Telegram Web Link
بیا رو راست باشیم؛ رنج‌ها و مشکلات، بخش عظیمی از تفکرات و هویت تو را ساخته‌اند، بدون آن‌ها، نه این بودی، نه اینجا بودی، نه میزان درک و فهم تو از جهان اینی بود که الآن هست، پس لازم بوده‌اند و چیزهای لازم، باید اتفاق بیفتند، حتی اگر دوستشان نداشته‌باشی.
این‌‌ها را گفتم که بعد از این نه از رنج‌های جهانت شاکی باشی و نه بابتشان شانست را زیر سوال ببری. انسان بودن همین است، بیشترین رشد معمولا سهم کسانی‌ست که روزی، جایی و در شرایطی به میزان غیرقابل تحملی از رنج رسیده‌اند، تنها بوده‌اند، نادیده گرفته شده‌اند، نداشته‌اند، نتوانسته‌اند، ولی خواسته‌اند و چیزی که جهان را تغییر می‌دهد همین است؛ باید بخواهی، باید عمیقا و دیوانه‌وار چیزی را بخواهی و در خواستنش؛ یک‌دنده و لجوج و مصمم باشی.

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
900
بزرگترین پیروزیِ دورانِ حیاتِ هم باشید...
824
گفت: هیچ‌کس به اندازه‌ی تو روی من تاثیر نداشته! تو به معنیِ واقعیِ کلمه "می‌جنگی" و مهم نیست شرایط چقدر دشوار باشد و مسیر، چقدر ناهموار، تو بالاخره راهی پیدا می‌کنی.
پُک عمیق‌تری به سیگارش زد و سرش را بالا آورد، به من نگاه کرد و به برق اشتیاق و هیجانی که از حرف‌هایش در گونه‌ها و چشم‌هایم می‌دوید و ادامه داد: می‌دانی؟ در تمام لحظاتی که از دور نگاهت می‌کردم در ذهن من همان کودک معصوم و بی‌مانند بودی و در دوره‌ای که همه شعار می‌دادند، تو با پاهای کوچکت به راه افتاده‌بودی و اگر از افتادن حرف زدی واقعا افتاده‌بودی و اگر از برخاستن، واقعا برخاسته‌بودی و قشنگ‌ترین بخش جهان تو همین بود؛ تو در تمام لحظات، غمگین یا شاد، فاتح یا شکست‌خورده؛ خودت بودی!
جهان برای تو بازی کودکانه‌ای بود که با تمام هیجان و ذکاوت، مرحله به مرحله و اکتشافانه ادامه‌اش می‌دادی و تمام سرشکستگی‌ها و زخم‌هایش را به شوق رسیدن و پیروز شدن، به جانت خریده‌بودی.
تو را می‌دیدم که ایستاده‌بودی وسط رینگ نابرابر و بی‌رحم زندگی و مشکلات محاصره‌ات کرده‌بودند و در نگاه من همان کودک لجباز بودی که با موهای آشفته و دست‌ها و پاهای زخمی، شمشیر پلاستیکی‌اش را به دست گرفته و قاطعانه و مصمم و تنها ایستاده وسط لشکر دشمنانش، بغضش را بلعیده و تسلیم نمی‌شود!
و همین دوست‌داشتنی‌ترت می‌کرد، همین که تسلیم نمی‌شدی...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
754
بزرگسالی یعنی پذیرشِ این واقعیت که هر چیزی فصلی دارد و فصل‌ها روزی به آخر می‌رسند.
1.13K
خیلی‌وقت بود کسی اینجوری به دلم ننشسته‌بود و کسی را اینجوری تحسین نکرده‌بودم! خیلی وقت بود کسی را اینجوری دوست نداشتم، اینجوری از کسی خوشم نیامده‌بود و اینجوری به اصیل بودن و شریف بودنِ کسی ایمان نداشتم!
خیلی وقت بود دلم اینجوری بودنِ کسی را نخواسته‌بود و اینجوری برای آشنایی با انسانی فخر نفروخته‌بودم و احساس غرور نداشتم!!!
تو آمده‌بودی تا ثابت کنی هنوز هم آدمِ خوب هست! که هنوز هم می‌توان از چشم‌های زلال کسی به شفافیت درونش ایمان آورد. که یک‌سری آدم‌ها هستند که خالی‌اند از صفت‌های منفی و به آنان که می‌رسی، مکث می‌کنی و رو می‌کنی به سمت خدا و می‌گویی: آسمانت به زمین می‌آمد اگر تمام جهان را پر می‌کردی از همین جنس آدم‌ها!؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
1K
ولی دوستان باور کنید بازهم پیش میاد. بازهم یکی میاد تو زندگی‌تون و احساساتی که با اون آدم اشتباه تجربه کردید رو متفاوت‌تر و بهتر تجربه می‌کنید.
954
بخش باشکوهی از بزرگ شدن اینجاست که، اتفاقات را می‌بینی، خوب براندازشان می‌کنی، خوب به آن‌ها فکر می‌کنی و آن‌وقت کاملا هوشمندانه ته‌مانده‌ی احساساتِ درگیر شده‌ات را از آن‌ها بیرون می‌کشی و با خودت می‌گویی: این مسئله یا موضوع، چه نقش سازنده‌ای در جهان من دارد که بخواهم در مورد آن اظهار نظر کنم؟ از آن حرف بزنم؟ آن را پیگیری کنم؟ یا ذهن و زمان و اعصابم را به آن درگیر کنم؟
اینجاست که تو به مرز پختگی روانی رسیده‌ای و بعد از آن عاقلانه‌تر رفتار می‌کنی و به هرچیزی فکر نمی‌کنی و کمتر چیزی تو را به خودش مشغول می‌کند و افکار و اعصاب تو را به‌هم می‌ریزد.
زمانه و حوادث و اتفاقاتی که با گذار زمان به تو می‌رسند؛ تو را ذره ذره می‌سازند و ساخته که شدی، کمتر تاثیر می‌پذیری و کمتر هیجانی تصمیم می‌گیری و کمتر احساس‌محور رفتار می‌کنی و کمتر برای هیچ و پوچ ذهنت را درگیر می‌کنی.
به مرز پختگی روانی که رسیدی؛ از حواشی و آدم‌ها دورتر می‌ایستی و ته‌مانده‌ی زمان و آرامش و حوصله‌ات را نگه می‌داری برای خودت و برای روزهایی که خودت خواهی بود و خودت خواهی‌بود و خودت...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@narges_sarrafian_toofan
469
2025/10/22 19:21:54
Back to Top
HTML Embed Code: