⏪دومین نشست گروه "صلح و هنر" انجمن علمی مطالعات صلح ایران
◀️صلح از نگاه پیکاسو
✅سخنرانان:
🔻دکتر موسی اکرمی
استاد فلسفه و مدیر گروه "صلح و هنر" در انجمن علمی مطالعات صلح ایران
🔻دکتر حسین اردلانی
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی همدان
🔻مدیر نشست: صدیقه بابایی
✅شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
✅تهران: خیابان وصال شیرازی، کوچه شیرین بیانی، موزه تصاویر معاصر
#صلح
#صلح_و_هنر
#پیکاسو
#گرنیکا
#فاشیسم
#صدیقه_بابایی
#حسین_اردلانی
#موسی_اکرمی
https://www.tg-me.com/ipsan
◀️صلح از نگاه پیکاسو
✅سخنرانان:
🔻دکتر موسی اکرمی
استاد فلسفه و مدیر گروه "صلح و هنر" در انجمن علمی مطالعات صلح ایران
🔻دکتر حسین اردلانی
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی همدان
🔻مدیر نشست: صدیقه بابایی
✅شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
✅تهران: خیابان وصال شیرازی، کوچه شیرین بیانی، موزه تصاویر معاصر
#صلح
#صلح_و_هنر
#پیکاسو
#گرنیکا
#فاشیسم
#صدیقه_بابایی
#حسین_اردلانی
#موسی_اکرمی
https://www.tg-me.com/ipsan
❤2
⏪از پیوندِ صلح و هنر تا بهرهگیری آنها از هم
◀️موسی اکرمی
✅فرنامهای جستارهای بحث در دومین نشست گروه "صلح و هنر" انجمن علمی مطالعات صلح ایران
درآمد: تعریفهائی گذرا از صلح و هنر
بخش یکم: پیوند بنیادین صلح و هنر
۱.هنر، زبان صلح است
۲.هنر، فضای گفتوگو و درک متقابل میآفریند
۳.هنر، مرزها را درمینوردد و هویت مشترک انسانی را تقویت میکند
۴.هنر، زخمی را که خشونت بر جان انسان مینشاند، التیام میبخشد
۵.صلح، بستر شکوفایی هنر است
بخش دوم: هنر، زبان جهانی صلح
۱.بیمرزی هنر
۲.هنر چونان زبان احساس مشترک
۳.هنر و تجربهی همزیستی
۴.هنر در رویارویی با بحرانهای جهانی
۵.هنر، واسطهی التیام و بازسازی پس از جنگ
بخش سوم: هنر، حافظ خاطرهی صلح و جنگ
۱.هنر به عنوان سند زندهی جنگ
۲.هنر، روایتگر تجربههای فردی و جمعی از جنگ
۳.هنر، مرهم و ابزار بازسازی حافظهی جمعی
۴.هنر به عنوان حافظ امید به صلح
۵.هنر، حافظ پیچیدگی حقیقت
بخش چهارم: هنر، بستر گفتوگو میان فرهنگها
۱.هنر، زبان مشترک میان فرهنگها
۲.هنر چونان زمینهی احترام متقابل
۳. هنر، روایتگر تفاوتها بدون نزاع
۴. هنر چونان ابزار حل سوءتفاهمهای فرهنگی
۵. هنر و دیپلماسی فرهنگی
بخش پنجم: هنر، نیروی درمانگر پس از خشونت
۱. هنر، زبان بیان دردهای ناگفتنی
۲. هنر چونان ابزاری برای بازسازی ارتباط اجتماعی
۳. هنر در پردازش و بازسازی حافظهی جمعی
۴. هنر چونان تجربهی امید و بازآفرینی
۵. هنر چونان بستر عدالت ترمیمی
بخش ششم: هنر چونان کنش اجتماعی و سیاسی برای صلح
۱.هنر چونان زبان انتقاد و اعتراض
۲.هنر چونان شکلدهندهی جنبشهای اجتماعی
۳.هنر در تغییر افکار عمومی و خلق روایتهای جدید
۴.هنر چونان فضای آزاد و بدیل
۵.هنر برای ایجاد پل میان نیروهای متخاصم
بخش هفتم: کارکردهای اصلی هنر در خدمت صلح
۱.کارکرد آگاهیبخشی
۲.کارکرد همبستگی و تقویت انسجام اجتماعی
۳.کارکرد درمانگری
۴.کارکرد نمادین و حافظهساز
۵.کارکرد تحریک تخیل اجتماعی
۶.کارکرد تسهیل گفتوگو
بخش هشتم: ابزارهای هنری برای گسترش صلح
۱.موسیقی: صدای همدلی و وحدت
۲.ادبیات: روایتهای الهامبخش صلح
۳.هنرهای تجسمی: زبان تصویری صلح
۴.تئاتر و هنرهای نمایشی: تمرین صلح در صحنه
۵.سینما: بازتاب جهانی رنج و امید
۶.هنرهای دیجیتال و رسانههای نوین: گسترش صلح در عصر جهانی
بخش نهم: چالشها و محدودیتها
۱.محدودیتهای سیاسی و سانسور
۲.پیچیدگی در ارتباط میان فرهنگها
۳.تاثیرات منفی بهرهگیری ابزاری از هنر
۴.دسترسی محدود به امکانات هنری
۵.مقاومت فرهنگی و اجتماعی نسبت به هنرهای نوین
بخش دهم: چشمانداز فعالیتهای کمیته «صلح و هنر»
۱.گسترش و ترویج هنر چونان ابزاری برای صلح
۲.ایجاد برنامههای آموزشی برای هنرمندان و فعالان اجتماعی
۳.حمایت از پروژههای هنری بینالمللی صلح
۴.ارتقاء فرهنگ گفتوگو و همکاری میان فرهنگها
۵.بهرهگیری از هنر برای درمان و بازسازی جوامع پس از جنگ
بخش یازدهم: دعوت به مشارکت
۱. ضرورت مشارکت هنرمندان در فرآیند صلح
۲. اهمیت مشارکت فعالان اجتماعی و فرهنگی
۳. دعوت به مشارکت جهانی از طریق پلتفرمهای دیجیتال
۴. تأکید بر اهمیت آموزش و پرورش در زمینه هنر و صلح
۵. دعوت به همکاری و همافزایی میان سازمانها و نهادها
#صلح
#هنر
#زیبایی
#جنگ
#فلسفهی_صلح
#فلسفهی_هنر
#هنر_و_جامعه
#هنر_و_سیاست
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
✅فرنامهای جستارهای بحث در دومین نشست گروه "صلح و هنر" انجمن علمی مطالعات صلح ایران
درآمد: تعریفهائی گذرا از صلح و هنر
بخش یکم: پیوند بنیادین صلح و هنر
۱.هنر، زبان صلح است
۲.هنر، فضای گفتوگو و درک متقابل میآفریند
۳.هنر، مرزها را درمینوردد و هویت مشترک انسانی را تقویت میکند
۴.هنر، زخمی را که خشونت بر جان انسان مینشاند، التیام میبخشد
۵.صلح، بستر شکوفایی هنر است
بخش دوم: هنر، زبان جهانی صلح
۱.بیمرزی هنر
۲.هنر چونان زبان احساس مشترک
۳.هنر و تجربهی همزیستی
۴.هنر در رویارویی با بحرانهای جهانی
۵.هنر، واسطهی التیام و بازسازی پس از جنگ
بخش سوم: هنر، حافظ خاطرهی صلح و جنگ
۱.هنر به عنوان سند زندهی جنگ
۲.هنر، روایتگر تجربههای فردی و جمعی از جنگ
۳.هنر، مرهم و ابزار بازسازی حافظهی جمعی
۴.هنر به عنوان حافظ امید به صلح
۵.هنر، حافظ پیچیدگی حقیقت
بخش چهارم: هنر، بستر گفتوگو میان فرهنگها
۱.هنر، زبان مشترک میان فرهنگها
۲.هنر چونان زمینهی احترام متقابل
۳. هنر، روایتگر تفاوتها بدون نزاع
۴. هنر چونان ابزار حل سوءتفاهمهای فرهنگی
۵. هنر و دیپلماسی فرهنگی
بخش پنجم: هنر، نیروی درمانگر پس از خشونت
۱. هنر، زبان بیان دردهای ناگفتنی
۲. هنر چونان ابزاری برای بازسازی ارتباط اجتماعی
۳. هنر در پردازش و بازسازی حافظهی جمعی
۴. هنر چونان تجربهی امید و بازآفرینی
۵. هنر چونان بستر عدالت ترمیمی
بخش ششم: هنر چونان کنش اجتماعی و سیاسی برای صلح
۱.هنر چونان زبان انتقاد و اعتراض
۲.هنر چونان شکلدهندهی جنبشهای اجتماعی
۳.هنر در تغییر افکار عمومی و خلق روایتهای جدید
۴.هنر چونان فضای آزاد و بدیل
۵.هنر برای ایجاد پل میان نیروهای متخاصم
بخش هفتم: کارکردهای اصلی هنر در خدمت صلح
۱.کارکرد آگاهیبخشی
۲.کارکرد همبستگی و تقویت انسجام اجتماعی
۳.کارکرد درمانگری
۴.کارکرد نمادین و حافظهساز
۵.کارکرد تحریک تخیل اجتماعی
۶.کارکرد تسهیل گفتوگو
بخش هشتم: ابزارهای هنری برای گسترش صلح
۱.موسیقی: صدای همدلی و وحدت
۲.ادبیات: روایتهای الهامبخش صلح
۳.هنرهای تجسمی: زبان تصویری صلح
۴.تئاتر و هنرهای نمایشی: تمرین صلح در صحنه
۵.سینما: بازتاب جهانی رنج و امید
۶.هنرهای دیجیتال و رسانههای نوین: گسترش صلح در عصر جهانی
بخش نهم: چالشها و محدودیتها
۱.محدودیتهای سیاسی و سانسور
۲.پیچیدگی در ارتباط میان فرهنگها
۳.تاثیرات منفی بهرهگیری ابزاری از هنر
۴.دسترسی محدود به امکانات هنری
۵.مقاومت فرهنگی و اجتماعی نسبت به هنرهای نوین
بخش دهم: چشمانداز فعالیتهای کمیته «صلح و هنر»
۱.گسترش و ترویج هنر چونان ابزاری برای صلح
۲.ایجاد برنامههای آموزشی برای هنرمندان و فعالان اجتماعی
۳.حمایت از پروژههای هنری بینالمللی صلح
۴.ارتقاء فرهنگ گفتوگو و همکاری میان فرهنگها
۵.بهرهگیری از هنر برای درمان و بازسازی جوامع پس از جنگ
بخش یازدهم: دعوت به مشارکت
۱. ضرورت مشارکت هنرمندان در فرآیند صلح
۲. اهمیت مشارکت فعالان اجتماعی و فرهنگی
۳. دعوت به مشارکت جهانی از طریق پلتفرمهای دیجیتال
۴. تأکید بر اهمیت آموزش و پرورش در زمینه هنر و صلح
۵. دعوت به همکاری و همافزایی میان سازمانها و نهادها
#صلح
#هنر
#زیبایی
#جنگ
#فلسفهی_صلح
#فلسفهی_هنر
#هنر_و_جامعه
#هنر_و_سیاست
#موسی_اکرمی
❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⏪خجستهباد زادروز مولانا
◀️در نکوداشت مولانا
یک اجرای بینظیر از گروه کر بهار به رهبری "آرش فولادوند"، با آهنگسازی آرش فولادوند، خوانندگی سارا نائینی و وحید تاج دو خوانندهی ایرانی، و نگینا امانقلواخوانندهی تاجیک.
این اجرای بینظیر را ببینید و بشنوید، و از نینامهی مولانا، زبان شگفتیانگیز پارسی، نغمههای زیبای ایرانی، هنرنمایی آرش فولادوند، نوای خوانندگان ایرانی و تاجیک، صدای همخوانان، اجرای نوازندگان و صدای هماهنگ سازها لذت ببرید.
◀️موسی اکرمی
🌺🌺🌺🌺
◀️در نکوداشت مولانا
یک اجرای بینظیر از گروه کر بهار به رهبری "آرش فولادوند"، با آهنگسازی آرش فولادوند، خوانندگی سارا نائینی و وحید تاج دو خوانندهی ایرانی، و نگینا امانقلواخوانندهی تاجیک.
این اجرای بینظیر را ببینید و بشنوید، و از نینامهی مولانا، زبان شگفتیانگیز پارسی، نغمههای زیبای ایرانی، هنرنمایی آرش فولادوند، نوای خوانندگان ایرانی و تاجیک، صدای همخوانان، اجرای نوازندگان و صدای هماهنگ سازها لذت ببرید.
◀️موسی اکرمی
🌺🌺🌺🌺
❤2👍1
⏪ظرفیت صلحسازی شمال ایران در آینهی گذشته و حال و آینده
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش یکم از چهار بخش
اشاره. با نثار سپاس به پیشگاه همهی فعالان در «گروه صلحاندیشان تبرستان»، به ویژه همکاران عزیز در انجمن علمی مطالعات صلح ایران، آقایان دکتر خسرو قبادی و دکتر محمد منصورنژاد، افتخار یافتم که در دانشگاه شمال در جمع بزرگوارانی باشم که با دغدغهمندی نسبت به صلح، بهویژه در این روزهای دشوار برای ایران عزیز و منطقه و حتا جهان، برای گسترش و ترویج همهجانبهی صلح میکوشند و در نشستی برای نکوداشت یکمین سال بنیادگذاری این گروه حضور داشتند تا، با ستودن کوشش بنیادگذاران و فعالان این گروه بزرگ صلحاندیشی منطقهای یا محلی، بیش از پیش به ظرفیتهای سه استان شمالی ایران - گلستان، مازندران و گیلان - بنگرند.
همه میدانیم که این خطّه تجلی درخشانی از پیوند انسان و طبیعت و همزیستی انسانها با تنوعات قومی و زبانی و فرهنگی است، و از ظرفیتهای طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جلوههای تمدنی و فرهنگی بسیار برخوردار است. جنگلهای این خطه دیوار نمیسازند، بلکه افقها را به هم پیوند میزنند؛ دریایشان مرزکشی نمیکند، بلکه افق دادوستد را بر متن نعمتی حیاتآفرین چون آب میگشاید؛ و فرهنگ مردمانشان نه بر طرد، بلکه بر تنوع و همزیستی در رویارویی با خود و بر مهماننوازی در رویارویی با کسانی استوار است که بیشتر برای تفریح به این خطه سفر میکنند.
از من خواسته شد عرایضی کوتاه در پیوند با برنامهی نشست داشته باشم.
من نخست به این نکته پرداختم که سخن گفتن از صلح، تنها سخن گفتن از نبودِ جنگ، یعنی صلح منفی یا صلح سلبی، نیست، بلکه صلح مثبت یا صلح ایجابی، به معنای پدیدآوری فضائی برای زیستن است که در آن کرامت انسانی، عدالت اجتماعی، و آزادیهای بنیادین پاس داشته شوند، تا انسانها در همزیستی مسالمتآمیز به سر برند و هیچ بهانه یا علتی برای بروز خشونت، از کوچکترین تعرض و بیاحترامی نسبت به هم تا درگیری فیزیکی و جنگ، وجود نداشته باشد. سخن گفتن از ظرفیتهای صلح در یک خطّه، نه در فضائی انتزاعی، بلکه در پیوند با ریشههای زنده در خاک، فرهنگ، و حافظهی تاریخی یک سرزمین روی میدهد.
سپس به چهار محور مهم در ظرفیت صلحسازی این خطه اشاره کردم.
یکم. ظرفیتمیانفرهنگی در تنوع قومی و فرهنگی چونان سرمایهی صلح در شمال ایران
هر سرزمین، اگر نیک دیده شود، نه تنها جغرافیا و مرز، بلکه «امکان» است؛ امکانی برای زیستن، برای آشتی، و برای پروراندن امید. سه استان شمالی ایران نمونههای زندهای از این امکاناند؛ در کنار دریای مازندران، در همسایگی جنگل و کوه، و در پیوند با فرهنگهای متنوع، و زبانها و باورهای گوناگون، زیستجهانهائی را آفریدهاند که فراتر از سیاست روزمره، حامل پیامی جهانیاند: پیام صلح. استان گلستان با ترکمنها، فارسها، کردها، بلوچها، سیستانیها، و دیگر مردمانش، مازندران با سنتهای دیرپای دهقانی و پیوندهای روستایی و شهرهای فرهنگیاش، و گیلان با فرهنگی سرشار از همزیستی، برابریخواهی و آزادمنشی نشان میدهند که همزیستی نه یک شعار بلکه یک تجربهی زیسته است. این سرزمینها جهانهای چندصدایی زیبائی در دل خود دارند؛ و در جهانی که خشونت اغلب از انحصار و تکصدایی برمیخیزد، این چندصدایی میتواند الگوئی برای صلح باشد. این سه استان، که فزون بر ترکیب جمعیتی بومی با برخورداری از طبیعت ویژه به جذابترین مناطق سفر تفریحی تبدیل شدهاند، نشان میدهند که تنوع نه تهدید، بلکه سرمایه است. این سرمایه میتواند الگوئی برای جهانی باشد که گرفتار ترس از دیگری است.
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش یکم از چهار بخش
اشاره. با نثار سپاس به پیشگاه همهی فعالان در «گروه صلحاندیشان تبرستان»، به ویژه همکاران عزیز در انجمن علمی مطالعات صلح ایران، آقایان دکتر خسرو قبادی و دکتر محمد منصورنژاد، افتخار یافتم که در دانشگاه شمال در جمع بزرگوارانی باشم که با دغدغهمندی نسبت به صلح، بهویژه در این روزهای دشوار برای ایران عزیز و منطقه و حتا جهان، برای گسترش و ترویج همهجانبهی صلح میکوشند و در نشستی برای نکوداشت یکمین سال بنیادگذاری این گروه حضور داشتند تا، با ستودن کوشش بنیادگذاران و فعالان این گروه بزرگ صلحاندیشی منطقهای یا محلی، بیش از پیش به ظرفیتهای سه استان شمالی ایران - گلستان، مازندران و گیلان - بنگرند.
همه میدانیم که این خطّه تجلی درخشانی از پیوند انسان و طبیعت و همزیستی انسانها با تنوعات قومی و زبانی و فرهنگی است، و از ظرفیتهای طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جلوههای تمدنی و فرهنگی بسیار برخوردار است. جنگلهای این خطه دیوار نمیسازند، بلکه افقها را به هم پیوند میزنند؛ دریایشان مرزکشی نمیکند، بلکه افق دادوستد را بر متن نعمتی حیاتآفرین چون آب میگشاید؛ و فرهنگ مردمانشان نه بر طرد، بلکه بر تنوع و همزیستی در رویارویی با خود و بر مهماننوازی در رویارویی با کسانی استوار است که بیشتر برای تفریح به این خطه سفر میکنند.
از من خواسته شد عرایضی کوتاه در پیوند با برنامهی نشست داشته باشم.
من نخست به این نکته پرداختم که سخن گفتن از صلح، تنها سخن گفتن از نبودِ جنگ، یعنی صلح منفی یا صلح سلبی، نیست، بلکه صلح مثبت یا صلح ایجابی، به معنای پدیدآوری فضائی برای زیستن است که در آن کرامت انسانی، عدالت اجتماعی، و آزادیهای بنیادین پاس داشته شوند، تا انسانها در همزیستی مسالمتآمیز به سر برند و هیچ بهانه یا علتی برای بروز خشونت، از کوچکترین تعرض و بیاحترامی نسبت به هم تا درگیری فیزیکی و جنگ، وجود نداشته باشد. سخن گفتن از ظرفیتهای صلح در یک خطّه، نه در فضائی انتزاعی، بلکه در پیوند با ریشههای زنده در خاک، فرهنگ، و حافظهی تاریخی یک سرزمین روی میدهد.
سپس به چهار محور مهم در ظرفیت صلحسازی این خطه اشاره کردم.
یکم. ظرفیتمیانفرهنگی در تنوع قومی و فرهنگی چونان سرمایهی صلح در شمال ایران
هر سرزمین، اگر نیک دیده شود، نه تنها جغرافیا و مرز، بلکه «امکان» است؛ امکانی برای زیستن، برای آشتی، و برای پروراندن امید. سه استان شمالی ایران نمونههای زندهای از این امکاناند؛ در کنار دریای مازندران، در همسایگی جنگل و کوه، و در پیوند با فرهنگهای متنوع، و زبانها و باورهای گوناگون، زیستجهانهائی را آفریدهاند که فراتر از سیاست روزمره، حامل پیامی جهانیاند: پیام صلح. استان گلستان با ترکمنها، فارسها، کردها، بلوچها، سیستانیها، و دیگر مردمانش، مازندران با سنتهای دیرپای دهقانی و پیوندهای روستایی و شهرهای فرهنگیاش، و گیلان با فرهنگی سرشار از همزیستی، برابریخواهی و آزادمنشی نشان میدهند که همزیستی نه یک شعار بلکه یک تجربهی زیسته است. این سرزمینها جهانهای چندصدایی زیبائی در دل خود دارند؛ و در جهانی که خشونت اغلب از انحصار و تکصدایی برمیخیزد، این چندصدایی میتواند الگوئی برای صلح باشد. این سه استان، که فزون بر ترکیب جمعیتی بومی با برخورداری از طبیعت ویژه به جذابترین مناطق سفر تفریحی تبدیل شدهاند، نشان میدهند که تنوع نه تهدید، بلکه سرمایه است. این سرمایه میتواند الگوئی برای جهانی باشد که گرفتار ترس از دیگری است.
❤2
⏪ظرفیت صلحسازی شمال ایران در آینهی گذشته و حال و آینده
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش دوم از چهار بخش
دوم. ظرفیت زیستبومی شمال ایران در پیوند انسان و طبیعت: صلح با زمین چونان بنیاد صلح میان انسانها
جنگلهای هیرکانی، دریای مازندران، و دشتهای گلستان تنها میراث طبیعی نیستند؛ آنها زبان صلح و آموزگاران اخلاق صلحاند. درختی که میبالد، سایهاش را تقسیم میکند. دریائی که موج میزند، هیچ قایقی را از خود نمیراند. فلسفهی صلح در شمال ایران، فلسفهی همزیستی با زمین است؛ و اگر انسان صلح با زمین را بیاموزد، صلح با همنوع را نیز خواهد آموخت. با این ظرفیت بالای زیستبومی باید گفت هر درختی که حفظ میشود، هر تالابی که زنده میماند، هر گونهی زیستی جانوری یا گیاهیای که از انقراض نجات مییابد، پیامی علیه خشونت و برای آشتی با طبیعت و با خود است. این طبیعت هم از بومیان و هم از مسافرانی که مهمان این خطه تلقی میشوند رویارویی آشتیجویانه میطلبد. دو جلوهی مهم آشتیجویی در برابر این طبیعت که در خدمت محافظت از آن خواهند بود عدم تخریب آن به اشکال گوناگون و خودداری از هر گونه آلودهسازی محیط زیست است. شوربختانه بارها شاهد کوششهای سودجویانی برای تجاوز به جنگل و دریا و دشت با حمایت شماری از افراد و نهادهای حکومتی بودهایم. فزون بر آن همگان در این خطه از حجم فزایندهی زباله و پیامدهای آن بسیار خطرناک آن آگاهاند که نهادها و ادارات ذیربط هنوز اقدام مهم تأثیرگذاری در این زمینه انجام ندادهاند.
سوم. میراث استبدادستیزی و عدالتخواهی در شمال ایران
گیلان و مازندران و گلستان با تاریخ طولانی و سرشار از خیزشهای مردمی، جنبشهای استبدادستیزانه، آزادیخواهانه و عدالتطلبانه، بر بستری شکل گرفتهاند که همواره محل تلاقی و گفتوگو میان فرهنگها و اقوام گوناگون بوده است. این سرزمینها با یاد میراث جنبشهای عدالتجوی جنگل در گیلان، با مقاومتهای روستاییان مازندران در برابر بیعدالتی، و با تجربهی تاریخی گلستان در مرز همزیستی فرهنگهای متنوع، همگی گواهی میدهند که صلح پایدار تنها در سایهی آزادی و عدالت امکانپذیر است.
زندگی شهری و روستایی دیرین در این مناطق، با آیینهای مشترک، جشنها، بازارها و پیوندهای اجتماعی عمیق، نشان میدهد که صلح نه معنای تسلیم و خاموشی، بلکه معنای ایستادگی برای حفظ آزادی و عدالت و در عین حال گشودن درهای همکاری، همزیستی و گفتوگو با دیگری است؛ صلحی که در آن مقاومت و مدارا بهجای این که در تناقض با هم باشند، در کنار هم به تداوم زندگی جمعی یاری میرسانند.
#صلح
#صلحسازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلحاندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش دوم از چهار بخش
دوم. ظرفیت زیستبومی شمال ایران در پیوند انسان و طبیعت: صلح با زمین چونان بنیاد صلح میان انسانها
جنگلهای هیرکانی، دریای مازندران، و دشتهای گلستان تنها میراث طبیعی نیستند؛ آنها زبان صلح و آموزگاران اخلاق صلحاند. درختی که میبالد، سایهاش را تقسیم میکند. دریائی که موج میزند، هیچ قایقی را از خود نمیراند. فلسفهی صلح در شمال ایران، فلسفهی همزیستی با زمین است؛ و اگر انسان صلح با زمین را بیاموزد، صلح با همنوع را نیز خواهد آموخت. با این ظرفیت بالای زیستبومی باید گفت هر درختی که حفظ میشود، هر تالابی که زنده میماند، هر گونهی زیستی جانوری یا گیاهیای که از انقراض نجات مییابد، پیامی علیه خشونت و برای آشتی با طبیعت و با خود است. این طبیعت هم از بومیان و هم از مسافرانی که مهمان این خطه تلقی میشوند رویارویی آشتیجویانه میطلبد. دو جلوهی مهم آشتیجویی در برابر این طبیعت که در خدمت محافظت از آن خواهند بود عدم تخریب آن به اشکال گوناگون و خودداری از هر گونه آلودهسازی محیط زیست است. شوربختانه بارها شاهد کوششهای سودجویانی برای تجاوز به جنگل و دریا و دشت با حمایت شماری از افراد و نهادهای حکومتی بودهایم. فزون بر آن همگان در این خطه از حجم فزایندهی زباله و پیامدهای آن بسیار خطرناک آن آگاهاند که نهادها و ادارات ذیربط هنوز اقدام مهم تأثیرگذاری در این زمینه انجام ندادهاند.
سوم. میراث استبدادستیزی و عدالتخواهی در شمال ایران
گیلان و مازندران و گلستان با تاریخ طولانی و سرشار از خیزشهای مردمی، جنبشهای استبدادستیزانه، آزادیخواهانه و عدالتطلبانه، بر بستری شکل گرفتهاند که همواره محل تلاقی و گفتوگو میان فرهنگها و اقوام گوناگون بوده است. این سرزمینها با یاد میراث جنبشهای عدالتجوی جنگل در گیلان، با مقاومتهای روستاییان مازندران در برابر بیعدالتی، و با تجربهی تاریخی گلستان در مرز همزیستی فرهنگهای متنوع، همگی گواهی میدهند که صلح پایدار تنها در سایهی آزادی و عدالت امکانپذیر است.
زندگی شهری و روستایی دیرین در این مناطق، با آیینهای مشترک، جشنها، بازارها و پیوندهای اجتماعی عمیق، نشان میدهد که صلح نه معنای تسلیم و خاموشی، بلکه معنای ایستادگی برای حفظ آزادی و عدالت و در عین حال گشودن درهای همکاری، همزیستی و گفتوگو با دیگری است؛ صلحی که در آن مقاومت و مدارا بهجای این که در تناقض با هم باشند، در کنار هم به تداوم زندگی جمعی یاری میرسانند.
#صلح
#صلحسازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلحاندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
⏪ظرفیت صلحسازی شمال ایران در آینهی گذشته و حال و آینده
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش سوم از چهار بخش
چهارم. ظرفیت فراملی و منطقهای شمال ایران
سه استان گیلان، مازندران و گلستان تنها بخشهائی از ایران سیاسی با مرزهای مشخص جغرافیایی نیستند، بلکه دروازههائی گشوده به جهاناند - دروازههائی که از راه کوه و جنگل و دریا، از دل تاریخ و فرهنگ، به فراسوی مرزهای سیاسی امروز ایران راه میبرند. این استانها بهراستی پیوندگاه ایران با تمدنهای آسیای میانه، قفقاز، و جهان روسی و دریای سیاه، یعنی همان جغرافیایی هستند که سدهها پیش بخشی از پیکر واحد ایران فرهنگی و تاریخی را میساخت. از مسیر همین سرزمینها، زبانها، اندیشهها، آیینها و کالاها از شرق به غرب و از شمال به جنوب رفتوآمد میکردند و نوعی گفتوگوی طبیعی میان ملتها شکل میگرفت؛ گفتوگوئی که هنوز در روح مردم این دیار زنده است.
اگر امروز به صلح میاندیشیم، باید این مناطق را چونان کانونهای گفتوگوی فراملی بنگریم، زیرا در ذات تاریخی خود حامل تجربهی زیستن در مرزهای باز و تعامل میان فرهنگها هستند. شمال ایران نه مرزِ گسست، بلکه حاشیهای زنده از پیوند و مبادله است، جائی که میتواند نقش حلقهی پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میان شرق و غرب را بازی کند.
این سه استان از دید جغرافیایی و زیستمحیطی، در قلب یکی از مهمترین راههای همگرایی منطقهای قرار دارند - راهی که میتواند بهجای مسیرهای رقابت و منازعه، به مسیرهای دوستی، همکاری و توسعهی پایدار بدل شود. وجود اقوام متنوع، پیشینهی مشترک در موسیقی و اسطوره و هنر، و نزدیکی فرهنگی با ملتهای پیرامونی چون تاجیکها، قزاقها، آذریها، گرجیها و ارمنیها، زمینهای کمنظیر برای شکلگیری دیپلماسی فرهنگی و صلحساز فراهم میآورد.
اگر به آیندهی صلح در منطقه میاندیشیم، باید به ظرفیتهای خطهی شمال برای میزبانی نهادها و ابتکارات انسانیِ صلح توجه کنیم: دانشگاهها و اندیشکدههایی برای گفتوگوی ادیان و فرهنگها، کنگرههای بینالمللی دربارهی محیطزیست و عدالت اقلیمی، نشستهای هنری و ادبی برای بازاندیشی دربارهی مفهوم صلح در جهان معاصر، و شبکههائی از شهرهای خواهرخوانده در اطراف دریای مازندران. در چنین چشماندازی، گیلان، مازندران و گلستان نه تنها استانهائی ایرانی، بلکه حلقههایی زنده در زنجیرهی تمدن انسانیاند که میتوانند شرق و غرب را، شمال و جنوب را، و انسان و طبیعت را به هم پیوند دهند.
صلح در این خطه نه آرزو، بلکه امکانی بس تحققپذیر است، امکانی ریشهدار در خاک، در فرهنگ و در حافظهی تاریخیِ مردمانی که از راه تجربهی همزیستی دریافتهاند صلح، همانند دریا و باران شمال، مرز نمیشناسد و همه را در آغوش میگیرد.
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش سوم از چهار بخش
چهارم. ظرفیت فراملی و منطقهای شمال ایران
سه استان گیلان، مازندران و گلستان تنها بخشهائی از ایران سیاسی با مرزهای مشخص جغرافیایی نیستند، بلکه دروازههائی گشوده به جهاناند - دروازههائی که از راه کوه و جنگل و دریا، از دل تاریخ و فرهنگ، به فراسوی مرزهای سیاسی امروز ایران راه میبرند. این استانها بهراستی پیوندگاه ایران با تمدنهای آسیای میانه، قفقاز، و جهان روسی و دریای سیاه، یعنی همان جغرافیایی هستند که سدهها پیش بخشی از پیکر واحد ایران فرهنگی و تاریخی را میساخت. از مسیر همین سرزمینها، زبانها، اندیشهها، آیینها و کالاها از شرق به غرب و از شمال به جنوب رفتوآمد میکردند و نوعی گفتوگوی طبیعی میان ملتها شکل میگرفت؛ گفتوگوئی که هنوز در روح مردم این دیار زنده است.
اگر امروز به صلح میاندیشیم، باید این مناطق را چونان کانونهای گفتوگوی فراملی بنگریم، زیرا در ذات تاریخی خود حامل تجربهی زیستن در مرزهای باز و تعامل میان فرهنگها هستند. شمال ایران نه مرزِ گسست، بلکه حاشیهای زنده از پیوند و مبادله است، جائی که میتواند نقش حلقهی پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میان شرق و غرب را بازی کند.
این سه استان از دید جغرافیایی و زیستمحیطی، در قلب یکی از مهمترین راههای همگرایی منطقهای قرار دارند - راهی که میتواند بهجای مسیرهای رقابت و منازعه، به مسیرهای دوستی، همکاری و توسعهی پایدار بدل شود. وجود اقوام متنوع، پیشینهی مشترک در موسیقی و اسطوره و هنر، و نزدیکی فرهنگی با ملتهای پیرامونی چون تاجیکها، قزاقها، آذریها، گرجیها و ارمنیها، زمینهای کمنظیر برای شکلگیری دیپلماسی فرهنگی و صلحساز فراهم میآورد.
اگر به آیندهی صلح در منطقه میاندیشیم، باید به ظرفیتهای خطهی شمال برای میزبانی نهادها و ابتکارات انسانیِ صلح توجه کنیم: دانشگاهها و اندیشکدههایی برای گفتوگوی ادیان و فرهنگها، کنگرههای بینالمللی دربارهی محیطزیست و عدالت اقلیمی، نشستهای هنری و ادبی برای بازاندیشی دربارهی مفهوم صلح در جهان معاصر، و شبکههائی از شهرهای خواهرخوانده در اطراف دریای مازندران. در چنین چشماندازی، گیلان، مازندران و گلستان نه تنها استانهائی ایرانی، بلکه حلقههایی زنده در زنجیرهی تمدن انسانیاند که میتوانند شرق و غرب را، شمال و جنوب را، و انسان و طبیعت را به هم پیوند دهند.
صلح در این خطه نه آرزو، بلکه امکانی بس تحققپذیر است، امکانی ریشهدار در خاک، در فرهنگ و در حافظهی تاریخیِ مردمانی که از راه تجربهی همزیستی دریافتهاند صلح، همانند دریا و باران شمال، مرز نمیشناسد و همه را در آغوش میگیرد.
⏪ظرفیت صلحسازی شمال ایران در آینهی گذشته و حال و آینده
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش چهارم از چهار بخش
پیوند میان آزادی و عدالت و صلح
من که بخشی از کار فرهنگی و علمی آموزشی و پژوهشی و نوشتاری خود را به فلسفهی سیاسی اختصاص دادهام بر این باورم که
۱) صلح راستین در پیوند با آزادی و عدالت راستین تحققپذیر است. ازاینرو همهی کنشگران و اندیشهورزان صلحسازی باید خواستار صورتبندی اقتصادی-اجتماعی و ساختار سیاسیای باشند که قادر به تحققبخشی این سه با هم باشد؛ ازاینرو تحقق راستین صلح در سطوح گوناگون در پیوند و تناسب مستقیم با حاکمیت سیاسی و روابط کلان و زیربنایی اقتصادی در کشور است. بدون برخورداری از نظام سیاسی دموکراتیک متعهد به برقراری و حفظ عدالت اجتماعی نمیتوان انتظار تحقق صلح راستین، از تراز فردی و خانوادگی تا تراز ملی و بینالمللی، را داشت.
۲) فزون بر وظیفهی یک حاکمیت مردمی یا ملی در پدیدآوری شرایط تحقق این سه، میتوان به ترویج اخلاق صلح در میان افراد و گروههای گوناگون جمعیتی نیز توجه داشت و کوشید تا صلح در پایین نیز، از بطن زندگی روزمرهی مردم پدید آید.
شمال ایران، یا خطهی تبرستان که آستارا تا استرآباد را در برمیگیرد، با کشاورزی و باغداری و ماهیگیری منحصربهفرد که همکاریها میان مردمان، و موسیقیها و آیینهای مشترکی را پدید آوردهاند، یادآور این است که صلح زمانی پایدار میشود که در جان و زندگی مردم ریشه داشته باشد، که این خود در تحلیل نهایی بر شرایطی استوار است که تحقق آزادی و عدالت را ممکن سازند.
این سه استان آزمایشگاهی طبیعی برای «سیاست صلح» هستند. صلح اینجا نیز، همچون هر جای دیگر، نه تنها غیبت جنگ، بلکه حضور فعال عدالت و همزیستی و حتی آزادی است. در بازارهای محلی، در آیینهای نوروزخوانی، در جشنهای برداشت برنج و چای، یا همکاریها در ماهیگیری، تفاوتها به جای جدایی مایهی غنا میشوند. این همان است که جهان امروز بدان نیاز دارد: آموختن از محلیترین تجربهها برای پاسخ به جهانیترین بحرانها.
صلح پایدار نمیتواند تنها بر پیمانهای سیاسی تکیه کند؛ باید بر زمینهی فرهنگ و طبیعت ساخته شود. از این رو، اگر ما از گلستان، مازندران و گیلان سخن میگوییم، بهراستی از دانشگاهی طبیعی سخن میگوییم که در آن میتوان درس «همزیستی»، «پایداری» و «مسئولیت مشترک» را آموخت.
واپسین سخن
صلحسازی در گلستان و مازندران و گیلان، الگونی برای کل ایران و حتی برای جهان است: الگوئی از همزیستی اقوام، احترام به طبیعت، و پیوند عدالت و آزادی. ما باید این الگو را پاس بداریم و گسترش دهیم؛ زیرا در جهانی که در مناطقی روزبهروز به سوی خشونت و واگرایی وانزوا میرود، شمال ایران میتواند فانوسی برای صلحی باشد که هم ریشه در تاریخ دارد و هم چشم به آینده.
اجازه دهید سخنم را با یک تصویر کمابیش شاعرانه به پایان برسانم که صلح در این سرزمین همچون بارانهای شمال است؛ بارانی که قطرهقطره فرو میچکد، آرام در خاک مینشیند، ریشهها را مینوازد، و سرانجام در پویاترین حرکت جنگلها را میرویاند و زندگی را بازآفرینی میکند.
#صلح
#صلحسازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلحاندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
*️⃣بر پایهی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلحاندیشان خطهی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)
✅بخش چهارم از چهار بخش
پیوند میان آزادی و عدالت و صلح
من که بخشی از کار فرهنگی و علمی آموزشی و پژوهشی و نوشتاری خود را به فلسفهی سیاسی اختصاص دادهام بر این باورم که
۱) صلح راستین در پیوند با آزادی و عدالت راستین تحققپذیر است. ازاینرو همهی کنشگران و اندیشهورزان صلحسازی باید خواستار صورتبندی اقتصادی-اجتماعی و ساختار سیاسیای باشند که قادر به تحققبخشی این سه با هم باشد؛ ازاینرو تحقق راستین صلح در سطوح گوناگون در پیوند و تناسب مستقیم با حاکمیت سیاسی و روابط کلان و زیربنایی اقتصادی در کشور است. بدون برخورداری از نظام سیاسی دموکراتیک متعهد به برقراری و حفظ عدالت اجتماعی نمیتوان انتظار تحقق صلح راستین، از تراز فردی و خانوادگی تا تراز ملی و بینالمللی، را داشت.
۲) فزون بر وظیفهی یک حاکمیت مردمی یا ملی در پدیدآوری شرایط تحقق این سه، میتوان به ترویج اخلاق صلح در میان افراد و گروههای گوناگون جمعیتی نیز توجه داشت و کوشید تا صلح در پایین نیز، از بطن زندگی روزمرهی مردم پدید آید.
شمال ایران، یا خطهی تبرستان که آستارا تا استرآباد را در برمیگیرد، با کشاورزی و باغداری و ماهیگیری منحصربهفرد که همکاریها میان مردمان، و موسیقیها و آیینهای مشترکی را پدید آوردهاند، یادآور این است که صلح زمانی پایدار میشود که در جان و زندگی مردم ریشه داشته باشد، که این خود در تحلیل نهایی بر شرایطی استوار است که تحقق آزادی و عدالت را ممکن سازند.
این سه استان آزمایشگاهی طبیعی برای «سیاست صلح» هستند. صلح اینجا نیز، همچون هر جای دیگر، نه تنها غیبت جنگ، بلکه حضور فعال عدالت و همزیستی و حتی آزادی است. در بازارهای محلی، در آیینهای نوروزخوانی، در جشنهای برداشت برنج و چای، یا همکاریها در ماهیگیری، تفاوتها به جای جدایی مایهی غنا میشوند. این همان است که جهان امروز بدان نیاز دارد: آموختن از محلیترین تجربهها برای پاسخ به جهانیترین بحرانها.
صلح پایدار نمیتواند تنها بر پیمانهای سیاسی تکیه کند؛ باید بر زمینهی فرهنگ و طبیعت ساخته شود. از این رو، اگر ما از گلستان، مازندران و گیلان سخن میگوییم، بهراستی از دانشگاهی طبیعی سخن میگوییم که در آن میتوان درس «همزیستی»، «پایداری» و «مسئولیت مشترک» را آموخت.
واپسین سخن
صلحسازی در گلستان و مازندران و گیلان، الگونی برای کل ایران و حتی برای جهان است: الگوئی از همزیستی اقوام، احترام به طبیعت، و پیوند عدالت و آزادی. ما باید این الگو را پاس بداریم و گسترش دهیم؛ زیرا در جهانی که در مناطقی روزبهروز به سوی خشونت و واگرایی وانزوا میرود، شمال ایران میتواند فانوسی برای صلحی باشد که هم ریشه در تاریخ دارد و هم چشم به آینده.
اجازه دهید سخنم را با یک تصویر کمابیش شاعرانه به پایان برسانم که صلح در این سرزمین همچون بارانهای شمال است؛ بارانی که قطرهقطره فرو میچکد، آرام در خاک مینشیند، ریشهها را مینوازد، و سرانجام در پویاترین حرکت جنگلها را میرویاند و زندگی را بازآفرینی میکند.
#صلح
#صلحسازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلحاندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
⏪نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران،
با عنوان:
◀️مکتب ایرانی صلح
*⃣سخنرانان:
۱. دکتر نعمتالله فاضلی
رییس انجمن علمی مطالعات صلح ایران
عنوان: مکتب ایرانی صلح
۲. دکتر موسی اکرمی
دبیر علمی همایش
عنوان: معرفی محورهای نهمین همایش سالانهی انجمن
✅همراه با پرسش و پاسخ
مدیر نشست: صدیقه بابایی
سه شنبه ۱۵مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
تهران: خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید سید حسن نصرالله (وزرا)، نبش کوچه دهم، پلاک ۵۰، مرکز نشر دانشگاهی
#مکتب_ایرانی_صلح
#نعمتالله_فاضلی
#صدیقه_بابایی
#موسی_اکرمی
https://www.tg-me.com/ipsan
با عنوان:
◀️مکتب ایرانی صلح
*⃣سخنرانان:
۱. دکتر نعمتالله فاضلی
رییس انجمن علمی مطالعات صلح ایران
عنوان: مکتب ایرانی صلح
۲. دکتر موسی اکرمی
دبیر علمی همایش
عنوان: معرفی محورهای نهمین همایش سالانهی انجمن
✅همراه با پرسش و پاسخ
مدیر نشست: صدیقه بابایی
سه شنبه ۱۵مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
تهران: خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید سید حسن نصرالله (وزرا)، نبش کوچه دهم، پلاک ۵۰، مرکز نشر دانشگاهی
#مکتب_ایرانی_صلح
#نعمتالله_فاضلی
#صدیقه_بابایی
#موسی_اکرمی
https://www.tg-me.com/ipsan
⏪محورهای اصلی و فرعی نهمین همایش «انجمن علمی مطالعات صلح ایران» با موضوع «بنیادهای هستیشناختی، شناختشناختی و روششناختی مکتب ایرانی صلح»، سال 1404 - بخش یکم
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
*️⃣بخش یکم. محورهای اصلی در بخش «بنیادهای هستیشناختی مکتب ایرانی صلح»
درآمد
صلح در اندیشهی ایرانی، تنها به معنای نبود جنگ و نزاع نیست، بلکه بخشی بنیادین از نظم هستی و کیهان تلقی میشود. در سنت ایران باستان، مفاهیمی همچون «اشه»، «داد» و «هماهنگی کیهانی» جایگاهی اساسی در پیوند با صلح داشتهاند و در تقابل با نیروهای شر و آشوب، صورتبندی فلسفی و دینی یافتهاند. اسطورهها، حماسهها، و حکمتهای ایرانی نیز با تأکید بر عدالت، نور، خیر و همزیستی با طبیعت، صلح را چونان حقیقتی هستیشناختی تصویر کردهاند. این بنیادها در طول تاریخ، از حکمت خسروانی و متون زرتشتی تا عرفان اسلامی و حکمت متعالیه، بازخوانی و بازتفسیر شده و به بخشی از ستونهای اصلی فرهنگ ایرانی بدل گشتهاند. بررسی این بنیادها میتواند به فهم ژرفتر جایگاه صلح در جهانبینی ایرانی و نیز به ارائهی الگوهائی برای صلح پایدار در جهان معاصر یاری رساند.
1. تعریف و جایگاه صلح در نظام هستیشناختی (نظم کیهانی) ایران باستان
زیرمحورها:
1.1. صلح چونان هماهنگی کیهانی (اشه/ارتا): در اندیشهی زرتشتی، صلح بخشی از نظم جهانشمول است که هستی را پایدار میسازد. بدون صلح، اشه فرو میپاشد و هرجومرج جای آن را میگیرد.
1.2. صلح چونان اصل هستیشناختی نه صرفاً اجتماعی: در این دیدگاه، صلح تنها وضعیت انسانی نیست، بلکه حقیقتی است که در خودِ کیهان تعبیه شده است.
1.3. جایگاه صلح در نسبت با آفرینش: جهان چونان آفریدهی جهانآفرین بر بنیاد هماهنگی و نظم شکل گرفته و صلح رکن اصلی این آفرینش است.
1.4. صلح چونان پیششرط بقا: بدون صلح میان عناصر متضاد و نیروهای متقابل، هستی پایدار نمیماند؛ این اصل، در اندیشهی ایران باستان زیربنایی است.
2. رابطهی صلح با دوگانههای هستیشناختی (اهورامزدا-اهریمن، نور-تاریکی، خیر-شر)
زیرمحورها:
2.1. صلح و تقابل بنیادین خیر و شر: صلح در این چارچوب به معنای چیرگی نیروی خیر بر شر و چیرگی نظم بر آشوب است.
2.2. نور و تاریکی: صلح چونان روشنایی و شفافیت در برابر تاریکی قرار میگیرد که نماد نزاع و هرجومرج است.
2.3. اهورامزدا و اهریمن: صلح بیانگر همسویی با اهورامزدا، آفرینندهی اشه، و مقاومت در برابر اهریمن است.
2.4. صلح چونان تعادل دوسویه: هرچند جهان از تضاد نیروها ساخته شده، صلح توازن و همزیستی نسبی را میان این نیروها پدید میاورد.
3. هستیشناسی صلح در اسطورهها و ادبیات حماسی ایران
زیرمحورها:
3.1. اسطورههای آفرینش و نقش صلح در پیوند انسان و کیهان: اسطورهها نشان میدهند که صلح همزاد نظم کیهانی است.
3.2. شاهنامه و صلح چونان برقراری داد: در حماسهها، صلح زمانی محقق میشود که پادشاه دادگر تعادل را میان نیروها برقرار میسازد.
3.3. صلح چونان قهرمانی اخلاقی: قهرمانان اسطورهای بیشتر در پی بازگرداندن صلح و آرامشاند، نه صرفاً پیروزی جنگی.
3.4. تضاد جنگ و صلح در متون حماسی: جنگها چونان ابزاری برای برقراری صلح پایدار و دفع هرجومرج تصویر میشوند.
4. هماهنگی اجتماعی و کیهانی چونان بنیاد صلح پایدار در اندیشهی ایرانی
زیرمحورها:
4.1. اشه (نظم کیهانی) و دروگ (دروغ/بینظمی): صلح زمانی برقرار میشود که هماهنگی کیهانی در جامعه بازتاب یابد.
4.2. صلح اجتماعی بهمثابهی انعکاس نظم کیهانی: هماهنگی میان افراد و طبقات اجتماعی معادل هماهنگی میان نیروهای کیهان است.
4.3. مسئولیت انسان در حفظ هماهنگی: انسانها با انتخاب راستی و عدالت، صلح را در جامعه و کیهان تداوم میبخشند.
4.4. پایداری صلح از راه مشارکت جمعی: جامعه تنها با پیوند میان ارزشهای فردی و کیهانی میتواند صلحی پایدار داشته باشد.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
⏺توضیحاتی کوتاه در بارهی محورهای اصلی و زیرمحورها
در زیر نُه محور اصلی در هر بخش از بخشهای سهگانه و چهار محور فرعی یا زیرمحور در هر محور اصلی معرفی میشوند.
توجه. عنوان و تعداد محورها و زیرمحورها واجد هیچ حصر منطقی و محدودیتی نیستند. ازاینرو علاقهمندان به شرکت در همایش میتوانند محورها و همچنین زیرمحورهای دیگری را، به دلخواه خود، در پیوند با مکتب ایرانی صلح، موضوع مقالهی خود قرار دهند.
*️⃣بخش یکم. محورهای اصلی در بخش «بنیادهای هستیشناختی مکتب ایرانی صلح»
درآمد
صلح در اندیشهی ایرانی، تنها به معنای نبود جنگ و نزاع نیست، بلکه بخشی بنیادین از نظم هستی و کیهان تلقی میشود. در سنت ایران باستان، مفاهیمی همچون «اشه»، «داد» و «هماهنگی کیهانی» جایگاهی اساسی در پیوند با صلح داشتهاند و در تقابل با نیروهای شر و آشوب، صورتبندی فلسفی و دینی یافتهاند. اسطورهها، حماسهها، و حکمتهای ایرانی نیز با تأکید بر عدالت، نور، خیر و همزیستی با طبیعت، صلح را چونان حقیقتی هستیشناختی تصویر کردهاند. این بنیادها در طول تاریخ، از حکمت خسروانی و متون زرتشتی تا عرفان اسلامی و حکمت متعالیه، بازخوانی و بازتفسیر شده و به بخشی از ستونهای اصلی فرهنگ ایرانی بدل گشتهاند. بررسی این بنیادها میتواند به فهم ژرفتر جایگاه صلح در جهانبینی ایرانی و نیز به ارائهی الگوهائی برای صلح پایدار در جهان معاصر یاری رساند.
1. تعریف و جایگاه صلح در نظام هستیشناختی (نظم کیهانی) ایران باستان
زیرمحورها:
1.1. صلح چونان هماهنگی کیهانی (اشه/ارتا): در اندیشهی زرتشتی، صلح بخشی از نظم جهانشمول است که هستی را پایدار میسازد. بدون صلح، اشه فرو میپاشد و هرجومرج جای آن را میگیرد.
1.2. صلح چونان اصل هستیشناختی نه صرفاً اجتماعی: در این دیدگاه، صلح تنها وضعیت انسانی نیست، بلکه حقیقتی است که در خودِ کیهان تعبیه شده است.
1.3. جایگاه صلح در نسبت با آفرینش: جهان چونان آفریدهی جهانآفرین بر بنیاد هماهنگی و نظم شکل گرفته و صلح رکن اصلی این آفرینش است.
1.4. صلح چونان پیششرط بقا: بدون صلح میان عناصر متضاد و نیروهای متقابل، هستی پایدار نمیماند؛ این اصل، در اندیشهی ایران باستان زیربنایی است.
2. رابطهی صلح با دوگانههای هستیشناختی (اهورامزدا-اهریمن، نور-تاریکی، خیر-شر)
زیرمحورها:
2.1. صلح و تقابل بنیادین خیر و شر: صلح در این چارچوب به معنای چیرگی نیروی خیر بر شر و چیرگی نظم بر آشوب است.
2.2. نور و تاریکی: صلح چونان روشنایی و شفافیت در برابر تاریکی قرار میگیرد که نماد نزاع و هرجومرج است.
2.3. اهورامزدا و اهریمن: صلح بیانگر همسویی با اهورامزدا، آفرینندهی اشه، و مقاومت در برابر اهریمن است.
2.4. صلح چونان تعادل دوسویه: هرچند جهان از تضاد نیروها ساخته شده، صلح توازن و همزیستی نسبی را میان این نیروها پدید میاورد.
3. هستیشناسی صلح در اسطورهها و ادبیات حماسی ایران
زیرمحورها:
3.1. اسطورههای آفرینش و نقش صلح در پیوند انسان و کیهان: اسطورهها نشان میدهند که صلح همزاد نظم کیهانی است.
3.2. شاهنامه و صلح چونان برقراری داد: در حماسهها، صلح زمانی محقق میشود که پادشاه دادگر تعادل را میان نیروها برقرار میسازد.
3.3. صلح چونان قهرمانی اخلاقی: قهرمانان اسطورهای بیشتر در پی بازگرداندن صلح و آرامشاند، نه صرفاً پیروزی جنگی.
3.4. تضاد جنگ و صلح در متون حماسی: جنگها چونان ابزاری برای برقراری صلح پایدار و دفع هرجومرج تصویر میشوند.
4. هماهنگی اجتماعی و کیهانی چونان بنیاد صلح پایدار در اندیشهی ایرانی
زیرمحورها:
4.1. اشه (نظم کیهانی) و دروگ (دروغ/بینظمی): صلح زمانی برقرار میشود که هماهنگی کیهانی در جامعه بازتاب یابد.
4.2. صلح اجتماعی بهمثابهی انعکاس نظم کیهانی: هماهنگی میان افراد و طبقات اجتماعی معادل هماهنگی میان نیروهای کیهان است.
4.3. مسئولیت انسان در حفظ هماهنگی: انسانها با انتخاب راستی و عدالت، صلح را در جامعه و کیهان تداوم میبخشند.
4.4. پایداری صلح از راه مشارکت جمعی: جامعه تنها با پیوند میان ارزشهای فردی و کیهانی میتواند صلحی پایدار داشته باشد.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
[ادامهی فرستهی پیشین👆]
5. پیوند عدالت و صلح در فلسفههای ایرانی (از حکمت خسروانی تا حکمت متعالیه)
زیرمحورها:
5.1. عدالت بهمثابهی بنیاد صلح در حکمت خسروانی: عدالت شرط اصلی سامان اجتماعی و سیاسی است که صلح را تضمین میکند.
5.2. سهروردی و حکمت اشراقی: صلح در پیوند با نور و عدالت تعریف میشود، جایی که حقیقت در پرتو عدل آشکار میگردد.
5.3. ملاصدرا و حکمت متعالیه: صلح بر بنیاد حرکت جوهری و عدالت وجودی معنا مییابد، یعنی هنگامی صلح تحقق مییابد که هر چیز بر متن حرکت جوهری چونان پویایی پیوستهی وجود در جایگاه حقیقی خود قرار گیرد.
5.4. عدالت اجتماعی و صلح پایدار: عدالت چونان توازن در روابط انسانی، بازتاب صلح کیهانی است.
6. بنیادهای هستیشناختی صلح در فلسفه و عرفان ایران پس از اسلام
زیرمحورها:
6.1. ابنسینا و صلح وجودی: وجود چونان خیر مطلق تلقی میشود و صلح در حرکت به سوی کمال آن است.
6.2. عرفان وحدت وجودی ابنعربی (در خوانش ایرانی): صلح بازتاب وحدت هستی است که همهی تعارضها را در خویش حل میکند.
6.3. مولانا و صلح چونان عشق: صلح در اندیشه مولانا، عشق است که تضادها را رفع میکند و وحدت میآفریند.
6.4. صلح در حکمت اشراقی و صوفیانه: هماهنگی میان عقل و دل، جسم و جان، انسان و خدا، بنیاد صلح راستین است.
7. پیوند صلح با طبیعت در اندیشهی ایرانی (از نقش عناصر چهارگانه تا نگرشهای زیستمحیطی)
زیرمحورها:
7.1. نقش عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش): صلح در گرو هماهنگی و پاکیزگی عناصر طبیعت است.
7.2. پرهیز از آلایش و بیحرمتی به طبیعت: در سنت ایرانی، بیاحترامی به طبیعت برابر با برهمزدن صلح کیهانی است.
7.3. محیط زیست و صلح پایدار: اندیشهی ایرانی میتواند مبنای فلسفی برای صلح زیستمحیطی معاصر باشد.
7.4. طبیعت چونان آموزگار صلح: همزیستی موجودات در طبیعت، الگوئی برای روابط انسانی در صلح ارائه میدهد.
8. مطالعهی تطبیقی میان هستیشناسی صلح در مکتب ایرانی با دیگر مکاتب صلح شرق و غرب
زیرمحورها:
8.1. مقایسه با اندیشهی بودایی: صلح درونی در بودیسم در برابر صلح کیهانی در اندیشهی ایرانی.
8.2. مقایسه با اندیشهی یونانی: صلح چونان تعادل قوا در فلسفهی یونانی در مقابل صلح چونان نظم قدسی در ایران.
8.3. مقایسه با فلسفهی مسیحی-مدرسی: صلح در پیوند با خدا در سنت مسیحی و نسبت آن با مفهوم اشه.
8.4. گفتوگو با فلسفههای مدرن غربی: مقایسه با کانت (صلح جاودانه) و هگل (آشتی در تاریخ).
9. بنیادهای هستیشناختی مکتب ایرانی صلح در رویارویی با چالشهای معاصر ملی و بینالمللی
زیرمحورها:
9.1. صلح و بحرانهای زیستمحیطی: بازخوانی سنت ایرانی برای رویارویی با نابسامانیهای محیط زیست جهانی.
9.2. صلح و منازعات قومی-ملی: کاربرد اصول هستیشناختی صلح ایرانی در مدیریت چندفرهنگی و چندقومیتی.
9.3. صلح و جهانیشدن: امکان بازخوانی اشه برای ساخت نظم صلحآمیز در عصر جهانیشدن.
9.4. صلح و فناوری نوین: پیوند نگاه ایرانی با اخلاق فناوری و تهدیدهای هوش مصنوعی و تسلیحات.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
5. پیوند عدالت و صلح در فلسفههای ایرانی (از حکمت خسروانی تا حکمت متعالیه)
زیرمحورها:
5.1. عدالت بهمثابهی بنیاد صلح در حکمت خسروانی: عدالت شرط اصلی سامان اجتماعی و سیاسی است که صلح را تضمین میکند.
5.2. سهروردی و حکمت اشراقی: صلح در پیوند با نور و عدالت تعریف میشود، جایی که حقیقت در پرتو عدل آشکار میگردد.
5.3. ملاصدرا و حکمت متعالیه: صلح بر بنیاد حرکت جوهری و عدالت وجودی معنا مییابد، یعنی هنگامی صلح تحقق مییابد که هر چیز بر متن حرکت جوهری چونان پویایی پیوستهی وجود در جایگاه حقیقی خود قرار گیرد.
5.4. عدالت اجتماعی و صلح پایدار: عدالت چونان توازن در روابط انسانی، بازتاب صلح کیهانی است.
6. بنیادهای هستیشناختی صلح در فلسفه و عرفان ایران پس از اسلام
زیرمحورها:
6.1. ابنسینا و صلح وجودی: وجود چونان خیر مطلق تلقی میشود و صلح در حرکت به سوی کمال آن است.
6.2. عرفان وحدت وجودی ابنعربی (در خوانش ایرانی): صلح بازتاب وحدت هستی است که همهی تعارضها را در خویش حل میکند.
6.3. مولانا و صلح چونان عشق: صلح در اندیشه مولانا، عشق است که تضادها را رفع میکند و وحدت میآفریند.
6.4. صلح در حکمت اشراقی و صوفیانه: هماهنگی میان عقل و دل، جسم و جان، انسان و خدا، بنیاد صلح راستین است.
7. پیوند صلح با طبیعت در اندیشهی ایرانی (از نقش عناصر چهارگانه تا نگرشهای زیستمحیطی)
زیرمحورها:
7.1. نقش عناصر چهارگانه (آب، خاک، باد، آتش): صلح در گرو هماهنگی و پاکیزگی عناصر طبیعت است.
7.2. پرهیز از آلایش و بیحرمتی به طبیعت: در سنت ایرانی، بیاحترامی به طبیعت برابر با برهمزدن صلح کیهانی است.
7.3. محیط زیست و صلح پایدار: اندیشهی ایرانی میتواند مبنای فلسفی برای صلح زیستمحیطی معاصر باشد.
7.4. طبیعت چونان آموزگار صلح: همزیستی موجودات در طبیعت، الگوئی برای روابط انسانی در صلح ارائه میدهد.
8. مطالعهی تطبیقی میان هستیشناسی صلح در مکتب ایرانی با دیگر مکاتب صلح شرق و غرب
زیرمحورها:
8.1. مقایسه با اندیشهی بودایی: صلح درونی در بودیسم در برابر صلح کیهانی در اندیشهی ایرانی.
8.2. مقایسه با اندیشهی یونانی: صلح چونان تعادل قوا در فلسفهی یونانی در مقابل صلح چونان نظم قدسی در ایران.
8.3. مقایسه با فلسفهی مسیحی-مدرسی: صلح در پیوند با خدا در سنت مسیحی و نسبت آن با مفهوم اشه.
8.4. گفتوگو با فلسفههای مدرن غربی: مقایسه با کانت (صلح جاودانه) و هگل (آشتی در تاریخ).
9. بنیادهای هستیشناختی مکتب ایرانی صلح در رویارویی با چالشهای معاصر ملی و بینالمللی
زیرمحورها:
9.1. صلح و بحرانهای زیستمحیطی: بازخوانی سنت ایرانی برای رویارویی با نابسامانیهای محیط زیست جهانی.
9.2. صلح و منازعات قومی-ملی: کاربرد اصول هستیشناختی صلح ایرانی در مدیریت چندفرهنگی و چندقومیتی.
9.3. صلح و جهانیشدن: امکان بازخوانی اشه برای ساخت نظم صلحآمیز در عصر جهانیشدن.
9.4. صلح و فناوری نوین: پیوند نگاه ایرانی با اخلاق فناوری و تهدیدهای هوش مصنوعی و تسلیحات.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
نامهی سرگشادهی یک استاد فلسفه در دفاع از تمامیت ارضی ایران
در واکنش به بیانیهی مشترک اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس، و تکرار ادعای بیپایه دربارهی جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی (اکتبر ۲۰۲۵)
به نام حقیقت، عدالت، کرامت ملتها، و احترام متقابل میان آنها
وزیران محترم خارجهی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس،
با احترام،
به عنوان یک استاد فلسفه که سالها دربارهی بنیادهای اخلاق، عقلانیت، عدالت در سطوح ملی و بینالمللی، و گفتوگوی میانفرهنگی پژوهش و تدریس کرده و کتاب و مقاله نوشتهام، بیانیهی مشترک اخیر شما (اوایل اکتبر ۲۰۲۵) را با شگفتی و نگرانی ژرف خواندم، بیانیهای که در بند مربوط به جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، متأسفانه از اصطلاح نادرست «اشغال» بهره گرفته و این جزایر را «متعلق به امارات متحدهی عربی» خوانده است.
چنین موضعی نهتنها از دیدگاه تاریخی و حقوقی فاقد اعتبار است، بلکه از نظر اخلاقی نیز با اصول عدالت، احترام متقابل و عقلانیت سیاسی ناسازگار است. من، به عنوان یک دانشگاهی و پژوهشگر مستقل و بیطرف که تعهدی به هیچ نهاد سیاسی ندارد ولی وفادار به حقیقت و عدالت است، لازم میدانم شش نکتهی بنیادین را یادآور شوم:
۱. از دیدگاه تاریخی: واقعیت انکارناپذیر مالکیت تاریخی ایران بر جزایر سهگانه
از سدههای پیش از استعمار بریتانیا در خلیج فارس تا دورانهای صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه، اسناد فراوان تاریخی، نقشههای رسمی و متون جغرافیایی متعدد از مالکیت ایران بر جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی حکایت دارند.
در گزارشهای رسمی آرشیو هند بریتانیا حاکمیت ایران بر این جزایر تأیید شده است.
در سال ۱۹۷۱، پیش از تشکیل رسمی کشور امارات متحدهی عربی، دولت وقت بریتانیا که پیشتر این جزایر را در دورهای محدود در کنترل خود داشت، رسماً حاکمیت آنها را به ایران بازگرداند. بنابراین، از نظر تاریخی و حقوقی، این جزایر نه در تصرف کشوری دیگر، بلکه در چارچوب حاکمیت طبیعی و تداومی ایران قرار گرفتهاند.
۲. از دیدگاه حقوق بینالملل: اصل تداوم حاکمیت و عدم مشروعیت ادعای امارات متحدهی عربی
در حقوق بینالملل اصل «تداوم حاکمیت تاریخی» تصریح دارد که سرزمینهائی که پیش از استقلال یک کشور جدید در حاکمیت کشور دیگر بودهاند، به آن کشور جدید منتقل نمیشوند مگر با توافق صریح.
اصل «اوتی پوسیدِتیس جوریس» (بهرهگیری از حقوقی که هر کشور دارد) نیز تصریح دارد که مرزها و مالکیتهای سرزمینی پیش از استقلال کشور جدید، معتبر میمانند.
از آنجا که در زمان تشکیل امارات متحدهی عربی در دسامبر ۱۹۷۱، این جزایر تحت حاکمیت ایران بودند، هیچ مبنای حقوقی برای ادعای مالکیت جدید وجود ندارد.
بنابراین کاربرد واژهی «اشغال» در بیانیهی شما از نظر حقوق بینالملل نادرست، غیرقانونی، غیرمنصفانه، و برخلاف منشور ملل متحد است که بر احترام به تمامیت ارضی کشورها تأکید دارد.
۳. از دیدگاه فلسفهی سیاسی و اخلاق بینالملل
در فلسفهی اخلاق جهانی، هیچ ادعای سیاسی بدون صداقت در استناد تاریخی و بدون رعایت اصل عدالت اخلاقی مشروعیت ندارد و قابل دفاع نیست.
زمانی که قدرتهای منطقهای یا جهانی از وضعیت سیاسی و بحرانهای داخلی کشوری برای تضعیف حاکمیت ملی آن و تقویت دعاوی بیپایه استفاده میکنند، در واقع از منطق اخلاقیِ صلح، احترام متقابل میان ملتها، گفتوگو و استقلال کشورها را نقض میکنند.
صلح تنها هنگامی پایدار میماند که بر بنیاد حقیقت و عدالت بنا شود. هیچ صلح پایداری با تحریف تاریخ و انکار مالکیت مشروع یک ملت شکل نمیگیرد.
۴. از دیدگاه اخلاق صلح و گفتوگو
ایران ، با حاکمیتهای سیاسی گوناگون، معمولاً نشان داده است که آمادهی گفتوگو و همکاری با همسایگان خود بر پایهی احترام متقابل و منافع مشترک است.
وظیفهی نهادهای منطقهای و جهانی، تقویت گفتوگوی صادقانه و جلوگیری از گسترش سوءتفاهمهاست، نه افزودن بر التهابهای تاریخی از طریق موضعگیریهای جانبدارانه.
فلسفهی اخلاق جهانی بر این نکته تأکید دارد که روابط سیاسی باید بر اصل «رفتار قابل تعمیم» و «گفتوگوی عقلانی برابر» استوار باشد نه بر بهرهگیری از موقعیتهای شکننده یا فشار سیاسی.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
در واکنش به بیانیهی مشترک اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس، و تکرار ادعای بیپایه دربارهی جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی (اکتبر ۲۰۲۵)
به نام حقیقت، عدالت، کرامت ملتها، و احترام متقابل میان آنها
وزیران محترم خارجهی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس،
با احترام،
به عنوان یک استاد فلسفه که سالها دربارهی بنیادهای اخلاق، عقلانیت، عدالت در سطوح ملی و بینالمللی، و گفتوگوی میانفرهنگی پژوهش و تدریس کرده و کتاب و مقاله نوشتهام، بیانیهی مشترک اخیر شما (اوایل اکتبر ۲۰۲۵) را با شگفتی و نگرانی ژرف خواندم، بیانیهای که در بند مربوط به جزایر ایرانی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی، متأسفانه از اصطلاح نادرست «اشغال» بهره گرفته و این جزایر را «متعلق به امارات متحدهی عربی» خوانده است.
چنین موضعی نهتنها از دیدگاه تاریخی و حقوقی فاقد اعتبار است، بلکه از نظر اخلاقی نیز با اصول عدالت، احترام متقابل و عقلانیت سیاسی ناسازگار است. من، به عنوان یک دانشگاهی و پژوهشگر مستقل و بیطرف که تعهدی به هیچ نهاد سیاسی ندارد ولی وفادار به حقیقت و عدالت است، لازم میدانم شش نکتهی بنیادین را یادآور شوم:
۱. از دیدگاه تاریخی: واقعیت انکارناپذیر مالکیت تاریخی ایران بر جزایر سهگانه
از سدههای پیش از استعمار بریتانیا در خلیج فارس تا دورانهای صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه، اسناد فراوان تاریخی، نقشههای رسمی و متون جغرافیایی متعدد از مالکیت ایران بر جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی حکایت دارند.
در گزارشهای رسمی آرشیو هند بریتانیا حاکمیت ایران بر این جزایر تأیید شده است.
در سال ۱۹۷۱، پیش از تشکیل رسمی کشور امارات متحدهی عربی، دولت وقت بریتانیا که پیشتر این جزایر را در دورهای محدود در کنترل خود داشت، رسماً حاکمیت آنها را به ایران بازگرداند. بنابراین، از نظر تاریخی و حقوقی، این جزایر نه در تصرف کشوری دیگر، بلکه در چارچوب حاکمیت طبیعی و تداومی ایران قرار گرفتهاند.
۲. از دیدگاه حقوق بینالملل: اصل تداوم حاکمیت و عدم مشروعیت ادعای امارات متحدهی عربی
در حقوق بینالملل اصل «تداوم حاکمیت تاریخی» تصریح دارد که سرزمینهائی که پیش از استقلال یک کشور جدید در حاکمیت کشور دیگر بودهاند، به آن کشور جدید منتقل نمیشوند مگر با توافق صریح.
اصل «اوتی پوسیدِتیس جوریس» (بهرهگیری از حقوقی که هر کشور دارد) نیز تصریح دارد که مرزها و مالکیتهای سرزمینی پیش از استقلال کشور جدید، معتبر میمانند.
از آنجا که در زمان تشکیل امارات متحدهی عربی در دسامبر ۱۹۷۱، این جزایر تحت حاکمیت ایران بودند، هیچ مبنای حقوقی برای ادعای مالکیت جدید وجود ندارد.
بنابراین کاربرد واژهی «اشغال» در بیانیهی شما از نظر حقوق بینالملل نادرست، غیرقانونی، غیرمنصفانه، و برخلاف منشور ملل متحد است که بر احترام به تمامیت ارضی کشورها تأکید دارد.
۳. از دیدگاه فلسفهی سیاسی و اخلاق بینالملل
در فلسفهی اخلاق جهانی، هیچ ادعای سیاسی بدون صداقت در استناد تاریخی و بدون رعایت اصل عدالت اخلاقی مشروعیت ندارد و قابل دفاع نیست.
زمانی که قدرتهای منطقهای یا جهانی از وضعیت سیاسی و بحرانهای داخلی کشوری برای تضعیف حاکمیت ملی آن و تقویت دعاوی بیپایه استفاده میکنند، در واقع از منطق اخلاقیِ صلح، احترام متقابل میان ملتها، گفتوگو و استقلال کشورها را نقض میکنند.
صلح تنها هنگامی پایدار میماند که بر بنیاد حقیقت و عدالت بنا شود. هیچ صلح پایداری با تحریف تاریخ و انکار مالکیت مشروع یک ملت شکل نمیگیرد.
۴. از دیدگاه اخلاق صلح و گفتوگو
ایران ، با حاکمیتهای سیاسی گوناگون، معمولاً نشان داده است که آمادهی گفتوگو و همکاری با همسایگان خود بر پایهی احترام متقابل و منافع مشترک است.
وظیفهی نهادهای منطقهای و جهانی، تقویت گفتوگوی صادقانه و جلوگیری از گسترش سوءتفاهمهاست، نه افزودن بر التهابهای تاریخی از طریق موضعگیریهای جانبدارانه.
فلسفهی اخلاق جهانی بر این نکته تأکید دارد که روابط سیاسی باید بر اصل «رفتار قابل تعمیم» و «گفتوگوی عقلانی برابر» استوار باشد نه بر بهرهگیری از موقعیتهای شکننده یا فشار سیاسی.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
[ادامهی فرستهی پیشین👆]
5. از دیدگاه نادرستی سوءاستفاده از وضعیت کنونی ایران
تردیدی نیست که ایران، مانند بسیاری از ملتها، درگیر چالشهای سیاسی و اجتماعی درونی و بیرونی است. ولی هیچ کشور یا نهادی حق ندارد از این وضعیت بهعنوان فرصتی برای تضعیف حقوق تاریخی و تمامیت ارضی ملت ایران استفاده کند.
چنین رفتاری نهتنها غیراخلاقی، بلکه ناقض اصل بنیادین «عدم مداخله» در حقوق بینالملل است.
ایران، صرفنظر از تغییر کوتاه مدت یا بلندمدت در حاکمیتهای سیاسی، سرزمین تداوم یک ملت تاریخی، با مرزهائی تثبیتشده در حافظهی جغرافیایی و فرهنگی جهان است.
ملت ایران از دوران عیلام تا امروز، هویت خویش را بر پایهی استقلال و شرافت استوار کرده است، و هیچ قدرتی، خواه منطقهای خواه جهانی، حق ندارد این تداوم تاریخی را نادیده بگیرد.
هرگونه تکرار ادعای بیپایه دربارهی جزایر ایرانی، بهراستی توهینی به حافظهی تاریخی ملت ایران، و تضعیف اصول اخلاقیای است که فلسفهی غرب نیز بر آن بنا شده است - اصولی چون صداقت در داوری، احترام به حاکمیت مشروع، و پرهیز از سوءاستفاده از ضعف یا بحران.
6. از دیدگاه مسئولیتهای نهادهای بینالمللی
اتحادیهی اروپا، که بر اساس تجربههای تلخ جنگ و اشغال، و در راه شکلگیری صلح پایدار تأسیس شده است ، باید بهتر از هر نهاد دیگری نسبت به مفهوم حاکمیت مشروع و استقلال سرزمینی ملتها حساس باشد و دریابد که صلح پایدار تنها بر بنیاد حقیقت و احترام متقابل استوار میماند، نه بر مواضع سیاسی مصلحتجویانه.
شورای همکاری خلیج فارس نیز اگر بهراستی خواهان آیندهای استوار بر ثبات و امنیت منطقهای است، باید از اتخاذ مواضع تحریکآمیز و غیرحقوقی پرهیز کند و بهجای طرح دعاوی بیاساس، بر تقویت همکاریهای واقعی در زمینههای محیط زیست، امنیت انسانی، و توسعهی پایدار متمرکز شود، و بپذیرد که امنیت پایدار بدون عدالت تاریخی و حسن همجواری و احترام به تمامیت ارضی همسایگان ناممکن است.
واپسین سخن
وزیران محترم خارجهی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس،
من به عنوان یک استاد فلسفه که به «انسانگرایی عقلانی و عدالت جهانی» باور دارم، قاطعانه اعلام میکنم که جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و خواهند بود. هیچ بیانیهی سیاسی یا اجماع دیپلماتیک نمیتواند حقیقت تاریخی و حقوقی را دگرگون سازد. صلح راستین زمانی معنا مییابد که بر شرافت ملتها، بر عدالت، و بر احترام متقابل استوار باشد. از شما میخواهم که بهجای تکرار زبان منافع نادرست سیاسی، به زبان عقلانیت، اخلاق و تاریخ سخن گویید. دفاع از ادعائی بیپایه، تنها شکافهای بیاعتمادی را میان ملتهای منطقه ژرفتر میکند؛ ولی احترام به حقیقت، میتواند بنیادی برای صلحی پایدار و انسانی باشد.
با تجدید احترام،
دکتر موسی اکرمی
استاد فلسفه
آدینه هجدهم ماه مهر ۱۴۰۴، دهم اکتبر ۲۰۲۵
#تمامیت_ارضی_ایران
#اتحادیهی_اروپا
#شورای_همکاری_خلیج_فارس
#تنب_بزرگ
#تنب_کوچک
#ابوموسی
#امارات_متحدهی_عربی
#تداوم_حاکمیت_تاریخی
#اوتی_پوسیدتیس_جوریس
#عدالت_بینالمللی
#حسن_همجواری
#احترام_متقابل
#موسی_اکرمی
[اگر این متن را میپسندید، لطفا آن را برای دوستان علاقهمند خود بفرستید🌹]
5. از دیدگاه نادرستی سوءاستفاده از وضعیت کنونی ایران
تردیدی نیست که ایران، مانند بسیاری از ملتها، درگیر چالشهای سیاسی و اجتماعی درونی و بیرونی است. ولی هیچ کشور یا نهادی حق ندارد از این وضعیت بهعنوان فرصتی برای تضعیف حقوق تاریخی و تمامیت ارضی ملت ایران استفاده کند.
چنین رفتاری نهتنها غیراخلاقی، بلکه ناقض اصل بنیادین «عدم مداخله» در حقوق بینالملل است.
ایران، صرفنظر از تغییر کوتاه مدت یا بلندمدت در حاکمیتهای سیاسی، سرزمین تداوم یک ملت تاریخی، با مرزهائی تثبیتشده در حافظهی جغرافیایی و فرهنگی جهان است.
ملت ایران از دوران عیلام تا امروز، هویت خویش را بر پایهی استقلال و شرافت استوار کرده است، و هیچ قدرتی، خواه منطقهای خواه جهانی، حق ندارد این تداوم تاریخی را نادیده بگیرد.
هرگونه تکرار ادعای بیپایه دربارهی جزایر ایرانی، بهراستی توهینی به حافظهی تاریخی ملت ایران، و تضعیف اصول اخلاقیای است که فلسفهی غرب نیز بر آن بنا شده است - اصولی چون صداقت در داوری، احترام به حاکمیت مشروع، و پرهیز از سوءاستفاده از ضعف یا بحران.
6. از دیدگاه مسئولیتهای نهادهای بینالمللی
اتحادیهی اروپا، که بر اساس تجربههای تلخ جنگ و اشغال، و در راه شکلگیری صلح پایدار تأسیس شده است ، باید بهتر از هر نهاد دیگری نسبت به مفهوم حاکمیت مشروع و استقلال سرزمینی ملتها حساس باشد و دریابد که صلح پایدار تنها بر بنیاد حقیقت و احترام متقابل استوار میماند، نه بر مواضع سیاسی مصلحتجویانه.
شورای همکاری خلیج فارس نیز اگر بهراستی خواهان آیندهای استوار بر ثبات و امنیت منطقهای است، باید از اتخاذ مواضع تحریکآمیز و غیرحقوقی پرهیز کند و بهجای طرح دعاوی بیاساس، بر تقویت همکاریهای واقعی در زمینههای محیط زیست، امنیت انسانی، و توسعهی پایدار متمرکز شود، و بپذیرد که امنیت پایدار بدون عدالت تاریخی و حسن همجواری و احترام به تمامیت ارضی همسایگان ناممکن است.
واپسین سخن
وزیران محترم خارجهی کشورهای عضو اتحادیهی اروپا و شورای همکاری خلیج فارس،
من به عنوان یک استاد فلسفه که به «انسانگرایی عقلانی و عدالت جهانی» باور دارم، قاطعانه اعلام میکنم که جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و خواهند بود. هیچ بیانیهی سیاسی یا اجماع دیپلماتیک نمیتواند حقیقت تاریخی و حقوقی را دگرگون سازد. صلح راستین زمانی معنا مییابد که بر شرافت ملتها، بر عدالت، و بر احترام متقابل استوار باشد. از شما میخواهم که بهجای تکرار زبان منافع نادرست سیاسی، به زبان عقلانیت، اخلاق و تاریخ سخن گویید. دفاع از ادعائی بیپایه، تنها شکافهای بیاعتمادی را میان ملتهای منطقه ژرفتر میکند؛ ولی احترام به حقیقت، میتواند بنیادی برای صلحی پایدار و انسانی باشد.
با تجدید احترام،
دکتر موسی اکرمی
استاد فلسفه
آدینه هجدهم ماه مهر ۱۴۰۴، دهم اکتبر ۲۰۲۵
#تمامیت_ارضی_ایران
#اتحادیهی_اروپا
#شورای_همکاری_خلیج_فارس
#تنب_بزرگ
#تنب_کوچک
#ابوموسی
#امارات_متحدهی_عربی
#تداوم_حاکمیت_تاریخی
#اوتی_پوسیدتیس_جوریس
#عدالت_بینالمللی
#حسن_همجواری
#احترام_متقابل
#موسی_اکرمی
[اگر این متن را میپسندید، لطفا آن را برای دوستان علاقهمند خود بفرستید🌹]
👍4
⏪محورهای اصلی و فرعی نهمین همایش «انجمن علمی مطالعات صلح ایران» با موضوع «بنیادهای هستیشناختی، شناختشناختی و روششناختی مکتب ایرانی صلح»، سال 1404- بخش دوم
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
*️⃣بخش دوم. محورها در بخش «بنیادهای شناختشناختی مکتب ایرانی صلح»
درآمد
شناخت صلح در مکتب ایرانی بر پایهی سه ستون عقل فلسفی، وحی دینی و شهود عرفانی بنا شده است. این سه شیوهی معرفتی در کنار هم، امکان فهم و تبیین چندلایه از صلح را فراهم میآورند، به گونهای که صلح نهتنها حقیقتی اخلاقی و اجتماعی، بلکه حقیقتی همبسته با شناخت انسان از جهان و حقیقت نهایی تلقی میشود. در سنت ایرانی، مفهوم «راستی» و «حقیقت» همواره در پیوند با صلح مطرح بوده و شیوههای گوناگون معرفتی - از استدلال فلسفی و استقراء تجربی گرفته تا روایتهای اسطورهای و شهودی - در خدمت فهم این حقیقت قرار داشتهاند. از سوی دیگر، ابزارهائی چون گفتوگو، تعلیم و تربیت، و اخلاق عملی نقشی مهم در انتقال شناخت صلح داشتهاند. بازخوانی این میراث، امکان مقایسه با دیگر سنتهای معرفتی شرق و غرب را فراهم میسازد و ظرفیتهائی برای پاسخگویی به چالشهای فکری، فرهنگی و سیاسی معاصر عرضه میکند.
1. بنیادهای شناختشناختی صلح در سنت ایرانی (عقل فلسفی، وحی دینی و شهود عرفانی)
زیرمحورها:
1.1. عقل فلسفی: عقل چونان ابزار شناخت صلح، با استدلال و برهان جایگاه حقیقت صلح را روشن میسازد.
1.2. وحی دینی: در متون زرتشتی و اسلامی، صلح امری قدسی و وحیانی معرفی میشود که با ارشاد پیامبران شناخته میگردد.
1.3. شهود عرفانی: عارفان صلح را نه از راه برهان، بلکه در تجربهی حضوری و عشق به حقیقت دریافت میکنند.
1.4. ترکیب سهگانه: در سنت ایرانی، عقل، وحی و شهود نه در تقابل، بلکه در تعامل با یکدیگر مبنای شناخت صلحاند.
2. شناختشناسی صلح در چارچوب خرد در اندیشهی ایرانی
زیرمحورها:
2.1. خرد چونان راهنمای صلح: خرد در متون اوستایی و شاهنامه عنصر اصلی در تشخیص راه صلح از نزاع است.
2.2. خرد عملی و خرد نظری: خرد نظری حقیقت صلح را میشناسد و خرد عملی آن را در جامعه و سیاست تحقق میبخشد.
2.3. خرد در برابر جهل: در اندیشهی ایرانی، جهل ریشهی جنگ و خشونت است و صلح تنها با گسترش خرد پایدار میشود.
2.4. خرد و اخلاق: صلح زمانی معنا دارد که خرد با اخلاق در پیوند باشد و رفتار فردی و جمعی را سامان دهد.
3. شناختشناسی صلح در چارچوب نظریههای شناخت در فلسفههای ایرانی پیش و پس از اسلام
زیرمحورها:
3.1. شناخت شهودی در ایران باستان: شناخت صلح در پیوند با نظم کیهانی (اشه) و تجربهی قدسی جهان.
3.2. شناخت فلسفی در سنت اسلامی: فیلسوفانی چون ابنسینا و فارابی صلح را در پرتو برهان و عقل نظری تحلیل کردهاند.
3.3. شناخت عرفانی پس از اسلام: عارفان صلح را محصول وحدت وجود و رفع دوگانگیهای ظاهری میدانستند.
3.4. پیوند نظریههای متنوع شناخت: در مکتب ایرانی، این سه ساحت شناخت (شهودی، فلسفی، عرفانی) در تعامل قرار گرفتند.
4. روشهای شناخت صلح در مکتب ایرانی، از روشهای عقلی و شهودی و تجربی تا متون مقدس دینی
زیرمحورها:
4.1. روش عقلی-برهانی: بهرهگیری از استدلال فلسفی برای تحلیل جایگاه صلح در نظم هستی و جامعه.
4.2. روش شهودی-عرفانی: تجربهی درونی و کشف معنوی بهعنوان راهی برای شناخت صلح اصیل.
4.3. روش تجربی-زیستجهانی: مشاهدهی زندگی اجتماعی و طبیعی برای دریافت الگوهای صلح.
4.4. روش متنی-وحیانی: تفسیر و تدبر در اوستا، قرآن، و دیگر متون دینی برای شناخت بنیادهای صلح.
5. پیوند شناخت صلح با مفهوم حقیقت یا راستی در فلسفههای ایران باستان و دورهی اسلامی
زیرمحورها:
5.1. اشه در ایران باستان: راستی همزاد صلح است و بدون راستی، صلح موهوم خواهد بود.
5.2. صدق در سنت اسلامی: حقیقت صلح در گرو صدق گفتار و عمل است؛ دروغ همزاد نزاع است.
5.3. راستی در عرفان ایرانی: صلح راستین زمانی محقق میشود که انسان به حقیقت وجودی خود بازگردد.
5.4. پیوند حقیقت و عدالت: شناخت صلح به معنای شناخت جایگاه عدالت در هستی و جامعه است.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
⏺توضیحاتی کوتاه در بارهی محورهای اصلی و زیرمحورها
در زیر نُه محور اصلی در هر بخش از بخشهای سهگانه و چهار محور فرعی یا زیرمحور در هر محور اصلی معرفی میشوند.
توجه. عنوان و تعداد محورها و زیرمحورها واجد هیچ حصر منطقی و محدودیتی نیستند. ازاینرو علاقهمندان به شرکت در همایش میتوانند محورها و همچنین زیرمحورهای دیگری را، به دلخواه خود، در پیوند با مکتب ایرانی صلح، موضوع مقالهی خود قرار دهند.
*️⃣بخش دوم. محورها در بخش «بنیادهای شناختشناختی مکتب ایرانی صلح»
درآمد
شناخت صلح در مکتب ایرانی بر پایهی سه ستون عقل فلسفی، وحی دینی و شهود عرفانی بنا شده است. این سه شیوهی معرفتی در کنار هم، امکان فهم و تبیین چندلایه از صلح را فراهم میآورند، به گونهای که صلح نهتنها حقیقتی اخلاقی و اجتماعی، بلکه حقیقتی همبسته با شناخت انسان از جهان و حقیقت نهایی تلقی میشود. در سنت ایرانی، مفهوم «راستی» و «حقیقت» همواره در پیوند با صلح مطرح بوده و شیوههای گوناگون معرفتی - از استدلال فلسفی و استقراء تجربی گرفته تا روایتهای اسطورهای و شهودی - در خدمت فهم این حقیقت قرار داشتهاند. از سوی دیگر، ابزارهائی چون گفتوگو، تعلیم و تربیت، و اخلاق عملی نقشی مهم در انتقال شناخت صلح داشتهاند. بازخوانی این میراث، امکان مقایسه با دیگر سنتهای معرفتی شرق و غرب را فراهم میسازد و ظرفیتهائی برای پاسخگویی به چالشهای فکری، فرهنگی و سیاسی معاصر عرضه میکند.
1. بنیادهای شناختشناختی صلح در سنت ایرانی (عقل فلسفی، وحی دینی و شهود عرفانی)
زیرمحورها:
1.1. عقل فلسفی: عقل چونان ابزار شناخت صلح، با استدلال و برهان جایگاه حقیقت صلح را روشن میسازد.
1.2. وحی دینی: در متون زرتشتی و اسلامی، صلح امری قدسی و وحیانی معرفی میشود که با ارشاد پیامبران شناخته میگردد.
1.3. شهود عرفانی: عارفان صلح را نه از راه برهان، بلکه در تجربهی حضوری و عشق به حقیقت دریافت میکنند.
1.4. ترکیب سهگانه: در سنت ایرانی، عقل، وحی و شهود نه در تقابل، بلکه در تعامل با یکدیگر مبنای شناخت صلحاند.
2. شناختشناسی صلح در چارچوب خرد در اندیشهی ایرانی
زیرمحورها:
2.1. خرد چونان راهنمای صلح: خرد در متون اوستایی و شاهنامه عنصر اصلی در تشخیص راه صلح از نزاع است.
2.2. خرد عملی و خرد نظری: خرد نظری حقیقت صلح را میشناسد و خرد عملی آن را در جامعه و سیاست تحقق میبخشد.
2.3. خرد در برابر جهل: در اندیشهی ایرانی، جهل ریشهی جنگ و خشونت است و صلح تنها با گسترش خرد پایدار میشود.
2.4. خرد و اخلاق: صلح زمانی معنا دارد که خرد با اخلاق در پیوند باشد و رفتار فردی و جمعی را سامان دهد.
3. شناختشناسی صلح در چارچوب نظریههای شناخت در فلسفههای ایرانی پیش و پس از اسلام
زیرمحورها:
3.1. شناخت شهودی در ایران باستان: شناخت صلح در پیوند با نظم کیهانی (اشه) و تجربهی قدسی جهان.
3.2. شناخت فلسفی در سنت اسلامی: فیلسوفانی چون ابنسینا و فارابی صلح را در پرتو برهان و عقل نظری تحلیل کردهاند.
3.3. شناخت عرفانی پس از اسلام: عارفان صلح را محصول وحدت وجود و رفع دوگانگیهای ظاهری میدانستند.
3.4. پیوند نظریههای متنوع شناخت: در مکتب ایرانی، این سه ساحت شناخت (شهودی، فلسفی، عرفانی) در تعامل قرار گرفتند.
4. روشهای شناخت صلح در مکتب ایرانی، از روشهای عقلی و شهودی و تجربی تا متون مقدس دینی
زیرمحورها:
4.1. روش عقلی-برهانی: بهرهگیری از استدلال فلسفی برای تحلیل جایگاه صلح در نظم هستی و جامعه.
4.2. روش شهودی-عرفانی: تجربهی درونی و کشف معنوی بهعنوان راهی برای شناخت صلح اصیل.
4.3. روش تجربی-زیستجهانی: مشاهدهی زندگی اجتماعی و طبیعی برای دریافت الگوهای صلح.
4.4. روش متنی-وحیانی: تفسیر و تدبر در اوستا، قرآن، و دیگر متون دینی برای شناخت بنیادهای صلح.
5. پیوند شناخت صلح با مفهوم حقیقت یا راستی در فلسفههای ایران باستان و دورهی اسلامی
زیرمحورها:
5.1. اشه در ایران باستان: راستی همزاد صلح است و بدون راستی، صلح موهوم خواهد بود.
5.2. صدق در سنت اسلامی: حقیقت صلح در گرو صدق گفتار و عمل است؛ دروغ همزاد نزاع است.
5.3. راستی در عرفان ایرانی: صلح راستین زمانی محقق میشود که انسان به حقیقت وجودی خود بازگردد.
5.4. پیوند حقیقت و عدالت: شناخت صلح به معنای شناخت جایگاه عدالت در هستی و جامعه است.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
[ادامهس فرستهی پیشین👆]
6. روشهای شناخت صلح در روایتهای اسطورهای و متون ادبی ایرانی
زیرمحورها:
6.1. اسطورههای آفرینش: شناخت صلح در اسطورهها از رهگذر رویارویی نظم و آشوب شکل میگیرد.
6.2. شاهنامهی فردوسی: خرد و داد ابزار شناخت صلح در حماسههای ایرانیاند.
6.3. ادبیات غنایی و عرفانی: حافظ، سعدی و مولوی صلح را در پرتو عشق و اخلاق تبیین کردند.
6.4. روایتگری چونان ابزار شناخت: قصه و حماسه بستری برای انتقال معرفت صلح به نسلها بوده است.
7. ابزارهای شناختی و روشهای انتقال شناخت صلح در سنت ایرانی، از گفتوگو تا آموزش و پرورش و اخلاق عملی
زیرمحورها:
7.1. گفتوگو و مناظره: در سنت فلسفی و کلامی ایران، گفتوگو راه اصلی دستیابی به حقیقت صلح بوده است.
7.2. تعلیم و تربیت: مکتبخانهها، حلقههای عرفانی و آموزشهای حکمی بستری برای پرورش شناخت صلح فراهم میکردند.
7.3. اخلاق عملی: زندگی روزمره و رعایت آداب اخلاقی ابزار تحقق و انتقال شناخت صلح بوده است.
7.4. هنر و آیینها: موسیقی، معماری و جشنها ابزارهای غیرمستقیم شناخت و بازنمایی صلح بودند.
8. مطالعهی تطبیقی شناختشناسی صلح میان مکتب ایرانی و دیگر مکتبهای سنتی و مدرن صلح در شرق و غرب
زیرمحورها:
8.1. مقایسه با بودیسم: شناخت صلح در بودیسم از راه شهود درونی و رهایی از خود حاصل میشود؛ در مکتب ایرانی، از طریق عقل معنوی و هماهنگی راستی با هستی. بودیسم تجربهمحور است، مکتب ایرانی عقل-نورمحور.
8.2. مقایسه با فلسفهی یونانی: یونانیان صلح را با تحلیل عقلانیِ توازن قوا میشناختند؛ ایرانیان آن را از راه درک هماهنگیِ وجودی و اخلاقیِ حقیقت و راستی. تمایز میان شناخت تحلیلی و شناخت شهودی-تأملی.
8.3. مقایسه با سنت مسیحی: در مسیحیت، شناخت صلح بر وحی و ایمان استوار است؛ در مکتب ایرانی، بر عقل نوری و راستی در انسان؛ اولی ایمانمحور، دومی عقل-راستیمحور.
8.4. گفتوگو با فلسفه مدرن: مدرنیته صلح را از رهگذر عقل انتقادی و قرارداد اجتماعی میفهمد؛ مکتب ایرانی آن را شناختی همدلانه و میانفرهنگی میداند که از پیوند عقل، عاطفه و شهود برمیخیزد.
9. شناختشناسی صلح ایرانی در رویارویی با چالشهای فکری و فرهنگی و سیاسی معاصر ملی و جهانی
زیرمحورها:
9.1. چالشهای معرفتی جهان معاصر: نسبیگرایی و بحران حقیقت و راهحل ایرانی در پیوند صلح و راستی.
9.2. چالشهای فرهنگی: گفتوگوی میانفرهنگی و ظرفیت سنت ایرانی برای شناخت مشترک صلح.
9.3. چالشهای سیاسی: بهرهگیری از عقلانیت و اخلاق ایرانی در رویارویی با منازعات ملی و منطقهای.
9.4. چالشهای جهانی: امکان بازتعریف صلح ایرانی در رویارویی با جهانیشدن، رسانه و تکنولوژی نوین.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
6. روشهای شناخت صلح در روایتهای اسطورهای و متون ادبی ایرانی
زیرمحورها:
6.1. اسطورههای آفرینش: شناخت صلح در اسطورهها از رهگذر رویارویی نظم و آشوب شکل میگیرد.
6.2. شاهنامهی فردوسی: خرد و داد ابزار شناخت صلح در حماسههای ایرانیاند.
6.3. ادبیات غنایی و عرفانی: حافظ، سعدی و مولوی صلح را در پرتو عشق و اخلاق تبیین کردند.
6.4. روایتگری چونان ابزار شناخت: قصه و حماسه بستری برای انتقال معرفت صلح به نسلها بوده است.
7. ابزارهای شناختی و روشهای انتقال شناخت صلح در سنت ایرانی، از گفتوگو تا آموزش و پرورش و اخلاق عملی
زیرمحورها:
7.1. گفتوگو و مناظره: در سنت فلسفی و کلامی ایران، گفتوگو راه اصلی دستیابی به حقیقت صلح بوده است.
7.2. تعلیم و تربیت: مکتبخانهها، حلقههای عرفانی و آموزشهای حکمی بستری برای پرورش شناخت صلح فراهم میکردند.
7.3. اخلاق عملی: زندگی روزمره و رعایت آداب اخلاقی ابزار تحقق و انتقال شناخت صلح بوده است.
7.4. هنر و آیینها: موسیقی، معماری و جشنها ابزارهای غیرمستقیم شناخت و بازنمایی صلح بودند.
8. مطالعهی تطبیقی شناختشناسی صلح میان مکتب ایرانی و دیگر مکتبهای سنتی و مدرن صلح در شرق و غرب
زیرمحورها:
8.1. مقایسه با بودیسم: شناخت صلح در بودیسم از راه شهود درونی و رهایی از خود حاصل میشود؛ در مکتب ایرانی، از طریق عقل معنوی و هماهنگی راستی با هستی. بودیسم تجربهمحور است، مکتب ایرانی عقل-نورمحور.
8.2. مقایسه با فلسفهی یونانی: یونانیان صلح را با تحلیل عقلانیِ توازن قوا میشناختند؛ ایرانیان آن را از راه درک هماهنگیِ وجودی و اخلاقیِ حقیقت و راستی. تمایز میان شناخت تحلیلی و شناخت شهودی-تأملی.
8.3. مقایسه با سنت مسیحی: در مسیحیت، شناخت صلح بر وحی و ایمان استوار است؛ در مکتب ایرانی، بر عقل نوری و راستی در انسان؛ اولی ایمانمحور، دومی عقل-راستیمحور.
8.4. گفتوگو با فلسفه مدرن: مدرنیته صلح را از رهگذر عقل انتقادی و قرارداد اجتماعی میفهمد؛ مکتب ایرانی آن را شناختی همدلانه و میانفرهنگی میداند که از پیوند عقل، عاطفه و شهود برمیخیزد.
9. شناختشناسی صلح ایرانی در رویارویی با چالشهای فکری و فرهنگی و سیاسی معاصر ملی و جهانی
زیرمحورها:
9.1. چالشهای معرفتی جهان معاصر: نسبیگرایی و بحران حقیقت و راهحل ایرانی در پیوند صلح و راستی.
9.2. چالشهای فرهنگی: گفتوگوی میانفرهنگی و ظرفیت سنت ایرانی برای شناخت مشترک صلح.
9.3. چالشهای سیاسی: بهرهگیری از عقلانیت و اخلاق ایرانی در رویارویی با منازعات ملی و منطقهای.
9.4. چالشهای جهانی: امکان بازتعریف صلح ایرانی در رویارویی با جهانیشدن، رسانه و تکنولوژی نوین.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
چهارمین نشست گروه "صلح و گردشگری" انجمن علمی مطالعات صلح ایران
⏪صلح در پرتو شناخت ایران
(گردشگری ایرانشناسانه)
◀️از بندر انزلی تا جزیره بوموسی
◀️سخنرانان:
دکتر موسی اکرمی
دکتر جواد رنجبر درخشی لر
دکتر آزاده دوست الهی
دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۹
برخط در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
https://www.tg-me.com/ipsan
#صلح_و_گردشگری
#موسی_اکرمی
#جواد_رنجبر_درخشیلر
#آزاده_دوست_الهی
⏪صلح در پرتو شناخت ایران
(گردشگری ایرانشناسانه)
◀️از بندر انزلی تا جزیره بوموسی
◀️سخنرانان:
دکتر موسی اکرمی
دکتر جواد رنجبر درخشی لر
دکتر آزاده دوست الهی
دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۹
برخط در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme
https://www.tg-me.com/ipsan
#صلح_و_گردشگری
#موسی_اکرمی
#جواد_رنجبر_درخشیلر
#آزاده_دوست_الهی
⏪محورهای اصلی و فرعی نهمین همایش «انجمن علمی مطالعات صلح ایران» با موضوع «بنیادهای هستیشناختی، شناختشناختی و روششناختی مکتب ایرانی صلح»، سال 1404- بخش سوم
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
درآمد
صلحپژوهی در مکتب ایرانی، فزون بر بنیادهای هستیشناختی و شناختشناختی، نیازمند روششناسی منسجم و سامانیافته است تا بتواند ابعاد متنوع تاریخی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی آن را آشکار سازد. در سنت ایرانی، روشهای پرشماریی برای مطالعه و تبیین صلح بهکار رفته است: از زبانشناسی و تفسیر متون مقدس و ادبی تا تحلیل تاریخی و فلسفی، و از سلوک عرفانی و اخلاق عملی تا شیوههای عقلی و منطقی. در دورهی معاصر نیز، علوم اجتماعی و انسانی با بهرهگیری از رویکردهای کمی و کیفی، ابزارهای تازهای برای شناخت و ترویج صلح در جامعه ایرانی عرضه کردهاند. همهنگام، بازاندیشی روششناختی ضروری است تا بتوان صلح ایرانی را در برابر چالشهای جهانیشدن، تحولات سیاسی و فرهنگی، و نیازهای بینرشتهای معاصر بازتعریف کرد. بررسی این بنیادها میتواند چشماندازی نو برای ارتقای صلحپژوهی در ایران و تعامل سازنده با جهان فراهم آورد.
1. روشهای مطالعه، بررسی، توصیف، تحلیل و تبیین صلح در سنت ایرانی (زبانشناختی، تفسیری، گفتمانی، تاریخی و فلسفی)
زیرمحورها:
1.1. روش زبانشناختی: تحلیل واژگههای کلیدی چون «اشه»، «داد»، «آشتی»، و «صلح» در متون باستانی و دورهی اسلامی برای فهم لایههای معنایی.
1.2. روش تفسیری و هرمنوتیکی: تفسیر اوستا، قرآن، شاهنامه و متون عرفانی برای کشف بنیادهای صلحطلبی.
1.3. روش گفتمانی: بررسی چگونگی شکلگیری و بازتولید گفتمان صلح در فرهنگ ایرانی.
1.4. روش تاریخی-فلسفی: بازسازی مسیر تحول اندیشهی صلح از ایران باستان تا دوران معاصر.
2. مقایسهی روشهای کمی و کیفی در پژوهشهای صلح ایرانی
زیرمحورها:
2.1. روشهای کمی (دادهکاوی و پیمایش): بررسی آماری نگرشها و رفتارهای صلحجویانه در جامعه.
2.2. روشهای کیفی (روایتپژوهی): تحلیل داستانها، خاطرات و روایتهای ادبی برای شناخت فرهنگ صلح.
2.3. متنکاوی: بهرهگیری از تحلیل محتوا و نشانهشناسی برای مطالعهی متون دینی و ادبی.
2.4. ترکیب روشهای کمی و کیفی: استفاده از رویکردهای میانرشتهای برای ارائهی تصویری جامع از صلح ایرانی.
3. روششناسی صلح در عرفان، حکمت عملی و اخلاق ایرانی
زیرمحورها:
3.1. سلوک فردی: بررسی روشهای خودسازی و تهذیب نفس بهعنوان گام نخست صلح درونی.
3.2. سلوک اجتماعی: پیوند عرفانی با اخلاق جمعی برای تحقق صلح پایدار در جامعه.
3.3. حکمت عملی: تکیه بر خرد عملی برای راهبردهای زیست مسالمتآمیز.
3.4. راهکارهای عملی: آموزههایی چون عشق، ایثار و همزیستی چونان روشهای تحقق صلح.
4. منابع کلاسیک ایرانی در دریافت و تدوین سامانمند روششناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
4.1. گاهان زرتشت: رویکرد استوار بر «اشه» و گفتار نیک چونان ابزار تحقق صلح.
4.2. شاهنامهی فردوسی: بهرهگیری از خرد و داد در سامان صلح اجتماعی و سیاسی.
4.3. آثار عطار و مولانا: روشهای عشق و عرفان در پدیدآوری صلح درونی و رفع تضادها و خشونتها.
4.4. سعدی و اخلاق عملی: روش تربیتی و اخلاقی برای تحقق صلح روزمره در جامعه.
نکته. بنا بر یادآوری آقای دکتر محمد منصورنژاد، باید به ادبیات فتیان، فتوتنامهها، و آیینهای جوانمردی در این زمینه توجه بسیار داشت.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)
✅به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴
⏺توضیحاتی کوتاه در بارهی محورهای اصلی و زیرمحورها*️⃣بخش سوم. محورها در بخش «بنیادهای روششناختی مکتب ایرانی صلح»
در زیر نُه محور در هر بخش از بخشهای سهگانه و چهار زیرمحور در هر محور معرفی میشوند.
توجه. عنوان و تعداد محورها و زیرمحورها واجد هیچ حصر منطقی و محدودیتی نیستند. ازاینرو علاقهمندان به شرکت در همایش میتوانند محورها و همچنین زیرمحورهای دیگری را، به دلخواه خود، در پیوند با مکتب ایرانی صلح، موضوع مقالهی خود قرار دهند.
درآمد
صلحپژوهی در مکتب ایرانی، فزون بر بنیادهای هستیشناختی و شناختشناختی، نیازمند روششناسی منسجم و سامانیافته است تا بتواند ابعاد متنوع تاریخی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی آن را آشکار سازد. در سنت ایرانی، روشهای پرشماریی برای مطالعه و تبیین صلح بهکار رفته است: از زبانشناسی و تفسیر متون مقدس و ادبی تا تحلیل تاریخی و فلسفی، و از سلوک عرفانی و اخلاق عملی تا شیوههای عقلی و منطقی. در دورهی معاصر نیز، علوم اجتماعی و انسانی با بهرهگیری از رویکردهای کمی و کیفی، ابزارهای تازهای برای شناخت و ترویج صلح در جامعه ایرانی عرضه کردهاند. همهنگام، بازاندیشی روششناختی ضروری است تا بتوان صلح ایرانی را در برابر چالشهای جهانیشدن، تحولات سیاسی و فرهنگی، و نیازهای بینرشتهای معاصر بازتعریف کرد. بررسی این بنیادها میتواند چشماندازی نو برای ارتقای صلحپژوهی در ایران و تعامل سازنده با جهان فراهم آورد.
1. روشهای مطالعه، بررسی، توصیف، تحلیل و تبیین صلح در سنت ایرانی (زبانشناختی، تفسیری، گفتمانی، تاریخی و فلسفی)
زیرمحورها:
1.1. روش زبانشناختی: تحلیل واژگههای کلیدی چون «اشه»، «داد»، «آشتی»، و «صلح» در متون باستانی و دورهی اسلامی برای فهم لایههای معنایی.
1.2. روش تفسیری و هرمنوتیکی: تفسیر اوستا، قرآن، شاهنامه و متون عرفانی برای کشف بنیادهای صلحطلبی.
1.3. روش گفتمانی: بررسی چگونگی شکلگیری و بازتولید گفتمان صلح در فرهنگ ایرانی.
1.4. روش تاریخی-فلسفی: بازسازی مسیر تحول اندیشهی صلح از ایران باستان تا دوران معاصر.
2. مقایسهی روشهای کمی و کیفی در پژوهشهای صلح ایرانی
زیرمحورها:
2.1. روشهای کمی (دادهکاوی و پیمایش): بررسی آماری نگرشها و رفتارهای صلحجویانه در جامعه.
2.2. روشهای کیفی (روایتپژوهی): تحلیل داستانها، خاطرات و روایتهای ادبی برای شناخت فرهنگ صلح.
2.3. متنکاوی: بهرهگیری از تحلیل محتوا و نشانهشناسی برای مطالعهی متون دینی و ادبی.
2.4. ترکیب روشهای کمی و کیفی: استفاده از رویکردهای میانرشتهای برای ارائهی تصویری جامع از صلح ایرانی.
3. روششناسی صلح در عرفان، حکمت عملی و اخلاق ایرانی
زیرمحورها:
3.1. سلوک فردی: بررسی روشهای خودسازی و تهذیب نفس بهعنوان گام نخست صلح درونی.
3.2. سلوک اجتماعی: پیوند عرفانی با اخلاق جمعی برای تحقق صلح پایدار در جامعه.
3.3. حکمت عملی: تکیه بر خرد عملی برای راهبردهای زیست مسالمتآمیز.
3.4. راهکارهای عملی: آموزههایی چون عشق، ایثار و همزیستی چونان روشهای تحقق صلح.
4. منابع کلاسیک ایرانی در دریافت و تدوین سامانمند روششناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
4.1. گاهان زرتشت: رویکرد استوار بر «اشه» و گفتار نیک چونان ابزار تحقق صلح.
4.2. شاهنامهی فردوسی: بهرهگیری از خرد و داد در سامان صلح اجتماعی و سیاسی.
4.3. آثار عطار و مولانا: روشهای عشق و عرفان در پدیدآوری صلح درونی و رفع تضادها و خشونتها.
4.4. سعدی و اخلاق عملی: روش تربیتی و اخلاقی برای تحقق صلح روزمره در جامعه.
نکته. بنا بر یادآوری آقای دکتر محمد منصورنژاد، باید به ادبیات فتیان، فتوتنامهها، و آیینهای جوانمردی در این زمینه توجه بسیار داشت.
[ادامه در فرستهی پسین👇]
[ادامهی فرستهی پیشین👆]
5. متون جدید ایرانی در تدوین سامانمند روششناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
5.1. دوران مشروطه: روشهای حقوقی و سیاسی برای تحقق آزادی و صلح.
5.2. دوران پهلوی: کوشش برای ترکیب مدرنیزاسیون با پارهای از سازمایههای باستانی و سنت در خدمت صلح.
5.3. دوران جمهوری اسلامی: رویکردهای دینی-ایدئولوژیک در تبیین صلح در سطح ملی و جهانی.
5.4. نقد و بازخوانی متون جدید: ارزیابی انتقادی میراث معاصر در ایجاد صلح پایدار یا ناکامی در آن
6. روشهای استدلال در استنتاج و تبیین صلح ایرانی (منطقی، شهودی، حکمی)
زیرمحورها:
6.1. روش قیاسی: استنتاج اصول صلح از مبانی کلی فلسفی و عرفانی و دینی.
6.2. روش استقرایی: استخراج مبانی صلح از تجربههای تاریخی و اجتماعی.
6.3. روش شهودی: دریافت مستقیم حقیقت صلح از راه عرفان و سلوک معنوی.
6.4. روش حکمی-ترکیبی: پیوند میان عقل، تجربه و شهود برای رویکردی فراگیرتر. 7. صلح در روششناسی علوم اجتماعی و انسانی معاصر
زیرمحورها:
7.1. روش مردمشناختی: مطالعهی آیینها، جشنها و رسوم ایرانی برای فهم الگوهای صلح.
7.2. روش جامعهشناختی: بررسی روابط قدرت، عدالت و همبستگی در جامعه برای شناخت صلح.
7.3. روش روانشناختی: تحلیل امید، همدلی و تابآوری چونان مؤلفههای صلح فردی و جمعی.
7.4. روش میانرشتهای: ترکیب فلسفه، تاریخ، ادبیات و علوم اجتماعی در صلحپژوهی ایرانی.
8. تحلیل تاریخی-تطبیقی صلحخواهی ایرانی در تعاملات فرهنگی و تمدنی و هنگامهی جنگها
زیرمحورها:
8.1. تاریخ جنگ و صلح در ایران: مطالعهی تجربههای تاریخی از هخامنشیان تا دوران معاصر.
8.2. دیپلماسی ایرانی: بررسی روشهای تعامل سیاسی ایرانیان در برابر قدرتهای منطقهای و جهانی.
8.3. تبادل فرهنگی: نقش ارتباطات فرهنگی و تمدنی ایران در گسترش صلح.
8.4. ارزیابی تطبیقی: مقایسهی رویکردهای صلح ایرانی با دیگر تمدنها در زمانهای بحران و جنگ.
9. چالشهای روششناختی توضیح مکتب ایرانی صلح و بازتعریف آن در رویارویی با جهان معاصر
زیرمحورها:
9.1. چالشهای مفهومی: دشواری تعریف دقیق صلح در نسبت با سنت و مدرنیته.
9.2. چالشهای روشی: ضرورت بازاندیشی در روشهای کلاسیک برای پاسخگویی به مسائل نو.
9.3. چالشهای سیاسی و ایدئولوژیک: خطر مصادرهی صلح توسط قدرتهای سیاسی.
9.4. چالشهای جهانیشدن: ضرورت بازتعریف مکتب ایرانی صلح در عصر رسانه و تکنولوژی.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
5. متون جدید ایرانی در تدوین سامانمند روششناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
5.1. دوران مشروطه: روشهای حقوقی و سیاسی برای تحقق آزادی و صلح.
5.2. دوران پهلوی: کوشش برای ترکیب مدرنیزاسیون با پارهای از سازمایههای باستانی و سنت در خدمت صلح.
5.3. دوران جمهوری اسلامی: رویکردهای دینی-ایدئولوژیک در تبیین صلح در سطح ملی و جهانی.
5.4. نقد و بازخوانی متون جدید: ارزیابی انتقادی میراث معاصر در ایجاد صلح پایدار یا ناکامی در آن
6. روشهای استدلال در استنتاج و تبیین صلح ایرانی (منطقی، شهودی، حکمی)
زیرمحورها:
6.1. روش قیاسی: استنتاج اصول صلح از مبانی کلی فلسفی و عرفانی و دینی.
6.2. روش استقرایی: استخراج مبانی صلح از تجربههای تاریخی و اجتماعی.
6.3. روش شهودی: دریافت مستقیم حقیقت صلح از راه عرفان و سلوک معنوی.
6.4. روش حکمی-ترکیبی: پیوند میان عقل، تجربه و شهود برای رویکردی فراگیرتر. 7. صلح در روششناسی علوم اجتماعی و انسانی معاصر
زیرمحورها:
7.1. روش مردمشناختی: مطالعهی آیینها، جشنها و رسوم ایرانی برای فهم الگوهای صلح.
7.2. روش جامعهشناختی: بررسی روابط قدرت، عدالت و همبستگی در جامعه برای شناخت صلح.
7.3. روش روانشناختی: تحلیل امید، همدلی و تابآوری چونان مؤلفههای صلح فردی و جمعی.
7.4. روش میانرشتهای: ترکیب فلسفه، تاریخ، ادبیات و علوم اجتماعی در صلحپژوهی ایرانی.
8. تحلیل تاریخی-تطبیقی صلحخواهی ایرانی در تعاملات فرهنگی و تمدنی و هنگامهی جنگها
زیرمحورها:
8.1. تاریخ جنگ و صلح در ایران: مطالعهی تجربههای تاریخی از هخامنشیان تا دوران معاصر.
8.2. دیپلماسی ایرانی: بررسی روشهای تعامل سیاسی ایرانیان در برابر قدرتهای منطقهای و جهانی.
8.3. تبادل فرهنگی: نقش ارتباطات فرهنگی و تمدنی ایران در گسترش صلح.
8.4. ارزیابی تطبیقی: مقایسهی رویکردهای صلح ایرانی با دیگر تمدنها در زمانهای بحران و جنگ.
9. چالشهای روششناختی توضیح مکتب ایرانی صلح و بازتعریف آن در رویارویی با جهان معاصر
زیرمحورها:
9.1. چالشهای مفهومی: دشواری تعریف دقیق صلح در نسبت با سنت و مدرنیته.
9.2. چالشهای روشی: ضرورت بازاندیشی در روشهای کلاسیک برای پاسخگویی به مسائل نو.
9.3. چالشهای سیاسی و ایدئولوژیک: خطر مصادرهی صلح توسط قدرتهای سیاسی.
9.4. چالشهای جهانیشدن: ضرورت بازتعریف مکتب ایرانی صلح در عصر رسانه و تکنولوژی.
#مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_هستیشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_شناختشناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#بنیادهای_روششناختی_مکتب_ایرانی_صلح
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمتالله_فاضلی
#موسی_اکرمی
⏪در ستایش و سوگِ ناصر تقوایی، و افسوس برای فیلمهائی از او که ساخته نشدند
◀️موسی اکرمی
در میان حاضران سکوتی جاری بود که گویی از خودِ تقوایی به یادگار مانده بود؛ سکوتی اندیشمندانه، صبورانه و همهنگام پرخروشتر از هر فریاد که با پارههائی از موسیقی متن فریدون ناصری برای «ناخدا خورشید» (اگر حافظهام خطا نکند) و صدای گلهمند خود تقوایی پر شد تا سرانجام صدای شگفتانگیز سنج و دمام برآمد تا برای سپردن پیکر خفته در تابوت به آمبولانس بنالد و سوگواران به صف بدرقه درآیند.
ناصر تقوایی از تبارِ هنرمندانی بود که در فاصلهی میان امکان و امتناع زیستند. او از ادبیات آغاز کرد و دوربین را چون قلمی برای نوشتنِ تقدیرِ انسان ایرانی برگرفت. نگاهش نه تماشاگرِ بیرون، که ناظرِ درون بود: درونِ آدمهائی که با سکوت، درد و نجابتشان تاریخ را معنا کردهاند. تقوایی سینما را نه ابزارِ نمایش و سرگرمی، بلکه راهی برای اندیشیدن میدید، اندیشیدن به انسان، به ریشه، به خاک و به امید.
ولی نه تنها برای فیلمهائی که او ساخت، بلکه برای فیلمهائی که نتوانست بسازد نیز باید او را ستود و سوگوارش بود. آنچه بر پرده آمد، تنها بخشِ اندکی از جهانِ ناپیدای ذهن او بود. سانسور، همان بیماری مزمنِ فرهنگ ما، بار دیگر نبوغی را از تداوم آفرینشگری باز داشت، نبوغی که میتوانست حافظهی تصویریِ ایران را دگرگون کند. او در برابر قدرت سر فرود نیاورد، ولی هرگز به خشم و شعار نیز پناه نبرد؛ وقار و سکوتش خود گونهای اعتراض بودند - اعتراض به ابتذال، به حذف، به خاموشسازیِ خلاقیت.
در دهههائی که شماری از هنرمندان یا بهناگزیر به سازش تن دادند یا به تبعید، تقوایی درونِ میهن ماند و تبعیدی دیگر را زیست - تبعیدی در خانه، در شهر، در حافظهی جمعیِ هممیهنان. او با فیلم نساختن نیز ساخت؛ با ننوشتن نیز نوشت. هر فیلمنامهی ناتمامش، سندی است از تقابل میان رؤیا و متولیان خودفرمودهای برای هنر و فرهنگ که از رؤیا میترسند.
فیلمهای نساختهٔ تقوایی، خود گونهای فلسفهی ناپیدای تصویرند، فلسفهای از ناتمامیِ زیستن در سرزمینی که آن گونه متولیان تمامیت زندگی متعهدانه را برنمیتابد. او با سکوت نیز همچون زبان تصویر همان را گفت که انسان، حتی در بند، میتواند آزاد بیندیشد.
گفته شده است که از او دستنوشتههائی بر جای ماندهاند - طرحهائی برای فیلمهائی که در ذهنش کامل شدند، بیآنکه ما را توفیق و افتخار دیدنشان نصیب شود. من امید دارم روزی آنها منتشر شوند، تا بدانیم سکوت تقوایی تنها نه کنارهگیری، بلکه انتخابی اخلاقی بوده است: ایستادن در برابر تحمیل زور بر هنر.
ناصر تقوایی رفت، ولی بی گمان در غیبتش نیز حضوری ماندگار خواهد داشت. او نشان داد که سینما تنها هنرِ دیدن نیست، بلکه همچنین هنرِ نساختن در زمانهای است که همه چیز را آلوده به تظاهر و ابتذال میخواهد.
#ناصر_تقوایی
#دایی_جان_ناپلئون
#ناخدا_خورشید
#خانهی_سینما
#سانسور
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
امروز، پنجشنبه 24 مهر ماه 1404، من و همسرم با سوگ و ستایش و افسوس در تشییع پیکر ناصر تقوایی از خانهی سینما حضور یافتیم. شأن ناصر تقوایی حضور جمعیتی بس بیشتر را، با شمار بیشتری از نامداران سینما، میطلبید، ولی دریغ که دست انتظار بس کوتاهتر از نخیل روزگار است؛ نه از آنهمه هنرمند و فیلمسازی که از تقوایی آموختهاند چندان نشانی بود، نه از آنهمه تماشاگرِ مردمی که هنوز با دیالوگهای «داییجان ناپلئون» لبخند میزنند و با «ناخدا خورشید» به دریا میاندیشند.
در میان حاضران سکوتی جاری بود که گویی از خودِ تقوایی به یادگار مانده بود؛ سکوتی اندیشمندانه، صبورانه و همهنگام پرخروشتر از هر فریاد که با پارههائی از موسیقی متن فریدون ناصری برای «ناخدا خورشید» (اگر حافظهام خطا نکند) و صدای گلهمند خود تقوایی پر شد تا سرانجام صدای شگفتانگیز سنج و دمام برآمد تا برای سپردن پیکر خفته در تابوت به آمبولانس بنالد و سوگواران به صف بدرقه درآیند.
ناصر تقوایی از تبارِ هنرمندانی بود که در فاصلهی میان امکان و امتناع زیستند. او از ادبیات آغاز کرد و دوربین را چون قلمی برای نوشتنِ تقدیرِ انسان ایرانی برگرفت. نگاهش نه تماشاگرِ بیرون، که ناظرِ درون بود: درونِ آدمهائی که با سکوت، درد و نجابتشان تاریخ را معنا کردهاند. تقوایی سینما را نه ابزارِ نمایش و سرگرمی، بلکه راهی برای اندیشیدن میدید، اندیشیدن به انسان، به ریشه، به خاک و به امید.
ولی نه تنها برای فیلمهائی که او ساخت، بلکه برای فیلمهائی که نتوانست بسازد نیز باید او را ستود و سوگوارش بود. آنچه بر پرده آمد، تنها بخشِ اندکی از جهانِ ناپیدای ذهن او بود. سانسور، همان بیماری مزمنِ فرهنگ ما، بار دیگر نبوغی را از تداوم آفرینشگری باز داشت، نبوغی که میتوانست حافظهی تصویریِ ایران را دگرگون کند. او در برابر قدرت سر فرود نیاورد، ولی هرگز به خشم و شعار نیز پناه نبرد؛ وقار و سکوتش خود گونهای اعتراض بودند - اعتراض به ابتذال، به حذف، به خاموشسازیِ خلاقیت.
در دهههائی که شماری از هنرمندان یا بهناگزیر به سازش تن دادند یا به تبعید، تقوایی درونِ میهن ماند و تبعیدی دیگر را زیست - تبعیدی در خانه، در شهر، در حافظهی جمعیِ هممیهنان. او با فیلم نساختن نیز ساخت؛ با ننوشتن نیز نوشت. هر فیلمنامهی ناتمامش، سندی است از تقابل میان رؤیا و متولیان خودفرمودهای برای هنر و فرهنگ که از رؤیا میترسند.
فیلمهای نساختهٔ تقوایی، خود گونهای فلسفهی ناپیدای تصویرند، فلسفهای از ناتمامیِ زیستن در سرزمینی که آن گونه متولیان تمامیت زندگی متعهدانه را برنمیتابد. او با سکوت نیز همچون زبان تصویر همان را گفت که انسان، حتی در بند، میتواند آزاد بیندیشد.
گفته شده است که از او دستنوشتههائی بر جای ماندهاند - طرحهائی برای فیلمهائی که در ذهنش کامل شدند، بیآنکه ما را توفیق و افتخار دیدنشان نصیب شود. من امید دارم روزی آنها منتشر شوند، تا بدانیم سکوت تقوایی تنها نه کنارهگیری، بلکه انتخابی اخلاقی بوده است: ایستادن در برابر تحمیل زور بر هنر.
ناصر تقوایی رفت، ولی بی گمان در غیبتش نیز حضوری ماندگار خواهد داشت. او نشان داد که سینما تنها هنرِ دیدن نیست، بلکه همچنین هنرِ نساختن در زمانهای است که همه چیز را آلوده به تظاهر و ابتذال میخواهد.
هنگامی که پیکر تقوایی بر فراز دستان، در فریاد سنج و دمام، به پیش میرفت، نسیمی آرام از میان جمع گذشت، نسیمی که گویی از دلِ همان قابهای ناتمام برخاسته بود تا از ذهن من این اندیشه بگذرد که شاید فلسفهی امید در سینما همین باشد - این که حتی فیلمِ نساخته، اگر از ایمان به انسان برخیزد، روزی در ذهن نسلهای آینده ساخته خواهد شد.
#ناصر_تقوایی
#دایی_جان_ناپلئون
#ناخدا_خورشید
#خانهی_سینما
#سانسور
#موسی_اکرمی
❤3👏1
⏪بازاندیشیهائی پیرامون روششناسی نظری و عملی میرشمسالدین ادیب سلطانی در واژهگزینی و ترجمهی فلسفی
◀️موسی اکرمی
Amicus Plato, sed magis amica veritas
بازگفت لاتینی سخنی که بر پایهی پارهی 1096الف 11-15
از اخلاق نیکوماخوسی به ارسطو نسبت دادهاند
اشاره. کتاب «فرزانۀ خلوتگزین»، که بهتازگی از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است، دربردارندۀ مقالاتی است که به همت آقای دکتر غلامرضا زکیانی، عضو هیأت علمی گروه فلسفۀ دانشگاه علّامه طباطبایی، در نکوداشت یاد دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی گردآوری شدهاند. این مجموعه، که در بیستم مهرماه 1404، دومین سالروز درگذشت دکتر ادیب سلطانی، در دانشگاه علامه طباطبایی از آن رونمایی شد، دارای دو بخش است:
بخش یکم: مجموعۀ مقالات «استادان دکتر موسی اکرمی، دکتر محمدرضا بهشتی، دکتر مالک حسینی، دکتر کاوه خورابه، ابراهیم رنجبر، دکتر مهدی عظیمی و دکتر علیاصغر مصلح» و همچنین خانم دکتر ممتاز ادیب سلطانی، و آقایان دکتر حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی و دکتر غلامرضا زکیانی؛
من فرنام بخشها، و چکیده و مقدمۀ مقالۀ خود را در وبلاگم منتشر کردهام، و علاقهمندان را به خواندن مقاله دعوت میکنم.
◀️موسی اکرمی
Amicus Plato, sed magis amica veritas
بازگفت لاتینی سخنی که بر پایهی پارهی 1096الف 11-15
از اخلاق نیکوماخوسی به ارسطو نسبت دادهاند
اشاره. کتاب «فرزانۀ خلوتگزین»، که بهتازگی از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است، دربردارندۀ مقالاتی است که به همت آقای دکتر غلامرضا زکیانی، عضو هیأت علمی گروه فلسفۀ دانشگاه علّامه طباطبایی، در نکوداشت یاد دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی گردآوری شدهاند. این مجموعه، که در بیستم مهرماه 1404، دومین سالروز درگذشت دکتر ادیب سلطانی، در دانشگاه علامه طباطبایی از آن رونمایی شد، دارای دو بخش است:
بخش یکم: مجموعۀ مقالات «استادان دکتر موسی اکرمی، دکتر محمدرضا بهشتی، دکتر مالک حسینی، دکتر کاوه خورابه، ابراهیم رنجبر، دکتر مهدی عظیمی و دکتر علیاصغر مصلح» و همچنین خانم دکتر ممتاز ادیب سلطانی، و آقایان دکتر حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی و دکتر غلامرضا زکیانی؛
من فرنام بخشها، و چکیده و مقدمۀ مقالۀ خود را در وبلاگم منتشر کردهام، و علاقهمندان را به خواندن مقاله دعوت میکنم.
👏1