" میل ها همچون سگان خفته اند
اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند
چون که قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره پاره و تن زده
تا که مرداری در آید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان"
#مثنوی_مولانا
@molana65
امیال آدمی همچون درندگانی در وجود او پنهان و در کمین هستند.
تا زمانی که قدرتی برای کامیابی آن امیال
نیست، بی تحرک اند و آدمی را به سوی شر نمی کشند.اگر فرصتی مهیاشود...حرص و طمع کامیابی از امیال هم بیدار می شود...
اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند
چون که قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره پاره و تن زده
تا که مرداری در آید در میان
نفخ صور حرص کوبد بر سگان"
#مثنوی_مولانا
@molana65
امیال آدمی همچون درندگانی در وجود او پنهان و در کمین هستند.
تا زمانی که قدرتی برای کامیابی آن امیال
نیست، بی تحرک اند و آدمی را به سوی شر نمی کشند.اگر فرصتی مهیاشود...حرص و طمع کامیابی از امیال هم بیدار می شود...
آسمان وجود ما پر از ستارگان اميال است و تنها راه كنترل نفس برای انصراف از توجه به آنها، وجود يک خورشيد پر فروغ در اين آسمان است. براي كسی كه مسير حركت عرفانی را انتخاب میکند ، اين خورشيد، »عشق« است.
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
@molana65
عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا
اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی
@molana65
خوش بنوشم تو اگر زهر نهے در جامم
پختہ و خام تو را گر نپذیرم خامم
بہ زبان گر نڪنم یاد شڪر خانہ تو
ڪام و ناڪام بود لذت آن در ڪامم
حضرت_مولانا
@molana65
پختہ و خام تو را گر نپذیرم خامم
بہ زبان گر نڪنم یاد شڪر خانہ تو
ڪام و ناڪام بود لذت آن در ڪامم
حضرت_مولانا
@molana65
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
@molana65
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
@molana65
@molana65
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
#خیام_نیشابوری
برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران
#خیام_نیشابوری
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
#خیام_نیشابوری
@molana65
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
#خیام_نیشابوری
@molana65
.
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت میکنیم
غافل از خود دیگری را هم قضاوت میکنیم
کودکی جان میدهد از درد و فقر و ما هنوز
چشم میبندیم وهرشب خواب راحت میکنیم
#شیخ_بهایی
.
خود گنه کاریم و از دنیا شکایت میکنیم
غافل از خود دیگری را هم قضاوت میکنیم
کودکی جان میدهد از درد و فقر و ما هنوز
چشم میبندیم وهرشب خواب راحت میکنیم
#شیخ_بهایی
.