مغز بزرگ ما و تکامل دگروالدینی
در فرهنگ ما مرسوم است هنگامی که فردی صاحب فرزند میشود، دوستان و آشنایان برای تبریک و شادباش به منزل او میروند. در چنین مواقعی اغلب میهمانان، نوزاد تازه متولد شده را در آغوش گرفته و نوازش میکنند. این شیوۀ رفتار را میتوان به اشکال گوناگون در میان فرهنگهای دیگر نیز یافت. در تمام فرهنگهایی که میشناسیم خویشاوندان و آشنایان به مادر در پرورش نوزاد کمک میکنند (منبع). این رفتار به ظاهر عادی ما از منظر تکاملی بسیار متفاوت از دیگر گونههاست.
برای روشن شدن موضوع اجازه دهید نگاهی بیندازیم به نزدیکترین خویشاوند زندۀ تکاملی ما: شامپانزه. شامپانزههای ماده پس از زایمان، توجۀ وسواسگونهای به نوزاد خود دارند و -دستکم تا چند ماه اول- حتی به خویشاوندان نزدیک اجازه نمیدهند که به نوزاد نزدیک شده یا آن را در آغوش بگیرند. دلیل این رفتار، میزان هورمون اکسیتوسین در بدن شامپانزه مادر است. در میان پستانداران هورمون اکسیتوسین در هنگام زایمان به فرآیند انقباض عضلات برای بیرون راندن نوزاد از رحم کمک میکند. علاوه بر این، اکسیتوسین تاثیر بسیار مهمی بر روی مغز مادر در شکلدهی به هیجانات او دارد. اکسیتوسین باعث ایجاد پیوندی نیرومند میان مادر و نوزاد تازه متولدشده میشود (منبع و منبع و منبع). این هورمون در هنگام تولد در بدن انسانهای مادر نیز وجود دارد. اما میزان آن حتی در میان دلسوزترین انسانهای مادر قابل مقایسه با شامپانزههای مادر نیست (منبع و منبع) زیرا همانطور که گفته شد انسانها اجازه میدهند خویشاوندان، آشنایان، دوستان، ماما و پزشک نوزاد را در آغوش بگیرند و لمس کنند. اما شامپانزه مادر نوزادش را تمام و کمال برای خود میخواهد. کسی که جرات کند به نوزاد شامپانزه نزدیک شود باید حملۀ شدید یک مادر خشمگین را به جان بخرد. اما چرا چنین تفاوت فاحشی میان انسانها و شامپانزهها وجود دارد؟ به نظر میرسد که پاسخ این پرسش را باید در پرهزینهترین عضو بدن جست: مغز.
🧠 مغز در انسان بالغ تقریبا دو درصد از کل وزن بدن را تشکیل میدهد اما حدود بیست درصد انرژی روزانه صرف آن میشود (منبع). طبق یک برآورد، نوزاد از لحظۀ تولد تا رسیدن به مرحله استقلال غذایی، بین ده تا سیزده میلیون کالری نیاز دارد (منبع). نوزاد انسان در بدو تولد کاملا درمانده است و در مقایسه با نوزدان گونههای دیگر، به زمان بسیار بیشتری برای رشد نیاز دارد. این یعنی در بخش عمدۀ تاریخ تکاملی گونۀ ما، مادر به تنهایی نمیتوانست کالری مورد نیاز برای پرورش کودک را تامین کند. بر خلاف شامپانزههای ماده (و همینطور دیگر کَپیها)، انسانهای مادر برای پرورش نوزاد خود نیازمند کمک هستند (منبع و منبع). بخشی از این کمک توسط پدرِ نوزاد تامین میشود اما علاوه بر او پدربزرگها و مادربزرگها (به ویژه مادربزرگها)، فرزندان مسنتر (بهویژه خواهران)، عمهها وخالهها، عمهها و خاله بزرگها، داییها، دوستان مادر، و افراد متفرقه دیگر در فرزندپروری به مادر یاری میرسانند (منبع و منبع و فصل یازده این منبع). این پدیدهای است که به آن دگروالدینی (Alloparenting) میگویند.
دگروالدینی زمانی رخ میدهد که افرادی غیر از مادر، در پرورش نوزاد کمک کنند. این پدیده را میتوان در درجات مختلف در میان گونههای گوناگون یافت (منبع). مثلا گزارشهایی دربارۀ رفتار دگروالدی در میان شامپانزهها نیز وجود دارد. اما این رفتار هم به ندرت مشاهده شده و هم اینکه شامپانزه مادر برای پرورش نوزاد خود به کمک دیگران نیازمند نیست (منبع). با این حال به نظر میرسد که در میان نخستیسانان، انسان تنها گونهای است که برای پرورش نوزاد با مغز بزرگ نیازمند به کارگیری شیوۀ دگروالدینی است (منبع و منبع). در طول تاریخ تکاملی انسان، همکاری افراد با یکدیگر به منظور پرورش فرزندان به عنوان یک فشار انتخابی به نحوی به ویژگیهای زیستشناختی و روانشناختی ما شکل داده که انسانهای مادر نه تنها جلوی نزدیکشدن دیگران به نوزاد را نمیگیرند، بلکه با آغوش باز از یاری دیگران استقبال میکنند.
از این پس، هربار که نوزادی را در آغوش فردی غیر از مادرش دیدید، بدانید که شاهد یکی از عجیبترین رفتارها در دنیای پستانداران هستید. رفتاری که میلیونها سال تکامل بدان شکل بخشیده است.
✍️ عارف عبادی
@modern_cogitation
در فرهنگ ما مرسوم است هنگامی که فردی صاحب فرزند میشود، دوستان و آشنایان برای تبریک و شادباش به منزل او میروند. در چنین مواقعی اغلب میهمانان، نوزاد تازه متولد شده را در آغوش گرفته و نوازش میکنند. این شیوۀ رفتار را میتوان به اشکال گوناگون در میان فرهنگهای دیگر نیز یافت. در تمام فرهنگهایی که میشناسیم خویشاوندان و آشنایان به مادر در پرورش نوزاد کمک میکنند (منبع). این رفتار به ظاهر عادی ما از منظر تکاملی بسیار متفاوت از دیگر گونههاست.
برای روشن شدن موضوع اجازه دهید نگاهی بیندازیم به نزدیکترین خویشاوند زندۀ تکاملی ما: شامپانزه. شامپانزههای ماده پس از زایمان، توجۀ وسواسگونهای به نوزاد خود دارند و -دستکم تا چند ماه اول- حتی به خویشاوندان نزدیک اجازه نمیدهند که به نوزاد نزدیک شده یا آن را در آغوش بگیرند. دلیل این رفتار، میزان هورمون اکسیتوسین در بدن شامپانزه مادر است. در میان پستانداران هورمون اکسیتوسین در هنگام زایمان به فرآیند انقباض عضلات برای بیرون راندن نوزاد از رحم کمک میکند. علاوه بر این، اکسیتوسین تاثیر بسیار مهمی بر روی مغز مادر در شکلدهی به هیجانات او دارد. اکسیتوسین باعث ایجاد پیوندی نیرومند میان مادر و نوزاد تازه متولدشده میشود (منبع و منبع و منبع). این هورمون در هنگام تولد در بدن انسانهای مادر نیز وجود دارد. اما میزان آن حتی در میان دلسوزترین انسانهای مادر قابل مقایسه با شامپانزههای مادر نیست (منبع و منبع) زیرا همانطور که گفته شد انسانها اجازه میدهند خویشاوندان، آشنایان، دوستان، ماما و پزشک نوزاد را در آغوش بگیرند و لمس کنند. اما شامپانزه مادر نوزادش را تمام و کمال برای خود میخواهد. کسی که جرات کند به نوزاد شامپانزه نزدیک شود باید حملۀ شدید یک مادر خشمگین را به جان بخرد. اما چرا چنین تفاوت فاحشی میان انسانها و شامپانزهها وجود دارد؟ به نظر میرسد که پاسخ این پرسش را باید در پرهزینهترین عضو بدن جست: مغز.
🧠 مغز در انسان بالغ تقریبا دو درصد از کل وزن بدن را تشکیل میدهد اما حدود بیست درصد انرژی روزانه صرف آن میشود (منبع). طبق یک برآورد، نوزاد از لحظۀ تولد تا رسیدن به مرحله استقلال غذایی، بین ده تا سیزده میلیون کالری نیاز دارد (منبع). نوزاد انسان در بدو تولد کاملا درمانده است و در مقایسه با نوزدان گونههای دیگر، به زمان بسیار بیشتری برای رشد نیاز دارد. این یعنی در بخش عمدۀ تاریخ تکاملی گونۀ ما، مادر به تنهایی نمیتوانست کالری مورد نیاز برای پرورش کودک را تامین کند. بر خلاف شامپانزههای ماده (و همینطور دیگر کَپیها)، انسانهای مادر برای پرورش نوزاد خود نیازمند کمک هستند (منبع و منبع). بخشی از این کمک توسط پدرِ نوزاد تامین میشود اما علاوه بر او پدربزرگها و مادربزرگها (به ویژه مادربزرگها)، فرزندان مسنتر (بهویژه خواهران)، عمهها وخالهها، عمهها و خاله بزرگها، داییها، دوستان مادر، و افراد متفرقه دیگر در فرزندپروری به مادر یاری میرسانند (منبع و منبع و فصل یازده این منبع). این پدیدهای است که به آن دگروالدینی (Alloparenting) میگویند.
دگروالدینی زمانی رخ میدهد که افرادی غیر از مادر، در پرورش نوزاد کمک کنند. این پدیده را میتوان در درجات مختلف در میان گونههای گوناگون یافت (منبع). مثلا گزارشهایی دربارۀ رفتار دگروالدی در میان شامپانزهها نیز وجود دارد. اما این رفتار هم به ندرت مشاهده شده و هم اینکه شامپانزه مادر برای پرورش نوزاد خود به کمک دیگران نیازمند نیست (منبع). با این حال به نظر میرسد که در میان نخستیسانان، انسان تنها گونهای است که برای پرورش نوزاد با مغز بزرگ نیازمند به کارگیری شیوۀ دگروالدینی است (منبع و منبع). در طول تاریخ تکاملی انسان، همکاری افراد با یکدیگر به منظور پرورش فرزندان به عنوان یک فشار انتخابی به نحوی به ویژگیهای زیستشناختی و روانشناختی ما شکل داده که انسانهای مادر نه تنها جلوی نزدیکشدن دیگران به نوزاد را نمیگیرند، بلکه با آغوش باز از یاری دیگران استقبال میکنند.
از این پس، هربار که نوزادی را در آغوش فردی غیر از مادرش دیدید، بدانید که شاهد یکی از عجیبترین رفتارها در دنیای پستانداران هستید. رفتاری که میلیونها سال تکامل بدان شکل بخشیده است.
✍️ عارف عبادی
@modern_cogitation
Sage Journals
Does Oxytocin Increase Trust in Humans? A Critical Review of Research - Gideon Nave, Colin Camerer, Michael McCullough, 2015
Behavioral neuroscientists have shown that the neuropeptide oxytocin (OT) plays a key role in social attachment and affiliation in nonhuman mammals. Inspired by...
👍20❤14👏6💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهم نیست تئوری شما چقدر زیباست، مهم نیست چقدر باهوش هستید. اگر با آزمایش موافق نباشد، اشتباه است. بیان ساده کلید علم است.
-ریچارد فیلیپس فاینمن
@modern_cogitation
-ریچارد فیلیپس فاینمن
@modern_cogitation
👍20❤10💯2
در جواب سوالی که چرا همه شمپانزه ها انسان نشدن؟ انسان ها با شمپانزه ها جد مشترک دارند، یعنی انسانها از شمپانزه ها فرگشت پیدا نکرده اند. گروهی که تبدیل به پیش انسانها شدند بطور اتفاقی تنوع ژنتیکی بیشتری از گروهی داشتند که بعدا به شمپانزه های کنونی فرگشت پیدا کردند. با وجود ظاهر بسیار مشترک ژنومی تا حد ۹۶٪ بین انسانها و شمپانزه ها کیفیت ژنومانسان ها با شمپانزه ها متفاوت است. تنوع نوکلئوتیدی در انسانها با شمپانزه ها تفاوت اساسی دارد و همین تنوع بنا به اصل تکاملی سیستم های نوظهور می تواند پدیده های متنوع تر در نتیجه حیوان پیچیده تری بسازد. بعضی از ژن ها در انسان هم می توانند تا پنج نوع پروتئین بسازند اما در شمپانزه ها همان ژن فقط دو یا سه پروتئین می سازد. با افزایش تنوع پروتئین ها باز هم پدیده ها بیشتر می شوند. تنوع ژنتیک گونه ی هوموها طوری بوده که تا حال ۱۸ پیش انسان پیدا شده اند، اما تعداد پیش شمپانزه ها بسیار کمتر است (مطالعه زیادی هم نشده اند).
دکنر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
دکنر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
❤20👍15
درود
منباب نقل از مقالات ، گزارشها و حتا کتابهایی که در زمینه تشابهات ژنتیکی چاپ و پخش شده ، پرسشی که مطرح است در مورد درصد آمار اعلامی ۹۸.۱ یا ۲ دو دهم درصد از قبل به ۹۶ درصد فیکس نسبت به اکنون کدام آمار قابل استناد تر است ؟
از ۹۴ تا ۹۸/۸ گزارش شده که بستگی به آزمایشگاه ژنتیکی دارد من حد وسط را نوشتم. اما در اصل موضوع تفاوتی ندارد. خود انسانها با هم ۹۹/9٪اشتراک ژنتیکی دارند اما ژنهای آنها فعالیت کم و بیش مشترک اما با توزیع هذلولی تفاوت در بیان دارند که تفاوت انسانها را با هم شکل می دهند. یعنی قرابت ژنتیکی ظاهری یک موضوع است و شدت بیان ۲۵۰۰۰ ژن فعال در انسانها موضوع دیگری است. لذا دو انسان مانند هم حتی دوقلوی تک تخمکی عین هم نیستند. مثلا تفاوت توانژنهای ناقلان عصبی و گیرنده های آن در انسانها عامل تفاوت های سطح بالای روانشناسی و ذکاوتی بین آنها هستند، گرچه همه آنها را دارند وشمپانزه ها هم دارند. اما شمپانزه ها ۲۲۰۰۰ ژن پروتئین ساز دارند که سه هزار عدد کمتر از انسانهاست. اما از ان جا که هر ژن انسان می تواند پروتئین های بیشتری را رمزگذاری کند و الل های بیشتری هم دارند، پروتئین های بسیار متنوع تری در انسانها هست، که حتی در ژن های مشترک ممکن است شباهتی با پروتئین های شمپانزه ها نداشته باشند که در نتیجه نمی توان پیوند اعضاء یا خون مورد استفاده از شمپانزه ها گرفت. دو دهمدرصد اشتراک با شمپانزه ها بنظر غیر ممکن می آید. اما تفاوت وجود ۳۰۰۰ ژن در انسان بسیار مهم است که ویژگی های سطح بالای انسانها مانند سخن گفتن، استدلال، برنامه ریزی، ذهن پیچیده تر را در انسانها ممکن ساخته اند. پنجمیلیون سال سابقه فرگشت متفاوت انسانها را بسیار متفاوت تر از هر نخست پای انسان نمای دیگر یا ایپ ها apes کرده است.
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
منباب نقل از مقالات ، گزارشها و حتا کتابهایی که در زمینه تشابهات ژنتیکی چاپ و پخش شده ، پرسشی که مطرح است در مورد درصد آمار اعلامی ۹۸.۱ یا ۲ دو دهم درصد از قبل به ۹۶ درصد فیکس نسبت به اکنون کدام آمار قابل استناد تر است ؟
از ۹۴ تا ۹۸/۸ گزارش شده که بستگی به آزمایشگاه ژنتیکی دارد من حد وسط را نوشتم. اما در اصل موضوع تفاوتی ندارد. خود انسانها با هم ۹۹/9٪اشتراک ژنتیکی دارند اما ژنهای آنها فعالیت کم و بیش مشترک اما با توزیع هذلولی تفاوت در بیان دارند که تفاوت انسانها را با هم شکل می دهند. یعنی قرابت ژنتیکی ظاهری یک موضوع است و شدت بیان ۲۵۰۰۰ ژن فعال در انسانها موضوع دیگری است. لذا دو انسان مانند هم حتی دوقلوی تک تخمکی عین هم نیستند. مثلا تفاوت توانژنهای ناقلان عصبی و گیرنده های آن در انسانها عامل تفاوت های سطح بالای روانشناسی و ذکاوتی بین آنها هستند، گرچه همه آنها را دارند وشمپانزه ها هم دارند. اما شمپانزه ها ۲۲۰۰۰ ژن پروتئین ساز دارند که سه هزار عدد کمتر از انسانهاست. اما از ان جا که هر ژن انسان می تواند پروتئین های بیشتری را رمزگذاری کند و الل های بیشتری هم دارند، پروتئین های بسیار متنوع تری در انسانها هست، که حتی در ژن های مشترک ممکن است شباهتی با پروتئین های شمپانزه ها نداشته باشند که در نتیجه نمی توان پیوند اعضاء یا خون مورد استفاده از شمپانزه ها گرفت. دو دهمدرصد اشتراک با شمپانزه ها بنظر غیر ممکن می آید. اما تفاوت وجود ۳۰۰۰ ژن در انسان بسیار مهم است که ویژگی های سطح بالای انسانها مانند سخن گفتن، استدلال، برنامه ریزی، ذهن پیچیده تر را در انسانها ممکن ساخته اند. پنجمیلیون سال سابقه فرگشت متفاوت انسانها را بسیار متفاوت تر از هر نخست پای انسان نمای دیگر یا ایپ ها apes کرده است.
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
❤9👏3💯1
عوامل زیادی عامل تعیین کنندگی طول عمر گونه های مختلف حیوانات هستند. یکی از آنها طول تلومرها یعنی دی ان ا انتهای هر کرموزوماست. تلومرها یکی از تعیین کننده های فعالیت ژن ها در همان کرموزوم و در کروموزومهای دیگر همان سلول هستند. طی رشد تلومرها با کنترل فعالیت ژنها تعیین کننده ویژگی های گونه ها مانند شکل و قد و قامت و اندازه رشد هستند. تلومرها طی عمر در اثر موتاسیون کوتاه تر می شوند و لذا فعالیت ژن ها و ترمیم سلولی کاسته یا متوقف می شود و در نهایت ارگانیسم می میرد. آنزیمی به نام تلومریز هم با کنترل طول تلومر هم فعالیت آن و هم کوتاه شدن آن را کنترل می کند. اختلال در فعالیت تلومریزها سرطان زا بوده و خود این فرایندها هم باعث مرگنهائی موجود زنده می شوند. تعداد موتاسیون ها در ژنومتلومرها به گونه حیوان بستگی دارد، طوری که تعداد موتاسیون ها در سال در موش های با عمر کوتاه نسبت به انسان و یا حیواناتی که طول عمر زیادتری دارند بسیار زیادتر است. تلومرها و تلومریزها شمشیرهای دولبه ای برای جلوگیری از پیری زودرس، ادامه ی زندگی در طیف گونه، جلوگیری از بیماری هائی مانند سرطان از یک طرف، و از طرف دیگر مرگ حتمی ارگانیسم و ایجاد بسیاری از بیماری ها منجمله سرطان ها است. بعلت پیچیدگی فوق تصور این عوامل، دخالت در تنظیم فعالیت آنها برای افزایش طول عمر تا حال ممکن نشده و از آن جا که دستکاری می تواند بیماری های مختلفی ایجاد کند از نظر اخلاق پزشکی هم منع شده است.
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
👍8❤4👏2💯1
آیا حیوانات، آگاهی و شعور دارند و با هوش مصنوعی خواهیم فهمید چه میگویند؟
بخش بزرگی از علم جانورشناسی در ۶۰ سال گذشته بر این نکته دلالت دارد که ما هوش حیوانات را دستکم گرفتهایم.
آیا هوش حیوانات را میتوان اندازه گیری کرد؟
دیدگاه رایج در مورد هوش حیوانات تمایل زیادی به وجود یک سلسله مراتب دارد و طبیعتاً ما انسانها خود را در صدر قرار آن فهرست میبینیم.
شامپانزهها، آببازسانان (پستانداران دریایی)، فیلها و چند گونه از پرندهها معمولاً بهخاطر عقلشان مورد تحسین قرار میگیرند، در حالی که سایر حیوانات در مراحل زیر در نظر گرفته میشوند.
با این حال، برخی دانشمندان سودمندی چنین سلسله مراتبی را به چالش میکشند و معتقدند که تعریف «هوش» مفهومی دشوار است و حتی آزمایش «عادلانهای» برای سنجش آن وجود ندارد.
اما در بیشتر موارد، اهمیتی ندارد که آنها از درجات مختلفی از هوش برخوردارند یا نه. بلکه مهم این است که آنها در جنبههای مختلف به اندازه کافی هوشمند بودهاند که بتوانند بقا داشته باشند و امیدوارانه در طبیعت رشد کنند.
ما خیلی روی انواع هوشی که خودمان داریم تمرکز میکنیم.
اما حیوانات هوشهای شگفتانگیزی دارند که ما هیچگاه به آنها دسترسی نداریم.
وقتی مشاهده میکنیم که برخی حیوانات از ابزار استفاده میکنند یا برای خود برنامهریزی میکنند، آن وقت دشوار است که استدلال کنیم که آنها فکر نمیکنند. با این حال، ما انسانها این خصیصه را خیلی کمتر به حیوانات رده پایینتر در سلسلهمراتب فکری نسبت میدهیم.
این طرز فکر به طور قابل توجهی بر نحوه رفتار ما با گونههای مختلف حیوانی تأثیر میگذارد برای مثال
همه ناراحت میشوند که شامپانزهها در قفسهای آزمایشگاهی کوچک نگهداری شوند، ولی بسیاری از مردم از خوردن تخممرغهای مرغهایی که در شرایط تنگ مرغداریها نگهداری میشوند، ناراحت نیستند
حیوانات به یکدیگر چه میگویند؟
با پیشرفت فناوری و ابزارهای هوش مصنوعی، در سال ۲۰۲۵، شاهد خواهیم بود که از هوش مصنوعی و ابزارهای یادگیری ماشینی برای درک ارتباطات حیوانات استفاده میشود.
هم اکنون حجم زیادی از دادههای مربوط به آوای حیوانات در حال گرداوری است تا بلکه از طریق هوش مصنوعی بتوان الگوریتمهای زبانی حیوانات را تشخیص داد/یورونیوز
@modern_cogitation
بخش بزرگی از علم جانورشناسی در ۶۰ سال گذشته بر این نکته دلالت دارد که ما هوش حیوانات را دستکم گرفتهایم.
آیا هوش حیوانات را میتوان اندازه گیری کرد؟
دیدگاه رایج در مورد هوش حیوانات تمایل زیادی به وجود یک سلسله مراتب دارد و طبیعتاً ما انسانها خود را در صدر قرار آن فهرست میبینیم.
شامپانزهها، آببازسانان (پستانداران دریایی)، فیلها و چند گونه از پرندهها معمولاً بهخاطر عقلشان مورد تحسین قرار میگیرند، در حالی که سایر حیوانات در مراحل زیر در نظر گرفته میشوند.
با این حال، برخی دانشمندان سودمندی چنین سلسله مراتبی را به چالش میکشند و معتقدند که تعریف «هوش» مفهومی دشوار است و حتی آزمایش «عادلانهای» برای سنجش آن وجود ندارد.
اما در بیشتر موارد، اهمیتی ندارد که آنها از درجات مختلفی از هوش برخوردارند یا نه. بلکه مهم این است که آنها در جنبههای مختلف به اندازه کافی هوشمند بودهاند که بتوانند بقا داشته باشند و امیدوارانه در طبیعت رشد کنند.
ما خیلی روی انواع هوشی که خودمان داریم تمرکز میکنیم.
اما حیوانات هوشهای شگفتانگیزی دارند که ما هیچگاه به آنها دسترسی نداریم.
وقتی مشاهده میکنیم که برخی حیوانات از ابزار استفاده میکنند یا برای خود برنامهریزی میکنند، آن وقت دشوار است که استدلال کنیم که آنها فکر نمیکنند. با این حال، ما انسانها این خصیصه را خیلی کمتر به حیوانات رده پایینتر در سلسلهمراتب فکری نسبت میدهیم.
این طرز فکر به طور قابل توجهی بر نحوه رفتار ما با گونههای مختلف حیوانی تأثیر میگذارد برای مثال
همه ناراحت میشوند که شامپانزهها در قفسهای آزمایشگاهی کوچک نگهداری شوند، ولی بسیاری از مردم از خوردن تخممرغهای مرغهایی که در شرایط تنگ مرغداریها نگهداری میشوند، ناراحت نیستند
حیوانات به یکدیگر چه میگویند؟
با پیشرفت فناوری و ابزارهای هوش مصنوعی، در سال ۲۰۲۵، شاهد خواهیم بود که از هوش مصنوعی و ابزارهای یادگیری ماشینی برای درک ارتباطات حیوانات استفاده میشود.
هم اکنون حجم زیادی از دادههای مربوط به آوای حیوانات در حال گرداوری است تا بلکه از طریق هوش مصنوعی بتوان الگوریتمهای زبانی حیوانات را تشخیص داد/یورونیوز
@modern_cogitation
❤19👍9👏4💯2
20250105
Modern Cogitation
#پرسش_پاسخ با دکتر حسام نوذری _ دکترای بیولوژی
موضوع جلسه پرسش وپاسخ:
گنجینه ژنتیک شما
برگزار شده در گروه: Modern Cogitation
@modern_cogitation
https://www.tg-me.com/+391gv9MMpe9hNTI0
موضوع جلسه پرسش وپاسخ:
گنجینه ژنتیک شما
برگزار شده در گروه: Modern Cogitation
@modern_cogitation
https://www.tg-me.com/+391gv9MMpe9hNTI0
❤11👍4💯3👏1
Modern Cogitation
@modern_cogitation
.
مورچهها و انسانها تنها موجودات در طبیعت هستند که بهطور مداوم حین جابهجایی بارهای بزرگی که بهطور قابل توجهی از ابعاد خودشان بزرگتر است، با یکدیگر همکاری میکنند. پروفسور اوفر فاینرمن و تیمش در مؤسسه علوم وایزمن از این ویژگی مشترک برای انجام رقابت تکاملی جذابی استفاده کردهاند که این سؤال را مطرح میکند: چه کسی در جابهجایی یک بار بزرگ از میان یک هزارتو بهتر عمل خواهد کرد؟
نتایج پژوهش در مجله Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شده است. تیم پژوهشی برای مقایسه عملکرد انسانها و مورچهها، از معمای معروفی به نام «معمای جابجایی پیانو» استفاده کردند. این معما مسئلهای ریاضی است که به نحوهی جابجایی شیء بزرگ و سنگینی مثلاً پیانو در محیط شلوغ یا پیچیده میپردازد. در پژوهش جدید، به جای پیانو به شرکتکنندگان شیء بزرگ T شکلی داده شد. این شیء باید در فضای مستطیلمانندی جابجا میشد. فضا به سه بخش تقسیم شده بود که با دو شکاف باریک به هم وصل میشدند. مورچههایی که برای رقابت با انسانها انتخاب شدند، از گونهی مورچه دیوانه لانگهورن با نام علمی Paratrechina longicornis بودند. این مورچهها شاخکهای بلندی دارند و به خاطر اینکه به طور ناگهانی و به ظاهر بیهدف حرکت میکنند، به مورچه دیوانه معروف هستند.
مورچهها چالش را در سه حالت مختلف انجام دادند: یک مورچه تنها، گروه کوچک شامل ۷ مورچه و گروه بزرگ شامل ۸۰ مورچه. انسانها هم همینطور در سه حالت مختلف این کار را انجام دادند: یک نفر تنها، یک گروه کوچک شامل ۶ تا ۹ نفر و یک گروه بزرگ شامل ۲۶ نفر. برای اینکه مقایسه بین انسانها و مورچهها منصفانهتر باشد، در برخی موارد به انسانها گفته شد نه حرف بزنند و نه با دست یا بدن اشاره کنند. حتی به آنها ماسک و عینک آفتابی داده شد تا نتوانند از چشمها و دهان خود برای ارتباط استفاده کنند.
انسانها بهلطف هوش بالایی که داشتند، در چالش فردی بهتر از مورچهها عمل کردند اما در چالش گروهی، مخصوصاً در گروههای بزرگتر، گروه مورچهها بهتر عمل کردند. گروههای مورچه با برنامهریزی و به صورت هماهنگ حرکت میکردند. آنها حافظهی جمعی داشتند که کمک میکرد در مسیری خاص حرکت کنند و اشتباهات قبلی را تکرار نکنند. انسانها معمولاً دست به انتخابهایی میزدند که در کوتاهمدت خوب به نظر میرسید، اما در طولانیمدت نتیجه مطلوبی نداشت.
#مورچه #تکامل
@modern_cogitation
مورچهها و انسانها تنها موجودات در طبیعت هستند که بهطور مداوم حین جابهجایی بارهای بزرگی که بهطور قابل توجهی از ابعاد خودشان بزرگتر است، با یکدیگر همکاری میکنند. پروفسور اوفر فاینرمن و تیمش در مؤسسه علوم وایزمن از این ویژگی مشترک برای انجام رقابت تکاملی جذابی استفاده کردهاند که این سؤال را مطرح میکند: چه کسی در جابهجایی یک بار بزرگ از میان یک هزارتو بهتر عمل خواهد کرد؟
نتایج پژوهش در مجله Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شده است. تیم پژوهشی برای مقایسه عملکرد انسانها و مورچهها، از معمای معروفی به نام «معمای جابجایی پیانو» استفاده کردند. این معما مسئلهای ریاضی است که به نحوهی جابجایی شیء بزرگ و سنگینی مثلاً پیانو در محیط شلوغ یا پیچیده میپردازد. در پژوهش جدید، به جای پیانو به شرکتکنندگان شیء بزرگ T شکلی داده شد. این شیء باید در فضای مستطیلمانندی جابجا میشد. فضا به سه بخش تقسیم شده بود که با دو شکاف باریک به هم وصل میشدند. مورچههایی که برای رقابت با انسانها انتخاب شدند، از گونهی مورچه دیوانه لانگهورن با نام علمی Paratrechina longicornis بودند. این مورچهها شاخکهای بلندی دارند و به خاطر اینکه به طور ناگهانی و به ظاهر بیهدف حرکت میکنند، به مورچه دیوانه معروف هستند.
مورچهها چالش را در سه حالت مختلف انجام دادند: یک مورچه تنها، گروه کوچک شامل ۷ مورچه و گروه بزرگ شامل ۸۰ مورچه. انسانها هم همینطور در سه حالت مختلف این کار را انجام دادند: یک نفر تنها، یک گروه کوچک شامل ۶ تا ۹ نفر و یک گروه بزرگ شامل ۲۶ نفر. برای اینکه مقایسه بین انسانها و مورچهها منصفانهتر باشد، در برخی موارد به انسانها گفته شد نه حرف بزنند و نه با دست یا بدن اشاره کنند. حتی به آنها ماسک و عینک آفتابی داده شد تا نتوانند از چشمها و دهان خود برای ارتباط استفاده کنند.
انسانها بهلطف هوش بالایی که داشتند، در چالش فردی بهتر از مورچهها عمل کردند اما در چالش گروهی، مخصوصاً در گروههای بزرگتر، گروه مورچهها بهتر عمل کردند. گروههای مورچه با برنامهریزی و به صورت هماهنگ حرکت میکردند. آنها حافظهی جمعی داشتند که کمک میکرد در مسیری خاص حرکت کنند و اشتباهات قبلی را تکرار نکنند. انسانها معمولاً دست به انتخابهایی میزدند که در کوتاهمدت خوب به نظر میرسید، اما در طولانیمدت نتیجه مطلوبی نداشت.
#مورچه #تکامل
@modern_cogitation
👏20👍16❤7💯1🏆1
Modern Cogitation
Photo
.
چرا پسران و دختران تقریبا به تعداد مساوی به دنیا میآیند؟
قسمت اول...
کروموزوم جنسی در انسانها جفت کروموزوم آخر، کروموزومهای ۲۳ هستند. در زنها تمام تخمکها یک کروموزوم جنسی X دارند و جنین همیشه کروموزوم X از مادر دریافت میکند. اما کروموزومهای جنسی مردان XY است. هنگامی که یک اسپرم، تخمک را بارور میکند، کروموزوم جنسی که اسپرم حامل آن است، جنس کودک را تعیین میکند. پس جنینهایی که یک X از مادر و X دیگری از پدر دریافت میکنند دختر خواهند بود و جنینهایی که اسپرم Y را دریافت میکنند به صورت پسر رشد میکنند. بنابراین نسبت یکبهیک XY در اسپرم باید نسبت یکبهیک دختر و پسر را ایجاد کند.
چرا باید نسبت جنسی ۱:۱ باشد؟ در عمل، شما به تعداد مساوی نر و ماده برای تولیدمثل نیاز ندارید. تعداد کمی از نرها میتوانند با چند ماده جفت شوند و آنها را بارور کنند. در واقع، برای بسیاری از حیوانات، نسبت جنسی نابرابر معمولتر است. برای مثال، در مورد موش کیسهدار استوارت (Antechinus stuartii)، محققان با شمارش تعداد نوزادان نر و ماده در بدو تولدشان دریافتند که تنها ۳۲ درصد از فرزندان، نر هستند. پس عدم تعادل به دلیل مرگ نوزادان نر پس از تولد نیست، بلکه از همان ابتدا وجود دارد. بسیاری از گونههای پرندگان دارای نسبتهای جنسی متفاوت با ۱:۱ هستند و برخی از آنها سازگاریهای خاصی را دارند که با نیازهای اکولوژیکیشان مطابقت دارد. به عنوان مثال، دومین جوجهی پرندهی کوکابورا (Dacelo) که از تخم خارج میشود، معمولاً شانس بقای کمتری دارد و اغلب ماده است، زیرا احتمال زندهماندن این جنس بیشتر است.
همچنین سیستمهایی وجود دارند که شامل کروموزومهای جنسی غیراستاندارد هستند. به عنوان مثال، برخی از پستانداران قطبی و برخی جوندگان خاص، یک کروموزوم X جهشیافته دارند و مادههای XY بارور را تشکیل میدهد یا یک نسخهی جهشیافته از SRY یا همان ژن تعیینکنندهی مردانه به درستی عمل نمیکند. در این گونهها، مادهها غالب هستند که برای پستاندارانی که باید در فصل کوتاه تابستان تولیدمثل خود را تکمیل کنند، سودمند است. حشرات برخی از شدیدترین نمونههای نسبت جنسی نابرابر را دارند. به عنوان مثال، یک نوع هیره (mite) به ازای هر ۱ نر، ۱۵ ماده تولید میکند. در بسیاری از گونههای مگس میوه، ۹۵ درصد اسپرمها حامل کروموزوم X هستند که به تولد فرزندانی منجر میشود که عمدتاً ماده هستند.
ادامه دارد...
@modern_cogitation
چرا پسران و دختران تقریبا به تعداد مساوی به دنیا میآیند؟
قسمت اول...
کروموزوم جنسی در انسانها جفت کروموزوم آخر، کروموزومهای ۲۳ هستند. در زنها تمام تخمکها یک کروموزوم جنسی X دارند و جنین همیشه کروموزوم X از مادر دریافت میکند. اما کروموزومهای جنسی مردان XY است. هنگامی که یک اسپرم، تخمک را بارور میکند، کروموزوم جنسی که اسپرم حامل آن است، جنس کودک را تعیین میکند. پس جنینهایی که یک X از مادر و X دیگری از پدر دریافت میکنند دختر خواهند بود و جنینهایی که اسپرم Y را دریافت میکنند به صورت پسر رشد میکنند. بنابراین نسبت یکبهیک XY در اسپرم باید نسبت یکبهیک دختر و پسر را ایجاد کند.
چرا باید نسبت جنسی ۱:۱ باشد؟ در عمل، شما به تعداد مساوی نر و ماده برای تولیدمثل نیاز ندارید. تعداد کمی از نرها میتوانند با چند ماده جفت شوند و آنها را بارور کنند. در واقع، برای بسیاری از حیوانات، نسبت جنسی نابرابر معمولتر است. برای مثال، در مورد موش کیسهدار استوارت (Antechinus stuartii)، محققان با شمارش تعداد نوزادان نر و ماده در بدو تولدشان دریافتند که تنها ۳۲ درصد از فرزندان، نر هستند. پس عدم تعادل به دلیل مرگ نوزادان نر پس از تولد نیست، بلکه از همان ابتدا وجود دارد. بسیاری از گونههای پرندگان دارای نسبتهای جنسی متفاوت با ۱:۱ هستند و برخی از آنها سازگاریهای خاصی را دارند که با نیازهای اکولوژیکیشان مطابقت دارد. به عنوان مثال، دومین جوجهی پرندهی کوکابورا (Dacelo) که از تخم خارج میشود، معمولاً شانس بقای کمتری دارد و اغلب ماده است، زیرا احتمال زندهماندن این جنس بیشتر است.
همچنین سیستمهایی وجود دارند که شامل کروموزومهای جنسی غیراستاندارد هستند. به عنوان مثال، برخی از پستانداران قطبی و برخی جوندگان خاص، یک کروموزوم X جهشیافته دارند و مادههای XY بارور را تشکیل میدهد یا یک نسخهی جهشیافته از SRY یا همان ژن تعیینکنندهی مردانه به درستی عمل نمیکند. در این گونهها، مادهها غالب هستند که برای پستاندارانی که باید در فصل کوتاه تابستان تولیدمثل خود را تکمیل کنند، سودمند است. حشرات برخی از شدیدترین نمونههای نسبت جنسی نابرابر را دارند. به عنوان مثال، یک نوع هیره (mite) به ازای هر ۱ نر، ۱۵ ماده تولید میکند. در بسیاری از گونههای مگس میوه، ۹۵ درصد اسپرمها حامل کروموزوم X هستند که به تولد فرزندانی منجر میشود که عمدتاً ماده هستند.
ادامه دارد...
@modern_cogitation
👍17❤7💯3
Modern Cogitation
Photo
.
چرا پسران و دختران تقریبا به تعداد مساوی به دنیا میآیند؟
قسمت دوم و پایانی
اگر نسبت جنسی تا این حد انعطافپذیر است، چرا انسانها و بسیاری از پستانداران نسبت ۱:۱ را حفظ میکنند؟ رونالد فیشر، آماردان معروف بریتانیایی، پیشنهاد کرد که نسبت جنسی خودبهخودی تصحیح میشود و به ۱:۱ گرایش دارد، مگر اینکه نیروهای تکاملی وجود داشته باشند که نسبت را تغییر دهند.
استدلال ساده است. با توجه به اینکه هر نوزاد باید یک مادر و یک پدر داشته باشد، اگر کمبودی در یک جنس وجود داشته باشد، والدین جنس نادرتر نسبت به والدین جنس رایج نوهی بیشتری خواهند داشت. به عنوان مثال، اگر جنس مذکر از جنس ماده نادرتر باشد، والدینی که بهطور تصادفی تعداد پسرهای بیشتری دارند، نوههای بیشتری نسبت به والدینی که بیشتر دختر دارند، خواهند داشت. این باعث تقویت ژنهای مولد پسر میشود و به تدریج این نسبت را به تعادل باز میگرداند. پس ژنهای مولد پسر تا رسیدن به برابری تقویت میشوند.
در مطالعهی جدید، سیلینگ سونگ و جینجی ژانگ از دانشگاه میشیگان، یک بررسی جامع از مجموعههای عظیم دادههای انسانی از بریتانیا انجام دادند و دو واریانت ژنتیکی را شناسایی کردند که بر نسبت جنسی تأثیر میگذاشتند، اما به نظر نمیرسید که ازطریق خانوادهها منتقل شوند. برخی از خانوادهها دارای واریانت ژنی برای تولید پسر بیشتر از دختر هستند، اما خانوادههای دیگر بیشتر از پسر، دختر به دنیا میآورند. تحلیل نشان میدهد که تنوع بالا (تغییرات طبیعی و تصادفی در نسبتهای جنسی در بین خانوادههای مختلف) بخشی از مشکل برای نشاندادن هرگونه سوگیری سیستماتیک است.
احتمال دیگر برای دلیل نسبت یکبهیکی این است که انسانها با محدودیتهای تکاملی خاصی روبرو هستند. شاید تمایل انسان به تکهمسری فشار تکاملی بیشتری را بر انسانها وارد کند تا به اصل فیشر پایبند باشند به گونهای که در مورد سایر گونههای جانوری صدق نمیکند.
@modern_cogitation
چرا پسران و دختران تقریبا به تعداد مساوی به دنیا میآیند؟
قسمت دوم و پایانی
اگر نسبت جنسی تا این حد انعطافپذیر است، چرا انسانها و بسیاری از پستانداران نسبت ۱:۱ را حفظ میکنند؟ رونالد فیشر، آماردان معروف بریتانیایی، پیشنهاد کرد که نسبت جنسی خودبهخودی تصحیح میشود و به ۱:۱ گرایش دارد، مگر اینکه نیروهای تکاملی وجود داشته باشند که نسبت را تغییر دهند.
استدلال ساده است. با توجه به اینکه هر نوزاد باید یک مادر و یک پدر داشته باشد، اگر کمبودی در یک جنس وجود داشته باشد، والدین جنس نادرتر نسبت به والدین جنس رایج نوهی بیشتری خواهند داشت. به عنوان مثال، اگر جنس مذکر از جنس ماده نادرتر باشد، والدینی که بهطور تصادفی تعداد پسرهای بیشتری دارند، نوههای بیشتری نسبت به والدینی که بیشتر دختر دارند، خواهند داشت. این باعث تقویت ژنهای مولد پسر میشود و به تدریج این نسبت را به تعادل باز میگرداند. پس ژنهای مولد پسر تا رسیدن به برابری تقویت میشوند.
در مطالعهی جدید، سیلینگ سونگ و جینجی ژانگ از دانشگاه میشیگان، یک بررسی جامع از مجموعههای عظیم دادههای انسانی از بریتانیا انجام دادند و دو واریانت ژنتیکی را شناسایی کردند که بر نسبت جنسی تأثیر میگذاشتند، اما به نظر نمیرسید که ازطریق خانوادهها منتقل شوند. برخی از خانوادهها دارای واریانت ژنی برای تولید پسر بیشتر از دختر هستند، اما خانوادههای دیگر بیشتر از پسر، دختر به دنیا میآورند. تحلیل نشان میدهد که تنوع بالا (تغییرات طبیعی و تصادفی در نسبتهای جنسی در بین خانوادههای مختلف) بخشی از مشکل برای نشاندادن هرگونه سوگیری سیستماتیک است.
احتمال دیگر برای دلیل نسبت یکبهیکی این است که انسانها با محدودیتهای تکاملی خاصی روبرو هستند. شاید تمایل انسان به تکهمسری فشار تکاملی بیشتری را بر انسانها وارد کند تا به اصل فیشر پایبند باشند به گونهای که در مورد سایر گونههای جانوری صدق نمیکند.
@modern_cogitation
💯12👍10❤4🏆2
قشر_مغز_ادموند_تی_رالز_آوای_بوف_AVAYEBUF.pdf
82.3 MB
کتاب قشر مغز؛ اصول کار
نویسنده : ادموند تی. رالز
💱 مترجم: دکتر تقی کیمیایی اسدی
سال: ۲۰۲۵ (ترجمه)
چاپ/پخش : آکسفورد پرس | (در نسخه ترجمه آوای بوف)
۱۵۰۴ برگ
PDF
@modern_cogitation
https://www.tg-me.com/+391gv9MMpe9hNTI0
نویسنده : ادموند تی. رالز
💱 مترجم: دکتر تقی کیمیایی اسدی
سال: ۲۰۲۵ (ترجمه)
چاپ/پخش : آکسفورد پرس | (در نسخه ترجمه آوای بوف)
۱۵۰۴ برگ
@modern_cogitation
https://www.tg-me.com/+391gv9MMpe9hNTI0
🏆16❤8👏3👍2💯2
Modern Cogitation
قشر_مغز_ادموند_تی_رالز_آوای_بوف_AVAYEBUF.pdf
کتاب قشر مغز در اصل اصول کامپیوتی یا محاسباتی و فرمول بندی ریاضی بعضی از فرایندهای مغز را شرح می دهد که اساس سازه های کامپیوتری و هوش مصنوعی هستند که سعی می شود از مغز کپی کنند. نویسنده بیش از هر کسی در تاریخ علم مقاله و کتاب نوشته و در رده بندی تاریخی دانشمندان رتبه ۱۵ را دارد. بنظر من هیچ کس به اندازه او به عمیقترین سطح شناسائی مغز نرسیده است. بیش از هر کسی از مطالعه ی کتابهای او آموختم. عملا در هر کتابی که نوشته یا ترجمه کرده ام رفرانس هائی از این دانشمند ارجمند وجود دارند. خواندن آن را بویژه برای دست اندرکاران وعلاقمندان به سطح فیزیک الکترونیکی و الکتریکی مغز توصیه می کنم. کسانی هم که هنوز به دوگانگی های گوناگون در مغز باور دارند مفید واقع می شود تا بدانند مغز منحصرا یک دستگاه الکتروشیمیائی است و در هیچ جای آن پدیده ی غیرالکتریکی برپا نمی شود. تا حدی زیربنای الکتریکی بیماری های شایع روانشناسی هم در کتاب هست و نگاه کوتاهی به نظریه آگاهی هم دارد که بسیار جالب است و گویاتر از همه نظریات براساس فرگشت شبکه های افزایش یابنده مغز هستند که چندین بار آنها را شرح داده ام.
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
دکتر کیمیایی اسدی
@modern_cogitation
❤19👍4
Modern Cogitation
Photo
بهرهگیری از قدرت بینایی زبان موشها برای درمان بیماریهای عصبی
شماری از دانشمندان آمریکایی با شناخت مسیر عصبی که حرکت زبان را برای رسیدن به اهداف لمسی در موشها کنترل میکند، امیدوار اند به درمانهای بهتری برای بیماریهای اختلالات عصبی برسند.
به گزارش گروه علمی ایرنا، موشها با استفاده از زبان خود اشیای لمسی را تشخیص میدهند. جویدن نان شیرینی حین خواندن اخبار صبحگاهی، صحبت کردن حین رانندگی، بیرون آوردن تکهای از غذا که بین دو دندان گیر کرده همه با هماهنگی زبان و مغز و بدون توجه آگاهانه انسانها انجام میشود؛ اما مسیر دقیق عصبی این هماهنگی در مغز تا کنون و تا حد زیادی ناشناخته مانده است.
اکنون، شماری از دانشمندان دانشگاه خصوصی کرنل در نیویورک آمریکا مسیر عصبی را شناسایی کردهاند که موشها برای هدایت زبان به سمت اهداف با قابلیت لمس از آن استفاده میکنند؛ کولیکولوس برتر یا همان ناحیهای در مغز که پستانداران از آن برای هدایت نگاه خود به سمت اهداف بصری کمک میگیرند.
جسی گلدبرگ، استاد رشته زیستشناسی عصبی و رفتارشناسی در دانشکده علوم و هنر دانشگاه کرنل و نویسنده ارشد این مطالعه گفت: ماهیت کنترل جنبشی، نظارت بر رفتار درلحظه است تا تنظیمات همزمان محقق شود. این تنظیمات در مغز خودکار هستند، اما بر اثر انواع بیماریها ممکن است کارایی خود را از دست داده و آسیب ببینند.
وی گفت: اگر قابلیت حس لامسه و بازخورد آن را از زبان انسان حذف کنیم، گفتار نامفهوم میشود و قدرت بلع بهم میخورد. علت شماره یک مرگ و میر در برخی بیماریهای عصبی؛ مانند پارکینسون، دیستونی (بدقوامی ماهیچه) یا اسکلروز جانبی آمیوتروفیک، ذات الریه ریوی یا استنشاقی است. زیرا با کنترل ضعیف زبان، فرد توان کنترل خوب و درست غذا و آب را ندارد و به طور تصادفی آنها را استنشاق میکند و خفه میشود. شناسایی این مسیر سرنخی برای بهبود درمان اختلالات عصبی است.
بیشتر بخشهای مغز به کنترل جنبشی اختصاص دارد؛ مانند جویدن و رسیدن به یک فنجان بدون نگاه کردن. اما سازوکار بازخوردهای لمسی در اندامها از جمله در زبان تا حد زیادی ناشناخته مانده است، زیرا مشاهده آن دشوار است. فناوریهای جدید از جمله دوربینهای پرسرعت و یادگیری ماشینی به محققان امکان را میدهد تا ارتباطات جدید برقرار کنند.
چند سال پیش، محققان دانشگاه کرنل روشی را برای مطالعه کنترل جنبشی در محل در موشها با تمرکز بر زبان آنها هنگام لیسیدن آب از یک منبع آب طراحی کردند. آنها متوجه شدند موشها به شکل دورهای آب میخورند مثلا در هر ثانیه شش تا هشت بار به منبع آب لیس میزنند.
محققان این موضوع را با استفاده از یک الگوریتم یادگیری عمیق برای تجزیه و تحلیل ساعتها فیلم ویدئویی گرفته شده با دو تصویر در هر میلی ثانیه به نتایج این یافته رسیدند که در موشها، یک معماری بسیار حفاظت شده از مغز وجود دارد و معمولا دستاوردهایی در این سطح بعدا قابل بررسی و شاید تعمیم به انسان باشد.
این دستاورد همچنین راههایی را برای تحقیق در مطالعات مرتبط با گفتار، استفاده پیچیده دیگری از کنترل زبان با هدایت لمسی و رباتیک هوشمند مصنوعی باز میکند.
https://news.cornell.edu/stories/2025/01/mice-use-their-tongues-see-tactile-targets
@modern_cogitation
شماری از دانشمندان آمریکایی با شناخت مسیر عصبی که حرکت زبان را برای رسیدن به اهداف لمسی در موشها کنترل میکند، امیدوار اند به درمانهای بهتری برای بیماریهای اختلالات عصبی برسند.
به گزارش گروه علمی ایرنا، موشها با استفاده از زبان خود اشیای لمسی را تشخیص میدهند. جویدن نان شیرینی حین خواندن اخبار صبحگاهی، صحبت کردن حین رانندگی، بیرون آوردن تکهای از غذا که بین دو دندان گیر کرده همه با هماهنگی زبان و مغز و بدون توجه آگاهانه انسانها انجام میشود؛ اما مسیر دقیق عصبی این هماهنگی در مغز تا کنون و تا حد زیادی ناشناخته مانده است.
اکنون، شماری از دانشمندان دانشگاه خصوصی کرنل در نیویورک آمریکا مسیر عصبی را شناسایی کردهاند که موشها برای هدایت زبان به سمت اهداف با قابلیت لمس از آن استفاده میکنند؛ کولیکولوس برتر یا همان ناحیهای در مغز که پستانداران از آن برای هدایت نگاه خود به سمت اهداف بصری کمک میگیرند.
جسی گلدبرگ، استاد رشته زیستشناسی عصبی و رفتارشناسی در دانشکده علوم و هنر دانشگاه کرنل و نویسنده ارشد این مطالعه گفت: ماهیت کنترل جنبشی، نظارت بر رفتار درلحظه است تا تنظیمات همزمان محقق شود. این تنظیمات در مغز خودکار هستند، اما بر اثر انواع بیماریها ممکن است کارایی خود را از دست داده و آسیب ببینند.
وی گفت: اگر قابلیت حس لامسه و بازخورد آن را از زبان انسان حذف کنیم، گفتار نامفهوم میشود و قدرت بلع بهم میخورد. علت شماره یک مرگ و میر در برخی بیماریهای عصبی؛ مانند پارکینسون، دیستونی (بدقوامی ماهیچه) یا اسکلروز جانبی آمیوتروفیک، ذات الریه ریوی یا استنشاقی است. زیرا با کنترل ضعیف زبان، فرد توان کنترل خوب و درست غذا و آب را ندارد و به طور تصادفی آنها را استنشاق میکند و خفه میشود. شناسایی این مسیر سرنخی برای بهبود درمان اختلالات عصبی است.
بیشتر بخشهای مغز به کنترل جنبشی اختصاص دارد؛ مانند جویدن و رسیدن به یک فنجان بدون نگاه کردن. اما سازوکار بازخوردهای لمسی در اندامها از جمله در زبان تا حد زیادی ناشناخته مانده است، زیرا مشاهده آن دشوار است. فناوریهای جدید از جمله دوربینهای پرسرعت و یادگیری ماشینی به محققان امکان را میدهد تا ارتباطات جدید برقرار کنند.
چند سال پیش، محققان دانشگاه کرنل روشی را برای مطالعه کنترل جنبشی در محل در موشها با تمرکز بر زبان آنها هنگام لیسیدن آب از یک منبع آب طراحی کردند. آنها متوجه شدند موشها به شکل دورهای آب میخورند مثلا در هر ثانیه شش تا هشت بار به منبع آب لیس میزنند.
محققان این موضوع را با استفاده از یک الگوریتم یادگیری عمیق برای تجزیه و تحلیل ساعتها فیلم ویدئویی گرفته شده با دو تصویر در هر میلی ثانیه به نتایج این یافته رسیدند که در موشها، یک معماری بسیار حفاظت شده از مغز وجود دارد و معمولا دستاوردهایی در این سطح بعدا قابل بررسی و شاید تعمیم به انسان باشد.
این دستاورد همچنین راههایی را برای تحقیق در مطالعات مرتبط با گفتار، استفاده پیچیده دیگری از کنترل زبان با هدایت لمسی و رباتیک هوشمند مصنوعی باز میکند.
https://news.cornell.edu/stories/2025/01/mice-use-their-tongues-see-tactile-targets
@modern_cogitation
Cornell University
Mice use their tongues to ‘see’ tactile targets
Cornell scientists have identified the neural pathway mice use to direct the tongue to tactile targets: the superior colliculus, the same brain region that primates – including humans – use to direct their gaze to visual targets.
❤8👍7💯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❤28👍3💯1🏆1