Audio
آزاداندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه اول
تعریف آزاداندیشی و معنای خردمندی[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان در باب نواندیشی و روشنفکری دینی(۱)]
@soleimanisaa
Audio
آزاداندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه دوم
زندگی خردمندانه و توجه به همه ادیان و اندیشه‌ها[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۲) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه سوم
پرسش اول: چرا باید دیندار بود؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشن‌فکران دینی(۳) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه چهارم
پرسش دوم: چرا اسلام؟ [پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۴)]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه پنجم
پرسش سوم: چرا باید مدرنیته را با اسلام تطبیق داد؟ [ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۵) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه ششم
پرسش چهارم: به چه دلیل وحی حجیت معرفت‌شناختی دارد؟ [پاسخ پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۶)]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه هفتم
پرسش پنجم: به چه دلیل قرآن موجود وحی است؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۷) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه هشتم
پرسش ششم: با ناسازگاری‌های درونی قرآن چه باید کرد؟[ پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۸) ]
@soleimanisaa
Audio
آزاد‌اندیشی و دینداری خردمندانه
جلسه نهم
پرسش هفتم: با ناسازگاری‌های قرآن با یافته‌های بیرونی چه باید کرد؟ [پاسخ به پرسش‌های استاد ملکیان از نواندیشان و روشنفکران دینی(۹)]
@soleimanisaa
🔰نقد دیدگاه های استاد ملکیان در باب اصل علیت


اصل مطلب استاد ملکیان:
https://3danet.ir/%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%AA/


🔸️آقای ملکیان در ضمن بیان نکاتی از اصل علیت در ۴ محور؛ تقریر دقیق اصل علیت، مقوله علت و معلول، همزمانی علت و معلول، نفی حکم معلولیت برای کل عالم، تلاش می کند علیت را به امور جزئی و شخصی تقلیل دهد.
که در ادامه به صورت جداگانه ادعای ایشان مطرح و به اشکالات آن پرداخته می شود.

1️⃣ او در "تقریر دقیق اصل علیت" بیان می دارد؛
ما از تقریر اصل علیت صرف نظر می کنیم زیرا "هر معلولی نیازمند علت است" یک قضیه تحلیلی است و ارزشی ندارد.

اشکالات؛
۱- تقریر "دقیق" ایشان از اصل علیت این بود که از نقریر آن صرف نظر می کنیم.

۲- قضایای تحلیلی، قضایای است که مفهوم محمول درون مفهوم موضوع وجود دارد و همه مفاهیم با علم حضوری نزد ما حاضر است، بنابراین قضایای یقینی و ارزشمند است.

۳- قضیه "هر معلولی علت دارد" یک قضیه بدیهی و اولی است که پایه علوم بشری است و همه قوانین علمی و استدلال ها به پشتوانه آن شکل می گیرد.

۴- در قضیه "هر معلولی علت دارد" حاکی و محکی هر دو در نفس حاضر است و با علم حضوری از مقایسه رابطه بین "نفس و اراده" درک و تصدیق می گردد.

2️⃣وی در بند دوم به "مقوله علت و معلول" می پردازد. به این معنا که علت و معلول جزء کدام یک از مقولات ارسطوی، کانتی و هایدگری و .... است.
او ابتدا به اختلافات در تعداد مقولات اشاره می کند و در نهایت با اجماعی مورد قبول خود، مقولات را در ۵ قسم؛ جوهر، خاصه، نسبت ها و مجموعه ها و رویدادها معرفی می کند.
این روشنفکر دینی با استناد به فهم عرفی (عرفی گرایی) و با استناد به زندگی روزمره، جواهر را بی نیاز از علت می داند و قائل است علیت برای رویدادها و فرایندهاست.

اشکال؛
۱- وی به دلیل عدم تقریر صحیح از اصل علیت و فهم عرفی از علت و معلول در تلاش است از راه حواس پنج گانه علت و معلول را در یکی از مقولات جای دهد؛
در حالی که مفهوم علت و معلول از راه حس بدست نمی آید و از مفاهیم ماهوی نیست.
بلکه مفهومی انتزاعی است که از مقایسه دو موجود با هم که یکی را وابسته به دیگری می یابیم، حاصل می شود.

3️⃣در نکته سوم اصل علیت، ملکیان با استناد به عدم تخلف معلول از علت به عامل "همزمانی علت و معلول" می پردازد که نتیجه آن، همزمانی وجود خدا با وجود معالیل است یعنی همان زمان که خدا به وجود آمد همه معالیل هم با هم به وجود آمدند این یعنی من و پدرم و نوه ام با هم به وجود می آییم در حالی که در زندگی خود میابیم که تا من نروم، نوه ام نمی آید.
و به این صورت علت و معلول را بی اساس تعبیر می کند.

اشکالات؛
۱- "همزمانی" فقط مربوط به علت قریب است نه در علت های بعید آن معلول، که با واسطه و غیر مستقیم بر معلول اثر می گذارد.

۲- تخلف معلول از علت در جای است که علت تامه باشد به این صورت که با وجود علت تامه، معلول ضروری الوجود می گردد و وجود معلول، واجب می گردد.
یعنی توقف وجودی معلول بر علت نه توقف زمانی معلول بر علت که نتیجه آن همزمانی علت و معلول باشد.

۳- در همزمانی علت و معلول هر دو باید زمانمند باشند و این در خصوص همه علت ها جاری نیست.

۴- خلق و خالقیت صفت فعل الهی است نه صفت ذات که لازم باشد با وجود خدا، همه معالیل با هم حاضر باشند بلکه باید قابلیت قابل برای موجود شدن فراهم گردد تا خلق صورت پذیرد.

4️⃣در بند چهارم وی معتقد است؛ کل عالم هستی حکم جدایی غیر از اجزایش ندارد، یعنی اینگونه نیست که بگوئیم عالم از کجا آمد؟ زیرا هر جزئی از عالم، علت مخصوص به خود دارد و همین اجزا با علت خود، کل عالم هستی را تشکیل می دهد.

اشکال؛
آنچه معلول است، اصل عالم است.
نشئه عالم ماده از هیولای اولی یا ماده اولی است که با صور جسمیه، اجسام و با صور نوعیه انواع را پدید می آورد.
کثرات، زمان، مکان، تغییر، تبدیل، حرکت همه ذاتی ماده است آنچه معلول و جعل بسیط باری تعالی است اصل ذات ماده است که عالم از آن پدید می آید.

✍🏻پازکی

@naghedChannel
انتقاد به نگرش مصطفی ملکیان در باره میهن دوستی


استاد ملکیان چند جا به مفهوم ملیت تاختند مهم ترین‌اش در مناظره ای بود که اساسا مفهوم ملیت را از لحاظ فلسفی/اخلاقی/ مصلحت اندیشانه، نفی کردند.
سپس در جلسه پرسش و پاسخی در ترکیه، در جواب شهروندی ترک، که اعلام پشیمانی کرد ازینکه به سراغ رشته زبان و ادبیات فارسی رفت، گفتند که "حالا من عرق ملی ندارم ولی این حرف برای بسیاری سنگین است"، علنا عرق داشتن را نفی کردند.
در نشستی هم به غرور ملی تاختند.
در گفتگویی با ایران پایدار، گفتند ایران فقط یک واحد اعتباری است. (که پر واضح است که فرهنگ، تمدن، هنر، معماری ایرانی نفی می‌شود.)
و در مجلسی دیگر گفتند ما چی داریم که به خودمان می نازیم چهارتا اثر باستانی هست که رومیا برا ما ساختن.
می‌توان در این مجال اندک، از استاد ملکیان با طرح سوالاتی، مطالبه ی دلیل کرد.
آیا خود ایشان در صدد هستند تا با دلایلی مفاهیم خود را ایضاح کنند؟ آیا حاضرند به قول خودشان، با مدافعان وطن پرستی (به معنای پرستاری از وطن) کشتی بگیرند؟

آیا مفهوم ملت / دولت / کشور و... (طبق فرمایش خود ایشان) توهم است، به چه دلیلی؟ پاسخ ایشان دربرابر جامعه شناسان که تمام سامان بشری را بر اساس این نهادها سیستماتیزه می کنند، چیست؟
با چه براهینی آنچه این عالمان گفته اند، متوهمانه می‌نماید، وقتی حتی برای نفس کشیدن هم در چارچوب این سیستم ها باید قرار و گریز داشته باشیم؟

اگر خود را ایرانی ندانی، چه باید بدانی؟ به قول خودتان:«انسان جهان گرا». ایشان گفتند البته درست است که الان نمی‌شود چنین حرفی گفت، ولی این حرفها را باید از یک جا شروع کرد. به نظر من اولین قدم این است که انسان ها تک زبانه شوند. چون تا زمانی که اختلاف زبان وجود دارد، مرز هم وجود دارد. پس بیایید شما برای اولین قدم کلیه رسائل خود را به زبان انگلیسی ارائه دهید و معادل گزینی هم برای واژگان خارجی نکنید. بگذارید برای انسانِ حقیقت‌گرایِ جهان‌شهریِ بی‌مرز، یک زبان باشد تا راحت تر به جهان وطنی‌اش برسد.

اما یک اشکال به وجود می‌آید زبانها همه عقبه ادبی و فرهنگی و هنری و علمی دارند، شما هر زبانی را انتخاب کنید به محصولات ادبی/فرهنگی/هنری/علمی، تن داده اید. یعنی با انتخاب انگلیسی شما در چنبره ی تاریخ/فرهنگ/هنر/ادبیات و... انگلیس، گیر افتاده اید.

آیا اینکه ما ایرانیان می گوییم ما فرهنگ/تمدن/هنر/ادبیات/علم داریم، و بایست یک ملیت داشته باشیم، دچار توهم شدیم و ایران فقط یک واحد سیاسی‌ست و آنچه ایرانیان را انسجام داده، اهداف و منافع اعتباری است، و نه فرهنگی، هنری، ادبی، تاریخی و...
پس چرا در تسلیت به استاد شجریان او را در زنده کردن فرهنگ و هنر ایران زمین تسلیت گفتید. توهم است دیگر؟ فرهنگ و هنر که نداریم، یک واحد اعتباری هستیم.

استاد ملکیان حتی ابا دارند که در بررسی تاریخ به ایران بپردازد مثلا ندیدم به کوروش نامه گزنفون بپردازد. با اینکه استاد به نامه های فلان فیلسوف به فیلسوف هم التفات داشتند. یا اینکه استاد در بررسی عرفان اسلامی توجهی به اینکه عرفان در حوزه  تمدنی ایران اتفاق افتاده، ندارد. و بدیهتاً به آنچه از متون پیش از اسلام مانده توجهی ندارند.

یا ایشان اصلا به فردوسی التفات ندارند، چرا؟ اگر گزینه ای اخلاقی در شاهنامه هست چرا بیان نکردند؟ شما که به سراغ یک جمله حق در ادیان هندی هم رفتید یعنی در طول این ۶۰ سال عمر پر برکتتان ده جمله ی اخلاقی در شاهنامه ندید.(البته فقط یک سخنرانی در مورد فردوسی دارند که به نسبت بسیار کم لطفی کردند.)

معماری ما که ماحصل سنگتراشان روم است. / ایران که یک واحد اعتباری است / ما چیزی به نام فرهنگ و تمدن ایرانی که نداریم،/ عرق ملی که نباید داشت / غرور ملی که نباید داشت، لطفا بفرمایید چنین انسانی چگونه است؟ یک انسانی که مذهبش عقلانیت و معنویت و کشورش همه کره ی زمین (طبق فرمایش شما). من در عالم خیال یک نوزاد به شما می دهم، شما او را بدون قیود ملیتی مثل ایرانی/هندی/ماندرین/اسلاو/ژرمن/ آنگلوساکسون و... پرورش دهید. فارغ از جامعه/تاریخ/ فرهنگ/هنر/ادبیات و... عریانِ عریان. شما بگویید من می‌خواهم این نوزاد را به بلوغ برسانم در حالی که یک انسان گرای جهان وطنی است. کدام عقلانیت و کدام معنویت را از دالان زبان می خواهید به او بیاموزید که هیچ اثری از تاریخ/فرهنگ/زبان/و... بر آن نباشد. شما هر زبانی که به او بیاموزید به او تاریخ  را تحمیل کرده‌اید.

اما در پایان درباب عرق ملی ...اگر پاسپورت ایرانی ارج داشته باشد، اگر ۱۸۰ کشور بدون ویزا به شما اجازه ی ورود دهند، اگر توریست ها له له بزنند تا به کشورت بیایند، اگر دانشگاههای صدر جدول در کشور شما باشند، شما احساس بهتری خواهید داشت یا اینکه دختر ایرانی، به دلیل آنکه اهل ایران است احساس خجالت کند چون هموطنانش بدوی رفتار می کنند.

ناشناس

@naghedChannel
Forwarded from مصطفی ملکیان
معنای زندگی در نسبت با شور و نشاط زندگی
مصطفی ملکیان

◀️⁩ اگر انسانها دارای شور و نشاط زندگی باشند ؛ مسئله معنای زندگی منحل می شود؛ اما اگر شور زندگی نداشتند و مسئله معنای زندگی ایجاد شد باید با جعل معنا این مسئله را حل کند.⁦▶️

جعل معنا چه تفاوتی با کشف معنا دارد؟

من از جمله کسانی هستم که «معنای زندگی» را «کشف کردنی» نمی‌دانم، بلکه «جعل کردنی» می‌دانم. به معنای متعارف‌تر، به این امر قائل هستم که معنای زندگی را نمی‌شود «کشف کرد» بلکه باید «اختراعش کرد». بنابراین طبعاً معتقد نیستم یکایک انسان‌ها که می‌خواهند این معنا را جعل کنند یا اختراع کنند، همگی به چیز واحدی برسند. حالا اگر نشود گفت به تعداد هفت میلیارد انسان روی زمین، اما به اندازه گروه‌های انسانی، تنوع در جعل و اختراع این معنا وجود دارد و به هیچ وجه نمی‌تواند برای همه یکسان باشد.
فیلسوفانی که قائل هستند معنای زندگی «کشف کردنی» است؛ یعنی بر این باورند که «یک» معنای زندگی وجود دارد مانند الکتریسیته که میلیاردها سال وجود داشت اما کسی آن را کشف نکرده بود و برای نخستین‌بار توسط یک انسان کشف شد، معنای زندگی را همچون الکتریسیته می‌پندارند که در یک زمانی توسط کسی کشف شده است حال آن شخص یا بنیانگذار دین یا مذهبی است یا هر شخص دیگری که به این معنای زندگی رسیده است. چون چیز «کشف کردنی» به من و شما بستگی ندارد و طبعاً باید چیز واحدی باشد؛ گرچه درباره اینکه آن چیز واحد چیست حتی بین خود آنان هم اختلاف‌نظر وجود دارد.
اما برای من که به چنین تعریفی قائل نیستم و معتقد هستم زندگی معنایی با خود ندارد و من هستم که باید به زندگی خود معنا ببخشم، تعریف واحدی را هم برای همگان قائل نیستم. کار ما «معنایابی» نیست، بلکه «معنابخشی» است.

شور زندگی چیست؟

به نظر من «شور زندگی» به این معنا است که اگر شما به علل مختلف عاشق خود زندگی کردن باشید، می‌گوییم که شما نسبت به زندگی «شور» دارید. وقتی عاشق خود زندگی هستید، هیچ‌وقت نمی‌پرسید آیا باید دنبال معنایی برای زندگی باشم؟ یا باید به هدفی برسم؟ فرد وقتی عاشق کسی است؛ دوست دارد با او حشر و نشر داشته باشد، اما اگر روزی پرسید نشست و برخاست من با او چه کارکرد یا فایده‌ای دارد بدانید که شور و اشتیاق او نسبت به آن فرد از بین رفته است؛ چرا که تا وقتی عاشق است نمی‌پرسد این چیز را برای چه می‌خواهم؟ وقتی شور زندگی وجود دارد چه در انسان‌های یک برهه تاریخی یا در یک فرد انسانی، هیچ وقت پرسیده نمی‌شود برای چه زندگی کنیم؟

منبع:مصاحبه کبوتر ارشدی _ روزنامه ایران – شماره : ۶۵۰۷ – دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۶


#معنای_زندگی
#مصطفی_ملکیان


@mostafamalekian

www.tg-me.com/arshive_mostafamalekian/17
نقدی بر نظریه «ازدواج موقت»  مصطفی ملکیان

رحمت‌اله بیگدلی


❇️ متفکر ارجمند جناب مصطفی ملکیان در یک سخنرانی به‌ارائه یک نظریه در باره ازدواج پرداخته و گفته‌اند:
«... من معتقدم این [ازدواج دائم] بنای غلطی است که گذاشته شده؛ این رویه باعث می‌شود تا زن و مرد کش‌دادن زندگی را مقدس بدانند؛ ۱۵ سال بشود ۱۶ سال بهتر است، ۱۶ بشود ۱۷ بهتر، ۱۷ بشود ۲۰ و ۳۰ سال باز هم بهتر و اگر بشود ۶۰ سال که سربلندند! این تالی فاسد دارد!
پیشنهاد من برای ازدواج وفادارانه این است که پسر و دختر با ۴ شرط وارد زندگی مشترک بشوند و وقتی یکی از این دو، «شک» کرد و نه «یقین»؛ که اگر شک کرد ... یکی از شروط زیر پا گذاشته می‌شود، ازدواج را تمام شده بدانند و پایان آن هیچ قبحی برای طرفین نداشته باشد. در این صورت همه ازدواج‌ها بالقوه موقت هستند. اگر آن شرط برقرار نبود، زندگی کات شود. حالا ولو زندگی مشترک‌شان یک هفته طول بکشد!
ممکن است زن و مردی در طول زندگی، ۱۰ یا ۲۰ بار ازدواج کند، اما ازدواج‌های وفادارانه!
۹۹ درصد این ازدواج‌ها، ازدواج نیستند؛ سایش و فرسایش روحی و متقابل زن و مرد است!
قانون باید به‌همه سبک‌های زندگی مجال بروز و ظهور بدهد... به‌همین دلیل پیشنهاد کردم هر ازدواجی سه ساله باشد و در صورت توافق طرفین، سه سال ـ سه سال تمدید شود؛ حالت مطلوب این است که این، ۲۰ بار تمدید شود.»

🔻 تبعات ویرانگر نظریه جناب ملکیان

۱. براساس طرح جناب ملکیان، بنیاد ازدواج باید موقت و مشروط به‌شروطی باشد و طرفین ازدواج با کوچک‌ترین شکی در شروط باید نهاد خانواده را به‌هم بزنند و از هم جدا بشوند، ولو این‌که این رویه منجر به‌این بشود که زن و مرد ۲۰ بار و شاید بیش‌تر‌ همسر عوض کنند!
طبق نظر جناب ملکیان، ۹۹ درصد ازدواج‌های انجام شده، سایش و فرسایش روحی و متقابل زن و مرد هستند.»
پس طبق این نظریه از همین امروز ۹۹ درصد همسران باید داوطلبانه از هم جدا بشوند و به‌دنبال همسران جدید باشند تا به‌آرامش برسند!
حال باید دید که عملی شدن این طرح چه تبعات وحشتناکی خواهد داشت!

۲. ازدواج مطلوب از نظر جناب ملکیان، ازدواجی است که بنیاد آن بر موقت بودن باشد و «در صورت توافق طرفین، سه سال ـ سه سال تمدید شود؛ حالت مطلوب این است که این، ۲۰ بار تمدید شود.»
این نوع تلقی از ازدواج در تعارض صریح با نص قرآن کریم، سنت رسول خدا(ص)، سیره ائمه اطهار(ع‌) و همه ادیان الهی و بنای عقلای عالم و حکم صریح عقل مبنی بر لازم بودن عقد ازدواج و دوام آن به‌منظور تشکیل خانواده است!
رسول خدا(ص) فرمود: «چیزی نزد خدا محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که با ازدواج آباد گردد و چیزی ناخوشایندتر از خانه‌ای نیست که با جدایی همسران(طلاق) ویران گردد.»

اما در طرح پیشنهادی جناب ملکیان، جدایی همسران مثل آب‌خوردن آسان و ممدوح است، نه مذموم و مبغوض خدا...!

۳. ازدواج پیشنهادی جناب ملکیان، تبعات ویرانگری چون به‌مُحاق بردن برنامه‌ریزی بلندمدت برای خانواده را دارد و خانواده را به‌محلی برای گذران روزمره زندگی و اطفای شهوات جنسی و برخی تمایلات روحی تبدیل و آن را از حالت خانواده آرمانی که مد نظر ادیان الهی و عقلای عالم است خارج می‌کند؛ خانواده‌ای که ادیان الهی بالاخص قرآن کریم اساس آن را «پیمان غلیظ» می‌دانند و می‌گویند برای بقای آن نباید از هیچ کوششی دریغ کرد و درشتی‌ها و جفاهای طرف مقابل را باید تحمل کرد تا بنیاد خانواده آسیب نبیند و باید کوشید که با برنامه‌ریزی بلندمدت، زمینه‌های توفیقات بزرگ را در این زمینه فراهم آورد!

۴. در ازدواج پیشنهادی جناب ملکیان، ما با نسل و فرزندانی رهاشده مواجه خواهیم بود که معلوم نیست چه کسی باید مسؤول نگهداری و تربیت آنان باشد؛ زیرا طبق این نظریه؛ «طرفین ازدواج با کوچک‌ترین شکی در از بین‌رفتن شرط ازدواج باید نهاد خانواده را به‌هم بزنند و از هم جدا بشوند، ولو این‌که این رویه منجر به‌این بشود که زن و مرد ۲۰ بار و شاید هم بیش‌تر‌ همسر عوض کنند!»

۵. براساس این نظریه، عمر طرفین در طریق انتخاب همسر صرف می‌شود و دیگر نه تنها برای تربیت فرزند، بلکه برای هیچ کاری وقت نخواهند داشت؛ چون اگر بنا باشد که هر فردی حداقل ۲۰ بار ازدواج کند و هر ازدواجی هم حداقل دو سال ادامه یابد و حداقل یک سال هم برای یافتن همسر وقت صرف شود، افراد باید ۶۰ سال از عمر خود را برای یافتن همسر و تعویض او بگذارند!
بدون تردید، بطلان این نظریه از جمله «قضایای‌ قیاساتها معها؛ گزاره‌های‌ برهان‌ به‌همراه‌» و بی‌نیاز از اقامه برهان هستند و تبعات ویرانگر این تفکر برای انسانیت و تمدن بشری از بمب اتمی منفجرشده در هیروشیما و ناگازاکی بیش‌تر و نادرستی آن آشکارتر از این است که نیاز به‌استدلال‌ داشته باشد.

🆔 @rahmatollahbigdeli
Forwarded from مدرسه (علی نجات غلامی)
درباره‌ی علم و سیاست
نامه‌ای به جناب مصطفی ملکیان
از علی‌نجات غلامی


جناب ملکیان، سخت امیدوارم عزیزی نامه را به دست حضرت عالی برساند. بنده را شاید به یاد داشته باشید. ساعتی را سالیان پیش در خدمت‌تان بودم و از ادب عالی شما بسیار متعجب و بهره‌مند شدم. مدتها گذشته است و دهل چهل نواختند و دیگر آن جسورِ جویای نام نیستم. می‌دانم آغاز این نامه متعجب‌تان خواهد کرد چون طبیعتاً مغایر آنچه دیدید نمود می‌یابد ولی آنچه از ما دیدید بر مدار خود نماند گرچه وینچه بینی نیز نماند برقرار.
در این سراچه‌ی فسوس، همه عاقل آغازیدند و در نهایت به توهم رسیدند، بگذار من از توهم آغاز کنم بلکم به عقل رسیدم. پس امیدوارم شطح و طامات آغاز، دست و دل‌تان را نلرزاند و صبوری کنید که به قسمت تحلیل گزاره‌های منطقی‌اش هم برسیم.
طی "رویایِ" یک نفر دیگر، منِ از همه‌جا بی‌خبر به جنگ قلمی با سه نفر فراخوانده شدم بر سر مفهوم "علی". یکی‌شان شما بودید. رویا چه بود را ول کنیم که خواب بود و خیال و فی‌نفسه ارزشی علمی ندارد. اما محتوا مهم بود. و چون محتوا مهم بود، دیگر چه توفیری دارد از ناخودآگاه فرویدی برآمده باشد یا از عالم علیا.

و اما منطقیات:
گزاره‌ی بنیادینِ تفکرِ محمد هادی محمودی (راست‌کیش و از دانشگاه امام صادق): «هر چقدر که علم داشته باشی باید در سنت و ساختاری سیاسی بگنجی و گرنه دن‌کیشوتی».
گزاره‌ی بنیادینِ تفکرِ حسام سلامت (چپ‌کیش و از دانشکده‌ی علوم اجتماعی تهران): «اساس بر عدالت و برابری است و هرگونه عمودیتی، ولو "علمی"، باید به تیغ دموکراسیِ عام و جمهوریتی تمام سپرده شود».
گزاره‌ی بنیادینِ تفکرِ مصطفی ملکیان (منطقی و از دانشگاه تربیت مدرس): «هر کس که علم بالاتر دارد باید در سیاست بالاتر قرار بگیرد».
گزاره‌ی بنیادین تفکر منِ علی‌نجات غلامی (فلسفی و از مدرسه): «کسی که واقعاً علم بالاتر داشته باشد پیشاپیش از "سیاست"، "ساختار و سنت" و "عدالت" هم بالاتر ایستاده است و فی‌نفسه نیازی به هیچ کدام‌شان ندارد تا پیش برود و به قول حافظ "تنها جهان بگیرد بی‌منت سپاهی"».
فعلاً ضرورتی برای توضیح بیشتر نیست. اگر این سئوال‌ام بی‌پاسخ نماند و گفت‌وگویی در گرفت به شرح و توضیح بیشتر هم می‌رسیم.
به نظر شما آقای ملکیان نظر به دو وصف «اعلمیت» و «عدالت» (و تعارضی احیاناً بین این دو وصف)، مفهوم علی یعنی «ایده‌ی علی» (حالا واقعیت علی چه بود اصلاً مهم نیست)، کجا ایستاده است؟ حقیقت علوی به کدام یک نزدیک‌تر است؟ نظر به اینکه تقریباً هر کسی در این بوم که فکر می‌کند از آن حیث که فکر می‌کند نهایتاً در این چهار روایت سیر می‌کند خود اگر مومن باشد یا بی‌دین، کیست آنکس که تیغ رویارو زند؟!
 اولی به نظر من که کلاً منکر اعلمیت شده است و علم را قربانی سیاست می‌کند و به تبع عدالت را نیز گردن می‌زند - چنانکه شد. دومی نیز اعلمیت را قربانی عدالت می‌کند و کارش به پوپولیسمی فلت می‌انجامد که در آن دانایی نیز امری طبقاتی محسوب می‌شود. سومی اما به اعلمیت وفادار هست اما هنوز آن را مشروط به سیاست و عدالت می‌فهمد و انگار ارزش فی‌نفسه‌اش را نادیده می‌گیرد و در نهایت عالِمی غم‌زده‌ی ایام می‌شود و منتظر بهبود سیاسی ایام می‌ماند که آنگاه در شرایط سیاسی مناسب دست به تولید علم راستین ببرد در حالیکه می‌داند درد ایام را جز تولید علم چاره نیست. چهارمی اما...
نظر شما چیست؟ به هر حال اینها چهار منفرد نیستند، چهار مبنای گفتمان‌سازند.

با درود
منتشر شد

کتاب نقدجبرگرایی (بررسی انتقادی نظر استاد ملکیان)

@naghedChannel
پاسخ به جناب آقای ملكيان
نیکان نظامی
نقد نیکان ناظمی به «ناسازگاری درونی و بیرونی قرآن|مصطفی ملکیان»
@nikan_nezami
🖇به گمان ملکیان روشنفکر بر این مهم آگاه است که آنچه می‏‌تواند به بهبود وضعیت و شرایط یک جامعه یا «وضع بیرونی و آفاقی جامعه» بینجامد باور و اندیشه مردمش یا «مجموعه امور درونی و انفسی یکایک افراد» است.

🖇روشنفکر در مقاله ملکیان با التزام به این دو وظیفه اخلاقی تعریف می‌‏شود. افزون بر این عدم ضعف اخلاقی شرط لازم روشنفکری و نهاد روشنفکری شرط لازم جامعه کامیاب است. روشنفکری برای اقدام به وظیفه‌‏های «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» نیازمند لوازم و ضروریاتی است که ملکیان آن‏ها را آداب روشنفکری می‏‌نامد. اما آن آداب کدام‌اند؟

🖇عقلانیت، شک‌‏ورزی، عدم تعلق به ایدئولوژی ویژه، سعی در جهت کاستن از آثار و نتایج منفی تخصص‏‌گرایی، استفاده از گفتار عاری از ابهام، ایهام و غموض، تمایز مسائل از مسئله‌‏نماها، توجه به سلسله مراتب نیازها، علت‌‏یابی و ریشه‌‏شناسی درد و رنج‌‏ها، سیر تدریجی و پرهیز از هرگونه محافظه‌‏کاری و انقلابی‌گری، انصاف در مقام نقد و داوری، آمادگی برای تحمل هرگونه محرومیت و درد و رنج

📮 مطلب کامل در سیاست‌نامه 29 ؛ دریافت از طریق گروه مطبوعاتی هم‌میهن

@goftemaann🦉
Forwarded from مهدی خلجی
خاطره‌ای از مصطفی ملکیان و عبدالکریم سروش
اوائل دهه‌ی هفتاد، عبدالکریم سروش، پنج‌شنبه‌ها به قم می‌آمد، و صبح تا ظهر، در زمینه‌ی فلسفه‌ی دین، تدریس می‌کرد؛ برای جمعی خصوصی از طلبه‌ها، که شمارشان به بیست تن نمی‌رسید. من هم بخت شرکت در این درس‌ها را داشتم، و از استاد سروش بسیار آموختم. گرچه بعدها، هرچه بیشتر گذشت، از آراء دین‌شناختی ایشان فاصله‌ی بیشتری گرفتم، و بسیاری از دیدگاه‌های اصلی ایشان را قابل دفاع ندیدم.
خاطره‌های بسیاری از آن دوران در ذهن‌ام مانده‌اند. یکی آن که مصطفی ملکیان را برای اولین بار در این جلسات دیدم. با آن‌که ما هر دو در قم زندگی می‌کردیم، و ملکیان برای بسیاری از طلّاب چهره‌ی شناخته‌شده‌ای بود، من فقط دورادور اسمی از ایشان شنیده بودم، و آشنایی نزدیکی با ایشان نداشتم.
اولین باری که ملکیان را دیدم، پای همین درس‌های روز پنج‌شنبه‌ی سروش بود. آن روز سروش درباره‌ی ماهیّت دین سخن می‌گفت، و به نظریه‌های مختلف فیلسوفان دین در این باره اشاره می‌کرد. از جمله این دیدگاه که دین حاصل «حیرت» آدمی است. روی وایت‌برد کلمه‌ی «حیرت» را نوشت، و در برابر آن، معادل انگلیسی‌اش، perpelexity، را. ملکیان، بی‌درنگ، گفت که املای کلمه‌ی انگلیسی اشتباه است، و صورت درست آن perplexity است. سروش، با تأمل، ولی بدون مقاومت، املای کلمه را تصحیح کرد.
جالب بود که می‌دانستیم سروش سال‌ها در انگلستان تحصیل کرده، و انگلیسی را در آن محیط آموخته وبه کاربرده است، در حالی که ملکیان، پایش را از قم بیرون نگذاشته، انگلیسی را بیشتر از راه خودآموزی و خواندن متون می‌دانست.درست به دلیل آموختن زبان از راه چشم بود که به املای کلمات حسّاسیّت بیشتری داشت.
یکی از درس‌های پرطرفدار ملکیان در قم، درس‌های متون فلسفی او بود، که در تعلیم زبان تخصصی فلسفه به طلّاب کمک بسیاری می‌کرد. دقّت و وسواس زبانی او زبانزد بود، و برای او - حتّی در میان کسانی که اهل حوزه هم نبودند - احترام ویژه‌ای می‌خرید. ملکیان آن زمان هنوز تهران‌نشین نشده بود، شهرت امروزی را نداشت، و چیز چندانی منتشر نکرده بود.
دانش و دقّت زبانی ملکیان، با تسلّط او بر متون مهم فارسی همراه است. اشارات ادبی و زبانی او در این باره، راهگشای شاگردان‌اش بود.
ملکیان، سال‌های آخری که ایران بودم، مدّت بسیار کوتاهی، در خانه‌اش، برای من و دوستی دیگر، نقد عقل محض کانت را تدریس کرد، ولی متأسفانه، ادامه نیافت.
در میان اهل فلسفه‌ی ما کمتر کسی را می‌توان یافت که به اندازه‌ی ملکیان، و با توجّه و باریک‌بینی او، متون کلاسیک فلسفی را خوانده باشد. البتّه که سلیقه‌ی زبانی او مقبول همگان نیست. هم‌چنین، کارهای منتشرشده‌ی او نیز همه در یک سطح، و در یک درجه از اهمیّت نیستند. ولی اهل ترجمه از مقایسه‌ی ترجمه‌‌های او با متون اصلی نکته‌های فراوانی می‌آموزند.
برای هر دو استاد، ملکیان و سروش، آرزوی تندرستی، عمر بلند و پربار دارم.
https://www.tg-me.com/khalajich
🍃 سلسله جلسات شرحی بر مقاله «دفاعیه‌ای مدرن از آتوریته دینی»
نویسنده مقاله: لیندا ترینکاس زاگزبسکی
شارح: #امید_کشمیری
صوتی و تصویری | دو جلسه تا کنون

🔅یکی از مولفه‌های معقول و مقبول در جهان مدرن تاکید بر استدلال‌گرایی و حفظ خودآیینیِ (Autonomy) فردی است. این ویژگی یکی از شروط عقلانیت را نفی هر گونه تعبد و مرجعیت می‌داند.

🔅طبق این اصل، شخص معقول (و تابع اخلاق باور) کسی است که در باورهای خود (مخصوصا باور‌های اخلاقی و دینی) می بایست کاملا خودانگیخته و بر اساس استدلال و نظر خویش عمل کند و نه بر اساس گفته‌های دیگران. تا آنجا که طبق روایت مشهور (و البته خام) از این اصل، توجیه مدعا بر اساس گفته‌های دیگران (مخصوصا مدعای دینی و/یا اخلاقی) خود نوعی مغالطه است که به آن مغالطه توسل به مرجعیت گفته می‌شود.

🔅برخی روشنفکران ایرانی نیز چون مصطفی ملکیان از نارواییِ تعبد -مخصوصا در قلمرو باورهای دینی- دفاع می‌کنند و به همین خاطر باورهای دینی را که مبتنی بر آتوریته هستند نامعقول می‌دانند.

🔅لیندا زاگزبسکی فیلسوف دین، اخلاق و معرفت‌شناس شهیر آمریکایی بر این نظر است که روایت سفت و سختِ از خودآیینی از استحکام کافی برخوردار نیست و پذیرش تمام و کمال این شکل از خودآیینی، خود خلاف عقلانیت است. او می‌کوشد روایتی از رجوع به آتوریته ارائه دهد که نه تنها با خودآیینی ناسازگار نیست که از ملزومات آن است.

🔅امید کشمیری در سلسله جلساتی با عنوان «درباره آتوریته دینی»، می‌کوشد که ضمن گزارش مقاله «A modern defense of Religious Authority» به قلم لیندا زاگزبسکی؛ به شرح آن بپردازد.

🔅در جلسه پایانی این مجموعه، به صورت موردی به تحلیل و بررسی دیدگاه مصطفی ملکیان درباره‌ی ناروایی رجوع به آتوریته/تعبد پرداخته خواهد شد.

🌐 دریافت جلسات به همراه توضیحات بیشتر

این جلسات در اینستاگرام صدانت برگزار می‌شود.
🌾 @Sedanet
سال نو قصل بهار قیامت انبیا مرگ و زندگی خلق معاد باد و باران در…
@MHTabatabaie
❀ خطبه های نماز جمعه ❀
تاریخ ۱۳۹۴/۰۱/۰۱

🎙 خطبه اول: سال نو ، قصل بهار ، قیامت انبیا ، مرگ و زندگی ، خلقت ، معاد ، باد و باران در قرآن مهدی بازرگان
🎙 خطبه دوم: نقد مصطفی ملکیان

▷ ◉───────۳۱:۲۹

▫️
اینستاگرام▫️یوتیوب▫️تلگرام▫️فیسبوک
‏•━═══━•ஜ🎧ஜ•━═══━•
#خطبه_های_نماز_جمعه #بهار ، #قیامت #انبیا #خلقت #معاد #باد_و_باران_در_قرآن #مهدی_بازرگان #نقد #مصطفی_ملکیان
🔶 پیشینۀ تکفیر در میان مسلمانان
🔸در حاشیۀ تکفیر آقای ملکیان از سوی آقای حسینی طباطبایی
🔸ایمان آقای ملکیان
جعفر نکونام 25 فروردین 1403

آقای سید مصطفی حسینی طباطبایی که از سوی آیت الله قزوینی تکفیر شده، خود در خطبۀ یکی از نمازهای جمعه‌اش به تکفیر آقای مصطفی ملکیان مبادرت کرده است (نک: دقیقۀ 15). یادداشت حاضر در بررسی پیشینۀ چنین رویکردی در میان مسلمانان از صدر اسلام تا عصر حاضر است.

1️⃣ مفهوم تکفیر
🔸تکفیر در گفتمان دینی به معناست که به صرف این که کسی عقیدۀ متفاوتی دارد، حکم شود، صاحب آن عقیده دین ندارد یا از دین خارج است یا کافر است و مانند آنها.
🔸چنین حکمی بار حقوقی دارد؛ یعنی به موجب آن، حقوق اجتماعی کسی که تکفیر می‌شود، از بین می‌رود؛ طوری که حتی ریختن خون او مباح می‌شود و عقد میان او و همسرش باطل می‌گردد و نظایر آنها؛ بنابراین حکم کفر و ارتداد و خروج از دین برای کسی صادر کردن، بسیار خطرناک است و چنین حکم خطرناکی به صرف تفاوت عقیده است؛ یعنی به صرف این که کسی یکی از عقاید دینی را انکار کند.

2️⃣ تکفیر در صدر اسلام
🔸بررسی پیشینۀ تکفیر در میان مسلمانان نشان می‌دهد، هرگاه به صرف این که یک عقیدۀ متفاوتی در میان مسلمانان پیدا می‌شد، فرقۀ حاکم صاحب آن عقیده را کافر می‌خواندند و ریختن خونش را مباح می‌شمردند.
🔸در روزگاری، امثال همین آقای حسینی طباطبایی و آیت الله قزوینی که خود امروزه به تکفیر همدیگر و یا دیگران مبادرت می‌کنند، کافر شمرده می‌شدند و ریختن خونشان مباح شمرده می‌شد.
🔸نسل اول مسلمین که بعد مجسمه یا حشویه نامیده شدند، خدا را جسمانی می‌شمردند و بعد وقتی امثال جهم بن صفوان(ت128ق) از متکلمان با این عقیده مخالفت کردند، آنان را مرتد و مهدورالدم اعلان کردند و به قتل رساندند. جهم بن صفوان می‌گفت که اگر من می‌توانستم امثال آیۀ «الرحمن علی العرش استوی» را که ریشۀ پیدایش عقیده به جسمانیت خدا شده است، از مصحف پاک می‌کردم. بعد او را بنا بر نقلی به سبب رد جسمانیت خدا مرتد اعلان کردند و به قتل رساندند.

3️⃣ تحدید دائرۀ تکفیر در اعصار بعد
🔸مسلمانان نسبت به هر عقیدۀ جدیدی که از سوی کسی اظهار می‌شد، ابتدا صاحب آن را تکفیر می‌کردند؛ اما بعد که پیروان آن عقیده افزایش ‌‌می‌یافتند، آن عقیده را به رسمیت می‌شناختند و از تکفیر صاحبان آن عقیده باز می‌ایستادند.
🔸علمای اسلامی به تدریج با ملاحظۀ تبعات سنگین این حکم وحشتناک دینی به تدریج در مقام این برآمدند که دامنۀ صدور حکم تکفیر را محدود سازند؛ لذا عقاید دینی را به اصول و فروع یا ضروری و غیرضروری تقسیم کردند و قایل شدند که کافر فقط کسی است که اصول یا ضروریات دین را انکار کند. این در حالی بود که در هیچ یک از آیات و روایات، چنین تفکیکی در عقاید وجود ندارد. چنین تفکیکی برساختۀ علمای دینی برای کاهش خشونت‌های فرقه‌ای میان مسلمانان بوده است.
🔸منتها این تفکیک نیز کارگشا نبود؛ چون فرقه‌های اسلامی در این که کدام عقیدۀ اسلامی، اصلی یا ضروری است، نظرهای متفاوتی ابراز می‌کردند. به علاوه، اختلافات دینی به قدری گسترده شد که آنچه را اصول یا ضروریات دین نیز می‌نامیدند، فرا گرفت و حتی بنیادی‌ترین عقیده که عقیده به خدا بود، مورد اختلاف واقع شد. برای مثال، متکلمان خدا را به گونه‌ای معرفی می‌کردند و عرفا به گونه‌ای دیگر و آنگاه متکلمان به سبب آن، تیغ تکفیر عرفا را برکشیدند و امثال منصور حلاج را به چوبۀ دار آویزان کردند.

4️⃣ زوال تکفیر در عصر مدرنیته
🔸به تدریج هرچه که از صدر اسلام بیش‌تر فاصله گرفته شد، این سنت وحشتناک دینی رو به ضعف نهاد و تیغ آن فقط بر گردن کسانی فرود می‌آمد که یک اجماعی بر ضد او در جامعۀ محل زیستش شکل می‌گرفت.
🔸امروزه این سنت خشن دینی به برکت رنسانس و اقتدار مدرنیته آخرین نفس‌های خود را می‌کشد و جای خود را به سنت گفتگوی دوستانه و استدلال و منطق و اخلاق و رواداری و آزادی عقیده و زیست مسالمت‌آمیز پیروان ادیان و مذاهب و فرقه‌های مختلف دینی در کنار هم داده است.

5️⃣ ایمان آقای ملکیان
🔸آقای ملکیان بر خلاف ادعای آقای حسینی طباطبایی شخص مؤمنی است؛ منتها ایمان او تعبدی و متکلمانه نیست؛ بلکه تعقلی و فیلسوفانه است. ایمان فلسفی یعنی التزام داشتن به عقیده‌ای، چنان که گویا آن عقیده مطابق واقع است؛ به این دلیل که عقل عملی التزام به آن را سودمند می‌یابد.
🔸از نظر آقای ملکیان، وجود خدا و حیات پس از مرگ و یا وجوب مناسک دینی از نظر عقل نظری قابل اثبات نیست؛ اما در عین حال، عقل عملی التزام به آنها را موجه می‌شمارد. (نک: نظر آقای ملکیان دربارۀ ایمان به خدا و حیات پس از مرگ؛ نظر آقای ملکیان در زمینۀ مناسک دینی)

🔸تعصبات دینی، ریشۀ لاینحل ماندن مسئلۀ فلسطین
🔸ارزیابی تکفیر و تفسیق
🔸تکفیری‌های عصر مدرنیته
🔸واقعیت تاریخی روشنفکری دینی
🔸«تکفیر» و «تجدیدنظرطلبی» در اسلام

https://www.tg-me.com/dineaqlani
نقدی بر سخنان مصطفی ملکیان پیرامون تقلید و تعبد و نفی اعتبار معرفت شناختی آن ها

عباس نیکزاد

🔹جناب آقای ملکیان در یک فایل صوتی بیان فرمودند که برخی می‌گویند همانگونه که در هر عرصه و رشته‌ای باید به متخصص و کارشناس فن مراجعه کرد به همین منوال باید در مسائل دینی به پیامبر مراجعه کرد چون پیامبر متخصص در امور دینی است.

🔹ایشان در نقد این منطق می‌گویند که قیاس در اینجا مع الفارق است زیرا رجوع به کارشناس، کار درست و منطقی است اما کارشناس بودن سه ویژگی دارد که هیچ یک در مورد پیامبر صادق نیست.
 
🔹ویژگی اول این است که درصد بالایی مثلاً ۹۵ در صد افرادی که رجوع می‌کنند به نتیجه‌ای مورد نظر خود برسند مثلاً ۹۵ درصد افرادی که به پزشک حاذق مراجعه می‌کنند درمان گردند.

🔹ویژگی دوم این است که همکاران و همقطاران آن کارشناس، کارشناس بودن او را تایید کنند.
 
🔹 ویژگی سوم این است که هیچ راهی برای رسیدن به نتیجه مورد نظر جز همان راهکار آن کارشناس وجود نداشته باشد مثلاً هیچ نسخه ای غیر از نسخه همان پزشک حاذق درمان کننده نباشد.

🔹آقای ملکیان می‌گوید هیچ یک از این سه ویژگی در مورد پیامبر وجود ندارد به همین خاطر رجوع به پیامبر یک رجوع تعبدی است نه رجوع به کارشناس.

🔹زیرا ما هیچ دلیلی نداریم که اکثر افرادی که تابع پیامبر بودند و دستورات او را گرفتند به نتیجه مورد نظر مثلا سعادت و خوشبختی رسیده باشند، زیرا نتیجه بخشی دستورات و آموزه‌ها جز در قیامت روشن نمی‌شود.
و نیز هیچ دلیلی نداریم که هیچ پیامبری به وسیله پیامبران دیگر مورد تایید و تصدیق قرار گرفته باشد و نیز هیچ دلیلی نداریم که تنها نسخه پیامبر خاص شفا بخش و سعادت آفرین باشد.

🔹نقد و بررسی
به نظر می‌رسد که در سخن آقای ملکیان آگاهانه یا ناآگاهانه مغالطه و خلط مبحثی صورت گرفته است که کل سخن ایشان را مخدوش می‌سازد، آن مغالطه این است که کسانی که رجوع به کارشناس را در مسائل دینی مطرح می‌کنند می‌گویند همانگونه که اظهار نظر در هر رشته و عرصه تخصصی، احتیاج به خبرویت و کارشناسی دارد و اگر خود فرد، کارشناس نباشد باید به کارشناس آن فن مراجعه کند می‌گویند اظهار نظر در مسائل دینی مانند مسائل فقهی و تفسیری و کلامی و حدیثی و رجالی و درایه‌ای نیز وابسته به این است که شخص یا خود کارشناس در این شته‌ها باشد و یا به کارشناس و اهل خبره آن رشته مراجعه کند مانند رجوع به فقیه و مفسر و متکلم و محدث و رجالی، در غیر این صورت اظهار نظر فرد اعتبار و حجیتی نخواهد داشت.
این سخن، سخن کاملاً منطقی و پذیرفتنی و قابل قبول است کسی نمی‌تواند آن را انکار کند.

🔹حال آقای ملکیان به جای اینکه این سخن
منطقی را آنگونه که متداول و رایج است بیان کند به جای آن رجوع به پیامبر را به عنوان کارشناس مطرح می‌کند و از قول مذهبی‌ها نقل می‌کند که آنها می‌گویند در مسائل دینی باید به پیامبر به عنوان کارشناس مراجعه کرد. بنده تا به حال چنین استدلالی را از کسی نشنیدم و یا در جایی ندیدم.

🔹از این گذشته هر مسلمانی علی القاعده می‌داند که هرچند یک مسلمان باید نسبت به سخن پیامبر تعبد داشته باشد یعنی تعبدا سخن او را بپذیرد اما می‌داند که حقانیت خود پیامبر و عصمت و علم لدنی او را باید با دلیل عقلی و منطقی ثابت کند در این صورت پیامبر نه به عنوان یک کارشناس دینی بلکه به عنوان پیامبر خدا و واسطه وحی و امین صادق خداوند در رساندن دستورات و پیام‌های او مورد توجه یک مسلمان قرار می‌گیرد و در حقیقت اگر تعبدی در کار است تعبد به سخن خدا و دستورات او است.

🔹ضمناً معیارهایی که ایشان برای یک کارشناس بیان کردند جدا قابل نقد و خدشه است مانند اینکه باید برای فرد ثابت شود که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به آن کارشناس مراجعه کردند در کار خود نتیجه گرفتند و یا باید به برای فرد ثابت شود که تنها نسخه آن کارشناس، نتیجه بخش و شفابخش است و هیچ نسخه دیگری و هیچ راهکار دیگری برای رسیدن به نتیجه مورد نظر وجود ندارد.
قطعاً این معیارها کلیت ندارد آیا هر بیمار که به پزشکی مراجعه می‌کند و یا یک فرد به کارشناس ماشین و خانه و امثال آن مراجعه می‌کند باید اول یک بررسی میدانی انجام دهد و برای او ثابت شود که اکثریت قریب به اتفاق، نظر آن کارشناس را صائب دیده اند و درستی نظر او را در عمل دیده‌اند؟ و یا برای بیمار ثابت شود که هیچ نسخه‌ای غیر از نسخه پزشک مورد نظر او شفابخش نیست؟چه بسا برای یک بیماری نسخه‌های متعددی شفابخش باشد و یا برای رسیدن به یک نتیجه، راهکارهای متعددی وجود داشته باشد.

🔹ایرادات متعدد دیگری بر سخن آقای ملکیان وارد است که برای جلوگیری از اطاله سخن از بیان آنها صرف نظر می‌کنیم.

@naghedChannel
2024/05/16 12:11:51
Back to Top
HTML Embed Code: