Telegram Web Link
چهارمین نشست گروه "صلح و گردشگری" انجمن علمی مطالعات صلح ایران

صلح در پرتو شناخت ایران
(گردشگری ایران‌شناسانه)

◀️از بندر انزلی تا جزیره بوموسی


◀️سخنرانان:
دکتر موسی اکرمی
دکتر جواد رنجبر درخشی لر
دکتر آزاده دوست الهی


دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۹

برخط در گوگل میت:
https://meet.google.com/vgs-aoeh-pme

https://www.tg-me.com/ipsan

#صلح_و_گردشگری
#موسی_اکرمی
#جواد_رنجبر_درخشی‌لر
#آزاده_دوست_الهی
محورهای اصلی و فرعی نهمین همایش «انجمن علمی مطالعات صلح ایران» با موضوع «بنیادهای هستی‌شناختی، شناخت‌شناختی و روش‌شناختی مکتب ایرانی صلح»، سال 1404- بخش سوم

◀️موسی اکرمی (دبیر علمی همایش)

به مناسبت نشست معرفی محورهای نهمین همایش سالانه در پانزدهم مهر ماه ۱۴۰۴

توضیحاتی کوتاه در باره‌ی محورهای اصلی و زیرمحورها
در زیر نُه محور در هر بخش از بخش‌های سه‌گانه و چهار زیرمحور در هر محور معرفی می‌شوند.
توجه. عنوان و تعداد محورها و زیرمحورها واجد هیچ حصر منطقی و محدودیتی نیستند. ازاین‌رو علاقه‌مندان به شرکت در همایش می‌توانند محورها و همچنین زیرمحورهای دیگری را، به دلخواه خود، در پیوند با مکتب ایرانی صلح، موضوع مقاله‌ی خود قرار دهند.
*️⃣بخش سوم. محورها در بخش «بنیادهای روش‌شناختی مکتب ایرانی صلح»
درآمد

صلح‌پژوهی در مکتب ایرانی، فزون بر بنیاد‌های هستی‌شناختی و شناخت‌شناختی، نیازمند روش‌شناسی منسجم و سامان‌یافته است تا بتواند ابعاد متنوع تاریخی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی آن را آشکار سازد. در سنت ایرانی، روش‌های پرشماریی برای مطالعه و تبیین صلح به‌کار رفته است: از زبان‌شناسی و تفسیر متون مقدس و ادبی تا تحلیل تاریخی و فلسفی، و از سلوک عرفانی و اخلاق عملی تا شیوه‌های عقلی و منطقی. در دوره‌ی معاصر نیز، علوم اجتماعی و انسانی با بهره‌گیری از رویکردهای کمی و کیفی، ابزارهای تازه‌ای برای شناخت و ترویج صلح در جامعه ایرانی عرضه کرده‌اند. هم‌هنگام، بازاندیشی روش‌شناختی ضروری است تا بتوان صلح ایرانی را در برابر چالش‌های جهانی‌شدن، تحولات سیاسی و فرهنگی، و نیازهای بین‌رشته‌ای معاصر بازتعریف کرد. بررسی این بنیاد‌ها می‌تواند چشم‌اندازی نو برای ارتقای صلح‌پژوهی در ایران و تعامل سازنده با جهان فراهم آورد.

1. روش‌های مطالعه، بررسی، توصیف، تحلیل و تبیین صلح در سنت ایرانی (زبان‌شناختی، تفسیری، گفتمانی، تاریخی و فلسفی)
زیرمحورها:
1.1. روش زبان‌شناختی:
تحلیل واژگه‌های کلیدی چون «اشه»، «داد»، «آشتی»، و «صلح» در متون باستانی و دوره‌ی اسلامی برای فهم لایه‌های معنایی.
1.2. روش تفسیری و هرمنوتیکی: تفسیر اوستا، قرآن، شاهنامه و متون عرفانی برای کشف بنیادهای صلح‌طلبی.
1.3. روش گفتمانی: بررسی چگونگی شکل‌گیری و بازتولید گفتمان صلح در فرهنگ ایرانی.
1.4. روش تاریخی-فلسفی: بازسازی مسیر تحول اندیشه‌ی صلح از ایران باستان تا دوران معاصر.

2. مقایسه‌ی روش‌های کمی و کیفی در پژوهش‌های صلح ایرانی
زیرمحورها:
2.1. روش‌های کمی (داده‌کاوی و پیمایش):
بررسی آماری نگرش‌ها و رفتارهای صلح‌جویانه در جامعه.
2.2. روش‌های کیفی (روایت‌پژوهی): تحلیل داستان‌ها، خاطرات و روایت‌های ادبی برای شناخت فرهنگ صلح.
2.3. متن‌کاوی: بهره‌گیری از تحلیل محتوا و نشانه‌شناسی برای مطالعه‌ی متون دینی و ادبی.
2.4. ترکیب روش‌های کمی و کیفی: استفاده از رویکردهای میان‌رشته‌ای برای ارائه‌ی تصویری جامع از صلح ایرانی.

3. روش‌شناسی صلح در عرفان، حکمت عملی و اخلاق ایرانی
زیرمحورها:
3.1. سلوک فردی:
بررسی روش‌های خودسازی و تهذیب نفس به‌عنوان گام نخست صلح درونی.
3.2. سلوک اجتماعی: پیوند عرفانی با اخلاق جمعی برای تحقق صلح پایدار در جامعه.
3.3. حکمت عملی: تکیه بر خرد عملی برای راهبردهای زیست مسالمت‌آمیز.
3.4. راهکارهای عملی: آموزه‌هایی چون عشق، ایثار و همزیستی چونان روش‌های تحقق صلح.

4. منابع کلاسیک ایرانی در دریافت و تدوین سامانمند روش‌شناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
4.1. گاهان زرتشت:
رویکرد استوار بر «اشه» و گفتار نیک چونان ابزار تحقق صلح.
4.2. شاهنامه‌ی فردوسی: بهره‌گیری از خرد و داد در سامان صلح اجتماعی و سیاسی.
4.3. آثار عطار و مولانا: روش‌های عشق و عرفان در پدیدآوری صلح درونی و رفع تضادها و خشونت‌ها.
4.4. سعدی و اخلاق عملی: روش تربیتی و اخلاقی برای تحقق صلح روزمره در جامعه.

نکته. بنا بر یادآوری آقای دکتر محمد منصورنژاد، باید به ادبیات فتیان، فتوت‌نامه‌ها، و آیین‌های جوانمردی در این زمینه توجه بسیار داشت.

[ادامه در فرسته‌ی پسین👇]
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆]

5. متون جدید ایرانی در تدوین سامانمند روش‌شناسی صلح ایرانی
زیرمحورها:
5.1. دوران مشروطه:
روش‌های حقوقی و سیاسی برای تحقق آزادی و صلح.
5.2. دوران پهلوی: کوشش برای ترکیب مدرنیزاسیون با پاره‌ای از سازمایه‌های باستانی و سنت در خدمت صلح.
5.3. دوران جمهوری اسلامی: رویکردهای دینی-ایدئولوژیک در تبیین صلح  در سطح ملی و جهانی.
5.4. نقد و بازخوانی متون جدید: ارزیابی انتقادی میراث معاصر در ایجاد صلح پایدار یا ناکامی در آن

6. روش‌های استدلال در استنتاج و تبیین صلح ایرانی (منطقی، شهودی، حکمی)
زیرمحورها:
6.1. روش قیاسی:
استنتاج اصول صلح از مبانی کلی فلسفی و عرفانی و دینی.
6.2. روش استقرایی: استخراج مبانی صلح از تجربه‌های تاریخی و اجتماعی.
6.3. روش شهودی: دریافت مستقیم حقیقت صلح از راه عرفان و سلوک معنوی.
6.4. روش حکمی-ترکیبی: پیوند میان عقل، تجربه و شهود برای رویکردی فراگیر‌تر. 7. صلح در روش‌شناسی علوم اجتماعی و انسانی معاصر
زیرمحورها:
7.1. روش مردم‌شناختی:
مطالعه‌ی آیین‌ها، جشن‌ها و رسوم ایرانی برای فهم الگوهای صلح.
7.2. روش جامعه‌شناختی: بررسی روابط قدرت، عدالت و همبستگی در جامعه برای شناخت صلح.
7.3. روش روان‌شناختی: تحلیل امید، همدلی و تاب‌آوری چونان مؤلفه‌های صلح فردی و جمعی.
7.4. روش میان‌رشته‌ای: ترکیب فلسفه، تاریخ، ادبیات و علوم اجتماعی در صلح‌پژوهی ایرانی.

8. تحلیل تاریخی-تطبیقی صلح‌خواهی ایرانی در تعاملات فرهنگی و تمدنی و هنگامه‌ی جنگ‌ها
زیرمحورها:
8.1. تاریخ جنگ و صلح در ایران:
مطالعه‌ی تجربه‌های تاریخی از هخامنشیان تا دوران معاصر.
8.2. دیپلماسی ایرانی: بررسی روش‌های تعامل سیاسی ایرانیان در برابر قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی.
8.3. تبادل فرهنگی: نقش ارتباطات فرهنگی و تمدنی ایران در گسترش صلح.
8.4. ارزیابی تطبیقی: مقایسه‌ی رویکردهای صلح ایرانی با دیگر تمدن‌ها در زمان‌های بحران و جنگ.

9. چالش‌های روش‌شناختی توضیح مکتب ایرانی صلح و بازتعریف آن در رویارویی با جهان معاصر
زیرمحورها:
9.1. چالش‌های مفهومی:
دشواری تعریف دقیق صلح در نسبت با سنت و مدرنیته.
9.2. چالش‌های روشی: ضرورت بازاندیشی در روش‌های کلاسیک برای پاسخ‌گویی به مسائل نو.
9.3. چالش‌های سیاسی و ایدئولوژیک: خطر مصادره‌ی صلح توسط قدرت‌های سیاسی.
9.4. چالش‌های جهانی‌شدن: ضرورت بازتعریف مکتب ایرانی صلح در عصر رسانه و تکنولوژی. 

#مکتب_ایرانی_صلح 
#بنیادهای_هستی‌شناختی_مکتب_ایرانی_صلح 
#بنیادهای_شناخت‌شناختی_مکتب_ایرانی_صلح 
#بنیادهای_روش‌شناختی_مکتب_ایرانی_صلح 
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#نعمت‌الله_فاضلی
#موسی_اکرمی
در ستایش و سوگِ ناصر تقوایی، و افسوس برای فیلم‌هائی از او که ساخته نشدند

◀️موسی اکرمی


امروز، پنجشنبه 24 مهر ماه 1404، من و همسرم با سوگ و ستایش و افسوس در تشییع پیکر ناصر تقوایی از خانه‌ی سینما حضور یافتیم. شأن ناصر تقوایی حضور جمعیتی بس بیشتر را، با شمار بیشتری از نامداران سینما، می‌طلبید، ولی دریغ که دست انتظار بس کوتاه‌تر از نخیل روزگار است؛ نه از آن‌همه هنرمند و فیلم‌سازی که از تقوایی آموخته‌اند چندان نشانی بود، نه از آن‌همه تماشاگرِ مردمی که هنوز با دیالوگ‌های «دایی‌جان ناپلئون» لبخند می‌زنند و با «ناخدا خورشید» به دریا می‌اندیشند.

در میان حاضران سکوتی جاری بود که گویی از خودِ تقوایی به یادگار مانده بود؛ سکوتی اندیشمندانه، صبورانه و هم‌هنگام پرخروش‌تر از هر فریاد که با پاره‌هائی از موسیقی متن فریدون ناصری برای «ناخدا خورشید» (اگر حافظه‌ام خطا نکند) و صدای گله‌مند خود تقوایی پر شد تا سرانجام صدای شگفت‌انگیز سنج و دمام برآمد تا برای سپردن پیکر خفته در تابوت به آمبولانس بنالد و سوگواران به صف بدرقه درآیند.

ناصر تقوایی از تبارِ هنرمندانی بود که در فاصله‌ی میان امکان و امتناع زیستند. او از ادبیات آغاز کرد و دوربین را چون قلمی برای نوشتنِ تقدیرِ انسان ایرانی برگرفت. نگاهش نه تماشاگرِ بیرون، که ناظرِ درون بود: درونِ آدم‌هائی که با سکوت، درد و نجابتشان تاریخ را معنا ‌کرده‌اند. تقوایی سینما را نه ابزارِ نمایش و سرگرمی، بلکه راهی برای اندیشیدن می‌دید، اندیشیدن به انسان، به ریشه، به خاک و به امید.

ولی نه تنها برای فیلم‌هائی که او ساخت، بلکه برای فیلم‌هائی که نتوانست بسازد نیز باید او را ستود و سوگوارش بود. آن‌چه بر پرده آمد، تنها بخشِ اندکی از جهانِ ناپیدای ذهن او بود. سانسور، همان بیماری مزمنِ فرهنگ ما، بار دیگر نبوغی را از تداوم آفرینشگری باز داشت، نبوغی که می‌توانست حافظه‌ی تصویریِ ایران را دگرگون کند. او در برابر قدرت سر فرود نیاورد، ولی هرگز به خشم و شعار نیز پناه نبرد؛ وقار و سکوتش خود گونه‌ای اعتراض بودند - اعتراض به ابتذال، به حذف، به خاموش‌سازیِ خلاقیت.

در دهه‌هائی که شماری از هنرمندان یا به‌ناگزیر به سازش تن دادند یا به تبعید، تقوایی درونِ میهن ماند و تبعیدی دیگر را زیست - تبعیدی در خانه، در شهر، در حافظه‌ی جمعیِ هم‌میهنان. او با فیلم نساختن نیز ساخت؛ با ننوشتن نیز نوشت. هر فیلمنامه‌ی ناتمامش، سندی است از تقابل میان رؤیا و متولیان خودفرموده‌ای برای هنر و فرهنگ که از رؤیا می‌ترسند.

فیلم‌های نساختهٔ تقوایی، خود گونه‌ای فلسفه‌ی ناپیدای تصویرند، فلسفه‌ای از ناتمامیِ زیستن در سرزمینی که آن گونه متولیان تمامیت زندگی متعهدانه را برنمی‌تابد. او با سکوت نیز همچون زبان تصویر همان را گفت که انسان، حتی در بند، می‌تواند آزاد بیندیشد.
گفته شده است که از او دست‌نوشته‌هائی بر جای مانده‌اند - طرح‌هائی برای فیلم‌هائی که در ذهنش کامل شدند، بی‌آن‌که ما را توفیق و افتخار دیدنشان نصیب شود. من امید دارم روزی آن‌ها منتشر شوند، تا بدانیم سکوت تقوایی تنها نه کناره‌گیری، بلکه انتخابی اخلاقی بوده است: ایستادن در برابر تحمیل زور بر هنر.

ناصر تقوایی رفت، ولی بی گمان در غیبتش نیز حضوری ماندگار خواهد داشت. او نشان داد که سینما تنها هنرِ دیدن نیست، بلکه همچنین هنرِ نساختن در زمانه‌ای است که همه چیز را آلوده به تظاهر و ابتذال می‌خواهد.

هنگامی که پیکر تقوایی بر فراز دستان، در فریاد سنج و دمام، به پیش می‌رفت، نسیمی آرام از میان جمع گذشت، نسیمی که گویی از دلِ همان قاب‌های ناتمام برخاسته بود تا از ذهن من این اندیشه بگذرد که شاید فلسفه‌ی امید در سینما همین باشد  - این که حتی فیلمِ نساخته، اگر از ایمان به انسان برخیزد، روزی در ذهن نسل‌های آینده ساخته خواهد شد.


#ناصر_تقوایی
#دایی_جان_ناپلئون
#ناخدا_خورشید 
#خانه‌ی_سینما
#سانسور
#موسی_اکرمی
4👏1
بازاندیشی‌هائی پیرامون روش‌شناسی نظری و عملی میرشمس‌الدین ادیب سلطانی در واژه‌گزینی و ترجمه‌ی فلسفی

◀️موسی اکرمی


Amicus Plato, sed magis amica veritas

بازگفت لاتینی سخنی که بر پایه‌ی پاره‌ی 1096الف 11-15

از اخلاق نیکوماخوسی به ارسطو نسبت داده‌اند
اشاره. کتاب «فرزانۀ خلوت‌گزین»، که به‌تازگی از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است، دربردارندۀ مقالاتی است که به همت آقای دکتر غلامرضا زکیانی، عضو هیأت علمی گروه فلسفۀ دانشگاه علّامه طباطبایی، در نکوداشت یاد دکتر میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی گردآوری شده‌اند. این مجموعه، که در بیستم مهرماه 1404، دومین سالروز درگذشت دکتر ادیب سلطانی، در دانشگاه علامه طباطبایی از آن رونمایی شد، دارای دو بخش است:

بخش یکم: مجموعۀ مقالات «استادان دکتر موسی اکرمی، دکتر محمدرضا بهشتی، دکتر مالک حسینی، دکتر کاوه خورابه، ابراهیم رنجبر، دکتر مهدی عظیمی و دکتر علی‌اصغر مصلح» و همچنین خانم دکتر ممتاز ادیب سلطانی، و آقایان دکتر حمیدرضا رحمانی‌زاده دهکردی و دکتر غلامرضا زکیانی؛

من فرنام بخش‌ها، و چکیده و مقدمۀ مقالۀ خود را در وبلاگم منتشر کرده‌ام، و علاقه‌مندان را به خواندن مقاله دعوت می‌کنم.
👏2
صلح در پرتو شناخت ایران: از بندر انزلی تا جزیره‌ی بوموسی

◀️موسی اکرمی

بر پایه‌ی سخنرانی در گروه «صلح و گردشگری» انجمن علمی مطالعات صلح ایران، دوشنبه، 21 مهر ماه 1404

*️⃣بخش‌های سخنرانی:

یکم. مقدمه: در اهمیت موضوع، و پیوند میان صلح درو‌ن‌کشوری و صلح میان‌کشوری

دوم. پیوند میان شناخت کشور با گردشگری و بازشناسی حقوق در آن

سوم. مسئله‌ی جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی - دلایل تاریخی و حقوقی / اسنادی حاکمیت ایران

چهارم. دعاوی حقوقی در سازمان ملل متحد و شورای امنیت سازمان ملل متحد

پنجم. نقش شناخت حق حاکمیت ایران بر جزایر در دستیابی به صلح منطقه‌ای پایدار

ششم. پاسخ به ادعاهای خلاف واقع و غیرمنطقی

هفتم. پیشنهاد‌ها و چشم‌انداز عملی دیپلماتیک

هشتم. واپسین سخن

یکم. مقدمه: در اهمیت موضوع، و پیوند میان صلح درو‌ن‌کشوری و صلح میان‌کشوری


با عرض سلام و وقت‌بخیر، و عرض سپاس خدمت دست‌اندرکاران گروه «صلح و گردشگری» انجمن علمی مطالعات صلح ایران برای دعوت به سخنرانی در این موضوع حساس، عنوان عام سخنرانی در چارچوب کلی «صلح در پرتو شناخت ایران» چنین است: «گردشگری ایران‌شناسانه، از بندر انزلی تا جزیره‌ی بوموسی». این عنوان بسیار مناسبی است و من نیز باور دارم که شناخت دقیق و صادقانه‌ی تاریخ، جغرافیا، طبیعت، فرهنگ، اقوام، آیین‌ها، و حقوق گوناگون ایران - کشوری با جغرافیائی از سواحل شمالی در انزلی تا جزایر جنوبی در خلیج فارس - می‌تواند نقش کلیدی در پایه‌ریزی صلح پایدار داخلی و همچنین در منطقه و جهان ایفاء کند. در پیوند با مواضع دیپلماتیک اخیر شماری از کشورها من در این سخنرانی می‌خواهم بیشتر بر موضوع جزایر سه‌گانه‌ی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی متمرکز شوم تا پس از استدلال پیرامون مالکیت ایران بر این سه جزیره، نشان می‌دهم چرا دقیقاً شناخت حق حاکمیت ایران بر این جزایر می‌تواند یک عنصر تقویت‌کننده‌ی صلح منطقه‌ای باشد.

پیش از هر چیز اجازه دهید من بر پیوند میان صلح درون‌کشوری و صلح میان‌کشوری برای یک کشور مانند ایران تأکید کنم و بگویم صلح در درون یک کشور، بنیاد صلح آن با جهان بیرون است. جامعه‌ای که در درون خود گرفتار شکاف میان ملت و دولت، خشونت، تبعیض، بی‌اعتمادی، و گسست‌های قومی، مذهبی یا طبقاتی است، نمی‌تواند در بیرون، نمایاننده‌ی چهره‌ای صلح‌طلب و پایدار باشد. صلح درون‌ملی، یعنی وجود ساختار دموکراتیک، وجود آزادی‌های اساسی، رعایت حقوق اساسی، عدالت، کرامت انسانی، رواداری، گفت‌وگو، و احترام به تنوع، زمینه‌ای است که از دل آن سیاست خارجی صلح‌محور زاده می‌شود. در مقابل، هرگاه قدرت سیاسی بر سرکوب و حذف درونی استوار باشد، ناگزیر در روابط خارجی نیز زبان زور، سوء‌ظن، و دشمن‌سازی را تکرار می‌کند.

دوم. پیوند میان شناخت کشور با گردشگری و بازشناسی حقوق آن

این یک اصل یا حکم تجربه شده است که هر چه کم و کیف شناخت یک کشور بالاتر رود، دلبستگی به آن کشور فزونی می‌یابد. گردشگری در ایران و شناخت مناظر طبیعی و آثار تمدنی و میراث‌فرهنگی و آیین‌های اقوام و فولکلور آن‌ها بر همدلی‌ها و پیوندهای ملی و عاطفی می‌افزاید. دوست عزیزم آقای دکتر رنجبر درخشیلر احتمالاً به تفصیل در این باره سخن خواهند گفت. من اجازه می‌خواهم، با توجه به مواضع اخیر کشورهای عضو اتحادیه‌ی اروپا و نامه‌ی سرگشاده‌ای که من در این باره منتشر کردم، به تأثیر شناخت ایران بر صلح پایدار بپردازم.

شناختِ درستِ یک کشور، پیش‌شرط صلح با آن است. کشوری چون ایران، با تاریخ، فرهنگ، و حافظه‌ی تمدنی پیچیده‌اش، اگر از سوی دیگران صرفاً در قالب قدرت سیاسی حاکم یا در چارچوب منافع ژئوپلیتیک دیده شود، شناختی ناقص و خطرناک شکل می‌گیرد که خود می‌تواند سرچشمه‌ی تنش و بی‌اعتمادی باشد. همان‌گونه که صلحِ پایدار در درون ایران نیازمند شناخت متقابل گروه‌ها، اقوام و سنت‌هاست، صلح منطقه‌ای و جهانی با ایران نیز نیازمند شناختِ فرهنگی، تاریخی و انسانیِ این سرزمین است.

شناخت ایران از «بندر انزلی تا جزیره‌ی ابوموسی»، شناخت چهره‌ی چندلایه، زنده و متنوع کشوری است که صلح را نه تنها در مرزها بلکه در دلِ زیست فرهنگی خود معنا می‌کند. گردشگری، هنگامی که بر پایه‌ی شناخت و احترام متقابل سامان یابد، پلی میان مردم، اقوام و اقلیم‌هاست؛ تجربه‌ای زنده از همزیستی که صلح درونی را از راه دیدار، گفت‌وگو و درک تفاوت‌ها توان می‌بخشد.

در سطح بیرونی نیز، گردشگریِ آگاهانه و فرهنگی، زبان نرمِ دیپلماسی صلح است. هر گردشگرِ خارجی که ایران را با چشمِ تجربه و نه پیش‌داوری ببیند، تصویر تازه‌ای از این سرزمین در ذهن جهان می‌نشاند: از آرامش تالاب‌های انزلی تا شکوه خلیج فارس، از مهربانی مردم گیلان تا پایداری ساکنان ابوموسی. این شناخت انسانی، سوء‌تفاهم‌ها را می‌کاهد و اعتماد میان ملت‌ها را می‌افزاید.

متن کامل در وبلاگ

#صلح
#تنب_بزرگ
#تنب_کوچک
#ابوموسی
#موسی_اکرمی
از راست: موسی اکرمی، هادی علی‌پناه، امیر اثباتی،
۲ آبان ۱۴۰۴

سینما[ی] آزاد ایران، جنبشی آماتوری در برابر سینمای اصلی کشور بود، که در پاسخ به آرزوی شماری از جوانان دوستدار فیلمسازی با امکانات حداقلی خارج از صنعت سینما پدید آمد، و به زودی به یک نهاد مهم غیررسمی تبدیل شد.
این نهاد - که در تأسیس و مدیریتش
#بصیر_نصیبی نقشی ماندگار ایفا کرد - با اتکا به خلاقیت، جسارت و آزادی بیان نسبی، بستری نو برای فیلم‌سازی مستقل در ایران پدید آورد، و محملی برای تجربه‌گرایی و نگاه‌های شخصی در سینما شد، به گونه‌ای که بسیاری از فیلم‌سازان مطرح امروز کشور نخستین فعالیت‌های خود را در پیوند با آن آغاز کردند.

شوربختانه پس از انقلاب این نهاد از هم پاشید، و  هر چند شماری از فعالان آن جذب بدنه‌ی فیلمسازی کشور شدند، بیشتر آنان  عرصه‌ی فعالیت سینمایی را ترک گفتند.

در سال‌های اخیر هادی علی‌پناه با کوشش پیگیر نقش مهمی در گردآوری، حفظ و معرفی میراث سینمای آزاد داشته است.

من، با پیشنه‌ی همکاری با سینماآزاد اصفهان و سرپرستی سینماآزاد شیراز، برای دیدار از نمایشگاه سینماآزاد و گفت‌وگو دعوت شدم و از یادآوری خاطراتم با افراد و اشیا لذت بردم
.
👍42
👥همه‌ی شما دعوتید!

🔸️به جمع دوستداران و دغدغه‌مندان صلح و پایداری ایرانی بپیوندید.

🔹️با اجرای
#محیا_ساعدی

🔹️و سخنرانی:
▫️#محمد_درویش
▫️
#موسی_اکرمی
▫️
#نغمه_مبرقعی
▫️
#اسکندر_زند
▫️
#نعمت‌الله_فاضلی

🔻و حضور افتخاری جمعی از نویسندگان کتاب‌های "#صلح_ایرانی" و "#پایداری_ایرانی"

🔹️همراه با جشن امضای کتاب

🔸️چهارشنبه ۷ آبان، ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر
🔸️خیابان ایرانشهر، خانه‌ی هنرمندان، سالن ناصری
در ستایشِ مهرگان

◀️موسی اکرمی


*️⃣در روزگارِ فراموشیِ ارزشِ کلمه، چراغی درخشیدن گرفت: #جایزه‌ی_مهرگان، نهادی که بیست‌وشش سال است با ایمانِ و همّت جناب #علیرضا_زرگر استوار مانده، نه به پشتوانه‌ی قدرت، بل به نیروی باور به انسان و ادبیات، و پایداری.
مهرگان، نامی‌ست بر فرازِ توفان، یادآورِ این حقیقت که ادبیات، اگر در پناهِ آزادی و استقلال ببالد، می‌تواند زخمی‌ترین جان‌ها را تسلّی بخشد.
در این سال‌ها، زرگر و یارانش با دل روشن و گام استوار پرچمِ رُمان و داستان کوتاه ایرانی را برافراشته نگه داشته‌اند، در حمایت از نویسندگانِ درون و برونِ مرز، با مهری به زبان‌های مادری که بر این قُلّه پژواک یافته‌اند.
زرگر با شکیبایی نشان داد که نهاد فرهنگیِ غیردولتی نه رؤیائی دور، بل ضرورتی اخلاقی است؛ و ادبیات، آن‌گاه که از قدرت رها شود، به حقیقتِ نزدیک‌تر می‌گردد.
جایزه‌ی مهرگان، فراتر از یک نام و تندیس، تجلیِ امیدی انسانی است:
باور به اینکه در روزگار عسرت نیز می‌توان چراغی برافروخت و آن را با عشق وفروتنی به نسلِ دیگر سپرد.
جایزۀ مهرگان، یادگارِ ایمانی است به انسان، به قلم، و به توانِ جاودانِ روایت در روشن‌کردن شبِ زمانه. درود🌹
2
📢 انجمن علمی مطالعات صلح ایران برگزار می‌کند

🌿 سومین نشست اینستاگرامی انجمن علمی مطالعات صلح ایران

🕊 موضوع:
«همایش مکتب ایرانی صلح»

🎙 سخنران:
دکتر موسی اکرمی
دبیر گروه صلح و هنر و دبیر علمی «همایش مکتب ایرانی صلح» انجمن علمی مطالعات صلح ایران

🗣 مدیر نشست:
دکتر ژاله افشار

📅 زمان:
یکشنبه، ۱۱ آبان‌ماه ۱۴۰۴ – ساعت ۲۰:۰۰

📍 محل برگزاری:
صفحه اینستاگرام انجمن علمی مطالعات صلح ایران
🔗
instagram.com/ipsan.ir

#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#مکتب_ایرانی_صلح
#ژاله_افشار
#موسی‌_اکرمی

با ما همراه باشید در گفت‌وگویی درباره‌ی چشم‌اندازهای تازه در مطالعات صلح و معرفی فصلنامه‌ای برای گسترش گفتمان صلح در ایران.

🔹 کانال اطلاع‌رسانی انجمن:
https://www.tg-me.com/ipsan
جشن امضای «صلح و پایداری ایرانی» در خانه هنرمندان ایران
🔘 صلح و پایداری، پشت و روی یک سکه است

🔻 موسی اکرمی نویسنده، مترجم و فیلسوف در بخشی از سخنانش در جشن امضای «صلح و پایداری ایرانی» گفت: «ما زمانی که از پایداری  سیستم صحبت می‌کنیم، یعنی آن سیستم بتواند پویایی خود را در شرایط متعدد حفظ کند. بحث صلح و پایداری مانند پشت و روی یک سکه است و به دست آوردن این دو بدون هم مقدور نیست.»
او درباره مفهوم کلمه صلح توضیح داد: :«صلح فقط به معنای نبود جنگ نیست، بلکه زیست مسالمت‌آمیز انسان‌ها در جایگاه انسانی است.»

🔻در سایت خانه هنرمندان ایران بخوانید:
🔗 https://iranartists.org/?p=3400

#خانه_هنرمندان_ایران
#سالن_استاد_ناصری
@iranartists
2
صلح و پایداری ایرانی

◀️موسی اکرمی

*⃣بر پایه‌ی سخنرانی در جشن رونمایی و امضای کتاب از سوی «نشر همرخ» در «خانه‌ی هنرمندان ایران»، هفتم آبان ۱۴۰۴

درآمد
سخن گفتن از صلح و پایداری ایران، در این روزگار پراضطراب، نه یک موضوع دانشگاهی صرف، بلکه دعوتی به بازاندیشیِ معنا و چگونگی زندگی جمعی ما است. ایران امروز در روند تحولات گوناگون درونی و برونی در نقطه‌ای است که تاریخ، جغرافیا، شرایط گوناگون درونی، و روابط بیرونی، و همچنین دشواری‌های زندگی، وجدان اخلاقی، مسئولیت اجتماعی، و روح میهن‌دوستی شهروندان آن بازتعریف این کشور مهند چونان یک انگاره یا مفهوم فرهنگی و تمدنی و پیکره‌ی سیاسی با هویت ویژه‌ را می‌طلبند.
ما اینجا گرد آمده‌ام که هم در پیوند با رونمایی از کتاب «پایداری ایرانی» و هم‌چنین معرفی دو کتاب «صلح ایرانی» و «صلح زیسته‌ی ایرانی» از پایداری ایران و پایداری ایرانی بگوییم و بشنویم.
من از موضع یک فلسفه‌ورز سخن می‌گویم، ولی نه فلسفه‌ورزی  جدا از خاک و مردم و نشسته در برج عاج تفرج در اندیشه‌ها و نظرپردازی شخصی، بلکه از درون رنج و امید همین سرزمین، نگران نسبت به سرنوشت میهن و مردمانش، باورمند به پیوند عقلانی و اخلاقی میان ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم، و خواستار آزادی و عدالت و صلح برای همه‌ی ایرانیان و همه‌ی انسان‌ها در سراسر جهان، در جست‌وجوی راهی هستم که عقل، عشق، آزادی، عدالت، و صلح را با هم پیوند دهد
.


بخش یکم. معنای صلح و پایداری برای ایران

۱)  صلح

صلح فراتر از «نبودِ جنگ» است؛ صلح یک وضعِ ویژه در توازن و همیاری همه‌ی نیروها در درون یک سامانه است. این سامانه می‌تواند یک اتم، یک یاخته‌ی زیستی، یک موجود بی‌جان یا جاندار با هویت ویژه مانند یک انسان، یک زیستبوم، یک گروه همزی از موجودات، یک اجتماع، یک روستا، یک شهر، یک استان، یک کشور، کل کره‌ی زمین، کل سامانه‌ی خورشیدی، کل کهکشان راه شیری، کل کیهان فیزیکی، و کل هستی باشد.
در باره‌ی یک کشور باید آن را یک وضع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و اخلاقی دانست که در آن کرامتِ هر انسان به‌رسمیت شناخته می‌شود و روابطِ جمعی بر پایهٔ احترام متقابل، انصاف و فرصتِ ابراز وجودِ آزاد تنظیم می‌گردد تا همه‌ی انسان‌های خودآیین برخوردار از حق برابر در تعیین سرنوشت فردی در شرایط بهینه بزیند و رشد جسمی و فکری و روانی و معنوی یابند.
صلح میان گروهی کوچک یا بزرگ از انسان‌ها را می‌توان دارای سه سازمایه دانست:

الف) اخلاقِ میان‌فردی (احترام، همدلی، مسئولیت)،

ب) ساختارهای نهادی عادلانه (قوانین شفاف، حقوق برابر، برقراری عدالت)، و

ج) فرهنگی که گفت‌وگو و تحملِ تفاوت‌های گوناگون طبیعی و منطقی را ارزش می‌نهد.

ازاین‌رو صلح یک جانمایه‌ی فعال در درون انسان‌ها و جوامع کوچک و بزرگ است؛ توانش و ظرفیتی است که همراه با آزادی و عدالت شرایطی را پدید می‌آورند که امکان نقدِ سازنده‌ی عوامل بحران‌های فردی و گروهی، بازسازیِ آسیب‌ها، و پدیدآوری شرایط بهینه‌ی زیست فردی و جمعی برای رشد آدمی را فراهم می‌سازند.

۲) پایداری، پایداری ایران، ایران پایدار، پایداری ایرانی، پایداری جهان
پایداری به معنای تداومِ مطلوبِ هستیِ پویای یک هستومند - اعم از هستومندهای کوچک یا بزرگ طبیعی بی‌جان و جاندار و همچنین هستومندهای اجتماعی کوچک یا بزرگ - در برابر هر گونه تنش درونی یا بیرونی تهدید کننده‌ی آن هستومند است. یک اندامه‌ی زیست‌شناختی یا یک زیستبوم‌سامانه یا یک سامانه‌ی اجتماعی پویا همواره می‌کوشد در برابر تنش‌ها، بحران‌ها و تغییرات گوناگون درونی و بیرونی موجودیت خود را به گونه‌ای بهینه حفظ کند.

برخورداری از صفت «مطلوب» برای تداوم هستی مشروط به تطابق آن هستومند، مثلاً یک اندامه یا سامانه‌ی زیستی یا اجتماعی با سنجه‌های ذیربط است. در سامانه‌های اجتماعی سنجه‌ها از گونه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، و همچنین اخلاقی‌اند.

ازاین‌رو پایداری کشوری مانند ایران چونان یک وضعیت پویای چندبعدی شناخته می‌شود که شامل ابعادِ سیاسی (حکمرانی مشروع و پاسخگو)، اجتماعی (همبستگی و کاهش نابرابری)، فرهنگی (شکل‌گیری هویتِ باز و انعطاف‌پذیر)، اقتصادی (پویایی و رونق اقتصادی در چارچوب شیوه‌ها و روابط تولیدی عادلانه)، فناورانه، و زیست‌محیطی است.پایداریِ راستین آن‌گاه حاصل می‌شود که شهروندان احساسِ تعلق به جامعه و مشارکت آگاهانه و علاقه‌مندانه در اداره‌ی آن کنند، نهادها تواناییِ پاسخ‌گویی داشته باشند، آگاهی‌ای از عدالت توزیعی وجود داشته باشد و حقوق بنیادی محترم شمرده شوند. به‌ دیگر سخن، پایداری ایران بر پیوندِ همه‌سویه‌ی درخور میان زیستمحیط طبیعی سالم و زیست‌محیط اجتماعی سالم و سازوکارهای نهادی و سرمایهٔ اجتماعیِ کارآمد برای ‌ تداوم بخشی بهینه‌ی زندگی جمعی استوار است.

متن کامل در وبلاگ

#صلح
#آزادی
#عدالت
#پایداری
#پایداری_ایرانی
#صلح_ایرانی
#موسی‌_اکرمی
سلسله نشست های گروه "کتاب و صلح"
انجمن علمی مطالعات صلح ایران

◀️نشست نقد و بررسی  کتاب صلح عرفانی با تاکید بر آرای ابن عربی در الهیات رحمانی؛وحدت وجود و عشق

*⃣با حضور
🔻دکتر محمد منصور نژاد، نویسنده کتاب
🔻دکتر موسی اکرمی
🔻دکتر مریم خالقی نژاد


یکشنبه ۱۸ آبان ماه 
ساعت ۱۹
لینک :
برای پیوستن به جلسه در Google Meet، روی این پیوند کلیک کنید:
https://meet.google.com/taf-ebqf-gmu

#مکتب_ایرانی_صلح
#صلح_ایرانی
#صلح_عرفانی
#انجمن_علمی_مطالعات_صلح_ایران
#ابن_عربی
#مریم_خالقی‌نژاد
#محمد_منصورنژاد
#موسی‌_اکرمی
3
از اتحادیه‌ی اروپا تا امکان اتحاد و صلح پایدار در خاورمیانه

◀️موسی اکرمی

درآمد

در پیوند با گفتار / نوشتار من با فرنام «صلح و پایداری ایرانی» در جشن رونمایی و امضای کتاب‌های «پایداری ایرانی»، «صلح ایرانی» و «صلح زیسته‌ی ایرانی»، یکی از استادان گرانقدر پرسیده‌اند:
«چه شرایطی منجر به صلح ظاهراً پایدار در کشورهای اروپایی که قرن‌ها با هم نبرد داشتند شده و آنان را به تشکیل اتحادیه‌ی اروپا رسانده است؟ آیا مشابه چنین صلحی در خاورمیانه، مثلاً میان ایران، ترکیه، عربستان، امارات و دیگر کشورها، امکان‌پذیر است؟»
این پرسش نه‌تنها سویه‌ی سیاسی بلکه سویه‌ی فلسفی و تاریخی دارد. برای پاسخ بدان باید از یک‌سو ریشه‌های فکری و اجتماعی صلح پایدار در اروپا را واکاوی کرد و از سوی دیگر، ساختارها و موانع موجود در خاورمیانه را سنجید تا مسیرهای ممکن برای دستیابی به صلح و همکاری منطقه‌ای روشن گردد.

یکم. چکیده‌ی سخن

پرسش از امکان تحقق صلح پایدار و تشکیل اتحادیه‌ای منطقه‌ای در خاورمیانه، همانند آنچه در اروپا پس از جنگ جهانی دوم رخ داد، از بنیادی‌ترین پرسش‌ها در حوزه‌ی فلسفه‌ی صلح و روابط بین‌الملل است. این نوشته‌ی کوتاه با بررسی ریشه‌های تاریخی و فلسفی صلح در اروپا و مقایسه‌ی آن با واقعیت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خاورمیانه، به تحلیل شرایط امکان تحقق صلح پایدار در این منطقه می‌پردازد. در این راستا، دو عامل بنیادین  - یعنی ماهیت غیردموکراتیک حکومت‌های منطقه و حمایت قدرت‌های جهانی از این حکومت‌ها  - چونان موانع اصلی صلح شناسایی می‌شوند. افزون بر این، بحثی فلسفی درباره‌ی نسبت میان اخلاق و سیاست جهانی طرح می‌شود تا روشن گردد در چه شرایطی می‌توان از قدرت‌های جهانی انتظار داشت منافع انسانی را بر منافع اقتصادی مقدم دارند. در پایان، راه‌حل‌هائی برای گذار به صلح پایدار بر پایه‌ی دموکراسی، عدالت و کرامت انسانی پیشنهاد می‌شوند.

دوم. صلح پایدار در اروپا: زمینه‌های تاریخی و فلسفی


اگرچه اروپا قرن‌ها میدان جنگ‌های خونین و رقابت‌های قدرت بود، تجربه‌ی دو جنگ جهانی و ویرانی‌های ناشی از آن، موجب شدند که این قاره مسیر تازه‌ای در پیش گیرد. چند عامل در این گذار اساسی نقش داشتند:

الف) اتحاد بر پایه‌ی منافع مشترک و پیشگیری از جنگ‌های آینده

پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپایی به این نتیجه رسیدند که بدون همگرایی اقتصادی و سیاسی، تکرار فجایع گذشته حتمی است. بدین‌سان، نهادهائی چون «اتحادیه‌ی اقتصادی اروپا» پدید آمدند که سرانجام در قالب «اتحادیه‌ی اروپا» تبلور یافتند. منافع مشترک اقتصادی بر بافتار مشترکات تاریخی در سیاست و فرهنگ، بنیاد همکاری سیاسی و فرهنگی را نیز فراهم ساخت.

ب) فلسفه‌ی حقوق بشر و کرامت انسانی

تجربه‌ی فجایع انسانی جنگ‌ها موجب شد که سنت فلسفی دیرپای اروپا (از یونان باستان تا دوران نوزایی و عصر روشنگری و دستاوردهای نظری و عملی سده‌ی نوزدهم) در باره‌ی انسان و کرامت او بازخوانی شود. اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد زمینه‌ای اخلاقی و حقوقی برای صلح آفریدند. در این چارچوب، صلح نه تنها نبودِ جنگ، بلکه حضور حقوق اساسی و احترام به انسان تلقی شد.

پ) نظام‌های دموکراتیک و توازن قدرت

استقرار نظام‌های دموکراتیک و شکل‌گیری احزاب با گرایش‌های متنوع، تعادل سیاسی و جلوه‌هائی از عدالت اجتماعی را تقویت کرد. از سوی دیگر، نهادهای بین‌المللی برای حل منازعات، از شدت تعارضات کاستند و به شکل‌گیری اعتماد متقابل میان ملت‌ها یاری رساندند.

سوم. چالش‌ها و موانع در خاورمیانه


در خاورمیانه، شرایط تاریخی و ساختار سیاسی به‌گونه‌ای است که راه صلح و همکاری منطقه‌ای را دشوار می‌سازد:

الف) تفاوت‌های تاریخی، فرهنگی و مذهبی
در حالی که اروپا پس از جنگ‌ها به ضرورت اتحاد رسید، خاورمیانه هنوز درگیر منازعات مذهبی، قومی و ملی است. در بسیاری از کشورها، مفاهیم دموکراسی و کرامت انسانی به‌ گونه‌ای نهادینه پذیرفته نشده‌اند.

ب) تضادهای سیاسی و ژئوپلیتیکی

مرزهای مصنوعی پس از استعمار، رقابت‌های ایدئولوژیک و منافع اقتصادی متضاد، مانع شکل‌گیری ساختارهای پایدار همکاری شده‌اند. جنگ‌های داخلی و نیابتی، بی‌ثباتی اقتصادی و بی‌اعتمادی تاریخی نیز به این وضعیت دامن زده‌اند.

پ) تفاوت در برداشت از صلح
در اروپا، صلح به معنای همکاری پایدار اقتصادی و نهادی است؛ در حالی که در خاورمیانه غالباً به معنای آتش‌بس یا آشتی موقتی میان گروه‌های متخاصم فهمیده می‌شود.
 
متن کامل در وبلاگ

#صلح
#پایداری
#اتحادیه‌ی_اروپا
#خاور_میانه
#قدرت‌های_جهانی
#موسی_اکرمی
👍1
پارادوکسِ وفاق: از وحدت‌گرایی در چارچوب اخلاق سیاسی تا واگرایی نهادی
(یادداشتی برای وفاق‌جویان)

◀️موسی اکرمی

یکم.  درآمد: گسست در نیت وحدت


من در نوشتار چاپ شده در ویژه‌نامه‌ی نوروزی روزنامه‌ی ایران، پیرامون «فلسفه‌ی وفاق ملی» نکات ضروری را بیان کرده‌ام. بر بافتار آنچه پیش‌بینی می‌شد و تحقق یافت می‌توان نکاتی را در همان چارچوب یادآوری کرد.
در فلسفه‌ی سیاسی، «وفاق» در سطوح گوناگون درون‌کشوری میان گروه‌های کوچک و بزرگ تا «آشتی ملی» سراسری از دوران باستان گونه‌ای فضیلت اخلاقی سیاسی تلقی شده است، فضیلتی که وظیفه‌اش کاستن از رنج‌ها، تنش‌ها و بی‌اعتمادی‌های گوناگون میان دولت و ملت از یک سو، و درون مردمان از سوی دیگر است.
ولی اگر این فضیلت به‌جای آن‌که اصلاح‌گر ساختار سیاسی باشد، به فنّ مصلحت‌گرایانه‌ی توزیع قدرت تبدیل شود - فنّی که نه بر عدالت و شایسته‌سالاری، بلکه بر مصلحت‌سنجی‌های کوتاه‌مدت استوار است - همان فضیلت به ضدّ خود بدل می‌گردد. این چنین است که در فلسفه‌ی سیاسی می‌توان در چارچوب «پارادوکس فضایل سیاسی» دید که گاهی فضیلت، اگر با خرد عملی همراه نشود، خود سرچشمه‌ی آسیب می‌گردد.

دوم. تمایز حیاتی: «وفاق اخلاقی» در برابر «وفاق اداری
»

بسیاری از دولت‌ها در تاریخ به دنبال ایجاد چهره‌ای آشتی‌جویانه بوده‌اند، در حالی که میان وفاق اخلاقی و وفاق اداری باید تفکیک قائل شد.

1.  وفاق اخلاقی. وفاق اخلاقی وفاقی است که بر پایه‌ی ترمیم اعتماد عمومی، احترام متقابل و گفت‌وگوی آزاد استوار است؛ در این سنت فلسفی، وحدت از مسیر مشارکت واقعی شهروندان و نمایندگی جریان‌های اجتماعی به دست می‌آید.

2.  وفاق اداری. وفاق اداری وفاقی است که بر انتصاب استوار است، چنان که واگذاری پست‌ها، جابه‌جایی نیروها، و باز کردن درهای دیوان‌سالاری به سود طیف‌هائی روی می‌دهند که لزوماً حامل ارزش‌های کلان‌برنامه‌ی سیاسی اعلام شده نیستند. این گونه وفاق - اگرچه در ظاهر «فراگیر» می‌نماید - در عمل سه پیامد بنیادین منفی دارد:

الف) شکست نمایندگی: پایگاه اجتماعی‌ای که حامل امید و مسئولیت بود، و دولت را بیشتر نماینده‌ی خود و نمایاننده‌ی آرزوها و امید‌های خود و همفکران خود می‌دانست، نمایندگی را شکست‌خورده و خود را حذف‌شده احساس می‌کند.

ب) شکست انسجام عملی: نیروهای «وارداتی» درون دولت به آسانی با فلسفه‌ی اخلاقی و برنامه‌ی دولت هم‌زیست نمی‌شوند، و دانسته و نادانسته از همسازی منطقی میان بخش‌های دولت در چارچوب اهداف و برنامه‌های اعلام شده  جلوگیری می‌کنند.

پ) شکست اعتماد عمومی: جامعه چنین حرکتی از سوی دولت در واگذاری جایگا‌های مهم به نیروهای رقیب را نه «وفاق»، بلکه «تسلیم و واگذاری» تعبیر می‌کند.
بدین‌سان، سرانجام دولتی که با شعار وفاق بر سر کار آمده است، در عمل به واگرایی اجتماعی می‌رسد.

سوم.  فلسفه‌ی «اعتماد سیاسی» و نقش پایگاه اجتماعی


هانا آرنت به‌درستی تأکید می‌کرد که اقتدار  سیاسی نه از اجبار، بلکه از «اجماع فعّال» شهروندان زاده می‌شود. این اجماع فعال تنها با پایگاه اجتماعی وفادار و مشارکت‌جو پایدار می‌ماند، چنان که اگر پایگاه اجتماعی حذف شود یا احساس کند در معادلات قدرت نادیده گرفته شده است آن‌گاه اولاً مشروعیت اخلاقی دولت تحلیل می‌رود، ثانیاً توانایی آن برای اصلاح ساختارها کاهش می‌یابد، و  ثالثاً نیروی انسانی متخصص و باانگیزه، دلسرد یا پراکنده می‌گردد.
چنین وضعیتی را در فلسفه‌ی سیاسی می‌توان «از دست رفتن سرچشمه‌ی اقتدار» نامید، به گونه‌ای که دولت گمان می‌کند سرچشمه‌ی اقتدارش «مخالفان ملحق‌شده» هستند، در حالی که سرچشمه‌ی راستین، همان کسانی‌اند که با امید و حسن نیت رأی به رئیس دولت را به صندوق انداخته‌ بوده‌اند. 

چهارم. پارادوکس جذب رقیبان‌ مخالف‌خوان و حذف حامیان نگران

این الگو یک ناسازگاری ساختاری دارد:

1. جذب رقیبان مخالف‌خوان. مخالفانی که مناسبات قدرت طولانی‌مدتی داشته‌اند، معمولاً با انتظارات بالا وارد دولت می‌شوند؛ آن‌ها پیش از جذب‌شدن هم صاحب شبکه، جایگاه و ابتکار عمل بوده‌اند، و جذب‌شدن‌شان تغییری در انگیزه‌ی بنیادینشان پدید نمی‌آورد.

[ادامه در فرسته‌ی پسین👇]
[ادامه‌ی فرسته‌ی پیشین👆]

2. حذف حامیان  نگران یا بی‌توجهی به آن‌ها. حامیان اجتماعی‌ای که به امید ایجاد تغییر مسئولانه همراه شده‌اند، هنگامی که می‌بینند حتی حداقلی‌ترین نمایندگی یا جایگاهی را در دولتی که روی کار آمده ندارند، احساس می‌کنند یا «صرفاً ابزار انتخاباتی» بوده‌اند، یا «ارزش سیاسی»‌شان نادیده گرفته شده است، یا دولت به فلسفه‌ی اخلاقی وعده‌داده‌شده وفادار نمانده است.

بدین سان،  در نهایت از یک سو مخالفانِ جذب‌شده نه بار هویتی دولت را بر دوش حمل می‌کنند، نه هزینه‌ی اجتماعی سیاست‌هایش را به عهده می‌گیرند؛ و از سوی دیگر حامیانِ حذف‌شده نه انگیزه‌ای برای دفاع می‌یابند و نه توانایی برای تداوم مشارکت دارند. این پارادوکس وفاق است: وفاقی که عملاً به تنهایی دولت می‌انجامد.

پنجم. خطای محاسباتی: تصور پرسازی شکاف‌های اجتماعی با «متوازن‌سازی بوروکراتیک»

جامعه‌شناسی سیاسی نشان می‌دهد که شکاف‌های سیاسی با جابه‌جایی صندلی‌ها درمان نمی‌شوند. وفاقِ راستین نیازمند 1) اصلاح قواعد بازی، 2) احترام به افکار عمومی، 3) تضمین امنیت فکری مخالفان، و تقویت نمایندگی حامیان است.

جابه‌جایی مدیریتی هرگز نمی‌تواند جایگزین گفت‌وگوی ملی شود به‌ویژه اگر دولت در تفسیر نادرست وفاق ملی بنا را بر این گذاشته باشد که از یک سو به مخالفانی امتیاز دهد که در صورت پیروزی امتیازی به رقیبان نمی‌دادند و عمدتاً از فرصت شرکت در دولت پیروز کنونی برای پیشبرد اهداف گروهی خود بهره می‌گیرند (اگر فرض را بر این قرار دهیم که آنان نوعاً افرادی شایسته و کاردان هستند)، و از سوی دیگر یاران و حامیان خود را براند تا تأیید نیروی رقیب شکست‌خورده در انتخابات را داشته باشد. این خطائی بس بزرگ است که هیچ گونه عقلانیت سیاسی آن را نمی‌پذیرد.

ششم. پیامدهای اخلاقی بی‌توجهی به بدنه‌ی اجتماعی


بی‌توجهی به نیروهای فکری، دانشگاهی، دانشجویی و فرهنگی حامی یک کلان‌برنامه‌ی سیاسی، در بلندمدت نتایج خطرناک دارد که شماری از آن‌ها عبارت‌اند از: 1) فرار مغزها و بی‌انگیزگی نخبگان، 2) سقوط سرمایه‌ی نمادین دولت، 3) افزایش سرخوردگی سیاسی و انفعال مدنی، 4) کاهش امید اجتماعی، و، 5) سرانجام، از دست رفتن امکان اصلاح آرام و تدریجی.
آشکار است که هر یک از این نتایج ممکن است چه نمودهای نگران‌کننده‌ای برای افراد و جامعه داشته باشد. همه‌ی ناظران گوناگون از دیدگاه‌های گوناگون باید نسبت به این پیامدها هشدار ‌دهند، و مقام‌ها و نهادهای ذیربط باید هشدارهای آنان را نه ناشی از نیت تقابل بلکه ناشی از نگرانی نسبت به سرنوشت کشور و ملت بر متن فرسایش سرمایه‌ی اجتماعی و مشارکت‌پذیری مردم و تضعیف اخلاق سیاسی همگانی بدانند.

هفتم. راه‌حل عقلانی در چارچوب منافع ملی: «وفاقِ مسئولانه
»

برای برون‌رفت از پارادوکس وفاق، یک دولت یا هر ساختار سیاسی باید از سه اصل طلایی پیروی کند:

1.  شایسته‌سالاری شفاف. این امر باید نه بر پایه‌ی جناح‌بندی سیاسی، و متوازن‌سازی مصلحت‌گرایانه، بلکه بر پایه‌ی کارنامه‌ی تخصصی و تعهد اخلاقی و دوری از هرگونه فساد استوار باشد.

2. حفظ حلقه‌ی اخلاقی-اجتماعی حامیان. حامیان یک کلان‌برنامه‌ی سیاسی، مثلاٌ روی کار آمدن دولتی خاص با خطوط فکری و برنامه‌های مشخص ویژه، نه مزاحم‌اند و نه مدعی؛ آنان ستون‌های اعتماد عمومی‌اند. بی‌توجهی به آنان بی‌توجهی به سرمایه‌ی اخلاقی دولتی است که با حمایت آنان  در میدان رقابت پیروز شده است.

3. گفت‌وگوی نهادمند با جریان‌های فکری منتقد. منتقدان، اگر آزادانه و بی‌هزینه سخن بگویند، دستگاه ایمنی دولت تقویت می‌گردد. هر گونه حذف منتقدان، آسیب‌پذیری ساختار قدرت را بالا می‌برد.

هشتم. واپسین سخن: اخلاقِ قدرت و هنرِ موازنه‌ی وفادارانه


قدرت سیاسی، در نیکوترین تفسیر چیزی جز ظرفیتی اخلاقی برای پاسداشت اعتماد مردم نیست. وفاق اگر در نظر و عمل از این اصل دور گردد، از فضیلت به سیاسی‌کاری مصلحت‌گرایانه،  و از سیاسی‌کاری مصلحت‌گرایانه به خطاکاری می‌گراید.
مهارت یک دولت نه در جذب گسترده‌ی طیف‌های رقیب، بلکه در حفظ تعهد اخلاقی در برابر کسانی است که مسئولانه آن را به پیروزی رسانده و بسی از  اختیارات جامعه را به او سپرده‌اند. وحدت راستین نه از «توزیع مقام»، بلکه از توزیع احترام، گفت‌وگو، نمایندگی، شفافیت، شایسته‌سالاری،  و وفاداری به شعارها و وعده‌های انتخاباتی و قدردانی از حامیان روزگار سخت که حمایتشان دور از سود شخصی بوده است، برمی‌خیزد.

#وفاق_ملی
#مصلحت‌گرایی_سیاسی
#وفاق_مسئولانه 
#جذب_رقیبان
#حذف_حامیان
#شایسته‌سالاری_شفاف
#اخلاق_قدرت
#موسی_اکرمی
4
2025/11/16 02:28:00
Back to Top
HTML Embed Code: