Telegram Web Link
Avaz va Oud
Mohammadreza Shajarian & Mohammad Firoozi
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
@molana65
آواز: محمدرضا شجریان
بربط: محمد فیروزی
حافظ
@molana65
بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد...

#حضرت_مولانا

💐 عید فطر برهمه ی عزیزان مبارک 💐
‌ میدانی عید فطر چیست؟ ...

عید به فطرت رسیدن است. تلاقیِ تو با سِرشت خویش است. شُهود خودِ متعالی است. یک ملاقات مقدس. یک نکاح درونی. رسیدن به سرچشمۀ خویش... و این جشن دارد. به واقع بزرگترین جشنی که انسان میتواند به آن ورود یابد، همین است. این اوج زندگی است. اصل بیداری از اینجا نشأت میگیرد. و این مادر همه ی جشن هاست. هر جشن دیگری حیات خود را از این جشن گرفته است. زیرا اینجا
فاطِرُ السَّمواتِ وَ الأرضِ
دست اندر کار است.
فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها
متجلّی است. اینجا ذات تو نهفته است. وجودِ تو از اینجا سر برآورده است. تو یک ماه تمام، پرده های غفلت را کنار زدی، غبارها را روفتی، خواهش ها را زدودی، توجه از این و آن گرفتی، تسلیم نیاز بدن نشدی، به هوا و هوس، نه گفتی، از جلوه آرایی ها گذشتی، وجود خود را آنقدر خالی نگاه داشتی تا ببینی در آن اعماق چیست، تا مرواریدِ صدفِ خویش را معرفت یابی. تا فطرت خویش ببینی و دریابی که سرشتِ تو الهی است. یگانه است. همان فطرت الله
است. میدانی این آیه به چه اشاره دارد؟
این نصِ شریف، صریحاً میگوید که فطرت تو با فطرت خدا یکی است. یک منشأ است. خداوند، تو را از فطرت خویش سرشته است. در این فطرت دوگانگی راه ندارد. بیگانگی راه ندارد. چندگانگی راه ندارد. و نیل به چنین کیفیتی است که جشن دارد. که عید دارد. که باید عید گرفت. و نشانه ی بارز نائل شدن به فطرت، آن است که خودت شده ای، دیگر تصنعی نیستی، زیرا همه ی من های دروغین کنار رفته اند.
عید فطر، جشن وصل درون است. جشن رسیدن به خویشتن خویش است. جشن ملاقات با سرچشمه است. جشن نیل به خود متعالی است. و اگر رسیدی، پس برکت باد تو را و همۀ انسانها را.
و این وصل نوش جانتان باد.
@molana65
@molana65


به تو آوردم ایمان ،دل من گشت مسلمان

به تو دل گفت که ای جان
چو تو دلدار ندارم


#مولانا
غم‌ مخور جانا درین‌ عالم که عالم هیچ نیست
نیست‌هستی‌جز دمی‌ناچیز و آن‌دم‌هیچ‌نیست

گر به‌ واقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست

بر سر یک مشت خاک اندر فضای بی‌کنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست

در میان اصل‌های عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست

دفتر هستی وجود واحد بی‌انتها است
حشو این‌ دفتر اگر بیش‌ست‌ اگر کم‌ هیچ‌ نیست

در سراپای جهان گر بنگری بینی درست
کاین جهان غیر از اساس نامنظم هیچ نیست

چیزی از ناچیز را عمر و زمان کردند نام
زندگی چیزی‌ ز ناچیزست‌ و آن‌ هم‌ هیچ نیست

عمر،‌ در غم خوردن بیهوده ضایع شد «‌بهار»
شاد زی‌ باری که اصلا شادی و غم هیچ نیست

#ملک‌الشعرای‌بهار
@molana65
@molana65


ای پادشاه صادقان
چون من منافق دیده‌ای؟!

با زندگانت زنده‌ام
با مردگانت مرده‌ام


#مولانا
" میل ها همچون سگان خفته اند
   اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند

   چون که قدرت نیست خفتند این رده
   همچو هیزم پاره پاره و تن زده

   تا که مرداری در آید در میان
   نفخ صور حرص کوبد بر سگان"

#مثنوی_مولانا
@molana65
امیال آدمی همچون درندگانی در وجود او پنهان و در کمین هستند.
تا زمانی که قدرتی برای کامیابی آن امیال
نیست، بی تحرک اند و آدمی را به سوی شر نمی کشند.اگر فرصتی مهیاشود...حرص و طمع کامیابی  از امیال هم بیدار می شود...
@molana65

حقم نداد غمی ,جز که قافیه طلبی
ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا

بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن
که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا


#مولانا
آسمان وجود ما پر از ستارگان اميال است و تنها راه كنترل نفس برای انصراف از توجه به آن‌ها، وجود يک خورشيد پر فروغ در اين آسمان است. براي كسی كه مسير حركت عرفانی را انتخاب می‌کند ، اين خورشيد، »عشق« است.

عشق آن شعلست، کو چون برفروخت
هر چه جز معشوق، باقی جمله سوخت
#حضرت_مولانا

اخترانی كه به شـب در نظـر ما آيند
پيش خورشيد محال است كه پيدا آيند
#سعدی


@molana65
@molana65


مجموع جهان عاشق یک پارهٔ من

چاره‌گر و
چاره‌ساز
بیچارهٔ من


#مولانا
@molana65


امنی است مرا از تو
امنم تویی ای مه رو
یا امن دهم زین سو
یا راه خطر گیرم


#مولانا🌹
خوش بنوشم تو اگر زهر نهے در جامم
پختہ و خام تو را گر نپذیرم خامم

بہ زبان گر نڪنم یاد شڪر خانہ تو
ڪام و ناڪام بود لذت آن در ڪامم

حضرت_مولانا
@molana65
@molana65


جان رفت که بی‌تو کار سازد
سوزید و نه کارساز آمد

اندر سفرش بشد حقیقت
کو بی‌تو همه مجاز آمد


#مولانا
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.

آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:

عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.

ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
@molana65
@molana65
 برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت بتو خود نیامدی از دگران


#خیام_نیشابوری
@molana65
دلدار من تویی
سر بازار من تویی

این جمله جور بر من مسکین روا مدار

#مولانا
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

#خیام_نیشابوری
@molana65
2024/05/23 23:42:52
Back to Top
HTML Embed Code: