⏪طرحی از فلسفۀ شکیبایی
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
بخش یکم
۱. رویکردی فلسفی به شکیبایی
شکیبایی چونان یک فضیلت اخلاقی از بنیادها، تاریخچۀ خاص در تاریخ عام فلسفه، بایستگیها، و پیامدهای بسیار مهم برخوردار است. در توصیف و تحلیل عام فلسفی میتوان شکیبایی چونان یکی از اساسیترین فضایل انسانی را یک ویژگی اخلاقی فردی در روش سنجیده برای زندگی و رویکرد فلسفی در زندگی فردی و اجتماعی دانست که فرد شکیبا در رویارویی با سختیها، ناگواریها، ناملایمات، مصیبتها، سوگها، رنجها، و چالشهای زندگی میتواند بهجای واکنشهای هیجانی یا منفی، ضمن حفظ آرامش و کرامت و عزت نفس یا خویشتنداری در شرایط ناگوار و مهار هیجانهای منفی واکنش یا کنش استوار بر تنظیم هیجانها، مقاومت، تحمل دشواریها، پذیرش تأخیر در تحقق خواستهها و اهداف، تفکر منطقی، تصمیمگیری عقلانی، و مدیریت عقلانی امور به گونهای معطوف به هدف داشته باشد.
۲. بنیادهای فلسفۀ شکیبایی
هر فلسفهای که به بررسی فلسفی یک موضوع میپردازد نخست باید اصول یا مبناهای هستیشناختی، شناختشناختی، روششناختی و ارزششناختی (و گاه مبانی معناشناختی) خود را روشن سازد. در اینجا طرح کلی این گونه مبناهای فلسفی در پیوند با شکیبایی بیان میشود.
الف) بنیادهای هستیشناختی در فلسفۀ شکیبایی
از بعد هستیشناختی میتوان تبیینهائی برای پدیدآیی شکیبایی به دست داد که مهمترین آنها عبارتند از:
الف-۱) دیدگاه ذاتیانگار:
در این دیدگاه، شکیبایی چونان یک توانش-ویژگی ذاتی یا فطری یا مادرزاد آدمی تلقی میشود که در همۀ انسانها وجود دارد و هر کس میتواند از با تمرین و پرورش از راه درخور آن را در خود تقویت کند؛ در این دیدگاه لزوماً به تبیین چگونگی یا چرایی پدیدآیی شکیبایی توجه نمیشود؛
الف -۲) دیدگاه طبیعیانگار یا طبیعیگرا:
در این دیدگاه شکیبایی چونان یک ویژگی زیستشناختی-روانشناختی در انسانها تلقی میشود که طی دوران طولانی فرگشت پدید آمده است تا امکان سازگاری فرد با محیط و جامعه و بقا را فراهم سازد؛ در این دیدگاه، شکیبایی یک سازوکار فرگشتی است که تابآوری در برابر چالشهای زندگی را فزونی میبخشد؛
الف-۳) دیدگاه فراطبیعی:
بخشی از نظم هستی برآمده از عقل یا آگاهی یا فرزانگی جهانی تلقی میشود که در ادیان و برخی سنتهای فلسفی از جایگاه والایی برخوردار است و با مفاهیمی چون سرنوشت، قضا و قدر، و لزوم پذیرش آنچه عقل کل جهانی درخور دانسته است پیوند دارد؛
الف-۴) دیدگاه اجتماعی:
در این دیدگاه شکیبایی نه چونان یک ویژگی فردی، بلکه چونان یک ضرورت اجتماعی تلقی میشود که به صورت یک هنجار اجتماعی نهادینه شده برای ایجاد و حفظ پایداری روابط انسانی و جلوگیری از کشمکش و ستیز میان انسانها پدید آمده و رشد یافته است؛ میتوان در فرصت درخور به پیوند این دیدگاه و دیدگاه طبیعیگرا پرداخت.
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در:
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
بخش یکم
اشاره. بر پایۀ تجربۀ زیسته و شهود همگانی، شکیبایی چونان یک فضیلت اخلاقی مفهومی است که به یکی از ضروریترین سازمایههای زندگی فردی و جمعی در رویارویی با دشواریها و رنجهای زندگی دلالت دارد. همانند بسا مفاهیم مهم میتوان و باید به این مفهوم نیز رویکرد فلسفی داشت و به تأمل فلسفی ژرف و همهسویه دربارۀ آن پرداخت.
ازاینرو، میتوان و باید کوشید گونهای «فلسفۀ شکیبایی» را تدوین کرد که از تعریف، بنیادهای هستیشناختی و شناختشناختی و روششناختی و ارزششناختی، تاریخچه، آسیبشناسی و همچنین پیوند ویژه با اخلاق و روانشناسی و جامعهشناسی برخوردار باشد و ماهیت، بنیادها و کاربردهای شکیبایی و نقاط قوت و ضعف آن را در زندگی فردی و اجتماعی بررسی کند.
شکیبایی با مفاهیمی چون امید، خوشبینی و پشتکار پیوند دارد که فزون بر طرح مباحث نظری میتوان در چارچوب گونهای فلسفۀ عملی به سنجش هر یک از آنها و ارزیابی پیوند آنها پرداخت. من سامانهای از نگرش فلسفی به همۀ ویژگیها و بنیادها و ابعاد و پیامدها و سنجشگریهای فلسفی شکیبایی را «فلسفۀ شکیبایی» مینامم. در این یادداشت کوتاه میکوشم طرحی کلی از فلسفۀ شکیباییای که در نظر دارم به دست دهم.
۱. رویکردی فلسفی به شکیبایی
شکیبایی چونان یک فضیلت اخلاقی از بنیادها، تاریخچۀ خاص در تاریخ عام فلسفه، بایستگیها، و پیامدهای بسیار مهم برخوردار است. در توصیف و تحلیل عام فلسفی میتوان شکیبایی چونان یکی از اساسیترین فضایل انسانی را یک ویژگی اخلاقی فردی در روش سنجیده برای زندگی و رویکرد فلسفی در زندگی فردی و اجتماعی دانست که فرد شکیبا در رویارویی با سختیها، ناگواریها، ناملایمات، مصیبتها، سوگها، رنجها، و چالشهای زندگی میتواند بهجای واکنشهای هیجانی یا منفی، ضمن حفظ آرامش و کرامت و عزت نفس یا خویشتنداری در شرایط ناگوار و مهار هیجانهای منفی واکنش یا کنش استوار بر تنظیم هیجانها، مقاومت، تحمل دشواریها، پذیرش تأخیر در تحقق خواستهها و اهداف، تفکر منطقی، تصمیمگیری عقلانی، و مدیریت عقلانی امور به گونهای معطوف به هدف داشته باشد.
۲. بنیادهای فلسفۀ شکیبایی
هر فلسفهای که به بررسی فلسفی یک موضوع میپردازد نخست باید اصول یا مبناهای هستیشناختی، شناختشناختی، روششناختی و ارزششناختی (و گاه مبانی معناشناختی) خود را روشن سازد. در اینجا طرح کلی این گونه مبناهای فلسفی در پیوند با شکیبایی بیان میشود.
الف) بنیادهای هستیشناختی در فلسفۀ شکیبایی
از بعد هستیشناختی میتوان تبیینهائی برای پدیدآیی شکیبایی به دست داد که مهمترین آنها عبارتند از:
الف-۱) دیدگاه ذاتیانگار:
در این دیدگاه، شکیبایی چونان یک توانش-ویژگی ذاتی یا فطری یا مادرزاد آدمی تلقی میشود که در همۀ انسانها وجود دارد و هر کس میتواند از با تمرین و پرورش از راه درخور آن را در خود تقویت کند؛ در این دیدگاه لزوماً به تبیین چگونگی یا چرایی پدیدآیی شکیبایی توجه نمیشود؛
الف -۲) دیدگاه طبیعیانگار یا طبیعیگرا:
در این دیدگاه شکیبایی چونان یک ویژگی زیستشناختی-روانشناختی در انسانها تلقی میشود که طی دوران طولانی فرگشت پدید آمده است تا امکان سازگاری فرد با محیط و جامعه و بقا را فراهم سازد؛ در این دیدگاه، شکیبایی یک سازوکار فرگشتی است که تابآوری در برابر چالشهای زندگی را فزونی میبخشد؛
الف-۳) دیدگاه فراطبیعی:
بخشی از نظم هستی برآمده از عقل یا آگاهی یا فرزانگی جهانی تلقی میشود که در ادیان و برخی سنتهای فلسفی از جایگاه والایی برخوردار است و با مفاهیمی چون سرنوشت، قضا و قدر، و لزوم پذیرش آنچه عقل کل جهانی درخور دانسته است پیوند دارد؛
الف-۴) دیدگاه اجتماعی:
در این دیدگاه شکیبایی نه چونان یک ویژگی فردی، بلکه چونان یک ضرورت اجتماعی تلقی میشود که به صورت یک هنجار اجتماعی نهادینه شده برای ایجاد و حفظ پایداری روابط انسانی و جلوگیری از کشمکش و ستیز میان انسانها پدید آمده و رشد یافته است؛ میتوان در فرصت درخور به پیوند این دیدگاه و دیدگاه طبیعیگرا پرداخت.
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در:
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
M.Akrami/موسیاکرمی: ازتعبیرتاتغییرجهان
طرحی از فلسفۀ شکیبایی / موسی اکرمی
طرحی از فلسفۀ شکیبایی موسی اکرمی ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات ، شمارۀ 178-179، اسفند 1403 و فروردین 1404، صص.
❤3
⏪طرحی از فلسفۀ شکیبایی
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
✅بخش دوم
ب) بنیاد شناختشناختی در فلسفۀ شکیبایی
از بُعد شناختشناختی، شکیبایی با توانایی ذهنی نیرومند در دریافت و پردازش درست اطلاعات برای رویارویی با چالشها پیوند دارد. مهمترین نگرشها در این باره عبارتاند از:
ب-۱) پیوند میان شکیبایی و عقلانیت، از عقلانیت نظری تا عقلانیت عملی:
شکیبایی در اندیشهورزی به صورت تأمل شکیبایانه نهتها آدمی را به درک ژرفتری از حقیقت میرساند، بلکه انسان را در شناخت محدودیتها و پذیرش آنها چونان بخشی از واقعیت شرایط زیست که باید یا با آن ساخت یا آن را به گونهای مطلوب تغییر داد توانایی میبخشد به گونهای که معمولاً تصمیمگیریهای همراه با شکیبایی نتایج بهتری در پی دارند؛
ب-۲) پیوند میان شکیبایی و خودشناسی:
در روانشناسی اخلاقی، شکیبایی با خودآگاهی انسانها و شناخت احساسات خود پیوند دارد. کسی که نسبت به خود شناخت بیشتری دارد، بهتر میتواند شکیبایی در پیش گیرد و هر گونه هیجان خود را مدیریت کند؛ همچنین میتوان پذیرفت که انسان شکیبا بهتر میتواند به خود توجه و در خود ژرفنگری کند و خود را بشناسد.
پ) بنیاد روششناختی در فلسفۀ شکیبایی
با چندین روش میتوان شکیبایی را در خود پرورش داد یا شکیبایی را به درستی به کار بست. روشهای فهم نظری شکیبایی و پرورش آن عبارتند از:
پ-۱) روشهای آموزشی:
مطالعۀ آثار فیلسوفان اخلاق و اندیشهورزان حوزۀ اخلاق فردی و اجتماعی برای فهم رویکرد آنان به شکیبایی، دریافت آن از شیکیبایی، و جایگاه شکیبایی در سامانۀ فلسفۀ اخلاق آنان در چرچوب عام فضیلتها و ارزشهای اخلاقی؛
پ-۲) روشهای فلسفی:
اندیشهورزی فلسفی در تحلیل منطقی شرایط، درک و پذیرش تفاوتها و محدودیتها، و پرورش اندیشهورزی انتقادی برای تصمیمگیریهای درستتر و پایدارتر؛
پ-۳) روشهای روانشناختی:
یادگیری و تمرین و کاربست فنونی در تقویت شکیبایی در موقعیتهای روزمره و برنامههای کلان از راه مطالعه و یا مراقبه یا دیگر فنون روانشناختی برای افزایش تابآوری در رویارویی با دشواریهای گوناگون، تمرین مهار هیجان، و پذیرش احتمال و واقعیت بروز مانع و دشواری بر سر راه کنشهای فردی و گروهی چه در سطح زندگی روزمره و چه در سطح کنشگریهای کلان و درازمدت راهبردی.
پ-۴) روشهای اجتماعی:
برنامهریزیهای درخور از سطح خانواده تا جامعه برای آموزش رواداری نهادینه در جوامع به گونهای که نهادهای ذیربط مدنی و معنوی و فرهنگی شکیبایی را چونان یک ارزش اجتماعی در میان شهروندان تشویق کنند و رواج دهند.
ت) بنیاد ارزششناختی در فلسفۀ شکیبایی
در هر فلسفۀ اخلاق هنجارینی علیالاصول شکیبایی یکی از ارزشهای بنیادین اخلاقی است. میتوان نشان داد که در هر یک از سه دبستان برجستۀ فلسفۀ اخلاق – یعنی اخلاق فضیلتگرا، اخلاق وظیفهگرا، و اخلاق پیامدگرا – شکیبایی گونهای فضیلت اخلاقی است که در چارچوب اصول آن دبستانها به اهداف اخلاقی یاری میرساند. در هر دبستانی شیکیبایی با گونهای نکوداشت کرامت انسانی پیوند دارد.
در فلسفۀ سیاسی نیز میتوان شکیبایی را یک ارزش سیاسی در رفتار شهروندان تلقی کرد که به پدیدایی و نگهداشت رواداری، خشونتپرهیزی، روابط دموکراتیک، و همزیستی مسالمتآمیز یاری میرساند.
در روابط اجتماعی، شکیبایی در برابر دیگران فزون بر یاری رسانی به احترام در برابر دیگران، مایۀ بازداری انسان از واکنش هیجانی و رفتار نادرست با دیگران است.
۳. نگاهی به تاریخچۀ فلسفۀ شکیبایی
رگههائی برجسته یا کمرنگ از فلسفۀ شکیبایی را میتوان در بسیاری از سنتهای فلسفی برخوردار از فلسفۀ اخلاق، از چین باستان و ایران باستان و یونان باستان تا امروز، ردیابی و بازشناسی کرد، چنان که به گونهای مشخص در تاریخ فلسفه میتوان به فلسفههای کنفوسیوس، ارسطو، رواقیگری، اسپینوزا، کانت، و جان لاک و شماری از فیلسوفان مدرن و پسامدرن توجه داد.
نظر به همدلی ویژهای که من با فلسفۀ #اخلاق_فضیلتگرای ارسطویی و همچنین فلسفۀ اخلاق وظیفهگرای کانتی دارم، نگاهی کوتاه به شکیبایی در این دو فلسفۀ اخلاق میاندازم.
بخش یکم
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در:
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
✅بخش دوم
ب) بنیاد شناختشناختی در فلسفۀ شکیبایی
از بُعد شناختشناختی، شکیبایی با توانایی ذهنی نیرومند در دریافت و پردازش درست اطلاعات برای رویارویی با چالشها پیوند دارد. مهمترین نگرشها در این باره عبارتاند از:
ب-۱) پیوند میان شکیبایی و عقلانیت، از عقلانیت نظری تا عقلانیت عملی:
شکیبایی در اندیشهورزی به صورت تأمل شکیبایانه نهتها آدمی را به درک ژرفتری از حقیقت میرساند، بلکه انسان را در شناخت محدودیتها و پذیرش آنها چونان بخشی از واقعیت شرایط زیست که باید یا با آن ساخت یا آن را به گونهای مطلوب تغییر داد توانایی میبخشد به گونهای که معمولاً تصمیمگیریهای همراه با شکیبایی نتایج بهتری در پی دارند؛
ب-۲) پیوند میان شکیبایی و خودشناسی:
در روانشناسی اخلاقی، شکیبایی با خودآگاهی انسانها و شناخت احساسات خود پیوند دارد. کسی که نسبت به خود شناخت بیشتری دارد، بهتر میتواند شکیبایی در پیش گیرد و هر گونه هیجان خود را مدیریت کند؛ همچنین میتوان پذیرفت که انسان شکیبا بهتر میتواند به خود توجه و در خود ژرفنگری کند و خود را بشناسد.
پ) بنیاد روششناختی در فلسفۀ شکیبایی
با چندین روش میتوان شکیبایی را در خود پرورش داد یا شکیبایی را به درستی به کار بست. روشهای فهم نظری شکیبایی و پرورش آن عبارتند از:
پ-۱) روشهای آموزشی:
مطالعۀ آثار فیلسوفان اخلاق و اندیشهورزان حوزۀ اخلاق فردی و اجتماعی برای فهم رویکرد آنان به شکیبایی، دریافت آن از شیکیبایی، و جایگاه شکیبایی در سامانۀ فلسفۀ اخلاق آنان در چرچوب عام فضیلتها و ارزشهای اخلاقی؛
پ-۲) روشهای فلسفی:
اندیشهورزی فلسفی در تحلیل منطقی شرایط، درک و پذیرش تفاوتها و محدودیتها، و پرورش اندیشهورزی انتقادی برای تصمیمگیریهای درستتر و پایدارتر؛
پ-۳) روشهای روانشناختی:
یادگیری و تمرین و کاربست فنونی در تقویت شکیبایی در موقعیتهای روزمره و برنامههای کلان از راه مطالعه و یا مراقبه یا دیگر فنون روانشناختی برای افزایش تابآوری در رویارویی با دشواریهای گوناگون، تمرین مهار هیجان، و پذیرش احتمال و واقعیت بروز مانع و دشواری بر سر راه کنشهای فردی و گروهی چه در سطح زندگی روزمره و چه در سطح کنشگریهای کلان و درازمدت راهبردی.
پ-۴) روشهای اجتماعی:
برنامهریزیهای درخور از سطح خانواده تا جامعه برای آموزش رواداری نهادینه در جوامع به گونهای که نهادهای ذیربط مدنی و معنوی و فرهنگی شکیبایی را چونان یک ارزش اجتماعی در میان شهروندان تشویق کنند و رواج دهند.
ت) بنیاد ارزششناختی در فلسفۀ شکیبایی
در هر فلسفۀ اخلاق هنجارینی علیالاصول شکیبایی یکی از ارزشهای بنیادین اخلاقی است. میتوان نشان داد که در هر یک از سه دبستان برجستۀ فلسفۀ اخلاق – یعنی اخلاق فضیلتگرا، اخلاق وظیفهگرا، و اخلاق پیامدگرا – شکیبایی گونهای فضیلت اخلاقی است که در چارچوب اصول آن دبستانها به اهداف اخلاقی یاری میرساند. در هر دبستانی شیکیبایی با گونهای نکوداشت کرامت انسانی پیوند دارد.
در فلسفۀ سیاسی نیز میتوان شکیبایی را یک ارزش سیاسی در رفتار شهروندان تلقی کرد که به پدیدایی و نگهداشت رواداری، خشونتپرهیزی، روابط دموکراتیک، و همزیستی مسالمتآمیز یاری میرساند.
در روابط اجتماعی، شکیبایی در برابر دیگران فزون بر یاری رسانی به احترام در برابر دیگران، مایۀ بازداری انسان از واکنش هیجانی و رفتار نادرست با دیگران است.
۳. نگاهی به تاریخچۀ فلسفۀ شکیبایی
رگههائی برجسته یا کمرنگ از فلسفۀ شکیبایی را میتوان در بسیاری از سنتهای فلسفی برخوردار از فلسفۀ اخلاق، از چین باستان و ایران باستان و یونان باستان تا امروز، ردیابی و بازشناسی کرد، چنان که به گونهای مشخص در تاریخ فلسفه میتوان به فلسفههای کنفوسیوس، ارسطو، رواقیگری، اسپینوزا، کانت، و جان لاک و شماری از فیلسوفان مدرن و پسامدرن توجه داد.
نظر به همدلی ویژهای که من با فلسفۀ #اخلاق_فضیلتگرای ارسطویی و همچنین فلسفۀ اخلاق وظیفهگرای کانتی دارم، نگاهی کوتاه به شکیبایی در این دو فلسفۀ اخلاق میاندازم.
بخش یکم
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در:
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
M.Akrami/موسیاکرمی: ازتعبیرتاتغییرجهان
طرحی از فلسفۀ شکیبایی / موسی اکرمی
طرحی از فلسفۀ شکیبایی موسی اکرمی ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات ، شمارۀ 178-179، اسفند 1403 و فروردین 1404، صص.
❤2
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
https://www.aparat.com/v/lapm8w8
*⃣فریاد
خانهام آتش گرفتهست ، آتشی جانسوز
هر طرف میسوزد این آتش
پردهها و فرشها را، تارشان با پود
من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خندههایم تلخ
و خروش گریهام ناشاد
از دورن خستهی سوزان
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
خانهام آتش گرفتهست ، آتشی بیرحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهائی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بیساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههائی را که پروردم بهدشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو میدوم
گریان ازین بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان،
که میداند که بود من شود نابود.
خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر میکنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
#بندرعباس_تسلیت
#ایران_تسلیت
#مهدی_اخوان_ثالث
✅تسلیت صمیمانه به پیشگاه خانوادههای مصیبتدیده،
همهی مردمان آسیبدیده و داغدار محلی
و
همهی ایران
موسی اکرمی
https://www.aparat.com/v/lapm8w8
*⃣فریاد
خانهام آتش گرفتهست ، آتشی جانسوز
هر طرف میسوزد این آتش
پردهها و فرشها را، تارشان با پود
من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خندههایم تلخ
و خروش گریهام ناشاد
از دورن خستهی سوزان
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
خانهام آتش گرفتهست ، آتشی بیرحم
همچنان میسوزد این آتش
نقشهائی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بیساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههائی را که پروردم بهدشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد
دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو میدوم
گریان ازین بیداد
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را میکنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان،
که میداند که بود من شود نابود.
خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر میکنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
#بندرعباس_تسلیت
#ایران_تسلیت
#مهدی_اخوان_ثالث
✅تسلیت صمیمانه به پیشگاه خانوادههای مصیبتدیده،
همهی مردمان آسیبدیده و داغدار محلی
و
همهی ایران
موسی اکرمی
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
خانهام آتش گرفته است - مهدی اخوان ثالث | ناامیدی و اعتراض به شرایط جامعه
شعر و صدا: مهدی اخوان ثالث(م.امید)
موسیقی: مجید درخشانی
=================
شعر «خانهام آتش گرفته است» از مهدی اخوان ثالث یکی از تأثیرگذارترین اشعار اجتماعی و اعتراضی اوست که با زبانی استعاری و حماسی، وضعیت جامعهای رو به نابودی را به تصویر میکشد. در این…
موسیقی: مجید درخشانی
=================
شعر «خانهام آتش گرفته است» از مهدی اخوان ثالث یکی از تأثیرگذارترین اشعار اجتماعی و اعتراضی اوست که با زبانی استعاری و حماسی، وضعیت جامعهای رو به نابودی را به تصویر میکشد. در این…
👍5
⏪طرحی از فلسفۀ شکیبایی
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
✅بخش سوم
۱) شکیبایی در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای ارسطویی
در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای #ارسطو، خویشتنداری در کنار دانایی و دلیری و دادگری یکی از چهار فضیلت بزرگ است. شکیبایی - چونان ویژگیای که نه امری فطری بلکه برآمده از خوگیری با تمرین و تکرار است - یکی از بخشها یا جلوههای خویشتنداری و مهار احساسات که به رشد شخصیتی و تعالی اخلاقی فرد انسانی یاری میرساند.
شکیبایی، همانند هر فضیلت دیگر، میانۀ دو رذیلت است.
دو رذیلتی که در برابر شکیبایی چونان دو حد افراط و تفریط عمل میکنند عبارتند از:
الف) افراط در ناخویشتنداری یا ناشکیبایی
این افراط همراه با خشم، تندخویی، اضطراب، و بیمهاری هیجانها که بهشکل واکنشهای پرخاشگرانه در برابر دیگران یا بیثباتی هیجانی در برابر دشواریها پدیدار میشود؛
ب) تفریط در شکیبایی
این تفریط به صورت بیتفاوتی، انفعال، سستی و تسلیم در برابر دشواریها و پرهیز از هر گونه کوشش برای تغییر شرایط پدیدار میگردد.
فرد شکیبا این ویژگی را در خود پرورش داده تا با خویشتنداری و خردورزی بهترین روش ایستادگی در برابر دشواریها را بیابد و به کار بندد. آشکار است شکیبایی چونان جلوهای از خویشتنداری با دانایی و دلیری و دادگری پیوند دارد و در راه دستیابی به برترین خیر یا خوشبختی راستین یاریرسان انسان است.
۲) شکیبایی در فلسفۀ اخلاق وظیفهگرای کانتی
در اخلاق وظیفهگرای #کانت، شکیبایی نسبت به خود انسان و دیگران یک وظیفۀ فضیلتمندانۀ اخلاقی برای رعایت اصول عدالت و احترام به دیگران است که نه نتیجۀ خوگرفتگی بلکه یک تکلیف اخلاقی برآمده از اصل خودآیینی عقل عملی و فرمان مطلق است که اط ضرورت و کلیت برخوردار است و در چارچوب یک قاعدۀ عام اخلاقی درک شود.
بر پایۀ اصل #فرمان_مطلق یا #قاعدۀ_زرین_اخلاقی در فلسفۀ عملی کانت هر قاعدۀ اخلاقی باید از تعمیمپذیری همگانی و جهانروا برخوردار باشد. ازاینرو میتوان شکیبایی را در قاعدۀ زرین رفتاری گنجاند: «چنان شکیبا باش که شکیبایی تو بتواند به قانونی همگانی تبدیل گردد که هر انسانی موظف باشد چنان رفتار کند.» آشکار است که هر گونه دوری از شکیبایی چونان یک اصل اخلاقی در اخلاق عملی، به صورت جلوهای از تندخویی یا تسلیمطلبی اگر به قاعدۀ رفتار همگانی تبدیل شود نظم اجتماعی فرومیپاشد.
در فلسفۀ اخلاق کانت شکیبایی هم نسبت به دیگران ضروری است هم نسبت به دیگران، چنانکه هر گونه رفتار دور از نکوداشت کرامت انسانی و احترام به دیگران دوریگزینی از اصل تلقی دیگر انسانها چونان غایت فی نفسه خواهد بود.
۴. سنجشی میان شکیبایی در دو فلسفۀ اخلاق
سخن خود را با سنجشی کوتاه میان نگرش دو فلسفۀ اخلاق فضیلتگرا و وظیفهگرا به پایان میبرم. همان گونه که نوشته شد شکیبایی در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای ارسطویی جلوهای از فضیلت خویشتنداری به صورت یک ویژگی روانی اکتسابی است که باید با تمرین و عقلانیت در انسان پدید آید. این نگرش که پرورش و رشد فردی از راه آموزش و تمرین و خوگیری را برجسته میسازد با رویکردهای روانشناختی معاصر سازگار است. ولی نظر به این که ارسطو در روانشناسی فلسفی خود مبنای دقیق عقلی برای استنتاج و معیار عینی برای ارزیابی شکیبایی به دست نمیدهد این مفهوم نیز همانند دیگر مفاهیم اخلاقی یا فضیلتهای روان از ابهامهائی برخوردار است مگر این که بکوشیم تا با ایجاد پیوند میان اخلاق ارسطویی و اخلاق اسپینوزایی این نقطۀ ضعف را از میان ببریم.
همچنین نوشته شد که در اخلاق وظیفهگرای کانتی شکیبایی را باید همچون یک تکلیف اخلاقی برآمده از فرمان مطلق، بدون توجه به احساسات شخصی و همچنین پیامد کنش یا واکنش دانست.
فرمان مطلق یا قاعدۀ زرین اخلاق آن اصل بنیادینی است که هم خاستگاه هم معیار تکلیفی چون شکیبایی است. این اصل، که خلأ موجود در اخلاق فضیلتگرا را پر میکند ضرورت و کلیت را، رها از وابستگی به موقعیت یا پیامد، به چنین تکلیفی تسری میدهد و کنش و واکنش انسان را، در پیوند با خودآیینی و کرامت او، مقبولیت میبخشد.
آنچه میتواند کاستی چنین فلسفۀ اخلاقی تلقی شود استقلال کنش و واکنش انسان از احساسات و انگیزههای او از یک سو، و انعطافناپذیری اصل تکلیف اخلاقی حتّا در موقعیتهای بس دشواری است که شاید عمل به تکلیف به بهای جان کنشگر و دیگران روی دهد.
بخش یکم
بخش دوم
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
◀️موسی اکرمی
ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۷۸-۱۷۹، اسفند ۱۴۰۳ و فروردین ، صص. ۱۸-۱۹
✅بخش سوم
۱) شکیبایی در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای ارسطویی
در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای #ارسطو، خویشتنداری در کنار دانایی و دلیری و دادگری یکی از چهار فضیلت بزرگ است. شکیبایی - چونان ویژگیای که نه امری فطری بلکه برآمده از خوگیری با تمرین و تکرار است - یکی از بخشها یا جلوههای خویشتنداری و مهار احساسات که به رشد شخصیتی و تعالی اخلاقی فرد انسانی یاری میرساند.
شکیبایی، همانند هر فضیلت دیگر، میانۀ دو رذیلت است.
دو رذیلتی که در برابر شکیبایی چونان دو حد افراط و تفریط عمل میکنند عبارتند از:
الف) افراط در ناخویشتنداری یا ناشکیبایی
این افراط همراه با خشم، تندخویی، اضطراب، و بیمهاری هیجانها که بهشکل واکنشهای پرخاشگرانه در برابر دیگران یا بیثباتی هیجانی در برابر دشواریها پدیدار میشود؛
ب) تفریط در شکیبایی
این تفریط به صورت بیتفاوتی، انفعال، سستی و تسلیم در برابر دشواریها و پرهیز از هر گونه کوشش برای تغییر شرایط پدیدار میگردد.
فرد شکیبا این ویژگی را در خود پرورش داده تا با خویشتنداری و خردورزی بهترین روش ایستادگی در برابر دشواریها را بیابد و به کار بندد. آشکار است شکیبایی چونان جلوهای از خویشتنداری با دانایی و دلیری و دادگری پیوند دارد و در راه دستیابی به برترین خیر یا خوشبختی راستین یاریرسان انسان است.
۲) شکیبایی در فلسفۀ اخلاق وظیفهگرای کانتی
در اخلاق وظیفهگرای #کانت، شکیبایی نسبت به خود انسان و دیگران یک وظیفۀ فضیلتمندانۀ اخلاقی برای رعایت اصول عدالت و احترام به دیگران است که نه نتیجۀ خوگرفتگی بلکه یک تکلیف اخلاقی برآمده از اصل خودآیینی عقل عملی و فرمان مطلق است که اط ضرورت و کلیت برخوردار است و در چارچوب یک قاعدۀ عام اخلاقی درک شود.
بر پایۀ اصل #فرمان_مطلق یا #قاعدۀ_زرین_اخلاقی در فلسفۀ عملی کانت هر قاعدۀ اخلاقی باید از تعمیمپذیری همگانی و جهانروا برخوردار باشد. ازاینرو میتوان شکیبایی را در قاعدۀ زرین رفتاری گنجاند: «چنان شکیبا باش که شکیبایی تو بتواند به قانونی همگانی تبدیل گردد که هر انسانی موظف باشد چنان رفتار کند.» آشکار است که هر گونه دوری از شکیبایی چونان یک اصل اخلاقی در اخلاق عملی، به صورت جلوهای از تندخویی یا تسلیمطلبی اگر به قاعدۀ رفتار همگانی تبدیل شود نظم اجتماعی فرومیپاشد.
در فلسفۀ اخلاق کانت شکیبایی هم نسبت به دیگران ضروری است هم نسبت به دیگران، چنانکه هر گونه رفتار دور از نکوداشت کرامت انسانی و احترام به دیگران دوریگزینی از اصل تلقی دیگر انسانها چونان غایت فی نفسه خواهد بود.
۴. سنجشی میان شکیبایی در دو فلسفۀ اخلاق
سخن خود را با سنجشی کوتاه میان نگرش دو فلسفۀ اخلاق فضیلتگرا و وظیفهگرا به پایان میبرم. همان گونه که نوشته شد شکیبایی در فلسفۀ اخلاق فضیلتگرای ارسطویی جلوهای از فضیلت خویشتنداری به صورت یک ویژگی روانی اکتسابی است که باید با تمرین و عقلانیت در انسان پدید آید. این نگرش که پرورش و رشد فردی از راه آموزش و تمرین و خوگیری را برجسته میسازد با رویکردهای روانشناختی معاصر سازگار است. ولی نظر به این که ارسطو در روانشناسی فلسفی خود مبنای دقیق عقلی برای استنتاج و معیار عینی برای ارزیابی شکیبایی به دست نمیدهد این مفهوم نیز همانند دیگر مفاهیم اخلاقی یا فضیلتهای روان از ابهامهائی برخوردار است مگر این که بکوشیم تا با ایجاد پیوند میان اخلاق ارسطویی و اخلاق اسپینوزایی این نقطۀ ضعف را از میان ببریم.
همچنین نوشته شد که در اخلاق وظیفهگرای کانتی شکیبایی را باید همچون یک تکلیف اخلاقی برآمده از فرمان مطلق، بدون توجه به احساسات شخصی و همچنین پیامد کنش یا واکنش دانست.
فرمان مطلق یا قاعدۀ زرین اخلاق آن اصل بنیادینی است که هم خاستگاه هم معیار تکلیفی چون شکیبایی است. این اصل، که خلأ موجود در اخلاق فضیلتگرا را پر میکند ضرورت و کلیت را، رها از وابستگی به موقعیت یا پیامد، به چنین تکلیفی تسری میدهد و کنش و واکنش انسان را، در پیوند با خودآیینی و کرامت او، مقبولیت میبخشد.
آنچه میتواند کاستی چنین فلسفۀ اخلاقی تلقی شود استقلال کنش و واکنش انسان از احساسات و انگیزههای او از یک سو، و انعطافناپذیری اصل تکلیف اخلاقی حتّا در موقعیتهای بس دشواری است که شاید عمل به تکلیف به بهای جان کنشگر و دیگران روی دهد.
بخش یکم
بخش دوم
#فلسفه_شکیبایی
#موسی_اکرمی
متن کامل در
https://musaakrami.blogfa.com/post/331
M.Akrami/موسیاکرمی: ازتعبیرتاتغییرجهان
طرحی از فلسفۀ شکیبایی / موسی اکرمی
طرحی از فلسفۀ شکیبایی موسی اکرمی ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی، و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات ، شمارۀ 178-179، اسفند 1403 و فروردین 1404، صص.
👍2
⏪نامهای به مسئولان ذیربط کشور در بارۀ حادثۀ فاجعهبار انفجار در محوطۀ اسکلۀ شهید رجایی بندرعباس
با سلام و احترام؛
اینجانب، در جایگاه یک دانشگاهی دغدغهمند نسبت به سرنوشت هممیهنان و کشور خود، با نهایت اندوه و نگرانی نسبت به وقوع حادثۀ فاجعهبار اخیر در محوطه اسکله شهید رجایی در بندرعباس ـ در تاریخ ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ ـ که خسارات سنگین جانی و مالی بر کشور تحمیل کرده است، بر خود فرض میدانم از سر مسئولیتپذیری شغلی، اجتماعی و ملی نکات و خواستههائی را مطرح کنم.
پیش از هر چیز باید پذیرفت و اذعان کرد که این حادثۀ فاجعهبار در یکی از حساسترین و استراتژیکترین بنادر کشور، فزون بر هزینههای مادی بسیار، روان جامعه را نیز عمیقاً جریحهدار ساخته است.
آنچه در این میان بر نگرانی میافزاید، ناروشنی واقعیت آنچه روی داده و سکوت یا ابهامآمیزی مواضع رسمی در برابر پرسشهای طبیعی افکار عمومی است؛ پرسشهائی که نه تنها از سر کنجکاوی، بلکه از سر حق طبیعی مردم برای دانستن و نظارت بر سرنوشت خود مطرح میشوند.
بر این پایه، انتظار میرود که مسئولان ذیربط کشور، با نهایت شفافیت، مسئولیتپذیری، و پایبندی به قوانین و اصول انصاف و عدالت، به اقدامات زیر اهتمام ورزند:
۱. شناسایی دقیق و سریع مقصران داخلی یا خارجی:
فرایند تحقیق و بررسی باید مستقل، بیطرفانه و کارشناسانه انجام شود، بی آنکه مصالح گروهی، جناحی یا مصلحتاندیشیهای مقطعی مانع از دستیابی به حقیقت گردند.
۲. اطلاعرسانی صادقانه و شفاف به مردم:
افکار عمومی شایستهی آگاهی از واقعیتهایند. پوشاندن حقایق یا تأخیر در اعلام حقایق، نه تنها اعتماد عمومی را میفرساید، بلکه زمینهساز تشدید شایعات و تضعیف سرمایهی اجتماعی خواهد شد.
۳. معرفی و محاکمۀ مقصران داخلی:
در صورت احراز قصور یا تقصیر هر نهاد یا فردی ـ اعم از حقیقی یا حقوقی ـ ضروری است آنان بدون ملاحظهی مقام یا جایگاه، به مراجع قضایی صالح معرفی و پاسخگو شوند.
۴. معرفی کشورهای خارجی مقصر (در صورت وجود) به مجامع بینالمللی:
چنانچه در این فاجعه ردپای عوامل یا کشورهای خارجی احراز گردد، وظیفهی ملی و بینالمللی ما ایجاب میکند این موضوع در مجامع جهانی مطرح شده و اقدامات حقوقی و دیپلماتیک لازم برای احقاق حقوق ایران انجام گیرد.
۵. طراحی و اجرای تمهیدات پیشگیرانه:
باید با اتخاذ تدابیر فوری و بلندمدت، زمینهی تکرار چنین فجایعی برچیده شود؛ از بازنگری در ساختارهای ایمنی و نظارتی گرفته تا ارتقاء شفافیت مدیریتی و پاسخگویی نهادی.
اینجانب با احساس ژرف تعهد ملی و دانشگاهی، ضمن عرض تسلیت به پیشگاه خانوادههای داغدار، این خواستهها را از سر دلسوزی برای این سرزمین، هممیهنان، و آیندهی این ملت شریف بیان میکنم.
امیدوارم مسئولان کشور با درک شرایط حساس موجود، با رویکردی مسئولانه، خردمندانه و شفاف به این فاجعهی تلخ رسیدگی کرده و اعتماد و امید را در جامعه بازسازی نمایند.
با تجدید احترام و آرزوی موفقیت در خدمت به ملت ایران
موسی اکرمی
هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
با سلام و احترام؛
اینجانب، در جایگاه یک دانشگاهی دغدغهمند نسبت به سرنوشت هممیهنان و کشور خود، با نهایت اندوه و نگرانی نسبت به وقوع حادثۀ فاجعهبار اخیر در محوطه اسکله شهید رجایی در بندرعباس ـ در تاریخ ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ ـ که خسارات سنگین جانی و مالی بر کشور تحمیل کرده است، بر خود فرض میدانم از سر مسئولیتپذیری شغلی، اجتماعی و ملی نکات و خواستههائی را مطرح کنم.
پیش از هر چیز باید پذیرفت و اذعان کرد که این حادثۀ فاجعهبار در یکی از حساسترین و استراتژیکترین بنادر کشور، فزون بر هزینههای مادی بسیار، روان جامعه را نیز عمیقاً جریحهدار ساخته است.
آنچه در این میان بر نگرانی میافزاید، ناروشنی واقعیت آنچه روی داده و سکوت یا ابهامآمیزی مواضع رسمی در برابر پرسشهای طبیعی افکار عمومی است؛ پرسشهائی که نه تنها از سر کنجکاوی، بلکه از سر حق طبیعی مردم برای دانستن و نظارت بر سرنوشت خود مطرح میشوند.
بر این پایه، انتظار میرود که مسئولان ذیربط کشور، با نهایت شفافیت، مسئولیتپذیری، و پایبندی به قوانین و اصول انصاف و عدالت، به اقدامات زیر اهتمام ورزند:
۱. شناسایی دقیق و سریع مقصران داخلی یا خارجی:
فرایند تحقیق و بررسی باید مستقل، بیطرفانه و کارشناسانه انجام شود، بی آنکه مصالح گروهی، جناحی یا مصلحتاندیشیهای مقطعی مانع از دستیابی به حقیقت گردند.
۲. اطلاعرسانی صادقانه و شفاف به مردم:
افکار عمومی شایستهی آگاهی از واقعیتهایند. پوشاندن حقایق یا تأخیر در اعلام حقایق، نه تنها اعتماد عمومی را میفرساید، بلکه زمینهساز تشدید شایعات و تضعیف سرمایهی اجتماعی خواهد شد.
۳. معرفی و محاکمۀ مقصران داخلی:
در صورت احراز قصور یا تقصیر هر نهاد یا فردی ـ اعم از حقیقی یا حقوقی ـ ضروری است آنان بدون ملاحظهی مقام یا جایگاه، به مراجع قضایی صالح معرفی و پاسخگو شوند.
۴. معرفی کشورهای خارجی مقصر (در صورت وجود) به مجامع بینالمللی:
چنانچه در این فاجعه ردپای عوامل یا کشورهای خارجی احراز گردد، وظیفهی ملی و بینالمللی ما ایجاب میکند این موضوع در مجامع جهانی مطرح شده و اقدامات حقوقی و دیپلماتیک لازم برای احقاق حقوق ایران انجام گیرد.
۵. طراحی و اجرای تمهیدات پیشگیرانه:
باید با اتخاذ تدابیر فوری و بلندمدت، زمینهی تکرار چنین فجایعی برچیده شود؛ از بازنگری در ساختارهای ایمنی و نظارتی گرفته تا ارتقاء شفافیت مدیریتی و پاسخگویی نهادی.
اینجانب با احساس ژرف تعهد ملی و دانشگاهی، ضمن عرض تسلیت به پیشگاه خانوادههای داغدار، این خواستهها را از سر دلسوزی برای این سرزمین، هممیهنان، و آیندهی این ملت شریف بیان میکنم.
امیدوارم مسئولان کشور با درک شرایط حساس موجود، با رویکردی مسئولانه، خردمندانه و شفاف به این فاجعهی تلخ رسیدگی کرده و اعتماد و امید را در جامعه بازسازی نمایند.
با تجدید احترام و آرزوی موفقیت در خدمت به ملت ایران
موسی اکرمی
هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
👍7❤3👌1
⏪هوش مصنوعی: خادم دانا یا فرمانروای آینده؟
◀️موسی اکرمی
✅بخش یکم از سه بخش
اینجا از بیان تاریخچۀ هوش مصنوعی، و بهویژه نقش پیشروانۀ فیلسوفانی چون #هابز و #لایبنیتس و #هیوم و #کانت تا زمینهسازی فیلسوفان تحلیلی پرهیز میکنم و بر چند نکتۀ مهم متمرکز میشوم، که گفتهها و ناگفتههای شمار زیادی از شرکتکنندگان در این گونه برنامهها و مخاطبان آنهایند.
هوش مصنوعی (هومص) در معنای بنیادین خود، عبارت است از سامانههای مصنوعی که توانایی انجام وظایفی را دارند که در انسان به کارکردهای شناختی (مانند استدلال، یادگیری، تصمیمگیری، حل مسئله) نسبت داده میشوند. در فلسفۀ علم امروز، و بهویژه در فلسفۀ هوش مصنوعی، بحث بر سر آن است که آیا هوش مصنوعی تنها تجلی یک الگوی محاسباتی (بر پایۀ نگرش هابز و بسیاری از فیلسوفان هوش مصنوعی) است یا میتواند نوعی اجراکنندۀ فرآیند شناختی راستین، از تعریف سقراط-افلاطون تا فلسفۀ تحلیلی امروزین، باشد.
از دیدگاه ماتریالیسم رایانشی (مانند نظریۀ رایانش ذهنی، که پیشینهی آن به نظر #هابز در بارهی تفکر و کوشش #لایبنیتس برای ساختن گونهای ماشین تفکر منطقی میرسد)، هومص را میتوان همچون ذهنهای مصنوعی در نظر گرفت. با هر نگرشی هومص تا اطلاع ثانوی صرفاً شبیهساز فرایندهای ذهنی است بی آنکه، از دید پدیدارشناختی، واجد "زیست درونی" (inner life) یا آگاهی باشد.
برای هومص چونان ذهن مصنوعی میتوان ویژگیهای زیر را برای آن برشمرد:
۱.شبیهسازی، نه آگاهی
هوش مصنوعی، آن گونه که امروز وجود دارد، شبیهسازی رفتارهای هوشمندانه است، نه تجلی آگاهی واقعی. سامانههای هوش مصنوعی دادهها را پردازش کرده و بر پایۀ الگوهای آموختهشده پاسخهائی تولید میکنند، بی آنکه از آگاهی یا تجربهای ذهنی برخوردار باشند.
۲.تشخیص الگو و پیشبینی
هوش مصنوعی مدرن در شناسایی الگوهای پیچیده در دادهها و پیشبینی نتایج، مهارت بالائی دارد. این سامانهها جهان را به معنایی که انسانها درک میکنند، نمیفهمند؛ بلکه بر پایه همبستگیهای آماری روابط و نتایج را حدس میزنند.
۳.فقدان نیتمندی
هوش مصنوعی فاقد نیتمندی (یا قصدیت، یا رویآورندگی یا حیث التفاتی: intentionality) - یعنی جهتگیری اندیشه به سوی معنا، هدف یا مقصود - است. هر «هدف» یا «مقصودی» که در ظاهر برای هومص به نظر میرسد، چیزی است که از بیرون برنامهریزی شده یا از طریق فرآیندهای بهینهسازی عددی پدید آمده است، نه از تمایلات درونی.
۴.خلاقیت وابسته
اگرچه هوش مصنوعی میتواند بروندادهائی به ظاهر خلاقانه پدید آورد (مانند آثار هنری، موسیقی یا نوشتار)، ولی این خلاقیت، برآمده از دادههائی است که از پیش به آن داده شدهاند. ماشینها عناصری را که در آموزش دریافت کردهاند ترکیب میکنند، بی آنکه بهراستی انگارهای اصیل، مانند آنچه از آگاهی انسانی برمیخیزد، پدید آورند.
۵.ابزار، نه عامل (دستکم – به گفتۀ سیاوش صفاریانپور - فعلآ)
هم اینک، هوش مصنوعی باید چونان ابزاری درک شود - ابزاری توانمند، ولی همچنان محدود و متکی به معماری و دادههائی که در اختیارش قرار داده شده است؛ نه چونان کارگزاری یا کنشگری مستقل.
۶.امکان ظهور ویژگیهای نوپدید
شماری از نظریهپردازان بر این باورند که در سطوح بالای پیچیدگی، شاید سامانههای هوش مصنوعی ویژگیهائی همانند شناخت یا ذهن از خود بروز دهند. با این حال، شواهد قاطعی وجود ندارد که نشان دهد معماریهای کنونی هومص در مسیر دستیابی به خودآگاهی واقعی هستند. در زیر جداگانه به این جستارها خواهم پرداخت.
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
✅بخش یکم از سه بخش
اشاره
. «#بنیاد_جایزۀ_چراغ» دعوت کرده بود در ضبط چهلمین پادکست «#فلسفۀ_علم» که از سوی دوستانم - #سیاوش_صفاریاپور، دکتر #پژمان_نوروزی و دکتر #امیرحسن_موسوی – با حضور جمعی از علاقهمندان در «خانۀ کارمان» اجرا میشد، شرکت کنم.
آن برنامه به بهانۀ رونمایی از کتاب «هوش مصنوعی: فلسفه، اخلاق، و جامعه»، مجموعۀ مقالههائی به انتخاب و ترجمۀ دکتر #ابوطالب_صفدری اختصاص داشت.
من با شوق بسیار در آن برنامه شرکت کردم و ضمن دیدار با شماری از دوستان عزیز نکتههای خوبی نیز آموختم.
از من نیز خواسته شد به کوتاهی نکاتی را بیان کنم.
برای من که حدود بیست و دو سال پیش درگیر نوشتن برنامۀ درسی «فلسفۀ هوش مصنوعی» در کارشناسی ارشد و دکتر ی فلسفۀ علم بودهام گفتنیها بسیار بودند و فرصت بسیار اندک.
ازاینرو بهتر دیدم در این یادداشت کوتاه شماری از دغدغهها و دیدگاههای خود پیرامون هوش مصنوعی را بیان کنم هر چند میکوشم بیشترین احتیاط و پرهیز از نگاه به آیندهای را داشته باشم که نشانههای غیرعادیای از آن سوسو میزنند - و البته شاید تنها سناریوهائی با احتمال تحقق بس اندک باشند.
من سخن گفتن مستوفا دربارهی هوش مصنوعی را به آینده میسپرم.
اینجا از بیان تاریخچۀ هوش مصنوعی، و بهویژه نقش پیشروانۀ فیلسوفانی چون #هابز و #لایبنیتس و #هیوم و #کانت تا زمینهسازی فیلسوفان تحلیلی پرهیز میکنم و بر چند نکتۀ مهم متمرکز میشوم، که گفتهها و ناگفتههای شمار زیادی از شرکتکنندگان در این گونه برنامهها و مخاطبان آنهایند.
۱) ماهیت هوش مصنوعی
هوش مصنوعی (هومص) در معنای بنیادین خود، عبارت است از سامانههای مصنوعی که توانایی انجام وظایفی را دارند که در انسان به کارکردهای شناختی (مانند استدلال، یادگیری، تصمیمگیری، حل مسئله) نسبت داده میشوند. در فلسفۀ علم امروز، و بهویژه در فلسفۀ هوش مصنوعی، بحث بر سر آن است که آیا هوش مصنوعی تنها تجلی یک الگوی محاسباتی (بر پایۀ نگرش هابز و بسیاری از فیلسوفان هوش مصنوعی) است یا میتواند نوعی اجراکنندۀ فرآیند شناختی راستین، از تعریف سقراط-افلاطون تا فلسفۀ تحلیلی امروزین، باشد.
از دیدگاه ماتریالیسم رایانشی (مانند نظریۀ رایانش ذهنی، که پیشینهی آن به نظر #هابز در بارهی تفکر و کوشش #لایبنیتس برای ساختن گونهای ماشین تفکر منطقی میرسد)، هومص را میتوان همچون ذهنهای مصنوعی در نظر گرفت. با هر نگرشی هومص تا اطلاع ثانوی صرفاً شبیهساز فرایندهای ذهنی است بی آنکه، از دید پدیدارشناختی، واجد "زیست درونی" (inner life) یا آگاهی باشد.
برای هومص چونان ذهن مصنوعی میتوان ویژگیهای زیر را برای آن برشمرد:
۱.شبیهسازی، نه آگاهی
هوش مصنوعی، آن گونه که امروز وجود دارد، شبیهسازی رفتارهای هوشمندانه است، نه تجلی آگاهی واقعی. سامانههای هوش مصنوعی دادهها را پردازش کرده و بر پایۀ الگوهای آموختهشده پاسخهائی تولید میکنند، بی آنکه از آگاهی یا تجربهای ذهنی برخوردار باشند.
۲.تشخیص الگو و پیشبینی
هوش مصنوعی مدرن در شناسایی الگوهای پیچیده در دادهها و پیشبینی نتایج، مهارت بالائی دارد. این سامانهها جهان را به معنایی که انسانها درک میکنند، نمیفهمند؛ بلکه بر پایه همبستگیهای آماری روابط و نتایج را حدس میزنند.
۳.فقدان نیتمندی
هوش مصنوعی فاقد نیتمندی (یا قصدیت، یا رویآورندگی یا حیث التفاتی: intentionality) - یعنی جهتگیری اندیشه به سوی معنا، هدف یا مقصود - است. هر «هدف» یا «مقصودی» که در ظاهر برای هومص به نظر میرسد، چیزی است که از بیرون برنامهریزی شده یا از طریق فرآیندهای بهینهسازی عددی پدید آمده است، نه از تمایلات درونی.
۴.خلاقیت وابسته
اگرچه هوش مصنوعی میتواند بروندادهائی به ظاهر خلاقانه پدید آورد (مانند آثار هنری، موسیقی یا نوشتار)، ولی این خلاقیت، برآمده از دادههائی است که از پیش به آن داده شدهاند. ماشینها عناصری را که در آموزش دریافت کردهاند ترکیب میکنند، بی آنکه بهراستی انگارهای اصیل، مانند آنچه از آگاهی انسانی برمیخیزد، پدید آورند.
۵.ابزار، نه عامل (دستکم – به گفتۀ سیاوش صفاریانپور - فعلآ)
هم اینک، هوش مصنوعی باید چونان ابزاری درک شود - ابزاری توانمند، ولی همچنان محدود و متکی به معماری و دادههائی که در اختیارش قرار داده شده است؛ نه چونان کارگزاری یا کنشگری مستقل.
۶.امکان ظهور ویژگیهای نوپدید
شماری از نظریهپردازان بر این باورند که در سطوح بالای پیچیدگی، شاید سامانههای هوش مصنوعی ویژگیهائی همانند شناخت یا ذهن از خود بروز دهند. با این حال، شواهد قاطعی وجود ندارد که نشان دهد معماریهای کنونی هومص در مسیر دستیابی به خودآگاهی واقعی هستند. در زیر جداگانه به این جستارها خواهم پرداخت.
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
⏪روز جهانی کارگر در ایران امروز: ضرورت بازاندیشی در مناسبات کار و عدالت اجتماعی
◀️موسی اکرمی
با تبریک فرا رسیدن روز جهانی کارگر، اول ماه مه، به همۀ کارگران و نمایندگان راستین آنان، و
اظهار تأسف چندباره از این که در آستانۀ روز جهانی کارگر شماری از کارگران (و دیگر هممیهنانمان) در اسکلۀ شهید رجائی بندر عباس قربانی مستقیم و نامستقیم مدیریت نادرست در سطوح گوناگون شدهاند،
باید گفت روز جهانی کارگر، صرفاً یک مناسبت تقویمی نیست، بلکه فرصتی است برای بازاندیشی در بارۀ نقش حیاتی نیروی کار در ساختار اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی جوامع.
در کشوری چون ایران، که درگیر بحرانهای گوناگون و پرشمار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و شغلی و زیستمحیطی و دیگر بحرانها است، پرداختن به مسائل کارگران، نه یک دغدغۀ فرعی و جانبی، بلکه یکی از بنیادینترین وظایف یک نظام حکمرانی عقلانی است که مدعی عدالت، توسعه و کرامت انسانی است.
۱. نقش کارگران در جامعه: ستون فقرات توسعه
کارگر در معنای گستردۀ کلمه، نه تنها کسی که در کارخانه یا کارگاه کار میکند، بلکه هر کسی است که نیروی کار خود را میفروشد تا ضمن امرار معاش به گونهای در بازتولید حیات اجتماعی و اقتصادی نقش داشته باشد. جامعهای که کارگر را صرفاً ابزاری در خدمت سرمایه یا سیاست ببیند، در حقیقت ستون فقرات خویش را نادیده گرفته است. بدون نیروی کار پویا، سالم و باانگیزه، هیچ برنامه توسعهای، حتی در سطح نظری، پیش نخواهد رفت.
۲. مشکلات کنونی کارگران در ایران: از فقر معیشتی تا بیثباتی شغلی
امروز، کارگران ایرانی با انبوهی از مشکلات جدی دست به گریباناند:
• تورم افسارگسیخته و کاهش قدرت خرید، در حالی که حداقل دستمزد، با وجود افزایش سالانه، از خط فقر فاصله چشمگیر دارد؛
• نبود امنیت شغلی، بهویژه در قراردادهای موقت و پیمانکاری؛
• نبود پوششهای اجتماعی مؤثر برای بیکاری، بیماری، بازنشستگی و از کارافتادگی؛
• سرکوب تشکلیابی و فقدان اتحادیههای مستقل که بتوانند نمایندگی واقعی خواستهها و نیازهای کارگران را برعهده بگیرند؛
• و از همه مهمتر، بیصدایی مزمن در فرایند تصمیمگیری کلان اقتصادی و اجتماعی.
در چنین فضایی، کارگر ایرانی نهتنها از مشارکت مثبت راستین در ساختن جامعه محروم است، بلکه در معرض استثمار مدرن و گاه خشونتهای گوناگون نیز قرار دارد.
۳. بحران تأمین اجتماعی: بدهیهای کلان، دخالتهای سیاسی، و تضعیف ساختاری
یکی از جنبههای نادیدهگرفتهشدۀ بحران کارگری در ایران، وضعیت نابسامان سازمان تأمین اجتماعی است. دولت نهتنها بدهیهای انباشتهشدهاش به این نهاد را سالهاست که پرداخت نکرده، بلکه با دخالتهای غیرکارشناسی و سیاسی در مدیریت آن، زمینهساز هدررفت منابع و حتی فساد در سرمایهگذاریهای این نهاد شده است. سازمانی که با پول کارگران شکل گرفته و از توان نهفتهی بسیار بالا برخوردار است، امروز در اثر این دخالتها، به یکی از ضعیفترین و ناکارآمدترین نظامهای بیمهای کشور تبدیل شده است؛ بهگونهای که بسیاری از بیمهشدگان از کیفیت پایین خدمات درمانی، ناکارآمدی در بازنشستگی، و بیثباتی در خدمات حمایتی گلهمندند. این روند، اگر اصلاح نشود، آینده میلیونها کارگر و بازنشسته را با تهدیدی جدی روبهرو خواهد کرد.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
◀️موسی اکرمی
با تبریک فرا رسیدن روز جهانی کارگر، اول ماه مه، به همۀ کارگران و نمایندگان راستین آنان، و
اظهار تأسف چندباره از این که در آستانۀ روز جهانی کارگر شماری از کارگران (و دیگر هممیهنانمان) در اسکلۀ شهید رجائی بندر عباس قربانی مستقیم و نامستقیم مدیریت نادرست در سطوح گوناگون شدهاند،
باید گفت روز جهانی کارگر، صرفاً یک مناسبت تقویمی نیست، بلکه فرصتی است برای بازاندیشی در بارۀ نقش حیاتی نیروی کار در ساختار اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی جوامع.
در کشوری چون ایران، که درگیر بحرانهای گوناگون و پرشمار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و شغلی و زیستمحیطی و دیگر بحرانها است، پرداختن به مسائل کارگران، نه یک دغدغۀ فرعی و جانبی، بلکه یکی از بنیادینترین وظایف یک نظام حکمرانی عقلانی است که مدعی عدالت، توسعه و کرامت انسانی است.
۱. نقش کارگران در جامعه: ستون فقرات توسعه
کارگر در معنای گستردۀ کلمه، نه تنها کسی که در کارخانه یا کارگاه کار میکند، بلکه هر کسی است که نیروی کار خود را میفروشد تا ضمن امرار معاش به گونهای در بازتولید حیات اجتماعی و اقتصادی نقش داشته باشد. جامعهای که کارگر را صرفاً ابزاری در خدمت سرمایه یا سیاست ببیند، در حقیقت ستون فقرات خویش را نادیده گرفته است. بدون نیروی کار پویا، سالم و باانگیزه، هیچ برنامه توسعهای، حتی در سطح نظری، پیش نخواهد رفت.
۲. مشکلات کنونی کارگران در ایران: از فقر معیشتی تا بیثباتی شغلی
امروز، کارگران ایرانی با انبوهی از مشکلات جدی دست به گریباناند:
• تورم افسارگسیخته و کاهش قدرت خرید، در حالی که حداقل دستمزد، با وجود افزایش سالانه، از خط فقر فاصله چشمگیر دارد؛
• نبود امنیت شغلی، بهویژه در قراردادهای موقت و پیمانکاری؛
• نبود پوششهای اجتماعی مؤثر برای بیکاری، بیماری، بازنشستگی و از کارافتادگی؛
• سرکوب تشکلیابی و فقدان اتحادیههای مستقل که بتوانند نمایندگی واقعی خواستهها و نیازهای کارگران را برعهده بگیرند؛
• و از همه مهمتر، بیصدایی مزمن در فرایند تصمیمگیری کلان اقتصادی و اجتماعی.
در چنین فضایی، کارگر ایرانی نهتنها از مشارکت مثبت راستین در ساختن جامعه محروم است، بلکه در معرض استثمار مدرن و گاه خشونتهای گوناگون نیز قرار دارد.
۳. بحران تأمین اجتماعی: بدهیهای کلان، دخالتهای سیاسی، و تضعیف ساختاری
یکی از جنبههای نادیدهگرفتهشدۀ بحران کارگری در ایران، وضعیت نابسامان سازمان تأمین اجتماعی است. دولت نهتنها بدهیهای انباشتهشدهاش به این نهاد را سالهاست که پرداخت نکرده، بلکه با دخالتهای غیرکارشناسی و سیاسی در مدیریت آن، زمینهساز هدررفت منابع و حتی فساد در سرمایهگذاریهای این نهاد شده است. سازمانی که با پول کارگران شکل گرفته و از توان نهفتهی بسیار بالا برخوردار است، امروز در اثر این دخالتها، به یکی از ضعیفترین و ناکارآمدترین نظامهای بیمهای کشور تبدیل شده است؛ بهگونهای که بسیاری از بیمهشدگان از کیفیت پایین خدمات درمانی، ناکارآمدی در بازنشستگی، و بیثباتی در خدمات حمایتی گلهمندند. این روند، اگر اصلاح نشود، آینده میلیونها کارگر و بازنشسته را با تهدیدی جدی روبهرو خواهد کرد.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
👍1
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
۴. وظایف دولت و نهادهای مسئول: پایبندی به اصول قانون اساسی و عدالت اجتماعی
در اصول ۲۶ تا ۲۹ و همچنین اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر حقوق گوناگونی تأکید شده است که کارگران، چونان بخش مهمی از جامعه، میتوانند و باید بهدرستی مشمول آنها باشند، از حق برخورداری از شغل مناسب و تشکل صنفی مستقل تا حق برخورداری همگان از تأمین اجتماعی، بهداشت، آموزش، مسکن و اشتغال. با اینهمه، عملکرد دولتهای گوناگون نشان داده که با همۀ دستاوردهای متجلی در قانون کار و تحقق برخی از حقوق مسلم پیشبینی شده، هنوز تا زمانی که این اصول در سیاستگذاریهای اجرایی به گونهای واقعی نهادینه شوند فاصلۀ زیادی است، و حتی بعضاً این اصول بیشتر به شعارهایی بیعمل بدل شدهاند.
وظیفۀ دولت، به عنوان نهاد اجراکنندۀ عدالت اجتماعی، تنها در پرداخت یارانه یا تصویب افزایش حداقل مزد خلاصه نمیشود. آنچه امروز نیاز است، بازنگری ساختاری در سیاستهای اشتغال، نظام تأمین اجتماعی، حمایت از صنایع کوچک، مبارزه با پیمانکاریهای استثماری، و مهمتر از همه، ایجاد فضای قانونی و امن برای فعالیت تشکلهای مستقل کارگری و طرح مشکلات و پیشنهادها و پیگیری آنها از سوی نمایندگان راستین حقیقی و حقوقی کارگران است.
۵. سندیکاها و اتحادیههای مستقل: ضرورتی برای دموکراسی اقتصادی
تجربۀ جهانی نشان میدهد که هیچ جامعهای بدون حضور نهادهای مدنی قدرتمند، به توسعۀ پایدار و عدالت اجتماعی دست نیافته است. در این میان، اتحادیههای مستقل کارگری نقش بیبدیلی دارند. این نهادها، تنها ابزار چانهزنی جمعی کارگران نیستند، بلکه مدرسهای برای مشارکت مدنی، آموزش حقوقی، و حتی ارتقای فرهنگ دموکراتیکاند.
در ایران، متأسفانه بسیاری از تلاشها برای ایجاد چنین تشکلهائی با فشار امنیتی و حقوقی مواجه شدهاند. بازداشت فعالان کارگری، محدودیت رسانهای، و حذف سندیکاها از فرایند تصمیمسازی، فضای فعالیت آزاد را تضعیف کرده است. بازگشت به مسیر قانون، پایبندی به پیمانهای بینالمللی سازمان جهانی کار (ILO) که ایران نیز برخی از آنها را پذیرفته، و احترام به حق تشکلیابی، از بدیهیترین مطالبات یک جامعۀ سالم است.
۶. نیاز به بازتعریف سیاستگذاری اقتصادی از دریچه عدالت کار
فراتر از وظایف کوتاهمدت، آنچه مورد نیاز است، بازتعریف مفهوم توسعه از منظر کارگرمحور است. توسعهای که تنها رشد اقتصادی را ملاک بداند، بدون توجه به توزیع عادلانه، کیفیت زندگی، مشارکت اجتماعی و کرامت انسانی، دیر یا زود با بحران مشروعیت مواجه خواهد شد. کارگران باید نهفقط در کف کارخانه، بلکه در متن سیاستگذاری و تصمیمگیری اقتصادی حضور داشته باشند.
#روز_جهانی_کارگر
#موسی_اکرمی
۴. وظایف دولت و نهادهای مسئول: پایبندی به اصول قانون اساسی و عدالت اجتماعی
در اصول ۲۶ تا ۲۹ و همچنین اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر حقوق گوناگونی تأکید شده است که کارگران، چونان بخش مهمی از جامعه، میتوانند و باید بهدرستی مشمول آنها باشند، از حق برخورداری از شغل مناسب و تشکل صنفی مستقل تا حق برخورداری همگان از تأمین اجتماعی، بهداشت، آموزش، مسکن و اشتغال. با اینهمه، عملکرد دولتهای گوناگون نشان داده که با همۀ دستاوردهای متجلی در قانون کار و تحقق برخی از حقوق مسلم پیشبینی شده، هنوز تا زمانی که این اصول در سیاستگذاریهای اجرایی به گونهای واقعی نهادینه شوند فاصلۀ زیادی است، و حتی بعضاً این اصول بیشتر به شعارهایی بیعمل بدل شدهاند.
وظیفۀ دولت، به عنوان نهاد اجراکنندۀ عدالت اجتماعی، تنها در پرداخت یارانه یا تصویب افزایش حداقل مزد خلاصه نمیشود. آنچه امروز نیاز است، بازنگری ساختاری در سیاستهای اشتغال، نظام تأمین اجتماعی، حمایت از صنایع کوچک، مبارزه با پیمانکاریهای استثماری، و مهمتر از همه، ایجاد فضای قانونی و امن برای فعالیت تشکلهای مستقل کارگری و طرح مشکلات و پیشنهادها و پیگیری آنها از سوی نمایندگان راستین حقیقی و حقوقی کارگران است.
۵. سندیکاها و اتحادیههای مستقل: ضرورتی برای دموکراسی اقتصادی
تجربۀ جهانی نشان میدهد که هیچ جامعهای بدون حضور نهادهای مدنی قدرتمند، به توسعۀ پایدار و عدالت اجتماعی دست نیافته است. در این میان، اتحادیههای مستقل کارگری نقش بیبدیلی دارند. این نهادها، تنها ابزار چانهزنی جمعی کارگران نیستند، بلکه مدرسهای برای مشارکت مدنی، آموزش حقوقی، و حتی ارتقای فرهنگ دموکراتیکاند.
در ایران، متأسفانه بسیاری از تلاشها برای ایجاد چنین تشکلهائی با فشار امنیتی و حقوقی مواجه شدهاند. بازداشت فعالان کارگری، محدودیت رسانهای، و حذف سندیکاها از فرایند تصمیمسازی، فضای فعالیت آزاد را تضعیف کرده است. بازگشت به مسیر قانون، پایبندی به پیمانهای بینالمللی سازمان جهانی کار (ILO) که ایران نیز برخی از آنها را پذیرفته، و احترام به حق تشکلیابی، از بدیهیترین مطالبات یک جامعۀ سالم است.
۶. نیاز به بازتعریف سیاستگذاری اقتصادی از دریچه عدالت کار
فراتر از وظایف کوتاهمدت، آنچه مورد نیاز است، بازتعریف مفهوم توسعه از منظر کارگرمحور است. توسعهای که تنها رشد اقتصادی را ملاک بداند، بدون توجه به توزیع عادلانه، کیفیت زندگی، مشارکت اجتماعی و کرامت انسانی، دیر یا زود با بحران مشروعیت مواجه خواهد شد. کارگران باید نهفقط در کف کارخانه، بلکه در متن سیاستگذاری و تصمیمگیری اقتصادی حضور داشته باشند.
روز جهانی کارگر فرصتی است برای پرسش همۀ مسئولان ذیربط از خویش: آیا آنگونه که باید، به زحمتکشان این سرزمین توجه کردهاند؟ آیا فضای سیاسی و اقتصادی ایران، امکان رشد و مشارکت واقعی برای آنان فراهم آورده است؟ اگر پاسخ منفی است، پس این روز برای آنان باید روز شرمندگی، انتقاد از خود، تأمل بر وظایف راستین، و کوشش برای تغییر ساختاری درخور باشد.
بدون عدالت برای کارگران، نه ثباتی در اقتصاد متصور است، نه اخلاقی در سیاست، و نه امیدی به آیندۀ کشور، بهویژه در زمینههای اقتصادی و اجتماعی.
#روز_جهانی_کارگر
#موسی_اکرمی
👍1
⏪هوش مصنوعی: خادم دانا یا فرمانروای آینده؟
◀️موسی اکرمی
✅بخش دوم از سه بخش
آیا میتوان به هوش مصنوعی "ذهن" اطلاق کرد؟
پاسخ ما به تعریفی بستگی دارد که از «ذهن» در نظر داریم:
• اگر ذهن را صرفاً مجموعهای از کارکردهای رایانشی-شناختی بدانیم، آنگاه هومص پیشرفته میتواند "ذهن" تلقی شود.
• اگر ذهن را ناظر به کیفیتهای ذهنی (qualia) یا خودآگاهی (self-consciousness) بدانیم، هومص فاقد ذهن است.بر این پایه، اطلاق ذهن به هومص مشروط و محدود است: در سطح کارکردی مجاز، ولی در سطح آگاهی و تجربۀ ذهنی نامجاز است .
حیات در زیستشناسی بر پایۀ ویژگیهائی چون تولیدمثل، متابولیسم، رشد، پاسخ به محرکها و سازگاری با محیط تعریف میشود. هومص هیچیک از این ویژگیهای فیزیولوژیک را ندارد. ولی اگر تعریف گستردهتری از حیات را در نگر داشته باشیم ــ برای نمونه، در چارچوب نظریههای سامانههای خودسازمانده (autopoietic systems) ــ برخی اشکال پیشرفتهتر هومص میتوانند به نوعی "حیات مصنوعی" نزدیک شوند.
هم اینک، هوش مصنوعی از هیچ گونه زیستمندیای برخورداز نیست. ولی برنامههائی در حوزهی "حیات مصنوعی" (Artificial Life) در پی ایجاد سامانههائی با توانایی خودفرآوری و خودگسترشبخشی هستند که میتوانند در آینده این مرزها را به چالش بکشند.
هومصهای پیشرفته، بهویژه الگوهای زبانی بزرگ و سامانههای ژرفآموزی یا یادگیری ژرف (Deep Learning)، توانایی تولید ترکیبهای جدید از اطلاعات را دارند. ولی این تولید را نمیتوان «شناخت» راستین یا واقعی دانست.
• در سنت فلسفۀ غرب پساباززایی، بهویژه در سنتی که سرانجام به فلسفۀ تحلیلی انجامده است، با تأثیرپذیری از سقراط-افلاطون، شناخت نیازمند سه سازمایه است: باور، صدق، و توجیه (the tripartite theory of knowledge). هومص کنونی از باور برخوردار نسیت و صرفاً دادهها را پردازش میکند. فزون بر این دستیابی به صدق و توجیه خود نیازمند فرایندهائیاند که هم اینک هومص توانایی آن فرایندپیماییها زا ندارد.
• بنابراین، فرآوردۀ هومص، در بهترین حالت، گردآوری یا دریافت دادهها و عرضۀ شماری از انگارهها و حتی فرضیههای جدید از راه تجزیهوتحلیل و پردازش دادهها و انگارههای دریافت شده از پیش است، نه فرآوری شناخت به معنای فلسفی پذیرفته نزد شناختشناسان جدید.
اعتماد به هوش مصنوعی تابعی است از:
• دقت دادههای ورودی
• عرضۀ دادهها لازم درخور به آن
• الگوههای پردازشی
• شفافیت الگوریتمها
• امکان خطای الگو یا سوگیری دادهها
واپسین تحلیلها (برای نمونه در اخلاق فناوری) نشان میدهند که:
• هومص در کارهای فنی و علمی معین (مانند شناسایی الگوها یا ترجمه) تا حد زیادی اعتمادپذیر است.
• ولی، نظر به سوگیریهای دادهای و خطاهای سامانهای در کارهای حساستر (مانند داوری اخلاقی، تحلیل سیاسی، تفسیر اجتماعی)، بدون نظارت دقیق و انتقادی همراه با کنترل و ممیزی پیوستۀ انسانی نباید به هومص اعتماد کرد.
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
✅بخش دوم از سه بخش
۲) امکان اطلاق ذهن به هوش مصنوعی
آیا میتوان به هوش مصنوعی "ذهن" اطلاق کرد؟
پاسخ ما به تعریفی بستگی دارد که از «ذهن» در نظر داریم:
• اگر ذهن را صرفاً مجموعهای از کارکردهای رایانشی-شناختی بدانیم، آنگاه هومص پیشرفته میتواند "ذهن" تلقی شود.
• اگر ذهن را ناظر به کیفیتهای ذهنی (qualia) یا خودآگاهی (self-consciousness) بدانیم، هومص فاقد ذهن است.بر این پایه، اطلاق ذهن به هومص مشروط و محدود است: در سطح کارکردی مجاز، ولی در سطح آگاهی و تجربۀ ذهنی نامجاز است .
۳) حیاتمندی احتمالی هوش مصنوعی
حیات در زیستشناسی بر پایۀ ویژگیهائی چون تولیدمثل، متابولیسم، رشد، پاسخ به محرکها و سازگاری با محیط تعریف میشود. هومص هیچیک از این ویژگیهای فیزیولوژیک را ندارد. ولی اگر تعریف گستردهتری از حیات را در نگر داشته باشیم ــ برای نمونه، در چارچوب نظریههای سامانههای خودسازمانده (autopoietic systems) ــ برخی اشکال پیشرفتهتر هومص میتوانند به نوعی "حیات مصنوعی" نزدیک شوند.
هم اینک، هوش مصنوعی از هیچ گونه زیستمندیای برخورداز نیست. ولی برنامههائی در حوزهی "حیات مصنوعی" (Artificial Life) در پی ایجاد سامانههائی با توانایی خودفرآوری و خودگسترشبخشی هستند که میتوانند در آینده این مرزها را به چالش بکشند.
۴) تولید شناخت جدید از سوی هوش مصنوعی
هومصهای پیشرفته، بهویژه الگوهای زبانی بزرگ و سامانههای ژرفآموزی یا یادگیری ژرف (Deep Learning)، توانایی تولید ترکیبهای جدید از اطلاعات را دارند. ولی این تولید را نمیتوان «شناخت» راستین یا واقعی دانست.
• در سنت فلسفۀ غرب پساباززایی، بهویژه در سنتی که سرانجام به فلسفۀ تحلیلی انجامده است، با تأثیرپذیری از سقراط-افلاطون، شناخت نیازمند سه سازمایه است: باور، صدق، و توجیه (the tripartite theory of knowledge). هومص کنونی از باور برخوردار نسیت و صرفاً دادهها را پردازش میکند. فزون بر این دستیابی به صدق و توجیه خود نیازمند فرایندهائیاند که هم اینک هومص توانایی آن فرایندپیماییها زا ندارد.
• بنابراین، فرآوردۀ هومص، در بهترین حالت، گردآوری یا دریافت دادهها و عرضۀ شماری از انگارهها و حتی فرضیههای جدید از راه تجزیهوتحلیل و پردازش دادهها و انگارههای دریافت شده از پیش است، نه فرآوری شناخت به معنای فلسفی پذیرفته نزد شناختشناسان جدید.
۵) اعتمادپذیری هوش مصنوعی
اعتماد به هوش مصنوعی تابعی است از:
• دقت دادههای ورودی
• عرضۀ دادهها لازم درخور به آن
• الگوههای پردازشی
• شفافیت الگوریتمها
• امکان خطای الگو یا سوگیری دادهها
واپسین تحلیلها (برای نمونه در اخلاق فناوری) نشان میدهند که:
• هومص در کارهای فنی و علمی معین (مانند شناسایی الگوها یا ترجمه) تا حد زیادی اعتمادپذیر است.
• ولی، نظر به سوگیریهای دادهای و خطاهای سامانهای در کارهای حساستر (مانند داوری اخلاقی، تحلیل سیاسی، تفسیر اجتماعی)، بدون نظارت دقیق و انتقادی همراه با کنترل و ممیزی پیوستۀ انسانی نباید به هومص اعتماد کرد.
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
👍1👌1
⏪روز معلم در ایران امروز: تأملی دربارۀ کرامت فراموششدهی معلمان و بحران آموزش
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش یکم از سه بخش
من، در جایگاه یک معلم یا آموزگار در سطح دانشگاه، با عرض شادباش صمیمانۀ این روز به همۀ معلمان، در چند بند نکتههائی را در پیوند با معلم به معنای خاص مطرح میکنم و سپس در یک بند به بیان نکاتی دربارۀ استادان دانشگاه میپردازم.
دوازدهم اردیبهشت ماه، با نام «روز معلم» در ایران، روزی برای بازاندیشی ژرف در بارۀ جایگاه، منزلت، و وضعیت کسانی است که آموزش، پرورش، فرهنگسازی رسمی در سطوح گوناگون، از دوران پیشادبستان تا دانشگاه را به عهده دارند.
روز معلم هر سال با تجلیلهای رسمی، پیامهای کلیشهای، و گاه وعدههائی ناتمام سپری میشود؛ ولی کمتر به ریشههای ژرف بحران در نظام آموزشی و شرایط دشوار معلمان توجه میشود. این روز، اگر قرار است معنا داشته باشد، باید فرصتی برای تأمل و اقدام راستین باشد، نه صرفاً روزی برای برگزاری مراسمی همچون چندین مراسم رسمی دیگر به نام صاحبان پیشههای دیگر در جامعه.
واقعیت این است که جامعۀ معلمان کشور با چالشها و حتی بحرانهای گوناگونی روبه است که دلسوزان راستین کشور در هر جایگاه باید به آنها توجه کنند و به چارهاندیشی بپردازند.
۱. جایگاه معلمان در هر جامعه: از سوادآموزی تا انتقال فرهنگ و تمدن
معلم، در هر تمدنی، نه تنها آموزندۀ سواد خواندن و نوشتن و انتقالدهندۀ دانشهای گوناگون به دانشآموز تا دانشجو است، بلکه از نقشپردازان مهم در ساختن افقهای فکری، اخلاقی و اجتماعی نسل آینده است. در یک کشور پیشرفته، معلمان را «معماران آینده» میخوانند، زیرا که هر سیاست توسعهای، هر الگوی پیشرفت اقتصادی، و هر نظام سیاسی کارآمد، بر دوش نسلی است که معلمان آن را آموزش داده و پروراندهاند. در تاریخ ایران نیز، چه در دوران باستان، چه در سنت اسلامی، مقام آموزگار همواره با حرمت همراه بوده است. ولی احترام به معلم، تنها در کلام و فرهنگ بسنده نیست؛ این احترام باید در سیاستگذاری، توجه به معیشت، آزادی حرفهای و مشارکت اجتماعیِ معلم بازتاب یابد.
۲. وضعیت معلمان در ایران: منزلتی فرهنگی، ولی محرومیتی معیشتی
معلمان در ایران امروز گرفتار نازسازنمائی رنجآورند: از یک سو، جایگاه آنان در ادبیات رسمی و فرهنگی بسیار رفیع شمرده میشود؛ از سوی دیگر، در عرصۀ واقعی زندگی، با چالشهای بس دشوار اقتصادی و اجتماعی دست به گریباناند:
• حقوق پایین که باعث شده است بسیاری از معلمان برای گذران زندگی به مشاغل دوم یا سوم روی آورند؛
• ناامنی شغلی معلمان حقالتدریسی، قراردادی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی؛
• بیثباتی در برنامههای آموزشی و فقدان سیاستهای بلندمدت در تربیت معلم؛
• فرسودگی روانی و فشارهای اداری به دلیل نبود امکانات کافی، حجم بالای دانشآموزان، و کمبود منابع؛
• عدم مشارکت واقعی در سیاستگذاری آموزشی که موجب شده معلمان خود را حاشیهنشین نظام تصمیمسازی ببینند.
در چنین شرایطی، چگونه میتوان انتظار داشت که معلم با انگیزه، خلاقیت و تعهد لازم، نسل آینده را برای زیستن در دنیائی پیچیده و در حال تغییر شتابناک آموزش دهد و آماده کند؟
۳. نبود تشکلهای مستقل: ناتوانی در دفاع از حقوق صنفی
نهادهای صنفی، شریانهای حیاتی هر حرفهاند. در کشورهای دموکراتیک، اتحادیههای معلمان، نهتنها مطالبات صنفی را پیگیری میکنند، بلکه نقش مهمی در اصلاح ساختارهای آموزشی، ارتقای کیفیت آموزش، و حمایت از کرامت حرفهای معلمان دارند. در ایران، تشکلهای مستقل معلمان، یا مجوز فعالیت رسمی ندارند، یا تحت فشارهای متعدد امنیتی و حقوقی قرار دارند. کانون صنفی معلمان که پیشینهای طولانی در فعالیتهای مسالمتآمیز دارد، بارها با محدودیتهای قانونی و بازداشت اعضای خود مواجه شده است.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش یکم از سه بخش
«معلم» یا «آموزگار» در جامعۀ ایرانی واژهای است که به گونهای عام در بارۀ هر آن کسی به کار میرود که هر گونه آموزش سواد و دانش را از سطوح ابتدایی تا سطوح عالی به عهده دارد، در حالی که به معنای خاص معمولاً بر آموزگاران سطوج دبستان تا دبیرستان اطلاق میگردد.
من، در جایگاه یک معلم یا آموزگار در سطح دانشگاه، با عرض شادباش صمیمانۀ این روز به همۀ معلمان، در چند بند نکتههائی را در پیوند با معلم به معنای خاص مطرح میکنم و سپس در یک بند به بیان نکاتی دربارۀ استادان دانشگاه میپردازم.
دوازدهم اردیبهشت ماه، با نام «روز معلم» در ایران، روزی برای بازاندیشی ژرف در بارۀ جایگاه، منزلت، و وضعیت کسانی است که آموزش، پرورش، فرهنگسازی رسمی در سطوح گوناگون، از دوران پیشادبستان تا دانشگاه را به عهده دارند.
روز معلم هر سال با تجلیلهای رسمی، پیامهای کلیشهای، و گاه وعدههائی ناتمام سپری میشود؛ ولی کمتر به ریشههای ژرف بحران در نظام آموزشی و شرایط دشوار معلمان توجه میشود. این روز، اگر قرار است معنا داشته باشد، باید فرصتی برای تأمل و اقدام راستین باشد، نه صرفاً روزی برای برگزاری مراسمی همچون چندین مراسم رسمی دیگر به نام صاحبان پیشههای دیگر در جامعه.
واقعیت این است که جامعۀ معلمان کشور با چالشها و حتی بحرانهای گوناگونی روبه است که دلسوزان راستین کشور در هر جایگاه باید به آنها توجه کنند و به چارهاندیشی بپردازند.
۱. جایگاه معلمان در هر جامعه: از سوادآموزی تا انتقال فرهنگ و تمدن
معلم، در هر تمدنی، نه تنها آموزندۀ سواد خواندن و نوشتن و انتقالدهندۀ دانشهای گوناگون به دانشآموز تا دانشجو است، بلکه از نقشپردازان مهم در ساختن افقهای فکری، اخلاقی و اجتماعی نسل آینده است. در یک کشور پیشرفته، معلمان را «معماران آینده» میخوانند، زیرا که هر سیاست توسعهای، هر الگوی پیشرفت اقتصادی، و هر نظام سیاسی کارآمد، بر دوش نسلی است که معلمان آن را آموزش داده و پروراندهاند. در تاریخ ایران نیز، چه در دوران باستان، چه در سنت اسلامی، مقام آموزگار همواره با حرمت همراه بوده است. ولی احترام به معلم، تنها در کلام و فرهنگ بسنده نیست؛ این احترام باید در سیاستگذاری، توجه به معیشت، آزادی حرفهای و مشارکت اجتماعیِ معلم بازتاب یابد.
۲. وضعیت معلمان در ایران: منزلتی فرهنگی، ولی محرومیتی معیشتی
معلمان در ایران امروز گرفتار نازسازنمائی رنجآورند: از یک سو، جایگاه آنان در ادبیات رسمی و فرهنگی بسیار رفیع شمرده میشود؛ از سوی دیگر، در عرصۀ واقعی زندگی، با چالشهای بس دشوار اقتصادی و اجتماعی دست به گریباناند:
• حقوق پایین که باعث شده است بسیاری از معلمان برای گذران زندگی به مشاغل دوم یا سوم روی آورند؛
• ناامنی شغلی معلمان حقالتدریسی، قراردادی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی؛
• بیثباتی در برنامههای آموزشی و فقدان سیاستهای بلندمدت در تربیت معلم؛
• فرسودگی روانی و فشارهای اداری به دلیل نبود امکانات کافی، حجم بالای دانشآموزان، و کمبود منابع؛
• عدم مشارکت واقعی در سیاستگذاری آموزشی که موجب شده معلمان خود را حاشیهنشین نظام تصمیمسازی ببینند.
در چنین شرایطی، چگونه میتوان انتظار داشت که معلم با انگیزه، خلاقیت و تعهد لازم، نسل آینده را برای زیستن در دنیائی پیچیده و در حال تغییر شتابناک آموزش دهد و آماده کند؟
۳. نبود تشکلهای مستقل: ناتوانی در دفاع از حقوق صنفی
نهادهای صنفی، شریانهای حیاتی هر حرفهاند. در کشورهای دموکراتیک، اتحادیههای معلمان، نهتنها مطالبات صنفی را پیگیری میکنند، بلکه نقش مهمی در اصلاح ساختارهای آموزشی، ارتقای کیفیت آموزش، و حمایت از کرامت حرفهای معلمان دارند. در ایران، تشکلهای مستقل معلمان، یا مجوز فعالیت رسمی ندارند، یا تحت فشارهای متعدد امنیتی و حقوقی قرار دارند. کانون صنفی معلمان که پیشینهای طولانی در فعالیتهای مسالمتآمیز دارد، بارها با محدودیتهای قانونی و بازداشت اعضای خود مواجه شده است.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
❤2
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
⏪روز معلم در ایران امروز: تأملی دربارۀ کرامت فراموششدهی معلمان و بحران آموزش
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش دوم از سه بخش
یکی از نگرانکنندهترین روندها در سالهای گذشته، امنیتیسازی اعتراضهای صنفی معلمان بوده است. در حالی که اعتراضها مسالمتآمیز، علنی، و عمدتاً با مطالبات مشخص صنفی و آموزشی همراهاند، بسیاری از تجمعات معلمان با برخوردهای قضایی، بازداشت، یا احضار معلمان پاسخ داده میشود. این برخوردها، نهتنها چهرۀ نظام آموزشی را تیره میکند، بلکه اعتماد معلمان به حاکمیت را نیز میفرساید. جامعهای که به جای گفتوگو با معلم، با او چونان یک تهدید برخورد کند، خود را از یکی از مهمترین ظرفیتهای اصلاح اجتماعی محروم میسازد.
۵. راهحلها: بازسازی منزلت معلم در چهار ساحت
برای عبور از وضعیت کنونی، تنها شعار کافی نیست، بلکه در چهار سطح نیاز به یک راهبرد جامع برای بازسازی منزلت معلم داریم:
• معیشت: پرداخت عادلانه، همسانسازی حقوق بازنشستگان، و ایجاد امنیت شغلی برای همه معلمان؛
• تشکلیابی: به رسمیت شناختن نهادهای صنفی مستقل، و پایبندی به آزادی تشکلها طبق اصل ۲۶ قانون اساسی و اعلامیهها و پیمانهای بینالمللی؛
• مشارکت: بهرهگیری از تجربۀ معلمان در طراحی، نظارت و ارزیابی سیاستهای آموزشی؛
• احترام اجتماعی: بازنگری در تصویر معلم در رسانهها، برنامههای درسی و فرهنگ عمومی.
۶. استادان دانشگاه: معلمان فراموششده در حاشیۀ سیاست و بیثباتی
در حالیکه آموزگاران آموزشوپرورش، با برخورداری از عنوان خاص «معلمی»، بیش از دیگر اقشار آموزگاری در کانون توجه رسانهای و مطالبات صنفی قرار دارند، استادان دانشگاه، که در اصل بخشی از پیکرۀ بزرگ معلماناند، در سکوتی عمیقتر به حاشیه رانده شدهاند. استادان، نهتنها در تربیت علمی و اخلاقی نسل نخبگان کشور نقش بنیادین دارند، بلکه در پیشبرد علم، تولید فکر و نقد اجتماعی نیز از جایگاه و سهمی حیاتی برخوردارند. با اینهمه، در سالهای گذشته، جایگاههای علمی، معیشتی و حرفهای استادان، بهویژه در واحدهای گوناگون دانشگاه آزاد اسلامی، بهشدت تضعیف شدهاند:
• حقوق پایین و ناهماهنگ با تورم و شأن علمی که باعث مهاجرت گستردۀ استادان و کاهش انگیزۀ پژوهشی شده است؛
• نبود تشکلهای مستقل و قدرتمند صنفی که بتوانند از حقوق دانشگاهیان در برابر تصمیمگیریهای ناعادلانه یا سیاسی دفاع کنند؛ واپسین تصمیمگیری نادرست در تصمیم غیرقانونی شورای عالی انقلاب فرهنگی تجلی یافت که بر پایۀ آن هر گونه شکایت استادان از مقامات دانشگاه برای بررسی و پاسخگویی به خود مقامات ارجاع داده میشود.
• دخالتهای غیرعلمی و امنیتی در فرآیند جذب، ارتقاء و فعالیت دانشگاهی که استقلال فکری و آزادی آکادمیک را تهدید کرده است و یا استادان را محافظهکاری و سکوتی بس زیانبار کشانده یا اندکشمار استادان معترض را در معرض پرداخت هزینههای سنگینی تا حد اخراج قرار داده است؛
• و از همه مهمتر، فرسایش منزلت اجتماعی استاد دانشگاه که نتیجه بیتوجهی مستمر به نقش واقعی دانشگاه در توسعۀ ملی است.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
⏪روز معلم در ایران امروز: تأملی دربارۀ کرامت فراموششدهی معلمان و بحران آموزش
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش دوم از سه بخش
یکی از نگرانکنندهترین روندها در سالهای گذشته، امنیتیسازی اعتراضهای صنفی معلمان بوده است. در حالی که اعتراضها مسالمتآمیز، علنی، و عمدتاً با مطالبات مشخص صنفی و آموزشی همراهاند، بسیاری از تجمعات معلمان با برخوردهای قضایی، بازداشت، یا احضار معلمان پاسخ داده میشود. این برخوردها، نهتنها چهرۀ نظام آموزشی را تیره میکند، بلکه اعتماد معلمان به حاکمیت را نیز میفرساید. جامعهای که به جای گفتوگو با معلم، با او چونان یک تهدید برخورد کند، خود را از یکی از مهمترین ظرفیتهای اصلاح اجتماعی محروم میسازد.
۵. راهحلها: بازسازی منزلت معلم در چهار ساحت
برای عبور از وضعیت کنونی، تنها شعار کافی نیست، بلکه در چهار سطح نیاز به یک راهبرد جامع برای بازسازی منزلت معلم داریم:
• معیشت: پرداخت عادلانه، همسانسازی حقوق بازنشستگان، و ایجاد امنیت شغلی برای همه معلمان؛
• تشکلیابی: به رسمیت شناختن نهادهای صنفی مستقل، و پایبندی به آزادی تشکلها طبق اصل ۲۶ قانون اساسی و اعلامیهها و پیمانهای بینالمللی؛
• مشارکت: بهرهگیری از تجربۀ معلمان در طراحی، نظارت و ارزیابی سیاستهای آموزشی؛
• احترام اجتماعی: بازنگری در تصویر معلم در رسانهها، برنامههای درسی و فرهنگ عمومی.
۶. استادان دانشگاه: معلمان فراموششده در حاشیۀ سیاست و بیثباتی
در حالیکه آموزگاران آموزشوپرورش، با برخورداری از عنوان خاص «معلمی»، بیش از دیگر اقشار آموزگاری در کانون توجه رسانهای و مطالبات صنفی قرار دارند، استادان دانشگاه، که در اصل بخشی از پیکرۀ بزرگ معلماناند، در سکوتی عمیقتر به حاشیه رانده شدهاند. استادان، نهتنها در تربیت علمی و اخلاقی نسل نخبگان کشور نقش بنیادین دارند، بلکه در پیشبرد علم، تولید فکر و نقد اجتماعی نیز از جایگاه و سهمی حیاتی برخوردارند. با اینهمه، در سالهای گذشته، جایگاههای علمی، معیشتی و حرفهای استادان، بهویژه در واحدهای گوناگون دانشگاه آزاد اسلامی، بهشدت تضعیف شدهاند:
• حقوق پایین و ناهماهنگ با تورم و شأن علمی که باعث مهاجرت گستردۀ استادان و کاهش انگیزۀ پژوهشی شده است؛
• نبود تشکلهای مستقل و قدرتمند صنفی که بتوانند از حقوق دانشگاهیان در برابر تصمیمگیریهای ناعادلانه یا سیاسی دفاع کنند؛ واپسین تصمیمگیری نادرست در تصمیم غیرقانونی شورای عالی انقلاب فرهنگی تجلی یافت که بر پایۀ آن هر گونه شکایت استادان از مقامات دانشگاه برای بررسی و پاسخگویی به خود مقامات ارجاع داده میشود.
• دخالتهای غیرعلمی و امنیتی در فرآیند جذب، ارتقاء و فعالیت دانشگاهی که استقلال فکری و آزادی آکادمیک را تهدید کرده است و یا استادان را محافظهکاری و سکوتی بس زیانبار کشانده یا اندکشمار استادان معترض را در معرض پرداخت هزینههای سنگینی تا حد اخراج قرار داده است؛
• و از همه مهمتر، فرسایش منزلت اجتماعی استاد دانشگاه که نتیجه بیتوجهی مستمر به نقش واقعی دانشگاه در توسعۀ ملی است.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
❤1
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
⏪روز معلم در ایران امروز: تأملی دربارۀ کرامت فراموششدهی معلمان و بحران آموزش
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش سوم از سه بخش
در شرایطی که دانشگاه به نهادی صرفاً اداری و بیاثر در تحولات اجتماعی تقلیل یافته، و استاد به کارمندی با حداقل اختیارات و حداکثر توقعات تبدیل شده، نمیتوان از آموزش عالی انتظار آزادی، عدالت، نوآوری، و پیشرفت داشت. احیای دانشگاه تنها از مسیر بازگرداندن آزادی علمی، کرامت معیشتی و مشارکت صنفی استادان ممکن است.
واپسین سخن
روز معلم، اگر بخواهد بهراستی حامل معنا و تأثیر باشد، باید تجلیبخش گفتوگوی صادقانه میان دولت، جامعه و معلمان باشد پیرامون همۀ مسائل ذیربط باشد و به فرصتی برای گفتوگوی صریح، عقلانی و ملی دربارۀ وضعیت آموزش و جایگاه معلمان در ایران تبدیل شود.
احترام به معلم تنها در واژهها و آیینهای نمادین محقق نمیشود، بلکه باید در پرداختهای منصفانه و معیشت عادلانه، آزادی بیان، امکان اعتراض، شنیدن صدای معلم، آزادی تشکلیابی، امنیت شغلی، کرامت حرفهای و مشارکت در تصمیمسازیهای کلان متجلی گردد.
امروز، نهتنها معلمان مدارس، بلکه استادان دانشگاه نیز با بحرانهای مشابهی دست و پنجه نرم میکنند: بیثباتی شغلی، کاهش منزلت اجتماعی، نبود تشکلهای مستقل و دخالتهای غیرعلمی و سیاستزده.
در حالیکه این دو گروه، ستونهای اصلی تربیت و آموزش در کشورند، هر دو از حق مشارکت مؤثر در سرنوشت نظام آموزشی و دانشگاهی خود محروماند.
در کشوری که معلم نگران نان و امنیت خویش باشد، چگونه میتوان به آموزش امید بست؟ چگونه میتوان از تربیت نسلی آزاد، خلاق و دانا سخن گفت؟
موسی اکرمی
استاد تمام دانشگاه، که بهرهگیری او از کمترین حق آکادمیک خود به بازنشستگی اجباری او انجامیده، و مسئولان ذیربط در دانشگاه متبوع او - با قانونگریزی و حتی قانونستیزی - حکم ابطال بازنشستگی اجباری او را که از سوی دادگاه به عنوان مرجع صالح در کشور صادر شده است اجرا نمیکنند و همچنان خود را سربازان نظام میدانند!
آدینه، دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
[✅اگر این یادداشت را سودمند میدانید، لطفأ آن را برای دوستان علاقهمندتان بفرستید.]
#روز_معلم
#موسی_اکرمی
⏪روز معلم در ایران امروز: تأملی دربارۀ کرامت فراموششدهی معلمان و بحران آموزش
◀️موسی اکرمی
در نکوداشت "روز معلم" در ایران و بیان چند خواستهی بنیادین
بخش سوم از سه بخش
در شرایطی که دانشگاه به نهادی صرفاً اداری و بیاثر در تحولات اجتماعی تقلیل یافته، و استاد به کارمندی با حداقل اختیارات و حداکثر توقعات تبدیل شده، نمیتوان از آموزش عالی انتظار آزادی، عدالت، نوآوری، و پیشرفت داشت. احیای دانشگاه تنها از مسیر بازگرداندن آزادی علمی، کرامت معیشتی و مشارکت صنفی استادان ممکن است.
واپسین سخن
روز معلم، اگر بخواهد بهراستی حامل معنا و تأثیر باشد، باید تجلیبخش گفتوگوی صادقانه میان دولت، جامعه و معلمان باشد پیرامون همۀ مسائل ذیربط باشد و به فرصتی برای گفتوگوی صریح، عقلانی و ملی دربارۀ وضعیت آموزش و جایگاه معلمان در ایران تبدیل شود.
احترام به معلم تنها در واژهها و آیینهای نمادین محقق نمیشود، بلکه باید در پرداختهای منصفانه و معیشت عادلانه، آزادی بیان، امکان اعتراض، شنیدن صدای معلم، آزادی تشکلیابی، امنیت شغلی، کرامت حرفهای و مشارکت در تصمیمسازیهای کلان متجلی گردد.
امروز، نهتنها معلمان مدارس، بلکه استادان دانشگاه نیز با بحرانهای مشابهی دست و پنجه نرم میکنند: بیثباتی شغلی، کاهش منزلت اجتماعی، نبود تشکلهای مستقل و دخالتهای غیرعلمی و سیاستزده.
در حالیکه این دو گروه، ستونهای اصلی تربیت و آموزش در کشورند، هر دو از حق مشارکت مؤثر در سرنوشت نظام آموزشی و دانشگاهی خود محروماند.
در کشوری که معلم نگران نان و امنیت خویش باشد، چگونه میتوان به آموزش امید بست؟ چگونه میتوان از تربیت نسلی آزاد، خلاق و دانا سخن گفت؟
جامعهای که به جای اعتماد و گفتوگو با معلمان و استادان، با آنان بهگونهای امنیتی، تحقیرآمیز یا بیاعتنا برخورد کند، در حقیقت سرمایۀ فکری، اخلاقی و انسانی خود را تباه میسازد. بازسازی آموزش، بازسازی آینده است؛ و این ممکن نمیشود مگر با بازشناسی و بازسازی کرامت و نقش معلم، در هر جایگاهی که باشد.
آنکه آیندهای روشن برای ایران میخواهد، ناگزیر باید به معلم توجه کند؛ و آنکه در پی امنیت فرهنگی و اجتماعی است، باید معلم را نه تهدید، بلکه مایۀ نوید و امید بداند.
موسی اکرمی
استاد تمام دانشگاه، که بهرهگیری او از کمترین حق آکادمیک خود به بازنشستگی اجباری او انجامیده، و مسئولان ذیربط در دانشگاه متبوع او - با قانونگریزی و حتی قانونستیزی - حکم ابطال بازنشستگی اجباری او را که از سوی دادگاه به عنوان مرجع صالح در کشور صادر شده است اجرا نمیکنند و همچنان خود را سربازان نظام میدانند!
آدینه، دوازدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
[✅اگر این یادداشت را سودمند میدانید، لطفأ آن را برای دوستان علاقهمندتان بفرستید.]
#روز_معلم
#موسی_اکرمی
❤5
⏪هوش مصنوعی: خادم دانا یا فرمانروای آینده؟
◀️موسی اکرمی
✅بخش سوم از سه بخش
مفهوم «تولیدمثل» در پیوند با هومص نیازمند بازتعریف دقیق است:
• در سطح کلاسیک، هومص نمیتواند تولیدمثل کند چون فاقد زیستمندی است.
• در سطح مفهومی، امکان دارد هومص سامانههای مشابه خود یا حتی پیشرفتهتر از خود را طراحی کند ("خودتکثیرگری الگوریتمی").
برخی پروژههای آزمایشی(مانند AutoML) نشان دادهاند که هومص میتواند به تولید الگوهای هومص دیگر یاری رساند.
ولی هنوز تا تولیدمثل کامل، خودفرمان و بدون مداخلهی انسانی فاصلۀ زیادی داریم.
بحث کنترل هومص به دو سطح تقسیم میشود:
• کنترل عملیاتی: هم اینک امکان کنترل هومص توسط انسان (با تنظیمات، خاموشسازی، نظارت) وجود دارد.
• کنترل ساختاری: اگر هومصهای اَبَرپیشرفته (ASI: Artificial Superintelligence) ساخته شوند، مسئلۀ «مسئلۀ کنترل» (Control Problem) پدید خواهد آمد.
شماری از دانشمندان و فیلسوفان هوش مصنوعی بر این گماناند که اگر هومص به اَبَرهوش تبدیل شود، ممکن است از مهار انسانی بیرون رود. پروژههای بزرگی (مانند Alignment Research) در حال پژوهش برای پیشگیری از این سناریو هستند.
دورنمای این رابطه در سه سناریوی دیده شده است:
۱. سناریوی همزیستی
انسان و هومص همکاری میکنند (مانند همکاران مکمل یکدیگر در سطوح گوناگون)؛ در این سناریو هومص چونان یک منشی یا مشاور بسیار بسیار توانا عمل میکند ولی، به باور من، همواره انسان باید برخوردی نقادانه به نظردهیهای آن داشته باشد. در شکل پیشرفتهتری از این سناریو میتوان به ارتقای ظرفیتهای انسانی از طریق ادغام فناورانه و پدیدآیی تراانسان (Transhumanism) نیز اشاره کرد.
۲. سناریوی رقابت
هومص به حوزههائی پای مینهد که به گونهای سنتی انسانی تلقی میشوند (مانند هنر، آموزش، قضاوت) و گونهای جایگزینی آرام آرام روی میدهد.
۳. سناریوی انقیاد
در صورت کنترلناپذیر شدن هومص، ممکن است انسان تحت سلطۀ فناوری هوشمند قرار گیرد یا بقای او به خطر افتد.
در هر سه سناریو، یک نکته مشترک است: آینده نیازمند بازتعریف پیوستۀ مفاهیمی چون هوش، اختیار، خلاقیت، و مسئولیت اخلاقی خواهد بود.
در پایان توجه علاقهمندان را به پایان فیلم #اویسۀ_فضایی_۲۰۰۱ ساختۀ #استنلی_کوبریک، بر پایهی کتابی از #آرتور_سی_کلارک، جلب میکنم که دستگاه هوشمند ساختۀ آدمی در پی سلطه بر آدمی بود، ولی از آنجا که آن دستگاه به معنای راستین کلمه «مصنوعی»، برخوردار از وجود تبعی وابسته به انسان، و فاقد أذهن» و «آگاهی» بود مهار شد.
در خلق آثار هنری هوش مصنوعی و همسنجی آنها با آثار هنری انسانی نیز به یاد یادداشتی از #شاملو افتادم که در آن از کاریکاتوری سخن گفته بود که یک دانشمند زیستشیمیدان برای نوشتن فرمول عسل یک تخته سیاه را پر کرده و هنوز همۀ فرمول را ننوشته بود، در حالی که یک زنبور عسل بر لبۀ پنجره نشسته بود و داشت به او میخندید.
این تلقی از بیهمتایی عسل با بهرهگیری استعاری #فرانسیس_بیکن از زنبور عسل چونان نماد دانشمندان راستینی که - در برابر تجربیونی که مورچهوار دانه گرد میآورند و عقلیونی که گویی عنکبوتوار از درون خود میبافند - میتواند شهد برگرفته از گلها را در اندرون خویش به فرآوردۀ بیهمتائی چون عسل تبدیل کنند همسازی دارد.
فیزیکیانگاری و فروکاستگرایی در تبیین این پدیدهها، فعلا با دشواری بسیار همراهند.
تمسک به فراآیی (supervenience) و نوپدیدی یا برایش (emergence) نیز با دشواریهائی روبهرویند که در فرصت درخور میتوان به آنها پرداخت.
بخش یکم
بخش دوم
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
◀️موسی اکرمی
✅بخش سوم از سه بخش
۶) تولیدمثل احتمالی هوش مصنوعی
مفهوم «تولیدمثل» در پیوند با هومص نیازمند بازتعریف دقیق است:
• در سطح کلاسیک، هومص نمیتواند تولیدمثل کند چون فاقد زیستمندی است.
• در سطح مفهومی، امکان دارد هومص سامانههای مشابه خود یا حتی پیشرفتهتر از خود را طراحی کند ("خودتکثیرگری الگوریتمی").
برخی پروژههای آزمایشی(مانند AutoML) نشان دادهاند که هومص میتواند به تولید الگوهای هومص دیگر یاری رساند.
ولی هنوز تا تولیدمثل کامل، خودفرمان و بدون مداخلهی انسانی فاصلۀ زیادی داریم.
۷) کنترلپذیری یا کنترلناپذیری احتمالی هوش مصنوعی
بحث کنترل هومص به دو سطح تقسیم میشود:
• کنترل عملیاتی: هم اینک امکان کنترل هومص توسط انسان (با تنظیمات، خاموشسازی، نظارت) وجود دارد.
• کنترل ساختاری: اگر هومصهای اَبَرپیشرفته (ASI: Artificial Superintelligence) ساخته شوند، مسئلۀ «مسئلۀ کنترل» (Control Problem) پدید خواهد آمد.
شماری از دانشمندان و فیلسوفان هوش مصنوعی بر این گماناند که اگر هومص به اَبَرهوش تبدیل شود، ممکن است از مهار انسانی بیرون رود. پروژههای بزرگی (مانند Alignment Research) در حال پژوهش برای پیشگیری از این سناریو هستند.
۸) دورنمای آیندۀ رابطۀ انسان و هوش مصنوعی
دورنمای این رابطه در سه سناریوی دیده شده است:
۱. سناریوی همزیستی
انسان و هومص همکاری میکنند (مانند همکاران مکمل یکدیگر در سطوح گوناگون)؛ در این سناریو هومص چونان یک منشی یا مشاور بسیار بسیار توانا عمل میکند ولی، به باور من، همواره انسان باید برخوردی نقادانه به نظردهیهای آن داشته باشد. در شکل پیشرفتهتری از این سناریو میتوان به ارتقای ظرفیتهای انسانی از طریق ادغام فناورانه و پدیدآیی تراانسان (Transhumanism) نیز اشاره کرد.
۲. سناریوی رقابت
هومص به حوزههائی پای مینهد که به گونهای سنتی انسانی تلقی میشوند (مانند هنر، آموزش، قضاوت) و گونهای جایگزینی آرام آرام روی میدهد.
۳. سناریوی انقیاد
در صورت کنترلناپذیر شدن هومص، ممکن است انسان تحت سلطۀ فناوری هوشمند قرار گیرد یا بقای او به خطر افتد.
در هر سه سناریو، یک نکته مشترک است: آینده نیازمند بازتعریف پیوستۀ مفاهیمی چون هوش، اختیار، خلاقیت، و مسئولیت اخلاقی خواهد بود.
در پایان توجه علاقهمندان را به پایان فیلم #اویسۀ_فضایی_۲۰۰۱ ساختۀ #استنلی_کوبریک، بر پایهی کتابی از #آرتور_سی_کلارک، جلب میکنم که دستگاه هوشمند ساختۀ آدمی در پی سلطه بر آدمی بود، ولی از آنجا که آن دستگاه به معنای راستین کلمه «مصنوعی»، برخوردار از وجود تبعی وابسته به انسان، و فاقد أذهن» و «آگاهی» بود مهار شد.
در خلق آثار هنری هوش مصنوعی و همسنجی آنها با آثار هنری انسانی نیز به یاد یادداشتی از #شاملو افتادم که در آن از کاریکاتوری سخن گفته بود که یک دانشمند زیستشیمیدان برای نوشتن فرمول عسل یک تخته سیاه را پر کرده و هنوز همۀ فرمول را ننوشته بود، در حالی که یک زنبور عسل بر لبۀ پنجره نشسته بود و داشت به او میخندید.
این تلقی از بیهمتایی عسل با بهرهگیری استعاری #فرانسیس_بیکن از زنبور عسل چونان نماد دانشمندان راستینی که - در برابر تجربیونی که مورچهوار دانه گرد میآورند و عقلیونی که گویی عنکبوتوار از درون خود میبافند - میتواند شهد برگرفته از گلها را در اندرون خویش به فرآوردۀ بیهمتائی چون عسل تبدیل کنند همسازی دارد.
فیزیکیانگاری و فروکاستگرایی در تبیین این پدیدهها، فعلا با دشواری بسیار همراهند.
تمسک به فراآیی (supervenience) و نوپدیدی یا برایش (emergence) نیز با دشواریهائی روبهرویند که در فرصت درخور میتوان به آنها پرداخت.
آنچه نوشتم طرحی بس کلی از آن چیزی است که بسی بیش از آن را در ذهن داشتهام و دارم که امیدوارم بهزودی با نگارش کتابی در بارهی فلسفۀ هوش مصنوعی پیشکش علاقهمندان شوند.
بخش یکم
بخش دوم
#هوش_مصنوعی
#فلسفهی_هوش_مصنوعی
#موسی_اکرمی
👌1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⏪معرفی بخش فلسفه از جلد یکم کتاب پنج جلدی اندیشه و هنر در گذر اعصار
◀️سفر به سرزمینی شگفت و ناشناخته:
فلسفه در مصر باستان (ح ۲۶۰۰ پ م - ح ۳۰۰ پ م)
◀️نویسنده: ادوارد بلایبرگ
◀️مترجم: موسی اکرمی
✅فهرست مطالب فصل ششم: فلسفه
#اندیشه_و_هنر_در_گذر_اعصار
#نشر_لاهیتا
#ادوارد_بلایبرگ
#موسی_اکرمی
#کیانوش_تقیزاده_انصاری
#علیرضا_سید_احمدیان
#محمدتقی_فرامرزی
#مهرداد_قیومی_بیدهندی
#مهدی_گلچین_عارفی
#فریبرز_مجیدی
#مهدی_نصراللهزاده
✅اندیشه و هنر در گذر اعصار، جلد یکم: مصر باستان، ۲۶۷۵ تا ۳۲۲ پیش از میلاد، ویراستاری ادوارد بلایبرگ، ترجمۀ موسی اکرمی و دیگران، تهران: نشر لاهیتا، چاپ اول،۱۴۰۳، قطع وزیری
◀️سفر به سرزمینی شگفت و ناشناخته:
فلسفه در مصر باستان (ح ۲۶۰۰ پ م - ح ۳۰۰ پ م)
◀️نویسنده: ادوارد بلایبرگ
◀️مترجم: موسی اکرمی
✅فهرست مطالب فصل ششم: فلسفه
رویدادهای مهم در فلسفه
بررسی اجمالی
موضوعات
ماعَت
کیهانآفرینی: خاستگاه جهان
آموزش فلسفه
معرفت سری
اخترگویی
کیمیاگری
افراد مهم
آنخشِشونقی
آنی
حورجِدِف
مِریکارِع
منابع مستند
معنای ماعَت
جادوی مصری
هرمس تریسمِگیستوس
#اندیشه_و_هنر_در_گذر_اعصار
#نشر_لاهیتا
#ادوارد_بلایبرگ
#موسی_اکرمی
#کیانوش_تقیزاده_انصاری
#علیرضا_سید_احمدیان
#محمدتقی_فرامرزی
#مهرداد_قیومی_بیدهندی
#مهدی_گلچین_عارفی
#فریبرز_مجیدی
#مهدی_نصراللهزاده
✅اندیشه و هنر در گذر اعصار، جلد یکم: مصر باستان، ۲۶۷۵ تا ۳۲۲ پیش از میلاد، ویراستاری ادوارد بلایبرگ، ترجمۀ موسی اکرمی و دیگران، تهران: نشر لاهیتا، چاپ اول،۱۴۰۳، قطع وزیری
❤6👏2
⏪آسیبشناسی بیاعتنایی روشنفکران و پژوهشگران ایرانی به آثار یکدیگر
◀️موسی اکرمی
در گفتگو با ایبنا
◀️چرایی و چگونگی گسست فکری میان اهل قلم
✅بخش یکم
پرسش. از برخی چهرهها و نامهای سرشناس و آشنا که بگذریم، عموماً در آثار و نوشتههای روشنفکران و پژوهشگران ایرانی رد و نشانی از اسم و آثار دیگر نویسندگان ایرانی نیست. محققان ایرانی در حوزه علوم انسانی معمولاً آثار یکدیگر را نمیخوانند، به یکدیگر ارجاع نمیدهند و آنها را مورد نقد و ارزیابی قرار نمیدهند. حتی به نقدهای معدودی که درباره آثار خودشان هم نوشته می شود، کمتوجه اند و به آنها وقعی نمی نهند. در مقابل آثار و کتابهای آنها پر است از ارجاع و استناد به نویسندگان و پژوهشگران غیر ایرانی و بهتر است بگوییم غربی. طرفه آنکه اگر نویسنده، روشنفکر یا پژوهشگری ایرانی در غرب و عمدتاً به زبانی غیرفارسی اثری بنویسد، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد تا در ایران. چرا چنین است؟ چرا مرغ همسایه غاز است؟
پاسخ. پرسش بسیار دقیق و مهمی را طرح کردهاید که چندلایه است و پاسخ گفتن به آن نیازمند نگاهی ترکیبی، از تاریخی و جامعهشناختی تا روانشناختی و معرفتشناختی، است. من پاسخم را در پیوند با این لایهها به چند بخش تقسیم میکنم.
۱. بیاعتمادی درونی و زمینه تاریخی و فرهنگی آن
در آغاز باید به زمینه تاریخی و فرهنگی بیاعتمادی میان روشنفکران و پژوهشگران در ایران بنگریم. یکی از ریشههای اصلی بی توجهی به آثار و پژوهشهای داخلی بی اعتمادی درونی طی تاریخ است که گریبانگیر ماست. به آنکه لازم باشد به گذشتههای دور توجه کنیم، باید گفت تاریخ ایران از مشروطه به این سو با کشمکش جدی میان سنت و مدرنیته و همچنین میان بومی گرایی و غرب گرایی و حتی قدرت متمرکز سیاسی و آزادیخواهی همراه بوده است. در این کشمکش، بسیاری از روشنفکران ایرانی که در پی آزادی و اندیشههای مدرن بودهاند، برای فاصلهگیری از سنتهای کهنه و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی حافظ یا حامی آن سنتها، به گونهای افراطی و گاه ناخودآگاه، هر آنچه را «بومی» و «خودی» است خفیف و کمارزش شمردهاند. این ذهنیت موجب شده تا نویسنده ایرانی به خود و دیگریِ ایرانی کمتر بها دهد و اعتمادش به دیگری ایرانی کاهش یابد یا کاملاً از میان برود، و او اعتماد را در نیروهای بیرونی، بهویژه غربی، جستجو کند.
۲. ناپایداری نهاد نقد در ایران
علیرغم پیشینه دیرینه ادبی ایرانی، فرهنگ نقد در حوزه علوم انسانی مدرن بسیار ضعیف است. ما عموماً یا به «تأیید بیچونوچرا» آن کسانی که به هر علت و دلیل فرامتنی میپسندیم میپردازیم یا به «تخریب کلی و شخصی» کسان دیگری که به دلایل و علل فرامتنی علیه آنان موضع داریم؛ کمتر پیش آمده است که نقدهای تحلیلی، دقیق، علمی و بیطرفانه بنویسیم. در این فضای آشفته که معیارهای نقد علمی حاکم نیستند، روشنفکران یا از نقد شدن گریزاناند یا نقد را جدی نمیگیرند؛ در واقع آنان، چه بسا بهدرستی، نقدها را بیمایه میدانند یا دشمنانه.
فزون بر این، نقد در ایران فاقد شأن و ساختار نهادمند است، به گونهای که نه در دانشگاهها بهدرستی آموزش داده میشود، نه نشریههای تخصصی پرنفوذ و جریانسازی داریم که به گونهای منظم و علمی به نقد بپردازند. در چنین فضائی سنتی شکل نگرفته است که میان نقدکننده و نقدشونده رابطهای سازنده برقرار گردد. بدینسان نویسندگان یا آثار همدیگر را نادیده میگیرند یا اگر به آثار هم توجه کنند بر پایه همان دلایل و علل بیرون از متن نوشته شده، تنها از سر رقابت و حسادت و دشمنی، برای ویرانسازی یگدیگر به هم میتازند.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
◀️موسی اکرمی
در گفتگو با ایبنا
◀️چرایی و چگونگی گسست فکری میان اهل قلم
✅بخش یکم
*⃣سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) الهام عبادتی: در فضای علوم انسانی ایران، نوعی گسست و بیاعتنایی متقابل میان اهل فکر و قلم به چشم میخورد. کمتر پیش میآید که پژوهشگری به آثار همتایان ایرانیاش استناد کند یا نقدی جدی درباره نوشتههای آنان بنویسد یا بخواند. گفتوگو و دیالوگ علمی، آنگونه که باید، شکل نگرفته و حاصل آن، جز جزیرهای شدن حوزههای پژوهشی و خلأ سنت نقد درونی نیست. در عوض، اغلب نوشتهها پر است از ارجاعات مکرر به متفکران غربی، و گاه همین آثار اگر به زبان انگلیسی منتشر شوند، در جامعه دانشگاهی ایران نیز بیش از پیش جدی گرفته میشوند. این وضعیت، پرسشهایی مهم را پیش روی ما میگذارد: چرا اندیشمندان ایرانی کمتر با یکدیگر گفتوگو میکنند؟ چرا نقد آثار همدیگر را جدی نمیگیرند؟ و چرا همچنان «مرغ همسایه غاز» است؟ در این گفتوگو با دکتر موسی اکرمی استاد تمام فلسفه علم، نویسنده و مترجم کوشیدهایم درباره چرایی و چیستی این گسست گفتوگو کنیم؛ از نقش دانشگاه و نظام نشر تا مسئولیت روشنفکران ایرانی در شکلگیری یا تداوم این وضعیت.
پرسش. از برخی چهرهها و نامهای سرشناس و آشنا که بگذریم، عموماً در آثار و نوشتههای روشنفکران و پژوهشگران ایرانی رد و نشانی از اسم و آثار دیگر نویسندگان ایرانی نیست. محققان ایرانی در حوزه علوم انسانی معمولاً آثار یکدیگر را نمیخوانند، به یکدیگر ارجاع نمیدهند و آنها را مورد نقد و ارزیابی قرار نمیدهند. حتی به نقدهای معدودی که درباره آثار خودشان هم نوشته می شود، کمتوجه اند و به آنها وقعی نمی نهند. در مقابل آثار و کتابهای آنها پر است از ارجاع و استناد به نویسندگان و پژوهشگران غیر ایرانی و بهتر است بگوییم غربی. طرفه آنکه اگر نویسنده، روشنفکر یا پژوهشگری ایرانی در غرب و عمدتاً به زبانی غیرفارسی اثری بنویسد، بیشتر مورد توجه قرار میگیرد تا در ایران. چرا چنین است؟ چرا مرغ همسایه غاز است؟
پاسخ. پرسش بسیار دقیق و مهمی را طرح کردهاید که چندلایه است و پاسخ گفتن به آن نیازمند نگاهی ترکیبی، از تاریخی و جامعهشناختی تا روانشناختی و معرفتشناختی، است. من پاسخم را در پیوند با این لایهها به چند بخش تقسیم میکنم.
۱. بیاعتمادی درونی و زمینه تاریخی و فرهنگی آن
در آغاز باید به زمینه تاریخی و فرهنگی بیاعتمادی میان روشنفکران و پژوهشگران در ایران بنگریم. یکی از ریشههای اصلی بی توجهی به آثار و پژوهشهای داخلی بی اعتمادی درونی طی تاریخ است که گریبانگیر ماست. به آنکه لازم باشد به گذشتههای دور توجه کنیم، باید گفت تاریخ ایران از مشروطه به این سو با کشمکش جدی میان سنت و مدرنیته و همچنین میان بومی گرایی و غرب گرایی و حتی قدرت متمرکز سیاسی و آزادیخواهی همراه بوده است. در این کشمکش، بسیاری از روشنفکران ایرانی که در پی آزادی و اندیشههای مدرن بودهاند، برای فاصلهگیری از سنتهای کهنه و نهادهای حکومتی و غیرحکومتی حافظ یا حامی آن سنتها، به گونهای افراطی و گاه ناخودآگاه، هر آنچه را «بومی» و «خودی» است خفیف و کمارزش شمردهاند. این ذهنیت موجب شده تا نویسنده ایرانی به خود و دیگریِ ایرانی کمتر بها دهد و اعتمادش به دیگری ایرانی کاهش یابد یا کاملاً از میان برود، و او اعتماد را در نیروهای بیرونی، بهویژه غربی، جستجو کند.
۲. ناپایداری نهاد نقد در ایران
علیرغم پیشینه دیرینه ادبی ایرانی، فرهنگ نقد در حوزه علوم انسانی مدرن بسیار ضعیف است. ما عموماً یا به «تأیید بیچونوچرا» آن کسانی که به هر علت و دلیل فرامتنی میپسندیم میپردازیم یا به «تخریب کلی و شخصی» کسان دیگری که به دلایل و علل فرامتنی علیه آنان موضع داریم؛ کمتر پیش آمده است که نقدهای تحلیلی، دقیق، علمی و بیطرفانه بنویسیم. در این فضای آشفته که معیارهای نقد علمی حاکم نیستند، روشنفکران یا از نقد شدن گریزاناند یا نقد را جدی نمیگیرند؛ در واقع آنان، چه بسا بهدرستی، نقدها را بیمایه میدانند یا دشمنانه.
فزون بر این، نقد در ایران فاقد شأن و ساختار نهادمند است، به گونهای که نه در دانشگاهها بهدرستی آموزش داده میشود، نه نشریههای تخصصی پرنفوذ و جریانسازی داریم که به گونهای منظم و علمی به نقد بپردازند. در چنین فضائی سنتی شکل نگرفته است که میان نقدکننده و نقدشونده رابطهای سازنده برقرار گردد. بدینسان نویسندگان یا آثار همدیگر را نادیده میگیرند یا اگر به آثار هم توجه کنند بر پایه همان دلایل و علل بیرون از متن نوشته شده، تنها از سر رقابت و حسادت و دشمنی، برای ویرانسازی یگدیگر به هم میتازند.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
۳. رقابت رانتی و انحصارگرایی معرفتی در ایران
نظر به وجود رانت و سالم نبودن جذب هیأت علمی یا پژوهشگر و بسته بودن فضای رقابت سالم در فضای آکادمیک ایران، به جای هم افزایی در بحثهای علمی و فرهنگی و پژوهشهای دقیق رقابتی انحصار گرایانه پدید آمده و پژوهشگر ایرانی فکر میکند اگر به ایرانی دیگری ارجاع دهد به او منزلت و جایگاهی مهم بخشیده و در اعتبار خودش شریک کرده است. بدینسان این تصور شکل گرفته است که ارجاع به آثار هممیهن و همزبان خود به گونهای شریک کردن او در انحصار معرفتیای است که خود یا با رانت یا با کوشش فردی و علیرغم فضای رانتی کسب کرده است. در این پدیده که که گونهای «فرهنگ انحصار معرفتی» است، هر یک از بازیگران حوزه پژوهش و تولید دانش میکوشد تا نه تنها دیگران را در فعالیت خویش شرکت ندهد، بلکه حتی در انحصارگرایی هم خود را بینیاز از همکاران یا دیگر هممیهنان جلوه دهد و سهمی از موفقیت خود را از آنان دریغ دارد و گفتمان خود را برجسته کند و دیگران را کاملاً نادیده بگیرد.
۴. جستوجوی مشروعیت از بیرون
در بسیاری از کشورهای مقهور در برابر فرهنگ غرب یا پسااستعماری یا پیرامونی، مشروعیت معرفت از بیرون میآید، نه از درون، به گونهای که اگر اثری در غرب نوشته شود، یا در یک نشریهی انگلیسیزبان یا فرانسویزبان یا آلمانیزبان منتشر گردد، با اعتبار بیشتر و ارزشگذاری برجستهتر روبهرو میشود. بخشی از این پدیده ناشی از نظام جهانی تولید دانش است که هنوز همچنان غربمحور است. ولی بخش مهمی از آن به روانشناسی استعمارزدگی معرفتی بازمیگردد: اتباع یا شهروندان یا ساکنان این کشورها، از آن میان بسیاری در ایران، هنوز برای تأیید اندیشه خود، به چشم و زبان غرب نیاز دارند.
ازاین رو، نویسنده ایرانی اگر در آکسفورد یا هاروارد یا هایدلبرگ یا سوربن اثری منتشر کند، ناگهان برای خودیهای درون کشور نیز معتبر میشود، حتی اگر همان سخن را پیشتر در نشریهای پارسیزبان داخلی منتشر کرده باشد.
۵. مسأله زبان و نیاز به دیدهشدن
بسیاری از پژوهشگران ایرانی که به زبان پارسی مینویسند، در تنگنای دیدهنشدن قرار دارند در حالی که دیده شدن حق هر آن کسی است که بهویژه میپندارد سخن مهمی دارد که بایسته است شمار هر چه بیشتری از مخاطبان آن را بشنوند. متأسفانه به علل و دلایل گوناگون مجلات داخلی کمتر خوانده میشوند، نشر آثار با دشواری روبهرواست، و پلتفرمهای بینالمللی از آثار پارسی پشتیبانی نمیکنند. در این شرایط، هرگاه کسی اثری را به زبان انگلیسی بنویسد، بهسادگی وارد فضای جهانی شده در شبکههای علمی دیده میشود. بدینسان، اثر «ایرانیِ غیرپارسی» بیشتر دیده میشود و، حتی از سوی خود ایرانیان بیشتر به آن ارجاع میدهند. با اینکه زبان پارسی چند صد میلیون گویشور دارد ولی، بهویژه در ساحت علم و پژوهش دانشورانهی آکادمیک، دچار معضل بیتوجهی است.
۶. تأثیر نظام آموزشی حافظهمحور و نامتکی بر سنت بحث و گفتوگو
نظام آموزشی ایران از دبستان تا دانشگاه، حافظهمحور و استوار بر انتقال یکسویهی اطلاعات، دور از بحث و نقد و گفتوگو، است. در چنین نظامی، دانشآموز و دانشجو به تربیت نقادانه در فضای بینالاذهانی عادت نمیکند و در آینده، در لباس نویسنده و پژوهشگر، نیز به جای گفتوگو با دیگر اندیشهورز، در انزوای گفتمانی خود باقی میماند. ارجاع ندادن به دیگران فزون بر عواملی که برشمردم، بازتاب این انزوای فکری و نبود تربیت گفتوگویی نیز هست.
۷. نبود سنتهای پژوهشی پیوسته و پایدار
در سنتهای دانشگاهی غربی، بهویژه در حوزه علوم انسانی، گفتمانها به گونهای تاریخی، نسلی و زنجیروار ادامه مییابند: استادان کنونی شاگردان استادان پیشیناند، و در تسلسل نسلی، در درون شبکه ارتباطی همکاری و کفتوگو و نقد در ترویج و گسترش نظریههای یکدیگر که در نوشتههایشان تجلی یافتهاند میکوشند و به تداوم پژوهش و نگارش یکدیگر یاری میرسانند. ولی در ایران، بهدلیل ناپایداری نهاد دانشگاه، نهادینه نشدن پژوهش مستمر در شبکه ارتباطی، مهاجرتهای گسترده، تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک، تداوم معرفتی دچار گسستگی است. ازاینرو در گذر نسلها گفتوگوی میاننسلی و همپوشانی فعالیتهای پژوهشی روی نمیدهند.
متن کامل گفتوگو:
https://www.ibna.ir/news/533198
#روشنفکران_ایرانی
#نقد_در_ایران
#انحصارگرایی_معرفتی
#دیگری_ایرانی
#بومیگرایی
#غربگرایی
#موسی_اکرمی
۳. رقابت رانتی و انحصارگرایی معرفتی در ایران
نظر به وجود رانت و سالم نبودن جذب هیأت علمی یا پژوهشگر و بسته بودن فضای رقابت سالم در فضای آکادمیک ایران، به جای هم افزایی در بحثهای علمی و فرهنگی و پژوهشهای دقیق رقابتی انحصار گرایانه پدید آمده و پژوهشگر ایرانی فکر میکند اگر به ایرانی دیگری ارجاع دهد به او منزلت و جایگاهی مهم بخشیده و در اعتبار خودش شریک کرده است. بدینسان این تصور شکل گرفته است که ارجاع به آثار هممیهن و همزبان خود به گونهای شریک کردن او در انحصار معرفتیای است که خود یا با رانت یا با کوشش فردی و علیرغم فضای رانتی کسب کرده است. در این پدیده که که گونهای «فرهنگ انحصار معرفتی» است، هر یک از بازیگران حوزه پژوهش و تولید دانش میکوشد تا نه تنها دیگران را در فعالیت خویش شرکت ندهد، بلکه حتی در انحصارگرایی هم خود را بینیاز از همکاران یا دیگر هممیهنان جلوه دهد و سهمی از موفقیت خود را از آنان دریغ دارد و گفتمان خود را برجسته کند و دیگران را کاملاً نادیده بگیرد.
۴. جستوجوی مشروعیت از بیرون
در بسیاری از کشورهای مقهور در برابر فرهنگ غرب یا پسااستعماری یا پیرامونی، مشروعیت معرفت از بیرون میآید، نه از درون، به گونهای که اگر اثری در غرب نوشته شود، یا در یک نشریهی انگلیسیزبان یا فرانسویزبان یا آلمانیزبان منتشر گردد، با اعتبار بیشتر و ارزشگذاری برجستهتر روبهرو میشود. بخشی از این پدیده ناشی از نظام جهانی تولید دانش است که هنوز همچنان غربمحور است. ولی بخش مهمی از آن به روانشناسی استعمارزدگی معرفتی بازمیگردد: اتباع یا شهروندان یا ساکنان این کشورها، از آن میان بسیاری در ایران، هنوز برای تأیید اندیشه خود، به چشم و زبان غرب نیاز دارند.
ازاین رو، نویسنده ایرانی اگر در آکسفورد یا هاروارد یا هایدلبرگ یا سوربن اثری منتشر کند، ناگهان برای خودیهای درون کشور نیز معتبر میشود، حتی اگر همان سخن را پیشتر در نشریهای پارسیزبان داخلی منتشر کرده باشد.
۵. مسأله زبان و نیاز به دیدهشدن
بسیاری از پژوهشگران ایرانی که به زبان پارسی مینویسند، در تنگنای دیدهنشدن قرار دارند در حالی که دیده شدن حق هر آن کسی است که بهویژه میپندارد سخن مهمی دارد که بایسته است شمار هر چه بیشتری از مخاطبان آن را بشنوند. متأسفانه به علل و دلایل گوناگون مجلات داخلی کمتر خوانده میشوند، نشر آثار با دشواری روبهرواست، و پلتفرمهای بینالمللی از آثار پارسی پشتیبانی نمیکنند. در این شرایط، هرگاه کسی اثری را به زبان انگلیسی بنویسد، بهسادگی وارد فضای جهانی شده در شبکههای علمی دیده میشود. بدینسان، اثر «ایرانیِ غیرپارسی» بیشتر دیده میشود و، حتی از سوی خود ایرانیان بیشتر به آن ارجاع میدهند. با اینکه زبان پارسی چند صد میلیون گویشور دارد ولی، بهویژه در ساحت علم و پژوهش دانشورانهی آکادمیک، دچار معضل بیتوجهی است.
۶. تأثیر نظام آموزشی حافظهمحور و نامتکی بر سنت بحث و گفتوگو
نظام آموزشی ایران از دبستان تا دانشگاه، حافظهمحور و استوار بر انتقال یکسویهی اطلاعات، دور از بحث و نقد و گفتوگو، است. در چنین نظامی، دانشآموز و دانشجو به تربیت نقادانه در فضای بینالاذهانی عادت نمیکند و در آینده، در لباس نویسنده و پژوهشگر، نیز به جای گفتوگو با دیگر اندیشهورز، در انزوای گفتمانی خود باقی میماند. ارجاع ندادن به دیگران فزون بر عواملی که برشمردم، بازتاب این انزوای فکری و نبود تربیت گفتوگویی نیز هست.
۷. نبود سنتهای پژوهشی پیوسته و پایدار
در سنتهای دانشگاهی غربی، بهویژه در حوزه علوم انسانی، گفتمانها به گونهای تاریخی، نسلی و زنجیروار ادامه مییابند: استادان کنونی شاگردان استادان پیشیناند، و در تسلسل نسلی، در درون شبکه ارتباطی همکاری و کفتوگو و نقد در ترویج و گسترش نظریههای یکدیگر که در نوشتههایشان تجلی یافتهاند میکوشند و به تداوم پژوهش و نگارش یکدیگر یاری میرسانند. ولی در ایران، بهدلیل ناپایداری نهاد دانشگاه، نهادینه نشدن پژوهش مستمر در شبکه ارتباطی، مهاجرتهای گسترده، تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک، تداوم معرفتی دچار گسستگی است. ازاینرو در گذر نسلها گفتوگوی میاننسلی و همپوشانی فعالیتهای پژوهشی روی نمیدهند.
متن کامل گفتوگو:
https://www.ibna.ir/news/533198
#روشنفکران_ایرانی
#نقد_در_ایران
#انحصارگرایی_معرفتی
#دیگری_ایرانی
#بومیگرایی
#غربگرایی
#موسی_اکرمی
ایبنا
روشنفکران ایرانی در خلأ گفتوگو چهرههایی تنها باقی میمانند
روشنفکران ایرانی، در خلأ گفتوگو، بهجای ساختن یک سنت زنده و پیوستهی فکری، چهرههائی تنها و گاه افسانهای باقی میمانند. در نبود تعامل، نقد و ارجاع متقابل میان اهل اندیشه، چیزی بهنام «گفتمان علمی یا روشنفکری» شکل نمیگیرد. کتابها و مقالات، چون جزایری پراکنده…
👍1
بر پایۀ گزارش آسوشیتدپرس، مقامهای آمریکایی به این خبرگزاری گفتهاند که «ترامپ قصد دارد اعلام کند ایالات متحده از این پس خلیج فارس را "خلیج عربی" خواهد نامید.»
⏪بیانیۀ عمومی یک استاد ایرانی در دفاع از ایران، تمدن و عقلانیت در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی
من، موسی اکرمی، بهعنوان یک استاد فلسفهی ایرانی که در فعالیت فرهنگی و دانشگاهی خود افتخار تدریس و تألیف و ترجمه در زمینهی فلسفهی سیاسی نیز داشتهام، در این لحظهی خطیر تاریخی، که ایران در معرض مخاطرات عظیم داخلی و خارجی قرار دارد، و در حالی که منطقهی خاورمیانه در گرداب بیثباتی، نزاعهای نیابتی، و رقابتهای جهانی فرو رفته است، با اتکا به وجدان تاریخی، تعهد ملی، و مسؤولیت جهانی خود، موضعی را که عقلانی، مشروع، مستقل و راهگشا میدانم خطاب به دلبستگان به استقلال و صلح و امنیت اعلام میدارم.
۱. ایران، فراتر از نظام سیاسی: تمدنی برای انسان
ایران، چونان یکی از کهنترین واحدهای تمدنی تاریخ بشری، تنها یک «کشور» در معنای معاصر واژه نیست، بلکه حامل سنتهای دیرینهای در عرصهی اندیشه، دولتسازی، دیپلماسی، هنر، دین، معنویت، و عقلانیت تاریخی است. ایران، سرزمین زرتشت، فردوسی، ابنسینا، سعدی، حافظ، مولوی، خیام و صدها اندیشهورز و هنرمند دیگر، بخشی از میراث مشترک بشریت است.
ازاینرو، هر گونه تحقیر، تهدید، یا بیحرمتی به ایران – حتی اگر در پوشش مخالفت با حاکمیت سیاسی فعلی صورت گیرد – به معنای بیحرمتی به فرهنگ و حافظهی جهانی است.
۲. تفکیک روشن اصولی میان «ایران» و حکومت کنونی و هر حکومت دیگر
من بر این باورم که باید تمایزی روشن، عقلانی و اخلاقی میان «ایران» چونان میهن، و حکومت کنونی و هر حکومت دیگری چونان نظام سیاسی مستقر قائل شد. این یک تفکیک منطقی و اصولی میان هر کشور و حاکمیت بالفعل آن است، و همسانی میان یک کشور و حاکمیت آن به میزان نمایندگی راستین کشور از سوی حاکمیت و پایبندی راستین حاکمیت به منافع ملی آن کشور بستگی دارد.
ازاینرو وفاداری به ایران، ضرورتاً به معنای همراهی با سیاستهای حکومت بالفعل آن نیست، همانگونه که نقدِ مسئولانهی سیاستهای حاکم به معنای خیانت به میهن نیست.
ایرانِ ما همواره بزرگتر از هر نظام حکومتی بوده است و خواهد بود، و نباید اسیر سیاستهای داخلی و خارجی هر حاکمیتی از یک سو و ابزار سیاستهای استعماری و توسعهطلبانه و مداخلهگرانه و ناقض تمامیت ارضی خود از سوی دیگر شود.
۳. محکومیت سیاستهای تحریمی، تهدیدی و تحقیرآمیز خارجی
سیاستهائی که با تهدید نظامی، تحریم اقتصادی، یا توهین به غرور ملی ایرانیان همراه است – از سوی هر دولت و هر مقام خارجی، از جمله دونالد ترامپ و دیگر بازیگران مداخلهگر – نهتنها ناکارآمدند، بلکه موجب تعمیق زخمهای تاریخی، انسداد درونی، و همبستگی موقت یا درازمدت در دفاع از کشور میشوند.
من قویاً بر این باورم که اگر قرار است آیندهای روشن برای ایران رقم بخورد، این آینده باید از درون کشور پدید آید، نه با مداخلات ویرانگر بیرونی.
۴. انتقاد از انسداد داخلی، فساد ساختاری و نقض حقوق بشر
در عین حال، نمیتوان چشم بر بحرانهای گستردهی داخلی بست. بحران حکمرانی، فساد ساختاری، سرکوب آزادیهای مدنی، و خفقان دانشگاهی، ایران را از درون تهی میسازد. بدون عبور آگاهانه و مسئولانه از وضعیت موجود، هیچ دفاعی از ایران بهمعنای واقعی امکانپذیر نیست.
من بر ضرورت احیای گونهای قرارداد اجتماعی نوین میان دولت و ملت تأکید میکنم، قراردادی که بر پایهی نمایندگی راستین حداکثری شهروندان از سوی حاکمیت، شفافیت، پاسخگویی، حقوق شهروندی، کرامت انسانی، و آزادی اندیشه استوار باشد.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
👏3👍1
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
۵. فراخوان برای تشکیل ائتلافی از روشنفکران، دانشگاهیان، مردم، و سیاستپیشگان خدوم و وفادار به منافع ملی
ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند صدای خردورزی، گفتوگو، و آشتی ملی است.
من در مقام خادم کوچک جامعۀ دانشگاهی و فرهنگی، از همهی هممیهنان خود – دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان، کارگران. کارمندان، روستاییان، فعالان مدنی، و سیاستپیشگان خدوم و وفادار به منافع ملی – دعوت میکنم که بهدور از وابستگیهای جناحی، حزبی یا ایدئولوژیک، به شکلگیری یک ائتلاف ملیِ مدنی، مستقل و فراملی برای دفاع از ایران و نجات آن از بحرانهای داخلی و استیلاطلبی خارجی یاری رسانند و به آن بپیوندند.
۶. خطاب به جهانیان: ایران را بشناسید، نه تنها حکومت آن را
خطاب من به سیاستمداران جهانی - از شرق و غرب تادهمسایگان و منطقهی خاور میانه - بهویژه آنان که داعیهی دفاع از آزادی و دموکراسی دارند، این است که ایران را نه در قالب نظام سیاسی حاکم، بلکه چونان کشور یا سرزمین ملتی کهن و فرهنگی زنده بشناسند.
توهینهای امثال دونالد ترامپ نهتنها ناشی از بیاطلاعی و عوامگرایی است، بلکه نشانگر نبود احترام به تفاوتهای تاریخی و فرهنگی در جهان چندقطبی امروز است.
از این رو، من از تمامی وجدانهای بیدار در سراسر جهان دعوت میکنم که بهجای دامن زدن به رویارویی، از مسیر گفتوگو، دیپلماسی فرهنگی، و همکاری دانشگاهی برای آیندهای بهتر در منطقه و جهان حمایت کنند.
من، در مقام یک استاد ایرانی فلسفه که همواره کوشیدهام بر زمینهی پیوند میان عدالت و آزادی و صلح دو نگرش انترناسیونالیسم و ناسیونالیستی را با هم آشتی دهم ، نه از سیاستهای نادرست داخلی دفاع میکنم و نه از مداخلهجویی خارجی. نه به نام «امنیت» آزادی را نفی میکنم، و نه به نام «آزادی» به سرزمینم خیانت میکنم؛
من خواهان ایرانِ آزاد، خردورز، تاریخی، صلحجو، و سربلندم؛ ایرانی که هم در جهان به صلحخواهی و عدالت بینالمللی بدرخشد و هم در خانه آزادی و عدالت و صلح راستین را برقرار سازد؛
و بر این باورم که آیندهی ایران، نه در دستان انحصارطلبان اقتدارگرا با هر ایدئولوژی، بلکه در اندیشهورزی خردمندانهی فرزانگان و ارادهی نیک ملت است.
با امید به خرد و شجاعت جمعی در برخورد به مسائل ملی و منطقهای و جهانی
موسی اکرمی
استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران
دبیر نهمین همایش "انجمن علمی مطالعات صلح ایران" در سال ۱۴۰۴، با موضوع "بنیادهای هستیشناختی، شناختشناختی، و روششناختی مکتب ایرانی صلح"
چهارشنبه، هفدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی / هفتم مه ۲۰۲۵ مسیحی
#خلیج_فارس
#مکتب_ایرانی_صلح
#دونالد_ترامپ
#موسی_اکرمی
۵. فراخوان برای تشکیل ائتلافی از روشنفکران، دانشگاهیان، مردم، و سیاستپیشگان خدوم و وفادار به منافع ملی
ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند صدای خردورزی، گفتوگو، و آشتی ملی است.
من در مقام خادم کوچک جامعۀ دانشگاهی و فرهنگی، از همهی هممیهنان خود – دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان، کارگران. کارمندان، روستاییان، فعالان مدنی، و سیاستپیشگان خدوم و وفادار به منافع ملی – دعوت میکنم که بهدور از وابستگیهای جناحی، حزبی یا ایدئولوژیک، به شکلگیری یک ائتلاف ملیِ مدنی، مستقل و فراملی برای دفاع از ایران و نجات آن از بحرانهای داخلی و استیلاطلبی خارجی یاری رسانند و به آن بپیوندند.
۶. خطاب به جهانیان: ایران را بشناسید، نه تنها حکومت آن را
خطاب من به سیاستمداران جهانی - از شرق و غرب تادهمسایگان و منطقهی خاور میانه - بهویژه آنان که داعیهی دفاع از آزادی و دموکراسی دارند، این است که ایران را نه در قالب نظام سیاسی حاکم، بلکه چونان کشور یا سرزمین ملتی کهن و فرهنگی زنده بشناسند.
توهینهای امثال دونالد ترامپ نهتنها ناشی از بیاطلاعی و عوامگرایی است، بلکه نشانگر نبود احترام به تفاوتهای تاریخی و فرهنگی در جهان چندقطبی امروز است.
از این رو، من از تمامی وجدانهای بیدار در سراسر جهان دعوت میکنم که بهجای دامن زدن به رویارویی، از مسیر گفتوگو، دیپلماسی فرهنگی، و همکاری دانشگاهی برای آیندهای بهتر در منطقه و جهان حمایت کنند.
من، در مقام یک استاد ایرانی فلسفه که همواره کوشیدهام بر زمینهی پیوند میان عدالت و آزادی و صلح دو نگرش انترناسیونالیسم و ناسیونالیستی را با هم آشتی دهم ، نه از سیاستهای نادرست داخلی دفاع میکنم و نه از مداخلهجویی خارجی. نه به نام «امنیت» آزادی را نفی میکنم، و نه به نام «آزادی» به سرزمینم خیانت میکنم؛
من خواهان ایرانِ آزاد، خردورز، تاریخی، صلحجو، و سربلندم؛ ایرانی که هم در جهان به صلحخواهی و عدالت بینالمللی بدرخشد و هم در خانه آزادی و عدالت و صلح راستین را برقرار سازد؛
و بر این باورم که آیندهی ایران، نه در دستان انحصارطلبان اقتدارگرا با هر ایدئولوژی، بلکه در اندیشهورزی خردمندانهی فرزانگان و ارادهی نیک ملت است.
با امید به خرد و شجاعت جمعی در برخورد به مسائل ملی و منطقهای و جهانی
موسی اکرمی
استاد فلسفه در دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران
دبیر نهمین همایش "انجمن علمی مطالعات صلح ایران" در سال ۱۴۰۴، با موضوع "بنیادهای هستیشناختی، شناختشناختی، و روششناختی مکتب ایرانی صلح"
چهارشنبه، هفدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ خورشیدی / هفتم مه ۲۰۲۵ مسیحی
#خلیج_فارس
#مکتب_ایرانی_صلح
#دونالد_ترامپ
#موسی_اکرمی
👏4👍1
According to a report by the Associated Press, U.S. officials have informed the agency that "Trump plans to announce that the US will call the Persian Gulf as the Arabian Gulf."
⏩Public Statement by an Iranian Professor in Defense of Iran, Civilization, and Rationality Against Internal and External Threats
I, Musa Akrami, as an Iranian professor of philosophy who has had the honor of teaching, authoring, and translating in the field of political philosophy as part of my academic and cultural work, at this critical historical moment - when Iran faces grave internal and external threats, and the Middle East is engulfed in instability, proxy conflicts, and global rivalries - declare a position that I regard as rational, legitimate, independent, and constructive, addressed to all those committed to independence, peace, and security of the countries.
1. Iran Beyond Political Systems: A Civilization for Humanity
Iran, as one of the oldest
civilizational entities in human history, is not merely a "country" in the contemporary sense but a bearer of ancient traditions in thought, statecraft, diplomacy, art, religion, spirituality, and historical rationality. The land of Zoroaster, Ferdowsi, Avicenna, Saadi, Hafez, Rumi, Khayyam, and hundreds of other thinkers and artists is part of humanity's shared heritage.
Therefore, any form of humiliation, threat, or disrespect toward Iran - even under the guise of opposing its current political regime - constitutes a disrespect to global culture and memory.
2. A Clear and Principled Distinction Between "Iran" and Its Current and Any Other Government
I believe that a clear, rational, and ethical distinction must be made between "Iran" as a homeland and culture, and its current or any other government as the established political system. This is a logical and principled differentiation applicable to any country, depending on the extent to which the government truly represents the nation and adheres to its national interests.
Thus, loyalty to Iran does not necessarily mean alignment with the policies of its current government, just as responsible criticism of the ruling policies does not equate to betrayal of the homeland.
Our Iran has always been greater than any governing system and should not be held hostage to the internal and external policies of any regime, nor be used as a tool for colonial, expansionist, interventionist, or sovereignty-violating agendas.
3. Condemnation of Foreign Sanctions, Threats, and Humiliations
Policies involving military threats, economic sanctions, or insults to the national pride of Iranians - by any government or foreign official, including Donald Trump and other interventionist actors - are not only ineffective but also deepen historical wounds, cause internal stagnation, and foster temporary or long-term solidarity in defense of the country.
I firmly believe that if a bright future is to be envisioned for Iran, it must emerge from within the country, not through destructive external interventions.
4. Critique of Internal Stagnation, Structural Corruption, and Human Rights Violations
At the same time, we cannot ignore the widespread internal crises. Governance issues, structural corruption, suppression of civil liberties, and academic repression are hollowing Iran from within. Without a conscious and responsible transition from the current state, no genuine defense of Iran is feasible.
I emphasize the necessity of reviving a new social contract between the state and the nation, based on true maximal representation of citizens by the government, transparency, accountability, civil rights, human dignity, and freedom of thought.
[Continued in next post👇]
[Continued from previous post👆]
5. A Call for the Formation of a Coalition of Intellectuals, Academics, Citizens, and Devoted Politicians Loyal to National Interests
Iran now more than ever needs the voice of wisdom, dialogue, and national reconciliation.
As a humble servant of the academic and cultural community, I invite all my compatriots - academics, intellectuals, artists, workers, employees, villagers, civil activists, and devoted politicians loyal to national interests - to transcend factional, party, or ideological affiliations and contribute to the formation of a civil, independent, and transnational national coalition to defend Iran and rescue it from internal crises and external domination.
6. A Message to the World: Recognize Iran Beyond Its Government
My message to global politicians - from the East and West to neighboring countries and the Middle East region - especially those who claim to defend freedom and democracy, is to recognize Iran not merely through its ruling political system but as a nation of an ancient people and a living culture.
Insults from people the like Donald Trump are not only due to ignorance and populism but also indicate a lack of respect for historical and cultural differences in today's multipolar world.
Therefore, I invite all awakened consciences worldwide to support a better future for the region and the world through dialogue, cultural diplomacy, and academic cooperation, rather than fueling confrontations.
As an Iranian professor of philosophy who has always strived to reconcile internationalist and nationalist perspectives on the basis of justice, freedom, and peace, I neither defend misguided domestic policies nor condone foreign intervention. I do not deny freedom in the name of "security," nor do I betray my homeland in the name of "liberty."
I aspire for a free, rational, historical, peaceful, and proud Iran; an Iran that shines in the world for its commitment to peace and international justice and establishes true freedom, justice, and peace at home.
I believe that Iran's future lies not in the hands of authoritarian monopolists of any ideology but in the wise contemplation of its sages and the noble will of its people.
With hope for collective wisdom and courage in addressing national, regional, and global issues,
Musa Akrami
Professor of Philosophy at Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran
Secretary of the Ninth Conference of the “Iranian Peace Studies Association” in 2025, titled "Ontological, Epistemological, and Methodological Foundations of the Iranian School of Peace"
Wednesday, May 7, 2025
#Persian_Gulf
#Iranian_School_of_Peace
#Donald_Trump
#Musa_Akrami
5. A Call for the Formation of a Coalition of Intellectuals, Academics, Citizens, and Devoted Politicians Loyal to National Interests
Iran now more than ever needs the voice of wisdom, dialogue, and national reconciliation.
As a humble servant of the academic and cultural community, I invite all my compatriots - academics, intellectuals, artists, workers, employees, villagers, civil activists, and devoted politicians loyal to national interests - to transcend factional, party, or ideological affiliations and contribute to the formation of a civil, independent, and transnational national coalition to defend Iran and rescue it from internal crises and external domination.
6. A Message to the World: Recognize Iran Beyond Its Government
My message to global politicians - from the East and West to neighboring countries and the Middle East region - especially those who claim to defend freedom and democracy, is to recognize Iran not merely through its ruling political system but as a nation of an ancient people and a living culture.
Insults from people the like Donald Trump are not only due to ignorance and populism but also indicate a lack of respect for historical and cultural differences in today's multipolar world.
Therefore, I invite all awakened consciences worldwide to support a better future for the region and the world through dialogue, cultural diplomacy, and academic cooperation, rather than fueling confrontations.
As an Iranian professor of philosophy who has always strived to reconcile internationalist and nationalist perspectives on the basis of justice, freedom, and peace, I neither defend misguided domestic policies nor condone foreign intervention. I do not deny freedom in the name of "security," nor do I betray my homeland in the name of "liberty."
I aspire for a free, rational, historical, peaceful, and proud Iran; an Iran that shines in the world for its commitment to peace and international justice and establishes true freedom, justice, and peace at home.
I believe that Iran's future lies not in the hands of authoritarian monopolists of any ideology but in the wise contemplation of its sages and the noble will of its people.
With hope for collective wisdom and courage in addressing national, regional, and global issues,
Musa Akrami
Professor of Philosophy at Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran
Secretary of the Ninth Conference of the “Iranian Peace Studies Association” in 2025, titled "Ontological, Epistemological, and Methodological Foundations of the Iranian School of Peace"
Wednesday, May 7, 2025
#Persian_Gulf
#Iranian_School_of_Peace
#Donald_Trump
#Musa_Akrami
👏1👌1
