Telegram Web Link
تا من بخوام از کشور خارج شم مامانم
همه زعفرونامو ریخته تو نذری هاش.
نیاز دارم امشب هیئت باسم تو اهواز باشم.
https://www.instagram.com/reel/DLifH_sNd-Z/?igsh=MXVyZjAwb3N0anJ6NA==
سلام بر قلب شکسته ی حسین(ع).
https://www.instagram.com/reel/DLVrwxaOzx2/?igsh=MXN5MXNjdnc0Nzk0MQ==
نَجوایِ نسیم🤍🌱
Voice message
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد.
مهتاب ترین ماه پدیدار ابلفضل.
هرگز نشود مثل تو تکرار ابلفضل.
مهتاب راه تویی تویی تو حسین(ع).
نَجوایِ نسیم🤍🌱
یادم باشه شب عاشورا اتفاقی که شب اول محرم افتاد و قلبمو به درد اورد رو براتون تعریف کنم هرچند هنوز نمیدونم بیانش اینجا درسته یا نه.
حدودا سه ماهه پیش من اینجا یه تکست گذاشتم که اگه مقدوره براتون نماز شب اول قبر برای عموی بنده بخونید منتهی ایشون عموی واقعی من نبودن یکی از همکارای قدیمی پدرم بودن که خیلی سال همدیگه رو میشناختیم ایشون فرزندی نداشتن چند سالی هم بود که تنها زندگی میکردن منتهی از آدمای سرشناس بودن هم خودشون هم پدرشون و تمکن مالی خیلی خیلی خوبی هم داشتن یدونه حسینه‌ ی۲۵۰۰ متری داشتن که از شب اول محرم تا اربعین هرشب هم جلسه بودش هم احسان و طعام رو داشتن هیچ سالی نبوده که این حسینه تعطیل شه بانی همه ی مراسمات هم خودشون بودن چون ما خیلی رابطه ی دوستانه ای باهم داشتیم و این اواخر بیماری سختی گرفته بودن همیشه به من میگفتن اگه من مردم بیای سرخاکم این بنده خدا به رحمت خدا رفتن، شب اول محرم ایشون اومد به خواب من که حالم خوبه ها ولی فلانی منو حلال نکرده من سر این موضوع دارم اذیت میشم و اینا دارن منو اذیت میکنن من با پدرم درمورد این موضوع صحبت کردم، اما چیزی ک از این ماجرا برای خودم مهم و جالب بود این بود که نوکری امام حسین اونم این همه سال ضامن این نیست که حق الناسی که به گردن هست بخشیده بشه
تنها لطفی که ابی عبدالله تونسته بهشون بکنه بتونه شب اول محرم بیاد به خواب کسی که بخاد از دیگری حلالت بگیره حق الناس واقعا چیز مهمیه و خیلی سخته این ماجرا باعث شد هم دلم قرص بشه هم قلبم بلرزه کاش هم حواسمون باشه به این موضوع هم اینکه اگه این اتفاق افتاد بتونیم در حد توانمون جبران مافات کنیم اون دنیا خیلی سخت تر از اونیه که ما فکر میکنیم.
سپرده ام به خودتون آقای امام حسین(ع).
امان از روضه ی امروز
جیگرمونو سوزوندی حاج محمود.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افتادم تو دام عاشقی، نفهمیدم نفهمیدم.
رفته بودم یکی از مجموعه هایی که وابسته به ارگانیه که خواهرم اونجا کار میکنه خرید، داشتن کلاه سرم میذاشتن به ستی جون عارض شدم زنگ زده اول و اخرشونو بهم دوزیده قربونه حرف زدنت عاخه بچه😍😂🫀
هرچقد بیشتر مرور میکنم
بیشتر با چشای خیس خندم میگیره.
2025/10/01 19:29:57
Back to Top
HTML Embed Code: