Telegram Web Link
1. شب های تنهایی:

باید به حال خود بگریم یا بخندم؟
وقتی که مجبورم بمانم، دل ببندم
با آسمان بیگانه‌ام، ای بال! بگذار
چندی به ظرف آب و دانم دل ببندم

وقتی خیابان های بی پایان تهران
از پای بی‌پروای من ترسی ندارند
باید برای لمس مفهوم "رسیدن"
تنها به پایان توانم دل ببندم!
.
.
2. امشب که می‌آیی:

امشب که بر دنیای هر شب چشم بستم
در چشم های تو جهانی تازه دیدم
من در تمام عمر خود دل کندم اما
امشب که می‌آیی بر آنم دل ببندم

دلمُرده‌ای بودم که دلبرهای دنیا
خروارها سنگ از دلم بردند، اما
وقتی تو را دیدم جهانم زیر و رو شد
احساس کردم می‌توانم دل ببندم

ای میوه‌ی همواره از دستان من دور!
محصول پیوند انار و سیب و انگور!
با دست‌های "تن" تو را چیدن محال است
باید به دستان روانم دل ببندم...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔹️فروتنی و توانایی پذیرفتن اشتباه و گوش سپردن به پند مخالفان از اسباب بزرگی است. صفتی که در بزرگان این روزگار هیچ دیده نمی‌شود!

🔹️سعدی در بوستان، حکایتی از مولا علی(ع) نقل می‌کند که روزی کسی پرسشی نزد ایشان می‌برد و مولا پاسخ می‌دهند و شخص دیگری که در مجلس حضور دارد نظر ایشان را صحیح نمی‌داند. حضرت از اشکال گیرنده می‌خواهند که نظر خود را بگوید:

نرنجید از او حیدر نامجوی
بگفت: ار تو دانی از این بِه بگوی

مرد نظرش را می‌گوید و اتفاقا حضرت سخن او را می‌پسندد و متواضعانه بر خطای خود اقرار می کند:

پسندید از او شاه مردان جواب
که من بر خطا بودم او بر صواب!

🔹️نمی‌دانم که این داستان سند تاریخی دارد یا زائیده‌ی خیال سعدی است. دوستان فرهیخته‌ی همراهم در این کانال اگر سندی برای این حکایت می شناسند لطف کنند و معرفی کنند. به هر حال بسیاری از حکایات بوستان را سعدی خود ساخته است برای رسیدن به نتیجه‌‌ای که در نظر دارد. اما آنچه مسلّم است این است که چنین رفتار و مَنِشی از بزرگی چون علی بر می‌آید و از آنها که کوچکند و احساس ضعف شخصیت می‌کنند برنیامده است و نمی‌آید و نخواهد آمد. سعدی نیز در ادامه‌ی حکایت می‌گوید که اگر امروز بود چه بلاها که بر سر آن اشکال گیرنده نمی‌آوردند:

گر امروز بودی، خداوند جاه
نکردی خود از کبر در وی نگاه
به در کردی از بارگه حاجبش
فرو کوفتندی به ناواجبش
که من‌بعد بی‌آبرویی مکن!
ادب نیست پیش بزرگان سخن!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
Audio
🔹️که من بر خطا بودم او بر صواب...

🔹️حکایت رفتار متواضعانه‌ی مولا علی(ع) آنگاه که نظر کسی را در مسئله‌‌ای شایسته تر از نظر خود می‌یابد...

#بوستان_سعدی
@mohammadrezataheri
محمدرضا طاهری
🔹️فروتنی و توانایی پذیرفتن اشتباه و گوش سپردن به پند مخالفان از اسباب بزرگی است. صفتی که در بزرگان این روزگار هیچ دیده نمی‌شود! 🔹️سعدی در بوستان، حکایتی از مولا علی(ع) نقل می‌کند که روزی کسی پرسشی نزد ایشان می‌برد و مولا پاسخ می‌دهند و شخص دیگری که در مجلس…
درباره‌ی حکایت سعدی از امیر مومنان(ع) در بوستان، دوست گرامی آقای سهیل یاری گلدره و همچنین آقای داوود جاور، مقاله‌ای به قلم آقای جویا جهانبخش برایم فرستادند که به مجادلات تاریخی بر سر همین حکایت پرداخته است و خواندنی است. گویا این حکایت زائیده‌ی خیال سعدی نبوده است و پیش از بوستان در کتاب احیاء العلوم‌الدین غزالی و چند منبع دیگر نیز نقل شده است. لکن نویسنده‌ی مقاله در اصلالت سند اولیه تردید نموده است و البته خداوند آگاه تر است!

مقاله‌ی آقای جویا جهانبخش👇
Forwarded from مجمع پریشانی (سهیل یاریِ گُل‌دَرِّه)
یکی_مشکلی_برد_پیش_علی_جناب_جهانبخش.pdf
1.3 MB
▪️عنوان مقاله: ریشه‌جویی و پیشینه‌کاوی حکایتی از بوستان سعدی (کسی مشکلی برد پیش علی...)
▪️نویسنده: جویا جهان‌بخش
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD7Fssu7AgJ7o97tgw
روزگار ماست، لوطی‌کُش تر از آن روزگاری نیست!
دشنه از نامرد خوردن، مَرد مُردن، افتخاری نیست!

روزگار ماست، سرها را به زیر گِل فرو کردند
راستگویان را برای سرفرازی هیچ داری نیست

شعر گفتی یا رجز خواندی که اینگونه پریشانند؟
بر سر بی مایگان همسنگ آهِ تو هواری نیست!

دست ترسویی دهان شعرهایت را گرفت اما
از نفس‌هایت که آتش می‌زند راه فراری نیست

ما زمین خوردیم و می‌خندیم، زیرا خوب می‌دانیم
استخوان را نیز چون دل، بی "شکستن" اعتباری نیست

روزگار ماست! می دانی چه می‌گویم برادر جان
کُنده را از ریشه بر کن، این زمستان را بهاری نیست...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔴امسال نیز از عرضه‌ی کتابهای من در نمایشگاه کتاب جلوگیری شده است.
سایت نبض هنر امکان تهیه آنلاین این آثار را بدون هزینه ارسال، از لینک زیر فراهم نموده است:
http://nabzehonar.com/mohammadrezataheri
■ آن‌که سانسور می‌کند از خودش در وحشت است. از افشای حقیقت می‌ترسد، چراکه خودش فریب و دروغی بیش نیست. سانسور سد مطمئنی‌ست در برابر نفوذ اندیشه‌های سازنده که هر حکومتِ مطلقه‌یی ناگزیر از آن در وحشت است.
Forwarded from اتچ بات
🎵 نوای پیانوی شادروان #ناصر_چشم_آذر را بشنوید به همراه غزلی؛

من از خود نیمه ای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه‌ی دیوانه‌ی من آشنا کردی...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
@mohammadrezataheri
🔹️یکی از تخصص های برخی، مصادره کردن مرده‌هاست! وقتی کسی می‌میرد و دیگر زبان ندارد که نظرات خودش را بیان کند به راحتی می‌توان به جای او حرف زد و خود را به او چسباند. با این روش، بی‌ربط ترین آدم ها از نظر اندیشه و منش و رفتار، می توانند خودشان را نزدیک ترین فرد به کسی که دستش از دنیا کوتاه است جلوه دهند. اگر از اتفاق، عکسی هم با او داشته باشند که دیگر نور علی نور است!

🔹️نمونه‌‌ی بارز این پدیده در فضای شعر امروز، مصادره‌ی #حسین_منزوی است. منزوی دو ویژگی مشخص داشت:

🔹️۱. شعرش استوار و فخیم و زبان آور بود و منزه از مضامین سانتی‌مانتال و سطحی. او اگرچه شاعر عشق بود اما هیچگاه از درد جامعه و مردم خود غافل نمی‌شد. دیوان منزوی را که ورق بزنیم جا به جا به غزل‌هایی بر می خوریم که به صراحت بر ظالمان تاخته است و جانب مردمان ستمدیده را گرفته است.

ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم
با شب به استعاره و ایما سخن مگو!

🔹️۲. حسین منزوی با دستگاه های فرهنگی و تریبون های رسمی و نهادهای قدرت هیچگونه ارتباطی نداشت. نه در صدا و سیما جایی داشت، نه در وزارت ارشاد و حوزه هنری و جاهای دیگر. او حتی از جانب بسیاری از شاعران همروزگار خود نیز طرد شده بود، زیرا حاضر نبود به هیچ قیمتی از معیارهای بلند ادبی‌اش کوتاه بیاید و به هوای آنکه از این و آن تایید بگیرد و تعریف بشنود هر بی‌مایه‌ای را تایید کند و مجیز هر بی‌هنری را بگوید.

🔹️اما طنز روزگار را ببینید؛ در این چهارده سالی که از مرگ منزوی گذشته است، همان‌هایی که هر بلایی بر سر مردم جامعه‌شان بیاید تنها برای دختر همسایه شعر می‌گویند، همان‌هایی که غزل‌های سُست و سانتی‌مانتال و تینیجری منتشر می‌‌کنند، همان‌هایی که در تمام برنامه های دولتی شعر حضور همه جانبه دارند و از این راه نانی در روغن فرو برده اند، همان ها بیش از همگان منزوی‌ منزوی کرده‌اند!

🔹️گاهی با خود تصور می‌کنم که جسم بی جان حسین منزوی زیر آن سنگ قبر مهجور در زنجان، همچنان زیر لب زمزمه می‌کند که:

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من
خدا به نیمه‌ای از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس‌های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می‌زنید اما
بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من
نه در تبرّیِ من نیز بیم رسوایی‌است؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما ورید از من!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
هرکه رفت و هرکه آمد، بی‌پناهان مردم‌اند
الغرض؛ قربانی دعوای شاهان مردم‌اند!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
#عاشقانه


گم کرده‌ای خود را؟ مرا در خویش پیدا کن!
در چشم من بنشین شکوهت را تماشا کن

با پای من هرجا که می‌خواهی قدم بگذار
با چشم‌هایم گریه بر احوال دنیا کن

نزدیک کن انگشت‌هایت را به لب‌هایم
با دست من سنجاق از گیسوی خود وا کن

بسپار دستت را به دستانم بدون ترس
بگذار سر بر شانه‌ام آرام لالا کن!

روزی در آغوشم به رازم دست خواهی یافت
آرام ننشین، مثل من امروز و فردا کن!

سرو منی، آیینه‌ای همتای قدّت نیست
در شعر من زیبایی خود را تماشا کن!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
🔹️فردوسی بزرگ در تراژدی تلخ رستم و سهراب، نخستین‌ شبی که سپاه ایران مقابل تورانیان صف می‌کشد را چنین تصویر می‌کند:

چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر دشت لشکر کشید!

🔹️در نگاه اول شاید این بیت درخشان، تنها تصویری باشد برای پایان روز و آغاز شب. اما نیک که بنگریم این دشتِ شب زده‌ای که فردوسی می‌گوید همان روزگار نابکاری است که تیغ پدر را آنگونه هدایت می‌کند که در آخر کار سر از پهلوی پسر در آورد!

🔹️شب تیره بر دشت لشکر کشید... چقدر مثل زندگی و زمانه‌ی ماست! شب از همه سو به ما لشکر کشیده است و هیچ بویی از هیچ صبحی به مشام نمی‌آید. معلوم نیست کدام خورشید از جهانمان ناپدید شده است که گرفتار چنین شبی شده‌ایم. یاد شعر آیه‌های زمینی فروغ افتادم:

خورشید مُرده بود
و هیچکس نمی‌دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب‌ها گریخته، "ایمان" است!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
پریشان می‌کنم عیش تو را، من ساز ناکوکم
به شادی‌های بعد از آن همه اندوه مشکوکم

به خرمشهرِ بعد از حمله‌ی صدام می‌مانم
خرابم، وحشت از هر خشتِ من پیداست، متروکم

عبوسم، چون دلم خالی شد از عشقی که شادی بود
مرا خندان نخواهی یافت هرگز، پسته‌ی پوکم

دهان بستم که از آهِ عظیمم در امان باشی
سرورت را به آتش می‌کشد یک ناله از سوکم

مرا بگذار و بگذر، من مخالف می زنم، آری!
به هم می ریزم آهنگ تو را، من ساز ناکوکم...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
تنهاییِ من تاول بدخیم بزرگی‌ست
بیرون زده از پوست خشک لحظاتم
زخمی که چنان ریشه دوانده‌ست که گویی
خون می‌خورد از ژرف ترین لایه‌ی ذاتم
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
از خویش بپرس این چه مُعماست که هرکس
از خیل تو بیرون شده محبوب جهان است!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری

پ.ن: و تُعزُّ مَن تَشاء و تذلُّ مَن تَشاء...

#ناصر_ملک_مطیعی
@mohammadrezataheri
Forwarded from اتچ بات
@mohammadrezataheri

🔹️در هر دوره‌‌ای از تاریخ، هنر زرد و مبتذل به گونه‌ای و به شکلی در آثار و رفتارهای گروهی از هنرمندان‌ دیده می‌شود. طبیعی است در دوران پهلوی که اندیشه‌های غربی تبلیغ می‌شد، هنر زرد به گونه‌ای بروز یابد و در دوران ما که دوران ظاهر گرایی مذهبی است به گونه‌ای دیگر...
اما به نظر می‌رسد با وجود تمام این تفاوت‌ها، هنر زرد و هنرمندان زرد، در تمامی ادوار وجوه مشترکِ واضحی با هم دارند.

🔹️در مهر ماه ۱۳۵۶ یعنی حدود چهل و یک سال پیش، در برنامه‌ی "ده شب" معروف انسیتو گوته، شادروان #غلامحسین_ساعدی سخنانی درباره هنر مبتذل دوران خود گفته است که شنیدنی است. توجه به شباهت‌ها و تفاوت‌های هنر زرد در دوران ما و دوران پهلوی می‌تواند نکته ها و درس‌های مهمی برایمان داشته باشد.
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
@mohammadrezataheri
.
.
🔹️ساعدی در سخنرانی خود، هنرمندان زرد را "شبه هنرمند" می‌نامد:👇
🔹️جام جهانی که شروع شود قرار نیست هیچ کدام از بدبختی‌های این عالم تعطیل شود. نه گرسنه‌ها سیر می‌شوند، نه جنگ‌ها صلح می‌شوند و نه دیکتاتورها می‌میرند...

🔹️اما با این حال همه منتظریم... منتظریم که سوت آغاز به صدا در آید و یک ماه به این همه بدبختی کمتر فکر کنیم! شاید فقط یک لبخند خشک و خالی روی لب‌های یک کودک غمگین ارزش این همه دنگ و فنگ را داشته باشد. شاید... نمی‌دانم؛
.
.
به بی سلاحیِ روز نبرد فکر نکن!
به بی لباسیِ شب‌های سرد فکر نکن!

به یال سوخته‌ی شیرِ مانده در زنجیر
به پای بسته‌ی آن رهنَورد فکر نکن!

گذشته‌های پر از داغ را به یاد نیار
به راه رفته‌ی خود برنگرد! فکر نکن!

خزان به سر شد و برگ طلایی‌ات افتاد
به بی وفایی آن فصل زرد فکر نکن

تو هم بیا به تماشای پوچ این بازی
نود دقیقه به اندوه و درد فکر نکن!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
شعر دروغت خوش نخواهد کرد این احوال را
بیهوده شِکّر می زنی این میوه‌های کال را

از درد محرومان سرودی، لیک شعرت دم به دم
رونق رسانده جیب مُشتی تاجر و دلال را

وقتی زبانت ریشه در قلبت ندارد، باطلی!
حتی اگر سلطان بجوید در کتابت فال را

آری مگس! امروز را وز وز کن و جولان بده
زیرا عقاب قصه در بند است و بسته بال را

وقتی سیاست بچه بازی می شود، پس لاجرم
چون شیر مادر می مکید اموال بیت المال را

گرچه زبانم را بریدی، خیره شو در چشم‌هام
تا بشنوی شعر بلند شاعران لال را

بعد از زمستان فصل‌های دیگری هم می‌رسند
تاریخ از بر کرده است این قصه‌ی هر سال را...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri
#خط_پایان
خواننده: مصطفی حامدی
موسیقی: امین میراحمدی
کلام تصنیف: محمدرضا طاهری
@mohammadrezataheri

👇
2025/07/07 16:37:29
Back to Top
HTML Embed Code: