Telegram Web Link
"آنتوان چخوف" خیلی قشنگ کل زندگی ما آدم‌های سخت جون و مقاوم در برابر سختی‌هارو توی یک جمله توصیف کرده:

«پیروزی‌های چشمگیری ندارم، ولی می‌توانم با شکست‌هایی که از آنها زنده بیرون آمده‌ام، غافلگیرت کنم»
🕊
یک جرعه کتاب 📚

براى عوض کردن زندگیمان
براى تغییر دادن خودمان هیچ گاه دیر نیست
هر چند سال که داشته باشیم
هرگونه که زندگى کرده باشیم
هر اتفاقى که از سر گذرانده باشیم
باز هم نو شدن ممکن است

حتى اگر یک روزمان درست مثل
روز قبلش باشد. باید افسوس بخوریم
باید در لحظه و در هر نفسى نو شد
براى رسیدن به زندگى نو باید پیش از مرگ مرد.

📗 ملت عشق
✍🏻 #اليف_شافاک

حالا بخند...‌ مرگِ من بخند... بیشتر... یکم بیشتر..‌. آهااان حالا شد...»

این کلمه ها رو وقتی شنیدم که راننده ی اسنپ داشت با تلفن حرف می‌زد.حدودا چهل و پنج سال داشت. بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد بهم گفت "ببخشید داداش شرمنده، دست خودم نیست خانومم که دلش می گیره اصلا دیوونه میشم. یه چیزایی میگم که جوونا نمیگن. ولی خداییش عجقم و عجیجم نمیگم." بعد زد زیر خنده.… خندیدم و گفتم "دمت گرم، کارِت خیلی درسته."
گفت "خدا پیغمبری نمی‌خوام لاف بزنم ولی با اینکه سواد درست حسابی ندارم، دکترای عاشقی دارم. می‌دونی مهمترین نشونه عشق چیه؟!"
گفتم " نه."
بعد همینطور که بوق می‌زد تا ترافیک باز بشه گفت خنده...
گفت "تو وقتی عاشق یکی باشی عاشق خنده‌هاش میشی،
اون‌وقت هر کاری می‌کنی تا بخنده… اگه خنده یه نفر قند تو دلت آب نکرد یعنی هیچ حسی بهش نداری. اگه خنده‌ش یادت موند و صبح تا شب جلوی چشمت اومد یعنی دل باختی حتی اگه نخوای قبول کنی."
وقتی پیاده شدم و کرایه رو‌ حساب کردم بهش گفتم می‌دونی تو نشونه های عشق چی از خنده مهم تره؟!
گفت "چی؟!"
گفتم "هیچی... هیچی از خنده کسی که دوسش داری مهم تر نیست. خودت و خانومت خوش خنده باشید همیشه."
دو تا بوق زد یعنی توام همینطور...

•حسین حائریان
#حکایت

بازرگانی را شنیدم که صدو پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار، شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین.

گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است. سعدیا سفر دیگر در پیش است که اگر آن کرده شود بقیت عمر را به گوشه بنشینم.
گفتم :"آن کدام سفر است؟ "

گفت :"گوگرد پارسی خواهد خواهم برد به چین که شنیده‌ام قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم برم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و بردیمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی نشینم."

انصاف از این مالیخولیا چندان فرو گرفت که بیش طاقت گفتنش نماد گفت :"ای سعدی تو هم سخنی بگوی از. آنها که دیده ای یا شنیده ای." گفتم :

آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور

منبع #گلستان سعدی ، باب سوم در فضیلت قناعت ، حکایت شماره ۲۱
«مادربزرگم نظریهٔ بسیار جالبی داشت. می‌گفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم؛ همان طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می‌آید که دوستش داریم؛ شمع می‌تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل می‌کند. برای لحظه‌ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربرمی‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند، تا انفجار تازه‌ای جایگزین آن شود. هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله‌ور نگه می‌دارد و از آنجا که یکی از عوامل آتش‌زا همان سوختی است که به وجودمان می‌رسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد می‌شود که سوخت موجود باشد. خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای روح است.»

#مثل_آب_برای_شکلات
#لورا_اسکوئیل
یک‌ جرعه‌ کتاب☕️

آدم هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زادولد کردند مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند،که مرگ نزدیکان و سوختن خانه هایشان را دیده بودند. دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند،با دقت به پیش بینی هواشناسی گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند.

باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است. باید یک بار برای همیشه گریه کرد آنقدر که اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. باید به چیز دیگری فکر کرد باید پاها را حرکت داد و چیز دیگری را از نو شروع کرد.


#من_او_را_دوست_داشتم
#آنا_گاوالدا
نه تنها پزشکی، مهندسی و نقاشی هنر است بلکه زیستن نیز خود هنری است و در حقیقت مهمترین و در عین حال مشکل‌ترین و پیچیده‌ترین هنری است که انسان تجربه می‌کند. هدف این هنر، انجام کار به‌خصوصی نیست بلکه هدف آن زندگیِ شایانِ تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنهٔ هنرِ زیستن، انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم پیکرتراش است و هم سنگ مرمر، هم پزشک است و هم بیمار.

#انسان_برای_خویشتن
#اریش_فروم
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار نگه می دارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش می کند.
عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود.
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر".
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم بیدار می کند که فقر آنها را خاموش کرده است".

#رویای_تبت
#فریبا_وفی
2025/07/10 11:21:33
Back to Top
HTML Embed Code: