Telegram Web Link
📚 در نقد بخوانید 📚

کارنامه‌ی سال ششم ما:

نزدیک به 80 مقاله تالیف و ترجمه، در بیش از 1420 صفحه، با آثاری از (به ترتیب الفبا):

الهه ابراهیمی، جعفر ابراهیمی، اقبال احمد، حسن آزاد، سام اشمن، مریم الدوساری، آنه الکساندر، دومینیک الکساندر، مهرداد امامی، برتل اولمان، سما اوریاد، ولودیمیر ایشچنکو، همایون ایوانی، جیمز.ا آینر، فرنگیس بختیاری، مژگان بدیعی، رابرت برنر، تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، ماری بوکچین، م. بیگی، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، ناصر پیشرو، وانگ پو، چاندرا تالپاد موهانتی، نوربرت ترنکله، جیهان توغال، ایان تیلور، لارس تی لی، لیلا حبیبی، توفیق حداد، امین حصوری، جی. زد. جرود، فردریک جیمسون، س. ر. جوزی، علیرضا خزائی، کمال خسروی، آلخاندرا خیمنز، یاشار دارالشفاء، راجو داس، بهروز دانش، آرنه دو بوور، ویلیام آی. رابینسون، فرزانه راجی، مهرناز رزاقی، علی رها، سمیه رستم‌پور، پل رینولدز، جان ریدل، علی زکایی، پارسا زنگنه، رولینک سولی، ریما صالحه فضه، ساسان صدقی‌نیا، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، بن فاین، داریوش فلاحی، روبرتو فینچی، میخال کاسپرژاک، آلکس کالینیکوس، خوآئو کامارگو، غاده کرمی، استاتیس کوولاکیس، شیرین کمانگر، توماس کونیش، علی کیا، بیژن کیارسی، ریچارد گان، یاکوب گراف، دُنی گلاکستین، سام گیندین، جُرج لوکاچ، رزا لوکزامبورگ، میشل لوی، آنا لندهِر، کارل مارکس، آندرئاس مالم، ساندرو متزادرا، امیرحسین محمودی، حسن مرتضوی، فریبرز مسعودی، لاورا مِشِده، امیر مصباحی، کامران معتمدی، شیلا مک‌گرگور، م. رضا ملکشا، مارچلو موستو، جیمز مولدون، آنتونیو نگری، ن. ناجی، هوای‌آن نگویان، سهراب نیکزاد، برت نیلسون، ریچارد واکر، دیوید هاروی، هانو هاوین‌اشتاین، نانسی هولمستروم.


👇🏽👇🏽

https://www.tg-me.com/naghd_com/994

#سالنامه #نقد
#نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی

🖋@naghd_com
▫️ نگاهی به مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی»

10 مارس 2024

نوشته‌ی: حسن آزاد

🔸 به تازگی در برخی اظهارنظرها، از جمله در برخی از اظهارنظرهای آقای مهرداد وهابی از مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی» برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران استفاده شده است. در این نوشته قصد دارم با مروری بر پیشینه‌ی تاریخی این مفهوم نشان دهم چرا این مفهوم برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران ناکارآمد و اشتباه است. این نوشته در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست مروری است بر پیشینه‌ی تاریخی مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی» و بخش دوم تلاشی است برای ارزیابی و نقد این مفهوم.

🔸 مفهوم «سرمایه‌داری سیاسی» مفهومی است بسیار عام که شامل موارد متفاوت و حتی متناقض می‌شود: از اشکال پیشامدرن «سرمایه‌داری» در زمان حمورابی (وبر) تا سرمایه‌داری قرن بیست‌ویکم (هولکام)، از سرمایه‌داری توسعه‌گرا (ژاپن و ببرهای آسیایی) تا دولت‌های ورشکسته (آفریقا)، از «سرمایه‌داری سازمان‌یافته»ی بعد از جنگ جهانی دوم (رایت) تا سرمایه‌داری‌های ناکارآمد و فاسد (هولکام و جسوپ)، از سرمایه‌داری دموکراتیک (هولکام) تا فاشیسم و دیکتاتوری‌های نظامی (جسوپ و هولکام)، از سرمایه‌داری با نرخ بالای سود (بعد از جنگ جهانی دوم) تا سرمایه‌داری با نرخ پایین سود (برنر و رایلی). بدین‌ترتیب این مفهوم مصداق‌های متعدد و گوناگونی دارد و ما را به موارد معین و مشخص هدایت نمی‌کند. نادیده گرفتن تمایز میان اشکال پیشامدرن سرمایه‌داری سیاسی با شکل‌های مدرن آن از طرف آقای وهابی این عام بودن و ابهام را بیش‌تر می‌کند.

🔸 انتقاد دیگر به کاربرد این مفهوم برای ساختارسیاسی/اقتصادی ایران مربوط می‌شود. در این بخش روی سخنم بیش‌تر با آقای مهرداد وهابی است که این اصطلاح را برای تحلیل ساختار سیاسی/اقتصادی حاکم بر ایران به‌کار برده است. نخست، ایران یک ساختار سیاسی/اقتصادی بسیار ویژه و حتی منحصربه‌فرد دارد که مفهوم بسیار عام سرمایه‌داری سیاسی و ابهامات ناشی از این مفهوم نمی‌تواند بیان‌گر ویژگی‌های آن باشد. به‌عنوان نمونه، رژیم پهلوی و «جمهوری اسلامی» هر دو بنا به تعریف سرمایه‌داری سیاسی به شمار می‌آیند. دوم، مفهوم مورد استفاده باید بتواند رژیم برآمده از انقلاب 57 و تغییرات آن را از مرحله‌ی شکل‌گیری تا کنون به‌طور پیوسته بیان کند. اصطلاح سرمایه‌داری سیاسی از چنین ظرفیتی برخوردار نیست.

🔸 به نظر من اصطلاح «بناپارتیسم» برای تحلیل ساختارسیاسی/اقتصادیِ رژیمِ برآمده از انقلاب 57 مناسب‌تر است: در انقلاب 57 ائتلافی از روحانیت شیعه (به‌ویژه طرفداران ولایت فقیه)، هیئت‌های موتلفه‌ی اسلامی (هم‌چون نمایندگان بازار و خرده‌بورژوازی سنتی) و برخی گرایشات دیگر اسلام سیاسی و تهی‌دستان شهری (توده‌های کنده‌شده از شرایط مادی تولید و بازتولید خود) با رهبری خمینی در جامعه‌ای که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری به شیوه‌ی تولید مسلط بدل شده بود، قدرت را به ‌دست گرفت. بدیهی است که ناهم‌خوانی این شکل از قدرت سیاسی با مناسبات غالب، موجب بروز مشکلات فراوان در سطح خرد و کلان اقتصادی می‌شود. تغییر بلوک قدرت و جابه‌جایی گروه‌ها در سلسله‌مراتب آن از زمان انقلاب تاکنون موضوع مفصلی است که نیاز به نوشته‌ای جداگانه دارد، اما ناهم‌خوانی قدرت سیاسی با مناسبات اقتصادی علی‌رغم نوسانات اندک، هم‌چنان ادامه یافته و حتی بیش‌تر شده است.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3Zq


#حسن_آزاد #خصلت_طبقاتی_دولت #سرمایه‌داری_سیاسی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ پیرامون «بیانیه»ی نخستینْ «نقد»

13 مارس 2024

نوشته‌ی: کمال خسروی

📝 توضیح «نقد»: متن پیشِ رو بازنوشت گفتاری از کمال خسروی در سال 1368 در توضیح و تشریح «بیانیه»ی آغاز کار «نشریه‌ی نقد» (اسفند 1368 تا بهمن 1377) برای جمع کوچکی از علاقمندان است. اهمیت این گفتار، در کنار آشنایی بیش‌تر و نزدیک‌تر با دیدگاه‌های خسروی و زمینه‌های سیاسی و تئوریکی که به انتشار این نشریه منجر شد، گزارش تجربه‌ای است که امروز نیز می‌تواند چالش بسیاری از تلاش‌های سیاسی و نظری باشد. به‌روز بودن بسیاری از پرسش‌ها، آشکارترین گواه این چالش است. در پایان این نوشتهْ متن «بیانیه‌ی نشریه‌ی نقد» (1368) ضمیمه شده است.

🔸 به نظر من امروزه در جریان‌هایی فکری که در رابطه با مسائل ایران، به ویژه در رابطه با مسائل جهان به‌طور کلی، نظراتی را طرح می‌کنند، یک تاکید بر سر مفهومی به اسم «ویژگی» وجود دارد. یعنی نقطه عزیمت استدلال‌شان برای نتیجه‌گیری‌های سیاسی این است که معتقدند این مسئله یا موقعیت، مسئله‌ای یا موقعیتی «ویژه» است. برای روشن شدن چند نمونه می‌آورم: مثلا این‌که ایران در حال حاضر در یک شرایط کاملاً «ویژه»ای به‌سر می‌برد که مستلزم راه‌حل‌های «ویژه» است و این راه‌حل‌ها از تئوری مارکس قابل استنتاج نیستند؛ نمونه‌ی دیگر: وضع طبقه‌ی کارگر ایران وضعیتی «ویژه»‌ است و نمی‌توان در توصیف مسائل طبقه‌ی کارگر ایران، از معیارهای عامی که مثلاً در کتاب «طبقات اجتماعی و قدرت سیاسیِ» پولانزاس، به‌دست داده شده، راه‌حلی استنتاج کرد. پولانزاس یونانی بوده، پس ربطی به طبقه‌ی کارگر ما ندارد و طبقه‌ی کارگر ما در ایران یک طبقه‌ی کارگر «ویژه» است.

🔸 آیا ما، چون یک روشن‌فکر چپ هستیم، پس «ویژه»ایم؟ یعنی این خصیصه‌ی چپ ‌بودن، که باعث تمایز ما از دیگران می‌شود، ما را «ویژه» می‌کند؟ یا مثالی دیگر، چون ما در موقعیت اجتماعی/تاریخی معینی در جامعه‌ی ایران قرار گرفتیم و این‌گونه شکل گرفتیم، و محصول جبهه‌ی ملی و حزب توده و دوران استالینیسم و کمینترن هستیم، به این دلیل خصوصیت «ویژه» به ما اطلاق می‌شود؟ آیا به این دلایل «ویژ‌ه»‌ایم؟ یا این‌که، به خاطر چپ بودن و واقعیت جامعه‌ی ما، به خاطر تاثیر و تاثر، و تقابل و دیالکتیکِ بین این دو موقعیت است که پس وضعیت «ویژه»‌ای داریم؟ مشکل من با این‌گونه بحث‌ها این است: اساساً مشکلی نیست که ما هر پدیده‌ای را «ویژه» بدانیم، چراکه در واقع هم هر پدیده‌ای ویژه است. به‌خصوص اگر بخواهیم جامعه‌ی ایران را در نظر بگیریم، واقعاً هم با اتفاقاتی که رخ داده و تاریخی که پشت سر گذاشته، یا با نگاهی تاریخی به روشن‌فکران چپ ایران، و بررسی وقایع اخیر، می‌توان گفت که جامعه‌ی ایران و روشن‌فکران چپ ما، «ویژه»اند. در کم‌تر جایی یا شاید بتوان گفت هیچ جایی در دنیا چنین اتفاقاتی نیافتاده. پس در نتیجه کار دشواری نیست که ما موقعیت خودمان را، و بعد خودمان را به‌عنوان روشن‌فکر چپ، خاص یا «ویژه» بدانیم.

🔸 اما ما می‌خواهیم نشان دهیم که چرا آن جاهایی که گفته‌اند تاریخی ویژه است و در موقعیت و وضعیت گروه‌هایی اجتماعی، ویژ‌گی وجود دارد، تکاپو و پویایی تاریخ اتفاقاً این ویژگی را ویران کرده و در واقع بر فراز این ویژگی، پرچم ناویژگی را در عامیتی طبقاتی، انسانی و تاریخی برافراشته. ببینیم منظور از 1- عامیتی طبقاتی، 2- تاریخی و 3- انسانی چیست؟...

🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-3ZV


#نقد #کمال_خسروی
#بحران_چشم‌انداز_تاریخی #بحران_تئوری_انتقادی #دیالکتیک

👇🏽

🖋@naghd_com
🌸 بهاران خجسته باد!

«هی یار، یار!
این جا اگر چه گاه
گل به زمستانِ خسته خار می‌شود،
این جا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار می‌شود،
اما بهار می‌شود.
من دیده‌ام که می‌گویم!»

(شعر از: سید علی صالحی)


🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ گرگ‌ومیشِ صهیونیسم
▫️رؤیاهای استعماری، کابوس‌های نژادپرستانه و آینده‌های آزادشده


۲۷ مارس ۲۰۲۴

نوشته‌ی: رُزالیند پچسکی
ترجمه‌ی: سیدسجاد هاشمی‌نژاد، شیما مقدسی و پارسا زنگنه

🔸 «صهیونیسم زمینه‌ی تاریخی واقعی رشد خود، هزینه‌ی سیاسی‌اش برای ساکنان محلی فلسطین و تبعیضات ظالمانه‌ی ستیزه‌جویانه‌اش میان یهودیان و غیریهودیان را پنهان کرده یا باعث ناپدیدی‌شان شده است … امروزه تنها موضوعی که اسرائیل را به‌مثابه‌ی یک جامعه به هیجان می‌آورد، موضوع فلسطینی‌ها است: نفی فلسطینی‌ها، ثابت‌ترین رشته‌ای است که در سرتاسر بافه‌ی صهیونیسم تنیده شده است.»

🔸 از زمانی که ادوارد سعید فقید، محقق و فعال فلسطینی سخنان بالا را نوشت، تا الان که بیش از چهل سال از آن می‌گذرد، تغییرات زیادی رخ داده ‌است. اکنون به لطف یک جنبش مقاومت قدرت‌مند که با پیوستن فلسطینی‌ها، یهودیان، مسلمانان، مسیحیان، سکولارها و سایر فعالان هم‌بسته با فلسطین هم‌راه بوده، مسئله‌ی فلسطین در صحنه‌ی جهانیْ مشهود و زنده است. هم‌زمان با این امر، «مسئله‌ی صهیون» اما، با انبوهی از توشه‌های تاریخیِ پرپیچ‌وخم هم‌راه است. زمانی که صهیونیست‌های یهودی ایده‌ی فلسطین را به‌عنوان سرزمینی بدون مردم، برای مردمی بدون سرزمین از آن خود کردند، به این واقعیت که فلسطین سرزمینی خالی از مردم نیست کاملاً آگاه بودند. با این وجود، آن‌ها تصمیم گرفتند با مردم محلی عرب به‌مثابه‌ی مردمی «نامرئی»، مردمی «غریبه» و به‌مثابه‌ی مردمی که از اروپایی‌ها پایین‌تر هستند، رفتار کنند. به‌طور خلاصه، با آن‌ها هم‌چون کسانی رفتار کنند که گویی واقعاً مردم نیستند. سعید نوشت که نژادپرستی «زمینه‌ی تاریخی واقعی رشد صهیونیسم است».


🔸 همگن‌سازی یهودیان به‌مثابه‌ی یک هویت ملی یا نژادیِ واحد که به‌طور جدایی‌ناپذیری مقید به کشور اسرائیل است، خود نوعی یهودستیزی محسوب می‌شود که ریشه‌هایی بسیار قدیمی دارد. صهیونیسم، یک ایدئولوژی و مجموعه‌ای از کردوکارها بوده که، مطابق با خاستگاه‌هایش در اروپای قرن نوزدهم، نظامی نژادپرستانه را مبتنی بر استعمارگری سکونت‌گزین تأسیس کرده است. این نظام نژادپرستانه، مانند تمام نظام‌های نژادپرستی دیگر، یک نژادپرستیِ دووجهی را در دستور کار خود قرار داده است: نژادپرستیِ رو به بیرون و در قبال «دیگری‌ها»، و نژادپرستی رو به درون در قبال خود. هم‌سویی اولیه‌ی این نظام نژادپرستانه با مفروضات اروپایی در مورد برتری غرب و سفیدپوستان، هم مبتنی بر و هم ایجاد‌کننده‌ی سرکوب و طرد عرب‌های فلسطینی، آفریقای شمالی و مسلمانان بود، حال آن‌که معادل‌سازی یهودی‌بودگی‌یش با وفاداری به یک دولتِ منحصراً یهودی به نام اسرائیل، خود مستلزم تلاش‌هایی برای نژادی‌سازی، سفید‌سازی و ملی‌سازیِ یهودیان شده است. این وجه دوم، از طریق درونی‌سازی کلیشه‌ی یهودیان به‌مثابه‌ی یک «نژاد»، که در هر مکانی جز وطن یهودی غریبه‌اند، به‌شکلی ویران‌گر به سوی یهودستیزی راه برده است. درنتیجه اگر کسی یک یهودیِ ضدصهیونیست باشد، به او نه‌تنها برچسب «از-خود-متنفر»، بلکه برچسب خائن‌ بودن نیز می‌زنند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-40P

#فلسطین
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ فراتر از نظریه‌ی امپریالیسم
▫️ سرمایه‌داری جهانی و دولت فراملی



31 مارس 2024

نوشته‌ی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

🔸 سرمایه‌داری جهانیِ سده‌ی بیست‌ویکم در نظریه‌های «امپریالیسم جدید» هنوز از «سرمایه‌های بومی» تشکیل می‌شود و آن اقتصادهای ملیِ متمایز و پویش‌‌های سیاسی جهان را تلاش‌های ایالات متحد برای خنثی کردن کاهش هژمونی در میان رقابت تشدیدیافته‌ی امپریالیست‌ها هدایت می‌کنند. این نظریه‌ها شواهد تجربی درباره‌ی فراملی ‌شدن سرمایه و نقش برجسته‌ی فزاینده‌ی دستگاه‌های دولتی فراملی را در تحمیل سلطه‌ی سرمایه‌داری فراتر از منطق نظام میان‌دولتی نادیده می‌گیرند. در این مقاله استدلال می‌کنم که مداخله‌گرایی ایالات متحد انحراف از جهانی ‌شدن سرمایه‌داری نیست، بلکه پاسخی است به بحران آن. مناسبات طبقاتی سرمایه‌داری جهانی اکنون چنان عمیقاً درون هر دولت‌-ملتی نقش بسته است که تصویر کلاسیک امپریالیسم به منزله‌ی رابطه‌ی سلطه‌ی خارجی منسوخ شده است. پایان بسط گسترده‌ی سرمایه‌داری پایان دوران امپریالیستی سرمایه‌داری جهانی است. منطق سرسخت انباشت جهانی اکنون عمدتاً درون مجموعه نهادهای سیاسی کنترل‌ناپذیری است که از طریق آن گروه‌های حاکم می‌کوشند آن را مدیریت کنند. ما به یک نظریه‌ی گسترش سرمایه‌داری درباره‌ی فرآیندها و نهادهای سیاسی که از طریق آن‌ها چنین گسترشی رخ می‌دهد، مناسبات طبقاتی و پویش‌های فضایی این گسترش نیاز داریم.

🔸 ویژگی بارز نظریه‌های «امپریالیسم جدید» این فرض است که سرمایه‌داری جهانی در سده‌ی بیست‌ویکم از «سرمایه‌های بومی» و اقتصادهای ملی متمایزی تشکیل شده که با یک‌دیگر در تعامل هستند، و هم‌زمان این تحلیل «رئالیستی» از سیاست جهانی که دولت‌ها با پی‌گیری «منافع ملی» خود عامل به جریان انداختن این سیاست هستند. مثلاً، گوان در مطالعه‌ی بارها نقل‌شده‌اش به نام قمار جهانی: تلاش واشنگتن برای تسلط بر جهان، پیوسته به «سرمایه‌داری آمریکایی»، «سرمایه‌داری آلمانی»، «سرمایه‌داری ایتالیایی»، «سرمایه‌داری فرانسوی» و از این قبیل ارجاع می‌دهد؛ هر یک از آن‌ها نظام اقتصادی قابل‌تشخیص و متمایزی است که طبقات سرمایه‌دار ملی سازمان‌یافته‌ای را که درگیر مجموعه‌ای از روابط رقابتی ملی‌اند به‌نحو متمایزی برجسته می‌کند. الن میکسینز وود در رساله‌ی مهم دیگری درباره‌ی «امپریالیسم جدید»، امپراتوری سرمایه، تصدیق می‌کند که «سازمان ملی اقتصادهای سرمایه‌داری سرسختانه باقی مانده‌اند.»

🔸 آیا همان‌طور که وود، گوان و دیگران مطرح می‌کنند، اگرچه ذره‌ای شواهد تجربی ارائه نمی‌دهند، باید فرض کنیم که همانند مرحله‌های قبلی نظام سرمایه‌داری جهانیْ سرمایه در راستای خطوط ملی سازمان می‌یابد و توسعه‌ی سرمایه در شکل دولت-ملت متوقف شده است؟ چارچوب بین دولتی/دولت-ملت پژوهش‌گران «امپریالیسم جدید» را موظف می‌کند که با مفهوم بدون معضلِ «منافع ملی» پویش‌های سیاسی جهانی را تبیین کنند. «منافع ملی» به چه معناست؟ مارکسیست‌ها تاریخاً مفهوم «منافع ملی» را به عنوان ترفندی ایدئولوژیک به نفع منافع طبقاتی و گروه‌های اجتماعی رد کرده‌اند. «اقتصاد ملی» چیست؟ آیا کشوری است با بازار بسته؟ مدارهای تولید متکی بر قلمرو حفاظت‌شده؟ سیطره‌ی سرمایه‌های ملی؟ یک نظام مالی ملی مجزا و منفرد؟ هیچ کشور سرمایه‌داری در جهان با این توصیف منطبق نیست...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-41j

#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #حسن_مرتضوی #سرمایه‌داری_فراملی
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ جنگ بی‌پایان غزه

۷ آوریل ۲۰۲۴

نوشته‌ی: سارا رُی
ترجمه‌ی: س. ر. جوزی


📝 نوشته‌ی حاضر متنی است که  سارا ری به تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۳(دو ماه پس از آغاز جنگ در غزه) در مجله‌ی نقد کتاب نیویورک منتشر کرده و در آن به سه نکته‌ی اساسی می‌پردازد: نخست، تاریخ و وضعیت استثنائی غزه، یعنی غزه هم به‌مثابه‌ی «مرکز تاریخی مقاومت» و نیز هم‌چون «آزمایشگاه سرکوبی» که گویی تمام‌نمایی است از سرنوشت همه‌ی ما؛ دوم، برنامه‌ی دیرپای اسرائیل برای تبدیل وضعیت «اشغال‌گری» به وضعیت «جنگ»؛ و سوم، این واقعیت که اسرائیل تهدید به فاجعه را به شکلی از حکم‌رانی و رنج را به ابزاری برای کنترل تبدیل کرده است. در این میان، روایت مردم‌نگارانه‌ی رُی تصویری از زندگی در غزه پیش از جنگ در مقابلمان قرار می‌دهد تا مختصات رنج را پیش از نسل‌کشی بهتر دریابیم.


🔸 یکی از نتایج مهم سیاست‌ اسرائیل ــ که پس از به‌قدرت‌رسیدن حماس در ۲۰۰۷ مشهودتر شده است ــ این بود که مسئله‌ی اشغال را به مناقشه‌ای بر سر مرزها تبدیل کند؛ اشغال مسئله‌ای سیاسی و حقوقی است که مشروعیت بین‌المللی اسرائیل را تهدید می‌کند، اما بر مناقشه بر سر مرزها قوانین نزاع مسلحانه حاکم است. در نتیجه، چنان‌چه از حمله‌های پرشمار و مرگ‌بار اسرائیل در هفده سال گذشته در سرزمین غزه نیز مشهود است، اسرائیل رابطه‌ی خود با غزه را از رابطه‌ی اشغالی به رابطه‌ی جنگ تغییر داد. متحدان بین‌المللی اسرائیل به سرعت این چرخش را پذیرفتند.

🔸 شاید یکی از زننده‌ترین نتایج سیاست اسرائیل این بود که فلسطینیان غزه را از جامعه‌ای با حقوق ملی، سیاسی و اقتصادی به مسئله‌ای بشردوستانه تبدیل کرد. نیازهای بیش از دو میلیون نفر از مردم به گونی‌های آرد، برنج و شکر فروکاسته شد و مسئولیت کامل تهیه‌ی آن بر عهده‌ی جامعه‌ی جهانی گذاشته شد و هنوز نیز چنین است. غزه تنها می‌توانست مُسکن بگیرد، پیشرفتی درکار نبود. از آن زمان، بشردوستی به شیوه‌ی اصلی تعامل نهادهای بین‌المللی با فلسطینیان غزه تبدیل شد؛ این تعاملْ در نتیجه ابزاری در دست ارتش اسرائیل بود تا از آن برای مدیریت جمعیتی نامطلوب استفاده کند و هیچ آینده‌ای جز مدیریت پیش‌تر پیش روی نبود. 

🔸 در غزه، جایی که اکثریت بزرگی از جمعیت در باریکه‌ی کوچکی از زمین حبس شده‌اند و اجازه‌ی ترکش را ندارند، اشغال‌گران از شکل‌گیری هر نوع محیط اجتماعی عادی جلوگیری می‌کنند. جوانانی که بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند هیچ تصوری از جهان آن‌سوی باریکه ندارند. هیچ نمی‌دانند معنای سوار هواپیما یا کشتی یا قطار شدن چیست. در آخرین سفرم به غزه در سال ۲۰۱۶ دوست و همکارم به من گفت:
«مردم از وارد شدن به جهان هراس دارند یا با حالت دفاعی و سلاح به دست وارد جهان می‌شوند. آغوش ما به روی جهان دارد بسته می‌شود و مردم بیش‌تر و بیش‌تر از ترک غزه می‌ترسند، چون نمی‌دانند چگونه جهان بیرون را تحمل کنند، مثل یک زندانی که پس از سال‌ها حبس از زندان آزاد شده.»...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-41F

#فلسطین #غزه
#صهیونیسم
#آپارتاید
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ اقتصاد، سیاست و تئوری بحران
▫️ لوکزامبورگ، بوخارین و گروسمن: محدودیت‌های سرمایه


10 آوریل 2024

نوشته‌ی: پُل مَتیک
ترجمه‌ی: کمال خسروی

🔸 هنریک گروسمن در اثرش قانون انباشت و فروپاشی نظام سرمایه‌داری می‌نویسد: «این ادای سهم عظیم رزا لوکزامبورگ بود که در مخالفت آگاهانه و اعتراض علیه جاروجنجال‌های نئو‌-هارمونیست‌ها [پیروان تعادل فاکتورهای اقتصادی، ضرورت طبیعی پیدایش سرمایه‌داری و هم‌کاری طبقاتی] به ایده‌ی بنیادین کتاب کاپیتال با استواری وفادار ماند و کوشید با اثبات این امر که برای تداوم و بقای توسعه‌ی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داریْ مرزها و محدودیت‌های مطلقی وجود دارد، ایده‌ی مذکور را تحکیم کند.» او در ادامه می‌نویسد: اما لوکزامبورگ در این تلاش ناکام ماند. گروسمن با صرف انرژی قابل ملاحظه‌ای می‌کوشد در شُماری از مقالاتی مهم و در اثر اصلی‌اش، علل این ناکامی را نشان دهد و ریشه‌هایش را در بدفهمی لوکزامبورگ از روش نظری مارکس بجوید. او با ادای احترام نسبت به تلاش لوکزامبورگ و با احساس هم‌دلیِ بنیادین نسبت به اهداف او حتی بر آن می‌شود که بیندیشد، وظیفه‌ی تحقق آن اهداف به او محول شده است.

🔸 «نئو‌-‌هارمونیست»هایی که لوکزامبورگ در پاسخ به آن‌ها قلم می‌زد، «مارکسیست‌های قانونی» روسی دهه‌ی 80 سده‌ی نوزدهم بودند، از جمله و بیش از هرکس میکائیل فون توگان بارانُفسکی. پشت سر این افراد شخصیت‌هایی مانند ادوارد برنشتاین و کارل کائوتسکی در کمین بودند که خود دشمنانی سرسخت در مبارزه بین رویزیونیسم و راست‌آئینیِ مارکسیستی به‌شُمار می‌آمدند که در حزب سوسیال دموکرات آلمان (اس. پ. د)، در نقطه‌ی عطف سده‌های نوزدهم و بیستم، آشوبی به پا کرده بود. لوکزامبورگ و کائوتسکی در حمله به برنشتاین متحد و متفق بودند. اما سیاست‌هایی که از سوی رهبریِ «راست‌آئین» حزب سوسیال دموکرات تعقیب می‌شد، در عمل تفاوتی تعیین‌کننده با سیاست‌های کسانی نداشت که از برنشتاینِ رویزیونیست دفاع می‌کردند، مثلاً دفاع کائوتسکی از راست‌آئینی در تئوریْ اصراری بر «محدودیت‌های مطلق» سرمایه‌داری نداشت. کائوتسکی در عطف به استدلال مخالفان مبنی بر این‌که سرمایه‌داری به مراتب برکنار از آن است که به‌سوی واژگونگی و فروپاشی رود و برعکس، در حال تعقیب منحنی صعودی به‌سوی رونق است، می‌گفت که مارکس هرگز قصد طرح نظریه‌ای در جهت فروپاشی اقتصادی سرمایه‌داری به‌مثابه‌ی شالوده‌ای برای جنبش سوسیالیستی، را نداشت.

🔸 ایده‌ی مشترک گروسمن و لوکزامبورگ دال بر محدودیت‌های اقتصادیِ کارآییِ سرمایه‌داری که در خشونت امپریالیسم و در تأثیرات اجتماعی شرایط بحران بیان می‌شوند، محتوایی مادی برای امید به آینده‌ای سوسیالیستی را فراهم می‌آورند. همین ملاحظه به تنهایی می‌بایست برای سکوت کسانی‌که هنوز نگران گرایش لوکزامبورگ به «جنبش خود‌به‌خودی» و درک «مکانیستی» گروسمن از فروپاشی سرمایه‌داری هستند، کافی باشد. دیدگاه‌های لوکزامبورگ با دیدگاه گروسمن در اساس تفاوتی ندارند: گروسمن می‌نویسد که در زمان بحران به‌واسطه‌ی اثرات نزولِ امکان انباشت در قالب بی‌کاری، وخیم‌ترشدن شرایط کار، و جنگ، «نظام سرمایه‌داری نشان می‌دهد که دیگر نمی‌تواند شرایط زندگی مردم را تأمین کند. بر پایه‌ی این موقعیت عینی و به میانجی آن، مبارزه‌ی طبقاتی حدت می‌یابد … .» سرمایه‌داری نمی‌تواند «به‌طور اتوماتیک» دچار فروپاشی شود، زیرا سرمایه‌داری نظامی از روابط بین مردم است که با کنش‌های آن‌ها بنیان نهاده شده، بازتولید می‌شود و تغییر می‌کند؛ مردم «به‌طور خودانگیخته» شورش نمی‌کنند، بلکه بر اساس فهم‌شان از تجربه‌های‌شان، عمل می‌کنند. آن‌چه منظور لوکزامبورگ از «خودانگیختگی» بود، مخالفتش با دیدگاهی بود که لنین و کائوتسکی مشترکاً (هم‌راه با رویزیونیست‌ها و در واقع اغلب رهبران سوسیالیست آن‌زمان) مدافعش بودند، دیدگاهی که بر اساس آن، تاکتیک‌های مبتنی بر تئوریِ رهبران احزاب سیاسی می‌تواند و می‌بایست راه‌بر جنبش سوسیالیستی باشد. رویدادهایی مانند موافقت حزب سوسیال دموکرات با جنگ در سال 1914 و برپایی دیکتاتوری حزب بلشویک در روسیه پس از 1918 از یک ‌سو، و تلاش‌های گوناگون کارگران انقلابی برای مبارزه، بدون یا علیه حزب و سازمان‌های اتحادیه‌ی کارگری چپ، از سوی دیگر، درستی دیدگاه لوکزامبورگ را ثابت کرده‌اند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-41W

#کمال_خسروی #پل_متیک
#فروپاشی_سرمایه‌داری #قانون_انباشت #رزا_لوکزامبورگ

👇🏽

🖋@naghd_com
📚 📢 کتاب «نقد»
کتاب «درباره‌ی امپریالیسم- جلد یکم» منتشر شد.

#کتاب_نقد
#امپریالیسم
🖋@naghd_com
📚 انتشار کتاب «درباره‌ی امپریالیسم- مجلد یکم»

نقد اقتصاد سیاسی از همان نخستین گام‌های خود با مسئله‌ی تحولات ناگزیر شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری و شکل‌های گوناگون آن دست و پنجه نرم می‌کرد و می‌کند. چیستی سرمایه، تضادهای ناگزیر حرکت و دگردیسی‌های آن آماج واکاوی متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست بوده‌است. روند تغییرات سرمایه‌داری به قدری چشم‌گیر و شتابان بوده که از 1902 و انتشار کتاب معروف هابسون زیر عنوان «امپریالیسم: یک بررسی» و سپس «سرمایه‌ی مالی» هلیفردینگ و آثار مهم و تاثیر‌گذاری مانند «امپریالیسم به مثابه‌ی بالاترین مرحله‌ی سرمایه‌داری» لنین و «انباشت سرمایه» رزا لوکزامبورگ، چنان حجم انبوهی از آثار به بررسی این تغییرات اختصاص یافته که حتی ذکر آن‌ها فهرست بلندبالایی خواهد شد. از همین رو از بهار سال 1402 انتشار مجموعه‌ای تازه را با برچسب امپریالیسم در «نقد» آغاز کرده‌ایم و کوشیده‌ایم عمده تغییرات نظری مرتبط با این تحولات را در اختیار خوانندگان بگذاریم. اینک بخش نخست مجموعه مقالات ترجمه‌شده را در قالب کتاب پیش‌رو گردآوری کرده‌‌ایم.

این مجلد در سه بخش تنظیم شده است: مقالات بخش نخست به بررسی و نقد آرای لئو پانیچ و سام گیندین و به‌ویژه «کتاب ساختن سرمایه‌داری جهانی: اقتصاد سیاسی امپراتوری آمریکا» اختصاص دارد. در بخش دوم مقالاتی درباره‌ی دیدگاه‌های جووانی آریگی و کتاب او «آدام اسمیت در پکن» آمده است. بخش سوم این مجلد نیز دربردارنده‌ی مقالاتی درباره‌ی نظرات دیوید هاروی در باب امپریالیسم است و به بررسی و نقد دیدگاه‌های او به‌ویژه اثر مهم‌اش «امپریالیسم جدید» می‌پردازد.


▫️با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
سام اشمن، رابرت برنر، لئو پانیچ، لوچا پرادلا، جی. زد. جرود، ویلیام آی. رابینسون، بن فاین، آلکس کالینیکوس، سام گیندین، ریچارد واکر، دیوید هاروی.
▫️مترجمان:
حسن مرتضوی، دلشاد عبادی، بهرام صفایی، سهراب نیکزاد

🔹این کتاب در لینک زیر برای دانلود در دست‌رس علاقه‌مندان قرار گرفته است:

👇🏽👇🏽👇🏽

https://www.naghd.info/About_Imperialism_vol1_Naghd_book_1403.pdf

#کتاب_نقد
#امپریالیسم

🖋@naghd_com
About_Imperialism_vol1_Naghd book_1403.pdf
6 MB
📚 فایل پی‌دی‌اف کتابِ
«درباره‌ی امپریالیسم- جلد یکم»

#کتاب_نقد
#امپریالیسم

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ مارکسیسم و برنامه‌ریزی فضایی

17 آوریل 2024

نوشته‌ی: استُله هُلگِشِن
ترجمه‌ی: امیر مصباحی

🔸 از نقطه‌نظری چپ‌گرایانه، بحران‌های سرمایه‌دارانه‌یِ کنونی را باید از طریقِ بی‌مقدار کردن چشم‌اندازهای سرمایه‌دارانه و فسیلیِ قدیمی حل کرد، و ضروری است که چشم‌اندازها و فضاهای جدیدی برای مسکن، فراغت، کار، حمل‌ونقل، تولید و کشاورزی ایجاد شوند. با در نظر گرفتنِ این‌که شهرها، کشورها و زیرساخت‌هایِ جهانیِ کنونی‌مان تا چه میزانی به انباشت سرمایه و سوخت‌های فسیلی وابسته‌اند، ناگفته پیدا است که با چالش بزرگی روبه‌رو هستیم و به برنامه‌ریزان نیاز داریم. اما درست در لحظه‌یِ کنونی که بیش از هر زمانی به نظریه‌ای مارکسیستی برنامه‌ریزی نیازمندیم، چنین گفتمانی را در هیچ‌ دانش‌رشته‌ی دانشگاهی به نامِ نظریه‌یِ برنامه‌ریزی نمی‌توان یافت.

🔸 شوربختانه، نظریه‌یِ برنامه‌ریزیِ مارکسیستی از میانه‌یِ دهه‌یِ 1980 به بعد از نظرها محو شد. درست در زمانی که تعارض‌های اجتماعی جهان را از کنترل خارج می‌کرد، چنان‌که سرمایه شیره‌یِ نیرویِ کار را در سراسر جهان می‌مکید و تفاوت‌ قدرت بین توسعه‌دهندگان و طبقه‌یِ کارگرِ ساکن در محلات شتاب چشمگیری می‌گرفت، و وقتی سرمایه‌ قدرتِ فزاینده‌ای را بر توسعه‌یِ شهری و برنامه‌ریزی فضایی به چنگ می‌آورد، نظریه‌یِ برنامه‌ریزی «به‌درون» چرخید.

🔸 اگرچه آرمان‌های لیبرالی در چارچوب نظریه‌یِ برنامه‌ریزی دیگر آن قدرتِ چند سال پیش‌‌شان را ندارند، اما خصلتِ طبقاتیِ سرمایه‌دارانه‌ای که برنامه‌ریزی را ذیلِ نئولیبرالیسم شکل داده، تاکنون تغییر معناداری نکرده است. هم برای محیط‌زیست و هم برای طبقه‌یِ کارگر فاجعه‌بار خواهد بود اگر بحران‌های کنونی را هم‌چنان با آن اراده‌یِ طبقاتی مدیریت کنیم که اینک برنامه‌ریزی را تحت تسلط خود گرفته است: با سرمایه (و غالباً سرمایه‌یِ مالی و فسیلی) که کلید پرسش‌های چه چیزی، کجا، برای چه کسی، به دست/با چه کسی، و چگونه را در برنامه‌ریزی در اختیار دارد. ما نیازمند این هستیم که مارکسیسم را به نظریه‌یِ برنامه‌ریزی بازگردانیم، اما به دلایلی چندْ نمی‌توانیم این کار را با رونوشتِ نعل‌به‌نعلِ متونی از دهه‌یِ 70 و ابتدایِ دهه‌یِ 80 انجام دهیم. یک دلیلِ‌اش این است که روی‌کردهای مارکسیستیِ پیشین (اغلبِ منحصراً) بر پرسشِ برنامه‌ریزی چیست، به جای برنامه‌ریزی چه باید باشد، تأکید می‌کردند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-42m

#استله_هلگشن #امیر_مصباحی
#مارکسیسم #برنامه‌ریزی #برنامه‌ریزی_اکوسوسیالیستی

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ غزه: نظامی‌کردن افراطی یک جنگ طبقاتی

21 آوریل 2024

گفت‌وگو با اميلیو ميناسيان
ترجمه‌ی: پرويز قاسمی

🔸 اسراییل توانسته است وضعیتی را ایجاد کند که در هیچ کجای دنیا دیده نشده است: ادغام پرولتاریای یک قوم ــ «یهودی» ــ در دولت، برعلیه بخش «عربی» پرولتاریا، تحت عنوان یک قوم. دولت اسرائیل در مدت زمان بی‌سابقه‌ای یک سرمایه‌ی «ملی» انباشت کرده و یک پرولتاریای «ملی» را وارد کرده و خود را به عنوان نگهبان و ضامن بقا و بازتولید آن قرار داده، بر اساس این تصور که موجودیت آن مورد تهدید جناح ديگر پرولتاریاست، یعنی پرولتاریای فلسطینی. اما اگر به زیر منشور خیال‌انگیز پر نقش و نگار «دولت تضمین کننده‌ی امنیت و بقا مردم» نگاه کنیم، آسان‌تر می‌توان فهمید که پرولتاریای اسرائیلی یهودی چیزی شبیه به غنیمت جنگی در دستان دولت است. این در مورد پرولتاریای فلسطینی که مبارزه‌اش از یک استقلال ويژه برخوردار است، صدق نمی‌کند. مبارزه‌ی طبقاتی پرولتاریای فلسطینی به شیوه‌ای پیچیده با منطقی ابزاری با مدیریت ناسیونالیستی سیاسی آن‌ها گره خورده است.

🔸 حماس از اخوان‌المسلمین بیرون آمد. مانند بسیاری از نقاط جهان عرب، در دهه‌ی 1980 در میان خرده‌بورژوازی فلسطین، چه در سرزمین‌های اشغالی و چه در دیاسپورا، توسعه یافت. از زمان ورودش به مبارزه علیه اسرائیل در پی انتفاضه اول، پیش از آن‌که سلطه و نظامی‌سازی منطقه غزه ماهیت آن را عمیقاً تغییر دهد، پایگاه اجتماعی‌اش توسعه يافت و بخش‌های پرولتری بیش‌تری را در بر گرفت. همان‌طور که گفته شد، حماس خود را در موقعیت یک دستگاه دولتی یافت که ملزم به ادغام وظایف بسیار متنوع و متناقص و بندبازی میان اين وظایف بود. در عین حال، از آن‌جایی که غزه یک دولت واقعی نیست، حماس نیز مانند حزب‌الله لبنان به یک حزب شبه‌نظامی ‌تبدیل شد. این تکامل مضاعف ابعاد متناقضی را به هم‌راه دارد. به نظر من، جنگ کنونی به نوعی نشان‌دهنده‌ی غلبه‌ی خصلت دوم ــ یعنی ماهيت یک حزب شبه‌نظامی ــ بر ماهيت دولتی آن است. جناح مسلح بر دستگاه دولتی غلبه کرد. جریان رانت نظامی (از سوی ایران) بر جريان رانت مدنی (از سوی قطر) غلبه کرد.

🔸 غزه مانند بسیاری دیگر از مناطق پیرامونی جهان، محدوده‌ای است که کاملاً از چرخه‌ی بازتولید سرمایه‌داری جدا شده است. «بورژوازی ملی» وجود ندارد، زیرا سرمایه‌ی غزه‌ای وجود ندارد. همین‌طور «بورژوازی سنتی» هم مانند کرانه‌ی باختری یا اورشلیم وجود ندارد یعنی آن خانواده‌های قدیمی متکی به سرمایه‌های غبارآلود تجاری یا زمین که هنوز هم در محدوده‌ی روابط اجتماعی محلی مؤثرند. از سوی دیگر، در غزه نوعی بورژوازی «کمپرادور» جدید متکی به رانت حاصل از دلالی وجود دارد. این یک طبقه به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه یک فرماسیون اجتماعی است که درآمدهای هنگفت خود را از موقعیت واسطه خویش در مبادلات با سرمایه‌داران خارجی به دست می‌آورد (برخلاف بورژوازی که منافعش در توسعه‌ی اقتصاد ملی است). بخشی از این بورژوازی تشکیل‌دهنده دستگاه سیاسی حماس است، زیرا سرمایه‌های در گردش عمدتاً از نوعی رانت ژئوپلیتیکی از کشورهایی مانند قطر یا ایران می‌آید.

🔸 آن‌چه در حال وقوع است جنگی میان امپرياليست‌ها نیست. این اساساً یک «امر داخلی» است که نبردهای «ملی» هم‌چون پرده‌های دود روی آن را پوشانده است. در رویدادهای اخير مبارزه‌ی پرولتاریایی وجود ندارد. نظامی‌سازی خصومت‌های تولید شده توسط حماس و طبقه‌ی حاکم اسرائیل، «مقاومتی» ایجاد کرده است که از هیچ منطق مبارزه‌ی مستقل پرولتاریایی، حتی در مرحله جنينی‌اش، برخوردار نیست. این یک جنگ نیست، بلکه کنترل جمعيت مازاد پرولتاریا با ابزار نظامی در يک جنگ تمام عیار، توسط یک دولت دموکراتیک و متمدن متعلق به بلوک مرکزی انباشت سرمایه‌داری است. به نظر من هزاران مرده در غزه تصویر وحشتناکی از آینده ــ از بحران‌های سرمایه‌داری در آینده ــ ترسیم می‌کنند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-42H

#اميلیو_ميناسيان #پرويز_قاسمی
#مبارزه_طبقاتی #فلسطین
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سمپوزیوم درباره‌ی «امپراتوری سرمایه‌» اثر اِلن میک‌سینز وود

24 آوریل 2024

نوشته‌ی: پل بلکلج
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

📝 توضیح نقد: مجله‌ی ماتریالیسم تاریخی در سال ۲۰۰۷ در شماره‌ی ۱۵.۳ خود سمپوزیومی برگزار کرد و چندین نویسنده به نقد و بررسی کتاب «امپراتوری سرمایه» اثر اِلن میک‌سینزوود پرداختند. این مقالات به ترتیب در چهارمین بخش مجموعه مقالات امپریالیسم سایت نقد که به این کتاب اختصاص یافته منتشر می‌شوند.

🔸 بررسی اِلن وود درباره‌ی امپریالیسم جدید، آخرین نمونه از پروژه‌ی گسترده‌تر او برای بازسازی شکل غیرجبرگرای مارکسیسم است که هم می‌تواند ویژگی تاریخی سرمایه‌داری را تبیین کند و هم بر فعالیت سیاسی سوسیالیستی تاثیر گذارد. مقاله‌ی حاضر در پی آن است که واکاوی او را از امپریالیسم هم در بافتار سیاسی گسترده‌تری که در آن نوشته شده و هم به‌عنوان نمونه‌ای از زایایی بازتفسیرش از ماتریالیسم تاریخی بررسی کند. من پس از ترسیم مضامین اصلی پروژه‌ی «مارکسیسم سیاسی» وود و پیش از این‌که به موضوع‌های اصلی بحث بعدی اشاره کنم، به بررسی کلی تز کتاب میک‌سینزوود، امپراتوری سرمایه (2003)، می‌پردازم.

🔸 وود مارکسیسم سیاسی را از تفسیرهای سنتی ماتریالیسم تاریخی به دو صورت اساسی متمایز می‌کند. نخست، او مدل کلاسیک ـ مارکسیستی تغییر تاریخی را که در «پیش‌گفتار» ۱۸۵۹ مارکس به کتاب پیرامون نقد اقتصاد سیاسی بیان شده، رد می‌کند. دوم، و به جای این مدل، او معتقد است که اولویت تبیینی در تاریخ باید به تغییرات در مناسبات تولید، یا مناسبات مالکیت که او ترجیح می‌دهد آن‌ها را چنین بنامد، داده شود. وود اظهار می‌کند که مارکسیسم سیاسی متعاقباً نقد ادوارد تامپسون از کاربرد خام استعاره‌ی روبنا-زیربنا را با روایت جایگزین برنر از توسعه‌ی سرمایه‌داری در سنتزی ترکیب می‌کند که هدفش پایه‌ریزی دوباره‌ی زمینه‌ای مستحکم برای شرحی غیر غایت‌شناختی از تاریخ است.

🔸 تفسیر وود از مارکسیسم نه تنها بر بر طرد انتخابات‌گرایی ساده بلکه بر طرد سوسیالیسم بازار نیز تأثیر داشت؛ زیرا او تأکید می‌کند که ایدئولوژی مارکسیسم بازار این واقعیت را نادیده می‌گیرد که مناسبات اجتماعی سرمایه‌داری بر اجبار متکی است نه فرصت. وود اظهار کرد که این انتقاد یقیناً با واکاوی اقتصادی برنر از بحران‌های سرمایه‌داری مستحکم می‌شود که هم رفرمیسم سیاسی را تضعیف و هم مبارزه‌جویی صنعتی طبقه‌ی کارگر را تقویت می‌کند. وود در تقابل با رفرمیسم تأکید می‌ورزد که سوسیالیست‌ها باید مبارزات برای اصلاحات را درون سرمایه‌داری تقویت و تلاش کنند تا این مبارزات را به مبارزه‌ای گسترده‌تر، اگر چه دشوارتر، علیه سرمایه‌داری مرتبط سازند. او به‌طور کلی‌تر اشاره می‌کند که، در حالی که سوسیالیست‌ها باید انعطاف‌پذیری رفرمیسم طبقه‌ی کارگر را به رسمیت بشناسند، نسبت به عقب‌نشینی از سیاست انقلابی در مقابل قدرت مطلق ظاهری رفرمیسم محتاط باشند.

🔸 وود در توضیح خود از امپریالیسم جدید تأکید می‌کند که بداعت این شکل از حکومت طبقاتی با استفاده‌ی ما از زبان امپریالیسم برای توصیف آن مبهم شده است. زیرا این زبان از شکل بسیار متفاوت امپریالیسمی نشئت می‌گیرد که سرشت‌نشان امپراتوری روم بود. در واقع، هسته‌ی اصلی کتاب بررسی پرجنب‌وجوش و تحریک‌آمیز انواع مختلف امپراتوری‌ها از روم تا چین، آمریکای اسپانیایی، ونیز، امپراتوری مسلمانان عرب، جمهوری هلند و امپراتوری بریتانیا است. بحث وود درباره‌ی آخرین نمونه شاید به‌وضوح رویکرد متمایزش را پیرامون این موضوعات بیان می‌کند. زیرا او ادعا می‌کند که در حالی که بریتانیا یک کشور سرمایه‌داری بود، به استفاده از شکل‌های کنترل پیشاسرمایه‌داری در هند و جاهای دیگر متوسل شد که در نهایت شکاف بین عصر تحلیل‌شده توسط لنین و لوکزامبورگ و جهان مدرن را منعکس می‌کند. زیرا در حالی که آن‌ها کوشیدند تا دوره‌ای را مفهوم سازند که سرشت‌نشان آن همانا تقسیم روشن و عیان بین کلان‌شهر سرمایه‌داری و بقیه‌ی جهان پیشاسرمایه‌داری است، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن سرمایه‌داری جهانی شده است. اگرچه مایه‌ی تاسف است که بحث او از بحث‌های کلاسیک فقط به آن دسته از آثار لنین و لوکزامبورگ اشاره می‌کند که بیش‌تر با استدلالش مطابقت دارند، و نه آثار بوخارین و هیلفردینگ که شاید برای دنیای مدرن برجستگی بیش‌تری داشته باشند، بی‌شک هنگامی که مدعی می‌شود پایان جنگ جهانی دوم نقطه‌ عطفی در تاریخ سرمایه‌داری است، بر زمین استواری ایستاده است...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-432

#امپریالیسم #پل_بلکلج #دلشاد_عبادی #الن_میک‌سینز_وود #امپریالیسم_جدید

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کارل مارکس و اعتراضات دهقانان

۲۸ آوریل ۲۰۲۴

نوشته‌ی: ماکسیمیلان کیسترز
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی


🔸 در هفته‌های اخیر دهقانان با صد هزار تراکتور علیه لغو یارانه‎ی کشاورزی و کلاً علیه دولت ائتلافی آمپل [چراغ راهنما] به خیابان آمدند. با هماهنگی اتحادیه‌ی دهقانان آلمان خیابان‌ها مسدود و بخش داخلی شهرها فلج شدند. این اعتراضات متهم به چرخش به راست شدند. دست‌کم آرم AfD [«آلترناتیو برای آلمان»، حزب دست‌راستی آلمان] در نگاهی دقیق‌تر، به‌سرعت جلب‌توجه ناظران بر تظاهرات را می‌کرد.  اما قبل از هر چیز عدم حضور چپ‌ها نیز در بسیاری از این نوع اعتراضات قابل‌توجه بود. این امر آشکارکننده‌ی رابطه‌ی پرتنش دائمی بین چپ‌ها و دهقانان است. برخاستن علیه سیاست‌های ریاضتی لیبرالْ منطقی است، به‌طور هم‌هنگام هیچ چشم‌انداز اتحاد پایداری بین سوسیالیست‌ها و دهقانان وجود ندارد.

🔸 هنگامی که کارل مارکس به مسئله‌ی دهقانان پرداخت، او آن‌ها‌ را به‌عنوان طبقه‌ا‌ی بین طبقات دیگر خصلت‌بندی کرد. او می‌پرسد «وضع این پیشه‌وران افزارمند مستقل یا دهقانان چگونه است که هیچ کارگری را به‌کار نمی‌گمارند، بنابراین به‌عنوان سرمایه‌دار تولید نمی‌کنند؟» آن‌ها تولیدکنندگان کالا هستند و «این امکان وجود دارد که این تولیدکنندگان که با وسائل تولید متعلق به‌خود کار می‌کنند، نه فقط توانایی کارشان را بازتولید می‌کنند، بلکه ارزش اضافی پدید می‌آورند»، از این طریق که «کار مازادِ خود» را تصاحب می‌کنند. آن‌ها فقط به این دلیل که صاحب افزار تولیدِ خود هستند قادر به انجام این امر هستند. این افزارها، افزارهای تولید سرمایه‌ نیستند، اما «به‌عنوان سرمایه تلقی می‌شوند» و «دهقان مستقل … به دو فرد شقه می‌شود»، او «در خودْ انشقاق یافته، به این‌ترتیب که به‌عنوان سرمایه‌دار، خود را به‌عنوان کارگر مزدبگیر به‌کار می‌گمارد.» این امر در مورد توده‌ی دهقانان امروزی با خانه، زمین، ماشین‌آلات، دام به‌عنوان افزار تولید و نیروی کار خود و خانواده‌شان («کمک‌کننده») که یا به‌طور دائمی یا به‌عنوان کارگر فصلی استخدام شده‌اند، صادق است، البته تا جایی‌که آن‌ها سرمایه‌داران کشاورزیِ زمین‌های کلان و نیروی کارِ استثمارشده نباشند.


🔸 نقطه‌ی عزیمت مارکس این بود که سرنوشت محتوم رسته‌ی دهقان در سرمایه‌داری یکی از دو سرنوشت زیر است: «… دهقانی که با افزار تولید خودش تولید می‌کند، یا به‌تدریج به یک سرمایه‌دار خُرد تبدیل می‌شود که کار بیگانه را نیز استثمار می‌کند، یا ابزار تولیدش را از دست می‌دهد و به یک کارگر مزدبگیر تبدیل می‌شود. این گرایشی است در شکلی از جامعه که سرمایه‌داری بر آن مسلط است.»

🔸 نگاهی به تاریخچه‌ی جمهوری فدرال آلمان نشان می‌دهد که چه‌گونه شرایط در بخش کشاورزی از سال‌های 1950 بدتر شده است. تا سال 1970 شمار بنگاه‌های تولید کشاورزی به 700 هزار کاهش یافت. این روند تا حدود سال 2010 ادامه پیدا کرد و از آن زمان به بعد متوقف شد، اگرچه با گرایش نزولی اندک.... اگرچه ساختارهای بنگاه‌های سنتی خُرد که در آن‌ مالک و خانواده‌اش خود بخش بزرگی از نیروی کار را تشکیل می‌دهند، کاهش یافته‌اند، اما آن‌ها هنوز هم حدود نیمی از نیروی کار کشاورزی را تشکیل می‌دهند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-43p

#ماکسیمیلان_کیسترز
#کاووس_بهزادی
#مارکسیسم #دهقانان

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نقد مارکسیسم غیرسیاسی
▫️ برخی نتایج و ادعانامه‌ای در آستانه‌ی روز جهانی کارگر


30 آوریل 2024

نوشته‌ی: کمال خسروی


🔸 مارکسیسم غیرسیاسی چگونه پدیده‌ای است؟ به این پرسش می‌توان در یک جمله پاسخ داد: مارکسیسمی که انتقادی و انقلابی نیست؛ پاسخی در تحلیل نهایی لازم و کافی. با این حال چنین پاسخی در نخستینْ نگاه با دو دشواری روبه‌روست؛ نخست: پاسخی سلبی است. دوم: مشخصه‌های «انتقادی» و «انقلابی» در آن، قابل تأویل‌اند. بسته به تعیین هویت و آماج نقد، مارکسیسم غیرسیاسی نیز می‌تواند مدعی خصلتی «انتقادی» باشد؛ مثلاً در انتقاد از نقش و ضرورت انقلاب، یا در توجیه «غیرانقلابی» بودن در مقام یک امتیاز، یا در تحریف نقش و ضرورت انقلاب برای جعل هویتی کماکان «انقلابی». از این ‌رو، هرچند پاسخ مذکور در تحلیل نهایی لازم و کافی است، اما می‌توان آن‌را در قالب ادعانامه‌ای صورت‌بندی کرد که نتیجه‌ی طرح و تدقیق ایجابیِ ممیزه‌های مارکسیسم غیرسیاسی است.

🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ اغلب با مارکسیسم آکادمیک یکی و یک‌سان تلقی می‌شود. گمانی نیست که این‌دو «مارکسیسم» وجوه اشتراک فراوانی دارند، اما یکی و همان نیستند. مارکسیسم آکادمیک با تغذیه از دستگاه‌های مفهومیِ دانش‌رشته‌های علوم انسانیِ جریان مسلط و با استفاده از کسب‌وکار رایج این علوم، بیش‌تر کاربردی ایدئولوژیک‌-ابزاری دارد و می‌تواند در مقام صورت تامِ «علم به‌مثابه‌ی ایدئولوژی»، نقش و وظایفی را در ایدئولوژی حاکم بورژوایی به‌عهده گیرد و به‌میانجی این نقش، بُرد و نقشی سیاسی داشته باشد.

🔸 مارکسیسم غیرسیاسی، برعکس و به‌رغم نامش، مستقیماً به‌مثابه‌ی ایدئولوژی عمل می‌کند و بی‌میانجیْ نقش و بُردی سیاسی دارد. در حالی ‌که، مارکسیسم آکادمیک با تکیه بر استانداردهای «علمی» می‌تواند به ژرفا و غنای گفتمانیِ پژوهش‌های نظری در حوزه‌های گوناگون فلسفی، جامعه‌شناختی و تاریخی یاری رساند، مارکسیسم غیرسیاسیْ می‌کوشد با بهره ‌گرفتن از این دستگاه مفهومی و رویارو قرار دادن آن با ساده‌سازی‌های عوامانه‌ی مارکسیسم عامیانه و ولنگار، از این «علمیتْ» حربه‌ای در مبارزه‌ی سیاسی-‌ایدئولوژیک بسازد. در حالی ‌که راه‌کارهای مارکسیسم آکادمیک ممکن است در نظر به نتایجی منجر شود که کاسب‌کارِ بی‌دانش در عمل به آن‌ها می‌رسد، مارکسیسم غیرسیاسیْ خودِ آن کاسب‌کار در بازار مبارزه‌ی سیاسی است. مارکسیسم غیرسیاسی، غیرسیاسی نیست، بلکه نماینده‌ی سیاست دیگری است، سیاستی در راستای حفظ و دوام وضع موجود؛ حوزه یا زیربخشی از ایدئولوژی بورژوایی.

🔸 مارکسیسم غیرسیاسیْ فردی و انفرادی است؛ از همین‌رو خود را اساساً مارکسیست نمی‌نامد و ترجیح می‌دهد «مارکسی» باشد. حتی از توسل به کلیشه‌ی مضحک و بریده از متنِ این روایت نیز پرهیز ندارد که مارکس هم گفته است: «من مارکسیست نیستم». به این ترتیب مارکسیسم مذکور می‌تواند هیچ‌گونه مسئولیتی برای مبارزات تاریخی میلیون‌ها انسان علیه ستم و استثمار برعهده نگیرد، خود را از نتایج فاجعه‌بار برخی از این مبارزات مبرا بداند، این فجایع را به درک «غلطِ» آن مبارزان و رهبران‌شان از مارکس موکول کند و خود را ناگفته ــ و البته با فروتنی! ــ در جایگاهی قرار دهد که در آن چنین درک‌های «غلطی» از مارکس ممکن نیست. مارکسیسم غیرسیاسیْ مارکسیسم نیست، «مارکسی» است و از این‌رو منزه است از خطا و البته از آلودگی به سیاست...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-43H


#کمال_خسروی #روز_جهانی_کارگر
#قدرت_انقلابی #قدرت_سیاسی

👇🏽

🖋@naghd_com
به مناسبت پنجم ماه مه، زادروز کارل مارکس

«مارکس بی‌همتاست، اما نه هم‌چون تندیسی فرهمند، نه هم‌چون پیام‌آورِ بهشتی دروغین... مارکس بی‌همتاست هم‌چون نقطه عطفی در تاریخِ زندگی و اندیشه‌ی بشری؛ بی‌همتاست هم‌چون مرزی که تاریخ را به پیش و پس از خود تقسیم می‌کند؛ بی‌همتاست هم‌چون نقطه‌ی بی‌بازگشتِ نقد. بی‌همتاست از آن رو که بهشتی دروغین را وعده نمی‌دهد، بلکه راز بهشت‌های دروغینی را فاش می‌کند که خود را پایان تاریخ می‌نامند.»

(کمال خسروی: «کارل مارکس و نقد»)
✊🏽✊🏽✊🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ ضیافت هم‌خوان‌ها
به سوی تکرار تفوقی سرمایه‌دارانه ـ مرکزگرا


5 می 2024

نوشته‌ی: علی ذکایی و حمید احسانی

🔸 یادداشت‌ها و مقالات اخیر محمدرضا نیکفر را باید شکل منجسمی از پروژه‌ی فکری طولانی‌مدت او دانست که حالا وجوه انضمامی و استراتژیک خود را پیدا کرده و سعی می‌کند آن را با وضعیت‌هایی که پس از قیام‌ ژینا تولید شده، پیوند زند و بازخوانی کند. ما هم به بهانه‌ی یادداشت‌ آخر او و قرائت آن در نشستی با نام «هم‌گامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران» که به گفته‌ی خودشان ائتلافی است از احزاب و افراد جمهوری‌خواه (متشکل از چپ و راست) و انتشار مبانی این ائتلاف، تصمیم گرفتیم به کلیت این جریان و معنی حضور سیاسی-جنبشیِ محمدرضا نیکفر در این ائتلاف بپردازیم. در این متن سعی نمی‌شود که به تمام زاویه‌های پروژه‌ی نیکفر و هم‌فکرانش نگریسته شود، بلکه تلاش می‌کنیم بخش مهمی از مفاهیم و پروژه‌ی او را بازخوانی و نقد کنیم. به بیان دیگر به پروژه‌اش نوری انتقادی بتابانیم و با زاویه‌هایی از آن وارد گفت‌وگو شویم.

🔸 هنگامی که نیکفر به هرمنوتیک تفاهم و ایجاد قرارداد اجتماعی نو می‌اندیشد، این تفاهم برپایه‌ی حق را تنها در ضدیت با ولایت/سلطنت و گاه با شکلی از جمهوری‌خواهی قرار می‌دهد. پیرو همین امر جنبش‌ کرامت، خودولایتی و امرجمهور را در مقابل این دوگانه برای رسیدن به هرمنوتیک تفاهم قرار می‌دهد. و گویی جمهوری‌خواهی و‌ تشکیل دولت-ملت مدرن را تنها راه برای رسیدن به حق اجتماعی می‌داند. او دوگانه‌ای انتزاعی را بدون آن‌چه توان متکثر اجتماعی خواندیم در نظر می‌گیرد؛ اولی، کرامت شهروندی که از طریق انتگراسیون بر پایه‌ی برابری و مشارکت ایجاد می‌شود و دومی، انتگراسیون بر پایه‌ی اقتدار و کنترل و سرکوب که به سبب آن شکلی دیگر را در مقابل اولی قرار می‌دهد: خواری و فرودستی رعیت. دوگانه‌‌ی نیکفر در مقاله‌ی «جنبش کرامت» این است: انتخاب میان شأن و کرامت شهروند، یا خواری و فرودستی تاریخی رعیت. آیا می‌توانیم یک قدم به عقب برگردیم و به جای انتگراسیون و نظریه‌ی دولت-ملت بر‌پایه‌ی کرامت شهروندی، به قدرت بس‌گانه‌ی اجتماعی بیندیشیم که قدرت سازمان‌دهی شورا‌ها، تشکل‌ها و نیرو‌ها را در خود می‌پروراند، یا به معنایی دیگرْ آن را ضدبازنمایی و مقدم بر نظریه‌ی دولت بدانیم؟

🔸 از بحث‌های نیکفر درباره‌‌ی بنیادگرایی/ولایت‌ و سلطان برمی‌آید که او به مانند بخشی از جمهوری‌خواهانْ ایران را استثنایی بر قاعده‌ی جهانی می‌داند. بنابر این تز، سرایت‌بخشی و مبارزه‌ی انترناسیونال به‌شدت در فعالیت‌های او کم‌رنگ است. تنها بدیل پیش روی ما که «دموکراسی مطلق» را هم‌راه با توان اجتماع و مبارزات طبقاتی به میان می‌آورد، قوام بخشیدن به حرکت‌های فراگیر انبوهه و تشکیل نهاد‌های خودگردان است که شکافی انضمامی بر نسبت‌های سرمایه‌داری می‌گذارد. به همین علت برای از بین بردن ساختار طبقاتیِ متشکل از دولت استبدادی، استثمار-ستم و تبعیض باید زمین عملِ بروز این توان را حاصل‌خیز کنیم نه این‌که حصار دولت-ملت را این بار با عنوانی متفاوت دور آن بچینیم. مثالی از این زمین عمل را در ادامه‌ی لحظه‌ی انقلاب ۵۷ تجربه کرده‌ایم: کوچ مریوان، جنگ سنندج، شوراهای شهر و روستاها، کارخانه‌های خودگردان شده، کمیته‌های محلات، «زنان» سرپیچی کرده از قانون و غیره. توان بدن مشترک-متکثر جامعه که در بطن امور انضمامی اجرا می‌شود، در جهت از میان برداشتنِ فاصله‌ی حق و توان است.

🔸 از نیکفر باید پرسید، کدام احساس هم‌سرنوشتی‌ای در اولین دقایق شکل‌گیریِ ایران مدرن تا به حال که به گفته‌ی خودش با یک ساز‌و‌کار عظیم طبقاتی مواجه‌‌ایم وجود داشته است. چرا جمعیت‌های منتسب به کُرد، تُرک، لُر، بلوچ و غیره که «قوم» بازشناسی شدند و برای تثبیت دولت-ملت ایران با همان «تمامیت ارضی»اشْ در سراسر کشور کشتار، تبعید و سلب مالکیت از ارض‌شان شدند، باید با طبقه‌ی مالک تازه‌تاسیس و حکم‌ران احساس هم‌سرنوشتی کنند، یا در زمان حال، حدود ۳۰ میلیون نفر جمعیت زیر خط فقر با ۲۵۰ هزار نفر میلیاردر در کشور احساس هم‌وطن بودن کنند؟ البته ممکن است بر اثر وهم‌های ایدئولوژی ملی‌گرایانه این فریب را بخورند، اما در گذشته وظیفه‌ی چپ رادیکالْ زدودن این غبارها و رسوب‌های ایدئولوژیک بود، نه اضافه کردن بر آن...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-448

#علی_ذکایی #حمید_احسانی
#محمدرضا_نیکفر
#جمهوری_خواهی #سیاست_هویت
#مرکز_حاشیه
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ نومارکسیسم ایتالیایی
▫️ سوبژکتیویته‌ی طبقاتی، خودارزش‌افزایی، نیاز به کمونیسم


8 می 2024

نوشته‌ی: آلبرتو اسگالا
ترجمه‌ی: ساسان صدقی‌نیا

🔸 گروندریسه در ۱۹۵۳ در غرب منتشر شد. این کتاب برای بازسازی کلی آزمایش‌گاه بزرگ اندیشه‌ی مارکسیستی منبعی ضروری بود، به‌ویژه برای جنبشی تحقیقاتی که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایتالیا گسترش یافت... جنبشی برخوردار از تأمل نظری، تحلیل انضمامی، نقد مکتب‌گرایی سخت‌کیشی که گونه‌ای مارکسیسم در آن محصور شده بود، هم‌راه با بازیابی مضامین مارکسیستی مانند آزادی، جست‌وجوی شادی و سوژه‌ی طبقاتی انقیادناپذیر. این نومارکسیسم کاملاً روش دیالکتیکیِ انتقادی و انقلابی را پذیرفته که «درک ایجابی وضع موجود، هم‌زمان درک نفی آن‌را نیز شامل می‌شود.» این جنبش، مارکسیسم را نظریه‌ی علمی توسعه‌ی سرمایه‌داری و طبقه‌ی کارگر را سوژه‌ای جمعی، ترکیبی از بدن‌ها، عقل‌ها و اراده‌ها، هم‌چون عامل تغییر در نظر می‌گیرد.

🔸 نومارکسیسم ایتالیاییْ پدیدارشناسی روابط قدرت را در آرایش انضمامی جدیدی بین سوژه‌های اجتماعی و سوژه‌های جدید طبقاتی و خودآیین واکاوی می‌کرد. بنا به این دیدگاه نقش اصلی در روابط و فرایند تولیدی برعهده شرکت‌های عمودی، بزرگ و یک‌پارچه‌ی فوردیستی بود که بعدها شکلی «انعطاف‌پذیر»، غیرمحلی و تخصصی در مراحل مختلف یافت و مشروط به حاکمیت سرمایه‌ی مالی در تخصیص منابع بود. نومارکسیسم به واکاوی جامعه‌ای توده‌ای و رقابتی پرداخت که فرد را به «انسان-توده»، جامعه‌ی «متمول» و از نظر فنی تکه‌تکه تبدیل کرده بود، جامعه‌ای که در آن شهرنشینی، آموزش انبوه و بارآوریْ محل زندگی و کار را، که قبلاً از هم جدا بودند، زیر پرچم فراگیر بازار به‌عنوان مکان نهایی حقیقتْ به مسئله‌ای غامض و گیج‌کننده تبدیل کرد.

🔸 نومارکسیسم ایتالیایی هم‌چنین به واکاوی بازسازی سرمایه‌داری پساجنگ از اواسط دهه‌ی ۱۹۷۰ به بعد پرداخت که به‌اصطلاح «پسافوردیسم» نامیده می‌شود. پسافوردیسم نظام مبتنی بر اشکالِ انعطاف‌پذیر انباشت و تجزیه‌ی شرکت فوردیستی به تعدد واحدها و فرایندهای فرعی است. این نظام توسط شرکت‌هایی پراکنده در سرزمین‌های مختلف به نحوی عمل می‌کند که مالکیت و کنترل منابع به انحصار شرکت‌های بزرگ درمی‌آید. در این نظام برای به حداکثر رساندن میزان، سرعت و رفع موانع حرکت آزاد سرمایه، شبکه‌ای از انواع راه‌ها، زمان‌ها و مکان‌های تولید ارزش اضافی وجود دارد. از دیگر ویژگی‌های این نظام وجود کارخانه‌ی گسترده‌ی روباتیک، زیر سوال رفتن موانع فضایی-زمانی ایجاد شده به‌وسیله نهادهای اجتماعی و عرصه‌ی عمومی، پراکندگی و تقلیل نیروی کار به «جمعیت اتمیزه‌شده»، هرج و مرج، جابه‌جایی و حرکت سیالی است که قهرمانانش بی‌ثبات‌کاران، کارگران نامنظم و سیار هستند، جامعه‌ای غرق در عدم قطعیت که در آن زندگی کارگر صرفاً معطوف به بقا شده است.

🔸 در حالی ‌که میهن‌پرستان ویتنامی سایگون را فتح و بر وحشت از امپریالیسم ایالات متحد غلبه می‌کردند، جنبشی نظری-پیکارجو به‌نام خودگردانی کارگران (Autonomia Operaia) موقعیت خود را در ایتالیا تثبیت کرد. هدف این جنبش فهم و بیان یک سوبژکتیویته‌ی پرولتاریایی آنتاگونیستی بود که ابتدا ظرفیت مولد خود را در جامعه‌ی کارخانه‌ای فوردیستی و سپس درون جامعه‌ی «پساصنعتی» ارتقا بخشیده و غنی می‌ساخت. یعنی در جامعه‌ای که با تبعیت واقعی جامعه از سرمایه، قدرت اقتصادی دیگر محدود به استثمار نیروی کار در فرایند مستقیم تولید نیست، بلکه سلطه‌ی خود را به کل چرخه‌ی بازتولید نیروی کار (آموزش، ارتباطات، بهداشت، مدرسه، حمل و نقل، خدمات رفاهی و…) بسط می‌دهد. سرمایه-اشیا روی هوش علمی-فنی، ارتباطی و ویژگی‌های «اجتماعی» کار سرمایه‌گذاری می‌کند و به استثمار آن‌ها می‌پردازد، بخش‌هایی که قبلاً در تضاد کار و سرمایه فقط به‌عنوان واسطه عمل می‌کردند اکنون پرولتریزه می‌شوند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-44B

#آلبرتو_اسگالا #ساسان_صدقی‌نیا
#نومارکسیسم_ایتالیایی #طبقه‌_کارگر
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی اثر کارل مارکس، ترجمه‌ی کمال خسروی
▫️ مقدمه به ترجمه‌ی ‌فارسی

🔹 به مناسبت انتشار جلد نخست «نظریه‌های ارزش اضافی»»


12 آوریل 2024


🔸 بی‌گمان «ارزش» و «ارزش اضافی» بن‌پایه‌های نقد اقتصاد سیاسی مارکسی‌اند. هر چند در اهمیت این دو مقوله در دستگاه نظری مارکسی کوچک‌ترین تردیدی نیست، هستند شُمار بسیاری از نویسندگان و نظریه‌پردازان مارکسیست که بر اهمیت ویژه‌ی مقوله‌ی «ارزش اضافی» تأکید دارند، زیرا آن را وجه تمایز و سرشت‌نمای نظریه‌ی مارکس تلقی می‌کنند. استدلال عمده‌ی این گروه از نظریه‌پردازان بر نقش ارزش اضافی در تولید و بازتولید سرمایه، چه در فرایند انباشت و چه در دگرسانی فریفتارانه‌‌اش به شکل سود، بهره و رانت، استوار است. گروه دیگری از نویسندگان و نظریه‌پردازان که بیش‌تر بر اهمیت مقوله‌ی «ارزش» تأکید دارند غرض‌شان بی‌گمان انکار اهمیت و نقش ارزش اضافی در موارد ذکرشده نیست. پافشاری این گروه بر مقوله‌ی ارزش بیش‌تر از آن‌ روست که نظریه‌ی مارکسی ارزش اضافی بدون نظریه‌ی مارکسی ارزش نه‌تنها به‌شایستگی استوارکردنی نیست، بلکه با این خطر و نگرانی نیز هم‌راه است که نظریه‌ی مارکسی ارزش را یکی از نظریه‌های اقتصاد کلاسیک (مانند دیدگاه‌های ریکاردو یا آدام اسمیت)، یا در بهترین حالت تداوم یا تکامل آن‌ها تلقی کند. به عبارت دیگر با سرشت‌نما قلمداد کردن نظریه‌ی ارزش اضافی مارکس، این شبهه پیش می‌آید که بی‌همتایی نقد مارکسی اقتصاد سیاسی در نظریه‌ی ارزش اضافی اوست و نه در نظریه‌ی ارزش، که مبنای این نظریه‌ی ارزش اضافی است. از منظر گروه دوم، نظریه‌ی ارزش مارکس نه با نظریه‌ی اقتصاد کلاسیکْ یگانه و نه نسخه‌ی تکمیلی آن است بلکه، از آغاز تا پایان، نقد اقتصاد سیاسی است.

🔸 یادداشت کوتاه پیشِ رو، در راستای طرح نکاتی پیرامون ترجمه‌ی مجلد نخست نظریه‌های ارزش اضافی، فرصت درخوری برای پرداختن به این بحث و نتایج گوناگون آن نیست. اما این اثر ارزنده و بی‌همتای مارکس مجالی گران‌قدر برای جست‌وجوی استدلال‌هایی نزد مارکس در ارزیابی و آگاهی به استدلال‌های نظریه‌پردازان گوناگون در این زمینه است.

🔸 آن‌چه در زبان فارسی به نظریه‌ها یا تئوری‌های ارزش اضافی شهرت یافته است در واقع ترجمه‌ی عنوان انگلیسی آن است. این متن بخشی است از دست‌نوشته‌های 1863-1861 مارکس با عنوان اصلی نظریه‌هایی پیرامون ارزش اضافی [Theorien über den Mehrwert]، اما در ترجمه‌ی پیشِ رو نیز از عنوان آشنا و شناخته‌شده‌ی نظریه‌‌های ارزش اضافی استفاده شده است...

🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-450


#کمال_خسروی #نظریه‌های_ارزش_اضافی
#مارکس #نظریه_ارزش

👇🏽

🖋@naghd_com
2024/05/15 08:26:39
Back to Top
HTML Embed Code: