This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ایلان ماسک:
«محصول بعدی ما، Blindsight، به کسانی که بینایی خود را به طور کامل از دست دادهاند، از جمله کسانی که چشم یا عصب بینایی خود را از دست دادهاند، یا شاید هرگز ندیدهاند، یا حتی از بدو تولد نابینا بودهاند، این امکان را میدهد که دوباره ببینند.»
@modiriran مدیران ایران 🕊
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from رهآورد مدیریت
#مسئولیت_اجتماعی
📚برای دریافت کتاب صوتی «گزینهی ب» روی لینک زیر بزنید.
✍️شریل سندبرگ و آدام گرانت
🎧برای سفارش روی لینک کانال اختصاصی بزنید:
🔗 https://www.tg-me.com/+16o2D3jivIU4NDVk
📚برای دریافت کتاب صوتی «گزینهی ب» روی لینک زیر بزنید.
✍️شریل سندبرگ و آدام گرانت
🎧برای سفارش روی لینک کانال اختصاصی بزنید:
🔗 https://www.tg-me.com/+16o2D3jivIU4NDVk
میخ طویله
من میخ طویله فروش بودم، ولی چند سالی بود که کارم کساد شده بود و من چون کار دیگری بلد نبودم فقط تولید میکردم، کل مغازه و انبارم پرشده بود از میخ طویله. یکروز که مشغول بازی یکقلدوقل با میخ طویلههایم بودم، پیرمردی که از کنار مغازه رد میشد با دیدن من گفت: «چی شده چرا زانوی غم بغل کردی؟» گفتم: «تنها چیزی که واسه بغل کردن دارم همینه، ولی خب اینهمه میخ طویله مونده روی دستم تو بودی خوشحالی میکردی؟» پیردانا گفت: «تاده دقیقه دیگه برمیگردم» ده دقیقه بعد کل شهر جلوی مغازه و انبارم صف کشیده بودند و میخ طویله میخریدند، در عرض یکماه قیمت میخ طویله از خود طویله گرانتر شد و هرکدام از مردم کلی میخ طویله انبار کردند. چندوقت بعد بهسراغ پیرمرد رفتم و پرسیدم: «چطوری اونهمه آدمو آوردی جلوی مغازهم؟» پیرمرد خندید و گفت: «هیچی، فقط رفتم توبازار و یه کلمه گفتم قحطی میخ طویله اومده»
داود_نجفی
نقل از : صفحه #شهرونگ (روزنامه شهروند) ● دوشنبه 9 مهر 1397
@modiriran مدیران ایران 🕊
من میخ طویله فروش بودم، ولی چند سالی بود که کارم کساد شده بود و من چون کار دیگری بلد نبودم فقط تولید میکردم، کل مغازه و انبارم پرشده بود از میخ طویله. یکروز که مشغول بازی یکقلدوقل با میخ طویلههایم بودم، پیرمردی که از کنار مغازه رد میشد با دیدن من گفت: «چی شده چرا زانوی غم بغل کردی؟» گفتم: «تنها چیزی که واسه بغل کردن دارم همینه، ولی خب اینهمه میخ طویله مونده روی دستم تو بودی خوشحالی میکردی؟» پیردانا گفت: «تاده دقیقه دیگه برمیگردم» ده دقیقه بعد کل شهر جلوی مغازه و انبارم صف کشیده بودند و میخ طویله میخریدند، در عرض یکماه قیمت میخ طویله از خود طویله گرانتر شد و هرکدام از مردم کلی میخ طویله انبار کردند. چندوقت بعد بهسراغ پیرمرد رفتم و پرسیدم: «چطوری اونهمه آدمو آوردی جلوی مغازهم؟» پیرمرد خندید و گفت: «هیچی، فقط رفتم توبازار و یه کلمه گفتم قحطی میخ طویله اومده»
داود_نجفی
نقل از : صفحه #شهرونگ (روزنامه شهروند) ● دوشنبه 9 مهر 1397
@modiriran مدیران ایران 🕊