عسرت سیاست که انتخابها همگی میان بد و بدتر نوسان میکنند، «هر» انتخابی، «هر» کنشی، ناگزیر بد است، یعنی دستکم، پیآمدهایی ناگوار و نامطلوب دارد. تصمیمها همگی در تاریکی است، ماه و راه و چاه را مهدودی از ابهام پوشانده است.
بیش از هر هنگام و هنگامهای، در چنین وضعیتهایی است که جهتیابی و کنشگری جمعی لازم است و البته مستلزم مسؤولیتپذیری همگانی برای کمینه کردن شروری که خیرات عمومی را تحدید و تهدید میکنند.
در چنین وضعیتی، همه در قبال برداشتن هر گام و پیآیندهای آن مسؤولیت مشترک دارند. با این حال، همیشه در چنین وضعیتی، گروهی حقبهجانب سر بر میآورند که به این و آن پرخاش میکنند.
در چنین وضعیتی، فرافکنی یکی از مکانیسمهای شناختهشده و رایج برای تخلیهی خشم و رهایی کاذب از بار مسؤولیت جمعی است: این و آن را به انواع عتابها و اتهامها نواختن، و مقصریابیهای ناسنجیده، و ستیزهجویی، و دشنامگویی، و فراموشی پیامدهای سوء انتخابهای گروه همکنش خودی، و همهی تقصیرها را به نشانی دیگران حوالت دادن.
رواج این سکه تقلبی میتواند نقد اخلاق مسؤولیت سیاسی را از آنچه هست، بیاعتبارتر کند.
نقادی روشمند و مضبوط و منضبط، و متقارن و متقابل، و منصفانه و متوازن، حلمسألهای و چارهجویانه، درسآموزانه از گذشته ولی یکسره آیندهنگرانه، و انعکاسی و خویشتننگرانه، اکسیر شفابخش این ناخوشاحوالی است.
مهار عواطف و احساسات منفی، خصوصا یأس و خشم و نفرت و ترس، شرطِ اولْقدم برای بر تخت نشاندن سنجشگریهایی از این دست است.
ولی فراتر از این، سیاستورزانی مرد میدانی چنین غبارآلود و لغزنده اند که زیر سنگباران توهین و تهمت، جنم قهرمانان را در نبرد با خدایان در کار میکنند و به قول ماکس وبر میگویند: «علیرغم همهی اینها ...».
۳ تیرماه ۱۴۰۰
@mmojahedi
Telegram
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
«...علیرغم همهی اینها!»
محمدمهدی مجاهدی
«[…] مهم نیست حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز به نظر برسد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است.
[...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما…
محمدمهدی مجاهدی
«[…] مهم نیست حالا در ظاهر کدام گروه ممکن است پیروز به نظر برسد؛ این که فرارُوی ما ست، باری، تابستان شکوفایی و بارآوری نیست، که شبی قطبی، یخبندانِ تیرگی و دشواری، است.
[...] این شب که نرمنرمک پایان پذیرد اما…
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
گریز از سیاست، ستیز با اخلاق محمدمهدی مجاهدی ۳ مرداد ۱۴۰۰ در این مصاحبه استدلال شده است چرا پناه بردن به اخلاق سیاستستیز و اخلاق سیاستگریز، هیچیک، پویشی اخلاقی نیست، بلکه، پوششی است برای گریزی ناخودآگاه یا خودآگاه از مسؤولیت سیاسی و مدنی در قبال خیر…
بازنشر بهمناسبت وضعوحال زمانه:
گریز از سیاست، ستیز با اخلاق
محمدمهدی مجاهدی
۳ مرداد ۱۴۰۰
در این مصاحبه استدلال شده است چرا پناه بردن به اخلاق سیاستستیز و اخلاق سیاستگریز، هیچیک، پویشی اخلاقی نیست، بلکه، پوششی است برای گریزی ناخودآگاه یا خودآگاه از مسؤولیت سیاسی و مدنی در قبال خیر عمومی. همچنین، با نشان دادن پیوستگی ترازهای خرد و کلان اخلاق مسؤولیت، استدلال شده است که یکپارچگی اخلاقی مستلزم پیروی از اخلاق سیاستپذیر در همهی ترازهای زندگی مدنی است.
@mmojahedi
گریز از سیاست، ستیز با اخلاق
محمدمهدی مجاهدی
۳ مرداد ۱۴۰۰
در این مصاحبه استدلال شده است چرا پناه بردن به اخلاق سیاستستیز و اخلاق سیاستگریز، هیچیک، پویشی اخلاقی نیست، بلکه، پوششی است برای گریزی ناخودآگاه یا خودآگاه از مسؤولیت سیاسی و مدنی در قبال خیر عمومی. همچنین، با نشان دادن پیوستگی ترازهای خرد و کلان اخلاق مسؤولیت، استدلال شده است که یکپارچگی اخلاقی مستلزم پیروی از اخلاق سیاستپذیر در همهی ترازهای زندگی مدنی است.
@mmojahedi
پرتال جامع علوم انسانی
اخلاق سیاست گریز؛ گفتگو با دکتر محمدمهدی مجاهدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی - پرتال جامع علوم انسانی
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
🍀 اصلاحطلبی و ضرورت بازتعبیر یک رؤیای اجتماعی 🖋 محمدمهدی مجاهدی ۱۵ امردادماه ۱۳۹۶ @mmojahedi اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا» ست. ☘ پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی…
بازنشر به مناسبت وضعوحال زمانه
اصلاحطلبی و ضرورت بازتعبیر یک رؤیای اجتماعی
محمدمهدی مجاهدی
۱۵ امردادماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا» ست.
☘ پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی پویا ست، پرسشی مفصل و مرکب و چندوجهی است. بخشی از آن پرسش که در این نوشته به آن پرداختهام چنین است:
«اندیشهی پویا: [...] به نظر میرسد که فکر اصلاحی، پس از تجربه چند دهه حکمرانی، به یک صفبندی جدیدی رسیده است که بخشی از آن، طرف مقابل را در مسیر ناکجاآبادگرایی تعریف میکند، و بخش دیگر، طرف مقابل را در مسیر محافظهکاری و تقلیل اصلاحطلبی میداند. آيا این تعاطی و تقابل فکری، به معنی عبور از دورهای از اصلاحطلبی است؟ و آیا این صفبندی از این پس باید حاملان روشنفکری، نظری و سیاسیِ متفاوتی داشته باشد؟»
☘ این پرسش را در نوشتهی زیر در هفت محور پاسخ دادهام:
مختصات معرفتی این پرسش مرکب و فربه، در دامنهی فراخ دانش سیاسی، در یک محور، به جامعهشناسی سیاسی و در ذیل آن، به جریانشناسی سیاسی ناظر است،و در محور دیگر، به اندیشهی سیاسی، بهویژه به نظریههای سیاسی مقایسهای معطوف است، و در دیگر محور، سویهای گریزناپذیر از اقتصاد سیاسی دارد. در این یادداشت کوتاه خواهم کوشید به قدر وسع، پیرنگی هرچند ناگزیر تقریبی و حداقلی، تنها دربارهی محور نخست این پرسش ترسیم کنم.
جریانشناسی اصلاحطلبی
▪️ ۱. تفاهم بر سر مفاهیم: واقعیت و اصالت
جریانهای دیرپای سیاسی همهجا از پاسخهایی اصیل (authentic) به مسائل و نیازهای سیاسی، هویت و شکل میگیرند که به اعتبار ریشه داشتنشان در واقعیت و توهمی نبودنشان، این مسائل را میتوان واقعی (original) خواند.
اصالت یا authenticity در این تعبیر، وصف رویکرد و چارچوب حل مسأله است، در حالی که واقعی بودن یا originality صفت خود مسائل است.
مسألهای original است و ریشه در واقعیت دارد که دو ویژگی را همزمان داشته باشد. مسألهای واقعی یا original است که هم مهم و مربوط یا بهقول انگلیسیزبانها relevant باشد، یعنی حل کردن یا منحل کردن آن به نحوی محسوس و ملموس گرهی از زندگی عموم مردم بگشاید، و هم در چشم و دل مردم، اهمیت و مرتبط بودن آن مسأله کمابیش روشن باشد (familiarity)، هرچند تصویری واضح و ایدهای روشن برای صورتبندی آن نداشته باشند (implicit)، که معمولاً هم چنین است. و به همین دلیل هم عرضهی صورتبندی قابل تفاهم از مسأله هنری است که پیشگامان یک جریان سیاسی و رهبران آن حتماً باید داشته باشند. همین روشنایی و آشنایی مسأله در چشم و دل مردم است که، حتی ضمنی و اجمالیاش، میتواند بهمرور دستمایهی رضایت (consent) و به تبع آن، سبب شکلگیری اجماع (consensus) شود. و اما صورتبندی پیشگامان و رهبران جریانهای سیاسی از این «مسائل هامّ و حائل» (relevant) باید اصیل و authentic هم باشد.
اصالت یا authenticity یعنی بدلی و تقلیدی و تقلبی و موجسوارانه و توجیهگرانه و (صرفاً) مردمانگیزانه نبودنِ همان چارچوب نوینی که یک جریان سیاسی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با مسألهای مهم و نیازی بر زمین مانده، و حل و فصل آن یا انحلال آن، با مردم و نخبگان در میان مینهد.
حالا، اگر شاخص هویتیابی هر جریان سیاسی برآیندی از همینauthenticity و originality باشد، روشن است که این شاخص نمیتواند ثابت بماند و ازجمله همگام با ضرباهنگ دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی، افت و خیز میکند.
▪️ ۲. پرسش از اصالت و واقعیت
معطوف به این مقدمات، و ناظر بر موضوع این اقتراح، پرسشهای زیر در محور جریانشناسی اصلاحات، شایستهی بررسی است:
الف. کانونیترین یا بنیادینترین مسألهی جریان اصلاحطلبی از آغاز چه بود؟
ب. این مسأله چقدر original بود و ریشه در واقعیت داشت، یعنی چقدر علاوه بر «هامّ و حائل بودن» (relevance)، به چشم و دل مردم آشنا میآمد، ولو آشنایی مبهم و اجمالی (implicit familiarity)؟
ج. چارچوبی که اصلاحطلبی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با آن مسأله و حل و فصل یا انحلال آن پیش نهادند، چقدر اصیل و authentic بود؟
د. وضع و حال کنونی مسألهی اصلاحطلبی هم از نظر اصالت و هم از نظر نسبتش با واقعیت چیست؟
▪️۳. فرصت نخست: دگردیسی جنبش به جریان
من اینجا دیدگاه خود را در نهایت اختصار مطرح میکنم. آنچه بعدها به نام «جریان اصلاحطلبی» شناخته شد، در نخستین دورهی ظهور و بروز خود، در واقع، یک «جریان سیاسی» نبود، بلکه به معنای دقیق کلمه، جنبشی اجتماعی بود، ...
... متن کامل مقاله در پیوند زیر، و نیز در قالب پیدیاف که پیوست مطلب بعدی است، آمده است: 👇
https://goo.gl/2nHk8A
اصلاحطلبی و ضرورت بازتعبیر یک رؤیای اجتماعی
محمدمهدی مجاهدی
۱۵ امردادماه ۱۳۹۶
@mmojahedi
اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا» ست.
☘ پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی پویا ست، پرسشی مفصل و مرکب و چندوجهی است. بخشی از آن پرسش که در این نوشته به آن پرداختهام چنین است:
«اندیشهی پویا: [...] به نظر میرسد که فکر اصلاحی، پس از تجربه چند دهه حکمرانی، به یک صفبندی جدیدی رسیده است که بخشی از آن، طرف مقابل را در مسیر ناکجاآبادگرایی تعریف میکند، و بخش دیگر، طرف مقابل را در مسیر محافظهکاری و تقلیل اصلاحطلبی میداند. آيا این تعاطی و تقابل فکری، به معنی عبور از دورهای از اصلاحطلبی است؟ و آیا این صفبندی از این پس باید حاملان روشنفکری، نظری و سیاسیِ متفاوتی داشته باشد؟»
☘ این پرسش را در نوشتهی زیر در هفت محور پاسخ دادهام:
مختصات معرفتی این پرسش مرکب و فربه، در دامنهی فراخ دانش سیاسی، در یک محور، به جامعهشناسی سیاسی و در ذیل آن، به جریانشناسی سیاسی ناظر است،و در محور دیگر، به اندیشهی سیاسی، بهویژه به نظریههای سیاسی مقایسهای معطوف است، و در دیگر محور، سویهای گریزناپذیر از اقتصاد سیاسی دارد. در این یادداشت کوتاه خواهم کوشید به قدر وسع، پیرنگی هرچند ناگزیر تقریبی و حداقلی، تنها دربارهی محور نخست این پرسش ترسیم کنم.
جریانشناسی اصلاحطلبی
▪️ ۱. تفاهم بر سر مفاهیم: واقعیت و اصالت
جریانهای دیرپای سیاسی همهجا از پاسخهایی اصیل (authentic) به مسائل و نیازهای سیاسی، هویت و شکل میگیرند که به اعتبار ریشه داشتنشان در واقعیت و توهمی نبودنشان، این مسائل را میتوان واقعی (original) خواند.
اصالت یا authenticity در این تعبیر، وصف رویکرد و چارچوب حل مسأله است، در حالی که واقعی بودن یا originality صفت خود مسائل است.
مسألهای original است و ریشه در واقعیت دارد که دو ویژگی را همزمان داشته باشد. مسألهای واقعی یا original است که هم مهم و مربوط یا بهقول انگلیسیزبانها relevant باشد، یعنی حل کردن یا منحل کردن آن به نحوی محسوس و ملموس گرهی از زندگی عموم مردم بگشاید، و هم در چشم و دل مردم، اهمیت و مرتبط بودن آن مسأله کمابیش روشن باشد (familiarity)، هرچند تصویری واضح و ایدهای روشن برای صورتبندی آن نداشته باشند (implicit)، که معمولاً هم چنین است. و به همین دلیل هم عرضهی صورتبندی قابل تفاهم از مسأله هنری است که پیشگامان یک جریان سیاسی و رهبران آن حتماً باید داشته باشند. همین روشنایی و آشنایی مسأله در چشم و دل مردم است که، حتی ضمنی و اجمالیاش، میتواند بهمرور دستمایهی رضایت (consent) و به تبع آن، سبب شکلگیری اجماع (consensus) شود. و اما صورتبندی پیشگامان و رهبران جریانهای سیاسی از این «مسائل هامّ و حائل» (relevant) باید اصیل و authentic هم باشد.
اصالت یا authenticity یعنی بدلی و تقلیدی و تقلبی و موجسوارانه و توجیهگرانه و (صرفاً) مردمانگیزانه نبودنِ همان چارچوب نوینی که یک جریان سیاسی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با مسألهای مهم و نیازی بر زمین مانده، و حل و فصل آن یا انحلال آن، با مردم و نخبگان در میان مینهد.
حالا، اگر شاخص هویتیابی هر جریان سیاسی برآیندی از همینauthenticity و originality باشد، روشن است که این شاخص نمیتواند ثابت بماند و ازجمله همگام با ضرباهنگ دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی، افت و خیز میکند.
▪️ ۲. پرسش از اصالت و واقعیت
معطوف به این مقدمات، و ناظر بر موضوع این اقتراح، پرسشهای زیر در محور جریانشناسی اصلاحات، شایستهی بررسی است:
الف. کانونیترین یا بنیادینترین مسألهی جریان اصلاحطلبی از آغاز چه بود؟
ب. این مسأله چقدر original بود و ریشه در واقعیت داشت، یعنی چقدر علاوه بر «هامّ و حائل بودن» (relevance)، به چشم و دل مردم آشنا میآمد، ولو آشنایی مبهم و اجمالی (implicit familiarity)؟
ج. چارچوبی که اصلاحطلبی برای تشخیص و صورتبندی و مواجهه با آن مسأله و حل و فصل یا انحلال آن پیش نهادند، چقدر اصیل و authentic بود؟
د. وضع و حال کنونی مسألهی اصلاحطلبی هم از نظر اصالت و هم از نظر نسبتش با واقعیت چیست؟
▪️۳. فرصت نخست: دگردیسی جنبش به جریان
من اینجا دیدگاه خود را در نهایت اختصار مطرح میکنم. آنچه بعدها به نام «جریان اصلاحطلبی» شناخته شد، در نخستین دورهی ظهور و بروز خود، در واقع، یک «جریان سیاسی» نبود، بلکه به معنای دقیق کلمه، جنبشی اجتماعی بود، ...
... متن کامل مقاله در پیوند زیر، و نیز در قالب پیدیاف که پیوست مطلب بعدی است، آمده است: 👇
https://goo.gl/2nHk8A
Telegraph
اصلاحطلبی و ضرورت بازتعبیر یک رؤیای اجتماعی
محمدمهدی مجاهدی اشاره: آنچه در پی می آید، پاسخی است اجمالی و استعجالی به پرسش اقتراح شمارهی ۴۴ نشریهی «اندیشهی پویا». پرسشی که محور اقتراح این شمارهی نشریهی اندیشهی پویا ست، پرسشی مرکب و چندوجهی است. بخشی از آن پرسش که در این نوشته به آن پرداختهام،…
MMMojahedi 🍀 محمدمهدی مجاهدی
انتخابات یازدهم اسفند ۱۴۰۲: اندیشههایی برای فردا محمدمهدی مجاهدی پس از فرونشستن «غبار بیسوار» انتخابات، اکنون شاید بتوان با چشمی گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسید از انتخابات پرهزینهی دیروز چه عبرتهایی میتوان برای زندگی فردای ایرانیان برگرفت. آنچه…
بازنشر به مناسبت انتخابات زودرس ریاستجمهوری
انتخابات یازدهم اسفند ۱۴۰۲: اندیشههایی برای فردا
محمدمهدی مجاهدی
۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
پس از فرونشستن «غبار بیسوار» انتخابات، اکنون شاید بتوان با چشمی گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسید از انتخابات پرهزینهی دیروز چه عبرتهایی میتوان برای زندگی فردای ایرانیان برگرفت. آنچه در پی میآید اندیشههایی است در پاسخ به این پرسش.
الف. اقلیتهایی خوداکثریتپندار
۱. امروز در ایران، گروههای درگیر در سیاست همگی در اقلیت اند. هیچیک از این گروهها رأی اکثریت را ندارد ولی همه خود را اکثریت میپندارند.
۲. قواعد رقابت میان اقلیتهای سیاسی (یعنی همهی نیروهای رقیب و بدیل در ایران امروز) بهکلی متفاوت است با قواعد رقابت میان دو گروه بزرگ یا قواعد رقابت میان چند گروه اقلیت و یک گروه اکثریت.
۳. در بازی اقلیتهای سیاسی، هر گروهی که کمتر اقلیتبودگی خود را باور کند و خود را اکثریت را بپندارد، بیشتر غافلگیر میشود و سختتر شکست میخورد.
۴. یکی از معانی این وضعیت برای حکمرانی این است که نمیتواند تنها متکی به یک پایگاه سیاسی حکومت کند، وگرنه در موضع اقلیت قرار خواهد گرفت. حکمرانی اقلیت بر اکثریت برای حکومت و برای جامعه، پرهزینه، فرساینده و خودویرانگر خواهد بود.
ب. اکثریت نمایندهای ندارد
۵. مشارکت انتخاباتی به حداقل رسیده است. درون ساخت سخت قدرت، خواستها و صداهای متکثر اکثر شهروندان نمایندگی و بازنمایی نمیشود.
۶. خط تیرهی میان دولت-ملت، که باید خط وصل باشد، با فقدان نمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، به خط فصل تبدیل شده است. هرچه این شکاف بیشتر دهان باز کند، احتمال سقوط حکومت و جامعه به هاویهی آشوب بیشتر میشود.
پ. منابع قطبیشدن دولت و ملت
۷. بینمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازی استصوابی نیست؛ این حلقهی اخیر زنجیرهای بلند از روندهای ناعادلانه است. دیگر حلقههای این زنجیره عبارتند از:
- رادیکالیسم: گروههای درون و بیرون حکومت (همگی یا اغلب) رادیکال اند، یعنی، موفقیت خود را نهتنها در شکست حریفان، بلکه در حذف آنها میبینند. همچنین، اغلب این گروهها میخواهند تغییرات و سیاستهای مطلوب خود را یکجا و ناگهانی، و نه تدریجی و با ایجاد توافق، دنبال کنند؛
- تحدید و تهدید رسانه و مطبوعات و جریان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای انتقادی دانشگاه و مطبوعات و روشنفکران که باید در خدمت کشف و حذف مجاری فساد و فقر و خشونت و تبعیض باشند؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای کارشناسی، تحلیلی، علمی، آموزشی و پژوهشی که باید برنامههای متکثر سیاسی و اجتماعی را بپرورند و نیروهای سیاسی را درون و بیرون ساخت قدرت تغذیه کنند تا رقابت میان ایشان صرفا بر سر تصاحب صندلیهای بیشتر و بالاتر نباشد، بلکه جان و مایهای از جنس برنامه و سیاست داشته باشد؛
- به رسمیت نشناختن نیروهای رقیب و بدیل، و در نتیجه، بیگانه و دشمن پنداشتن آنها و کوشش برای حذف یا اسکات آنها زمین حکمرانی را ناهموار کرده است. چنین زمینهای به فرسایش مدام جامعه و حکومت و نیروهای سیاسی انجامیده، حکمرانی پرهزینهتر، و جامعه بیگانهتر، نومیدتر و بیقرارتر شده است؛
- چرخهی معیوب توزیع و بازتوزیع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشی از جامعه برخوردار از این ارجها و منابع و منافع، و بخشی بزرگتر از آنها محروم مانده است و در نتیجه، تشکلیابی ناممکن و توسعهی رانت و تبعیض و فساد روانتر شده است.
ت. اهمیت نیروی حد وسط
۸. نیروی حد وسط حاصل همگرایی مجموعهای از نیروها حول ارزشهای میانهروی و آیندهنگری سیاسی است. ترکیب این نیروها چنین است:
- بخشهایی از جامعهی فاقد نمایندگی و بازنماییناشده و تشکلنایافته؛
- بخشهایی از نیروهای رادیکال رقیب و بدیل که ناکارایی و بیعدالتی ناشی از رادیکالیسم را در هر دو قطب دریافتهاند.
۹. این نیرو در پی دگرگونیهای ناگهانی نیست.
۱۰. این نیرو به اقلیتبودگی دیگر نیروها واقف است، و خود را هم در اقلیت میداند. از این رو در پی حذف دیگران نیست، بلکه هدفش قطبیتزدایی از فضای سیاسی و روزنهگشایی در سد سکندری است که راه را بر گفتوگوی انتقادی و تعامل همافزا میان حاملان منافع و ارزشهای پایهی متکثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است.
۱۱. از رهگذر قطبیتزدایی و روزنهگشایی، این نیرو به جای کوشش برای حذف دیگر اقلیتها، در پی کشف و حذف خطاهای سیاسی و سیاستی است.
۱۲. اینچنین، این نیرو علیرغم اراده و عمل همهی اقلیتهای واگرا، در پی همگرا کردن دولت و ملت است تا این شکاف فزاینده بیش از این جامعه و حکومت را در خود فرو نکشد.
@mmojahedi
انتخابات یازدهم اسفند ۱۴۰۲: اندیشههایی برای فردا
محمدمهدی مجاهدی
۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
پس از فرونشستن «غبار بیسوار» انتخابات، اکنون شاید بتوان با چشمی گشودهتر به افق فردا چشم دوخت و پرسید از انتخابات پرهزینهی دیروز چه عبرتهایی میتوان برای زندگی فردای ایرانیان برگرفت. آنچه در پی میآید اندیشههایی است در پاسخ به این پرسش.
الف. اقلیتهایی خوداکثریتپندار
۱. امروز در ایران، گروههای درگیر در سیاست همگی در اقلیت اند. هیچیک از این گروهها رأی اکثریت را ندارد ولی همه خود را اکثریت میپندارند.
۲. قواعد رقابت میان اقلیتهای سیاسی (یعنی همهی نیروهای رقیب و بدیل در ایران امروز) بهکلی متفاوت است با قواعد رقابت میان دو گروه بزرگ یا قواعد رقابت میان چند گروه اقلیت و یک گروه اکثریت.
۳. در بازی اقلیتهای سیاسی، هر گروهی که کمتر اقلیتبودگی خود را باور کند و خود را اکثریت را بپندارد، بیشتر غافلگیر میشود و سختتر شکست میخورد.
۴. یکی از معانی این وضعیت برای حکمرانی این است که نمیتواند تنها متکی به یک پایگاه سیاسی حکومت کند، وگرنه در موضع اقلیت قرار خواهد گرفت. حکمرانی اقلیت بر اکثریت برای حکومت و برای جامعه، پرهزینه، فرساینده و خودویرانگر خواهد بود.
ب. اکثریت نمایندهای ندارد
۵. مشارکت انتخاباتی به حداقل رسیده است. درون ساخت سخت قدرت، خواستها و صداهای متکثر اکثر شهروندان نمایندگی و بازنمایی نمیشود.
۶. خط تیرهی میان دولت-ملت، که باید خط وصل باشد، با فقدان نمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، به خط فصل تبدیل شده است. هرچه این شکاف بیشتر دهان باز کند، احتمال سقوط حکومت و جامعه به هاویهی آشوب بیشتر میشود.
پ. منابع قطبیشدن دولت و ملت
۷. بینمایندگی و بازنمایی نشدن اکثریت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازی استصوابی نیست؛ این حلقهی اخیر زنجیرهای بلند از روندهای ناعادلانه است. دیگر حلقههای این زنجیره عبارتند از:
- رادیکالیسم: گروههای درون و بیرون حکومت (همگی یا اغلب) رادیکال اند، یعنی، موفقیت خود را نهتنها در شکست حریفان، بلکه در حذف آنها میبینند. همچنین، اغلب این گروهها میخواهند تغییرات و سیاستهای مطلوب خود را یکجا و ناگهانی، و نه تدریجی و با ایجاد توافق، دنبال کنند؛
- تحدید و تهدید رسانه و مطبوعات و جریان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای انتقادی دانشگاه و مطبوعات و روشنفکران که باید در خدمت کشف و حذف مجاری فساد و فقر و خشونت و تبعیض باشند؛
- تحدید و تهدید ظرفیتهای کارشناسی، تحلیلی، علمی، آموزشی و پژوهشی که باید برنامههای متکثر سیاسی و اجتماعی را بپرورند و نیروهای سیاسی را درون و بیرون ساخت قدرت تغذیه کنند تا رقابت میان ایشان صرفا بر سر تصاحب صندلیهای بیشتر و بالاتر نباشد، بلکه جان و مایهای از جنس برنامه و سیاست داشته باشد؛
- به رسمیت نشناختن نیروهای رقیب و بدیل، و در نتیجه، بیگانه و دشمن پنداشتن آنها و کوشش برای حذف یا اسکات آنها زمین حکمرانی را ناهموار کرده است. چنین زمینهای به فرسایش مدام جامعه و حکومت و نیروهای سیاسی انجامیده، حکمرانی پرهزینهتر، و جامعه بیگانهتر، نومیدتر و بیقرارتر شده است؛
- چرخهی معیوب توزیع و بازتوزیع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشی از جامعه برخوردار از این ارجها و منابع و منافع، و بخشی بزرگتر از آنها محروم مانده است و در نتیجه، تشکلیابی ناممکن و توسعهی رانت و تبعیض و فساد روانتر شده است.
ت. اهمیت نیروی حد وسط
۸. نیروی حد وسط حاصل همگرایی مجموعهای از نیروها حول ارزشهای میانهروی و آیندهنگری سیاسی است. ترکیب این نیروها چنین است:
- بخشهایی از جامعهی فاقد نمایندگی و بازنماییناشده و تشکلنایافته؛
- بخشهایی از نیروهای رادیکال رقیب و بدیل که ناکارایی و بیعدالتی ناشی از رادیکالیسم را در هر دو قطب دریافتهاند.
۹. این نیرو در پی دگرگونیهای ناگهانی نیست.
۱۰. این نیرو به اقلیتبودگی دیگر نیروها واقف است، و خود را هم در اقلیت میداند. از این رو در پی حذف دیگران نیست، بلکه هدفش قطبیتزدایی از فضای سیاسی و روزنهگشایی در سد سکندری است که راه را بر گفتوگوی انتقادی و تعامل همافزا میان حاملان منافع و ارزشهای پایهی متکثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است.
۱۱. از رهگذر قطبیتزدایی و روزنهگشایی، این نیرو به جای کوشش برای حذف دیگر اقلیتها، در پی کشف و حذف خطاهای سیاسی و سیاستی است.
۱۲. اینچنین، این نیرو علیرغم اراده و عمل همهی اقلیتهای واگرا، در پی همگرا کردن دولت و ملت است تا این شکاف فزاینده بیش از این جامعه و حکومت را در خود فرو نکشد.
@mmojahedi
Forwarded from مدرسهٔ تردید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 به زودی در مدرسۀ تردید
معرفی فصل سوم دیپلم تخصصی فلسفۀ سیاسی
👤 با حضور
کاوه بهبهانی
محمدمهدی مجاهدی
مصطفی مهرآیین
محمدمهدی هاتف
⬅️ کانال تلگرام دوره:
@tardidschool_poliphilo
اطلاعات بیشتر به زودی منتشر خواهد شد.
@tardidschool
معرفی فصل سوم دیپلم تخصصی فلسفۀ سیاسی
👤 با حضور
کاوه بهبهانی
محمدمهدی مجاهدی
مصطفی مهرآیین
محمدمهدی هاتف
⬅️ کانال تلگرام دوره:
@tardidschool_poliphilo
اطلاعات بیشتر به زودی منتشر خواهد شد.
@tardidschool
دیدار صغارت و قساوت
مراودات رضا پهلوی و مقامات اسرائیل در ماههای اخیر پربسامدتر و نزدیکتر شده است. ملاقات او با وزیر مبارزه با یهودی ستیزی اسرائیل نمادی از دیدار صغارت و قساوت است و نمونهای اخیر از توسعهی این مراودات.
مضحکهی تلخ و غریبی است. رژیم اسرائیل از یک سو وزارت مبارزه با یهودیستیزی دارد، و از دیگر سو به عنوان تنها دولت اشغالبنیاد که هر یک روز بقایش در مرزهای فعلی دستکم مستلزم تداوم تروریسم سازمانیافتهی دولتی و استمرار نقض خشونتبار قطعنامههای شورای امنیت است، به جای وزارت جنگ و تروریسم و نسلکشی، وزارت «نیروهای دفاعی اسرائیل» دارد؛ برعکس نهند نام زنگی کافور.
تنها ایدهئولوژی مدرنِ قومـ/نژادـپرستانهی حیوحاضر و فعال در جهان، سارقانه و متجاوزانه، از سنت یهودی یک ماشین مدرن آدمسوزی ساخته آن هم در مقیاس یک دولت، و با آن ماشین، به عنوان ابزار دولتسازی و ملتسازی، یک دولت امنیتی تمامعیار و یک ملت خود-مستثناپندار با تشریفات دموکراتیک تولید کرده که تروریسم متجسد و جنایت متجسم در قالب یک دولت است (یا به تعبیر دیگر، اسرائیل: ترکیب غصب و جنایت و تروریسم اگر دولت بود). همین ایدهئولوژی قومـ/نژادـپرستانه عنصر مقوم ساختار و شیوهی حکومتگری و سیاستگزاری در اسرائیل هم بوده است.
وجود وزارت مبارزه با یهودیستیزی در چنین حکومتی برای چنین دولتی همانقدر عادی است که برپایی بزرگترین کمپ آدمسوزی برای نسلکشی پایانناپذیر فلسطینیان و کشتار هر «دیگری» مزاحمی، مرتبط یا نامرتبط (حتی اگر خبرنگار یا پزشک یا نیروهای امدادرسان سازمان ملل باشند)، و باز همان قدر عادی که توجیه این کشتار و تداوم آن در حد اعلای جنایت به نام دفاع ملی یا تلافی.
طنز تلخ و هولناکی است که در چنین وضعی، «شازده»ینهچندان«کوچولو»ی پهلوی که خود را وارث ملک و تخت و بخت و جام جم میپندارد و در خیال عدهای قرار است منجی ایران باشد، تبدیل شده است به حامی بیقیدوشرط اسرائیل و رفیق صمیمی و خانوادگی نتانیاهو، آن هم بهویژه همان هنگام که اسرائیل و رهبران آن در دادگاههای بینالمللی متهم و محکوم شدهاند و حتی نزدیکترین حامیان اسرائیل هم با اسرائیل و دستکم با نتانیاهو و همدستان او و اقدامات نسلکشانهی آنان، تحفظکنان، فاصلهی ایمنی و بهداشتی خود را حفظ میکنند مبادا در نظر افکار عمومی بیآبرو(تر) و نزد نظام حقوق بینالملل متهم به دست داشتن در نسلکشی یا حمایت از جنایتکاران جنگی بشوند.
این است احتمالا بخشی از آن بلایی که ترکیبی از کمخردی و جاهطلبی و صغارت شخصیتی و فروپاشیدگی اخلاقی میتواند خصوصا بر سر شاهزادگان و خودمنجیپنداران بیاورد، و این نوبت بر سر شاهزادهای که در بحبوحهی جنبش زن، زندگی، آزادی سراسیمه از راه رسید و غنیمتجویانه و خاماندیشانه در کوششی سرد و نافرجام در پی وکالت گرفتن از مردم ایران برای نجات دادن ایشان افتاد و ازجمله پاسخ گرفت:
با وکالت به این و آن دادن
کار ملت نمیرود از پیش
خاصه شهزادهای که نیست مگر
وارثِ شاهِ ماتِ با یک کیش
نخورد ملتی گَزیدهی مار
از یکی مارگه دو مرتبه نیش
ملتی گر نجات خود جوید
دست همت زند به زانوی خویش
@mmojahedi
۱۸ خردادماه ۱۴۰۳
مراودات رضا پهلوی و مقامات اسرائیل در ماههای اخیر پربسامدتر و نزدیکتر شده است. ملاقات او با وزیر مبارزه با یهودی ستیزی اسرائیل نمادی از دیدار صغارت و قساوت است و نمونهای اخیر از توسعهی این مراودات.
مضحکهی تلخ و غریبی است. رژیم اسرائیل از یک سو وزارت مبارزه با یهودیستیزی دارد، و از دیگر سو به عنوان تنها دولت اشغالبنیاد که هر یک روز بقایش در مرزهای فعلی دستکم مستلزم تداوم تروریسم سازمانیافتهی دولتی و استمرار نقض خشونتبار قطعنامههای شورای امنیت است، به جای وزارت جنگ و تروریسم و نسلکشی، وزارت «نیروهای دفاعی اسرائیل» دارد؛ برعکس نهند نام زنگی کافور.
تنها ایدهئولوژی مدرنِ قومـ/نژادـپرستانهی حیوحاضر و فعال در جهان، سارقانه و متجاوزانه، از سنت یهودی یک ماشین مدرن آدمسوزی ساخته آن هم در مقیاس یک دولت، و با آن ماشین، به عنوان ابزار دولتسازی و ملتسازی، یک دولت امنیتی تمامعیار و یک ملت خود-مستثناپندار با تشریفات دموکراتیک تولید کرده که تروریسم متجسد و جنایت متجسم در قالب یک دولت است (یا به تعبیر دیگر، اسرائیل: ترکیب غصب و جنایت و تروریسم اگر دولت بود). همین ایدهئولوژی قومـ/نژادـپرستانه عنصر مقوم ساختار و شیوهی حکومتگری و سیاستگزاری در اسرائیل هم بوده است.
وجود وزارت مبارزه با یهودیستیزی در چنین حکومتی برای چنین دولتی همانقدر عادی است که برپایی بزرگترین کمپ آدمسوزی برای نسلکشی پایانناپذیر فلسطینیان و کشتار هر «دیگری» مزاحمی، مرتبط یا نامرتبط (حتی اگر خبرنگار یا پزشک یا نیروهای امدادرسان سازمان ملل باشند)، و باز همان قدر عادی که توجیه این کشتار و تداوم آن در حد اعلای جنایت به نام دفاع ملی یا تلافی.
طنز تلخ و هولناکی است که در چنین وضعی، «شازده»ینهچندان«کوچولو»ی پهلوی که خود را وارث ملک و تخت و بخت و جام جم میپندارد و در خیال عدهای قرار است منجی ایران باشد، تبدیل شده است به حامی بیقیدوشرط اسرائیل و رفیق صمیمی و خانوادگی نتانیاهو، آن هم بهویژه همان هنگام که اسرائیل و رهبران آن در دادگاههای بینالمللی متهم و محکوم شدهاند و حتی نزدیکترین حامیان اسرائیل هم با اسرائیل و دستکم با نتانیاهو و همدستان او و اقدامات نسلکشانهی آنان، تحفظکنان، فاصلهی ایمنی و بهداشتی خود را حفظ میکنند مبادا در نظر افکار عمومی بیآبرو(تر) و نزد نظام حقوق بینالملل متهم به دست داشتن در نسلکشی یا حمایت از جنایتکاران جنگی بشوند.
این است احتمالا بخشی از آن بلایی که ترکیبی از کمخردی و جاهطلبی و صغارت شخصیتی و فروپاشیدگی اخلاقی میتواند خصوصا بر سر شاهزادگان و خودمنجیپنداران بیاورد، و این نوبت بر سر شاهزادهای که در بحبوحهی جنبش زن، زندگی، آزادی سراسیمه از راه رسید و غنیمتجویانه و خاماندیشانه در کوششی سرد و نافرجام در پی وکالت گرفتن از مردم ایران برای نجات دادن ایشان افتاد و ازجمله پاسخ گرفت:
با وکالت به این و آن دادن
کار ملت نمیرود از پیش
خاصه شهزادهای که نیست مگر
وارثِ شاهِ ماتِ با یک کیش
نخورد ملتی گَزیدهی مار
از یکی مارگه دو مرتبه نیش
ملتی گر نجات خود جوید
دست همت زند به زانوی خویش
@mmojahedi
۱۸ خردادماه ۱۴۰۳
X (formerly Twitter)
Reza Pahlavi (@PahlaviReza) on X
I was pleased to meet with Minister @AmichaiChikli to discuss the solidarity between the Iranian and Jewish diasporas. This Biblical relationship is not merely a relic of the past. It can inspire a new era of lasting peace for our region including Iranians…
Forwarded from توییتر دانشگاه تهرانی ها
Forwarded from بیژن عبدالکریمی
این برنامه از ساعت 18 به ساعت 17 تغییر یافت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایراندوستی مسؤولانه و واقعبینانه یعنی همین
@mmojahedi
@mmojahedi
Forwarded from مدرسهٔ تردید
🔹 به زودی در مدرسهٔ تردید
🔹 فصل سوم دورۀ دیپلم تخصصی فلسفه سیاسی
🔹 دروس:
دموکراسی و عرصۀ عمومی
فلسفۀ سیاسی معاصر
ادبیات و سیاست
آزادی و سرکوب
🔹 اساتید:
کاوه بهبهانی
محمدمهدی مجاهدی
مصطفی مهرآیین
محمدمهدی هاتف
🔹 برای اطلاعات بیشتر به کانال تلگرام این دوره مراجعه کنید:
@tardidschool_poliphilo
@tardidschool
🔹 فصل سوم دورۀ دیپلم تخصصی فلسفه سیاسی
🔹 دروس:
دموکراسی و عرصۀ عمومی
فلسفۀ سیاسی معاصر
ادبیات و سیاست
آزادی و سرکوب
🔹 اساتید:
کاوه بهبهانی
محمدمهدی مجاهدی
مصطفی مهرآیین
محمدمهدی هاتف
🔹 برای اطلاعات بیشتر به کانال تلگرام این دوره مراجعه کنید:
@tardidschool_poliphilo
@tardidschool
علیرغم محدودیتها و مخاطرات، ریاستجمهوری #دکتر_پزشکیان (که با مشارکت بالای جمهور مردم، بسیار محتمل است) میتواند همان #راه و #روزنهای را بگشاید که همه، خصوصا انکارشدگان و محذوفان، برای #بازسازی سامان خود و #توانافزایی فرهنگی و مدنی و سیاسی و اقتصادی به گشایش آنها نیاز دارند.
٢١ خردادماه ۱۴۰۳
@mmojahedi
٢١ خردادماه ۱۴۰۳
@mmojahedi
Forwarded from اتاق آینده / شیرعلینیا
سخنان ژیگولی خاتمی
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان.)
محمدعلی ابطحی، از مجمع روحانیون مبارز: «یادم هست در اولین سخنرانی، آقای خاتمی در اوجش راجع به مسائل جامعهی مدنی حرف زد. این سخنرانی در مورد جامعهی مدنی و اعتقادات آقای خاتمی پیرامون جامعهی مدنی که پخش شد، برای تیپهای عملگرایی مثل ما که در ستاد آقای خاتمی بودیم، خیلی تلخ بود. حتی فردای آن روز آقای محمدعلی نجفی و آقای کرباسچی و شخص دیگری... آمدند و گفتند: برویم پیش آقای خاتمی که بگوییم این بحثها خوب نیست. همانجا بحث و جدل خیلی زیادی شد و آقای خاتمی گفت اینها مبناست. ما باید بدانیم و آن را برای آینده روشن کنیم.» محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز.
محسن امینزاده، مسئول ستاد تبلیغاتی خاتمی، میگوید: «آقای خاتمی هر جا میرفت، در دانشگاه یا جمع عمومی مردم، همیشه با زبان و ادبیات فاخر صحبت میکرد.» و آنها از خودشان میپرسیدند که آیا مردم با این ادبیات ارتباط برقرار میکنند؟ اما به تدریج به نتیجه رسیدند این نوع سخن گفتن «منفی نیست و نتایج مثبتی هم دارد.» تاجزاده میگوید برخی از دوستانشان به ادبیات و محتوای سخنان خاتمی انتقاد داشتند اما خودش معتقد است این ادبیات جواب گرفت و برخی عبارتها مانند «جامعهی مدنی» به خوبی در جامعه جا افتاد.
هادی خانیکی میگوید برخی مانند بهزاد نبوی جنس حرفهای خاتمی دربارهی جامعهی مدنی را به اصطلاح «ژیگولی میدانستند.» بهزاد نبوی تایید میکند و میگوید: «یکی از کسانی بودم که خیلی عصبانی بودم که چرا آقای خاتمی اصلا شعار اقتصادی عدالت اجتماعی نمیدهد؟ میگفتم رأی نمیآورد، مردم نمیدانند توسعهی سیاسی چیست، جامعهی مدنی چی هست. واقعا هم مردم شاید نمیدانستند و الان هم نمیدانند. خود من هم نمیدانم، توسعهی سیاسی یعنی چه؟ جامعهی مدنی یعنی چه؟ چه برسد به مردم.»
خانیکی میگوید بهزاد نبوی معمولا برای پذیرفتن نظراتش پافشاری میکرد و اصرار او عصبانیت خاتمی را در پی داشت و خاتمی گفت: «من نمیتوانم دروغ بگویم، حرفهایم همینهاست؛ جامعهی مدنی و آزادی. اگر اینها را نمیخواهید، دنبال کس دیگری بروید.»
حالا پس از سالها که بهزاد به آن روزها نگاه میکند نتیجه میگیرد: «خاتمی جامعه را بهتر از ما میشناخت.» اما تاجزاده به نکتهی مهمی اشاره میکند و میگوید به تدریج مشخص شد مردم از خاتمی خوششان آمده و «طبیعتا در این حالت نقاط ضعف دیده نمیشود و فقط نقاط مثبت را میدیدند.»
در این روزها برشهایی از این کتاب را در کانال میگذارم؛ کتابی که نمیدانم چه زمانی منتشر خواهد شد.
این برشها مربوط به متن کتاب پیرامون انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ است.
مقصود از انتشار این بخشها مقایسهی شرایط امروز با آن روزها یا مقایسهی یکی از نامزدها با سیدمحمد خاتمی نیست اما ممکن است برای شرایط امروز نکات قابل تأملی داشته باشد.
امیدوارم در دولت جدید امکان انتشار این کتاب و همچنین کتاب توقیف شدهی «نکتههای تاریخی» فراهم شود.
https://www.tg-me.com/jafarshiralinia
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان.)
محمدعلی ابطحی، از مجمع روحانیون مبارز: «یادم هست در اولین سخنرانی، آقای خاتمی در اوجش راجع به مسائل جامعهی مدنی حرف زد. این سخنرانی در مورد جامعهی مدنی و اعتقادات آقای خاتمی پیرامون جامعهی مدنی که پخش شد، برای تیپهای عملگرایی مثل ما که در ستاد آقای خاتمی بودیم، خیلی تلخ بود. حتی فردای آن روز آقای محمدعلی نجفی و آقای کرباسچی و شخص دیگری... آمدند و گفتند: برویم پیش آقای خاتمی که بگوییم این بحثها خوب نیست. همانجا بحث و جدل خیلی زیادی شد و آقای خاتمی گفت اینها مبناست. ما باید بدانیم و آن را برای آینده روشن کنیم.» محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز.
محسن امینزاده، مسئول ستاد تبلیغاتی خاتمی، میگوید: «آقای خاتمی هر جا میرفت، در دانشگاه یا جمع عمومی مردم، همیشه با زبان و ادبیات فاخر صحبت میکرد.» و آنها از خودشان میپرسیدند که آیا مردم با این ادبیات ارتباط برقرار میکنند؟ اما به تدریج به نتیجه رسیدند این نوع سخن گفتن «منفی نیست و نتایج مثبتی هم دارد.» تاجزاده میگوید برخی از دوستانشان به ادبیات و محتوای سخنان خاتمی انتقاد داشتند اما خودش معتقد است این ادبیات جواب گرفت و برخی عبارتها مانند «جامعهی مدنی» به خوبی در جامعه جا افتاد.
هادی خانیکی میگوید برخی مانند بهزاد نبوی جنس حرفهای خاتمی دربارهی جامعهی مدنی را به اصطلاح «ژیگولی میدانستند.» بهزاد نبوی تایید میکند و میگوید: «یکی از کسانی بودم که خیلی عصبانی بودم که چرا آقای خاتمی اصلا شعار اقتصادی عدالت اجتماعی نمیدهد؟ میگفتم رأی نمیآورد، مردم نمیدانند توسعهی سیاسی چیست، جامعهی مدنی چی هست. واقعا هم مردم شاید نمیدانستند و الان هم نمیدانند. خود من هم نمیدانم، توسعهی سیاسی یعنی چه؟ جامعهی مدنی یعنی چه؟ چه برسد به مردم.»
خانیکی میگوید بهزاد نبوی معمولا برای پذیرفتن نظراتش پافشاری میکرد و اصرار او عصبانیت خاتمی را در پی داشت و خاتمی گفت: «من نمیتوانم دروغ بگویم، حرفهایم همینهاست؛ جامعهی مدنی و آزادی. اگر اینها را نمیخواهید، دنبال کس دیگری بروید.»
حالا پس از سالها که بهزاد به آن روزها نگاه میکند نتیجه میگیرد: «خاتمی جامعه را بهتر از ما میشناخت.» اما تاجزاده به نکتهی مهمی اشاره میکند و میگوید به تدریج مشخص شد مردم از خاتمی خوششان آمده و «طبیعتا در این حالت نقاط ضعف دیده نمیشود و فقط نقاط مثبت را میدیدند.»
در این روزها برشهایی از این کتاب را در کانال میگذارم؛ کتابی که نمیدانم چه زمانی منتشر خواهد شد.
این برشها مربوط به متن کتاب پیرامون انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ است.
مقصود از انتشار این بخشها مقایسهی شرایط امروز با آن روزها یا مقایسهی یکی از نامزدها با سیدمحمد خاتمی نیست اما ممکن است برای شرایط امروز نکات قابل تأملی داشته باشد.
امیدوارم در دولت جدید امکان انتشار این کتاب و همچنین کتاب توقیف شدهی «نکتههای تاریخی» فراهم شود.
https://www.tg-me.com/jafarshiralinia
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa