پروندهای درباره آزادی در آموزش
از اجبار و انحصار تا رقابت و انتخاب
در روزهای گذشته، مجموعهای از یادداشتها درباره ساختار آموزش در ایران و جهان در این کانال منتشر کردم. در این یادداشتها به بررسی مدرسه، دانشگاه، تأمین مالی، رگولاتوری و حق انتخاب در آموزش پرداختهام.
در این پست، فهرست کامل این پرونده آمده است:
۱. مدارس غیرانتفاعی؛ آیا خصوصی هستند؟
نقدی بر مفهوم «مدرسه خصوصی» در ایران
۲. آموزش و آزادی؛ اجبار، انحصار یا انتخاب؟
با ارجاع به دیدگاه گلاسر، ایلیچ، هالت، راثبارد و فریدمن
۳. آزادی آموزشی چگونه سنجش میشود؟
با معرفی شاخصهای EFI، OECD، SABER و...
۴. آزادی در آموزش چگونه تعریف میشود؟
از انحصار و اجبار تا رقابت و انتخاب
۵. کوپن آموزشی؛ ایدهای برای آزادی و رقابت
ایده میلتون فریدمن برای افزایش آزادی و رقابت در آموزش
۶. مدلهای مالی چگونه میتوانند آموزش
را از انحصار حکومت نجات دهند؟
از کوپن آموزشی تا کمکهزینه بدون دخالت در محتوا
۷. دانشگاهِ آزاد یا دانشگاهِ وابسته؟
تحلیلی از وضعیت آموزش عالی در ایران و مقایسه جهانی
۸. دانشگاهِ آزاد یعنی چه؟
چه معیارهایی برای آزادی نهادهای آموزش عالی وجود دارد؟
۹. رگولاتوری آموزش؛ آیا حتماً باید در اختیار حکومت باشد؟
بررسی نقش نهاد تنظیمگر و امکان استقلال از حکومت
۱۰.مدرسه گلاسر
بازخوانی نظرات ویلیام گلاسر در مورد
انتخاب و آزادی در مدرسه
۱۱. من یک معلم هستم
نقش معلم بهعنوان ابزاری برای اجبار و انحصار
۱۲. وقتی معلم محو میشود
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
۱۳. کنکور؛ صفی طولانی برای یک مالِ مفت
درباره دانشگاهِ رایگانِ دولتی
➖➖➖
این پرونده مقدمهای است برای گفتوگویی گسترده
درباره آینده آموزش، نقش دولت و حق انتخاب
و برای آینده ایران
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
🔗 مطالعه یادداشتهای بیشتر در
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
از اجبار و انحصار تا رقابت و انتخاب
در روزهای گذشته، مجموعهای از یادداشتها درباره ساختار آموزش در ایران و جهان در این کانال منتشر کردم. در این یادداشتها به بررسی مدرسه، دانشگاه، تأمین مالی، رگولاتوری و حق انتخاب در آموزش پرداختهام.
در این پست، فهرست کامل این پرونده آمده است:
۱. مدارس غیرانتفاعی؛ آیا خصوصی هستند؟
نقدی بر مفهوم «مدرسه خصوصی» در ایران
۲. آموزش و آزادی؛ اجبار، انحصار یا انتخاب؟
با ارجاع به دیدگاه گلاسر، ایلیچ، هالت، راثبارد و فریدمن
۳. آزادی آموزشی چگونه سنجش میشود؟
با معرفی شاخصهای EFI، OECD، SABER و...
۴. آزادی در آموزش چگونه تعریف میشود؟
از انحصار و اجبار تا رقابت و انتخاب
۵. کوپن آموزشی؛ ایدهای برای آزادی و رقابت
ایده میلتون فریدمن برای افزایش آزادی و رقابت در آموزش
۶. مدلهای مالی چگونه میتوانند آموزش
را از انحصار حکومت نجات دهند؟
از کوپن آموزشی تا کمکهزینه بدون دخالت در محتوا
۷. دانشگاهِ آزاد یا دانشگاهِ وابسته؟
تحلیلی از وضعیت آموزش عالی در ایران و مقایسه جهانی
۸. دانشگاهِ آزاد یعنی چه؟
چه معیارهایی برای آزادی نهادهای آموزش عالی وجود دارد؟
۹. رگولاتوری آموزش؛ آیا حتماً باید در اختیار حکومت باشد؟
بررسی نقش نهاد تنظیمگر و امکان استقلال از حکومت
۱۰.مدرسه گلاسر
بازخوانی نظرات ویلیام گلاسر در مورد
انتخاب و آزادی در مدرسه
۱۱. من یک معلم هستم
نقش معلم بهعنوان ابزاری برای اجبار و انحصار
۱۲. وقتی معلم محو میشود
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
۱۳. کنکور؛ صفی طولانی برای یک مالِ مفت
درباره دانشگاهِ رایگانِ دولتی
➖➖➖
این پرونده مقدمهای است برای گفتوگویی گسترده
درباره آینده آموزش، نقش دولت و حق انتخاب
و برای آینده ایران
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
🔗 مطالعه یادداشتهای بیشتر در
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
من یک معلم هستم
معلمی شغل انبیا است!
درآمد ناچیزی دارم اما مجبورم به ادامه این شغل ...
من یک معلم هستم. اینجا عراق؛ سال ۱۹۸۴ به ریاست صدامحسین
در میانهی جنگی که هر روزش بوی خون و خاک میدهد در دفترچهی برنامه درسیام نوشتهاند: «شجاعت، وفاداری به رهبر، و فداکاری برای میهن.» ریاضی را با مثالهایی از شمارش گلولهها درس میدهم، و ادبیات را با شعرهایی که نام رهبر را میستاید. به من گفتهاند که بچهها باید یاد بگیرند دشمن کیست، حتی قبل از آنکه جدول ضرب را حفظ کنند.
من یک معلم هستم. اینجا سوریه سال ۱۹۹۵ به ریاست حافظاسد
کتاب تاریخ کلاس پنجم با عکس تمامقد رهبر شروع میشود. نخستین درس من این است که «رهبر، پدر ملت است». در جغرافیا، نقشه کشور همیشه بزرگتر از آن چیزی است که در حقیقت هست، و مرزهایی را نشان میدهیم که «بهزودی» باز خواهد گشت. اگر بچهای از بیکاریِ پدرش بپرسد، پاسخ آماده است: «این توطئه دشمن است.» حتی وقتی از نباریدنِ باران حرف میزنیم، یک «عامل خارجی» مقصر است.
من یک معلم هستم. اینجا آلمانشرقی سال ۱۹۸۸ به رهبری اریشهونهکر
صبحها پیش از زنگ اول، همه بچهها باید سرود حزب سوسیالیست متحد آلمان را بخوانند. علوم را طوری درس میدهم که نشان دهد دستاوردهای سوسیالیسم بر سرمایهداری پیروز است. از غرب، تنها چیزی که باید بیاموزند، «فساد» و «بیعدالتی» است. وقتی گاهی رادیوی غربی در گوشهای روشن میشود، باید وانمود کنم که چیزی نشنیدهام ...
من یک معلم هستم. اینجا شوروی در سال ۱۹۷۵ به رهبری لئونید برژنف
هر صفحه کتاب درسی، تصویری از کارخانهها، تراکتورها، و کارگرانی لبخند به لب دارد. ریاضی یعنی شمارش تولید فولاد، ادبیات یعنی شعر در ستایش حزب، و تاریخ یعنی شرح پیروزی ما در جنگ کبیر میهنی. به من یاد دادهاند باید همان نسخهای را بگویم که به من دادهاند.
من یک معلم هستم. اینجا کوبا در سال ۲۰۰۲ در روزگار فیدلکاسترو
کلاس من پنجرهای به خیابان دارد که هر روز شاهد صفهای طولانی برای نان است، اما در کتابها نوشتهاند «ملت در رفاه کامل». به بچهها میگویم تحریم دشمن ما را فقیر کرده، و آنها سر تکان میدهند. اما میدانم که بعضیشان شبها صدای رادیوی میامی را پنهانی میشنوند.
من یک معلم هستم. اینجا کره شمالی در سال ۲۰۲۵ به رهبری کیمجونگاون
هر روز صبح، قبل از هر درس، بچهها باید تعظیم کنند و شعار دهند: «زنده باد رهبر بزرگ.» نقشه جهان روی دیوار، کشور ما را در مرکز زمین نشان میدهد و بقیه جهان را کوچک و مبهم. اینترنت وجود ندارد، اما داستانهای زیادی درباره جهنمی که خارج از مرزهای ما است گفته میشود.
میگویند «معلمی شغل انبیا است» و واقعاً همینطور است. من یک معلم باهوشی هستم که میدانم منظورشان از این جملهی «معلمی شغل انبیا است» معلم ریاضی و شیمی نیست، بلکه کسی است که «درس زندگی» را به این کودکانِ طفلِ معصوم منتقل میکند.
قبول که درآمد ناچیزی دارم، اما این تنها شغلی است که بلدم؛
معلمی شغل انبیا است!
من یک معلم هستم
درآمد ناچیزی دارم اما مجبورم به ادامه این شغل ...
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
معلمی شغل انبیا است!
درآمد ناچیزی دارم اما مجبورم به ادامه این شغل ...
من یک معلم هستم. اینجا عراق؛ سال ۱۹۸۴ به ریاست صدامحسین
در میانهی جنگی که هر روزش بوی خون و خاک میدهد در دفترچهی برنامه درسیام نوشتهاند: «شجاعت، وفاداری به رهبر، و فداکاری برای میهن.» ریاضی را با مثالهایی از شمارش گلولهها درس میدهم، و ادبیات را با شعرهایی که نام رهبر را میستاید. به من گفتهاند که بچهها باید یاد بگیرند دشمن کیست، حتی قبل از آنکه جدول ضرب را حفظ کنند.
من یک معلم هستم. اینجا سوریه سال ۱۹۹۵ به ریاست حافظاسد
کتاب تاریخ کلاس پنجم با عکس تمامقد رهبر شروع میشود. نخستین درس من این است که «رهبر، پدر ملت است». در جغرافیا، نقشه کشور همیشه بزرگتر از آن چیزی است که در حقیقت هست، و مرزهایی را نشان میدهیم که «بهزودی» باز خواهد گشت. اگر بچهای از بیکاریِ پدرش بپرسد، پاسخ آماده است: «این توطئه دشمن است.» حتی وقتی از نباریدنِ باران حرف میزنیم، یک «عامل خارجی» مقصر است.
من یک معلم هستم. اینجا آلمانشرقی سال ۱۹۸۸ به رهبری اریشهونهکر
صبحها پیش از زنگ اول، همه بچهها باید سرود حزب سوسیالیست متحد آلمان را بخوانند. علوم را طوری درس میدهم که نشان دهد دستاوردهای سوسیالیسم بر سرمایهداری پیروز است. از غرب، تنها چیزی که باید بیاموزند، «فساد» و «بیعدالتی» است. وقتی گاهی رادیوی غربی در گوشهای روشن میشود، باید وانمود کنم که چیزی نشنیدهام ...
من یک معلم هستم. اینجا شوروی در سال ۱۹۷۵ به رهبری لئونید برژنف
هر صفحه کتاب درسی، تصویری از کارخانهها، تراکتورها، و کارگرانی لبخند به لب دارد. ریاضی یعنی شمارش تولید فولاد، ادبیات یعنی شعر در ستایش حزب، و تاریخ یعنی شرح پیروزی ما در جنگ کبیر میهنی. به من یاد دادهاند باید همان نسخهای را بگویم که به من دادهاند.
من یک معلم هستم. اینجا کوبا در سال ۲۰۰۲ در روزگار فیدلکاسترو
کلاس من پنجرهای به خیابان دارد که هر روز شاهد صفهای طولانی برای نان است، اما در کتابها نوشتهاند «ملت در رفاه کامل». به بچهها میگویم تحریم دشمن ما را فقیر کرده، و آنها سر تکان میدهند. اما میدانم که بعضیشان شبها صدای رادیوی میامی را پنهانی میشنوند.
من یک معلم هستم. اینجا کره شمالی در سال ۲۰۲۵ به رهبری کیمجونگاون
هر روز صبح، قبل از هر درس، بچهها باید تعظیم کنند و شعار دهند: «زنده باد رهبر بزرگ.» نقشه جهان روی دیوار، کشور ما را در مرکز زمین نشان میدهد و بقیه جهان را کوچک و مبهم. اینترنت وجود ندارد، اما داستانهای زیادی درباره جهنمی که خارج از مرزهای ما است گفته میشود.
میگویند «معلمی شغل انبیا است» و واقعاً همینطور است. من یک معلم باهوشی هستم که میدانم منظورشان از این جملهی «معلمی شغل انبیا است» معلم ریاضی و شیمی نیست، بلکه کسی است که «درس زندگی» را به این کودکانِ طفلِ معصوم منتقل میکند.
قبول که درآمد ناچیزی دارم، اما این تنها شغلی است که بلدم؛
معلمی شغل انبیا است!
من یک معلم هستم
درآمد ناچیزی دارم اما مجبورم به ادامه این شغل ...
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤38👍24👏5👎1
مدرسه گلاسر
آموزش، انتخاب یا اجبار؟
بازخوانی نظراتِ ویلیام گلاسر
در بحثهای پیشین درباره «آموزش و آزادی» عرض کردم مسئله اصلی، نه فقط کیفیت کتابها و روش تدریس، بلکه ساختار نهادی آموزش و توجه به این پرسش است که:
آیا دانشآموز و خانواده حق انتخاب دارند، یا همه باید زیر یک الگو و برنامه واحد قرار گیرند؟
این پرسش، در نگاه ویلیام گلاسر – روانشناس و نظریهپرداز آمریکایی – جایگاهی محوری دارد. ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب و همچنین کتاب مدرسه بدون شکست بر این باور بود: یادگیری زمانی مؤثر است که دانشآموز احساس کند خودش مسیر یادگیری را انتخاب میکند.
مدرسه ویلیام گلاسر
گلاسر تنها به نوشتن نظریه اکتفا نکرد. او در دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی، ایدههایش را در مدارس مختلف آمریکا آزمایش کرد. یکی از نمونههای شاخص، مدرسهای بود که بر اساس «نظریه انتخاب» اداره میشد. در این مدرسه:
- دانشآموزان در انتخاب دروس و پروژهها آزادی داشتند.
- ارزشیابی بیشتر بر مبنای پیشرفت فردی بود تا مقایسه با دیگران.
- معلمان نقش راهنما و تسهیلکننده داشتند، نه ناظر و بازجو.
- انضباط جایگزین تنبیه شد؛ یعنی رفتارهای نامطلوب با گفتوگو و یافتن راهحل اصلاح میشد، نه با اجبار و ترس.
گلاسر معتقد بود اجبار و انحصار در آموزش، انگیزه را از بین میبرد و منجر به یادگیری سطحی میشود. در مقابل، انتخاب و رقابت باعث میشود دانشآموزان مسئولیت یادگیری را بپذیرند و ارتباط عمیقتری با محتوای آموزشی برقرار کنند. این دیدگاه تأکید میکند احساس مالکیت بر فرآیند یادگیری
Ownership of Learning
یکی از کلیدهای موفقیت تحصیلی است. به بیان سادهتر، وقتی فرد بداند که میتواند مسیر، روش و حتی بخشی از محتوای یادگیریاش را انتخاب کند، مسئولیت یادگیری را شخصاً بر عهده میگیرد. در مقابل، نظام آموزشی که بر پایه اجبار و انحصار طراحی شده، ناخودآگاه پیام میدهد که یادگیری وظیفه دانشآموز نیست، بلکه تکلیفی است که «دیگران» یعنی معلم، مدرسه و دولت به دانشآموز یا دانشجو تحمیل میکنند.
تجربه کشورها
در برخی کشورها، آزادی انتخاب دانشآموزان بخشی جداییناپذیر از نظام آموزشی است. برای مثال:
آمریکا: در بسیاری از ایالتها، پس از گذراندن هسته دروس اجباری، دانشآموزان میتوانند میان دهها واحد اختیاری در حوزههای هنر، علوم، فناوری، کارآفرینی یا مطالعات اجتماعی انتخاب کنند. مدارس «چارتر» و «مگنت» نیز مسیرهای تخصصی متنوعی ارائه میدهند.
فنلاند: برنامه درسی ملی چارچوب کلی را تعیین میکند، اما مدارس و حتی معلمان اختیار بالایی برای طراحی دروس انتخابی دارند.
کانادا، نیوزیلند و استرالیا: دانشآموزان از مقاطع راهنمایی و دبیرستان میتوانند مسیرهای متفاوت آموزشی را بر اساس علاقه و هدف شغلی خود انتخاب کنند.
هلند: آزادی انتخاب مدرسه و مسیر تحصیلی یکی از بالاترین سطوح در اروپا را دارد و حتی امکان ترکیب واحدها از رشتههای مختلف وجود دارد.
شاخصها و سنجش بینالمللی
هرچند من شاخص مستقلی نمیشناسم که دقیقاً «آزادی برای انتخاب محتوای آموزشی توسط دانشآموز» را سنجش کند با این حال چند شاخص و ابزار بینالمللی هستند که بخشهایی از این موضوع را بهطور غیرمستقیم میسنجند:
1. OECD – Index of School Autonomy & Student Voice
در پروژههای PISA، OECD چند شاخص فرعی دارد که «میزان اختیار دانشآموز در انتخاب دروس و فعالیتهای یادگیری» و «میزان اختیار مدرسه در طراحی برنامه درسی» را بررسی میکند.
2. UNESCO – Global Education Monitoring (GEM) Indicators
در بخش «Curriculum Flexibility» به میزان انعطاف برنامه درسی ملی و امکان انتخاب توسط دانشآموز اشاره میشود.
3. Education Policy Outlook (OECD)
شاخصهای مرتبط با «School Choice» و «Curricular Choice» دارد و نشان میدهد در هر کشور چه میزان از دروس، اجباری و چه میزان اختیاری هستند.
4. School Choice & Competition Index (Brookings)
هرچند تمرکز این شاخص بر آمریکا و آزادی انتخاب مدرسه است، ولی برخی معیارهای آن به تنوع و آزادی انتخاب دروس هم اشاره دارد.
5. Education Freedom Index
در بعضی کشورها (مانند آمریکا) این شاخص در سطح ایالتها منتشر میشود و بخشی از آن مربوط به آزادی انتخاب مسیر آموزشی توسط دانشآموز است.
تجربه کشورهایی که انتخاب و آزادی را در قلب نظام آموزشی خود قرار دادهاند و یافتههای نظریهپردازانی مانند ویلیام گلاسر نشان میدهد که آزادی انتخاب و رقابت سالم نهتنها کیفیت یادگیری را افزایش میدهد، بلکه آموزش را به تجربهای انسانیتر و انگیزهبخشتر تبدیل میکند.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
آموزش، انتخاب یا اجبار؟
بازخوانی نظراتِ ویلیام گلاسر
در بحثهای پیشین درباره «آموزش و آزادی» عرض کردم مسئله اصلی، نه فقط کیفیت کتابها و روش تدریس، بلکه ساختار نهادی آموزش و توجه به این پرسش است که:
آیا دانشآموز و خانواده حق انتخاب دارند، یا همه باید زیر یک الگو و برنامه واحد قرار گیرند؟
این پرسش، در نگاه ویلیام گلاسر – روانشناس و نظریهپرداز آمریکایی – جایگاهی محوری دارد. ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخاب و همچنین کتاب مدرسه بدون شکست بر این باور بود: یادگیری زمانی مؤثر است که دانشآموز احساس کند خودش مسیر یادگیری را انتخاب میکند.
مدرسه ویلیام گلاسر
گلاسر تنها به نوشتن نظریه اکتفا نکرد. او در دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی، ایدههایش را در مدارس مختلف آمریکا آزمایش کرد. یکی از نمونههای شاخص، مدرسهای بود که بر اساس «نظریه انتخاب» اداره میشد. در این مدرسه:
- دانشآموزان در انتخاب دروس و پروژهها آزادی داشتند.
- ارزشیابی بیشتر بر مبنای پیشرفت فردی بود تا مقایسه با دیگران.
- معلمان نقش راهنما و تسهیلکننده داشتند، نه ناظر و بازجو.
- انضباط جایگزین تنبیه شد؛ یعنی رفتارهای نامطلوب با گفتوگو و یافتن راهحل اصلاح میشد، نه با اجبار و ترس.
گلاسر معتقد بود اجبار و انحصار در آموزش، انگیزه را از بین میبرد و منجر به یادگیری سطحی میشود. در مقابل، انتخاب و رقابت باعث میشود دانشآموزان مسئولیت یادگیری را بپذیرند و ارتباط عمیقتری با محتوای آموزشی برقرار کنند. این دیدگاه تأکید میکند احساس مالکیت بر فرآیند یادگیری
Ownership of Learning
یکی از کلیدهای موفقیت تحصیلی است. به بیان سادهتر، وقتی فرد بداند که میتواند مسیر، روش و حتی بخشی از محتوای یادگیریاش را انتخاب کند، مسئولیت یادگیری را شخصاً بر عهده میگیرد. در مقابل، نظام آموزشی که بر پایه اجبار و انحصار طراحی شده، ناخودآگاه پیام میدهد که یادگیری وظیفه دانشآموز نیست، بلکه تکلیفی است که «دیگران» یعنی معلم، مدرسه و دولت به دانشآموز یا دانشجو تحمیل میکنند.
تجربه کشورها
در برخی کشورها، آزادی انتخاب دانشآموزان بخشی جداییناپذیر از نظام آموزشی است. برای مثال:
آمریکا: در بسیاری از ایالتها، پس از گذراندن هسته دروس اجباری، دانشآموزان میتوانند میان دهها واحد اختیاری در حوزههای هنر، علوم، فناوری، کارآفرینی یا مطالعات اجتماعی انتخاب کنند. مدارس «چارتر» و «مگنت» نیز مسیرهای تخصصی متنوعی ارائه میدهند.
فنلاند: برنامه درسی ملی چارچوب کلی را تعیین میکند، اما مدارس و حتی معلمان اختیار بالایی برای طراحی دروس انتخابی دارند.
کانادا، نیوزیلند و استرالیا: دانشآموزان از مقاطع راهنمایی و دبیرستان میتوانند مسیرهای متفاوت آموزشی را بر اساس علاقه و هدف شغلی خود انتخاب کنند.
هلند: آزادی انتخاب مدرسه و مسیر تحصیلی یکی از بالاترین سطوح در اروپا را دارد و حتی امکان ترکیب واحدها از رشتههای مختلف وجود دارد.
شاخصها و سنجش بینالمللی
هرچند من شاخص مستقلی نمیشناسم که دقیقاً «آزادی برای انتخاب محتوای آموزشی توسط دانشآموز» را سنجش کند با این حال چند شاخص و ابزار بینالمللی هستند که بخشهایی از این موضوع را بهطور غیرمستقیم میسنجند:
1. OECD – Index of School Autonomy & Student Voice
در پروژههای PISA، OECD چند شاخص فرعی دارد که «میزان اختیار دانشآموز در انتخاب دروس و فعالیتهای یادگیری» و «میزان اختیار مدرسه در طراحی برنامه درسی» را بررسی میکند.
2. UNESCO – Global Education Monitoring (GEM) Indicators
در بخش «Curriculum Flexibility» به میزان انعطاف برنامه درسی ملی و امکان انتخاب توسط دانشآموز اشاره میشود.
3. Education Policy Outlook (OECD)
شاخصهای مرتبط با «School Choice» و «Curricular Choice» دارد و نشان میدهد در هر کشور چه میزان از دروس، اجباری و چه میزان اختیاری هستند.
4. School Choice & Competition Index (Brookings)
هرچند تمرکز این شاخص بر آمریکا و آزادی انتخاب مدرسه است، ولی برخی معیارهای آن به تنوع و آزادی انتخاب دروس هم اشاره دارد.
5. Education Freedom Index
در بعضی کشورها (مانند آمریکا) این شاخص در سطح ایالتها منتشر میشود و بخشی از آن مربوط به آزادی انتخاب مسیر آموزشی توسط دانشآموز است.
تجربه کشورهایی که انتخاب و آزادی را در قلب نظام آموزشی خود قرار دادهاند و یافتههای نظریهپردازانی مانند ویلیام گلاسر نشان میدهد که آزادی انتخاب و رقابت سالم نهتنها کیفیت یادگیری را افزایش میدهد، بلکه آموزش را به تجربهای انسانیتر و انگیزهبخشتر تبدیل میکند.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👏13❤10👍5
Forwarded from چرا ملتها شکست میخورند؟
روز حساب رنانی.pdf
412.4 KB
محسن رنانی، نشان داده است که دغدغههای جدی بابت مشکلات چندبعدی دامنهدار و میانرشتهای ایران امروز دارد و به سهم خود سعی کرده است تا در باب آن مسائل بحث کند و هشدار دهد؛ ولی او در سالهای گذشته بارها مطالب محیرالعقول و بیپشتوانهای بر زبان یا قلم آورده که با شهرت و کسوت دانشگاهی وی متباین بودهاند و انسان را به فکر وامیدارند.
شوربختانه تکرار گفتمان نابسامان رنانی در یکی دو دههی اخیر نشان میدهد که گافهای نسنجیدهی او تصادفی و موردی نبودهاند و بردباری در نقد آنها به هر بهانه، از رودربایستی گرفته تا استناد به جایگاه دانشگاهی او و متانت صوری کلامش، ظلم به شنوندگان، ظلم به ساحت اندیشه و مهمتر از همه ظلم به خود او و مایهی تکرار اینگونه بروندادهای اوست.
متن کامل مقاله را در فایل پیوست بخوانید
شوربختانه تکرار گفتمان نابسامان رنانی در یکی دو دههی اخیر نشان میدهد که گافهای نسنجیدهی او تصادفی و موردی نبودهاند و بردباری در نقد آنها به هر بهانه، از رودربایستی گرفته تا استناد به جایگاه دانشگاهی او و متانت صوری کلامش، ظلم به شنوندگان، ظلم به ساحت اندیشه و مهمتر از همه ظلم به خود او و مایهی تکرار اینگونه بروندادهای اوست.
متن کامل مقاله را در فایل پیوست بخوانید
👏20👍8❤4👎1
🔹 برای محمدرضا شعبانعلی
یادداشتهایی که بهتازگی دربارهی آموزش و آزادی نوشتم با یک نخ نامرئی بههم وصل هستند: اینکه من آموزش و یادگیری را وقتی دوست دارم که بر پایهی رقابت و آزادی باشد، نه اجبار و انحصار.
این یادداشتها را تقدیم میکنم به محمدرضا شعبانعلی که یکی از معدود تلاشگران برای آموزش بر مبنای انتخاب و آزادی بوده؛ کسی که نشان داد یادگیری بیش از آنکه در کلاس و مدرک محدود شود در آزادی و انتخاب معنا دارد.
محمدرضا شعبانعلی نکته خوبی گفت:
آموزش
مقدس نیست
و خیلی خوب و جالب توضیح داد که چرا دکترا نمیخوانم
مرسی از محمدرضا شعبانعلی که به صراحت گفت: کارکرد اصلی برای دکترا گرفتن، "نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است".
از محمدرضا شعبانعی ممنونم که «آموزش رسمی و متمرکز» را در برابر «یادگیری فردی» شناسایی و تأکید کرد: "عقب ماندن نظام آموزش رسمی از واقعیتهای زندگی آنقدر عادی شده که چه در ایران و چه کشورهای دیگر جهان، کمتر پیش میآید کسی به عقب ماندن نظام آموزشی از واقعیتهای زندگی اعتراض کند. آنقدر که انگار گذشتهنگر بودن، بخشی از ویژگی نظام آموزشی است."
فکر میکنم محمدرضا شعبانعلی برای یادگیری و البته برای معلمی،
اصیل و خوب زندگی کرده است.
➖➖➖
پینوشت: با اینکه محمدرضا شعبانعلی را هیچگاه از نزدیک ندیده و صدایش را مستقیم نشنیدهام اما در ده سال گذشته، تقریباً همیشه او را پیگیری کردهام. به قول حافظ شیرازی:
گر چه دوریم؛ به یاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی
شاید چهرهای که شعبانعلی از خودش ارائه کرده گاهی سختگیرانه، استثنایی و نه چندان خونگرم به نظر برسد یا در زمانهای که خیلی از ما همنسلان، کم و بیش گیج و مستأصل بودیم شاید توصیههای سیاسی که داشته محل چون و چرا باشد؛ اما اجازه دهید از این فضای نقادانه عبور کنیم و خلاقیتهای چشمگیری که محمدرضا شعبانعلی در صنعت آموزش ارائه کرد را ستایش کنیم.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
یادداشتهایی که بهتازگی دربارهی آموزش و آزادی نوشتم با یک نخ نامرئی بههم وصل هستند: اینکه من آموزش و یادگیری را وقتی دوست دارم که بر پایهی رقابت و آزادی باشد، نه اجبار و انحصار.
این یادداشتها را تقدیم میکنم به محمدرضا شعبانعلی که یکی از معدود تلاشگران برای آموزش بر مبنای انتخاب و آزادی بوده؛ کسی که نشان داد یادگیری بیش از آنکه در کلاس و مدرک محدود شود در آزادی و انتخاب معنا دارد.
محمدرضا شعبانعلی نکته خوبی گفت:
آموزش
مقدس نیست
و خیلی خوب و جالب توضیح داد که چرا دکترا نمیخوانم
مرسی از محمدرضا شعبانعلی که به صراحت گفت: کارکرد اصلی برای دکترا گرفتن، "نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است".
از محمدرضا شعبانعی ممنونم که «آموزش رسمی و متمرکز» را در برابر «یادگیری فردی» شناسایی و تأکید کرد: "عقب ماندن نظام آموزش رسمی از واقعیتهای زندگی آنقدر عادی شده که چه در ایران و چه کشورهای دیگر جهان، کمتر پیش میآید کسی به عقب ماندن نظام آموزشی از واقعیتهای زندگی اعتراض کند. آنقدر که انگار گذشتهنگر بودن، بخشی از ویژگی نظام آموزشی است."
فکر میکنم محمدرضا شعبانعلی برای یادگیری و البته برای معلمی،
اصیل و خوب زندگی کرده است.
➖➖➖
پینوشت: با اینکه محمدرضا شعبانعلی را هیچگاه از نزدیک ندیده و صدایش را مستقیم نشنیدهام اما در ده سال گذشته، تقریباً همیشه او را پیگیری کردهام. به قول حافظ شیرازی:
گر چه دوریم؛ به یاد تو قدح میگیریم
بُعد منزل نبود در سفر روحانی
شاید چهرهای که شعبانعلی از خودش ارائه کرده گاهی سختگیرانه، استثنایی و نه چندان خونگرم به نظر برسد یا در زمانهای که خیلی از ما همنسلان، کم و بیش گیج و مستأصل بودیم شاید توصیههای سیاسی که داشته محل چون و چرا باشد؛ اما اجازه دهید از این فضای نقادانه عبور کنیم و خلاقیتهای چشمگیری که محمدرضا شعبانعلی در صنعت آموزش ارائه کرد را ستایش کنیم.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۸ مرداد ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👍35❤27👏2
Forwarded from مرتضی کاظمی
🔹 اسلام؛ پناهگاهی برای همه!
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
در ماجرای دین و سیاست و اقتصاد
سر راست عرض کنم که به نظر من اسلام برای هیچکدام از مکاتب چپ و راست منبع مناسبی نیست. معمولاً پرسیده میشود:
▫️جایگاه آزادی در دین چگونه است؟
▫️اسلام به سوسیالیسم نزدیکتر است یا به لیبرالیسم؟
▫️آیا پیامبر اسلام گفتهاند قیمتها دست خداست؟
▫️از نظر اسلام یک فرد تا چه حد اجازه انباشت ثروت دارد؟
▫️آیا اسلام طرفدار حق مالکیت است؟
فکر میکنم در پاسخ به این جنس پرسشها میتوان گفت:
اسلام آنچنان مبهم و البته دارای قبض و بسط است که انواع پاسخها و ایدهها میتوانند مستنداتی از داخل دین برای سوار شدن بر آن پیدا کنند. آنطور که تا الان از مطالعه تاریخِ اسلام فهمیدهام تاریخ اسلام از ابتدا تا همین الان با همین رویکرد (یعنی سواری گرفتن) تکوین و تدوین شده است. با همین توضیح میتوان گفت همانطور که چپترینِ چپها در تاریخ اسلام راهی برای اثبات ایدههایشان مییابند مخالفانشان ایدههایی برای مخالفت با چپها پیدا میکنند.
خلاصه اینکه از پیدایش اسلام تا قرنها بعد، انواع نحلهها و ایدهها بر آن سوار شدهاند.
در میانه این بحث، چند لحظه چشمهایتان را به این غزل حافظ باز کنید تا در ادامه بقیه عرایضم را عرض کنم:
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
به نظر میرسد اینجا حافظ با طنز و کنایه از ایدههای دینی و اسلامی راه فراری دستوپا میکند به مسیر میخانه و پیمانه و البته به سبک خودش طعنه میفرستد بر اختلافات ۷۲ ملت تا بتواند ایدهی عشق و عرفان را از کنار دین، استخراج و البته شاید از این طریق به عنوان یک اکتیویست اجتماعی-سیاسی فعالیتی بکند. دقت کنیم؛ اینجا حتی حافظ ایدههای عارفانه خود را با اشاره و کنایه بر آیاتی از قرآن سوار کرده است. در قرآن گفته شده که "امانت" بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد اما فقط این انسان (که ظالم و جاهل است) بار امانت را پذیرفت.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا (احزاب، آیه ۷۲)
حافظ در آن غزل، با اشاره به اسطورهای که «بار امانت» را مدنظر دارد زیرکانه از آیات قرآن استفاده کرده تا به رویکرد خودش یعنی همان طعنههای عرفانی و «پیمانه و میخانه» اشاره کند.
البته باید ممنون باشیم از امثالِ حافظ شیرازی که از آیات قرآن به عشق و عرفان و گاهی به میخانه و پیمانه رسیدند نه به دفتر و دستک و دولت و چپاول از طریق بریز و بپاشهای حکومتی و خلاصه اینکه چه خوب که او از اسلام و قرآن، دستگاههای عریض و طویل و وزارتخانههای مزاحم و البته وام و رانت استخراج نکرد. اینجا در ایران در چهل سال گذشته از آیات قرآن، همهی این منافع را در ربودهاند. شما نگاه کن از این آیه قرآن که:
وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ (المائدة، آیه ۲)
با همین بهانه سازمانها ساختند و وزارتی به نام تعاون درست کردند و بعد هزاران کارمند استخدام کردند تا هزاران میلیارد تومان وام و رانت را بین نورچشمیها توزیع کنند.
این اسلام که عرض کردم شاید برای همین قبض و بسطها تکوین و تدوین شده آنقدر کش میآید که علی شریعتی (معروف به دکتر شریعتی، همان که در همه شهرهای ایران خیابانی به نام اوست) از قصه معاویه و ابوذر، سوسیالیسم اسلامی درمیآورد و سالها بعد به اسم لیبرتارینیسم و آنارکوکپیتالیسم از همان تاریخ و همان اسلام، پیامبری ارائه میکنند که فرموده: "قیمتها دست خداست" تا نشان دهند اسلام طرفدار ایدهی ما یعنی حمایت از "آزادیِ اقتصادی" است. یا مثلاً کسانی هستند که از همان اسلام و با تفسیرهای عجیب و غریب از اصول توحید و معاد و نبوت و امامت میخواهند آزادیخواهی به سبک قرن ۲۱ استخراج کنند.
شما نگاه کنید به همین ایدهی ایرانی-اسلامی که میگوید "خدا یکی است". بله همین ایده "توحید" را ببینیم که در طول تاریخ چگونه دچار قبض و بسط و سواری گرفتن شده؛ این ایده به همان اندازه که برای دفاع از آزادی و مخالفت با بردهداری از آن استفاده شده برای جنگ و به اسارت گرفتن و کنیز گرفتن از آن استفادههای تُپُل کردهاند.
این مثالها و نمونهها در تاریخ ایران و اسلام فراوان است.
خلاصه اینکه؛ بله
اسلام؛ پناهگاهی است برای همه!
حتی شما دوست عزیز؛
چه کمونیست باشی چه آنارکوکپیتالیست :)
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۴ مهر ۱۴۰۳
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
در ماجرای دین و سیاست و اقتصاد
سر راست عرض کنم که به نظر من اسلام برای هیچکدام از مکاتب چپ و راست منبع مناسبی نیست. معمولاً پرسیده میشود:
▫️جایگاه آزادی در دین چگونه است؟
▫️اسلام به سوسیالیسم نزدیکتر است یا به لیبرالیسم؟
▫️آیا پیامبر اسلام گفتهاند قیمتها دست خداست؟
▫️از نظر اسلام یک فرد تا چه حد اجازه انباشت ثروت دارد؟
▫️آیا اسلام طرفدار حق مالکیت است؟
فکر میکنم در پاسخ به این جنس پرسشها میتوان گفت:
اسلام آنچنان مبهم و البته دارای قبض و بسط است که انواع پاسخها و ایدهها میتوانند مستنداتی از داخل دین برای سوار شدن بر آن پیدا کنند. آنطور که تا الان از مطالعه تاریخِ اسلام فهمیدهام تاریخ اسلام از ابتدا تا همین الان با همین رویکرد (یعنی سواری گرفتن) تکوین و تدوین شده است. با همین توضیح میتوان گفت همانطور که چپترینِ چپها در تاریخ اسلام راهی برای اثبات ایدههایشان مییابند مخالفانشان ایدههایی برای مخالفت با چپها پیدا میکنند.
خلاصه اینکه از پیدایش اسلام تا قرنها بعد، انواع نحلهها و ایدهها بر آن سوار شدهاند.
در میانه این بحث، چند لحظه چشمهایتان را به این غزل حافظ باز کنید تا در ادامه بقیه عرایضم را عرض کنم:
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
به نظر میرسد اینجا حافظ با طنز و کنایه از ایدههای دینی و اسلامی راه فراری دستوپا میکند به مسیر میخانه و پیمانه و البته به سبک خودش طعنه میفرستد بر اختلافات ۷۲ ملت تا بتواند ایدهی عشق و عرفان را از کنار دین، استخراج و البته شاید از این طریق به عنوان یک اکتیویست اجتماعی-سیاسی فعالیتی بکند. دقت کنیم؛ اینجا حتی حافظ ایدههای عارفانه خود را با اشاره و کنایه بر آیاتی از قرآن سوار کرده است. در قرآن گفته شده که "امانت" بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه شد اما فقط این انسان (که ظالم و جاهل است) بار امانت را پذیرفت.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا (احزاب، آیه ۷۲)
حافظ در آن غزل، با اشاره به اسطورهای که «بار امانت» را مدنظر دارد زیرکانه از آیات قرآن استفاده کرده تا به رویکرد خودش یعنی همان طعنههای عرفانی و «پیمانه و میخانه» اشاره کند.
البته باید ممنون باشیم از امثالِ حافظ شیرازی که از آیات قرآن به عشق و عرفان و گاهی به میخانه و پیمانه رسیدند نه به دفتر و دستک و دولت و چپاول از طریق بریز و بپاشهای حکومتی و خلاصه اینکه چه خوب که او از اسلام و قرآن، دستگاههای عریض و طویل و وزارتخانههای مزاحم و البته وام و رانت استخراج نکرد. اینجا در ایران در چهل سال گذشته از آیات قرآن، همهی این منافع را در ربودهاند. شما نگاه کن از این آیه قرآن که:
وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ (المائدة، آیه ۲)
با همین بهانه سازمانها ساختند و وزارتی به نام تعاون درست کردند و بعد هزاران کارمند استخدام کردند تا هزاران میلیارد تومان وام و رانت را بین نورچشمیها توزیع کنند.
این اسلام که عرض کردم شاید برای همین قبض و بسطها تکوین و تدوین شده آنقدر کش میآید که علی شریعتی (معروف به دکتر شریعتی، همان که در همه شهرهای ایران خیابانی به نام اوست) از قصه معاویه و ابوذر، سوسیالیسم اسلامی درمیآورد و سالها بعد به اسم لیبرتارینیسم و آنارکوکپیتالیسم از همان تاریخ و همان اسلام، پیامبری ارائه میکنند که فرموده: "قیمتها دست خداست" تا نشان دهند اسلام طرفدار ایدهی ما یعنی حمایت از "آزادیِ اقتصادی" است. یا مثلاً کسانی هستند که از همان اسلام و با تفسیرهای عجیب و غریب از اصول توحید و معاد و نبوت و امامت میخواهند آزادیخواهی به سبک قرن ۲۱ استخراج کنند.
شما نگاه کنید به همین ایدهی ایرانی-اسلامی که میگوید "خدا یکی است". بله همین ایده "توحید" را ببینیم که در طول تاریخ چگونه دچار قبض و بسط و سواری گرفتن شده؛ این ایده به همان اندازه که برای دفاع از آزادی و مخالفت با بردهداری از آن استفاده شده برای جنگ و به اسارت گرفتن و کنیز گرفتن از آن استفادههای تُپُل کردهاند.
این مثالها و نمونهها در تاریخ ایران و اسلام فراوان است.
خلاصه اینکه؛ بله
اسلام؛ پناهگاهی است برای همه!
حتی شما دوست عزیز؛
چه کمونیست باشی چه آنارکوکپیتالیست :)
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۴ مهر ۱۴۰۳
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👍45👎13❤10👏5
وقتی معلم محو میشود؛
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
در یادداشتی با عنوان من یک معلم هستم عرض کردم در بسیاری از نظامهای بسته، معلم نقشی همچون یک مأمور دارد: مأمور انتقال ایدئولوژی، مأمور حفظ نظم و مأمور کنترل ذهن.
از این موضوع که معلم ممکن است مامور حکومت باشد بگذریم و اجازه بفرمایید پرسشی عمیق درباره نقش معلم بپرسیم:
آیا وجود معلم، در شکلی رسمی و تثبیتشده،
برای یادگیری ضروری است؟
سوگاتا میترا در سخنرانی معروف خود در TED با عنوان
A Hole in the Wall
تصویری تکاندهنده از این پرسش بهدست داد. او یک کامپیوتر سادهی متصل به اینترنت را در دیوار یکی از محلههای فقیرنشین هند گذاشت.
- هیچ دستورالعملی ابلاغ نکرد و
- هیچ معلمی در آن مکان حضور نداشت و
- هیچ ناظمی نگفت چه باید کرد و چه نباید کرد...
فقط همان یک دستگاه کامپیوتر در سوراخی در آن دیوار بود.
کودکانی که تا پیش از آن حتی کامپیوتر ندیده بودند، خودشان شروع کردند؛ با کنجکاوی، با آزمون و خطا، با همکاری. از مقدمات اولیه تا کار کردن با نرمافزارها و حتی آموختن زبان انگلیسی. هیچکس به آنها نگفت «بنشین»، «بلند شو»، «مشقت را بنویس».
آنها یاد گرفتند چون آزاد بودند که یاد بگیرند.
این آزمایش بارها در کشورهای دیگر تکرار شد تا ببینند آیا نتایجش فقط مربوط به شرایط خاص آن محله بود یا یک پدیده عمومیتر است. آزمایشهای «سوراخی در دیوار» و پروژههای مرتبط با آن در چند مرحله و طی حدود دو دهه انجام شدند:
۱. شروع اولیه در هند (۱۹۹۹)
نخستین بار در دهلی نو، در دیوار یک کلبه، کامپیوتر متصل به اینترنت قرار داده شد. بچههای محله بدون آموزش و بدون معلم، شروع به یادگیری کردند. این آزمایش چند بار در همان سال در نقاط مختلف دهلی و سپس در ایالتهای فقیرتر (مثل بیهار) تکرار شد.
۲. گسترش در هند و کشورهای همسایه (۲۰۰۰–۲۰۰۵)
میترا و تیمش این مدل را در ۲۰ روستا در هند و یک روستا در کامبوج پیاده کردند. هدف این بود که ببینند آیا کودکان در مناطق محروم بدون معلم میتوانند به یادگیری دست یابند. نتایج مشابه بود: همکاری جمعی، یادگیری زبان انگلیسی، مهارتهای پایه در رایانه.
۳. مرحله بینالمللی (۲۰۰۶–۲۰۱۰)
آزمایشها به کشورهای دیگر هم کشیده شد: بنگلادش، آفریقای جنوبی، و چند نقطه در آفریقا و آمریکای لاتین. دادهها نشان داد که «یادگیری خودسازمانیافته» تقریباً در هر فرهنگی تکرار میشود.
۴. مدرسه در ابر
بعد از سخنرانی TED (۲۰۱۳ به بعد) میترا جایزه TED را در ۲۰۱۳ دریافت کرد و پروژه School in the Cloud (مدرسه در ابر) را راه انداخت. این پروژه در بریتانیا، ایتالیا، آمریکا و هند اجرا شد. میترا بعداً پروژهی
Self-Organized Learning Environments
را از دل همین آزمایشها راه انداخت. الان در کشورهای زیادی از آمریکا و اروپا تا آفریقا و آسیا این پروژه اجرا شده تا با طرح پرسشهای بزرگ (Big Questions) به یادگیری بپردازند. برای همه این آزمایشها نتیجه یکسان بود:
وقتی ابزار و آزادی در دسترس باشد، یادگیری اتفاق میافتد؛ حتی بهتر از آنچه در کلاسهای رسمی با معلم و ناظم و کتاب درسی میبینیم.
پیام میترا روشن است: یادگیری به معلم وابسته نیست. یادگیری به آزادی وابسته است. معلمی که خود را «ضروری» میداند، در بسیاری از نظامها همان کسی است که دیوار میسازد؛ دیواری میان کودک و جهان. اما تجربهی میترا نشان داد که گاهی کافی است فقط یک سوراخ در این دیوار باز شود تا یادگیری سرازیر شود.
نظامهای بستهی آموزشی «قداست معلم» را تبلیغ میکنند؛ گویی بدون او جهان فرو میپاشد. اما حقیقت این است که اگر قداستی باشد، نه در مقام معلم، بلکه در کنجکاوی کودک و در آزادی انتخاب اوست.
معلم اگر معنایی داشته باشد، نه بهعنوان خطیب و مأمور، بلکه در نقش همراه است؛ کسی که مسیر را باز میگذارد و ابزار را در اختیار میگذارد. اما وقتی ابزار و آزادی در دسترس است، کودکان نشان دادهاند که حتی بدون این نقش هم، میتوانند یاد بگیرند.
«سوراخی در دیوار» نام یک آزمایش بود، اما استعارهای است برای همهی دیوارهایی که توسط آموزش رسمی ساخته و پرداخته شده: دیوار اجبار، دیوار امتحان، دیوار انحصار. شاید زمان آن رسیده باشد که باور کنیم یادگیری، بیش از آنکه محصول مدرسه باشد، حاصل آزادی است.
➖➖➖
در ارتباط با این موضوع پرونده آموزش و آزادی را مطالعه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
در یادداشتی با عنوان من یک معلم هستم عرض کردم در بسیاری از نظامهای بسته، معلم نقشی همچون یک مأمور دارد: مأمور انتقال ایدئولوژی، مأمور حفظ نظم و مأمور کنترل ذهن.
از این موضوع که معلم ممکن است مامور حکومت باشد بگذریم و اجازه بفرمایید پرسشی عمیق درباره نقش معلم بپرسیم:
آیا وجود معلم، در شکلی رسمی و تثبیتشده،
برای یادگیری ضروری است؟
سوگاتا میترا در سخنرانی معروف خود در TED با عنوان
A Hole in the Wall
تصویری تکاندهنده از این پرسش بهدست داد. او یک کامپیوتر سادهی متصل به اینترنت را در دیوار یکی از محلههای فقیرنشین هند گذاشت.
- هیچ دستورالعملی ابلاغ نکرد و
- هیچ معلمی در آن مکان حضور نداشت و
- هیچ ناظمی نگفت چه باید کرد و چه نباید کرد...
فقط همان یک دستگاه کامپیوتر در سوراخی در آن دیوار بود.
کودکانی که تا پیش از آن حتی کامپیوتر ندیده بودند، خودشان شروع کردند؛ با کنجکاوی، با آزمون و خطا، با همکاری. از مقدمات اولیه تا کار کردن با نرمافزارها و حتی آموختن زبان انگلیسی. هیچکس به آنها نگفت «بنشین»، «بلند شو»، «مشقت را بنویس».
آنها یاد گرفتند چون آزاد بودند که یاد بگیرند.
این آزمایش بارها در کشورهای دیگر تکرار شد تا ببینند آیا نتایجش فقط مربوط به شرایط خاص آن محله بود یا یک پدیده عمومیتر است. آزمایشهای «سوراخی در دیوار» و پروژههای مرتبط با آن در چند مرحله و طی حدود دو دهه انجام شدند:
۱. شروع اولیه در هند (۱۹۹۹)
نخستین بار در دهلی نو، در دیوار یک کلبه، کامپیوتر متصل به اینترنت قرار داده شد. بچههای محله بدون آموزش و بدون معلم، شروع به یادگیری کردند. این آزمایش چند بار در همان سال در نقاط مختلف دهلی و سپس در ایالتهای فقیرتر (مثل بیهار) تکرار شد.
۲. گسترش در هند و کشورهای همسایه (۲۰۰۰–۲۰۰۵)
میترا و تیمش این مدل را در ۲۰ روستا در هند و یک روستا در کامبوج پیاده کردند. هدف این بود که ببینند آیا کودکان در مناطق محروم بدون معلم میتوانند به یادگیری دست یابند. نتایج مشابه بود: همکاری جمعی، یادگیری زبان انگلیسی، مهارتهای پایه در رایانه.
۳. مرحله بینالمللی (۲۰۰۶–۲۰۱۰)
آزمایشها به کشورهای دیگر هم کشیده شد: بنگلادش، آفریقای جنوبی، و چند نقطه در آفریقا و آمریکای لاتین. دادهها نشان داد که «یادگیری خودسازمانیافته» تقریباً در هر فرهنگی تکرار میشود.
۴. مدرسه در ابر
بعد از سخنرانی TED (۲۰۱۳ به بعد) میترا جایزه TED را در ۲۰۱۳ دریافت کرد و پروژه School in the Cloud (مدرسه در ابر) را راه انداخت. این پروژه در بریتانیا، ایتالیا، آمریکا و هند اجرا شد. میترا بعداً پروژهی
Self-Organized Learning Environments
را از دل همین آزمایشها راه انداخت. الان در کشورهای زیادی از آمریکا و اروپا تا آفریقا و آسیا این پروژه اجرا شده تا با طرح پرسشهای بزرگ (Big Questions) به یادگیری بپردازند. برای همه این آزمایشها نتیجه یکسان بود:
وقتی ابزار و آزادی در دسترس باشد، یادگیری اتفاق میافتد؛ حتی بهتر از آنچه در کلاسهای رسمی با معلم و ناظم و کتاب درسی میبینیم.
پیام میترا روشن است: یادگیری به معلم وابسته نیست. یادگیری به آزادی وابسته است. معلمی که خود را «ضروری» میداند، در بسیاری از نظامها همان کسی است که دیوار میسازد؛ دیواری میان کودک و جهان. اما تجربهی میترا نشان داد که گاهی کافی است فقط یک سوراخ در این دیوار باز شود تا یادگیری سرازیر شود.
نظامهای بستهی آموزشی «قداست معلم» را تبلیغ میکنند؛ گویی بدون او جهان فرو میپاشد. اما حقیقت این است که اگر قداستی باشد، نه در مقام معلم، بلکه در کنجکاوی کودک و در آزادی انتخاب اوست.
معلم اگر معنایی داشته باشد، نه بهعنوان خطیب و مأمور، بلکه در نقش همراه است؛ کسی که مسیر را باز میگذارد و ابزار را در اختیار میگذارد. اما وقتی ابزار و آزادی در دسترس است، کودکان نشان دادهاند که حتی بدون این نقش هم، میتوانند یاد بگیرند.
«سوراخی در دیوار» نام یک آزمایش بود، اما استعارهای است برای همهی دیوارهایی که توسط آموزش رسمی ساخته و پرداخته شده: دیوار اجبار، دیوار امتحان، دیوار انحصار. شاید زمان آن رسیده باشد که باور کنیم یادگیری، بیش از آنکه محصول مدرسه باشد، حاصل آزادی است.
➖➖➖
در ارتباط با این موضوع پرونده آموزش و آزادی را مطالعه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👍41❤12👎2
کنکور؛ صفی طولانی برای یک مالِ مفت
کنکور در ایران یک صف طولانی است؛ صفی برای دستیابی به چیزی که «مال مفت» تلقی میشود: دانشگاه رایگان.
این صف، درست مانند هر صف دیگری که برای کالای رایگان تشکیل میشود، حاصل ترکیب رانت، کمیابی مصنوعی و توزیع ناعادلانه منابع عمومی است.
کنکور را بسیاری «مسئله» میدانند و در پی حذف یا اصلاح آن هستند. اما واقعیت این است که کنکور، مسئله نیست؛ معلول است. تا زمانی که دانشگاه رایگان باقی بماند، صفی طولانی برای ورود به آن هم وجود خواهد داشت.
دانشگاه رایگان؛ فقرزدایی یا رانتجویی؟
اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن
(در Capitalism and Freedom)
نشان دادهاند که دانشگاه رایگان، در عمل بیشتر به سود خانوارهای مرفهتر تمام میشود؛ کسانی که از مدارس بهتر، معلمان خصوصی و منابع آموزشی غنیتر بهرهمند بودهاند، در رقابت جلوترند و سهم بیشتری از «دانشگاهِرایگان» میبرند.
فردریش هایک نیز هشدار داده بود که وقتی دولت به جای فراهم کردن چارچوبی عادلانه، به تأمین مستقیم کالاها و خدمات روی میآورد، رقابت سالم جای خود را به «صف» و «رانت» میدهد
(The Constitution of Liberty)
مطالعات تجربی در کشورهای مختلف هم این را تأیید کرده است:
در برزیل، دانشگاههای رایگان بیشتر در دسترس فرزندان طبقات ثروتمند قرار گرفتند
(World Bank, 2001)
در هند، بخش عمدهی یارانه آموزش عالی نصیب قشر بالاتر درآمدی شد.
(Tilak, 2005)
حتی در کشورهای اروپایی با دانشگاههای رایگان، سهم دانشجویان طبقات مرفه بهطور نامتناسب بالاتر است.
(OECD, Education at a Glance)
همینجا در تهران بررسی کنید ببینید چه کسانی در دانشگاه شریف تحصیل میکنند. برآورد شده بیش از ۹۵ درصد از اقشار بالاتر از متوسط هستند. فقرا شرایط رقابت با کسانی که آموزشهای سنگین برای تستزنی داشتهاند را ندارند و تقریباً هیچ راهی برای ورود به دانشگاهی مثل شریف پیدا نمیکنند.
هزینههای پنهان و دانشگاه رایگان
صدها هزار نفر در ایران، تنها به خاطر اینکه دانشگاه رایگان بوده در رشتههایی تحصیل کردهاند که هیچ علاقه یا چشمانداز کاری در آن نداشتهاند. نتیجه چه شد؟ آن رشتهها را به سادگی کنار گذاشتند و حتی یک روز هم در آن حوزه کار نکردند.
هزینهی این بازی اما از جیب همه مردم پرداخت شد: از کشاورز و کارگر گرفته تا مالیاتدهندگان خاموش. این یعنی «آموزش عالی رایگان» نه فقط فقر را کاهش نداد، بلکه منبعی برای اتلاف سرمایه انسانی و تحمیل هزینههای عمومی شد.
تجربهی دانشگاههای معتبر دنیا
در اکثر دانشگاههای معتبر دنیا، آموزش عالی رایگان نیست. اما تلاش میشود کسی بهخاطر فقر از تحصیل بازنماند. چرا؟ چون تلاش میشود منابع مالی بهصورت هدفمند به کسانی برسد که واقعاً نیازمندند.
دانشگاههای بزرگ از هاروارد و استنفورد گرفته تا آکسفورد و کمبریج، صندوقهای عظیمی دارند که شهریهی فقرا یا استعدادهایی که از لحاظ مالی ضعیف هستند را پوشش میدهد. نتیجه این است که منابع بهتر مصرف میشود: ثروتمندان هزینه واقعی تحصیل را میپردازند و نیازمندان حمایت میشوند. این الگو بسیار عادلانهتر از «دانشگاه رایگان» است که در عمل به یارانهای برای برخورداران تبدیل میشود.
کنکور؛ نتیجه طبیعی «مال مفت»
کنکور نه به خاطر علاقه به علم، که به خاطر دسترسی به یک کالای یارانهای شکل گرفته است. همانطور که گریبکر در نظریه سرمایه انسانی توضیح میدهد وقتی هزینهی آموزش از جیب شخص پرداخت نشود، افراد بیشتری وارد چرخه میشوند، حتی اگر بازده شخصی و اجتماعی آن پایین باشد. نتیجه، هجوم گسترده به دانشگاه، مدرکگرایی و صفی به نام کنکور است.
راهحل؛ آزادسازی آموزش
راه حذف کنکور، همان است که بیشتر کشورهای دنیا انجام دادند:
۱. پایان دانشگاه رایگانِ دولتی
دانشگاه اگر هزینه دارد، باید توسط کسی پرداخت شود که از آن بهرهمند میشود.
۲. وامهای دانشجویی و کمکهزینههای هدفمند
فریدمن پیشنهاد کرده بود دولت به جای تأمین مستقیم دانشگاه، وامهای مبتنی بر درآمد
Income Contingent Loans
بدهد تا هرکس مطابق درآمد آیندهاش بازپرداخت کند.
۳. رقابت و تنوع
وقتی دانشگاهها مستقل و متکی به درآمد واقعی دانشجویان باشند، کیفیت و تنوع افزایش مییابد و صفهای طولانی بیمعنا میشود.
جمعبندی
کنکور یک «دیوار» نیست که با جابهجایی یا اصلاح فرو بریزد. کنکور سایهی یک واقعیت است: دانشگاه رایگان، مال مفتی که به صفی طولانی میانجامد.
تا زمانی که این مال مفت توزیع میشود، صف و رانت هم وجود خواهد داشت.
و تا زمانی که صف باقی است، نه آزادی انتخاب داریم و نه عدالت آموزشی.
➖➖➖
در ارتباط با این موضوع پرونده آموزش و آزادی را مطالعه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
کنکور در ایران یک صف طولانی است؛ صفی برای دستیابی به چیزی که «مال مفت» تلقی میشود: دانشگاه رایگان.
این صف، درست مانند هر صف دیگری که برای کالای رایگان تشکیل میشود، حاصل ترکیب رانت، کمیابی مصنوعی و توزیع ناعادلانه منابع عمومی است.
کنکور را بسیاری «مسئله» میدانند و در پی حذف یا اصلاح آن هستند. اما واقعیت این است که کنکور، مسئله نیست؛ معلول است. تا زمانی که دانشگاه رایگان باقی بماند، صفی طولانی برای ورود به آن هم وجود خواهد داشت.
دانشگاه رایگان؛ فقرزدایی یا رانتجویی؟
اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن
(در Capitalism and Freedom)
نشان دادهاند که دانشگاه رایگان، در عمل بیشتر به سود خانوارهای مرفهتر تمام میشود؛ کسانی که از مدارس بهتر، معلمان خصوصی و منابع آموزشی غنیتر بهرهمند بودهاند، در رقابت جلوترند و سهم بیشتری از «دانشگاهِرایگان» میبرند.
فردریش هایک نیز هشدار داده بود که وقتی دولت به جای فراهم کردن چارچوبی عادلانه، به تأمین مستقیم کالاها و خدمات روی میآورد، رقابت سالم جای خود را به «صف» و «رانت» میدهد
(The Constitution of Liberty)
مطالعات تجربی در کشورهای مختلف هم این را تأیید کرده است:
در برزیل، دانشگاههای رایگان بیشتر در دسترس فرزندان طبقات ثروتمند قرار گرفتند
(World Bank, 2001)
در هند، بخش عمدهی یارانه آموزش عالی نصیب قشر بالاتر درآمدی شد.
(Tilak, 2005)
حتی در کشورهای اروپایی با دانشگاههای رایگان، سهم دانشجویان طبقات مرفه بهطور نامتناسب بالاتر است.
(OECD, Education at a Glance)
همینجا در تهران بررسی کنید ببینید چه کسانی در دانشگاه شریف تحصیل میکنند. برآورد شده بیش از ۹۵ درصد از اقشار بالاتر از متوسط هستند. فقرا شرایط رقابت با کسانی که آموزشهای سنگین برای تستزنی داشتهاند را ندارند و تقریباً هیچ راهی برای ورود به دانشگاهی مثل شریف پیدا نمیکنند.
هزینههای پنهان و دانشگاه رایگان
صدها هزار نفر در ایران، تنها به خاطر اینکه دانشگاه رایگان بوده در رشتههایی تحصیل کردهاند که هیچ علاقه یا چشمانداز کاری در آن نداشتهاند. نتیجه چه شد؟ آن رشتهها را به سادگی کنار گذاشتند و حتی یک روز هم در آن حوزه کار نکردند.
هزینهی این بازی اما از جیب همه مردم پرداخت شد: از کشاورز و کارگر گرفته تا مالیاتدهندگان خاموش. این یعنی «آموزش عالی رایگان» نه فقط فقر را کاهش نداد، بلکه منبعی برای اتلاف سرمایه انسانی و تحمیل هزینههای عمومی شد.
تجربهی دانشگاههای معتبر دنیا
در اکثر دانشگاههای معتبر دنیا، آموزش عالی رایگان نیست. اما تلاش میشود کسی بهخاطر فقر از تحصیل بازنماند. چرا؟ چون تلاش میشود منابع مالی بهصورت هدفمند به کسانی برسد که واقعاً نیازمندند.
دانشگاههای بزرگ از هاروارد و استنفورد گرفته تا آکسفورد و کمبریج، صندوقهای عظیمی دارند که شهریهی فقرا یا استعدادهایی که از لحاظ مالی ضعیف هستند را پوشش میدهد. نتیجه این است که منابع بهتر مصرف میشود: ثروتمندان هزینه واقعی تحصیل را میپردازند و نیازمندان حمایت میشوند. این الگو بسیار عادلانهتر از «دانشگاه رایگان» است که در عمل به یارانهای برای برخورداران تبدیل میشود.
کنکور؛ نتیجه طبیعی «مال مفت»
کنکور نه به خاطر علاقه به علم، که به خاطر دسترسی به یک کالای یارانهای شکل گرفته است. همانطور که گریبکر در نظریه سرمایه انسانی توضیح میدهد وقتی هزینهی آموزش از جیب شخص پرداخت نشود، افراد بیشتری وارد چرخه میشوند، حتی اگر بازده شخصی و اجتماعی آن پایین باشد. نتیجه، هجوم گسترده به دانشگاه، مدرکگرایی و صفی به نام کنکور است.
راهحل؛ آزادسازی آموزش
راه حذف کنکور، همان است که بیشتر کشورهای دنیا انجام دادند:
۱. پایان دانشگاه رایگانِ دولتی
دانشگاه اگر هزینه دارد، باید توسط کسی پرداخت شود که از آن بهرهمند میشود.
۲. وامهای دانشجویی و کمکهزینههای هدفمند
فریدمن پیشنهاد کرده بود دولت به جای تأمین مستقیم دانشگاه، وامهای مبتنی بر درآمد
Income Contingent Loans
بدهد تا هرکس مطابق درآمد آیندهاش بازپرداخت کند.
۳. رقابت و تنوع
وقتی دانشگاهها مستقل و متکی به درآمد واقعی دانشجویان باشند، کیفیت و تنوع افزایش مییابد و صفهای طولانی بیمعنا میشود.
جمعبندی
کنکور یک «دیوار» نیست که با جابهجایی یا اصلاح فرو بریزد. کنکور سایهی یک واقعیت است: دانشگاه رایگان، مال مفتی که به صفی طولانی میانجامد.
تا زمانی که این مال مفت توزیع میشود، صف و رانت هم وجود خواهد داشت.
و تا زمانی که صف باقی است، نه آزادی انتخاب داریم و نه عدالت آموزشی.
➖➖➖
در ارتباط با این موضوع پرونده آموزش و آزادی را مطالعه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۰ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👍51❤25👏6👎1
پیشبینی پنج سال آینده؛
ابتدای دهه ۱۳۵۰ تکرار میشود؟
یا ابتدای دهه ۱۴۰۰
این روزها شاید مهمترین دغدغه برای ایرانیها همین باشد: پیشبینی اقتصاد و سیاست.
همه میپرسند:
پنج سال آینده ممکن است چطور باشد؟
پنجاه سال قبل، ایران در اوایل دهه پنجاه شمسی، شاهد یکی از بزرگترین جهشهای نفتی تاریخ خود بود. صادرات نفت به حدود ۶ میلیون بشکه در روز رسید و درآمد نفتی در عرض چند سال چند برابر شد. اقتصاد ایران با سرعتی سرسامآور رشد کرد؛ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به بالای ۱۰ درصد رسید. اما پشت این ارقام پر زرقوبرق، واقعیت دیگری هم وجود داشت: تورم فزاینده، واردات بیرویه، وابستگی به نفت، و شکافهای اجتماعی که در ادامه بهه بحرانهای سیاسی دامن زد.
حالا پنجاه سال بعد، ایران دوباره بر سر یک نقطه عطف تاریخی ایستاده است؛ جایی که انتخابها و تغییرات سیاسی، میتواند اقتصاد کلان و آینده اجتماعی کشور را به سمت مسیرهای کاملاً متفاوت ببرد.
سناریوی خوشبینانه:
تکرار دهه پنجاه (شاید با اصلاحات)
اگر تغییرات بنیادین سیاسی رخ دهد و کشور به مدار عادی بازگردد سرمایهگذاری خارجی میتواند صادرات نفت ایران را ظرف چند سال به ۵ تا ۶ میلیون بشکه در روز برساند. در این حالت:
- رشد اقتصادی میتواند دوباره دو رقمی شود.
- تورم به تدریج فروکش کند، به شرط سیاستگذاری پولی و مالی درست.
- درآمد نفتی بالای ۱۵۰ میلیارد دلار در سال، میتواند بستر سرمایهگذاری در زیرساخت و رفاه عمومی شود.
- فضای اجتماعی و روانی با امید بیشتر و کاهش فشار مهاجرت، بازسازی خواهد شد.
- در عرصه بینالمللی ایران میتواند از انزوا خارج شود و نقش منطقهای فعالتری پیدا کند.
سناریوی بدبینانه:
پنج سالی سختتر از گذشته
اما اگر تغییرات سیاسی به تأخیر بیفتد و تحریمها تشدید شوند (سناریوی اسنپبک) صادرات نفت شاید در محدوده ۸۰۰ هزار تا یک میلیون بشکه باقی بماند. نتیجه روشن است:
- درآمد نفتی به حدود ۲۰–۲۵ میلیارد دلار محدود خواهد شد.
- تورم ساختاری با نرخهای بالای ۳۰–۴۰ درصد تثبیت میشود و شاید تا صد درصد افزایش داشته باشد.
- رشد اقتصادی صفر یا منفی خواهد شد.
- شکاف اجتماعی و نارضایتیها تشدید میشوند.
- در عرصه بینالمللی، ایران در انزوای بیشتر و وابستگی به چین و روسیه گرفتار میماند.
پرسش محوری
واقعاً پنج سال آینده برای ما شبیه کدام تصویر خواهد بود؟ تکرار جهش نفتی دهه پنجاه (این بار با امید به اصلاحات اقتصادی و سیاسی) یا تداوم چرخه فرساینده پنج سال گذشته؟
تصویر نمودارها را در اینستاگرامم ملاحظه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
ابتدای دهه ۱۳۵۰ تکرار میشود؟
یا ابتدای دهه ۱۴۰۰
این روزها شاید مهمترین دغدغه برای ایرانیها همین باشد: پیشبینی اقتصاد و سیاست.
همه میپرسند:
پنج سال آینده ممکن است چطور باشد؟
پنجاه سال قبل، ایران در اوایل دهه پنجاه شمسی، شاهد یکی از بزرگترین جهشهای نفتی تاریخ خود بود. صادرات نفت به حدود ۶ میلیون بشکه در روز رسید و درآمد نفتی در عرض چند سال چند برابر شد. اقتصاد ایران با سرعتی سرسامآور رشد کرد؛ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به بالای ۱۰ درصد رسید. اما پشت این ارقام پر زرقوبرق، واقعیت دیگری هم وجود داشت: تورم فزاینده، واردات بیرویه، وابستگی به نفت، و شکافهای اجتماعی که در ادامه بهه بحرانهای سیاسی دامن زد.
حالا پنجاه سال بعد، ایران دوباره بر سر یک نقطه عطف تاریخی ایستاده است؛ جایی که انتخابها و تغییرات سیاسی، میتواند اقتصاد کلان و آینده اجتماعی کشور را به سمت مسیرهای کاملاً متفاوت ببرد.
سناریوی خوشبینانه:
تکرار دهه پنجاه (شاید با اصلاحات)
اگر تغییرات بنیادین سیاسی رخ دهد و کشور به مدار عادی بازگردد سرمایهگذاری خارجی میتواند صادرات نفت ایران را ظرف چند سال به ۵ تا ۶ میلیون بشکه در روز برساند. در این حالت:
- رشد اقتصادی میتواند دوباره دو رقمی شود.
- تورم به تدریج فروکش کند، به شرط سیاستگذاری پولی و مالی درست.
- درآمد نفتی بالای ۱۵۰ میلیارد دلار در سال، میتواند بستر سرمایهگذاری در زیرساخت و رفاه عمومی شود.
- فضای اجتماعی و روانی با امید بیشتر و کاهش فشار مهاجرت، بازسازی خواهد شد.
- در عرصه بینالمللی ایران میتواند از انزوا خارج شود و نقش منطقهای فعالتری پیدا کند.
سناریوی بدبینانه:
پنج سالی سختتر از گذشته
اما اگر تغییرات سیاسی به تأخیر بیفتد و تحریمها تشدید شوند (سناریوی اسنپبک) صادرات نفت شاید در محدوده ۸۰۰ هزار تا یک میلیون بشکه باقی بماند. نتیجه روشن است:
- درآمد نفتی به حدود ۲۰–۲۵ میلیارد دلار محدود خواهد شد.
- تورم ساختاری با نرخهای بالای ۳۰–۴۰ درصد تثبیت میشود و شاید تا صد درصد افزایش داشته باشد.
- رشد اقتصادی صفر یا منفی خواهد شد.
- شکاف اجتماعی و نارضایتیها تشدید میشوند.
- در عرصه بینالمللی، ایران در انزوای بیشتر و وابستگی به چین و روسیه گرفتار میماند.
پرسش محوری
واقعاً پنج سال آینده برای ما شبیه کدام تصویر خواهد بود؟ تکرار جهش نفتی دهه پنجاه (این بار با امید به اصلاحات اقتصادی و سیاسی) یا تداوم چرخه فرساینده پنج سال گذشته؟
تصویر نمودارها را در اینستاگرامم ملاحظه بفرمایید
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤30👎4👍1
آزادی و عدالت؛ فراتر از دین و دیانت
مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، مالکیت و حقوق، ذاتاً فراتر از دین و اموری مربوط به بیرون از دین هستند؛ یعنی نه در دل یک دین زاده شدهاند و نه به دینها محدود میشوند. عدالت، آزادی، حق مالکیت، اخلاق و حقوق و حتی ازدواج و خانواده، معنویت، نیایش و ...مفاهیمی هستند که از تجربهی انسانی برآمدهاند و در همهی فرهنگها و جوامع، چه دینی و چه غیردینی، حضور داشته و دارند.
به تعبیر محمد مجتهد شبستری، متفکر ایرانی و الهیدان نواندیش، حقوقبشر و آزادی بروندینی هستند؛ دینها میتواند به آنها رنگ و تعبیر خاص خود را بدهند، اما منشأ و اعتبارشان از جای دیگری میآید: از خودِ انسان و تجربهی زیستهی او. در واقع، دینها به این مفاهیم انسانی متوسل میشوند و متاسفانه بعضاً حتی آنها را مصادره کنند.
همین نگاه را در اندیشهی فضلالرحمان، اسلامشناس اصلاحطلب پاکستانی، هم میبینیم. او در کتاب اسلام و تجدد نشان میدهد که قرآن به عدالت اجتماعی و آزادی اشاره دارد، اما اینها در اصل مفاهیم انسانی هستند که در پرتو شرایط تاریخی و اجتماعی باید بازفهم شوند.
صادقانه عرض کنم وقتی کسانی تلاش میکنند این مفاهیم را به دین وصل کنند من نگران میشوم. به نظرم همه باید نگران بشویم. دینها این ظرفیت را داشتهاند که بزرگترین پایگاه برای خرافات و انحرافات بشوند. حتی خود دینداران دائم در حال تخطئه و محاکمهی همدینانِ خود هستند. دینداران معمولاً همکیشانشان را متهم و حتی مجازات میکنند. دینداران، سایر دینداران را گمراه و منحرف تلقی میکنند. در داخل یک دین، مثلاً اسلام، همیشه فرقهها و مذاهب در حال تکفیر و حتی کشتار یکدیگر بودهاند. دینداران در بسیاری از زمانها تا توانستهاند با آزادی و حقوق انسانی جنگیدهاند. هر چند که عدهای تلاش کردهاند با نفوذ در میان دینداران آنها را به آزادی و رعایت حقوق انسانی ترغیب کنند اما معمولاً ناموفق بودهاند. بله باید نگران و مراقب باشیم چون عدهای به ناحق تلاش میکنند مفاهیم انسانی که فرادینی و بروندینی هستند را توسط دین به مصادره بگیرند. به قول عبدالله النعیم، حقوقدان و پژوهشگر سودانی، آزادی و حقوق برای بقا نیازمند جدایی از دستگاه دینی و حکومتی هستند. به باور او، اگر این مفاهیم در انحصار یا در قلمرو دین یا دولت قرار گیرند، از معنای اصلیشان تهی میشوند و به ابزار کنترل و تبعیض بدل خواهند شد.
این نگاه در سنت اندیشهی غربی هم بهخوبی بازتاب یافته است. جان لاک در قرن هفدهم وقتی از «حقوق طبیعی» سخن گفت، بر این نکته تأکید کرد که زندگی، آزادی و مالکیت، حقوقی هستند که پیش از هر نهاد دینی یا حکومتی وجود داشته و دارند.
بعدها آدام اسمیت در ثروت ملل نشان داد که رفاه و پیشرفت جوامع بر مبادلهی آزاد و مالکیت خصوصی بنا میشود؛ اصولی که ریشه در عقلانیت انسانی دارند، نه در آموزههای الهی و دینی.
در قرن بیستم، فریدریش هایک، اقتصاددان و اندیشمند اتریشی با توجه و تمرکز بر مفهوم «حاکمیت قانون» (Rule of Law) تأکید میکرد آزادی فقط وقتی پایدار است که قواعد حقوقی برای همه یکسان باشد؛ و این برابری حقوقی، مستقل از دین و ایدئولوژی تعریف میشود.
خلاصه اینکه، بسیاری از امور انسانی بعداً توسط دینداران به دین متصل شده است. نکتهی اصلی که در این یادداشت تاکید شده روشن است: مفاهیمی مثل آزادی، عدالت، مالکیت و اخلاق، فرادینی هستند. دینها ممکن است آنها را بازتاب دهند یا تقویت کنند، اما مالکشان نیستند حتی اگر آنها را مصادره کنند. قداست این مفاهیم در «انسان بودن» ماست، نه در برچسبهای دینی.
و تنها در چارچوب حاکمیت حقوق (Rule of Law) است که این ارزشها میتوانند همگانی، برابر و پایدار باقی بمانند.
🔹 یادداشت قبلی در ارتباط با همین موضوع:
اسلام پناهگاهی برای همه؛
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، مالکیت و حقوق، ذاتاً فراتر از دین و اموری مربوط به بیرون از دین هستند؛ یعنی نه در دل یک دین زاده شدهاند و نه به دینها محدود میشوند. عدالت، آزادی، حق مالکیت، اخلاق و حقوق و حتی ازدواج و خانواده، معنویت، نیایش و ...مفاهیمی هستند که از تجربهی انسانی برآمدهاند و در همهی فرهنگها و جوامع، چه دینی و چه غیردینی، حضور داشته و دارند.
به تعبیر محمد مجتهد شبستری، متفکر ایرانی و الهیدان نواندیش، حقوقبشر و آزادی بروندینی هستند؛ دینها میتواند به آنها رنگ و تعبیر خاص خود را بدهند، اما منشأ و اعتبارشان از جای دیگری میآید: از خودِ انسان و تجربهی زیستهی او. در واقع، دینها به این مفاهیم انسانی متوسل میشوند و متاسفانه بعضاً حتی آنها را مصادره کنند.
همین نگاه را در اندیشهی فضلالرحمان، اسلامشناس اصلاحطلب پاکستانی، هم میبینیم. او در کتاب اسلام و تجدد نشان میدهد که قرآن به عدالت اجتماعی و آزادی اشاره دارد، اما اینها در اصل مفاهیم انسانی هستند که در پرتو شرایط تاریخی و اجتماعی باید بازفهم شوند.
صادقانه عرض کنم وقتی کسانی تلاش میکنند این مفاهیم را به دین وصل کنند من نگران میشوم. به نظرم همه باید نگران بشویم. دینها این ظرفیت را داشتهاند که بزرگترین پایگاه برای خرافات و انحرافات بشوند. حتی خود دینداران دائم در حال تخطئه و محاکمهی همدینانِ خود هستند. دینداران معمولاً همکیشانشان را متهم و حتی مجازات میکنند. دینداران، سایر دینداران را گمراه و منحرف تلقی میکنند. در داخل یک دین، مثلاً اسلام، همیشه فرقهها و مذاهب در حال تکفیر و حتی کشتار یکدیگر بودهاند. دینداران در بسیاری از زمانها تا توانستهاند با آزادی و حقوق انسانی جنگیدهاند. هر چند که عدهای تلاش کردهاند با نفوذ در میان دینداران آنها را به آزادی و رعایت حقوق انسانی ترغیب کنند اما معمولاً ناموفق بودهاند. بله باید نگران و مراقب باشیم چون عدهای به ناحق تلاش میکنند مفاهیم انسانی که فرادینی و بروندینی هستند را توسط دین به مصادره بگیرند. به قول عبدالله النعیم، حقوقدان و پژوهشگر سودانی، آزادی و حقوق برای بقا نیازمند جدایی از دستگاه دینی و حکومتی هستند. به باور او، اگر این مفاهیم در انحصار یا در قلمرو دین یا دولت قرار گیرند، از معنای اصلیشان تهی میشوند و به ابزار کنترل و تبعیض بدل خواهند شد.
این نگاه در سنت اندیشهی غربی هم بهخوبی بازتاب یافته است. جان لاک در قرن هفدهم وقتی از «حقوق طبیعی» سخن گفت، بر این نکته تأکید کرد که زندگی، آزادی و مالکیت، حقوقی هستند که پیش از هر نهاد دینی یا حکومتی وجود داشته و دارند.
بعدها آدام اسمیت در ثروت ملل نشان داد که رفاه و پیشرفت جوامع بر مبادلهی آزاد و مالکیت خصوصی بنا میشود؛ اصولی که ریشه در عقلانیت انسانی دارند، نه در آموزههای الهی و دینی.
در قرن بیستم، فریدریش هایک، اقتصاددان و اندیشمند اتریشی با توجه و تمرکز بر مفهوم «حاکمیت قانون» (Rule of Law) تأکید میکرد آزادی فقط وقتی پایدار است که قواعد حقوقی برای همه یکسان باشد؛ و این برابری حقوقی، مستقل از دین و ایدئولوژی تعریف میشود.
خلاصه اینکه، بسیاری از امور انسانی بعداً توسط دینداران به دین متصل شده است. نکتهی اصلی که در این یادداشت تاکید شده روشن است: مفاهیمی مثل آزادی، عدالت، مالکیت و اخلاق، فرادینی هستند. دینها ممکن است آنها را بازتاب دهند یا تقویت کنند، اما مالکشان نیستند حتی اگر آنها را مصادره کنند. قداست این مفاهیم در «انسان بودن» ماست، نه در برچسبهای دینی.
و تنها در چارچوب حاکمیت حقوق (Rule of Law) است که این ارزشها میتوانند همگانی، برابر و پایدار باقی بمانند.
🔹 یادداشت قبلی در ارتباط با همین موضوع:
اسلام پناهگاهی برای همه؛
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۳ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤35👍18👎2
آزادی و عدالت، پیشادینی هستند
در یادداشت قبلی از کلمه فرادینی استفاده کردم. دوستم مصطفی صادق ضمن تایید، به عبارت پیشادینی اشاره و یادآوری کرد اموری همچون آزادی، عدالت، اخلاق، خانواده و ... پیشادینی هستند.
پیشادینی یعنی چیزی که پیش از ظهور دینها وجود داشته و در گوهر و تجربه زندگی انسانها ریشه دارد.
ازدواج و خانواده، عدالت و آزادی، حتی خود مفهوم «خدا» و «نیایش» همگی پیشادینی هستند. انسان پیش از آنکه دین یا متنی مقدس داشته باشد خانواده تشکیل میداد؛ برای عدالت، نزاع یا صلح میکرد؛ آزادی را تجربه میکرد یا از دست میداد؛ و به آسمان نگاه میکرد و با نیایش، پرسشهایش را پاسخ میداد.
دینها وقتی آمدند این مفاهیم را در چارچوب خود معنا کردند؛ گاهی حمایت کردند و گاهی محدود. اما هیچیک از این نهادها توسط دینها ایجاد یا Initiate نشدهاند. در واقع بنیانگذاران یا مروجان دینها گاهی برای پیشبرد اهدافشان مفاهیم انسانی که از قبل وجود داشتهاند را تایید و حتی گاهی به مصادره گرفتهاند همانطور که امروز در ایران مشاهده میکنیم عدهای قصد دارند چنین کاری انجام بدهند.
در یادداشتی دیگر با عنوان اسلام پناهگاهی برای همه؛ از چپهای کمونیست تا لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست این نکته را عرض کردم این روزها بعضی دوستان که خود را علاقهمند به دین نشان میدهند تلاش میکنند ایدههایی که توسط جامعه مورد استقبال قرار گرفته از جمله ایده «آزادیخواهی» را توسط دینی که مدنظرشان است به مصادره بگیرند. این رویکرد تازگی ندارد؛ قبلاً در روزگاری که چپگرایی مُد بود «برابری» و ایدههای چپ را از دین استخراج میکردند و این روزها که «آزادیخواهی» مورد استقبال قرار گرفته «آزادی» را به مصادره میبرند.
قبلاً عرض کردم جان لاک میگفت آزادی و مالکیت «حقوق طبیعی» هستند نه محصول دین و حکومت و محمد مجتهد شبستری میگفت عدالت و آزادی «بروندینی» هستند؛ دین فقط میتواند دربارهشان سخن بگوید نه اینکه آنها را اعطا کند. سایر پژوهشگران هم این مفاهیم را پیشادینی دانستهاند:
فیلسوفانی مثل جانلاک و هوگو گروسیوس با نظریهی حقوق طبیعی (Natural Rights) گفتند که آزادی، عدالت و مالکیت پیش از هر دین و حکومتی وجود داشتهاند. میرچا الیاده، دینپژوه و اسطورهشناس نامدار در کتاب
The Sacred and the Profane
از تجربههای پیشادینی
(Pre-religious experience)
سخن گفت و اینکه انسان قبل از دینهای سازمانیافته نیز نیایش و امر مقدس را تجربه میکرد.
در انسانشناسی، مفاهیمی مثل خانواده و مالکیت بهعنوان جهانشمولهای انسانی (Anthropological universals) معرفی شدهاند و در مطالعات تکاملی از اصطلاحاتی مثل Proto-religion و Proto-morality استفاده میشود تا نشان دهند که اخلاق، عدالت و معنویت ریشههای پیشادینی دارند.
خلاصه اینکه؛ آزادی و عدالت، هم در اندیشهی اسلامی نواندیشان و هم در فلسفه و انسانشناسی غربی، بهعنوان مفاهیمی پیشادینی شناخته میشوند.
✍️ مرتضی کاظمی
۶ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
در یادداشت قبلی از کلمه فرادینی استفاده کردم. دوستم مصطفی صادق ضمن تایید، به عبارت پیشادینی اشاره و یادآوری کرد اموری همچون آزادی، عدالت، اخلاق، خانواده و ... پیشادینی هستند.
پیشادینی یعنی چیزی که پیش از ظهور دینها وجود داشته و در گوهر و تجربه زندگی انسانها ریشه دارد.
ازدواج و خانواده، عدالت و آزادی، حتی خود مفهوم «خدا» و «نیایش» همگی پیشادینی هستند. انسان پیش از آنکه دین یا متنی مقدس داشته باشد خانواده تشکیل میداد؛ برای عدالت، نزاع یا صلح میکرد؛ آزادی را تجربه میکرد یا از دست میداد؛ و به آسمان نگاه میکرد و با نیایش، پرسشهایش را پاسخ میداد.
دینها وقتی آمدند این مفاهیم را در چارچوب خود معنا کردند؛ گاهی حمایت کردند و گاهی محدود. اما هیچیک از این نهادها توسط دینها ایجاد یا Initiate نشدهاند. در واقع بنیانگذاران یا مروجان دینها گاهی برای پیشبرد اهدافشان مفاهیم انسانی که از قبل وجود داشتهاند را تایید و حتی گاهی به مصادره گرفتهاند همانطور که امروز در ایران مشاهده میکنیم عدهای قصد دارند چنین کاری انجام بدهند.
در یادداشتی دیگر با عنوان اسلام پناهگاهی برای همه؛ از چپهای کمونیست تا لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست این نکته را عرض کردم این روزها بعضی دوستان که خود را علاقهمند به دین نشان میدهند تلاش میکنند ایدههایی که توسط جامعه مورد استقبال قرار گرفته از جمله ایده «آزادیخواهی» را توسط دینی که مدنظرشان است به مصادره بگیرند. این رویکرد تازگی ندارد؛ قبلاً در روزگاری که چپگرایی مُد بود «برابری» و ایدههای چپ را از دین استخراج میکردند و این روزها که «آزادیخواهی» مورد استقبال قرار گرفته «آزادی» را به مصادره میبرند.
قبلاً عرض کردم جان لاک میگفت آزادی و مالکیت «حقوق طبیعی» هستند نه محصول دین و حکومت و محمد مجتهد شبستری میگفت عدالت و آزادی «بروندینی» هستند؛ دین فقط میتواند دربارهشان سخن بگوید نه اینکه آنها را اعطا کند. سایر پژوهشگران هم این مفاهیم را پیشادینی دانستهاند:
فیلسوفانی مثل جانلاک و هوگو گروسیوس با نظریهی حقوق طبیعی (Natural Rights) گفتند که آزادی، عدالت و مالکیت پیش از هر دین و حکومتی وجود داشتهاند. میرچا الیاده، دینپژوه و اسطورهشناس نامدار در کتاب
The Sacred and the Profane
از تجربههای پیشادینی
(Pre-religious experience)
سخن گفت و اینکه انسان قبل از دینهای سازمانیافته نیز نیایش و امر مقدس را تجربه میکرد.
در انسانشناسی، مفاهیمی مثل خانواده و مالکیت بهعنوان جهانشمولهای انسانی (Anthropological universals) معرفی شدهاند و در مطالعات تکاملی از اصطلاحاتی مثل Proto-religion و Proto-morality استفاده میشود تا نشان دهند که اخلاق، عدالت و معنویت ریشههای پیشادینی دارند.
خلاصه اینکه؛ آزادی و عدالت، هم در اندیشهی اسلامی نواندیشان و هم در فلسفه و انسانشناسی غربی، بهعنوان مفاهیمی پیشادینی شناخته میشوند.
✍️ مرتضی کاظمی
۶ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤34👍8👎1
آیا پیامبر گفتهاند: قیمتها دست خداست؟
پیرو یادداشت قبلی پاسخ اولیهی من به این سؤال این است که این جمله فرادینی و پیشادینی است و البته که ممکن است به شخصیتهای دینی هم نسبت داده شده باشد.
مقدمه
پس از انتشار ترجمهی فارسی کتابی با عنوان "زایش سرمایه در صدر اسلام" این ادعا مطرح و بازتکرار شد که پیامبر چنین جملهای گفتهاند.
> متن روایت در سنن ابوداود (کتاب البیوع، حدیث ۳۴۵۱):
انس بن مالک میگوید: در زمان رسول خدا قیمتها گران شد. مردم گفتند: ای رسول خدا! برای ما قیمتها را تعیین کن. فرمود: خداست که قیمتها را تعیین میکند، اوست که میگیرد و میگستراند و روزی میدهد. و من امید دارم خدا را ملاقات کنم در حالی که هیچیک از شما در خون یا مالی بر گردن من حقی نداشته باشد.
این جمله که «قیمتها دست خدا است» چیزی شبیه به محتوای «دست نامرئی» آدام اسمیت و در جهت حمایت از اقتصاد بازار بهنظر میرسد. اصولاً من هم بهعنوان یکی از طرفداران اقتصاد بازار و علاقهمندان به آزادیخواهی از این مفهوم دفاع میکنم اما بهعنوان یک پژوهشگر لازم است صحت و سقم و همچنین تبعات این موضوع را دقیقتر بررسی کنیم.
آِیا ما از جزییات زندگی پیامبر اطلاع داریم؟
نزدیکترین روایتها؛ دویست سال بعد نوشته شده است!
واقعیت این است که از نظر پژوهشگران تاریخ، ما تقریباً هیچ مستند قطعی از زندگی پیامبر اسلام نداریم. در قرآن تقریباً چیزی دربارهی شخص و زندگی پیامبر گفته نشده است. از قرآن که بگذریم مهمترین سندی که زندگی و ایدههای پیامبر اسلام را ثبت کرده، کتاب سیرهی ابن هشام است که در ابتدای قرن سوم هجری، تدوین شده است. در واقع اولین مستندی که زندگی پیامبر را گزارش کرده نزدیک به دویست سال بعد از پیامبر نوشته شده است.
اختلافنظر حتی درباره زادگاه پیامبر
جالب اینجاست که به لحاظ پژوهشی حتی در مورد محل تولد و زندگی پیامبر اسلام نیز اختلافنظرهای جدی وجود دارد. برای نمونه، دن گیبسون در کتاب و مستند
The Sacred City (شهر مقدس)
ادعا میکند که نشانههای جغرافیایی و باستانشناختی موجود با روایت سنتی از مکه سازگار نیست و احتمالاً مرکز اولیهی اسلام شهری دیگر مثل پترا بوده است. منظورم تایید ادعای گیبسون نیست بلکه عرضم این است که یک پژوهشگر جدی تا کجاها را دقت و بررسی میکند.
همچنین پژوهشگرانی مانند پاتریشیا کرون و مایکل کوک در کتاب Hagarism تأکید کردهاند که بسیاری از منابع اولیه، بیشتر بازتاب تحولات سیاسی و دینی در دو قرن پس از پیامبر هستند تا گزارشی مستقیم از سدهی نخست.
وقتی حتی دربارهی محل تولد و محیط زندگی پیامبر اجماع قطعی وجود ندارد نسبت دادن جملات مشخص در حوزهی اقتصاد و سیاست به او، مثل همین «قیمتها دست خداست» بهمراتب مشکوکتر خواهد شد.
ریشه در باد یا ریشه در آب؟
چرا لازم است به چنین رویکردی ـ یعنی استناد به احادیث و قصههای دینی برای ترویج آزادیخواهی ـ حساس باشیم؟
چون این رویکرد ریشه در باد دارد: بنیادی سست دارد و پر از روایتهای مشکوک و منابع غیرقابل اعتماد است. این بنیانِ سست، با هر نسیم تند سیاسی یا با هر تفسیری تازه میتواند جابهجا شود.
به عقل و خرد تکیه کنیم
در مقابل، تکیه بر عقل و خرد و تمرکز به مفاهیم فرادینی و پیشادینی مانند آزادی، عدالت و مالکیت، ریشه در آب دارد: بنیانی محکم، زاینده و پیوسته که در امتداد تجربههای انسانی است.
وقتی آزادی اقتصادی یا حق مالکیت را به مستندی مشکوک و قابل تفسیر از یک متن دینی گره میزنیم، در واقع آن را از جایگاه «حق طبیعی» پایین آورده و به سطح «امتیاز مشروط» تقلیل میدهیم؛ امتیازی که هر لحظه میتواند با تفسیر یا روایتی تازه سلب شود.
بازار؛ یک تجربه انسانی و پیشادینی
همانطور که در یادداشت قبلی عرض کردم مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، مالکیت و خانواده که گاهی در سنت یا دین بازخوانی شدهاند، در حقیقت مفاهیمی پیشادینی هستند. اگر موضوع بازار و قیمتها هم در برخی متون یا روایتهای دینی بازتاب یافته، میتوان آن را در همین چارچوب دید: نه بهعنوان تأسیس یا اعطای دین، بلکه بهعنوان انعکاسی از تجربههای انسانی که پیش از دین وجود داشتهاند.
بنابراین، استناد به روایتهایی مانند «قیمتها دست خداست» نه بنیان محکمی برای دفاع از اقتصاد بازار فراهم میکند و نه ضرورتی دارد. بازار و آزادی اقتصادی ریشه در تجربه و عقل بشری دارند، نه در قصههای مشکوک تاریخی.
✍️ مرتضی کاظمی
۹ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
پیرو یادداشت قبلی پاسخ اولیهی من به این سؤال این است که این جمله فرادینی و پیشادینی است و البته که ممکن است به شخصیتهای دینی هم نسبت داده شده باشد.
مقدمه
پس از انتشار ترجمهی فارسی کتابی با عنوان "زایش سرمایه در صدر اسلام" این ادعا مطرح و بازتکرار شد که پیامبر چنین جملهای گفتهاند.
> متن روایت در سنن ابوداود (کتاب البیوع، حدیث ۳۴۵۱):
عن أنس بن مالك قال: غلا السعر على عهد رسول الله ﷺ فقالوا: يا رسول الله! سَعِّر لنا. فقال: إن الله هو المسعِّر القابض الباسط الرزاق وإني لأرجو أن ألقى الله وليس أحد منكم يطلبني بمظلمة في دم و لا مال.ترجمه:
انس بن مالک میگوید: در زمان رسول خدا قیمتها گران شد. مردم گفتند: ای رسول خدا! برای ما قیمتها را تعیین کن. فرمود: خداست که قیمتها را تعیین میکند، اوست که میگیرد و میگستراند و روزی میدهد. و من امید دارم خدا را ملاقات کنم در حالی که هیچیک از شما در خون یا مالی بر گردن من حقی نداشته باشد.
این جمله که «قیمتها دست خدا است» چیزی شبیه به محتوای «دست نامرئی» آدام اسمیت و در جهت حمایت از اقتصاد بازار بهنظر میرسد. اصولاً من هم بهعنوان یکی از طرفداران اقتصاد بازار و علاقهمندان به آزادیخواهی از این مفهوم دفاع میکنم اما بهعنوان یک پژوهشگر لازم است صحت و سقم و همچنین تبعات این موضوع را دقیقتر بررسی کنیم.
آِیا ما از جزییات زندگی پیامبر اطلاع داریم؟
نزدیکترین روایتها؛ دویست سال بعد نوشته شده است!
واقعیت این است که از نظر پژوهشگران تاریخ، ما تقریباً هیچ مستند قطعی از زندگی پیامبر اسلام نداریم. در قرآن تقریباً چیزی دربارهی شخص و زندگی پیامبر گفته نشده است. از قرآن که بگذریم مهمترین سندی که زندگی و ایدههای پیامبر اسلام را ثبت کرده، کتاب سیرهی ابن هشام است که در ابتدای قرن سوم هجری، تدوین شده است. در واقع اولین مستندی که زندگی پیامبر را گزارش کرده نزدیک به دویست سال بعد از پیامبر نوشته شده است.
اختلافنظر حتی درباره زادگاه پیامبر
جالب اینجاست که به لحاظ پژوهشی حتی در مورد محل تولد و زندگی پیامبر اسلام نیز اختلافنظرهای جدی وجود دارد. برای نمونه، دن گیبسون در کتاب و مستند
The Sacred City (شهر مقدس)
ادعا میکند که نشانههای جغرافیایی و باستانشناختی موجود با روایت سنتی از مکه سازگار نیست و احتمالاً مرکز اولیهی اسلام شهری دیگر مثل پترا بوده است. منظورم تایید ادعای گیبسون نیست بلکه عرضم این است که یک پژوهشگر جدی تا کجاها را دقت و بررسی میکند.
همچنین پژوهشگرانی مانند پاتریشیا کرون و مایکل کوک در کتاب Hagarism تأکید کردهاند که بسیاری از منابع اولیه، بیشتر بازتاب تحولات سیاسی و دینی در دو قرن پس از پیامبر هستند تا گزارشی مستقیم از سدهی نخست.
وقتی حتی دربارهی محل تولد و محیط زندگی پیامبر اجماع قطعی وجود ندارد نسبت دادن جملات مشخص در حوزهی اقتصاد و سیاست به او، مثل همین «قیمتها دست خداست» بهمراتب مشکوکتر خواهد شد.
ریشه در باد یا ریشه در آب؟
چرا لازم است به چنین رویکردی ـ یعنی استناد به احادیث و قصههای دینی برای ترویج آزادیخواهی ـ حساس باشیم؟
چون این رویکرد ریشه در باد دارد: بنیادی سست دارد و پر از روایتهای مشکوک و منابع غیرقابل اعتماد است. این بنیانِ سست، با هر نسیم تند سیاسی یا با هر تفسیری تازه میتواند جابهجا شود.
به عقل و خرد تکیه کنیم
در مقابل، تکیه بر عقل و خرد و تمرکز به مفاهیم فرادینی و پیشادینی مانند آزادی، عدالت و مالکیت، ریشه در آب دارد: بنیانی محکم، زاینده و پیوسته که در امتداد تجربههای انسانی است.
وقتی آزادی اقتصادی یا حق مالکیت را به مستندی مشکوک و قابل تفسیر از یک متن دینی گره میزنیم، در واقع آن را از جایگاه «حق طبیعی» پایین آورده و به سطح «امتیاز مشروط» تقلیل میدهیم؛ امتیازی که هر لحظه میتواند با تفسیر یا روایتی تازه سلب شود.
بازار؛ یک تجربه انسانی و پیشادینی
همانطور که در یادداشت قبلی عرض کردم مفاهیمی همچون آزادی، عدالت، مالکیت و خانواده که گاهی در سنت یا دین بازخوانی شدهاند، در حقیقت مفاهیمی پیشادینی هستند. اگر موضوع بازار و قیمتها هم در برخی متون یا روایتهای دینی بازتاب یافته، میتوان آن را در همین چارچوب دید: نه بهعنوان تأسیس یا اعطای دین، بلکه بهعنوان انعکاسی از تجربههای انسانی که پیش از دین وجود داشتهاند.
بنابراین، استناد به روایتهایی مانند «قیمتها دست خداست» نه بنیان محکمی برای دفاع از اقتصاد بازار فراهم میکند و نه ضرورتی دارد. بازار و آزادی اقتصادی ریشه در تجربه و عقل بشری دارند، نه در قصههای مشکوک تاریخی.
✍️ مرتضی کاظمی
۹ مهر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/mortezakazemii
👍46❤6👏6👎4
اخلاق و اخلاقیات توسط دین تأسیس نشده
زیربنای علم اقتصاد، سیاست و حتی قانونگذاری، در نهایت اخلاق و حقوق است. اما هیچکدام از این مفاهیم را دینها تأسیس نکردهاند. اگر همهی دینها از جهان حذف میشدند باز هم انسانها معنای دروغ و صداقت یا دزدی و امانت یا وفاداری و خیانت را همچنان میفهمیدند.
در یادداشت قبلی با عنوان آزادی و عدالت، پیشادینی هستند عرض کردم مفاهیمی همچون عدالت، آزادی، خانواده یا مالکیت، از تجربه و گوهر زندگی انسانی برمیخیزند. البته که همه این موارد پیش از ظهور دینها وجود داشتهاند؛ همانطور که انسانها چه پیش از پیامبران و چه بعد از ظهورشان، ازدواج میکردند؛ کار میکردند؛ تقسیم ارث داشتند؛ و در برابر ظلم، مقاومت و از عدالت استقبال میکردند.
آنچه ما به عنوان اخلاق میشناسیم در نظر جان لاک بخشی از«حقوق طبیعی» و مستقل از هر فرمان دینی یا حکومتی است. دیوید هیوم نیز اخلاق را برآمده از همدلی و تجربهی انسانی و نه برآمده از وحی میدانست. کانت نیز میگفت: انسانهااز روی خرد و احترام به اخلاق و قوانین درونی پایبند هستند نه بخاطر پاداشهای اخروی.
در دوران معاصر، پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق استرالیایی و استاد بازنشستۀ اخلاق زیستی در دانشگاه پرینستون و همچنین دیگر اندیشمندان در حوزه پژوهشهای تکاملی، نشان دادهاند: اخلاق، نتیجهی فرآیند همزیستی انسانها است. در واقع، ما اخلاقمند هستیم چون بدون پایبندی به اخلاق، بقا ممکن نبوده است.
همچنین در سنت دینپژوهی، میرچا الیاده در کتاب «مقدس و نامقدس»
The Sacred and the Profane
گفته: تجربهی امر مقدس پیش از پیدایش دینهای سازمانیافته وجود داشته یعنی انسان ابتدا نیایش و حس اخلاقی را تجربه کرده سپس دینها این تجربه را نامگذاری کردهاند.
دینها در واقع تنها اخلاقیات را گزارش کردهاند، نه تأسیس. اگر دینها نیامده بودند از مفاهیمی همچون اخلاق، عدالت یا وجدان هیچ چیزی کم نمیشد. درست همانطور که امروز هم بسیاری از جوامع سکولار، اخلاقیتر و بسیار پایبندتر به حقوق و قانون هستند.
وقتی میگوییم اخلاق و اخلاقیات از دین مستقل و پیشادینی هستند منظورمان حذف دین نیست؛ بلکه یادآوریِ این واقعیت است که بنیاد اخلاق و حقوق، در تجربههای انسانی است، نه در وحی و دین و شرعیات.
خلاصه اینکه اخلاق، عدالت و آزادی، همانگونه که لاک و هیوم یا دیگران هر یک از زاویهای گفتهاند پیشادینی هستند. و این پیشادینی بودن، همان چیزی است که آنها را ماندگار کرده است.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۳ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
زیربنای علم اقتصاد، سیاست و حتی قانونگذاری، در نهایت اخلاق و حقوق است. اما هیچکدام از این مفاهیم را دینها تأسیس نکردهاند. اگر همهی دینها از جهان حذف میشدند باز هم انسانها معنای دروغ و صداقت یا دزدی و امانت یا وفاداری و خیانت را همچنان میفهمیدند.
در یادداشت قبلی با عنوان آزادی و عدالت، پیشادینی هستند عرض کردم مفاهیمی همچون عدالت، آزادی، خانواده یا مالکیت، از تجربه و گوهر زندگی انسانی برمیخیزند. البته که همه این موارد پیش از ظهور دینها وجود داشتهاند؛ همانطور که انسانها چه پیش از پیامبران و چه بعد از ظهورشان، ازدواج میکردند؛ کار میکردند؛ تقسیم ارث داشتند؛ و در برابر ظلم، مقاومت و از عدالت استقبال میکردند.
آنچه ما به عنوان اخلاق میشناسیم در نظر جان لاک بخشی از«حقوق طبیعی» و مستقل از هر فرمان دینی یا حکومتی است. دیوید هیوم نیز اخلاق را برآمده از همدلی و تجربهی انسانی و نه برآمده از وحی میدانست. کانت نیز میگفت: انسانهااز روی خرد و احترام به اخلاق و قوانین درونی پایبند هستند نه بخاطر پاداشهای اخروی.
در دوران معاصر، پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق استرالیایی و استاد بازنشستۀ اخلاق زیستی در دانشگاه پرینستون و همچنین دیگر اندیشمندان در حوزه پژوهشهای تکاملی، نشان دادهاند: اخلاق، نتیجهی فرآیند همزیستی انسانها است. در واقع، ما اخلاقمند هستیم چون بدون پایبندی به اخلاق، بقا ممکن نبوده است.
همچنین در سنت دینپژوهی، میرچا الیاده در کتاب «مقدس و نامقدس»
The Sacred and the Profane
گفته: تجربهی امر مقدس پیش از پیدایش دینهای سازمانیافته وجود داشته یعنی انسان ابتدا نیایش و حس اخلاقی را تجربه کرده سپس دینها این تجربه را نامگذاری کردهاند.
دینها در واقع تنها اخلاقیات را گزارش کردهاند، نه تأسیس. اگر دینها نیامده بودند از مفاهیمی همچون اخلاق، عدالت یا وجدان هیچ چیزی کم نمیشد. درست همانطور که امروز هم بسیاری از جوامع سکولار، اخلاقیتر و بسیار پایبندتر به حقوق و قانون هستند.
وقتی میگوییم اخلاق و اخلاقیات از دین مستقل و پیشادینی هستند منظورمان حذف دین نیست؛ بلکه یادآوریِ این واقعیت است که بنیاد اخلاق و حقوق، در تجربههای انسانی است، نه در وحی و دین و شرعیات.
خلاصه اینکه اخلاق، عدالت و آزادی، همانگونه که لاک و هیوم یا دیگران هر یک از زاویهای گفتهاند پیشادینی هستند. و این پیشادینی بودن، همان چیزی است که آنها را ماندگار کرده است.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۳ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
👍33❤11👎5
آزادی یعنی:
دستیابی به حقوق فردی
در برابر قدرت و دولت
این یادداشت تلاشی است برای تعریف مفهوم آزادی.
از آزادی زیاد گفته میشود اما کمتر پرسیدهایم آزادی در برابر چه؟
پاسخ شفاف است: آزادی در برابر قدرت و دولت معنا دارد؛ بهویژه در برابر دولت، که بیش از هر نهاد دیگری وسوسهی کنترل انسانها را دارد.
آزادی و مسئولیتپذیری دستدر دست و دو روی یک سکه هستند. هر فرد آزاد ناگزیر است مسئولیت کارهایش را بپذیرد. این مسئولیتپذیری همان چیزی است که به آن اخلاق یا حقوق میگوییم. آزادی یعنی هر فرد بتواند در چارچوب حقوق دربارهی زندگی، بدن، دارایی و انتخابهایش تصمیم بگیرد؛ بدون آنکه قدرت سیاسی یا دینی برای او تعیین تکلیف کند؛ به همین دلیل، آزادی در برابر قدرت تعریف میشود، نه در خلأ.
در فلسفهی کلاسیک، جان لاک آزادی را «حق طبیعی انسان» دانست؛ حقی که پیش از دین و حکومت وجود داشته است. با این وصف، دولت فقط زمانی مشروع است که از این حق حفاظت کند.
🔹 در قرن هجدهم، آدام اسمیت در ثروت ملل نوشت: نظم بازار و رفاه جامعه حاصل «آزادی عمل انسانها» است، نه فرمان دولتها.
🔹 در قرن بیستم، فریدریش هایک تأکید میکرد که آزادی یعنی «رهایی از ارادهی خودسرانهی دیگران»، مخصوصاً ارادهی دولت.
آزادی با نظم و حقوق در تضاد نیست، اما با قدرت بیحد و با قوانین تحمیلی در تضاد است. آزادی فقط در نظامی پایدار است که حقوق بر قدرت حاکم باشد، نه قانونِ قدرت بر مردم.
من ترجیح میدهم از عبارت «حاکمیتِ حقوق» استفاده کنم، نه «حاکمیتِ قانون» زیرا قانون معمولاً به مقرراتی اطلاق میشود که قدرت وضع میکند
اما حقوق، آن چیزی است که در بطن زندگی اجتماعی و از تجربههای انسانی زاده میشود؛ حقوقی که پیش از حکومت و سیاست وجود داشته و گاهی حکومت یا دیانت، صرفاً برای مشروعیتبخشی به خود، آن را اعلام و به رسمیت میشناسد.
در ایران امروز، این تمایز کاملاً عینی است. وقتی شهروندی برای آغاز یک کسبوکار، گرفتن مجوز رسانهای، یا حتی نوع پوشش خود باید از دولت اجازه بگیرد یعنی «قانونِ قدرت» جای «حقوقِ انسان» را گرفته است در حالیکه در فلسفهی آزادی، انسان مالک بدن، اندیشه و دارایی خود است و هیچ مقام حکومتی یا دینی نمیتواند به نام مصلحت یا دین، این مالکیت را محدود کند.
خلاصه اینکه، آزادی یعنی بتوانی بیاجازه زندگی کنی، نه اینکه اجازهی زندگی را از قدرتمندان دریافت کنی.
خوشبختانه تلاشهای خوبی برای سنجش آزادی صورت گرفته است. مثلاً در شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج چهار رکن اصلی آزادی چنین آمده است:
🔹 چهار رکن اصلی شاخص آزادی اقتصادی
۱. حاکمیت حقوق (Rule of Law)
شامل سه شاخص:
ـ حقوق مالکیت
- کارآمدی نظام قضایی
- درستی و سلامت حکومت
۲. اندازه و دخالت دولت
شامل سه شاخص:
-میزان هزینههای دولت
- بار مالیاتی
- سلامت مالی
۳. کارآمدی مقررات و آزادی کسبوکار
شامل سه شاخص:
- آزادی کسبوکار
- آزادی بازار کار
- آزادی پولی
۴. بازارهای آزاد و باز
شامل سه شاخص:
- آزادی تجارت
- آزادی سرمایهگذاری
- آزادی مالی
در چنین تعریفی، آزادی یعنی دولت و قدرت نتوانند به نام خیر عمومی یا عدالت اجتماعی در زندگی مردم دخالت کنند؛ نتوانند تعیین کنند چه بخریم، چه بفروشیم، چه بپوشیم یا چگونه فکر کنیم.
وقتی دولت همزمان به مالک، قیمتگذار، کارفرما و آموزگار تبدیل میشود، آزادی تهدید میشود و اختیار انسان به مجوز و مقررات تقلیل مییابد. در واقع، هرچه دولت بزرگتر شود انتخابهای فردی کوچکتر میشوند.
به تعبیر میلتون فریدمن:
“Freedom is a rare and delicate plant; it cannot thrive in the soil of absolute power.”
آزادی گیاهی نادر و شکننده است؛ در خاک قدرت مطلق رشد نمیکند.
آزادی در نهایت، مفهومی پیشا-دینی و پیشا-سیاسی است؛ از درون انسان برمیخیزد، نه از وحی یا حکومت. یعنی حق تصمیمگیری دربارهی زندگی شخصی و مالکیت بر انتخابها، پیش از هر دین و قانونی وجود داشته است.
آزادی یعنی انسان بتواند راه خود را انتخاب کند و هیچ قدرتی نتواند به نام مصلحت عمومی، اختیار او را سلب کند.
به زبان سادهتر:
آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
دستیابی به حقوق فردی
در برابر قدرت و دولت
این یادداشت تلاشی است برای تعریف مفهوم آزادی.
از آزادی زیاد گفته میشود اما کمتر پرسیدهایم آزادی در برابر چه؟
پاسخ شفاف است: آزادی در برابر قدرت و دولت معنا دارد؛ بهویژه در برابر دولت، که بیش از هر نهاد دیگری وسوسهی کنترل انسانها را دارد.
آزادی و مسئولیتپذیری دستدر دست و دو روی یک سکه هستند. هر فرد آزاد ناگزیر است مسئولیت کارهایش را بپذیرد. این مسئولیتپذیری همان چیزی است که به آن اخلاق یا حقوق میگوییم. آزادی یعنی هر فرد بتواند در چارچوب حقوق دربارهی زندگی، بدن، دارایی و انتخابهایش تصمیم بگیرد؛ بدون آنکه قدرت سیاسی یا دینی برای او تعیین تکلیف کند؛ به همین دلیل، آزادی در برابر قدرت تعریف میشود، نه در خلأ.
در فلسفهی کلاسیک، جان لاک آزادی را «حق طبیعی انسان» دانست؛ حقی که پیش از دین و حکومت وجود داشته است. با این وصف، دولت فقط زمانی مشروع است که از این حق حفاظت کند.
🔹 در قرن هجدهم، آدام اسمیت در ثروت ملل نوشت: نظم بازار و رفاه جامعه حاصل «آزادی عمل انسانها» است، نه فرمان دولتها.
🔹 در قرن بیستم، فریدریش هایک تأکید میکرد که آزادی یعنی «رهایی از ارادهی خودسرانهی دیگران»، مخصوصاً ارادهی دولت.
آزادی با نظم و حقوق در تضاد نیست، اما با قدرت بیحد و با قوانین تحمیلی در تضاد است. آزادی فقط در نظامی پایدار است که حقوق بر قدرت حاکم باشد، نه قانونِ قدرت بر مردم.
من ترجیح میدهم از عبارت «حاکمیتِ حقوق» استفاده کنم، نه «حاکمیتِ قانون» زیرا قانون معمولاً به مقرراتی اطلاق میشود که قدرت وضع میکند
اما حقوق، آن چیزی است که در بطن زندگی اجتماعی و از تجربههای انسانی زاده میشود؛ حقوقی که پیش از حکومت و سیاست وجود داشته و گاهی حکومت یا دیانت، صرفاً برای مشروعیتبخشی به خود، آن را اعلام و به رسمیت میشناسد.
در ایران امروز، این تمایز کاملاً عینی است. وقتی شهروندی برای آغاز یک کسبوکار، گرفتن مجوز رسانهای، یا حتی نوع پوشش خود باید از دولت اجازه بگیرد یعنی «قانونِ قدرت» جای «حقوقِ انسان» را گرفته است در حالیکه در فلسفهی آزادی، انسان مالک بدن، اندیشه و دارایی خود است و هیچ مقام حکومتی یا دینی نمیتواند به نام مصلحت یا دین، این مالکیت را محدود کند.
خلاصه اینکه، آزادی یعنی بتوانی بیاجازه زندگی کنی، نه اینکه اجازهی زندگی را از قدرتمندان دریافت کنی.
خوشبختانه تلاشهای خوبی برای سنجش آزادی صورت گرفته است. مثلاً در شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج چهار رکن اصلی آزادی چنین آمده است:
🔹 چهار رکن اصلی شاخص آزادی اقتصادی
۱. حاکمیت حقوق (Rule of Law)
شامل سه شاخص:
ـ حقوق مالکیت
- کارآمدی نظام قضایی
- درستی و سلامت حکومت
۲. اندازه و دخالت دولت
شامل سه شاخص:
-میزان هزینههای دولت
- بار مالیاتی
- سلامت مالی
۳. کارآمدی مقررات و آزادی کسبوکار
شامل سه شاخص:
- آزادی کسبوکار
- آزادی بازار کار
- آزادی پولی
۴. بازارهای آزاد و باز
شامل سه شاخص:
- آزادی تجارت
- آزادی سرمایهگذاری
- آزادی مالی
در چنین تعریفی، آزادی یعنی دولت و قدرت نتوانند به نام خیر عمومی یا عدالت اجتماعی در زندگی مردم دخالت کنند؛ نتوانند تعیین کنند چه بخریم، چه بفروشیم، چه بپوشیم یا چگونه فکر کنیم.
وقتی دولت همزمان به مالک، قیمتگذار، کارفرما و آموزگار تبدیل میشود، آزادی تهدید میشود و اختیار انسان به مجوز و مقررات تقلیل مییابد. در واقع، هرچه دولت بزرگتر شود انتخابهای فردی کوچکتر میشوند.
به تعبیر میلتون فریدمن:
“Freedom is a rare and delicate plant; it cannot thrive in the soil of absolute power.”
آزادی گیاهی نادر و شکننده است؛ در خاک قدرت مطلق رشد نمیکند.
آزادی در نهایت، مفهومی پیشا-دینی و پیشا-سیاسی است؛ از درون انسان برمیخیزد، نه از وحی یا حکومت. یعنی حق تصمیمگیری دربارهی زندگی شخصی و مالکیت بر انتخابها، پیش از هر دین و قانونی وجود داشته است.
آزادی یعنی انسان بتواند راه خود را انتخاب کند و هیچ قدرتی نتواند به نام مصلحت عمومی، اختیار او را سلب کند.
به زبان سادهتر:
آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
👍34👏11❤9
عدالت چیست؟ قاضی کیست؟
و چگونه مستقل میشود؟
عدالت یعنی دستیابی به حقوحقوقِ فردی
نه تقسیم و غارت به نام برابری
در ادامه یادداشت پیشین که تلاشی بود برای فهم و تعریف مفهوم آزادی، این یادداشت تلاشی است برای فهم و تعریف عدالت، البته نه بهعنوان شعار سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه بهعنوان سازوکاری برای تحقق حقوحقوقِ فردی.
عدالت یعنی هر فرد در چارچوب حاکمیتحقوق (یعنی حالتی که به حقوحقوق دیگران آسیب نرساند) امکان دستیابی به حقوحقوق خود را داشته باشد. یعنی اختیار انسان بر زندگی، بدن، اندیشه، دارایی و انتخابهایش؛ بهنحویکه هیچ قدرت سیاسی، دینی یا جمعی نتواند امکان دستیابی به این حقوحقوق را از او سلب کند.
اما اگر کسانی مانع این دستیابی شوند چه باید کرد؟
اینجاست که مفهوم قضاوت، داوری و دادگستری پدید میآید؛ ابزارهایی برای بازگرداندن حق به صاحب حق.
در فرایند تدریجی و رشد تکاملی، عدالت پدیدهای خودجوش (Spontaneous) بوده است. انسانها به مرور یاد گرفتهاند برای حل اختلاف، به ریشسفیدان، بزرگان، یا کسانی پناه ببردند که در میان جامعه به انصاف و خرد شهره بودهاند. عدالت از دل جامعه و اعتماد انسانی زاده شده نه از فرمان حاکمان.
دادگر، کسی بوده که حتی اگر قدرت نداشته اما قابل اعتماد بوده، سخنش نافذ بوده و مردم او را بیطرف و منصف میدانستهاند.
مطالعات تاریخی و انسانشناسی از هایک تا اوستروم و دیگران نشان دادهاند که قضاوت و عدالت، ریشهای خودجوش دارند. انسانها در جوامع اولیه، پیش از پیدایش دولت یا دین، برای حل تعارضها و حفظ توازن اجتماعی، سازوکارهای داوری و تنبیه شکل داده بودند. قضاوت نخست یک رفتار اجتماعی بود، نه حکومتی؛ پاسخی جمعی به پرسش دیرینِ «چه کسی حق دارد و چه کسی ندارد؟»
الیونور اوستروم، برنده نوبل اقتصاد ۲۰۰۹ در پژوهشهایش نشان میداد جوامع محلی میتوانستهاند بدون دولت مرکزی، نظامهای عادلانهی قضاوت و حلاختلاف ایجاد کنند؛ مثلاً در تقسیم آب، چراگاه یا منابع مشترک، مردم سازوکارهایی بر پایهی اعتماد و مجازات اجتماعی داشتهاند.
اما با پیدایش دولتهای متمرکز، قدرت سیاسی توانست داوری را از جامعه گرفته و آن را در قالب دستگاهی رسمی به نام دادگستری نهادینه کند. این تغییر خطری بزرگ در خود داشت:
وقتی داوری و قدرت در هم آمیخته شوند عدالت، تهدید میشود.
اینجاست که استقلال دادگستری معنا پیدا میکند. استقلال دادگستری یعنی حفظ همان خصلت خودجوش عدالت در قالب نهادی مدرن. قاضی نباید بازوی قدرت باشد، بلکه باید پناه فرد در برابر قدرت باقی بماند.
منتسکیو در روحالقوانین مینویسد:
«آزادی از میان میرود، هرگاه قاضی و پادشاه در یک نفر جمع شوند.»
دادگستری مستقل ادامهی همان سنت دیرینهی عدالتِ خودجوش است؛ عدالتی که از اعتماد مردم زاده میشود نه از ارادهی حکومتها. هرگاه نهاد قضا تابع دولت شود، عدالت از درون تهی میشود و مردم دوباره به رابطه، نفوذ و قدرت پناه میبرند.
در فلسفهی سیاسی کلاسیک، از جان لاک تا آدام اسمیت، عدالت نه در نیت خیر حاکمان، بلکه در فرآیند بیطرفانهی داوری و احترام به حقوق طبیعی انسانها معنا دارد. لاک میگفت: «هرگاه قاضی همان کسی باشد که میتواند قانون را به سود خود تغییر دهد، عدالت از جامعه رخت برمیبندد.»
عدالت یعنی سیستمی وجود داشته باشد که هیچ قدرتی نتواند بهراحتی حقوق فرد را مصادره کند؛ نظامی که نه بر احساسات یا برابری تحمیلی، بلکه بر حق و مسئولیت استوار باشد.
عدالت، همانند بازار و زبان، پدیدهای خودجوش است: از تعامل آزاد انسانها و تجربهی تاریخی آنان شکل گرفته است، نه از طرح و دستور حاکمان. هرگاه عدالت به برنامهی سیاسی یا وعدهی انتخاباتی تقلیل یابد، دیگر عدالت نیست، بلکه ابزار قدرت است.
در جهان مدرن، استقلال دادگستری و حاکمیتحقوق دو ستون عدالت هستند. حاکمیتحقوق یعنی داوری بر پایهی اصولی فراتر از میل دولت یا اکثریت؛ اصولی که ریشه در تجربهی انسانی دارند و پیش از دین و حکومت وجود داشتهاند. عدالت یعنی هرکس بتواند بدون ترس از قدرت، به نهادی رجوع کند که از قدرت مستقل است.
عدالت، همانند آزادی، پیشادینی و پیشاسیاسی است؛ از درون تجربههای انسانی برمیخیزد، نه از وحی یا فرمان.
به زبان سادهتر:
عدالت یعنی دستیابی به حقوحقوق،
نه تقسیم و غارت به نام برابری.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
و چگونه مستقل میشود؟
عدالت یعنی دستیابی به حقوحقوقِ فردی
نه تقسیم و غارت به نام برابری
در ادامه یادداشت پیشین که تلاشی بود برای فهم و تعریف مفهوم آزادی، این یادداشت تلاشی است برای فهم و تعریف عدالت، البته نه بهعنوان شعار سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه بهعنوان سازوکاری برای تحقق حقوحقوقِ فردی.
عدالت یعنی هر فرد در چارچوب حاکمیتحقوق (یعنی حالتی که به حقوحقوق دیگران آسیب نرساند) امکان دستیابی به حقوحقوق خود را داشته باشد. یعنی اختیار انسان بر زندگی، بدن، اندیشه، دارایی و انتخابهایش؛ بهنحویکه هیچ قدرت سیاسی، دینی یا جمعی نتواند امکان دستیابی به این حقوحقوق را از او سلب کند.
اما اگر کسانی مانع این دستیابی شوند چه باید کرد؟
اینجاست که مفهوم قضاوت، داوری و دادگستری پدید میآید؛ ابزارهایی برای بازگرداندن حق به صاحب حق.
در فرایند تدریجی و رشد تکاملی، عدالت پدیدهای خودجوش (Spontaneous) بوده است. انسانها به مرور یاد گرفتهاند برای حل اختلاف، به ریشسفیدان، بزرگان، یا کسانی پناه ببردند که در میان جامعه به انصاف و خرد شهره بودهاند. عدالت از دل جامعه و اعتماد انسانی زاده شده نه از فرمان حاکمان.
دادگر، کسی بوده که حتی اگر قدرت نداشته اما قابل اعتماد بوده، سخنش نافذ بوده و مردم او را بیطرف و منصف میدانستهاند.
مطالعات تاریخی و انسانشناسی از هایک تا اوستروم و دیگران نشان دادهاند که قضاوت و عدالت، ریشهای خودجوش دارند. انسانها در جوامع اولیه، پیش از پیدایش دولت یا دین، برای حل تعارضها و حفظ توازن اجتماعی، سازوکارهای داوری و تنبیه شکل داده بودند. قضاوت نخست یک رفتار اجتماعی بود، نه حکومتی؛ پاسخی جمعی به پرسش دیرینِ «چه کسی حق دارد و چه کسی ندارد؟»
الیونور اوستروم، برنده نوبل اقتصاد ۲۰۰۹ در پژوهشهایش نشان میداد جوامع محلی میتوانستهاند بدون دولت مرکزی، نظامهای عادلانهی قضاوت و حلاختلاف ایجاد کنند؛ مثلاً در تقسیم آب، چراگاه یا منابع مشترک، مردم سازوکارهایی بر پایهی اعتماد و مجازات اجتماعی داشتهاند.
اما با پیدایش دولتهای متمرکز، قدرت سیاسی توانست داوری را از جامعه گرفته و آن را در قالب دستگاهی رسمی به نام دادگستری نهادینه کند. این تغییر خطری بزرگ در خود داشت:
وقتی داوری و قدرت در هم آمیخته شوند عدالت، تهدید میشود.
اینجاست که استقلال دادگستری معنا پیدا میکند. استقلال دادگستری یعنی حفظ همان خصلت خودجوش عدالت در قالب نهادی مدرن. قاضی نباید بازوی قدرت باشد، بلکه باید پناه فرد در برابر قدرت باقی بماند.
منتسکیو در روحالقوانین مینویسد:
«آزادی از میان میرود، هرگاه قاضی و پادشاه در یک نفر جمع شوند.»
دادگستری مستقل ادامهی همان سنت دیرینهی عدالتِ خودجوش است؛ عدالتی که از اعتماد مردم زاده میشود نه از ارادهی حکومتها. هرگاه نهاد قضا تابع دولت شود، عدالت از درون تهی میشود و مردم دوباره به رابطه، نفوذ و قدرت پناه میبرند.
در فلسفهی سیاسی کلاسیک، از جان لاک تا آدام اسمیت، عدالت نه در نیت خیر حاکمان، بلکه در فرآیند بیطرفانهی داوری و احترام به حقوق طبیعی انسانها معنا دارد. لاک میگفت: «هرگاه قاضی همان کسی باشد که میتواند قانون را به سود خود تغییر دهد، عدالت از جامعه رخت برمیبندد.»
عدالت یعنی سیستمی وجود داشته باشد که هیچ قدرتی نتواند بهراحتی حقوق فرد را مصادره کند؛ نظامی که نه بر احساسات یا برابری تحمیلی، بلکه بر حق و مسئولیت استوار باشد.
عدالت، همانند بازار و زبان، پدیدهای خودجوش است: از تعامل آزاد انسانها و تجربهی تاریخی آنان شکل گرفته است، نه از طرح و دستور حاکمان. هرگاه عدالت به برنامهی سیاسی یا وعدهی انتخاباتی تقلیل یابد، دیگر عدالت نیست، بلکه ابزار قدرت است.
در جهان مدرن، استقلال دادگستری و حاکمیتحقوق دو ستون عدالت هستند. حاکمیتحقوق یعنی داوری بر پایهی اصولی فراتر از میل دولت یا اکثریت؛ اصولی که ریشه در تجربهی انسانی دارند و پیش از دین و حکومت وجود داشتهاند. عدالت یعنی هرکس بتواند بدون ترس از قدرت، به نهادی رجوع کند که از قدرت مستقل است.
عدالت، همانند آزادی، پیشادینی و پیشاسیاسی است؛ از درون تجربههای انسانی برمیخیزد، نه از وحی یا فرمان.
به زبان سادهتر:
عدالت یعنی دستیابی به حقوحقوق،
نه تقسیم و غارت به نام برابری.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۵ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
👍21👏1
دین چیست؟
دین، روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران است
در یادداشتهای قبلی کوشیدم از مفهوم آزادی و همچنین از مفهوم عدالت تعریفی روشنتر ارائه کنم، اینبار میخواهم مفهوم دین را تعریف کنم تا در این سلسله نوشتهها نظرم را با شفافیت بیشتری عرض کنم.
دیندار باشیم یا نباشیم، در هر حال دینداران، حتی اگر در اقلیت باشندخودشان را به ما نشان داده و معمولاً تحمیل خواهند کرد. شخصاً دارم تلاش میکنم فهم و تعریف خود از دین را با نوشتن این یادداشت مرور کنم.
نخست باید میان دین و مفاهیم شبیه به آن تمایز بگذاریم. همانطور که میرچا الیاده، ادیانشناس و تاریخپژوه دین، یادآور میشود، امر قدسی میتواند در هر فرهنگی بدون نهاد پیامبری یا وحی ظهور کند؛ از اینرو سنتهایی چون بودیسم، هندوییسم، زرتشتیگری یا حلقههای عرفانی در تعریفی که اینجا عرض میکنم «دین» نیستند، بلکه آیینهایی هستند که بر تجربهی درونی و سلوک فردی استوارند، نه بر روایت پیامبری و وحی آسمانی.
از نظر من، دین با روایتهایی دربارهی شخصی به نام پیامبر تعریف میشود؛ شخصی که ادعای دریافت وحی داشته است. ویلفرد کانتول اسمیت، محقق مطالعات دین، این نقطه را تمایز میان ایمان و دین میداند: ایمان تجربهای شخصی است، اما دین از زمانی آغاز میشود که آن تجربه به قالب روایت و نهاد جمعی درمیآید. ما در واقع خودِ پیامبر را ندیده و نمیشناسیم، بلکه روایتهایی را میدانیم که پیروانش دربارهی او بازگو کردهاند؛ همان چیزی که رودلف بولتمان، نظریهپرداز دین و اسطورهشناس آلمانی، آن را «اسطورهسازی ثانویه» مینامید.
در مورد اسلام، این دین زمانی آغاز شد که روایتهایی دربارهی محمد شکل گرفت و چند سده بعد در متونی مانند سیرهی ابن اسحاق و بازنویسی ابن هشام تثبیت شد. پژوهشهایی از پاتریشیا کرون، دینپژوه آمریکایی، و مایکل کوک، مورخ اسلام اولیه در آکسفورد، در Hagarism نشان میدهند که آنچه امروز اسلام مینامیم، نه ادامهی مستقیم تجربهی محمد، بلکه حاصل بازسازی تاریخی روایتهاست.
همچنین پروژهی «قرآن مورخان» به مدیریت محمدعلی امیرمعزی، اسلامشناس و پژوهشگر تاریخ قرآن، این دیدگاه را گسترش داده است: قرآن و دین اولیهی اسلام را نه بهعنوان متن مقدس، بلکه بهعنوان محصول تاریخی جوامع و روایتها میبینند.
در مسیحیت نیز وضع مشابهی دیده میشود. این دین نه در زمان حیات عیسی، بلکه چند دهه پس از او با تدوین روایتهای مختلف از زندگیاش شکل گرفت. کارن آرمسترانگ، محقق تاریخ ادیان ابراهیمی، یادآور میشود که اناجیل رسمی در فاصلهی میان چهل تا هفتاد سال پس از مرگ یا ناپدید شدن عیسی نوشته شدند، زمانی که نسل نخستِ شاهدان دیگر حضور نداشتند.
در مورد یهودیت هم، ریشههای آن به سنتهای قوم عبری بازمیگردد، جایی که یهوه ابتدا یکی از خدایان متعدد بود و باور به خدای واحد بهتدریج تثبیت شد. ظهور موسی و دریافت تورات، که بنا بر روایتهای مذهبی حدود سدهی ۱۳–۱۲ پیش از میلاد رخ داده، نقطه عطفی در شکلگیری هویت دینی یهودیت بود. پژوهشگران مدرن، از جمله پاتریشیا کرون و مایکل کوک، معتقدند که تورات محصول سنت شفاهی و روایتهای تاریخی است که در قرون بعد تثبیت شدند.
در دوران جدید، با نوع دیگری از دینسازی روبهرو هستیم: دینهایی که پیامبرشان منتظر نمانده تا دیگران از او روایت کنند، بلکه خود مستقیماً ادعای پیامبری کرده است. نمونهاش بهاییت است، یا جنبشهایی که در دو قرن اخیر با عنوان «وحی تازه» شکل گرفتهاند. اما اینگونه دینها هنوز از آن جدیت و نهادینهشدنی که ادیان کلاسیک پیدا کردهاند برخوردار نیستند. به قول پیتر برگر، جامعهشناس دین، جامعهی دینی تنها زمانی تثبیت میشود که روایت وحی در حافظهی جمعی و ساختار قدرت اجتماعی جا بیفتد.
پس من وقتی از «دین» سخن میگویم، در واقع به مجموعههایی مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام اشاره میکنم؛ یعنی آنهایی که حول روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران شکل گرفته و مدعی ارتباط مستقیم با امر الهی بودهاند. دیگر سنتها، اگرچه ممکن است آموزههای معنوی عمیقی داشته باشند، اما تا زمانی که چنین روایت پیامبرانهای در مرکزشان نباشد، از دید من «آیین» هستند نه «دین».
با این وصف؛
دین چیست؟
دین، روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران است.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۶ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
دین، روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران است
در یادداشتهای قبلی کوشیدم از مفهوم آزادی و همچنین از مفهوم عدالت تعریفی روشنتر ارائه کنم، اینبار میخواهم مفهوم دین را تعریف کنم تا در این سلسله نوشتهها نظرم را با شفافیت بیشتری عرض کنم.
دیندار باشیم یا نباشیم، در هر حال دینداران، حتی اگر در اقلیت باشندخودشان را به ما نشان داده و معمولاً تحمیل خواهند کرد. شخصاً دارم تلاش میکنم فهم و تعریف خود از دین را با نوشتن این یادداشت مرور کنم.
نخست باید میان دین و مفاهیم شبیه به آن تمایز بگذاریم. همانطور که میرچا الیاده، ادیانشناس و تاریخپژوه دین، یادآور میشود، امر قدسی میتواند در هر فرهنگی بدون نهاد پیامبری یا وحی ظهور کند؛ از اینرو سنتهایی چون بودیسم، هندوییسم، زرتشتیگری یا حلقههای عرفانی در تعریفی که اینجا عرض میکنم «دین» نیستند، بلکه آیینهایی هستند که بر تجربهی درونی و سلوک فردی استوارند، نه بر روایت پیامبری و وحی آسمانی.
از نظر من، دین با روایتهایی دربارهی شخصی به نام پیامبر تعریف میشود؛ شخصی که ادعای دریافت وحی داشته است. ویلفرد کانتول اسمیت، محقق مطالعات دین، این نقطه را تمایز میان ایمان و دین میداند: ایمان تجربهای شخصی است، اما دین از زمانی آغاز میشود که آن تجربه به قالب روایت و نهاد جمعی درمیآید. ما در واقع خودِ پیامبر را ندیده و نمیشناسیم، بلکه روایتهایی را میدانیم که پیروانش دربارهی او بازگو کردهاند؛ همان چیزی که رودلف بولتمان، نظریهپرداز دین و اسطورهشناس آلمانی، آن را «اسطورهسازی ثانویه» مینامید.
در مورد اسلام، این دین زمانی آغاز شد که روایتهایی دربارهی محمد شکل گرفت و چند سده بعد در متونی مانند سیرهی ابن اسحاق و بازنویسی ابن هشام تثبیت شد. پژوهشهایی از پاتریشیا کرون، دینپژوه آمریکایی، و مایکل کوک، مورخ اسلام اولیه در آکسفورد، در Hagarism نشان میدهند که آنچه امروز اسلام مینامیم، نه ادامهی مستقیم تجربهی محمد، بلکه حاصل بازسازی تاریخی روایتهاست.
همچنین پروژهی «قرآن مورخان» به مدیریت محمدعلی امیرمعزی، اسلامشناس و پژوهشگر تاریخ قرآن، این دیدگاه را گسترش داده است: قرآن و دین اولیهی اسلام را نه بهعنوان متن مقدس، بلکه بهعنوان محصول تاریخی جوامع و روایتها میبینند.
در مسیحیت نیز وضع مشابهی دیده میشود. این دین نه در زمان حیات عیسی، بلکه چند دهه پس از او با تدوین روایتهای مختلف از زندگیاش شکل گرفت. کارن آرمسترانگ، محقق تاریخ ادیان ابراهیمی، یادآور میشود که اناجیل رسمی در فاصلهی میان چهل تا هفتاد سال پس از مرگ یا ناپدید شدن عیسی نوشته شدند، زمانی که نسل نخستِ شاهدان دیگر حضور نداشتند.
در مورد یهودیت هم، ریشههای آن به سنتهای قوم عبری بازمیگردد، جایی که یهوه ابتدا یکی از خدایان متعدد بود و باور به خدای واحد بهتدریج تثبیت شد. ظهور موسی و دریافت تورات، که بنا بر روایتهای مذهبی حدود سدهی ۱۳–۱۲ پیش از میلاد رخ داده، نقطه عطفی در شکلگیری هویت دینی یهودیت بود. پژوهشگران مدرن، از جمله پاتریشیا کرون و مایکل کوک، معتقدند که تورات محصول سنت شفاهی و روایتهای تاریخی است که در قرون بعد تثبیت شدند.
در دوران جدید، با نوع دیگری از دینسازی روبهرو هستیم: دینهایی که پیامبرشان منتظر نمانده تا دیگران از او روایت کنند، بلکه خود مستقیماً ادعای پیامبری کرده است. نمونهاش بهاییت است، یا جنبشهایی که در دو قرن اخیر با عنوان «وحی تازه» شکل گرفتهاند. اما اینگونه دینها هنوز از آن جدیت و نهادینهشدنی که ادیان کلاسیک پیدا کردهاند برخوردار نیستند. به قول پیتر برگر، جامعهشناس دین، جامعهی دینی تنها زمانی تثبیت میشود که روایت وحی در حافظهی جمعی و ساختار قدرت اجتماعی جا بیفتد.
پس من وقتی از «دین» سخن میگویم، در واقع به مجموعههایی مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام اشاره میکنم؛ یعنی آنهایی که حول روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران شکل گرفته و مدعی ارتباط مستقیم با امر الهی بودهاند. دیگر سنتها، اگرچه ممکن است آموزههای معنوی عمیقی داشته باشند، اما تا زمانی که چنین روایت پیامبرانهای در مرکزشان نباشد، از دید من «آیین» هستند نه «دین».
با این وصف؛
دین چیست؟
دین، روایتهایی دربارهی یک پیامبر خاص و سایر پیامبران است.
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۶ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
❤16👎8👏6👍4
نسبت دین با آزادی، عدالت و اقتصاد
🔹 بازگشت به حقوق
در ادامهی مجموعهی یادداشتهایم دربارهی فهم و تعریف دین، آزادی و عدالت، این نوشته تلاشی است برای جمعبندی و ترسیم نسبت میان این سه مفهوم اساسی.
۱. دین، آمیزهای از روایتها و مفاهیم انسانی؛ نه منشأ آنها
دین در اصل مجموعهای است از روایتها دربارهی پیامبری و پیامبران؛ کسانی که گفته میشود با امر الهی یا نیرویی مافوق طبیعی در ارتباط بودهاند. آنچه بعدها به نام دین شناخته شد، آمیزهای است از این روایتها با مفاهیم انسانیِ پیشینی چون عدالت، آزادی و اخلاق؛ مفاهیمی که دین آنها را در روایت خود جذب، تفسیر، و گاه مصادره یا حتی منحرف کرده است. به بیان دیگر، دین نه خاستگاه ارزشهای انسانی، بلکه ترکیبکننده و در بسیاری موارد تملککنندهی آنهاست.
۲. آزادی و عدالت؛ پیشادینی و انسانی
آزادی، پیش از آنکه شعار سیاسی باشد، پاسخی است به کهنترین نیاز انسان: رهایی از ارادهی دیگران. آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت؛ حقی که پیش از هر دین و حکومتی وجود داشته است.
عدالت نیز سازوکاری برای بازگرداندن حق به صاحب حق است، نه تقسیم غنیمت یا برابری تحمیلی. عدالت از دل رابطهی میان انسانها زاده شد، از میل طبیعی به انصاف و توازن. انسانها پیش از آنکه دین یا حکومت داشته باشند، برای رفع نزاع، به داوران و بزرگان پناه میبردند. این همان عدالتِ خودجوشی است که بعدها در قالب نهادهای قضایی شکل گرفت.
آزادی و عدالت، هر دو پدیدههایی پیشادینیاند. آنها از دل زندگی جمعی انسان بیرون آمدهاند، نه از آسمان. دینها شاید آنها را معنا کرده یا در خدمت نظم خود قرار داده باشند، اما منشأشان زمین است؛ تجربهی زیستهی انسانها در برابر قدرت، ترس و بیعدالتی.
۳. اقتصاد و بازار؛ تجربهای انسانی، نه فرمانی دینی
بازار، همانند زبان، پدیدهای خودجوش است. انسانها مبادله را از سر نیاز و اعتماد آغاز کردند، نه از سر فرمان. هیچ متن مقدسی دستور به ایجاد بازار نداد؛ بازار از دل زندگی روزمره و تعامل آزاد انسانها پدید آمد.
آزادی اقتصادی و حق مالکیت، همانند آزادی و عدالت، از گوهر انسانی برمیخیزند نه از وحی. نظم بازار از کنشهای آزاد انسانها شکل میگیرد، نه از دستور قدرت یا تقدیس دینی.
بازار و آزادی اقتصادی همان ریشهای را دارند که عدالت و قضاوت عادلانه دارند: تجربهی انسانها برای همزیستی، مبادله و زیستن در چارچوب اعتماد متقابل.
۴. دین و قدرت؛ دو چهرهی یک خطر
اگر دین در آغاز مجموعهای از روایتها بود، در گذر زمان به نهاد قدرت تبدیل شد؛ قدرتی که نهتنها خود را واسطهی میان خدا و مردم میدانست، بلکه میخواست تعیین کند عدالت چیست، چه چیزی اخلاقی است و آزادی تا کجا مجاز است.
از همینجاست که باید از آسیبهای دین مراقبت کرد، همانگونه که همیشه نگران آسیبهای دولت هستیم. هرگاه روایت دینی در قدرت رسوب کند، دیر یا زود به ابزار تسلط و تضییع حقوق تبدیل میشود. وقتی آزادی و عدالت به دین گره میخورند، از جایگاه «حق طبیعی» به سطح «امتیاز مشروط» سقوط میکنند؛ امتیازی که با هر تفسیر تازه میتواند از انسان گرفته شود. همانطور که در سیاست، وقتی دولت خود را مالک جان و مال مردم بداند آزادی نابود میشود، در حوزهی ایمان نیز وقتی دین خود را مالک اخلاق و عدالت بداند، حقیقت از میان میرود.
۵. بازگشت به حقوق
آزادی، عدالت، اخلاق و حتی مفهوم بازار، همگی از دل تجربههای انسانی برآمدهاند. دینها گاهی این تجربهها را در قالبِ روایت خود بازسازی و گاه مصادره یا تحریف میکنند، نه اینکه آنها را بیافرینند.
رهایی انسان در گروِ بازگشت به حقوق است: یعنی بازگرداندن مفاهیمی چون عدالت، آزادی، مالکیت و اخلاق به سرچشمهی انسانیشان؛ به خرد، تجربه و زندگی روزمرهی انسانها.
دین، اگر بخواهد با جهان مدرن همزیست شود، باید بپذیرد که حداکثر یک روایتگر است، نه قانونگذار؛ و دولت اگر بخواهد مشروع بماند، باید بپذیرد که حافظ حقوق است، نه خالق آن.
انسان مدرن، در حقیقت، همان انسان دیرین است که پس از قرنها تجربه و خطا، دوباره به ریشههای پیشادینی خود بازمیگردد؛ به همان نقطهای که اخلاق، عدالت و آزادی از دل زندگی برخاسته بودند.
به زبان سادهتر:
رهایی یعنی:
بازگشت از فرمان به خرد؛
از ایمانِ اجباری به تجربهی انسانی؛
و بازگشت به حقوق
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۷ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
🔹 بازگشت به حقوق
در ادامهی مجموعهی یادداشتهایم دربارهی فهم و تعریف دین، آزادی و عدالت، این نوشته تلاشی است برای جمعبندی و ترسیم نسبت میان این سه مفهوم اساسی.
۱. دین، آمیزهای از روایتها و مفاهیم انسانی؛ نه منشأ آنها
دین در اصل مجموعهای است از روایتها دربارهی پیامبری و پیامبران؛ کسانی که گفته میشود با امر الهی یا نیرویی مافوق طبیعی در ارتباط بودهاند. آنچه بعدها به نام دین شناخته شد، آمیزهای است از این روایتها با مفاهیم انسانیِ پیشینی چون عدالت، آزادی و اخلاق؛ مفاهیمی که دین آنها را در روایت خود جذب، تفسیر، و گاه مصادره یا حتی منحرف کرده است. به بیان دیگر، دین نه خاستگاه ارزشهای انسانی، بلکه ترکیبکننده و در بسیاری موارد تملککنندهی آنهاست.
۲. آزادی و عدالت؛ پیشادینی و انسانی
آزادی، پیش از آنکه شعار سیاسی باشد، پاسخی است به کهنترین نیاز انسان: رهایی از ارادهی دیگران. آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت؛ حقی که پیش از هر دین و حکومتی وجود داشته است.
عدالت نیز سازوکاری برای بازگرداندن حق به صاحب حق است، نه تقسیم غنیمت یا برابری تحمیلی. عدالت از دل رابطهی میان انسانها زاده شد، از میل طبیعی به انصاف و توازن. انسانها پیش از آنکه دین یا حکومت داشته باشند، برای رفع نزاع، به داوران و بزرگان پناه میبردند. این همان عدالتِ خودجوشی است که بعدها در قالب نهادهای قضایی شکل گرفت.
آزادی و عدالت، هر دو پدیدههایی پیشادینیاند. آنها از دل زندگی جمعی انسان بیرون آمدهاند، نه از آسمان. دینها شاید آنها را معنا کرده یا در خدمت نظم خود قرار داده باشند، اما منشأشان زمین است؛ تجربهی زیستهی انسانها در برابر قدرت، ترس و بیعدالتی.
۳. اقتصاد و بازار؛ تجربهای انسانی، نه فرمانی دینی
بازار، همانند زبان، پدیدهای خودجوش است. انسانها مبادله را از سر نیاز و اعتماد آغاز کردند، نه از سر فرمان. هیچ متن مقدسی دستور به ایجاد بازار نداد؛ بازار از دل زندگی روزمره و تعامل آزاد انسانها پدید آمد.
آزادی اقتصادی و حق مالکیت، همانند آزادی و عدالت، از گوهر انسانی برمیخیزند نه از وحی. نظم بازار از کنشهای آزاد انسانها شکل میگیرد، نه از دستور قدرت یا تقدیس دینی.
بازار و آزادی اقتصادی همان ریشهای را دارند که عدالت و قضاوت عادلانه دارند: تجربهی انسانها برای همزیستی، مبادله و زیستن در چارچوب اعتماد متقابل.
۴. دین و قدرت؛ دو چهرهی یک خطر
اگر دین در آغاز مجموعهای از روایتها بود، در گذر زمان به نهاد قدرت تبدیل شد؛ قدرتی که نهتنها خود را واسطهی میان خدا و مردم میدانست، بلکه میخواست تعیین کند عدالت چیست، چه چیزی اخلاقی است و آزادی تا کجا مجاز است.
از همینجاست که باید از آسیبهای دین مراقبت کرد، همانگونه که همیشه نگران آسیبهای دولت هستیم. هرگاه روایت دینی در قدرت رسوب کند، دیر یا زود به ابزار تسلط و تضییع حقوق تبدیل میشود. وقتی آزادی و عدالت به دین گره میخورند، از جایگاه «حق طبیعی» به سطح «امتیاز مشروط» سقوط میکنند؛ امتیازی که با هر تفسیر تازه میتواند از انسان گرفته شود. همانطور که در سیاست، وقتی دولت خود را مالک جان و مال مردم بداند آزادی نابود میشود، در حوزهی ایمان نیز وقتی دین خود را مالک اخلاق و عدالت بداند، حقیقت از میان میرود.
۵. بازگشت به حقوق
آزادی، عدالت، اخلاق و حتی مفهوم بازار، همگی از دل تجربههای انسانی برآمدهاند. دینها گاهی این تجربهها را در قالبِ روایت خود بازسازی و گاه مصادره یا تحریف میکنند، نه اینکه آنها را بیافرینند.
رهایی انسان در گروِ بازگشت به حقوق است: یعنی بازگرداندن مفاهیمی چون عدالت، آزادی، مالکیت و اخلاق به سرچشمهی انسانیشان؛ به خرد، تجربه و زندگی روزمرهی انسانها.
دین، اگر بخواهد با جهان مدرن همزیست شود، باید بپذیرد که حداکثر یک روایتگر است، نه قانونگذار؛ و دولت اگر بخواهد مشروع بماند، باید بپذیرد که حافظ حقوق است، نه خالق آن.
انسان مدرن، در حقیقت، همان انسان دیرین است که پس از قرنها تجربه و خطا، دوباره به ریشههای پیشادینی خود بازمیگردد؛ به همان نقطهای که اخلاق، عدالت و آزادی از دل زندگی برخاسته بودند.
به زبان سادهتر:
رهایی یعنی:
بازگشت از فرمان به خرد؛
از ایمانِ اجباری به تجربهی انسانی؛
و بازگشت به حقوق
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۷ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
👍24👎8❤7👏1
مصیبتهای اقتصاد اسلامی؛
از سوسیالیسمِ بنیصدر تا اسلامِ بازارگرا
چرا از «علم اقتصاد مسیحی»
یا «نظام اقتصاد یهودی» سخن نمیگویند؟
بنیصدر، نخستین رئیسجمهوری اسلامی ایران، از جمله کسانی بود که کوشید نظامی از «اقتصاد اسلامی» یا بهقول خودش «اقتصاد توحیدی» بسازد؛ تلاشی که آمیزهای از آرمانگرایی سوسیالیستی، اخلاقگرایی دینی و بیاعتمادی به بازار بود. بنیصدر و رفقایش، در امتداد موج روشنفکری مذهبیِ چپگرا، میخواستند از دل اسلام، الگویی جایگزین برای سرمایهداری و سوسیالیسم بیرون بکشند.
اما نتیجه چه شد؟ در دانشگاههای ایران، میلیاردها تومان صرف رشتههایی مانند «اقتصاد اسلامی» یا «مالی اسلامی» شده و بانکداری، قانونگذاری و حتی آموزش دانشگاهی را دچار انحراف کرده است. نتیجه اینکه نه علم جدیدی پدید آمده؛ نه اقتصاد اسلامی به علم بدل شده و نه نظام اقتصادیای بر پایهی آن ساخته شده است. آنچه ماند، انبوهی شعار و ابهامهای نظری بوده که هم به دانشگاه لطمه زده، هم به سیاستگذاری اقتصادی کشور.
۱. توهّم علم دینی
یکی از بزرگترین خطاها این بود که گمان رفت از دین میتوان «علم» استخراج کرد؛ حال آنکه علم، حاصل مشاهده، تجربه و آزمونپذیری است، نه تفسیر از متن مقدس. اگر قرار بود وحی، علم اقتصاد را آموزش دهد، امروز باید از «علم اقتصاد مسیحی» یا «نظام اقتصاد یهودی» هم سخن میگفتیم اما هیچ اندیشمند جدی در غرب چنین نکرده است. علم، مسیر خود را دارد و ایمان، مسیر خود را. تلفیق این دو، نه علم میآفریند و نه ایمان را عمیقتر میکند.
۲. بانکداری اسلامی؛ نمونهای از فریب مقدس
بانک، پدیدهای بشری و فرادینی است؛ برآمده از تجربهی اعتماد، اعتبار و محاسبهی ریسک در طول تاریخ تجارت. بانکداری اسلامی کوشید با تغییر نام مفاهیم، نظامی دینی از بانکداری بسازد، اما در عمل، شبکهای از مقرراتی صوری و اضافی، و همچنین دور زدنهایی بهنام قانون شد. خلاصه اینکه، نه بانکداری اسلامی پدید آمد و نه عدالتِ اقتصادی. اما در عوض، ریا و تظاهر به «شرعیبودن» جای صداقت و کارایی را گرفت.
۳. زیانهای فکری و نهادی
سالها پیش ایمیلی دریافت کردم که از من خواسته بود دربارهی کتابی در باب «اقتصاد اسلامی» نظر بدهم. کتاب پر بود از نمودار و فرمولهایی که سعی میکردند نشان دهند چطور میتوان تئوریهای اقتصاد را با آموزههای اسلام تطبیق داد.
اما حقیقت این است که چنین تلاشی از ابتدا بیثمر بوده است. علم اقتصاد، دانشی است دربارهی رفتار انسانها در مواجهه با تخصیص منابع؛ نه دربارهی نجات روح یا تفسیر وحی. دین وقتی وارد اقتصاد میشود، مفاهیم را دستکاری میکند. این دستکاری، در عمل به اخلال در تصمیمات، پرهیز از مسئولیت و تقدیس ناکارآمدی منجر شده است.
۴. اسلامِ بازارگرا؛ بازتولید همان اشتباه در لباسی دیگر
جالب اینجاست که امروز گروهی از دوستانِ بازارگرا، بهظاهر در تقابل با چپگرایی و سوسیالیسمِ مذهبی، همان اشتباه را تکرار میکنند: اینبار میخواهند از دل اسلام، اقتصاد بازار آزاد استخراج کنند. یعنی همان کاری که بنیصدر برای اقتصاد سوسیالیستی کرد، اینان برای بازار آزاد تکرار میکنند. اما علم اقتصاد نیازی به تقدیس و ایدئولوژی ندارد. مفهوم بازار آزاد، فراتر از هر دین و حکومتی وجود داشته و بر اعتماد و مبادلهی آزاد انسانها بنا شده است. تقدیس بازار، همانقدر خطرناک است که تقدیس دولت.
۵. جمعبندی: رهایی از تقدیس و ایدئولوژی
اقتصاد، زادهی عقل و تجربهی انسانی است؛ نه از آسمان آمده، نه به دین وابسته است. هر جا تقدیس و ایدئولوژی بر علم سایه انداخته، خرد و کارآمدی قربانی شدهاند.
سایر یادداشتها
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۰ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
از سوسیالیسمِ بنیصدر تا اسلامِ بازارگرا
چرا از «علم اقتصاد مسیحی»
یا «نظام اقتصاد یهودی» سخن نمیگویند؟
بنیصدر، نخستین رئیسجمهوری اسلامی ایران، از جمله کسانی بود که کوشید نظامی از «اقتصاد اسلامی» یا بهقول خودش «اقتصاد توحیدی» بسازد؛ تلاشی که آمیزهای از آرمانگرایی سوسیالیستی، اخلاقگرایی دینی و بیاعتمادی به بازار بود. بنیصدر و رفقایش، در امتداد موج روشنفکری مذهبیِ چپگرا، میخواستند از دل اسلام، الگویی جایگزین برای سرمایهداری و سوسیالیسم بیرون بکشند.
اما نتیجه چه شد؟ در دانشگاههای ایران، میلیاردها تومان صرف رشتههایی مانند «اقتصاد اسلامی» یا «مالی اسلامی» شده و بانکداری، قانونگذاری و حتی آموزش دانشگاهی را دچار انحراف کرده است. نتیجه اینکه نه علم جدیدی پدید آمده؛ نه اقتصاد اسلامی به علم بدل شده و نه نظام اقتصادیای بر پایهی آن ساخته شده است. آنچه ماند، انبوهی شعار و ابهامهای نظری بوده که هم به دانشگاه لطمه زده، هم به سیاستگذاری اقتصادی کشور.
۱. توهّم علم دینی
یکی از بزرگترین خطاها این بود که گمان رفت از دین میتوان «علم» استخراج کرد؛ حال آنکه علم، حاصل مشاهده، تجربه و آزمونپذیری است، نه تفسیر از متن مقدس. اگر قرار بود وحی، علم اقتصاد را آموزش دهد، امروز باید از «علم اقتصاد مسیحی» یا «نظام اقتصاد یهودی» هم سخن میگفتیم اما هیچ اندیشمند جدی در غرب چنین نکرده است. علم، مسیر خود را دارد و ایمان، مسیر خود را. تلفیق این دو، نه علم میآفریند و نه ایمان را عمیقتر میکند.
۲. بانکداری اسلامی؛ نمونهای از فریب مقدس
بانک، پدیدهای بشری و فرادینی است؛ برآمده از تجربهی اعتماد، اعتبار و محاسبهی ریسک در طول تاریخ تجارت. بانکداری اسلامی کوشید با تغییر نام مفاهیم، نظامی دینی از بانکداری بسازد، اما در عمل، شبکهای از مقرراتی صوری و اضافی، و همچنین دور زدنهایی بهنام قانون شد. خلاصه اینکه، نه بانکداری اسلامی پدید آمد و نه عدالتِ اقتصادی. اما در عوض، ریا و تظاهر به «شرعیبودن» جای صداقت و کارایی را گرفت.
۳. زیانهای فکری و نهادی
سالها پیش ایمیلی دریافت کردم که از من خواسته بود دربارهی کتابی در باب «اقتصاد اسلامی» نظر بدهم. کتاب پر بود از نمودار و فرمولهایی که سعی میکردند نشان دهند چطور میتوان تئوریهای اقتصاد را با آموزههای اسلام تطبیق داد.
اما حقیقت این است که چنین تلاشی از ابتدا بیثمر بوده است. علم اقتصاد، دانشی است دربارهی رفتار انسانها در مواجهه با تخصیص منابع؛ نه دربارهی نجات روح یا تفسیر وحی. دین وقتی وارد اقتصاد میشود، مفاهیم را دستکاری میکند. این دستکاری، در عمل به اخلال در تصمیمات، پرهیز از مسئولیت و تقدیس ناکارآمدی منجر شده است.
۴. اسلامِ بازارگرا؛ بازتولید همان اشتباه در لباسی دیگر
جالب اینجاست که امروز گروهی از دوستانِ بازارگرا، بهظاهر در تقابل با چپگرایی و سوسیالیسمِ مذهبی، همان اشتباه را تکرار میکنند: اینبار میخواهند از دل اسلام، اقتصاد بازار آزاد استخراج کنند. یعنی همان کاری که بنیصدر برای اقتصاد سوسیالیستی کرد، اینان برای بازار آزاد تکرار میکنند. اما علم اقتصاد نیازی به تقدیس و ایدئولوژی ندارد. مفهوم بازار آزاد، فراتر از هر دین و حکومتی وجود داشته و بر اعتماد و مبادلهی آزاد انسانها بنا شده است. تقدیس بازار، همانقدر خطرناک است که تقدیس دولت.
۵. جمعبندی: رهایی از تقدیس و ایدئولوژی
اقتصاد، زادهی عقل و تجربهی انسانی است؛ نه از آسمان آمده، نه به دین وابسته است. هر جا تقدیس و ایدئولوژی بر علم سایه انداخته، خرد و کارآمدی قربانی شدهاند.
سایر یادداشتها
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۲۰ مهر ۱۴۰۴
🔗 www.tg-me.com/mortezakazemii
👍47❤9👎7👏5
🔹
۱۰ یادداشت درباره دین و
آزادی، عدالت و اقتصاد
در این ده یادداشت تلاش کردم مفهوم دین را در نسبتش با آزادی، عدالت و اقتصاد بازخوانی کنم؛ تلاشی برای فهم دوبارهی مفاهیمی که به نظر من ریشه در تجربهی انسانی دارند نه در وحی و دین.
1️⃣ اسلام؛ پناهگاهی برای همه
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
2️⃣ آزادی و عدالت؛ فراتر از دین
تمایز میان مفاهیم انسانی و دینی
3️⃣ آزادی و عدالت، پیشادینی هستند
تأملی دربارهی ریشههای انسانیِ آزادی و عدالت
4️⃣ آیا پیامبر گفتهاند قیمتها دست خداست؟
بررسی نسبت روایت دینی با بازار و آزادی اقتصادی
5️⃣ اخلاق و اخلاقیات توسط دین تأسیس نشده
تبیین استقلال اخلاق از وحی و تجربهی دینی
6️⃣ آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت
تعریف آزادی و پیوند آن با مفهوم حاکمیت حقوق
7️⃣ عدالت چیست؟ قاضی کیست و چگونه مستقل میشود؟
تبیین عدالت بهعنوان سازوکار خودجوش اجتماعی
8️⃣ دین چیست؟
تعریف دین و تمایز آن با آیینها و سنتهای معنوی
9️⃣ نسبت دین با آزادی، عدالت و اقتصاد؛ بازگشت به حقوق
جمعبندی و ترسیم پیوند میان این سه مفهوم بنیادین
🔟 مصیبتهای اقتصاد اسلامی؛
از سوسیالیسم بنیصدر تا اسلام بازارگرا
نقد ایدهی «اقتصاد اسلامی»
و بازخوانی جدایی علم و ایمان
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 مهر ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
۱۰ یادداشت درباره دین و
آزادی، عدالت و اقتصاد
در این ده یادداشت تلاش کردم مفهوم دین را در نسبتش با آزادی، عدالت و اقتصاد بازخوانی کنم؛ تلاشی برای فهم دوبارهی مفاهیمی که به نظر من ریشه در تجربهی انسانی دارند نه در وحی و دین.
1️⃣ اسلام؛ پناهگاهی برای همه
از چپهای کمونیست تا
لیبرتارینهای آنارکوکپیتالیست
2️⃣ آزادی و عدالت؛ فراتر از دین
تمایز میان مفاهیم انسانی و دینی
3️⃣ آزادی و عدالت، پیشادینی هستند
تأملی دربارهی ریشههای انسانیِ آزادی و عدالت
4️⃣ آیا پیامبر گفتهاند قیمتها دست خداست؟
بررسی نسبت روایت دینی با بازار و آزادی اقتصادی
5️⃣ اخلاق و اخلاقیات توسط دین تأسیس نشده
تبیین استقلال اخلاق از وحی و تجربهی دینی
6️⃣ آزادی یعنی دستیابی به حقوق فردی در برابر قدرت و دولت
تعریف آزادی و پیوند آن با مفهوم حاکمیت حقوق
7️⃣ عدالت چیست؟ قاضی کیست و چگونه مستقل میشود؟
تبیین عدالت بهعنوان سازوکار خودجوش اجتماعی
8️⃣ دین چیست؟
تعریف دین و تمایز آن با آیینها و سنتهای معنوی
9️⃣ نسبت دین با آزادی، عدالت و اقتصاد؛ بازگشت به حقوق
جمعبندی و ترسیم پیوند میان این سه مفهوم بنیادین
🔟 مصیبتهای اقتصاد اسلامی؛
از سوسیالیسم بنیصدر تا اسلام بازارگرا
نقد ایدهی «اقتصاد اسلامی»
و بازخوانی جدایی علم و ایمان
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 مهر ۱۴۰۴
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤22👍5👎2👏1
Forwarded from مرتضی کاظمی
پروندهای درباره آزادی در آموزش
از اجبار و انحصار تا رقابت و انتخاب
در روزهای گذشته، مجموعهای از یادداشتها درباره ساختار آموزش در ایران و جهان در این کانال منتشر کردم. در این یادداشتها به بررسی مدرسه، دانشگاه، تأمین مالی، رگولاتوری و حق انتخاب در آموزش پرداختهام.
در این پست، فهرست کامل این پرونده آمده است:
۱. مدارس غیرانتفاعی؛ آیا خصوصی هستند؟
نقدی بر مفهوم «مدرسه خصوصی» در ایران
۲. آموزش و آزادی؛ اجبار، انحصار یا انتخاب؟
با ارجاع به دیدگاه گلاسر، ایلیچ، هالت، راثبارد و فریدمن
۳. آزادی آموزشی چگونه سنجش میشود؟
با معرفی شاخصهای EFI، OECD، SABER و...
۴. آزادی در آموزش چگونه تعریف میشود؟
از انحصار و اجبار تا رقابت و انتخاب
۵. کوپن آموزشی؛ ایدهای برای آزادی و رقابت
ایده میلتون فریدمن برای افزایش آزادی و رقابت در آموزش
۶. مدلهای مالی چگونه میتوانند آموزش
را از انحصار حکومت نجات دهند؟
از کوپن آموزشی تا کمکهزینه بدون دخالت در محتوا
۷. دانشگاهِ آزاد یا دانشگاهِ وابسته؟
تحلیلی از وضعیت آموزش عالی در ایران و مقایسه جهانی
۸. دانشگاهِ آزاد یعنی چه؟
چه معیارهایی برای آزادی نهادهای آموزش عالی وجود دارد؟
۹. رگولاتوری آموزش؛ آیا حتماً باید در اختیار حکومت باشد؟
بررسی نقش نهاد تنظیمگر و امکان استقلال از حکومت
۱۰.مدرسه گلاسر
بازخوانی نظرات ویلیام گلاسر در مورد
انتخاب و آزادی در مدرسه
۱۱. من یک معلم هستم
نقش معلم بهعنوان ابزاری برای اجبار و انحصار
۱۲. وقتی معلم محو میشود
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
۱۳. کنکور؛ صفی طولانی برای یک مالِ مفت
درباره دانشگاهِ رایگانِ دولتی
➖➖➖
این پرونده مقدمهای است برای گفتوگویی گسترده
درباره آینده آموزش، نقش دولت و حق انتخاب
و برای آینده ایران
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
🔗 مطالعه یادداشتهای بیشتر در
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
از اجبار و انحصار تا رقابت و انتخاب
در روزهای گذشته، مجموعهای از یادداشتها درباره ساختار آموزش در ایران و جهان در این کانال منتشر کردم. در این یادداشتها به بررسی مدرسه، دانشگاه، تأمین مالی، رگولاتوری و حق انتخاب در آموزش پرداختهام.
در این پست، فهرست کامل این پرونده آمده است:
۱. مدارس غیرانتفاعی؛ آیا خصوصی هستند؟
نقدی بر مفهوم «مدرسه خصوصی» در ایران
۲. آموزش و آزادی؛ اجبار، انحصار یا انتخاب؟
با ارجاع به دیدگاه گلاسر، ایلیچ، هالت، راثبارد و فریدمن
۳. آزادی آموزشی چگونه سنجش میشود؟
با معرفی شاخصهای EFI، OECD، SABER و...
۴. آزادی در آموزش چگونه تعریف میشود؟
از انحصار و اجبار تا رقابت و انتخاب
۵. کوپن آموزشی؛ ایدهای برای آزادی و رقابت
ایده میلتون فریدمن برای افزایش آزادی و رقابت در آموزش
۶. مدلهای مالی چگونه میتوانند آموزش
را از انحصار حکومت نجات دهند؟
از کوپن آموزشی تا کمکهزینه بدون دخالت در محتوا
۷. دانشگاهِ آزاد یا دانشگاهِ وابسته؟
تحلیلی از وضعیت آموزش عالی در ایران و مقایسه جهانی
۸. دانشگاهِ آزاد یعنی چه؟
چه معیارهایی برای آزادی نهادهای آموزش عالی وجود دارد؟
۹. رگولاتوری آموزش؛ آیا حتماً باید در اختیار حکومت باشد؟
بررسی نقش نهاد تنظیمگر و امکان استقلال از حکومت
۱۰.مدرسه گلاسر
بازخوانی نظرات ویلیام گلاسر در مورد
انتخاب و آزادی در مدرسه
۱۱. من یک معلم هستم
نقش معلم بهعنوان ابزاری برای اجبار و انحصار
۱۲. وقتی معلم محو میشود
سوراخی در دیوار
آزمایشی از سوگاتا میترا
۱۳. کنکور؛ صفی طولانی برای یک مالِ مفت
درباره دانشگاهِ رایگانِ دولتی
➖➖➖
این پرونده مقدمهای است برای گفتوگویی گسترده
درباره آینده آموزش، نقش دولت و حق انتخاب
و برای آینده ایران
✍️ مرتضی کاظمی
🗓 ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
🔗 مطالعه یادداشتهای بیشتر در
🔗 https://www.tg-me.com/mortezakazemii
❤3👍2👎1