Telegram Web Link
از جنبش مشروطه‌خواهی کلاسیک تا جمهوری‌طلبی نوین: نقد توجیهات اقتدارگرایانه‌ی رویدادهای ایران معاصر

◀️موسی اکرمی

بهره‌ی هفتم

*⃣بخش هفتم تزهای نهفته در یادداشت دوم. نتیجه‌گیری‌های نهایی یادداشت دوم

الف) از مشروطه تا ۱۳۴۲، «دموکراسی» به جای آنکه سازنده باشد، ویرانگر بود.
ب) توسعه‌ی ایران مرهون تمرکز قدرت شاه پس از ۱۳۴۲ بود، نه آزادی‌های سیاسی.
پ)  بنابراین، نقد شاه به عنوان ناقض مشروطه و علت اصلی انقلاب، تحلیلی یک‌سویه و غیرمنصفانه است.

پاسخ به بخش هفتم تزهای نهفته در یادداشت دوم: نتیجه‌گیری‌های نهایی یادداشت دوم

مقدمه‌ی روش‌شناختی


یادداشت دوم مدعی است:

۱. تجربه‌ی دموکراسی از مشروطه تا ۱۳۴۲ ناکام و حتی «ویرانگر» بود؛

۲. توسعه‌ی اقتصادی دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ محصول تمرکز قدرت در دست شاه بود؛

۳. بنابراین، سرزنش شاه به‌عنوان ناقض مشروطه و مسئول اصلی انقلاب ۱۳۵۷ تحلیلی نادرست است.

این سه گزاره هم بُعد توصیفی دارند (چه اتفاقی افتاد؟) و هم بُعد ارزشی/هنجاری (باید چه نتیجه یا نتیجه‌هائی گرفت؟).
از این‌رو برای پاسخ، باید این دو گونه گزاره را از هم بازشناسیم و دریابیم
۱) آیا گزاره‌ها در بُعد توصیفی دقیق‌اند؟
۲) آیا در بُعد هنجاری، استنتاج از آن‌ها موجه است؟

(الف) «از مشروطه تا ۱۳۴۲، دموکراسی به جای آنکه سازنده باشد، ویرانگر بود.»

۱. تحلیل تاریخی

از مشروطه (۱۲۸۵) تا ۱۳۲۰، دموکراسی عملاً نیم‌بند و پر از محدودیت بود؛ در بیشتر مقاطع، سلطنتِ مطلقه‌ی قاجار و سپس دولت استبدادی رضاشاه مجال نهادسازی مستقل را از بین برد. بنابراین اصلاً نمی‌توان گفت در آن دوران «دموکراسیِ واقعی» در کار بوده است.
دوره‌ی ۱۳۲۰–۱۳۳۲ (و تا حدی تا ۱۳۴۰) یک تجربه‌ی آزادی‌های گسترده بود، ولی همان‌طور که در بهره‌ی ششم بحث شد، این آزادی‌ها در نبودِ نهادهای پایدار، ضعف فرهنگ مدنی، رقابت مخرب احزاب و دخالت مستقیم قدرت‌های خارجی، بیشتر به آشوب و بی‌ثباتی گرایید. این درست است، ولی باید تأکید کرد که «ویرانگری» محصول ضعف نهادها و شرایط ساختاری بود، نه ذاتِ دموکراسی.

۲. نقد مفهومی

برچسب «ویرانگر» بار ارزشی دارد. آزادی‌های سیاسی در دهه‌ی ۱۳۲۰ هرچند پرآشوب بود، ولی نسل سیاسی ایران را آموزش داد، افکار عمومی را شکل داد و خواستِ مشارکت را نهادینه کرد. به همین دلیل، تقلیل آن تجربه به «ویرانگری» نادیده گرفتن دستاوردهای اجتماعی آن است.

(ب) «توسعه‌ی ایران مرهون تمرکز قدرت شاه پس از ۱۳۴۲ بود، نه آزادی‌های سیاسی.»

۱) واقعیت‌های اقتصادی:
بی‌تردید از اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰ تا میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۵۰ اقتصاد ایران رشد چشمگیری کرد. برنامه‌های عمرانی، افزایش درآمد نفت، اصلاحات ارضی، توسعه‌ی آموزش و زیرساخت‌ها، شهرنشینی و صنعتی‌سازی شتاب گرفت. هیچ یک را نمی‌توان و نباید انکار کرد.

ولی باید پرسید: آیا این توسعه «مرهون تمرکز قدرت» بود یا «مرهون درآمد نفت و سیاست‌های برنامه‌ریزی»؟ پژوهش‌های اقتصادی نشان می‌دهند که رشد بیشتر از افزایش سرمایه‌گذاری دولتی نفت‌پایه ناشی شد تا از اقتدار سیاسی شاه.

۲) نقد علیّت ساده‌انگارانه:
تمرکز قدرت به شاه امکان داد برنامه‌ها را سریع پیش ببرد، ولی همین تمرکز قدرت مانع نقد، اصلاح و تصحیح خطاها شد. نتیجه‌ی این امر توسعه‌ای نامتوازن، وابسته به نفت و رانتی بود.
توسعه‌ی دهه‌ی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در بستر تمرکز قدرت رخ داد، ولی این تمرکز نه «علت کافی» بود و نه «علت ضروری». درآمد نفت و ظرفیت‌های فنی نقش بزرگ‌تر داشتند. در عوض، نبود آزادی‌های سیاسی همان توسعه را شکننده و ناپایدار کرد. فقدان آزادی سیاسی باعث شد نهادهای مدنی و گذرگاه‌های مشارکت ساخته نشوند. ازاین‌رو، توسعه‌ی اقتصادی بدون توسعه‌ی سیاسی به یک «رشد شکننده» بدل شد که نتوانست بحران‌های اجتماعی را مهار کند و در نهایت بستر انفجار ۱۳۵۷ را فراهم کرد.

ادامه در فرسته‌ی پسین 👇
ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆

(پ) «بنابراین، نقد شاه به عنوان ناقض مشروطه و علت اصلی انقلاب، یک‌سویه و غیرمنصفانه است

۱. بُعد تاریخی

شاه واقعاً پس از ۱۳۳۲، به‌ویژه بعد از ۱۳۴۲، از چارچوب مشروطیت خارج شد: مجلس صوری شد، احزاب فرمایشی ساخته شدند («مردم» «ایران نوین»، و سرانجام «رستاخیز» بدفرجام)، انتخابات مهندسی شد، مطبوعات و مخالفان سرکوب شدند. این دقیقاً نقض اصل اساسی قانون اساسی مشروطه (یعنی الزام پادشاه به تصدی مقام سلطنت  نه حکومتگری) بود.
ازاین‌رو، نقد شاه به‌عنوان ناقض مشروطه یک نقد تاریخیِ درست است، نه یک‌سویه.

۲. بُعد علّی انقلاب

انقلاب ۱۳۵۷ محصول مجموعه‌ای از عوامل بود: نابرابری توسعه، سرکوب سیاسی، گسترش نارضایتی اجتماعی، ظهور اپوزیسیون مذهبی و چپ، و بحران‌های بین‌المللی. تقلیل انقلاب به «استبداد شاه» ساده‌انگارانه است، ولی نادیده گرفتن نقش استبداد شاه هم تحریف تاریخ است.
در واقع، فقدان نهادهای دموکراتیک و سرکوب آزادی‌های سیاسی، باعث شدند نارضایتی‌های اقتصادی و اجتماعی هیچ مسیر قانونی‌ای برای تخلیه نیابند، و سرانجام به انقلاب راه برند. بدین‌سان نقض مشروطه و استبداد شاه یکی از عوامل محوری بود، ولو نه تنها عامل.

جمع‌بندی نهایی پاسخ به بخش هفتم تزهای نهفته در یادداشت دوم

۱. ادعای نویسنده که دموکراسی تا ۱۳۴۲ «ویرانگر» بود، یک قضاوتِ مطلق و جانب‌دارانه است. درست‌تر این است که بگوییم آزادی‌ها در فقدان نهادسازی و در شرایط دخالت خارجی به بی‌ثباتی انجامیدند، ولی همزمان دستاوردهای اجتماعی مهم عرضه کردند.

۲. توسعه‌ی دهه‌ها‌ی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ صرفاً محصول تمرکز قدرت شاه نبود، بلکه بیش از هر چیز مرهون نفت و برنامه‌ریزی دولتی بود. تمرکز قدرت اگرچه اجرای سریع را ممکن کرد، ولی هزینه‌اش توسعه‌ای نابرابر و شکننده بود.

۳. نقد شاه به‌عنوان ناقض مشروطه و یکی از علل انقلاب، نه یک‌سویه است و نه نامنصفانه؛ بلکه بخشی ضروری از تحلیل تاریخی است، هرچند باید در کنار سایر عوامل دیده شود.

در پایان اجازه بدهید در یک گزاره‌ی نهایی بگویم از مشروطه تا انقلاب، مشکل اصلی ایران نه وجودِ آزادی و نه صرفاً نبودِ آن، بلکه نبودِ نهادهای پایدارِ دموکراتیک بود؛ آزادیِ بی‌نهاد در دهه‌ی ۱۳۲۰ به هرج‌ومرج انجامید؛ توسعه‌ی بدون آزادی در دهه‌‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به استبداد شکننده و انفجار اجتماعی.
ازاین‌رو، راهِ درست نه تقدیسِ استبداد است و نه رمانتیزه‌کردنِ آزادی، بلکه ترکیبِ آزادی با نهادسازیِ پایدار مشروطه‌خواهانه
.


#توسعه‌ی_اقتصادی
#آزادی_سیاسی
#دموکراسی_در_ایران
#سلطنت_مطلقه
#استبداد_شاه
#مشروطه‌خواهی
#جمهوریت
#موسی_اکرمی
2
سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی: از نبود شفافیت و ناپاسخ‌گویی تا فساد سیستمی

◀️موسی اکرمی

یکم. نقد یک استاد دانشگاه بر یادداشت من


من در پاسخ به درخواست چند تن از دوستان یادداشتی در باره‌ی یکی از پدیده‌های شوم کشور با فرنام «مسئولیت روشنگری در برابر پدیده‌هائی از سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی» منتشر کردم.
یکی از استادان دانشگاه در نقدی بر آن یادداشت نکاتی را در پیوند با علم اقتصاد و ساختگی بودن برخی از اصطلاحات من و دور بودنم از علم اقتصاد دانشگاهی مطالبی نوشت. من نوشته‌ی ایشان را عیناً در اینجا می‌آورم:

«۱. "سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی" یک عبارت غیراقتصادی است.  هر علمی یک اصول و ادبیاتی دارد نمی شود که این اصول را نادیده گرفت و مدعی ادبیاتی جدید و غیر تخصصی و تاثیر گذار بودسرمایه داری یک عبارت کمونیستی است برای غیر کمونیست ها و اگر نگاه مارکسیتی داشته باشیم رانت در آن مستتر است و نیاز به تکرار آن نیست.اما اقتصاد تحریمی یک عبارت نامعمول در اقتصاد است حال ما در کشورمان همه چیز را به واژه تابوی تحریم وصل می کنیم در صورتی که در علم اقتصاد اینطور عبارت جعلی نداریم. چرا روسیه از این عبارت استفاده نمی کند چون من درآوردی ایرانی ها برای توجیه بی کفایتیشان است.
۲. "دور زدن تحریم ها" یک موضوع محدود به حاکمیت و نامرئی در اقتصاد ایران است. به عبارت دیگر مهمترین موضوع فروش نفت است که اقتصاد دانها و دولت در آن هیچ نقشی ندارند و  معلوم نیست که چه کسانی این کار را انجام می دهند و لذا در اقتصاد ایران این متغیر را نمی توان دید و اندازه گیری کرد.
۳. گفتمان عدالت ربطی به پاسخگویی نهادها ندارد. گفتمان عدالت مربوط به ادبیات مارکسیستی است در صورتی که شفافیت و پاسخگویی مربوط به ادبیات غیر مارکسیستی است و التقاط اینها  جایز نیست.  مولفه های نامربوط مانند "سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی" نیز مشخص نیست به عدالت ربط دارد یا پاسخگویی
۴. "منافع اقدامات فسادآمیز" این نیز ادبیات جدید است یکم فساد از نظر حاکمیت یعنی دلالی و دزدی اما از نظر جهانی تمامی موضوعاتی که تعادل یک سیستم را به هم میزند فساد است مانند سهمیه، گزینش، مجوز و غیر و کاستن آن در این نوشتار به دزدی و دلالی خود توجیه فساد است. دوم اینکه تمامی دورزننده های تحریم به خاطر منافع ملی این کار را انجام می دهند و نه برای جیب مسئولان و دلالان. فکر می کنید چرا «ایکس» راست راست راه می رود و کسی کاریش ندارد چون به خاطر منافع ملی این کارها را کرده است
۵. کدام مفسد؟ منظورتان چند تا دله دزد است؟ مفسد؛ دستور نویس و تصمیم گیر خطاکار است که هیچ کس نه می بیندش و نه می شناسدش 
[فرو] کاستن نهادهای غیرپاسخگو به سوداگران پنهان و غیررسمی مجدد از آن خطاهای استراتژیک این نوشتار است
جناب آقای دکتر
با عرض معذرت ، من شخصا با خرد جمعی در حوزه علم مخالفم و مشکل جامعه ایران این است که می خواهد خردجمعی را جایگزین علم نماید. خرد جمعی در هیچ کشور پیشرفته ای جایگزین علم نشده است و نمی شود وقتی من تخصص اقتصاد ندارم در مورد فرایند های اقتصادی نظر دهم. بله من می توانم اقتصاد مارکسیتی [دولتی] را انتخاب کنم و هم می توانم اقتصاد غیر مارکسیستی را انتخاب کنم این حق ملت است. اما چگونه بودجه نویسی شود از عهده متخصصین هم بر نمی آید چه برسد به شهروندان معمولی
اما من می توانم به عنوان یک شهروند یا استاد دانشگاه، تخطی از اصول هر علم [مانند اقتصاد] را بازخواست نمایم   و شاید تخصص هم در اقتصاد نداشته باشم  اما می فهمم که اصول علم اقتصاد رعایت نشده است، اصول علم حقوق رعایت نشده است، اصول علم سیاست رعایت نشده است. اینها با روشنگری روزنامه نگاران و نخبگان قابل فهم برای همه است و با خرد جمعی قابل تصحیح است.»
****
دوم. پاسخ: عدالت، شفافیت و مسئولیت روشنگری در مرویارویی با اقتصاد رانتی

با سپاس برای توجه به یادداشت من و نقد آن، بر این باورم که گفت‌وگوی نقادانه، اگر با رعایت اصول علمی و گفت‌وگوی مدنی همراه باشد، موجب غنای فضای گفت‌وگوی همگانی  و ژرفایابی فهم ما از واقعیت‌های پیچیده‌ی سیاسی-اقتصادی خواهد شد. در پاسخ به نقد شما، نکات زیر را طرح می‌کنم.

فرسته‌ی یکم از سه فرسته. ادامه در فرسته‌های پسین
👇
فرسته‌ی دوم از سه فرسته. ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆

۱. درباره‌ی ترکیب «سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی»

در پاسخ به نظر شما که این ترکیب را «غیر اقتصادی»، «جعلی»، و «غیرعلمی» دانسته‌اید و ریشه‌ی واژه‌هائی مانند سرمایه‌داری و اقتصاد تحریمی را  در ادبیات مارکسیستی یا غیرعلمی می‌دانید، در آغاز باید بگویم من به جای «اقتصاد» معمولاً «اقتصاد سیاسی» را به کار می‌برم که آدام اسمیت نیز به‌درستی به کار برده است و من در مواردی در بار‌ه‌ی آن سخن گفته‌ام. در مقام کسی که سال‌ها فلسفه‌ی علوم اجتماعی تدریس کرده‌ام بر این باورم که واژه‌ها در علوم اجتماعی و اقتصاد، ثابت و ابدی نیستند. علوم اجتماعی برخلاف علوم طبیعی، با تحولات اجتماعی، تاریخی، و بومی تحول می‌پذیرند. ترکیب «سرمایه‌داری رانتی» (Rentier Capitalism)  سال‌هاست که در ادبیات اقتصادی و علوم سیاسی ـ به‌ویژه در تحلیل ساختارهای خاورمیانه و اقتصادهای نفت‌محور ـ کاربرد دارد.
اقتصاددانان بسیاری در سطح جهان در تحلیل‌های خود از مفهوم رانت سیاسی و اقتصادی بهره‌ برده‌اند. در ایران نیز بسا اقتصادخوانده‌ها و استادان اقتصاد همین  عبارت‌ها را به کار برده‌اند، بی‌آنکه لزوماً مارکسیست باشند.
عبارت «اقتصاد تحریمی» یک اصطلاح تحلیلی-توصیفی است، نه یک «اصطلاح رسمی آکادمیک». بهره‌گیری از این ترکیب، برای اشاره به ویژگی‌های اقتصادهائی است که تحت فشار تحریم‌های خارجی، ویژگی‌هائی خاص چون رشد اقتصاد غیررسمی، فساد نهادی، دور زدن سیستماتیک قوانین، و کاهش شفافیت را نشان می‌دهند. مشابه این عبارت در ادبیات آکادمیک با واژه‌هائی مانند: Sanctions Economy  یا  Economy under Sanctionsیا Shadow Economy in Sanctioned States  به کار برده می‌شود، از جمله در مورد ایران، کره‌ی شمالی، کوبا، ونزوئلا و اخیراً روسیه.
کاربرد این ترکیبات نه تنها مجاز، بلکه برای فهم پیچیدگی‌های خاص اقتصاد سیاسی ایران ضروری است. «جعلی» خواندن این اصطلاحات نشان چارچوب صلب یک اقتصاد دانشگاهی است که  نسبت به انعطاف‌پذیری زبان علوم اجتماعی بی توجه است.

۲. در باره‌ی «دور زدن تحریم» چونان مسئله‌ای سیاسی-اخلاقی


دور زدن تحریم‌ها نه تنها یک متغیر اقتصادی، بلکه پدیده‌ای سیاسی، حقوقی و اخلاقی است. هنگامی که بخش بزرگی از نقل و انتقالات مالی کشور، خرید و فروش نفت، واردات کالاهای اساسی، و حتی سیاست پولی بانک مرکزی از طریق شبکه‌های پنهان انجام شود، این امر بر کل ساختار اقتصاد اثرگذار است و نمی‌توان آن را «نامرئی» یا «غیرقابل تحلیل» دانست.
اتفاقاً دور زدن تحریم‌ها، با خلق نهادهای سایه، واسطه‌های ناشناس، و شرکت‌های کاغذی، ساختار اقتصاد ایران را از شفافیت به پنهان‌کاری سوق داده است. این نه تنها قابل مشاهده بلکه قابل تحلیل است.
اقتصاد سایه یا زیرزمینی (Shadow Economy، فساد سیستمی، و امنیتی شدن اقتصاد همگی از پیامدهای این ساختار هستند.

۳. درباره‌ی نسبت عدالت، پاسخگویی، و شفافیت


این دیدگاه که عدالت متعلق به ادبیات مارکسیستی، و شفافیت و پاسخگویی متعلق به ادبیات غیرمارکسیستی است و نباید این دو را با هم خلط کرد یا در هم آمیخت، استوار بر تقسیم‌بندی فروکاست‌گرایانه و نادقیق مفاهیم اخلاقی-سیاسی است. عدالت، شفافیت، و پاسخگویی، ارزش‌هائی هستند که در دبستان‌های گوناگون سیاسی، هر کدام با تعریف‌های ویژه‌ی خود مطرح شده‌اند، چنان که عدالت در اندیشه‌ی افلاطون تا تامس هابز، آدام اسمیت، جان رالز، آمارتیا سن، و مایکل سندل نیز مطرح است؛ آیا همه‌ی آنان مارکسیست‌اند؟
پاسخگویی (Accountability) و شفافیت (Transparency) نیز مفاهیمی‌اند که بدون عدالت فاقد معنا خواهند بود. یک نظام شفاف ولی ناعادلانه به فساد مشروعیت می‌بخشد. به باور من فروکاست گفتمان عدالت به مارکسیسم، نادیده گرفتن تاریخ غنی فلسفه‌ی اخلاق و سیاست در غرب و شرق است.

۴. درباره‌ی منافع ملی و فساد


دفاع از دور زدن تحریم‌ها به نام «منافع ملی»، و فساد ندانستن آن یکی از رایج‌ترین توجیهات ایدئولوژیک برای نهادینه‌سازی فساد در ایران معاصر بوده است. اگر این اقدامات بدون نظارت همگانی، بدون حسابرسی شفاف، و با سودهای شخصی برای افراد خاص صورت گیرد، دیگر نمی‌توان آن را در چارچوب منافع ملی توجیه کرد.
دلالان دور زدن تحریم  که به مبالغ میلیارد دلاری دست یافته‌اند نه قهرمان منافع ملی، بلکه محصول شبکه‌های فساد ساختاری و نا‌پاسخگویی نهادی است. حتی اگر بخشی از عملکرد آنان سودآور بوده، اصل فسادآمیز بودن شیوه‌ها، بهره‌گیری از منابع عمومی، و عدم شفافیت، آنان را مشمول نقدهای اخلاقی و حقوقی می‌سازد.

فرسته‌ی دوم. ادامه در فرسته‌ی پسین👇
فرسته‌ی سوم از سه فرسته. ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین 👆

۵. درباره‌ی فساد سیستمی و نهادهای ناپاسخگو

در این باره که اشاره به نهادهای ناپاسخگو و سوداگری پنهان «خطای استراتژیک» است، بر این باورم که فساد، در مفهوم مدرن خود، از سطح فردی فراتر رفته و به سطح سیستمی و نهادی ارتقا یافته است. امروزه تحلیل فساد، بدون در نظر گرفتن ساختارهای قدرت، نهادهای نظارتی، و فرآیندهای حکمرانی، تحلیلی ناقص است. اشاره به نهادهای ناپاسخگو (مانند شرکت‌های شبه‌دولتی، بنیادهای اقتصادی خارج از حسابرسی، و دستگاه‌های امنیتی فعال در اقتصاد) نه خطا بلکه ضرورت تحلیل سیاست‌پژوهانه‌ی اقتصاد ایران است.

۶. درباره‌ی جایگاه خرد جمعی در علوم اجتماعی


در این باره که خرد جمعی در علوم را رد می‌کنید و آن را جایگزینی نامعتبر برای علم می‌دانید، باید بگویم  خرد جمعی، هرگز جایگزین تخصص نیست، اما مکمل و تصحیح‌کننده‌ی انحصارگرایی علمی است. به‌ویژه در علوم انسانی و اجتماعی، که ماهیت تفسیری و مشارکتی دارند، مشارکت عمومی، دیالوگ روشنفکران، و رسانه‌های مستقل بخشی از «روش علمی» به معنای گسترده‌تر آن‌اند. دفاع از انحصار دانش در علوم انسانی، به‌ویژه در حوزه‌هائی که با سیاست، اقتصاد، و اخلاق پیوند دارند، خود مانع گفت‌وگو و شفافیت، و موجب انسداد گفت‌وگو و حتی انسداد گفتمانی است.

واپسین سخن

بهره‌گیری از ترکیب‌هائی چون «سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی» نه خطا، بلکه لازمه‌ی فهم پدیده‌های پیچیده‌ی امروز ایران است. بهر‌هگیری همزمان از مفاهیم عدالت، فساد، شفافیت، و پاسخگویی یک عمل التقاطی نیست بلکه باور به این است که این مفاهیم مکمل یکدیگرند. توجیه فساد ساختاری به نام منافع ملی، فاجعه‌بارترین نوع بی‌اخلاقی سیاسی است،  زیرا با بهره‌گیری از واژه‌های ارزشمند، ابزاری برای توجیه عملکردهای ناپاسخگو، پنهانی، و زیان‌بار می‌سازد، و به جای تقویت مشروعیت حاکمیت، اعتماد عمومی را تضعیف می‌کند. خرد جمعی و گفت‌وگوی روشنفکرانه، مکمل علم تخصصی‌اند نه رقیب آن. در علوم اجتماعی، جایی برای انحصار مطلق نیست، زیرا تحلیل‌های اقتصادی، سیاسی، و اخلاقی بدون فهم زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی، ناقص و یک‌سویه خواهند بود.
تحلیل ساختارهای فسادزا و نهادهای ناپاسخگو، نقطه‌ی آغاز اصلاح نظام حکمرانی است. تمرکز صرف بر چند چهره‌ی دزد و دلال (بی‌آنکه شبکه‌ها و ساختارهای پرورش‌دهنده‌ی آنان را ببینیم) نوعی ساده‌سازی مفرط است که خود به تداوم فساد یاری می‌رساند.
نقد شما متأسفانه در موارد متعددی دچار تقلیل مفهومی، ابهام در نسبت میان مفاهیم، و نادیده گرفتن پیچیدگی‌های ساختاری در اقتصاد و سیاست ایران شده است. ترکیب‌هایی مانند «سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی» نه تنها غیرعلمی نیست، بلکه در سطح جهان نیز در تحلیل کشورهای تحت تحریم یا با ساختار رانتی به‌کار رفته و در دهه‌های اخیر در ادبیات میان‌رشته‌ای (اقتصاد سیاسی، جامعه‌شناسی توسعه، و مطالعات فساد) جاافتاده‌اند.

در نهایت، یادداشت من با فرنام «مسئولیت روشنگری در برابر پدیده‌هائی از سرمایه‌داری رانتی در اقتصاد تحریمی» نه مدعی بیان واپسین حقیقت بلکه کوششی برای بیان پرسش‌هائی بنیادین و طرح چارچوبی اخلاق‌محور در تحلیل فساد و عدالت، و به‌ویژه برای تأکید بر این نکته است که اگر ساختارها اصلاح نشوند، افراد فاسد جای خود را به فاسدان بعدی خواهند داد. از این رو، مسئولیت اصلی بر دوش نهادهائی است که باید پاسخگو، شفاف، و عدالت‌محور باشند. در این میان وظیفه‌ی متخصصان در اقتصاد و علوم سیاسی و اخلاق و روشنفکران سپهر همگانی برداشتن نقاب از چهر‌ه‌ی فساد استخوان‌سوز در کشور است.

#سرمایه‌داری_رانتی
#اقتصاد_تحریمی
#فساد_سیستمی
#عدالت
#شفافیت
#پاسخگویی
#موسی_اکرمی
👍3
میان سنت، مدرنیته و اقتدار: بررسی انتقادی روایت پهلوی‌گرایانه از ثبات ملی

◀️موسی اکرمی

یکم. روایت پهلوی‌گرایانه از ثبات ملی


منتقدی در واکنش به بهره‌ی پنجم یادداشت من با فرنام «از جنبش مشروطه‌خواهی کلاسیک تا جمهوری‌طلبی نوین: نقد توجیهات اقتدارگرایانه‌ی رویدادهای ایران معاصر» چنین نوشته است:

«دوباره مبارزه با پهلوی؟ خودتان هم میدانید پهلوی‌ها نه تنها حکومت کردند بلکه در مقیاس تاریخی برای ایران معجزه آفریدند؛ معجزه‌ای که تنها با مقایسه‌ی ایران فروپاشیده‌ی قاجاری وجمهوری اسلامی با پهلوی ها به‌درستی درک می‌شود.در پاسخ به تحلیل شما باید عرض نمایم که دهه‌ی ۱۳۳۰ را نمی‌توان صرفاً دوران انسداد نامید بلکه باید آن را دوره‌ای از بازتعریف توازن قوا در چارچوب مشروطه ایرانی دانست. شاه در این مقطع در موقعیتی قرار گرفت که از یک‌سو باید میراث قانون اساسی مشروطه و نیاز به مدرن‌سازی کشور را پاس می‌داشت و از سوی دیگر نمی‌توانست نسبت به ساختار اجتماعی و فرهنگی و نفوذ تاریخی روحانیت در جامعه نااگاه سنتی بی‌اعتنا باشد. نتیجه آن شد که سیاست مدیریت تعادل میان سنت و مدرنیته اتخاذ شد.از منظر حقوق عمومی شاه با بهره‌گیری از اختیارات قانونی خود سعی در تثبیت نهاد سلطنت به‌عنوان رکن وحدت ملی داشت و از منظر جامعه‌شناسی سیاسی او با به تعویق انداختن اصلاحات اجتماعی و انتقال آن به دهه‌ی ۱۳۴۰ مانع شکاف‌های ویرانگر میان دولت مدرن و جامعه سنتی گردید.از سوی دیگر اگر  مصدق قجری به اصول قانون اساسی پای‌بند می‌ماند و به مسیر فراقانونی (انحلال مجلس، رفراندوم غیرمشروع و حکومت با اختیارات فوق‌العاده) کشیده نمی‌شد بحران سیاسی شدت نمی‌یافت. همچنین اگر روحانیت به‌جای استفاده از قدرت وتو در برابر اصلاحات وارد عرصه‌ی مسئولیت‌پذیری نهادی می‌شد مسیر نوسازی کشور می‌توانست آرام‌تر و با هزینه‌ی کمتر ادامه یابد.واقعیت سیاسی دهه‌ی ۱۳۳۰ را نمی‌توان به روایت ساده‌انگارانه‌ی (((انسداد توسط شاه)) یا ((بازدارندگی روحانیت))) فروکاست. این دهه میدان تعامل سه‌گانه بود: نخست پادشاهی قانونی که می‌کوشید ثبات را حفظ کند و نهاد دولت مدرن را بازسازی نماید؛ دوم روحانیت سنتی که به‌عنوان نیروی اجتماعی مؤثر مانع بخشی از اصلاحات شد و سوم تهدیدهای خارجی که با حضور شوروی حزب توده و رقابت قدرت‌های غربی همواره بر تصمیمات داخلی سنگینی می‌کرد.در این میان شاه تنها رکن منسجم ثبات ملی باقی ماند؛ رکنی که با اتخاذ راهبرد تدریجی‌گرایی شرایط را برای اصلاحات بنیادین دهه‌ی ۱۳۴۰ یعنی انقلاب سفید فراهم ساخت. بنابراین برخلاف قرائت شما نقش شاه در دهه‌ی ۱۳۳۰ نه عامل انسداد بلکه مدیریت‌گر توازن قوا و ضامن استمرار دولت ملی ایران بود.»

دوم. نقد مشروطه‌خواهانه‌ی اقتدارگرایی

برای پاسخی مستوفا به این نقد اقتدارگرایانه باید از سه دیدگاه به موضوع بنگریم:
۱. دیدگاه تاریخی (واقعیات عینی رویدادها)
۲. دیدگاه نظری (فلسفه‌ی سیاسی استوار بر واقع‌گرایی علمی)
۳. دیدگاه هنجاری (آزادی، عدالت، کرامت انسان، حق برابر انسان‌ها در تعیین سرنوشت)
در بررسی تاریخ معاصر ایران باید به مرز میان واقعیت‌ها و داوری‌های ارزشی توجه کنیم. اگر بخواهیم بر پایه‌ی واقع‌گرایی علمی به تاریخ بنگریم، باید نخست داده‌های تاریخی را بازخوانی کنیم و سپس با بهره‌گیری از بنیادهای فلسفه‌ی سیاسی درباره‌ی آزادی، عدالت و کرامت انسان، به تحلیلی آن داده‌ها بپردازیم.

۱. درباره‌ی «معجزه‌ی پهلوی‌ها»

بی‌تردید در همسنجی با دوره‌ی قاجار، دولت پهلوی در زمینه‌هائی چون نوسازی اداری، نظام آموزشی نوین، راه‌آهن، دانشگاه، و برخی نهادهای اقتصادی کارهای مهمی انجام داد. این‌ها بخش‌هائی از همان فرآیند مدرن‌سازی از بالا بودند که در بسیاری از کشورهای غیرغربی نیز به یاری دولتمردانی توانا تجربه شدند.
ولی در اینجا با دو پرسش بنیادین روبه‌روییم:
۱. آیا این مدرن‌سازی بر بافتار مشروطه انجام شد، و با آزادی سیاسی، مشارکت مردم و نهادهای مستقل همراه بود یا نه؟
۲. آیا توسعه‌ها‌ی اقتصادی و اجتماعی به بهای انسداد سیاسی و سرکوب آزادی‌ها تحمیل نشدند؟
مدرن‌سازی اگر بر زمینه‌ی مشروطیت راستین با آزادی، عدالت و توجه به حق برابر شهروندان در تعیین سرنوشت همراه نباشد، همان‌گونه که تجربه نشان داد، به پایداری نمی‌انجامد و در نخستین بحران فرو می‌ریزد.

ادامه در فرسته‌ی پسین👇
ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆

۲. درباره‌ی دهه‌ی ۱۳۳۰ و مفهوم «انسداد»

منتقد محترم بر این باور است که دهه‌ی ۱۳۳۰ را باید «بازتعریف توازن قوا در چارچوب مشروطه ایرانی» دانست و نه انسداد. ولی واقعیت تاریخی خلاف این را نشان می‌دهد: مجلس در سال ۱۳۳۲ عملاً تعطیل شد؛ مطبوعات آزاد سرکوب گردیدند؛ احزاب و گروه‌های سیاسی ناوابسته به حکومت  یا غیرقانونی اعلام شدند یا زیر فشار امنیتی به حاشیه رانده شدند؛ و سرانجام نهاد امنیتی ساواک (از ۱۳۳۵ به بعد) به ابزار اصلی کنترل سیاسی بدل گردید.

این‌ها اگر انسداد سیاسی نیستند، پس چه نام دارند؟ به‌راستی «توازن قوا در چارچوب مشروطه» زمانی معنا دارد که قانون اساسی و نهادهای آن فعال و آزاد باشند، نه زمانی که سلطنت با تکیه بر کودتا عملاً قانون را بی‌خاصیت کند.

۳. درباره‌ی «مدیریت تعادل میان سنت و مدرنیته»
این نکته‌ی درستی است که شاه ناگزیر بود واقعیت اجتماعی و نفوذ تاریخی روحانیت را بپذیرد و در کنشگری سیاسی خود آن را به حساب آورد. ولی مسئله اینجاست که او به جای آنکه با نهادسازی مدرن (پارلمان نیرومند، احزاب آزاد، مطبوعات مستقل، جامعه‌ی مدنی) قدرت روحانیت را در چارچوب قانون محدود کند، راه معامله با سنت را در پیش گرفت.
نتیجه این شد که روحانیت قدرت اجتماعی-فرهنگی و بازدارنده یافت بی‌آنکه مسئولیت سیاسی را بپذیرد. به دیگرسخن، شاه نه تنها «مدیر تعادل» نبود بلکه با این سیاست کوتاه‌مدت، نیرویی را پرورش داد که در بلندمدت علیه خودش به کار افتاد.

۴. درباره‌ی «مصدق و بحران قانون اساسی»
این درست است که بسیاری از مورخان برخی از تصمیم‌های مصدق (یعنی انحلال مجلس، رفراندوم، اختیارات ویژه) را از خطاهای سیاسی او می‌دانند. ولی باید دید ریشه‌ی بحران کجا بود: آیا مصدق بر پایه‌ی تمایلات و منافع شخصی به دست به کنشی «فراقانونی» زد، یا به‌ علت بن‌بست ساختاری‌ای که سلطنت و دربار و وابستگان آن، با پشتیبانی قدرت‌های بیگانه، برای نهادهای مشروطه ساخته بودند؟ آیا کودتا علیه دولت ملی، بحران را حل کرد یا آن را به شکلی مزمن‌تر بازتولید نمود؟ حتی اگر کنش‌های مصدق را خطا بدانیم، کودتا نه بازگشت به «چارچوب مشروطه» بلکه شکستن همان چارچوب بود.

۵. درباره‌ی «شاه به‌عنوان رکن ثبات ملی»
از دیدگاه واقع‌گرایی سیاسی شاید بتوان گفت شاه در دهه‌ی ۱۳۳۰ «ضامن استمرار دولت» بود. ولی از منظر فلسفه‌ی سیاسی استوار بر آزادی و عدالت باید پرسید: ثبات به چه بها؟ آیا ثبات بدون آزادی، و مشارکت راستین مردم ارزش هنجاری دارد؟ آیا «ثبات از بالا» به جای «مشارکت از پایین» در نهایت بحران را ژرف‌تر نکرد؟ به باور من ثباتی که بر سرکوب و انسداد بنا گردد، در بلندمدت فروپاشنده است. تجربه‌ی انقلاب ۱۳۵۷ گواه آشکار این مدعا است.

بدین‌سان، با واقع‌گرایی سیاسی و فلسفۀ سیاسی استوار بر ارزش‌های نوین باید از صورت‌بندی‌ توجیهی استبداد مدرن پهلوی دوری گزینیم و بپذیریم که
الف) شاه در دهه‌ی ۱۳۳۰ عامل اصلی انسداد سیاسی بود؛
ب) روحانیت عامل انسداد بخشی از توسعه‌ی اجتماعی بود؛
پ) هر دو با هم جامعه را در وضعیتی دوگانه نگاه داشتند: نه توسعه‌ی سیاسی، نه توسعه‌ی اجتماعی پایدار؛
ت) ادعای «مدیریت تعادل» بیشتر توجیه پسینی است تا توصیف واقعی آن دوران؛ و
ث) مدرن‌سازی بدون آزادی، عدالت و حق تعیین سرنوشت، در نهایت به بحران و سرنگونی حاکمیت سیاسی می‌انجامد
.

#مشروطه
#اقتدارگرایی
#انسداد_سیاسی
#ثبات_ملی
#قانون_اساسی
#دکتر_محمد_مصدق
#موسی_اکرمی
1
نامه‌ی سرگشاده به جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ارجمند

جناب آقای رئیس‌جمهوری،

با سلام و احترام،

سفر شما به نیویورک برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سخنرانی، و دیدار با شماری از سران کشورها، فرصتی تاریخی برای ایران و برای شخص شما است؛ فرصتی که می‌تواند مرز میان تکرار شعارها و آغاز یک گفت‌وگوی تازه میان ایران و مردم آن با منطقه و جهان باشد.

من در مقام یک استاد فلسفه که - با  دغدغه‌ی دیرینه‌ نسبت به کرامت انسانی، حق برابر در تعیین سرنوشت، آزادی، عدالت، و صلح برای همه‌ی انسان‌ها - در زمینه‌ی فلسفه‌ی سیاسی نیز تألیف و ترجمه و تدریس داشته‌ام، این نامه را - بی هیچ تعلق جناحی یا سود شخصی، بلکه «برای ایران»، برای مردم فداکار و رنج‌دیده‌ی آن، برای میهن‌دوستانی که با همه‌ی توان برای سربلندی و افتخار انسانی آن کوشیده‌اند‌ و هزینه‌ها داده‌اند، و برای آینده‌ی نیک ایران و منطقه و جهان که هنوز امکان ساختن چنان آینده‌ی نیکی وجود دارد - می‌نویسم.

اجازه دهید نخست بر چند اصل تأکید کنم که مسلماً شما نیز به آن‌ها باور دارید:

الف) باور به کرامت انسانی و حق تعیین سرنوشت، شالوده‌ی هر سیاستی است که بخواهد ماندگار و مشروع باشد.
ب) استقلال ملی هنگامی تحقق می‌یابد و پایدار می‌گردد که با همکاری جهانی و احترام متقابل همراه باشد.
پ) هیچ قدرتی، هر اندازه بزرگ، نمی‌تواند برای همیشه بر ویرانه‌ی آزادی و عدالت بایستد.
ت) ایران اگر بخواهد جایگاهی شایسته در جهان بیابد، باید نشان دهد که از شعار فراتر می‌رود و به کنش اخلاقی و سیاسیِ ملموس دست می‌زند
.

جناب آقای دکتر پزشکیان
اینک اجازه می‌خواهم بر چند نکته که محورهای برنامه‌ی جناب عالی و همراهان خواهند بود تأکید ورزم.

۱. جلوگیری از بازگشت تحریم‌های بین‌المللی (با فعال‌سازی مکانیسم ماشه)


آشکار است که نخستین وظیفه‌ی حیاتی دیپلماسی ایران، جلوگیری از بازگشت تحریم‌های بین‌المللی است. این اقدام نه‌تنها از لحاظ اقتصادی و سیاسی اهمیت دارد، بلکه نشانه‌ی بلوغ و عقلانیت ایران در صحنه‌ی جهانی است. ایران باید نشان دهد که بر حقوق بین‌الملل، خرد جمعی، و گفت‌وگو تکیه دارد و آماده است برای رفع سوءتفاهم‌ها و بازگشت به تعهدات متقابل گام عملیِ راستی‌آزمایی‌پذیر بردارد.

۲. اعتمادسازی در پرونده‌ی هسته‌ای


اعلام صریح آمادگی ایران برای همکاری راستین و مذاکرات مرحله‌ای راه‌گشا، با راهکارهای عملی اعتمادساز، پیام روشنی به جهان خواهد داد که کشور ما بر شفافیت، عقلانیت و تعامل منطقی متکی است. این اقدام، فزون بر کاهش فشارها، فرصتی تاریخی برای بازسازی اعتماد، جلب توجه افکار عمومی‌ای که این روزها با حساسیت بسیار به صحنه‌ی مخاصمه‌آمیز منطقه‌ای و جهانی می‌نگرد، و جلوگیری از تشدید تنش‌ها پدید می‌آورد.

۳. دیپلماسی منطقه‌ای مسئولانه و گفت‌وگوهای چندجانبه

امنیت ایران از امنیت همسایگان جدا نیست. ایجاد گفت‌وگوهای منطقه‌ای درباره‌ی امنیت دریایی و انرژی، همکاری مشترک در بحران‌ها و تبادل اطلاعات، ایران را از موضع منفعل به کنشگری سازنده ارتقا می‌دهد .قدرت ایران بیش از آن‌که از تقابل برآید، از هم‌افزایی با همسایگان و همکاری درون‌منطقه‌ای حاصل می‌گردد. ایجاد «پل‌های اعتماد» با کشورهای منطقه می‌تواند ضامن امنیت پایدار باشد.
 
[ادامه در فرسته‌ی پسین👇]
1
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆]

۴. تأکید بر گفتمان اخلاقی و انسانی


ادبیات سیاسی و زبان دیپلماسی باید از قالب تقابل و تهدید فاصله بگیرند و بر صلح، عدالت، کرامت انسانی و آزادی ملت‌ها متمرکز شوند. ایران می‌تواند در شرایط دشوار کنونی، به‌جای واکنش منفعلانه، ابتکاراتی در حوزه‌ی صلح، امنیت منطقه‌ای، و همکاری‌های بین‌المللی پیشنهاد دهد. این ابتکارات اگر بر میراث حکمی ایران تکیه کنند، و ایران نشان دهد که به‌راستی از سطح شعار فراتر می‌رود، نه تنها اعتبار اخلاقی ایران را بالا می‌برند بلکه تصویر تازه‌ای از ایران به‌عنوان حامل پیام صلح و عدالت در سده‌ی بیست‌ویکم عرضه می‌کنند. گفتمان ایران هرچه بیشتر بر زبان حکمت، فرهنگ و انسان‌گرایی استوار باشد، تصویر ایران در جهان نیز روشن‌تر و مقبول‌تر خواهد شد. ایران می‌تواند و باید خود را به صدائی معتبر در گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و روابط دیپلماتیک بدل سازد و پیام‌آور صلح و خرد در جهان باشد به شرط آن که نشان دهد خود به‌راستی با برخورداری از اراده‌ی لازم و کافی پیشگام عمل در این زمینه است.

۵. اصلاحات درونی و اتکای دیپلماسی به سرمایه‌ی اجتماعی


قدرت راستین کشورها در جهان بیرون، ریشه در انسجام و امید مردم در درون دارد. تقویت راستین آزادی‌های مدنی، گشودگی فرهنگی، کوشش جدی برای بازسازی اعتماد مردم بر پایه‌ی تغییرات بنیادین در سیاست داخلی و مبارزه با فساد و تثبیت قانون‌گرایی، و تأمین عدالت اجتماعی پشتوانه‌ی درخور برای سیاست خارجی فراهم می‌سازند. هر اصلاح راستین درونی، همچون سرمایه‌ای دیپلماتیک، به میز مذاکره و سازمان ملل منتقل خواهد شد.

جناب آقای رئیس‌جمهوری

تاریخ از ما می‌پرسد که در لحظه‌های خطیر چه کردیم: آیا در حصار گذشته ماندیم، یا شجاعت گشودن راهی نو را یافتیم؟ شما اکنون در جایگاهی هستید که می‌توانید انتخاب کنید: تکرار کلیشه‌ها و شعارها با نتایج معلوم خلاف منافع ملی، یا گشودن پنجره‌ای تازه برای ایران.

من، به عنوان یک شهروند و استاد مستقل دانشگاه، امیدوارم که در نیویورک صدای ایرانِ راستینی باشید که چون آرمانی همیشگی مشعل راه میهن‌دوستان راستین بوده است: ایرانِ خواهان عدالت، آزادی، کرامت و صلح در درون خود و برای همه‌ی جهان.

با تجدید احترام و آرزوی پیروزی و سرافرازی

موسی اکرمی

استاد فلسفه

دبیر علمی نهمین همایش سالانه‌ی «انجمن علمی مطالعات صلح ایران»، با عنوان «بنیادهای هستی‌شناختی،
شناخت‌شناختی، و روش‌شناختی مکتب ایرانی صلح
»

دوشنبه، سی و یکم شهریور ماه ۱۴۰۴

#نامه‌ی_سرگشاده_به_رئیس_جمهوری
#مکانیسم_ماشه
#پرونده‌ی_هسته‌ای
#دیپلماسی_منطقه‌ای
#اصلاحات_درونی
#موسی_اکرمی
چرایی نگارش نامه‌ی سرگشاده به آقای دکتر مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری اسلامی ایران

◀️موسی اکرمی

اشاره. من، به دلایل بسیار که بیشتر آن‌ها را در زمان انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه و تیر ماه 1403 نوشته و گفته‌ام، به آقای دکتر پزشکیان رأی داده‌ام، و هنوز نیز بر این باورم که با همه‌ی فاصله‌های اعمال ایشان و کلیت هیأت دولت از انتظارهائی که من و بسا کسان دیگر داشته‌ایم می‌توان و باید در بزنگاه‌های تاریخی کشور از برخی اعمال ایشان و وزیرانشان حمایت کرد و انتظارها داشت، چنان که من در جنگ 12 روزه از همین خط مشی پیروی کردم.

نگارش نامه‌ی سرگشاده به آقای دکتر پزشکیان در سی و یکم شهریور ماه برای درخواست کنشگری غیرمعهود کلیشه‌ای ایشان در سازمان ملل متحد و دیدارها با سران و هیأت‌های سیاسی کشورها واکنش‌هائی را برانگیخت. شماری از واکنش‌ها بر بیهوده‌انگاری طرح خواسته خطاب به ایشان به دلایل گوناگون بود که من در چارچوب همان دیدگاهی که از آقای دکتر پزشکیان حمایت کرده‌ام پاسخ‌هائی تقدیم منتقدان کردم.
چند واکنش از موضع نفی سیاست‌های غربی و نفی تسلیم‌طلبی صورت گرفتند که من در زیر نمونه‌هائی از آن‌ها و پاسخ‌های خود را به علاقه‌مندان تقدیم می‌کنم.

واکنش / یادداشت یکم:
«درود بر پرفسور عزیز.انچه در این نامه آمده با کمال احترام ،بیشتر یک تسلیم نامه است تا هر چیز دیگر که اگر سرنام شما در ابتدای آن نباشد با کمی اغماض،انگار متن  این تسلیم نامه  توسط وزارت خارجه آمریکا نوشته شده است.این سیاست غربی است که جز به سفید مذکر غربی کرامت انسانی قایل نیست که میلیون ها عراقی ،ایرانی،افغان و ..را به خاک و خون کشیده و سالیان متمادی است که ۹۰ میلیون ایرانی را به گروگان گرفته ،حالاایران باید کنش ملموس اخلاقی کند؟! حالا ایران گام عملی راستی آزمایی پذیر بردارد؟ جنابعالی تا کی میخواهید به جهان پیام روشن بفرستید ؟ کدام جهان ؟ به غربی که بیش از ۷۰ سال است مردم کشور را رنج می دهد؟ خلع سلاح کشور نامش میشود همکاری راستین ؟
وقتی از غرب صدای جنگ ،تهدید،تحریم و تنبیه و گروگانگیری ملت ایران می آید چگونه دیپلماسی باید از صلح و کرامت انسانی بگوید؟پروفسور عزیز ،تا کی و نزد چه کسانی میخواهید تصویر تازه ایی از ایران درست کنید یا اعتبار اخلاقی ایران را بالا ببرید ؟ مگر عراق دربست در اختیار غرب نبود،اکنون هر لحظه امنیتش نقض میشود،اختیار بستن یک قرار داد برق با دیگران را هم ندارد انهم ربع قرن بعد از سرنگونی صدام.این شرق شناسی غربی را تکرار کردن تصویر معتبری!از ایران نخواهد ساخت.میز مذاکره را هم بمباران کردند و جنابعالی میخواهید مدام از فرصت های تاریخی بگویید ؟ از لحظه های خطیر؟
اشکال ندارد برویم تسلیم شویم اما برای تسلیم شدن نیازی به تسلیم نامه و آراستن آن با کرامت انسانی ،صلح،عدالت ،کنش اخلاقی و...ایا چرا هست ؟»

پاسخ به واکنش / یادداشت یکم:
«سلام دوست گرامی،
سخن شما از سر درد تاریخی است و بی‌تردید بسیاری از نقدهایتان بر غرب و سیاست‌های سلطه‌گرایانه‌اش حقیقت دارد: جنگ‌ها، تحریم‌ها، کشتارها، گروگان‌گیری ملت‌ها و استانداردهای دوگانه. من نیز این تاریخ تلخ را کمابیش می‌شناسم و انکار نمی‌کنم. اما تفاوت نگاه ما در روش رویارویی است.

1. تمایز میان مقاومت و انزوا

مقاومت مطلوب همواره با عقلانیت و ابتکار همراه است. اگر صرفاً به تاریخ بی‌اعتمادی به غرب بسنده کنیم، خود را از امکان تأثیرگذاری محروم کرده‌ایم. انزوا، مقاومت نیست. مقاومت یعنی حضور فعال، ابتکار در صلح‌سازی، و دفاع از حقوق مردم در صحنهٔ جهانی.

2. کرامت انسانی ارزشی صرفاً غربی نیست

شما درست می‌گویید که غرب بارها این شعار را نقض کرده است. ولی کرامت انسانی یک مفهومی انسانی جهان‌شمول است؛ ریشه در فرهنگ ما، درآموزه‌های دینی، در فردوسی، در حافظ، در سنت‌های اخلاقی ایران و شرق نیز دارد. دفاع از آن، تقلید از غرب نیست؛ بلکه بازیابیِ چهرۀ اصیل خود ما است.

3. «تسلیم‌نامه» یا «عقلانیت ملی»

نامه‌ای که من نوشته‌ام تسلیم‌نامه نیست؛ کوششی است برای آن‌که کشورمان، که فعلاً نمایندگی رسمی آن در مجامع جهانی با جمهوری اسلامی با هر کیفیت نیک یا بد است، در برابر بازگشت تحریم‌های سازمان ملل، انزوای سیاسی و فشار بیشتر، دستِ بالاتر اخلاقی و دیپلماتیک را داشته باشد. تسلیم این است که از حقوق خود دست بشوییم؛ اما من برعکس، در پی آنم که با زبان اخلاق، مشروعیت ایران را بالا ببریم تا شاید طرف مقابل در چشم افکار عمومی جهان خلع سلاح گردد.

[ادامه در فرسته‌ی پسین از سه فرسته👇]
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین از سه فرسته👆]

4. پرسش اصلی

آیا ما باید تنها با زبان تهدید و انکار سخن بگوییم ـ آن‌هم در جهانی که رسانه، افکار عمومی و مشروعیت بین‌المللی نقش تعیین‌کننده دارند؟ یا باید به‌گونه‌ای رفتار کنیم که در برابر گشودن زبان جنگ از سوی غرب جهان بداند ایران زبان اخلاق و صلح گشوده است؟ در تاریخ، ملت‌هائی که تنها بر خشم تکیه کردند منزوی شدند؛ ولی آن‌هائی که اخلاق را به میدان آوردند، دست بالا را یافتند.

5. آینده‌ی ایران مهم‌تر از کینه‌ی گذشته است

بله، غرب خطاکار است. ولی از یک سو حاکمیت ایران نیز خطاهای گوناگونی داشته است، و از سوی دیگر مردم ایران امروز در گروگان تحریم‌ها و بحران اقتصادی‌اند. هنر سیاست آن است که بدون تسلیم، راهی برای کاهش درد مردم بگشاید. اخلاق و صلح برای زیبایی لفظی نیست؛ برای نان و داروی همین مردم است.
ازاین‌رو خطاب من به شما این است که آنچه تسلیم‌نامه می‌نامید، در حقیقت راهبرد بقا و کرامت ملی است. قدرت ایران تنها در موشک و سانتریفیوژ نیست؛ بلکه در این است که ضمن برخورداری از دولت ملی (یعنی دولتی نماینده‌ی راستین مردم و بازتاب دهنده‌ی منافع ملی) بتواند جهان را با زبان خود، با فرهنگ خود، و با تاریخ خود متأثر کند. این دقیقاً همان چیزی است که دشمنان گوناگون داخلی و خارجی ایران از آن می‌ترسند.
بهترین آرزوها»

واکنش / یادداشت دوم:
«درود پرفسور عزیز.من در نیت و دغدغه خیر جنابعالی هیچ شکی ندارم.من نمی‌گویم کرامت انسانی صرفاً ارزش غربی است بل میگویم شما با شیر نر خونخواره ایی طرفید که کرامت انسانی دیگران را به رسمیت نمی‌شناسد و 90 میلیون را گروگان خود کرده آنگاه جنابعالی میخواهید ما کنش اخلاق کنیم؟ عراق بیست سال است با زبان اخلاق حرف میزند افکار عمومی جهان چه کرده ؟
این افکار عمومی جهان چرا در برابر جنایات غزه تا این حد بی اثر است ؟ اثرات تحریم و خشونت غربی علیه ملت ایران اکنون ادامه دارد و یحتمل ده ها ادامه خواهد داشت پس خشم و کینه اگر باشد معطوف گذشته نیست این شیر نر خونخواره است که خشم و کینه از ملت ایران دارد.من حرفی با عقلانیت یا تسلیم نامه نویسی ندارم هنوزم بر این باورم اگر نام حضرتعالی نباشد با کمی اغماض آنچه در نامه آمده انگار بیانیه آژانس اتمی یا وزارت خارجه آمریکا است.
اشکال ندارد مذاکره کنید،معامله کنید،تسلیم شوید اما پیشاپیش خواستار کنش عقلانی شدن،خواستار تصویر معتبری از ایران شدن در جهانی که خشونت های بی حد علیه ملت مرتکب می‌شود را حرف درستی نمی‌دانم یعنی اشکال ندارد ترکمنچای ببندیم لیک چرا اینها را در زرورق کنش اخلاقی ،صلح،عدالت،تصویر معتبر از ایران ،اعمال راستی آزمایی پذیر و .. بپیچیم ؟
بی شک موشک و هسته ایی و حقوق بشر بهانه است.سرنوشت عراق بیست و پنج سال بعد از صدام روبه‌روی ماست.سپاس از شما بزرگوار.»

پاسخ به واکنش / یادداشت دوم:

1. پاسخ اجمالی

«سلام بر شما و سپاس برای دغدغه و صراحت‌گفتارتان.
کاملا حق دارید که خشمگین باشید.
همان گونه که پیش از این نوشته‌ام، من نیز به تاریخِ پُر از خشونت و معیارهای دوگانهٔ قدرت‌های بزرگ توجه دارم [و از آن‌ها بسیار خشمگینم].
ولی در یک پاسخ مجمل اجازه دهید - با این فرض نادرست یا ناراست که نقد بنیادینی به سیاست‌های خارجی و داخلی جمهوری اسلامی ایران وارد نیست - دو نکتهٔ کلیدی را با شما و دیگر علاقمندان به موضوع در میان بگذارم:
۱. من نه تسلیم را توصیه می‌کنم و نه اعتماد ساده‌لوحانه را؛ آنچه می‌گویم، بهره‌گیری خردمندانه از فرصت‌های دیپلماتیک برای کاستن از فشار بر مردم و حفظ توان و استقلال کشور است.
۲. آنچه پیشنهاد می‌دهم راهی عملی برای «کاهشِ فوریِ فشار بر مردم» و «حفظِ ظرفیتِ بازدارندگیِ ملی» است: یعنی گام‌های مشروط، قابل‌راستی‌آزمایی، و برگشت‌پذیر که در صورت نقضِ طرف مقابِل، فوراً لغو می‌شوند.
این سیاست نه به معنای کوتاه‌آمدن از حقوق ملی است و نه به معنای چشم‌بستن بر واقعیت‌های قدرت؛ بلکه راهی است برای کاستن از فشار بر مردم و در عین حال حفظ استقلال و توان بازدارندگی کشور.
اگر تنها بر خشمِ نهفته تکیه کنیم و هیچ ابزارِ دیپلماتیکِ عقلانی نداشته باشیم، احتمالاً هزینه‌اش را مردم خواهند پرداخت. بدین‌سان من هم طرفدار دیپلماسی حساب‌شد‌ه هستم هم طرفدار حفظِ توان دفاعی و استقلال تصمیم‌گیری. در فرصت مناسب می‌توانم پاسخ مفصلی، با اشاره به تک تک نکاتی که مطرح کرده‌اید تقدیم کنم.
بهترین آرزوها
یکم ماه مهر 1404»

[ادامه در فرسته‌ی پسین از سه فرسته👇]
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین از سه فرسته👆]

پاسخ به واکنش / یادداشت دوم:

2. پاسخ تفصیلی‌تر

«سلام دوست گرامی،
مطالب شما حامل دو احساس و دو واقعیت مهم‌اند: خشم از پیشینه‌ی ستمگری استعمارگرانه‌ی غرب و بی‌اعتمادی نسبت به آن - که به‌حق وجود دارند  - و ترس از تکرارِ سرنوشتِ عراق. هر دو را باید شنید و پذیرفت. ولی پرسش این است که چه راهِ عملیِ مؤثری برای محافظت از مردم و حفظِ استقلال ملی داریم؟
من،
الف) بی آن که در این‌جا نیازی به بیان انواع بحران‌های بسیار خطرناکی باشد که مردم و کشور ایران را تهدید می‌کنند، و
ب) با حفظ نقدهای اصولی خود به سیاست‌های داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران،

بر پایه‌ی تجربه‌های زیسته و دانسته‌های خود، این‌گونه پاسخ می‌دهم:

1.عصبانیتِ تاریخی قابل فهم است، ولی نباید راه‌حلِ سیاسی‌ـ‌ملّی را دچار درنگ یا تعطیلی ‌کند

خشم، به‌ویژه خشم استوار بر شناخت معتبر، سوختِ اخلاقی و انگیزشی دارد، ولی نمی‌تواند جای ابزارهای سیاست‌ورزی را بگیرد. هنگامی که هدفِ سیاست منافع ملی بر پایه‌ی «حفظِ مردم و کشور» است، باید از همهٔ ابزارها ـ از آن میان عقلانیت در دیپلماسی ـ بهره گرفت.

2. زبان اخلاقی لزوماً نشانهٔ ضعف نیست، بلکه می‌تواند ابزارِ تاثیرگذاری باشد

اگر ما سخنی بگوییم که جهانیان - اعم از سیاست‌پیشگان و شهروندان عادی کشورها، درک کنند - می‌توانیم ائتلاف‌های سیاسی و مردمی‌ای بسازیم که طرفِ مقابل را منزوی کند؛ این ابزاری برای تقویتِ «قدرت نرمِ» ملّی است، نه تسلیم. تاریخ نمونه‌های پُرشماری دارد که ملت‌ها با همراه‌کردن افکار عمومی جهانی، فضا را برای دفاع از حقوق خود باز کرده‌اند.

3. درس عراق را باید جدی گرفت؛ ولی این به معنای جلوگیری از هر مذاکره‌ای نیست

آنچه در عراق شاهد بودیم نتیجه‌ی عدم تضمین‌ها، مداخله‌های نظامی و فروپاشی نهادی بود. پاسِ سیاستِ ملی این است که هر گامی مشروط، ‌تحقق‌پذیر و با سازوکارها ضمانتی باشد نه امتیازدهیِ یک‌سویه. این به معنای لزوم برنامه‌ریزی بر پایه‌ی «مرحله‌بندی»، وجود «ناظران مستقل مورد توافق»، «سازوکار‌های برگشت‌پذیر»، و تضمین‌هائی است که اگر طرف مقابل بدعهدی کرد، ایران بتواند بی‌درنگ واکنش نشان دهد.

4. همراهی دیپلماسی و بازدارندگی

بهره‌گیری از گفتگو و بیان پیام اخلاقی به‌معنای کنار گذاشتن قدرت و ابزارهای دفاعی نیست. برعکس، حفظِ توانِ دفاعی شرطِ موفقیتِ هر مذاکره‌ی است، زیرا هرگاه طرف مقابل بداند ما از توانِ دفاع برخورداریم، انگیزه‌ی زورگویی آن / او کمتر می‌شود.

5. باید زبانِ بین‌المللی را آموخت تا بازیگری مؤثر باشیم

دلیل یا علت این‌که برخی از عبارت‌های من یا هر شخص حقیقی / حقوقی دیگر همانند زبان وزارت‌خانه‌های غربی به‌نظر آید، این است که برای گفتگو با نهادهای بین‌المللی و افکار عمومی جهانی باید سخنان و مواضعمان فهم‌پذیر باشند. ولی آشکار است که ما می‌توانیم همان پیام‌ها را با لحنِ ملی و مقتدرانه بیان کنیم: «ما حقوق کشور و مردم خود را با قاطعیت حفظ می‌کنیم؛ ولی مسئولانه عمل می‌کنیم تا کشور و مردم آسیب نبینند.»

6. پیشنهاد عملی برای تضمینِ عدمِ تسلیم

در هر متن یا توافق پیشنهادی، قطعاً باید این نکته‌ها قید شوند: شرطی بودنِ گام‌ها، وجود ناظران مشترک، بازگشتِ خودکار، و تصریحِ حفظِ کاملِ توانِ دفاعیِ ایران. این‌ها تضمین‌هائی قانونی و فنی‌اند که تسلیم را ناممکن می‌کنند.
سخن کوتاه: من با شما و هر شخص و نهاد دیگری در نفیِ سیاست‌های سلطه‌گرایانهٔ غرب موافقم؛ ولی بر این باورم که واکنشِ تنها از جنس خشمی که به قطع دیپلماسی بینجامد، مردم و کشور را آسیب‌پذیرتر می‌کند. سیاستِ هوشمندانه به معنای نه تسلیم بلکه تقیید رقیب یا طرف مقابل با ابزارهای قانونی و اخلاقی است. این شیوه هم میهن‌پرستانه است و هم راهی مطمئن در راستای حافظت از حقوقِ و منافع ملی.
بهترین آرزوها
دوم ماه مهر 1404»

#سلطه‌گری_غرب
#تسلیم‌طلبی
#استقلال_کشور
#دیپلماسی
#بازدارندگی
#گفت‌وگو
#مذاکره
#موسی_اکرمی
چیستی "بهره‌گیری خردمندانه از فرصت‌های دیپلماتیک"

◀️موسی اکرمی


اشاره. انتشار نوشته‌ام  درباره‌ی «چرایی نگارش نامه‌ی سرگشاده به آقای دکتر مسعود پزشکیان» نیز با واکنش‌ها و پرسش‌هائی روبه‌رو شد که به هر یک پاسخی کوتاه یا بلند، به فراخور موضوع طرح شده، دادم. شاید یکی از پرسش‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار بود، و ممکن است پرسش شمار دیگری از علاقمندان نیز باشد. ازاین‌رو خلاصه‌ی آن پرسش و پاسخ خود را تقدیم می‌کنم.

پرسش:
«بهره‌گیری خردمندانه از فرصت‌های دیپلماتیک» - به ویژه در فضای سیاسی کنونی جهان که ابتکار عمل به دست زورگویان و هنجارشکنان راست افراطی با اتکا به قدرت نظامی و مالی است - مشخصاً چیست؟

پاسخ:

آشکار است که کسی چون من بیشتر بحث نظری دارد و معمولاً به کلیات بسنده می‌کند. بحث عملی یا عملیاتی‌سازی یک خط مشی بر عهده‌ی دستگاه دیپلماسی کشور، و دانشوران حوزه‌های علوم سیاسی و حقوق بین‌الملل است.
با این همه، اگر لازم باشد من نیز در مجالی اندک به بیان نظر خود درباره‌ی چیستی «فرصت‌های دیپلماتیک» و « بهره‌گیری خردمندانه» از آن‌ها در سپهر سیاسی کنونی جهان بپردازم عرایضم را حول پنج محور خلاصه می‌کنم. طبیعی است این که آیا نظام جمهوری اسلامی ایران و دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی آن از چنین اراده و توانی برخوردار است یا نه موضوعی دیگر است. همچنین بهره‌گیری از واژه‌ی «ایران» برای اشاره به حاکمیت کنونی است و این امر جدا از میزان انطباق منافع این حاکمیت با منافع راستین ملی است.

ازاین‌رو در اینجا به بیان کوتاه پنج محوری که در نظر دارم بسنده می‌کنم به این امید همیشگی گراییده به ناامیدی که جلوگیری ایران بتواند با بهره‌گیری از آن‌ها اجماع جهانی علیه را از میان ببرد، با تکیه بر زبان اخلاق و فرهنگ ایرانی به تقویت قدرت نرم خود بپردازد، و بر اساس نیازهای واقعی قدرت‌ها، نه وعده‌های آنها، به معامله‌گری حساب‌شده دست زند. اجرای این اقدام‌ها و دستیابی به اهداف مطلوب نیازمند اراده، کاردانی، و صداقت اخلاقی فراخور سیاست اصیل است که همه‌ی در افسوسیم که چرا که کلیت دستگاه دیپلماسی ایران از چنین توانی برخوردار نیست.

۱. فرصت‌سازی در دل تهدیدها

حتی در نظام بین‌المللِ آکنده از بی‌عدالتی، کشورها ناگزیرند برای مشروعیت و ائتلاف‌سازی به نهادها و افکار عمومی تکیه کنند. ایران می‌تواند همین نیاز قدرت‌ها را به ابزاری برای کاهش فشارها و جلوگیری از اجماع علیه خود بدل کند. برای نمونه در ماجرای مکانیسم ماشه، اگر ایران هوشمندانه و شفاف عمل می‌کرد / عمل کند، می‌توانست / می‌تواند مانع اجماع کامل قدرت‌ها شود، و گسل میان آمریکا و اروپا یا میان کلیت غرب و جنوب جهانی را فعال نگاه دارد.

۲. بهره‌گیری از «جنوب جهانی» و کشورهای زخم‌خورده از غرب

در شرایطی که بسیاری از کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین از سلطه‌طلبی غرب خسته‌اند، ایران هنوز هم می‌تواند با زبان اخلاقی و عقلانی، خود را در جبههٔ «جهان چندقطبی و برابرطلب» معرفی کند. ائتلاف عقلانی ایران با این گونه کشورها می‌توان هم سپر سیاسی در سازمان ملل باشد، هم برای دورزدن تحریم‌ها فرصت اقتصادی پدید آورد.

۳. تبدیل تهدید به برگ چانه‌زنی

غرب برای پروندهٔ اوکراین، انرژی، مهاجرت و ثبات منطقه‌ای چشمی به ایران دارد؛ این نگاه استوار بر نیاز می‌تواند اهرم چانه‌زنی باشد. خرد دیپلماتیک به معنای شناسایی همین گره‌های نیاز و معامله‌کردن در جائی است که منافع ملی ایران تأمین گردد.

۴. ابتکارهای صلح‌آمیز و انسان‌دوستانه

در جهانی که همه متهم به خشونت و جنگ‌افروزی‌اند، هر کشوری که پیشنهاد عملی برای کاهش تنش، آتش‌بس یا کمک انسان‌دوستانه بدهد، تصویر مثبت خود را در نظر جهانیان تقویت می‌کند. ایران می‌تواند با طرح‌های مشخص (برای نمونه سازوکار واقعی عملیاتی بار کمک به غزه – علیرغم بدبینی و نظر منفی موجود در کشور نسبت به رابطه‌ی جمهوری اسلامی ایران با حماس و مسئله‌ی فلسطین به طور کلی - یا ابتکار گفت‌وگوی منطقه‌ای) هم به وجدان جهانی تکیه کند، هم ابتکار عمل سیاسی به دست گیرد.

۵. سیاستِ «گام‌های مشروط، راستی‌آزمایی‌پذیر و برگشت‌پذیر»
این بدن معنی است که ایران هر اقدامی در دیپلماسی (برای نمونه همکاری هسته‌ای یا منطقه‌ای) را به‌گونه‌ای طراحی کند که اگر طرف مقابل نقض کرد، ایران بتواند بی‌درنگ به نقطهٔ پیشین برگردد. این، همان «هوشیاری» خردمندانه یا خرد سیاسی است که مانع از تسلیم می‌گردد.
پ. ن. فروتنانه می‌گویم من بیش از ۲۵ سال به گونه‌ای جدی و پیگیر به "گفت‌وگو" اندیشیده و در باره‌ی آن قلم زده‌ام.
با این تجربه همچنان بر این باورم که در هر سطحی
اگر
۱) اراده‌ی راستین برای گفت‌وگو
۲) آگاهی لازم و کافی در باره‌ی موضوع گفت‌وگو و سویه‌ها و پیوندهای آن با موضوعات دیگر
۳) صداقت و دوری‌گزینی از فریبکاری و تقلب
وجود داشته باشند،

آنگاه گفت‌وگو معجزه‌ها می‌کند.🌹🌹
1
دومین نشست گروه "صلح و هنر" انجمن علمی مطالعات صلح ایران 

◀️صلح از نگاه پیکاسو

سخنرانان:

🔻دکتر موسی اکرمی
استاد فلسفه و مدیر گروه "صلح و هنر" در انجمن علمی مطالعات صلح ایران

🔻دکتر حسین اردلانی
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی همدان
 
🔻مدیر نشست: صدیقه بابایی

شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷
تهران: خیابان وصال شیرازی، کوچه شیرین بیانی، موزه تصاویر معاصر

#صلح
#صلح_و_هنر
#پیکاسو
#گرنیکا
#فاشیسم
#صدیقه_بابایی
#حسین_اردلانی
#موسی_اکرمی

https://www.tg-me.com/ipsan
2
از پیوندِ صلح و هنر تا بهره‌گیری آن‌ها از هم

◀️موسی اکرمی

فرنام‌های جستارهای بحث در دومین نشست گروه  "صلح و هنر" انجمن علمی مطالعات صلح ایران


درآمد: تعریف‌هائی گذرا از صلح و هنر

بخش یکم: پیوند بنیادین صلح و هنر

۱.هنر، زبان صلح است
۲.هنر، فضای گفت‌وگو و درک متقابل می‌آفریند
۳.هنر، مرزها را درمی‌نوردد و هویت مشترک انسانی را تقویت می‌کند
۴.هنر، زخمی را که خشونت بر جان انسان می‌نشاند، التیام می‌بخشد
۵.صلح، بستر شکوفایی هنر است

بخش دوم: هنر، زبان جهانی صلح

۱.بی‌مرزی هنر
۲.هنر چونان زبان احساس مشترک
۳.هنر و تجربه‌ی همزیستی
۴.هنر در رویارویی با بحران‌های جهانی
۵.هنر، واسطه‌ی التیام و بازسازی پس از جنگ

بخش سوم: هنر، حافظ خاطره‌ی صلح و جنگ

۱.هنر به عنوان سند زنده‌ی جنگ
۲.هنر، روایتگر تجربه‌های فردی و جمعی از جنگ
۳.هنر، مرهم و ابزار بازسازی حافظه‌ی جمعی
۴.هنر به عنوان حافظ امید به صلح
۵.هنر، حافظ پیچیدگی حقیقت

بخش چهارم: هنر، بستر گفت‌وگو میان فرهنگ‌ها

۱.هنر، زبان مشترک میان فرهنگ‌ها
۲.هنر چونان زمینه‌ی احترام متقابل
۳. هنر، روایتگر تفاوت‌ها بدون نزاع
۴. هنر چونان ابزار حل سوءتفاهم‌های فرهنگی
۵. هنر و دیپلماسی فرهنگی

بخش پنجم: هنر، نیروی درمانگر پس از خشونت

۱. هنر، زبان بیان دردهای ناگفتنی
۲. هنر چونان ابزاری برای بازسازی ارتباط اجتماعی
۳. هنر در پردازش و بازسازی حافظه‌ی جمعی
۴. هنر چونان تجربه‌ی امید و بازآفرینی
۵. هنر چونان بستر عدالت ترمیمی

بخش ششم: هنر چونان کنش اجتماعی و سیاسی برای صلح

۱.هنر چونان زبان انتقاد و اعتراض
۲.هنر چونان شکل‌دهنده‌ی جنبش‌های اجتماعی
۳.هنر در تغییر افکار عمومی و خلق روایت‌های جدید
۴.هنر چونان فضای آزاد و بدیل
۵.هنر برای ایجاد پل میان نیروهای متخاصم

بخش هفتم: کارکردهای اصلی هنر در خدمت صلح

۱.کارکرد آگاهی‌بخشی
۲.کارکرد همبستگی و تقویت انسجام اجتماعی
۳.کارکرد درمانگری
۴.کارکرد نمادین و حافظه‌ساز
۵.کارکرد تحریک تخیل اجتماعی
۶.کارکرد تسهیل گفت‌وگو

بخش هشتم: ابزارهای هنری برای گسترش صلح


۱.موسیقی: صدای همدلی و وحدت
۲.ادبیات: روایت‌های الهام‌بخش صلح
۳.هنرهای تجسمی: زبان تصویری صلح
۴.تئاتر و هنرهای نمایشی: تمرین صلح در صحنه
۵.سینما: بازتاب جهانی رنج و امید
۶.هنرهای دیجیتال و رسانه‌های نوین: گسترش صلح در عصر جهانی

بخش نهم: چالش‌ها و محدودیت‌ها

۱.محدودیت‌های سیاسی و سانسور
۲.پیچیدگی در ارتباط میان فرهنگ‌ها
۳.تاثیرات منفی بهره‌گیری ابزاری از هنر
۴.دسترسی محدود به امکانات هنری
۵.مقاومت فرهنگی و اجتماعی نسبت به هنرهای نوین

بخش دهم: چشم‌انداز فعالیت‌های کمیته «صلح و هنر»

۱.گسترش و ترویج هنر چونان ابزاری برای صلح
۲.ایجاد برنامه‌های آموزشی برای هنرمندان و فعالان اجتماعی
۳.حمایت از پروژه‌های هنری بین‌المللی صلح
۴.ارتقاء فرهنگ گفت‌وگو و همکاری میان فرهنگ‌ها
۵.بهره‌گیری از هنر برای درمان و بازسازی جوامع پس از جنگ

بخش یازدهم: دعوت به مشارکت
۱. ضرورت مشارکت هنرمندان در فرآیند صلح
۲. اهمیت مشارکت فعالان اجتماعی و فرهنگی
۳. دعوت به مشارکت جهانی از طریق پلتفرم‌های دیجیتال
۴. تأکید بر اهمیت آموزش و پرورش در زمینه هنر و صلح
۵. دعوت به همکاری و هم‌افزایی میان سازمان‌ها و نهادها     

#صلح
#هنر
#زیبایی
#جنگ
#فلسفه‌ی_صلح
#فلسفه‌ی‌_هنر
#هنر_و_جامعه
#هنر_و_سیاست
#موسی_اکرمی
1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خجسته‌باد زادروز مولانا

◀️در نکوداشت مولانا

یک اجرای بی‌نظیر از گروه کر بهار به رهبری "آرش فولادوند"، با آهنگسازی آرش فولادوند، خوانندگی سارا نائینی و وحید تاج دو خواننده‌ی ایرانی، و نگینا امانقلواخواننده‌ی تاجیک.

این اجرای بی‌نظیر را ببینید و بشنوید، و از نی‌نامه‌ی مولانا، زبان شگفتی‌انگیز پارسی، نغمه‌های زیبای ایرانی، هنرنمایی آرش فولادوند، نوای خوانندگان ایرانی و تاجیک، صدای همخوانان، اجرای نوازندگان و صدای هماهنگ سازها لذت ببرید.

◀️موسی اکرمی


🌺🌺🌺🌺
2👍1
ظرفیت صلح‌سازی شمال ایران در آینه‌ی گذشته و حال و آینده

◀️موسی اکرمی

*️⃣بر پایه‌ی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلح‌اندیشان خطه‌ی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)

بخش یکم از چهار بخش


اشاره. با نثار سپاس به پیشگاه همه‌ی فعالان در «گروه صلح‌اندیشان تبرستان»، به ویژه همکاران عزیز در انجمن علمی مطالعات صلح ایران، آقایان دکتر خسرو قبادی و دکتر محمد منصورنژاد، افتخار یافتم که در دانشگاه شمال در جمع بزرگوارانی باشم که با دغدغه‌مندی نسبت به صلح، به‌ویژه در این روزهای دشوار برای ایران عزیز و منطقه و حتا جهان، برای گسترش و ترویج همه‌جانبه‌ی صلح‌ می‌کوشند و در نشستی برای نکوداشت یکمین سال بنیادگذاری این گروه حضور داشتند تا، با ستودن کوشش بنیادگذاران و فعالان این گروه بزرگ صلح‌اندیشی منطقه‌ای یا محلی، بیش از پیش به ظرفیت‌های سه استان شمالی ایران  - گلستان، مازندران و گیلان  - بنگرند.
همه می‌دانیم که این خطّه تجلی درخشانی از پیوند انسان و طبیعت‌ و همزیستی انسان‌ها با تنوعات قومی و زبانی و فرهنگی است، و از ظرفیت‌های طبیعی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در جلوه‌های تمدنی و فرهنگی بسیار برخوردار است. جنگل‌های این خطه دیوار نمی‌سازند، بلکه افق‌ها را به هم پیوند می‌زنند؛ دریایشان مرزکشی نمی‌کند، بلکه افق دادوستد را بر متن نعمتی حیات‌آفرین چون آب می‌گشاید؛ و فرهنگ مردمانشان نه بر طرد، بلکه بر تنوع و همزیستی در رویارویی با خود و بر مهمان‌نوازی در رویارویی با کسانی استوار است که بیشتر برای تفریح به این خطه سفر می‌کنند.
از من خواسته شد عرایضی کوتاه در پیوند با برنامه‌ی نشست داشته باشم.
من نخست به این نکته پرداختم که سخن گفتن از صلح، تنها سخن گفتن از نبودِ جنگ، یعنی صلح منفی یا صلح سلبی، نیست، بلکه صلح مثبت یا صلح ایجابی، به معنای پدیدآوری  فضائی برای زیستن است که در آن کرامت انسانی، عدالت اجتماعی، و آزادی‌های بنیادین پاس داشته شوند، تا انسان‌ها در همزیستی مسالمت‌آمیز به سر برند و هیچ بهانه یا علتی برای بروز خشونت، از کوچکترین تعرض و بی‌احترامی نسبت به هم تا درگیری فیزیکی و جنگ، وجود نداشته باشد. سخن گفتن از ظرفیت‌های صلح در یک خطّه، نه در فضائی انتزاعی، بلکه در پیوند با ریشه‌های زنده در خاک، فرهنگ، و حافظه‌ی تاریخی یک سرزمین روی می‌دهد.
سپس به چهار محور مهم در ظرفیت صلح‌سازی این خطه اشاره کردم.

یکم. ظرفیت‌میان‌فرهنگی در تنوع قومی و فرهنگی چونان سرمایه‌ی صلح در شمال ایران
هر سرزمین، اگر نیک دیده شود، نه تنها جغرافیا و مرز، بلکه «امکان» است؛ امکانی برای زیستن، برای آشتی، و برای پروراندن امید. سه استان شمالی ایران نمونه‌های زنده‌ای از این امکان‌اند؛ در کنار دریای مازندران، در همسایگی جنگل و کوه، و در پیوند با فرهنگ‌های متنوع، و زبان‌ها و باورهای گوناگون، زیست‌جهان‌هائی را آفریده‌اند که فراتر از سیاست روزمره، حامل پیامی جهانی‌اند: پیام صلح. استان گلستان با ترکمن‌ها، فارس‌ها، کردها، بلوچ‌ها، سیستانی‌ها، و دیگر مردمانش، مازندران با سنت‌های دیرپای دهقانی و پیوندهای روستایی‌ و شهرهای فرهنگی‌اش، و گیلان با فرهنگی سرشار از همزیستی، برابری‌خواهی و آزادمنشی نشان می‌دهند که همزیستی نه یک شعار بلکه یک تجربه‌ی زیسته است. این سرزمین‌ها جهان‌های چندصدایی زیبائی در دل خود دارند؛ و در جهانی که خشونت اغلب از انحصار و تک‌صدایی برمی‌خیزد، این چندصدایی می‌تواند الگوئی برای صلح باشد.  این سه استان، که فزون بر ترکیب جمعیتی بومی با برخورداری از طبیعت ویژه به جذاب‌ترین مناطق سفر تفریحی تبدیل شده‌اند، نشان می‌دهند که تنوع نه تهدید، بلکه سرمایه است. این سرمایه می‌تواند الگوئی برای جهانی باشد که گرفتار ترس از دیگری است.
2
ظرفیت صلح‌سازی شمال ایران در آینه‌ی گذشته و حال و آینده

◀️موسی اکرمی

*️⃣بر پایه‌ی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلح‌اندیشان خطه‌ی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل
)

بخش دوم از چهار بخش 

دوم. ظرفیت زیست‌بومی شمال ایران در پیوند انسان و طبیعت: صلح با زمین چونان بنیاد صلح میان انسان‌ها

جنگل‌های هیرکانی، دریای مازندران، و دشت‌های گلستان تنها میراث طبیعی نیستند؛ آن‌ها زبان صلح و آموزگاران اخلاق صلح‌اند. درختی که می‌بالد، سایه‌اش را تقسیم می‌کند. دریائی که موج می‌زند، هیچ قایقی را از خود نمی‌راند. فلسفه‌ی صلح در شمال ایران، فلسفه‌ی هم‌زیستی با زمین است؛ و اگر انسان صلح با زمین را بیاموزد، صلح با هم‌نوع را نیز خواهد آموخت. با این ظرفیت بالای زیست‌بومی باید گفت هر درختی که حفظ می‌شود، هر تالابی که زنده می‌ماند، هر گونه‌ی زیستی جانوری یا گیاهی‌ای که از انقراض نجات می‌یابد، پیامی علیه خشونت و برای آشتی با طبیعت و با خود است. این طبیعت هم از بومیان و هم از مسافرانی که مهمان این خطه تلقی می‌شوند رویارویی آشتی‌جویانه می‌طلبد. دو جلوه‌ی مهم آشتی‌جویی در برابر این طبیعت که در خدمت محافظت از آن خواهند بود عدم تخریب آن به اشکال گوناگون و خودداری از هر گونه آلوده‌سازی محیط زیست است. شوربختانه بارها شاهد کوشش‌های سودجویانی برای تجاوز به جنگل و دریا و دشت با حمایت شماری از افراد و نهادهای حکومتی بوده‌ایم. فزون بر آن همگان در این خطه از حجم فزایند‌ه‌ی زباله و پیامدهای آن بسیار خطرناک آن آگاه‌اند که نهادها و ادارات ذیربط هنوز اقدام مهم تأثیرگذاری در این زمینه انجام نداده‌اند.

سوم. میراث استبدادستیزی و عدالت‌خواهی در شمال ایران
گیلان و مازندران و گلستان با تاریخ طولانی و سرشار از خیزش‌های مردمی، جنبش‌های استبدادستیزانه، آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه، بر بستری شکل گرفته‌اند که همواره محل تلاقی و گفت‌وگو میان فرهنگ‌ها و اقوام گوناگون بوده است. این سرزمین‌ها با یاد میراث جنبش‌های عدالت‌جوی جنگل در گیلان، با مقاومت‌های روستاییان مازندران در برابر بی‌عدالتی، و با تجربه‌ی تاریخی گلستان در مرز هم‌زیستی فرهنگ‌های متنوع، همگی گواهی می‌دهند که صلح پایدار تنها در سایه‌ی آزادی و عدالت امکان‌پذیر است.
زندگی شهری و روستایی دیرین در این مناطق، با آیین‌های مشترک، جشن‌ها، بازارها و پیوندهای اجتماعی عمیق، نشان می‌دهد که صلح نه معنای تسلیم و خاموشی، بلکه معنای ایستادگی برای حفظ آزادی و عدالت و در عین حال گشودن درهای همکاری، همزیستی و گفت‌وگو با دیگری است؛ صلحی که در آن مقاومت و مدارا به‌جای این که در تناقض با هم باشند، در کنار هم به تداوم زندگی جمعی یاری می‌رسانند.

#صلح
#صلح‌سازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلح‌اندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
ظرفیت صلح‌سازی شمال ایران در آینه‌ی گذشته و حال و آینده

◀️موسی اکرمی

*️⃣بر پایه‌ی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلح‌اندیشان خطه‌ی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)

بخش سوم از چهار بخش 

چهارم. ظرفیت فراملی و منطقه‌ای  شمال ایران

سه استان گیلان، مازندران و گلستان تنها بخش‌هائی از ایران سیاسی با مرزهای مشخص جغرافیایی نیستند، بلکه دروازه‌هائی گشوده به جهان‌اند - دروازه‌هائی که از راه کوه و جنگل و دریا، از دل تاریخ و فرهنگ، به فراسوی مرزهای سیاسی امروز ایران راه می‌برند. این استان‌ها به‌راستی پیوندگاه ایران با تمدن‌های آسیای میانه، قفقاز، و جهان روسی و دریای سیاه، یعنی همان جغرافیایی هستند که سده‌ها پیش بخشی از پیکر واحد ایران فرهنگی و تاریخی را می‌ساخت. از مسیر همین سرزمین‌ها، زبان‌ها، اندیشه‌ها، آیین‌ها و کالاها از شرق به غرب و از شمال به جنوب رفت‌و‌آمد می‌کردند و نوعی گفت‌وگوی طبیعی میان ملت‌ها شکل می‌گرفت؛ گفت‌وگوئی که هنوز در روح مردم این دیار زنده است.
اگر امروز به صلح می‌اندیشیم، باید این مناطق را چونان کانون‌های گفت‌وگوی فراملی بنگریم، زیرا در ذات تاریخی خود حامل تجربه‌ی زیستن در مرزهای باز و تعامل میان فرهنگ‌ها هستند. شمال ایران نه مرزِ گسست، بلکه حاشیه‌ای زنده از پیوند و مبادله است، جائی که می‌تواند نقش حلقه‌ی پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میان شرق و غرب را بازی کند.
این سه استان از دید جغرافیایی و زیست‌محیطی، در قلب یکی از مهم‌ترین راه‌های همگرایی منطقه‌ای قرار دارند - راهی که می‌تواند به‌جای مسیرهای رقابت و منازعه، به مسیرهای دوستی، همکاری و توسعه‌ی پایدار بدل شود. وجود اقوام متنوع، پیشینه‌ی مشترک در موسیقی و اسطوره و هنر، و نزدیکی فرهنگی با ملت‌های پیرامونی چون تاجیک‌ها، قزاق‌ها، آذری‌ها، گرجی‌ها و ارمنی‌ها، زمینه‌ای کم‌نظیر برای شکل‌گیری دیپلماسی فرهنگی و صلح‌ساز فراهم می‌آورد.
اگر به آینده‌ی صلح در منطقه می‌اندیشیم، باید به ظرفیت‌های خطه‌ی شمال برای میزبانی نهادها و ابتکارات انسانیِ صلح توجه کنیم: دانشگاه‌ها و اندیشکده‌هایی برای گفت‌وگوی ادیان و فرهنگ‌ها، کنگره‌های بین‌المللی درباره‌ی محیط‌زیست و عدالت اقلیمی، نشست‌های هنری و ادبی برای بازاندیشی درباره‌ی مفهوم صلح در جهان معاصر، و شبکه‌هائی از شهرهای خواهرخوانده در اطراف دریای مازندران. در چنین چشم‌اندازی، گیلان، مازندران و گلستان نه تنها استان‌هائی ایرانی، بلکه حلقه‌هایی زنده در زنجیره‌ی تمدن انسانی‌اند که می‌توانند شرق و غرب را، شمال و جنوب را، و انسان و طبیعت را به هم پیوند دهند.
صلح در این خطه نه آرزو، بلکه امکانی بس تحقق‌پذیر است، امکانی ریشه‌دار در خاک، در فرهنگ و در حافظه‌ی تاریخیِ مردمانی که از راه تجربه‌ی همزیستی دریافته‌اند صلح، همانند دریا و باران شمال، مرز نمی‌شناسد و همه را در آغوش می‌گیرد.
ظرفیت صلح‌سازی شمال ایران در آینه‌ی گذشته و حال و آینده

◀️موسی اکرمی

*️⃣بر پایه‌ی سخنی کوتاه در نشست عصر روز دهم مهرماه ۱۴۰۴، در نکوداشت نخستین سالگرد تأسیس گروه صلح‌اندیشان خطه‌ی تبرستان، در دانشگاه شمال (شهر آمل)

بخش چهارم از چهار بخش


پیوند میان آزادی و عدالت و صلح

من که بخشی از کار فرهنگی و علمی آموزشی و پژوهشی و نوشتاری خود را به فلسفه‌ی سیاسی اختصاص داده‌ام بر این باورم که
۱) صلح راستین در پیوند با آزادی و عدالت راستین تحقق‌پذیر است. ازاین‌رو همه‌ی کنشگران و اندیشه‌ورزان صلح‌سازی باید خواستار صورتبندی اقتصادی-اجتماعی و ساختار سیاسی‌ای باشند که قادر به تحقق‌بخشی این سه با هم باشد؛ ازاین‌رو تحقق راستین صلح در سطوح گوناگون در پیوند و تناسب مستقیم با حاکمیت سیاسی و روابط کلان و زیربنایی اقتصادی در کشور است. بدون برخورداری از نظام سیاسی دموکراتیک متعهد به برقراری و حفظ عدالت اجتماعی نمی‌توان انتظار تحقق صلح راستین، از تراز فردی و خانوادگی تا تراز ملی و بین‌‌المللی، را داشت.
۲) فزون بر وظیفه‌ی یک حاکمیت مردمی یا ملی در پدیدآوری شرایط تحقق این سه، می‌توان به ترویج اخلاق صلح در میان افراد و گروه‌های گوناگون جمعیتی نیز توجه داشت و کوشید تا صلح در پایین نیز، از بطن زندگی روزمره‌ی مردم پدید آید.
شمال ایران، یا خطه‌ی تبرستان که آستارا تا استرآباد را در برمی‌گیرد، با کشاورزی و باغداری و ماهی‌گیری منحصربه‌فرد که همکاری‌ها میان مردمان، و موسیقی‌ها و آیین‌های مشترکی را پدید آورده‌اند، یادآور این است که صلح زمانی پایدار می‌شود که در جان و زندگی مردم ریشه داشته باشد، که این خود در تحلیل نهایی بر شرایطی استوار است که تحقق آزادی و عدالت را ممکن سازند.
این سه استان آزمایشگاهی طبیعی برای «سیاست صلح» هستند. صلح اینجا نیز، همچون هر جای دیگر، نه تنها غیبت جنگ، بلکه حضور فعال عدالت و همزیستی و حتی آزادی است. در بازارهای محلی، در آیین‌های نوروزخوانی، در جشن‌های برداشت برنج و چای، یا همکاری‌ها در ماهیگیری، تفاوت‌ها به جای جدایی مایه‌ی غنا می‌شوند. این همان است که جهان امروز بدان نیاز دارد: آموختن از محلی‌ترین تجربه‌ها برای پاسخ به جهانی‌ترین بحران‌ها.
صلح پایدار نمی‌تواند تنها بر پیمان‌های سیاسی تکیه کند؛ باید بر زمینه‌ی فرهنگ و طبیعت ساخته شود. از این رو، اگر ما از گلستان، مازندران و گیلان سخن می‌گوییم، به‌راستی از دانشگاهی طبیعی سخن می‌گوییم که در آن می‌توان درس «همزیستی»، «پایداری» و «مسئولیت مشترک» را آموخت.

واپسین سخن
صلح‌سازی در گلستان و مازندران و گیلان، الگونی برای کل ایران و حتی برای جهان است: الگوئی از همزیستی اقوام، احترام به طبیعت، و پیوند عدالت و آزادی. ما باید این الگو را پاس بداریم و گسترش دهیم؛ زیرا در جهانی که در مناطقی روزبه‌روز به سوی خشونت و واگرایی وانزوا می‌رود، شمال ایران می‌تواند فانوسی برای صلحی باشد که هم ریشه در تاریخ دارد و هم چشم به آینده.
اجازه دهید سخنم را با یک تصویر کمابیش شاعرانه به پایان برسانم که صلح در این سرزمین همچون باران‌های شمال است؛ بارانی که قطره‌قطره فرو می‌چکد، آرام در خاک می‌نشیند، ریشه‌ها را می‌نوازد، و سرانجام در پویاترین حرکت جنگل‌ها را می‌رویاند و زندگی را بازآفرینی می‌کند.

#صلح
#صلح‌سازی
#استان_گلستان
#استان_مازندران
#استان_گیلان
#تبرستان
#گروه_صلح‌اندیشان_تبرستان
#موسی_اکرمی
2025/10/31 10:41:45
Back to Top
HTML Embed Code: