Telegram Web Link
Forwarded from Bukharamag
امروز بیست و هفتم آبان، نخستین سالروز درگذشت استاد صمد موحد است.

مجلۀ بخارا در عصر شنبه بیست و سوم دی‌ماه ۱۴۰۲ شبی را به یادبود ایشان اختصاص داد. در آن نشست که در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر حسین معصومی همدانی، دکتر مریم مشرف، دکتر مسعود جعفری جزی و دکتر سعید کریمی سخنرانی کردند. همچنین از  آخرین کتاب استاد صمد موحد، «در صحبت پیران» (حوزۀ عرفانی تبریز) که از سوی نشر کارنامه منتشر شده است، رونمایی شد.

یاد و خاطرۀ استاد صمد موحد را گرامی می‌داریم و در سالگرد درگذشت ایشان، فیلم آن نشست را بازنشر می‌کنیم.
29👍4
Forwarded from گل های معرفت
این سخن پایان ندارد، بازگرد (۱)


قصه‌ها در مثنوی بهانه و فرصتی هستند برای بیان ساحات وجودی انسان‌ و رازهای حیات و هزارتوهای روح و روان؛ و مولانا آن گاه که فرصتی دست می‌دهد افسار ناطقه را رها می‌سازد تا گنبدی کند و در فضاهای لایتناهی جولان دهد. اما به زودی متوجه نازکی‌های سخن و خطرهای ناشی از آن می‌شود و عنان سخن را در می‌کشد و با عبارت‌هایی چون "این سخن پایان ندارد... بازگرد" به خود نهیب می‌زند و بار دیگر به سر قصه‌ می‌رود.

در فقره‌های زیر از مثنوی معنوی کوشیده‌ام ضمن تلخیص و پرهیز از پاره‌های دشوار و دیریاب، مقصود گوینده‌ی مثنوی را برای خواننده‌ی امروزی روشن سازم.


آمد از آفاقْ یارِ مهربان
یوسفِ صدّیق را شد میهمان
کآشنا بودند وقتِ کودکی
بر وِساده‌یْ آشنایی متّکی...
گفت: چون بودی ز زندان و ز چاه؟
گفت: همچون در مُحاق و کاست، ماه
در مُحاق ار ماهِ نو گردد دوتا
نی در آخِر بدر گردد بر سما؟
گرچه دُردانه به هاون کوفتند
نورِ چشم و دل شد و بیند بلند
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه‌ها بر ساختند
بارِ دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد؛ جان‌فزا
باز نان را زیرِ دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهمِ هوشمند
باز آن جان چون‌ که محوِ عشق گشت
يُعجِب‌ُ الزُّرّاع‌َ آمد بعدِ کشت
این سخن پایان ندارد، باز گرد

تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
(مثنوی معنوی، دفتر اول، تصحیح استاد موحد)

مولانا در مثالهای فوق در پی بیان این معناست که  تحمل محنت‌ها و مرارت‌ها موجب فروزندگی گوهر آدمی می‌گردد و او را به کمال معنوی می‌رساند.
از منظر مولانا جوهر آدمیت در دگرگونی‌ها و تبدّل‌ها و "اطوار و منازل خلقت" به راهِ استعلاء و ارتقا می‌رود و هرگز متوقف یا تباه نمی‌گردد. او برای بیان مراتب وجود و مراحل تعالی و عروج بیت‌های معروفی دارد، از جمله: این بیت‌ها که سخت مشهور است:
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم...

-------------------------------
* وساده: مُتکّا، بالش
* محاق: پوشیده، و پنهان شدن ماه از دیده‌ها
* دُردانه به هاون کوفتن: در طب قدیم از پودر مروارید برای درمان التهابات چشمی و تقویت معده و قلب و غیره استفاده می‌شده است
* یُعجبُ‌الزُرّاع: اشاره به آیه ۲۹ سوره فتح. [...چون کِشته‌ای است که جوانه خود برآوَرد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه های خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد.]
@golhaymarefat

🍃ادامه دارد
47👍12👏4
🔻دهانِ درّه­‌ها وا مانده از افسونِ زیبایی


نخستین برفِ پاییزی است این برفی که می­‌بارد
هبوطِ رازآمیزی است این برفی که می­‌بارد

نگاهی ژرف دارد، ساکت و سنگین، حکیم است او
شگفت­‌انگیزتر چیزی است این برفی که می­‌بارد

دهانِ درّه­‌ها وا مانده از افسونِ زیبایی
سرآغازِ غزل­‌خیزی است این برفی که می­‌بارد

ولی در غیبتِ یار این شعف فرصت نخواهد یافت
چه هنگامِ غم­‌انگیزی است این برفی که می­‌بارد

جلال­‌الدّین درونِ خانه با تشویش می­‌گوید:
شبیهِ شمس تبریزی است این برفی که می­‌بارد

تهران - ۲۷ آذر ۱۴۰۰


     بیست‌وهشتمِ اسفند | سعید رضادوست
مجموعۀ غزل | نشر کتاب آبی | چاپ اوّل: ۱۴۰۱
@movahed1302
37👍7🥰3👏2🙏1
به شصت و دو یا به شستِ تو؟

در غزل ۱۴۷۲ دیوان شمس با مطلع:
دگربار دگربار ز زنجیر بجستم
از این بند واز این دام زبون گیر بجستم

بیتی آمده است که برخی مولوی‌پژوهان را به این نتیجه رسانده است که مولانا در ۶۲ سالگی با شمس ملاقات کرده است:
به اندیشه مرا عقل فرو برد چهل سال
به شصت و دو شدم صید و ز تدبیر بجستم


عبدالباقی گلپینارلی بر اساس این غزل گفته است که مولانا در  شصت و دو سالگی شمس را ملاقات کرده است. اگر این نظر را بپذیریم، سالشمار عمر مولانا که بر اساس گفته‌های مناقب نویسانی چون فریدون سپهسالار و افلاکی تنظیم شده است به هم می‌ریزد.
بر این اساس مولانا متولد سال ۵۸۰ هجری قمری است و در سی و شش سالگی از بلخ مهاجرت کرده و در چهل و دو سالگی ازدواج نموده است. در دهه ششم عمرش در حلب و دمشق تحصیل می‌کرده و مثنوی را بعد از هشتاد سالگی سروده است.

هرطور که نگاه کنیم این امر محال است که مردی در شصت و دو سالگی اینگونه بی‌قرار شود و آن غزلیات آتشین را بسراید و در دهه نهم عمرش یک مثنوی بیست و شش هزار بیتی بسراید.

نظر آقای گلپینارلی مولوی‌پژوه‌هان را در سالشمار عمر مولانا دچار سرگردانی و شک و تردید کرده است. آقای ویلی از محققین انگلیسی، عدد شصت و دو در این غزل را مربوط به تاریخ شروع دفتر دوم مثنوی و بازگشت حسام‌الدین از معراج حقایق دانسته است و آن را ربطی به سال عمر مولانا نمی‌داند.

بنده - که البته نه مولوی‌پژوهم و نه هیچ ادعایی دارم- هنگامی که این مطلب را در کتاب شمس تبریزی می‌خواندم، نکته‌ای به نظرم رسید و آن این است که احتمال می‌دهم این شصت و دو تصحیف شست ِ تو است و کلمه صید بعد از آن هم این نظر را تایید می‌کند:
به شست تو شدم صید و ز تدبیر بجستم
یعنی صید دام تو شدم و از تدبیر عقل رها شدم.

بنده حدس می‌زنم کاتبی که این غزل را کتابت می‌کرده است هنگام املای مولانا شستِ تو را شصت و دو شنیده است و باعث این بحث بین مولوی‌پژوهان شده است. والله اعلم بالصواب

احمد نادری
@movahed1302
👍4013👏3
20120326105449-1107-56.pdf
141.8 KB
به شصت و دو یا به شستِ تو؟
🔸دکتر مهدی نوریان
👍14👌32
شصت و دو یا شستِ تو؟

نظر استاد محمدعلی موحد در کتاب "شمس تبریزی"
20👍7
مروری بر مثنوی معنوی به تصحیح دکتر محمدعلی موحد

👇👇👇
👏11👍1
🔸با سلام خدمت دوستداران عزیز استاد موحد

خدا را حمد و سپاس بسیار می‌گوییم که حال استاد عزیزمان رو به بهبود است و اندک کسالت باقی‌مانده نیز با الطاف الهی و دعای خیر شما عزیزان برطرف خواهد شد و استاد نازنین به زودی از بیمارستان مرخص خواهند شد.
128🙏10👍6🥰4👏3
Tasnife Doode Oud-(IRMP3.IR)
Mohammad Reza Shajarian
ای یوسف خوش‌نام ما
شجریان
مشکاتیان
17👍4
🔻پیشکش به آستانِ روشنِ نفس‌های استادم؛
دکتر محمّدعلی موحد

▫️بختِ جوان

خیره در آینه و سخت هراسان بودم
کرمِ ابریشمِ در پیلۀ زندان بودم

برف بارید به تاریکیِ گنگِ برهوت
برف من بودم و من فصلِ زمستان بودم

گیج می‌خورد درونِ سرِ من دود و دروغ
چون غریبی عربی در شبِ یُمگان بودم

«خوابِ آشفتۀ نفت» است که تعبیر شده
اینکه می‌بینم و ترسندۀ از آن بودم

سعی کردم برسم تا به بیابانِ شهود
سال‌ها بود گرفتارِ خیابان بودم

خواب دیدم که رسیدم به شبِ فروردین
خواب دیدم که پسرخواندۀ باران بودم

«همه ذرّاتِ وجودم متبلور شده» بود
نتوانم که بگویم چه و چندان بودم

گاه موسیٰ شدم و گاه شدم ابراهیم
عازمِ خانقهِ پیرِ لواسان بودم

چشم بر هم زدم و شمس رسید از تبریز
خیره در مولویِ دوّمِ دوران بودم

بغض می‌خورد گره در قفسِ حنجره‌ام
من گره خورده به عرفانِ خراسان بودم

ناگهان موجِ صدا آمد و بیدار شدم
ناگهان دیدم در تیرۀ زندان بودم
                                                   ▫️▫️▫️▫️

کوپه تاریک‌تر از پیش شد و من خاموش
محوِ برف و هیجان عازمِ تهران بودم

تهران | ۲۱ بهمن ۱۳۹۵
سعید رضادوست
@movahed1302
36👍7👏5🔥3
🔴مصطفی ملکیان:

🔹اَشعر شعرای فارسی زبان به نظر من مولانا است. البته یکی از مولوی شناسان بزرگ روزگار ما آقای محمدعلی موحد، عین این تعبیر را به کار برده‌اند و به نظر من حق با ایشان است چون واقعاً شاعر ترین شاعر فارسی زبان است نه ناظم ترین ناظم فارسی زبان؛ یعنی جوهره‌ی شعری در هیچ جای ادبیات ما مثل کلیات شمس پیدا نمی‌شود؛ یعنی کلیات شمس شاعرانه ترین اثری است که در ادبیات فارسی به نظر من ظهور کرده است و این هم یک امتیازی است برای مولانا.

( مصاحبه در امتداد آواز نیزار)
@movahed1302
70👏12👍7🤔6🥰2😁2🤬1
Forwarded from گل های معرفت
«طریق شما را آموختم. به خدا بنالید: ای خدا این دولت را به ما تو نمودی، ما را به این هیچ راهی نبود. کرم تو نمود، باز کرم کن، و از ما این دولت را باز مستان.»

(مقالات شمس، تصحیح محمدعلی موحد، ص۷۵۶)

@golhaymarefat
63👍7💯4👏3🤯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رمزگشایی از مقالات پر رمز و راز شمس تبریزی
از نظرگاه استاد محمدعلی موحد
(با توجه به کتاب جواهرالقرآن غزالی)
@moliyanbook
26👍5
مبالغه‌ی مستعار
اثر استاد محمدعلی موحد
31👍2👏1
در مرقومه‌ای، اثر گران‌سنگِ حضرت استاد محمدعلی موحد در خصوص جزایر سه گانۀ ایران، کتاب مستطاب «مبالغۀ مستعار...» معرفی شده است.
گامی است بسیار کوچک برای میهن عزیزمان و پاسداشت آن استاد کم مانندِ ژرف اندیش هیاهوپرهیز.

👇
32👏5👍1
📌 انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد منتشر کرد:


📝 عنوان مقاله:
«خاک مادرزادی»: نگاهی به کتابِ «مبالغۀ مستعار» دربارۀ جزایر سه گانۀ ایرانی


✏️ نویسندگان:

👤 دکتر ستار عزیزی
«عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی‌سینا همدان»

👤 دکتر موسی کرمی
«دانش‌آموخته دکتری حقوق بین‌الملل دانشگاه قم»


🗓 تاریخ انتشار در تالار گفتگوی انجمن ایرانی مطالعات سازمان ملل متحد: ۱۴۰۳/۱۱/۹


جهت مطالعه کامل مقاله، به این «پیوند» مراجعه کنید.


#️⃣ #تالارگفتگو #مقاله

🆔 @unstudies
👍7🙏5
شعر سعدی در چین
16👍2👏1
استاد دکتر محمدعلی موحّد
شعر سعدی در چین
امیر بزرگ «قُرطی» که امیرالامرای چین است ما را در خانه خود مهمان کرد و دعوتی ترتیب داد که آنرا «طُوی»می‌نامند و بزرگان شهر در آن حضور داشتند. در این مهمانی آشپز های مسلمان دعوت کرده بودند که گوسپندها را ذبح کرده غذاها را پختند. سه روز در ضیافت او بسر بردیم هنگام خداحافظی پسر خود را به اتفاق ما به خلیج فرستاد و ما سوار کشتی شبیه حَرّاقه شدیم و پسر امیر در کشتی دیگری نشست، مطربان و موسیقی‌دانان نیز با او بودند و به چینی و عربی و فارسی آواز می‌خواندند. امیرزاده آوازهای فارسی را خیلی دوست می‌داشت و آنان شعری به فارسی می‌خواندند، چند بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند چنانکه من از دهان‌شان فرا گرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:

تا دل به محنت داده‌ام
در بحر فکر افتاده‌ام
چون در نماز اِستاده‌ام
گویی به محراب اندری

سفرنامه ابن بطوطه، جلد دوم، ترجمهٔ دکتر محمدعلی موحد، صفحهٔ ۳۰۵.

@movahed1302
41👍6👏2
2025/10/23 16:20:16
Back to Top
HTML Embed Code: