This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعضی از بیماران داستان زندگی خود را طوری تعریف میکنند که گویی همیشه قربانی بودهاند. این افراد در مورد عواقب بدی که در زندگی به آن گرفتار شدهاند هیچ مسئولیتی را نمیپذیرند. اغلب این افراد کج خلق و ناراضی هستند و همیشه هم اینطور باقی میمانند. این قبیل افراد به حدی وقت خود را صرف سرزنش دیگران میکنند که دیگر فرصتی برای جستجوی راه بهبود برای خود باقی نمیگذارند.
برخلاف این دسته، هر بار که با کسانی روبرو میشوم که بر مسئولیت خود انگشت میگذارند و بر آن تاکید میکنند، میفهمم که امکان بهبودی زیاد و زمان فرارسیدن آن کوتاه است.
آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین
🍃
برخلاف این دسته، هر بار که با کسانی روبرو میشوم که بر مسئولیت خود انگشت میگذارند و بر آن تاکید میکنند، میفهمم که امکان بهبودی زیاد و زمان فرارسیدن آن کوتاه است.
آنا لمبکی، از کتاب ملت دوپامین
🍃
ناراحتي در روابط بين فردى
✍️ گاهی افراد نمی دانند که رفتارشان شما را ناراحت می کند. می توانید از احساستان به آنها بگویید و اجازه دهید واکنش شما را بدانند.
🔻خودتان تبدیل به شخصیت دشوار نشوید. قاطع باشید و ضمن حفظ حقوق خود به حقوق دیگری هم احترام بگذارید.
🔻قاطع باشید. از جملاتی که با "من" شروع می شود استفاده کنید. ناراحتی خود را در خلوت و نه در جمع مطرح کنید. تا جای ممکن این رفتار را پیش بینی و با آمادگی قبلی تحمل کنید.
🔻در موقعیتهای مناسب می توانید شوخی کنید. در به کار بردن این راهکار دقت زیادی به خرج دهید. اگر از موفقیت این روش مطمئن نیستید، از آن استفاده نکنید.
🔻وقتی رفتارهای متفاوتی دارند به آنها پاداش دهید. این کار را می توانید کلامی انجام دهید. برای مثال اگر طرف مقابل تلاش نکرد کنترلتان کند به او بگویید "سپاسگزارم که به من اعتماد کردید."
🔻می توانید مودبانه بخواهید که کنترلتان نکنند. " ممنونم که نظرت را به من گفتی اما..."
🔻اگر می توانید موقعیت را ترک کنید.
بی شک شخصیت های دشوار محدود به موارد فوق نیست ،اما در این مجال فرصت بیشتری وجود ندارد. برای آشنایی با سایر شخصیت های دشوار می توانید به منابع دیگر رجوع کنید و از کمک متخصصان سلامت روان بهره ببرید.
نکته مهم این است که در هر شرایط و موقعیت و در تعامل با هر فردی هفت رفتار مخرب زیر ممکن است با احتمال زیادی اوضاع را بدتر کند. لذا تلاش کنید از هفت رفتار مخرب زیر به هر شکل ممکن اجتناب کنید:
1️⃣ غرغر کردن
2️⃣ شکایت کردن
3️⃣ انتقاد کردن
4️⃣ سرزنش کردن
5️⃣ تهدید کردن
6️⃣ تنبیه کردن
7️⃣ باج دادن برای کنترل رفتار طرف مقابل
🌱
✍️ گاهی افراد نمی دانند که رفتارشان شما را ناراحت می کند. می توانید از احساستان به آنها بگویید و اجازه دهید واکنش شما را بدانند.
🔻خودتان تبدیل به شخصیت دشوار نشوید. قاطع باشید و ضمن حفظ حقوق خود به حقوق دیگری هم احترام بگذارید.
🔻قاطع باشید. از جملاتی که با "من" شروع می شود استفاده کنید. ناراحتی خود را در خلوت و نه در جمع مطرح کنید. تا جای ممکن این رفتار را پیش بینی و با آمادگی قبلی تحمل کنید.
🔻در موقعیتهای مناسب می توانید شوخی کنید. در به کار بردن این راهکار دقت زیادی به خرج دهید. اگر از موفقیت این روش مطمئن نیستید، از آن استفاده نکنید.
🔻وقتی رفتارهای متفاوتی دارند به آنها پاداش دهید. این کار را می توانید کلامی انجام دهید. برای مثال اگر طرف مقابل تلاش نکرد کنترلتان کند به او بگویید "سپاسگزارم که به من اعتماد کردید."
🔻می توانید مودبانه بخواهید که کنترلتان نکنند. " ممنونم که نظرت را به من گفتی اما..."
🔻اگر می توانید موقعیت را ترک کنید.
بی شک شخصیت های دشوار محدود به موارد فوق نیست ،اما در این مجال فرصت بیشتری وجود ندارد. برای آشنایی با سایر شخصیت های دشوار می توانید به منابع دیگر رجوع کنید و از کمک متخصصان سلامت روان بهره ببرید.
نکته مهم این است که در هر شرایط و موقعیت و در تعامل با هر فردی هفت رفتار مخرب زیر ممکن است با احتمال زیادی اوضاع را بدتر کند. لذا تلاش کنید از هفت رفتار مخرب زیر به هر شکل ممکن اجتناب کنید:
1️⃣ غرغر کردن
2️⃣ شکایت کردن
3️⃣ انتقاد کردن
4️⃣ سرزنش کردن
5️⃣ تهدید کردن
6️⃣ تنبیه کردن
7️⃣ باج دادن برای کنترل رفتار طرف مقابل
🌱
پذیرش مثبت مشروط: پذیرش مثبت مشروط (یا نگاه مثبت با قید و شرط) یعنی پذیرفتن دیگران با قید و شرط. مثلاً، وقتی یکی از والدین میگوید، «اگر سر و صدا کنی، دیگر تو را دوست نخواهم داشست »، کودک فکر می کند که، برای پذیرفته شدن از سوی والد، شرایطی خاص تحمیل می شود. مثال پیچیدهتر زمانی است که فرد به دوستش میگوید، «اگر مرا دوست داری باید به تمایلات جنسی من پاسخ مثبت بدهی.» در اینجا، گوینده، به معنای واقعی کلمه، برای دوستی و محبت خود قیمت تعیین می کند. یعنی، برای پذیرفتن طرف مقابل، شرط خاصی را در نظر میگیرد. می توان چنین مثالهایی را نوعی اخاذی عاطفی یا هیجانی دانست.
💥هر اندازه فرد به پذیرش مثبت مشروط بیشتر خو بگیرد و بیشتر با آن کنار بیاید، احتمال تعیین شدن خود - پنداره اش از سوی دیگران و تبدیل شدن به فردی که دیگران میخواهند، بیشتر و احتمال تبدیل شدن به فردی که خودش می خواهد، کمتر خواهد شد. چنین وضعیتی، یک مانع واقعی
بر سر راه خود - شکوفایی است.
💥پذیرفته شدن از سوی خود :
رشد شخصیت، تنها به روابط میان فردی با دیگران وابسته نیست به همین دلیل، راجرز، نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود را نیز مطرح کرد
💥نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود: نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود یا خود-پذیرشی مثبت، به این معناست که فرد بتواند تجربههای خو را، با یک فرایند درونی ارزیابی کند، بپذیرد و قبول داشته باشد.
💥 اینجاست که هر کسی خودش را مورد قضاوت قرار می دهد و تعیین می کند که چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد. هر کسی خودش تعیین می کند که چه چیزی را در خود - پنداره اش جای دهد و چه چیزی را جای ندهد. بر اساس نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود، هر کسی، خود - پذیرشی و هویت منحصربهفردی را به دست می آورد. این فرآیند، به احتمال زیاد، زمانی روی می دهد که فرد پذیرش مثبت نامشروط از سوی دیگران را تجربه می کند. مثلاً، اگر فرد بخواهد شغلش را به طور موقت ترک کند تا به آرزوی دیرینهٔ خود برای هنرپیشگی در تئاتر بپردازد، همسرش با او مخالفت نخواهد کرد و حتی از تصمیم وی حمایت خواهد کرد.
💥شرایط ارزش یا استحقاق: افراد می توانند فرآیند خود - شکوفایی دیگران را، هم آسان سازند و هم با مانع روبرو کنند. شرایط ارزش یا استحقاق زمانی روی می دهد که افراد مهم زندگی فرد (مثلا، والدین، همسر)، به او عناوینی می دهند که در خود - پندارهٔ او جای می گیرد. این کار زمانی تحقق مییابد که فرد، به تدریج، پذیرش مثبت مشروط و خودپذیرشی مثبت را در تعادل نگه می دارد. یعنی، تنها زمانی احساس خود - پذیرشی میکند (زمانی برای خودش احترام و ارزش قایل می شود) که انتظارات دیگران (شرایط پذیرش) را برآورده می سازد. برای مثال، بعضی پسران جوان، تنها زمانی احساس مردانگی می کنند که، تحت فشار گروه، دست به جرمهای کوچک میزنند. شرایط استحقاق می توانند فرآیند ارزیابی ارگانیزمی واقعی را مختل سازند و، به همین دلیل، راجرز اعتقاد داشت که شرایط استحقاقی می توانند تلاش برای خود - شکوفایی را تهدید کنند.
💥 از دیدگاه راجرز، رشد شخصیت، فرآیندی مداوم است که با آن، فرد تلاش می کند تا خود - شکوفاییش را ارتقا دهد. برای این کار، او باید به درجه ای از آزادی تجربی (آزاد بودن درتجربه کردن و صادقانه برخورد کردن با تجربه ها) دست یابد.
🌱
💥هر اندازه فرد به پذیرش مثبت مشروط بیشتر خو بگیرد و بیشتر با آن کنار بیاید، احتمال تعیین شدن خود - پنداره اش از سوی دیگران و تبدیل شدن به فردی که دیگران میخواهند، بیشتر و احتمال تبدیل شدن به فردی که خودش می خواهد، کمتر خواهد شد. چنین وضعیتی، یک مانع واقعی
بر سر راه خود - شکوفایی است.
💥پذیرفته شدن از سوی خود :
رشد شخصیت، تنها به روابط میان فردی با دیگران وابسته نیست به همین دلیل، راجرز، نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود را نیز مطرح کرد
💥نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود: نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود یا خود-پذیرشی مثبت، به این معناست که فرد بتواند تجربههای خو را، با یک فرایند درونی ارزیابی کند، بپذیرد و قبول داشته باشد.
💥 اینجاست که هر کسی خودش را مورد قضاوت قرار می دهد و تعیین می کند که چه چیزی را دوست دارد و چه چیزی را دوست ندارد. هر کسی خودش تعیین می کند که چه چیزی را در خود - پنداره اش جای دهد و چه چیزی را جای ندهد. بر اساس نیاز به پذیرش مثبت از سوی خود، هر کسی، خود - پذیرشی و هویت منحصربهفردی را به دست می آورد. این فرآیند، به احتمال زیاد، زمانی روی می دهد که فرد پذیرش مثبت نامشروط از سوی دیگران را تجربه می کند. مثلاً، اگر فرد بخواهد شغلش را به طور موقت ترک کند تا به آرزوی دیرینهٔ خود برای هنرپیشگی در تئاتر بپردازد، همسرش با او مخالفت نخواهد کرد و حتی از تصمیم وی حمایت خواهد کرد.
💥شرایط ارزش یا استحقاق: افراد می توانند فرآیند خود - شکوفایی دیگران را، هم آسان سازند و هم با مانع روبرو کنند. شرایط ارزش یا استحقاق زمانی روی می دهد که افراد مهم زندگی فرد (مثلا، والدین، همسر)، به او عناوینی می دهند که در خود - پندارهٔ او جای می گیرد. این کار زمانی تحقق مییابد که فرد، به تدریج، پذیرش مثبت مشروط و خودپذیرشی مثبت را در تعادل نگه می دارد. یعنی، تنها زمانی احساس خود - پذیرشی میکند (زمانی برای خودش احترام و ارزش قایل می شود) که انتظارات دیگران (شرایط پذیرش) را برآورده می سازد. برای مثال، بعضی پسران جوان، تنها زمانی احساس مردانگی می کنند که، تحت فشار گروه، دست به جرمهای کوچک میزنند. شرایط استحقاق می توانند فرآیند ارزیابی ارگانیزمی واقعی را مختل سازند و، به همین دلیل، راجرز اعتقاد داشت که شرایط استحقاقی می توانند تلاش برای خود - شکوفایی را تهدید کنند.
💥 از دیدگاه راجرز، رشد شخصیت، فرآیندی مداوم است که با آن، فرد تلاش می کند تا خود - شکوفاییش را ارتقا دهد. برای این کار، او باید به درجه ای از آزادی تجربی (آزاد بودن درتجربه کردن و صادقانه برخورد کردن با تجربه ها) دست یابد.
🌱
Please don't ever get tired of being a good person with a good heart... I know it sucks being taken advantage of and feeling like its better to be cold hearted but people like you matter and are so important to the world.
لطفا هرگز از خوب بودن و داشتن یه قلب خوب و مهربون خسته نشو... میدونم خیلی دردناکه که ازت استفاده بشه و حس کنی بهتره که یه آدم سنگدل باشی ولی آدمایی مثل تو خیلی ارزش دارن و برای کل دنیا اهمیت دارن ♥️
☘
لطفا هرگز از خوب بودن و داشتن یه قلب خوب و مهربون خسته نشو... میدونم خیلی دردناکه که ازت استفاده بشه و حس کنی بهتره که یه آدم سنگدل باشی ولی آدمایی مثل تو خیلی ارزش دارن و برای کل دنیا اهمیت دارن ♥️
☘
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو زندگی هر روزی که واسه دلت زندگی کردی بردی، حتی اگه اشتباه کرده باشی!...
صبح بخیر
🍃
صبح بخیر
🍃
«آزادی» نبودن مانع است و جامعهای را آزاد میتوان گفت که افراد آن برای دنبال کردن سعادت خود به موانع برخورد نکنند. این موانع ممکن است موانع سیاسی باشند و از ظلم حکمران ناشی شوند. ممکن است موانعی باشند که سلطنت دنیایی پیشوایان دین در راه مردم ایجاد کرده است. اما همچنان ممکن است موانعی باشند که اکثریت و عقاید عموم در مقابل اقلیت برپا کردهاند.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی تنها در نتیجه بهتر شدن افراد محقق میشود و بهتر شدن افراد تنها در این صورت ممکن است که آزادی داشته باشند استعدادهای خود را پرورش دهند و به کمال خود برسند. رسیدن به کمال فردی همان امکان رشد «فردیت» یعنی نمو صفاتی است که فردی را از فرد دیگر متمایز میکند.
در نظر میل چیزی مهمتر از این نیست که اجتماع اوضاع و احوالی فراهم کند که فرد بتواند استعدادهای خود را تکمیل کند و بروز دهد. چنان که مهمترین وظیفه باغبان آن است که موانع را برطرف کند و اوضاع و احوالی ایجاد نماید که هر یک از درختان بتوانند در نوع خود درخت کاملی شوند، در اجتماع نیز چنین است.
🍃
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی تنها در نتیجه بهتر شدن افراد محقق میشود و بهتر شدن افراد تنها در این صورت ممکن است که آزادی داشته باشند استعدادهای خود را پرورش دهند و به کمال خود برسند. رسیدن به کمال فردی همان امکان رشد «فردیت» یعنی نمو صفاتی است که فردی را از فرد دیگر متمایز میکند.
در نظر میل چیزی مهمتر از این نیست که اجتماع اوضاع و احوالی فراهم کند که فرد بتواند استعدادهای خود را تکمیل کند و بروز دهد. چنان که مهمترین وظیفه باغبان آن است که موانع را برطرف کند و اوضاع و احوالی ایجاد نماید که هر یک از درختان بتوانند در نوع خود درخت کاملی شوند، در اجتماع نیز چنین است.
🍃
Forwarded from روانشناسی | HALEH
❤️افراد عاشق به وسواس مبتلا هستند، پزشکان برای معالجه افراد مبتلا به انواع اختلالات وسواس بی اختیار،انواع داروهایی که باعث افزایش میزان سروتونین در مغز می شود را تجویز می کنند.
از این رو تفکرات مداوم،غیر ارادی و مقاومت ناپذیر شخص عاشق در مورد مجبوبش ممکن است به کاهش میزان نوعی از این ماده شیمیایی مرکب (سروتونین)در مغز مربوط باشد.
در ساعت های پیاپی و بی وقفه ای که انسان به محبوب می اندیشد ممکن است میزان سروتونین جاری در رگ های بزرگ مغز کاهش یابد.
وقتی ارتباط عشقی به اوج می رسد،این تفکرات مقاومت ناپذیر و وسواس گونه نیز افزایش می یابند،به دلیل ارتباط معکوس سروتونین با دوپامین و نوراپینفرین( که افزایش آنها ارتباط مستقیمی با مسئله علاقه رمانتیک دارد).
با افزایش دوپامین و نوراپینفرین ممکن است سروتونین کم شود.
این شاید ثابت کند چرا شور رمانتیک فزاینده ی عاشق او را بیشتر و بیشتر به سوی خیالبافی و خیال پردازی و سر در گریبانی و تعمق و وسواس در مورد محبوب سوق می دهد.
همان گونه که افزایش سطح دوپامین و نوراپینفرین سبب احساس وجد، بالارفتن انگیزه رفتار هدفمند و گرایش فرد عاشق به یکه و منحصر به فرد محسوب کردن محبوب و .... می شود ،کاهش سروتونین سبب وسواس فکری و در شرایط بالاتر یاس و خشم نسبت به محبوب شود. دوپامین هسته های دمدار و دیگر بخش های سیستم پاداش مغز را فعال می کند یعنی شبکه نخستینی مغز را به فعالیت وا میدارد که باعث می شود شخص عاشق توجهش را بر جفتی که ممکن است DNA فرد را تا ابدیت دوام بخشد متمرکز کند.
از کتاب چرا عاشق می شویم؟
هلن فیشر
از این رو تفکرات مداوم،غیر ارادی و مقاومت ناپذیر شخص عاشق در مورد مجبوبش ممکن است به کاهش میزان نوعی از این ماده شیمیایی مرکب (سروتونین)در مغز مربوط باشد.
در ساعت های پیاپی و بی وقفه ای که انسان به محبوب می اندیشد ممکن است میزان سروتونین جاری در رگ های بزرگ مغز کاهش یابد.
وقتی ارتباط عشقی به اوج می رسد،این تفکرات مقاومت ناپذیر و وسواس گونه نیز افزایش می یابند،به دلیل ارتباط معکوس سروتونین با دوپامین و نوراپینفرین( که افزایش آنها ارتباط مستقیمی با مسئله علاقه رمانتیک دارد).
با افزایش دوپامین و نوراپینفرین ممکن است سروتونین کم شود.
این شاید ثابت کند چرا شور رمانتیک فزاینده ی عاشق او را بیشتر و بیشتر به سوی خیالبافی و خیال پردازی و سر در گریبانی و تعمق و وسواس در مورد محبوب سوق می دهد.
همان گونه که افزایش سطح دوپامین و نوراپینفرین سبب احساس وجد، بالارفتن انگیزه رفتار هدفمند و گرایش فرد عاشق به یکه و منحصر به فرد محسوب کردن محبوب و .... می شود ،کاهش سروتونین سبب وسواس فکری و در شرایط بالاتر یاس و خشم نسبت به محبوب شود. دوپامین هسته های دمدار و دیگر بخش های سیستم پاداش مغز را فعال می کند یعنی شبکه نخستینی مغز را به فعالیت وا میدارد که باعث می شود شخص عاشق توجهش را بر جفتی که ممکن است DNA فرد را تا ابدیت دوام بخشد متمرکز کند.
از کتاب چرا عاشق می شویم؟
هلن فیشر
هر آنچه که خیالش را میپروریم و هر آنچه که تمنایش را داریم، درواقع تجربهها، چیزها و افرادی هستند که از زندگی ما غایباند. غیاب آنچه نیاز داریم ما را وامیدارد تا به فکر فرو رویم، و عبوس و اندوهناک شویم. ما باید بدانیم که جای چه در زندگیمان خالی است، زیرا تنها زمانی میتوانیم به زندگی ادامه دهیم که امیال و اشتیاقهایمان کموبیش به کارمان بیایند. بهواقع، تنها هنگامی میتوانیم اشتیاقهایمان را تاب آوریم که دیگران را بر آن داریم تا دست به دست خواستههایمان دهند.
همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگیای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلیمان بوده است؛ زندگی موازیای که هیچگاه از سر نگذراندهایم، زندگیهایی که تنها در ذهنهایمان آنها را زیستهایم، زندگی (یا زندگیهایی) که آرزویشان را داشتهایم، خطرهایی که نکردهایم و فرصتهایی که ازشان استفاده نکردهایم یا برایمان مهیا نبودهاند...
🍃
همیشه دو زندگی وجود دارد: یکی همان زندگیای که اکنون داریم، و دیگری آنکه همیشه در کنار زندگی فعلیمان بوده است؛ زندگی موازیای که هیچگاه از سر نگذراندهایم، زندگیهایی که تنها در ذهنهایمان آنها را زیستهایم، زندگی (یا زندگیهایی) که آرزویشان را داشتهایم، خطرهایی که نکردهایم و فرصتهایی که ازشان استفاده نکردهایم یا برایمان مهیا نبودهاند...
🍃
میتونم برای زنده نگه داشتن عشق پس از
ازدواج واست داشته باشم:
به استقبالش برین و بغلش کنین.
عاشقانه بذارین.
کردی عاشقش باش.
و بهش بگو.
نکن و سرش داد نزن.
ناراحتی های تورو به عهده بگیره، قراره
شادی ها و ناراحتی هاتون رو باهم به
اشتراک بذارین.
و روحت رو بهش هدیه بدی.
سعی کن اشتباهات رو کم و کمتر کنی
و اگه اشتباهی کردی بپذیر.
دغدغه هات رو بهش بگو.
اجازه بده برای استراحت که تنها باشه و یا
شرایط رو فراهم کن که کار مورد علاقش رو
انجام بده.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
قانون "پل طلایی" در روان شناسی روابط
اگر کسی در مذاکره به شما دروغ گفت و شما متوجه شدید که او دروغ میگوید، نباید این مسئله را مطرح کنید. به عبارتی، ما اصلا حق نداریم طرف مقابلمان را ضایع کنیم. چرا که در مذاکره، طرف مقابل، یا همکار من است یا دوست یا یکی از اعضای خانواده من. باید به یاد داشته باشیم که به هر حال، میخواهم رابطهام را با این فرد ادامه بدهم و اگر بخواهم دروغش را به رویش بیاورم، برای خودم نامطلوب خواهد بود. چرا که حرمتها از بین میرود و دیگر به سختی میتوان رابطه را ادامه داد.
به همین دلیل در مذاکره مفهومی داریم به نام «پل طلایی».
این مفهوم که یک قانون خیلی قدیمی چینی است، میگوید اگر دشمن به شما حمله کرد و از پلی بر روی رودخانهای گذشت، پل پشت سرش را خراب نکنید؛ چون وقتی دشمن بداند دیگر راه برگشتی ندارد، انرژی و تلاشش برای شکست دادن شما مضاعف خواهد شد. در عوض بروید و پل پشت سرش را از طلا بسازید تا اگر خواست عقبنشینی کند، احساس کند که روی این پل طلایی، حتی عقبنشینی هم افتخار است.
پس ما، نه تنها نباید طرف مذاکرهمان را ضایع کنیم، بلکه حتی موظف هستیم کمک کنیم که او خطایش را به شیوه آبرومندانهای بپوشاند و عقبنشینی کند. در این صورت، رابطه قابل ترمیم خواهد بود. مطرح کردن دروغ و خیانت دیگران، تنها در حالتی معنا پیدا میکند که تصمیم گرفته باشیم دیگر تحت هیچ شرایطی به دوستی و همکاری با آنان ادامه ندهیم.
نه تنها مثال های متعدد سیاسی و تجاری، بلکه حتی مثال های خانوادگی هم در این زمینه وجود دارد.
وقتی مادری از فرزندش میپرسد که تو سیگار میکشی؟ فرزند هم میگوید نه؛ اصلا! مادر ممکن است یک لحظه اشتباه کند و بخواهد ثابت کند که من گیج نیستم! من زرنگم و واقعیت را میفهمم. با بیان واقعیت، اولین اتفاقی که میافتد این است که قبح این ماجرا در خانواده میریزد. ولی زمانی که قبح این قضیه ریخته نشده است حداقلش این است که در ساعتی که فرزندشان در خانه است، به خاطر پنهان کردن از آنها سیگار نمیکشد. حتی اگر در خانه دیدند که ته سیگار افتاده، میتوانند پل طلایی بسازند: «آن مهمانی که سیگاری بود چرا ته سیگارش را اینجا انداخته» که فرزند احساس کند هنوز حرمتی وجود دارد و باید مواظب باشد.
سخت است که من چیزی را بفهمم و نگویم؛ ولی من میخواهم بچهام تربیت شود نه اینکه شعور خودم را ثابت کنم! این خیلی خطرناک است که ما با اطرافیانمان به شکلی برخورد کنیم که چیزی برای از دست دادن باقی نماند.
اگر شما به من دروغ بگویید و من این دروغ را به روی شما بیاورم، شما مسلما به من نمیگویید: «من نمیدانستم تو متوجه میشوی من دروغ میگویم! پس از این به بعد من دیگر به تو دروغ نمیگویم!» بلکه با خودتان میگویید باید به این آدم دروغهای پیچیدهتری گفت! پس شما با این کار آن فرد را تبدیل به یک آدم راستگو نمیکنید، بلکه او را به یک دروغگوی حرفهایتر تبدیل میکنید. بنابراین منی که کیف بچهام را میگردم، در واقع امنیت ایجاد نمیکنم، بلکه باعث میشوم فرزندم سوراخهای بهتر و امنتری برای قایمکردن پیدا کند.
🌱
اگر کسی در مذاکره به شما دروغ گفت و شما متوجه شدید که او دروغ میگوید، نباید این مسئله را مطرح کنید. به عبارتی، ما اصلا حق نداریم طرف مقابلمان را ضایع کنیم. چرا که در مذاکره، طرف مقابل، یا همکار من است یا دوست یا یکی از اعضای خانواده من. باید به یاد داشته باشیم که به هر حال، میخواهم رابطهام را با این فرد ادامه بدهم و اگر بخواهم دروغش را به رویش بیاورم، برای خودم نامطلوب خواهد بود. چرا که حرمتها از بین میرود و دیگر به سختی میتوان رابطه را ادامه داد.
به همین دلیل در مذاکره مفهومی داریم به نام «پل طلایی».
این مفهوم که یک قانون خیلی قدیمی چینی است، میگوید اگر دشمن به شما حمله کرد و از پلی بر روی رودخانهای گذشت، پل پشت سرش را خراب نکنید؛ چون وقتی دشمن بداند دیگر راه برگشتی ندارد، انرژی و تلاشش برای شکست دادن شما مضاعف خواهد شد. در عوض بروید و پل پشت سرش را از طلا بسازید تا اگر خواست عقبنشینی کند، احساس کند که روی این پل طلایی، حتی عقبنشینی هم افتخار است.
پس ما، نه تنها نباید طرف مذاکرهمان را ضایع کنیم، بلکه حتی موظف هستیم کمک کنیم که او خطایش را به شیوه آبرومندانهای بپوشاند و عقبنشینی کند. در این صورت، رابطه قابل ترمیم خواهد بود. مطرح کردن دروغ و خیانت دیگران، تنها در حالتی معنا پیدا میکند که تصمیم گرفته باشیم دیگر تحت هیچ شرایطی به دوستی و همکاری با آنان ادامه ندهیم.
نه تنها مثال های متعدد سیاسی و تجاری، بلکه حتی مثال های خانوادگی هم در این زمینه وجود دارد.
وقتی مادری از فرزندش میپرسد که تو سیگار میکشی؟ فرزند هم میگوید نه؛ اصلا! مادر ممکن است یک لحظه اشتباه کند و بخواهد ثابت کند که من گیج نیستم! من زرنگم و واقعیت را میفهمم. با بیان واقعیت، اولین اتفاقی که میافتد این است که قبح این ماجرا در خانواده میریزد. ولی زمانی که قبح این قضیه ریخته نشده است حداقلش این است که در ساعتی که فرزندشان در خانه است، به خاطر پنهان کردن از آنها سیگار نمیکشد. حتی اگر در خانه دیدند که ته سیگار افتاده، میتوانند پل طلایی بسازند: «آن مهمانی که سیگاری بود چرا ته سیگارش را اینجا انداخته» که فرزند احساس کند هنوز حرمتی وجود دارد و باید مواظب باشد.
سخت است که من چیزی را بفهمم و نگویم؛ ولی من میخواهم بچهام تربیت شود نه اینکه شعور خودم را ثابت کنم! این خیلی خطرناک است که ما با اطرافیانمان به شکلی برخورد کنیم که چیزی برای از دست دادن باقی نماند.
اگر شما به من دروغ بگویید و من این دروغ را به روی شما بیاورم، شما مسلما به من نمیگویید: «من نمیدانستم تو متوجه میشوی من دروغ میگویم! پس از این به بعد من دیگر به تو دروغ نمیگویم!» بلکه با خودتان میگویید باید به این آدم دروغهای پیچیدهتری گفت! پس شما با این کار آن فرد را تبدیل به یک آدم راستگو نمیکنید، بلکه او را به یک دروغگوی حرفهایتر تبدیل میکنید. بنابراین منی که کیف بچهام را میگردم، در واقع امنیت ایجاد نمیکنم، بلکه باعث میشوم فرزندم سوراخهای بهتر و امنتری برای قایمکردن پیدا کند.
🌱
عزیزمن!
سبز باش و از بادهای پاییزی، نترس، که بزنگاهِ بهارِ تو میرسد و تو از نو جوانه خواهیزد.
تحت هر شرایطی محکم و جسور باش و از هیچ چیز نترس، گفت؛ "لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُما" که او همیشه همراه توست.
بهار، تداعیگر رویش است. باید هر بهار، بذر شوی و در خاک تحوّل جوانه بزنی. باید برگ شوی و شاخههای خشک انسانیت را جانی تازه ببخشی. باید اندوه و زردیِ هزار پاییز را به بادهای سرکش بهار بسپاری و با اولین طلوع خورشید، تازه شوی. انگار از نو متولد شدهای.
بهار، تداعیگر تغییر است. همواره از خودت بپرس کجای جهانت ایستادهای،
و به آینه بنگر! که تویی محوّل الاَحوال خودت، و تویی تنها کسی که میتواند از خودت بهترین بسازد. حالَت را به بهترین حال، تغییر بده. و بهار را به ذهن و جان و باورت بکشان.
فراموش نکن؛ تو گل همیشه بهاری
و بهار، همیشه همراه توست 🌸🌱
🍃
سبز باش و از بادهای پاییزی، نترس، که بزنگاهِ بهارِ تو میرسد و تو از نو جوانه خواهیزد.
تحت هر شرایطی محکم و جسور باش و از هیچ چیز نترس، گفت؛ "لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُما" که او همیشه همراه توست.
بهار، تداعیگر رویش است. باید هر بهار، بذر شوی و در خاک تحوّل جوانه بزنی. باید برگ شوی و شاخههای خشک انسانیت را جانی تازه ببخشی. باید اندوه و زردیِ هزار پاییز را به بادهای سرکش بهار بسپاری و با اولین طلوع خورشید، تازه شوی. انگار از نو متولد شدهای.
بهار، تداعیگر تغییر است. همواره از خودت بپرس کجای جهانت ایستادهای،
و به آینه بنگر! که تویی محوّل الاَحوال خودت، و تویی تنها کسی که میتواند از خودت بهترین بسازد. حالَت را به بهترین حال، تغییر بده. و بهار را به ذهن و جان و باورت بکشان.
فراموش نکن؛ تو گل همیشه بهاری
و بهار، همیشه همراه توست 🌸🌱
🍃
عادت های مخربی که نشانه اضطراب هستن ولی ممکنه شما ندونید:
۱. اگر شبا خوابای عجیب غریب میبینید یا تو روند خوابتون مشکل اساسی ایجاد شده، مثلاً زیاد میخوابید یا کم میخوابید.
۲. ناخن جویدن، بازی با مو یا گوشه لباس، کندن پوست لب یا هر کاری شبیه به این کارا.
۳. اگر برنامه ریزی افراطی دارید و اگر کاری خارج از برنامه انجام بشه عصبانی میشید.
۴. اگر دچار مشکل و درد جسمانی شدید، ولی از نظر پزشکی چیزی تشخیص داده نمیشه.
۵. اگر برای درس خوندن تمرکز ندارید و دائم در حال عذر خواهی از دیگران بابت اشتباهتون هستید.
۶. اگر نمیتونید برای مدت طولانی یه جا بمونید و همش فکر میکنید باید پاشید یه کاری انجام بدید.
🌹
۱. اگر شبا خوابای عجیب غریب میبینید یا تو روند خوابتون مشکل اساسی ایجاد شده، مثلاً زیاد میخوابید یا کم میخوابید.
۲. ناخن جویدن، بازی با مو یا گوشه لباس، کندن پوست لب یا هر کاری شبیه به این کارا.
۳. اگر برنامه ریزی افراطی دارید و اگر کاری خارج از برنامه انجام بشه عصبانی میشید.
۴. اگر دچار مشکل و درد جسمانی شدید، ولی از نظر پزشکی چیزی تشخیص داده نمیشه.
۵. اگر برای درس خوندن تمرکز ندارید و دائم در حال عذر خواهی از دیگران بابت اشتباهتون هستید.
۶. اگر نمیتونید برای مدت طولانی یه جا بمونید و همش فکر میکنید باید پاشید یه کاری انجام بدید.
🌹
بهت یک نصیحت میکنم؛
شایدم یک وصیّت!
«آن چیست؟»
«روزشماری مکن!
حتّی اگر فکر می کنی در مهلکه افتاده ای روزشماری مکن!
حالا هم لحظه شماری مکن!
شب نمیتواند تمام نشود.
طبیعت شب آن است که برود رو به صبح...
نمیتواند یکجا بماند.
مجبور است بگذرد.
اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظهها کنی، خودت گذر لحظهها را سنگین و سنگینتر میکنی؛
بگذار شب هم راه خودش را برود.»
محمود دولت آبادی
🌱
شایدم یک وصیّت!
«آن چیست؟»
«روزشماری مکن!
حتّی اگر فکر می کنی در مهلکه افتاده ای روزشماری مکن!
حالا هم لحظه شماری مکن!
شب نمیتواند تمام نشود.
طبیعت شب آن است که برود رو به صبح...
نمیتواند یکجا بماند.
مجبور است بگذرد.
اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظهها کنی، خودت گذر لحظهها را سنگین و سنگینتر میکنی؛
بگذار شب هم راه خودش را برود.»
محمود دولت آبادی
🌱
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" امروز دلیل یک لبخند باش "
صبح بخیر
🍃
صبح بخیر
🍃
شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط میکنند، شرایط ارزشمندی نامیده میشوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالیاش میشوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگیاش را جلب کند به شیوهای خاص رفتار کند. توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده میشود.
تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود. آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند.
این کودکان از آرمانهای اشخاصِ برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟» نه این که «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر
خودشان، و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال کند، و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند. این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
🌱
تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود. آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند.
این کودکان از آرمانهای اشخاصِ برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟» نه این که «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر
خودشان، و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال کند، و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند. این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
🌱
عوامل خشنود ساز روابط زوجین!
دکتر ویلیام گلسر
هنگامی که نسخه اول کتاب ازدواج بدون شکست را در سال 1994 می نوشتم از اعضای موسسه خواستم هر کاری که به خشنودی ازدواجشان کمک کرده است را برایم بنویسند.
یکی از پاسخ هایی که دریافت کردم، از جانب زوج خشنودی بود که بیش از 26 سال از ازدواج آنها می گذشت. حیفم آمد که در اینجا نیاورم.
ما بر اساس تجربه مان موارد زیر را توصیه می کنیم:
۱ـ حضور یکدیگر را چندین بار در روز جشن بگیرید:
احوالپرسی های پر هیجان، مکالمات تلفن پرشور، دوستت دارم های مکرر، خواندن آواز در وصف یکدیگر.
۲ـ همیشه با هم قرار بیرون بگذارید حتی در سالهای بچه داری و در دوره مشغله های کاری.
۳ـ از یکدیگر پشتیبانی کنید.
به دنبال راههایی باشید تا از یکدیگر به لحاظ جسمی و روحی حمایت کنید. به عنوان مثال غذای مورد علاقه همسرتان را بپزید، به هنگام هوای نامساعد یکدیگر را با ماشین به محل کار برسانید، درباره کار با یکدیگر مشورت کنید، هنگام تماشای تلویزیون با یکدیگر تماس جسمی داشته باشید.
۴ـ جسارت گرفتن خواسته هایتان را داشته باشید و بگویید که چه می خواهید و آنچه را که به نظرتان نادرست می آید، به زبان بیاورید.
۵ـ بدون قید و شرط به یکدیگر محبت کنید.
در مورد میزان محبتی که به هم ابراز می کنید، انتظار و چشمداشت جبران نداشته باشید. عشق و محبت باید آزادانه نثار شود.
۶ـ به همسرتان آزادی بدهید تا خودش باشد. تفاوتها را بپذیرید.
به مرزهای موجود بین خودتان احترام بگذارید.
۷ـ به یکدیگر به چشم بهترین دوست نگاه کنید. هر روز با یکدیگر همانند دو رفیق رفتار کنید.
۸ـ بدانید که چگونه با یکدیگر بخندید، شوخ باشید و شادی کنید، بدون آنکه از شرمندگی ترس داشته باشید.
مثلا به زبانی ساختگی حرف بزنید، زمزمه کنید و یکدیگر را به ساختن آواز تشویق کنید.
۹ـ رابطه جنسی را زنده نگه دارید و همیشه اعمالی توافقی و مورد قبول
هر دو طرف را تجربه کنید.
۱۰. به همراه یکدیگر آرزوهایتان را ترسیم کنید و از آنها لذت ببرید.
برای ما جالب بود که این زوج برای داشتن یک زندگی مشترک خشنود، تا چه حد فکر و تلاش کرده اند!!
ازدواج بدون شکست
ويليام گلسر و کارلین گلسر
🌱
دکتر ویلیام گلسر
هنگامی که نسخه اول کتاب ازدواج بدون شکست را در سال 1994 می نوشتم از اعضای موسسه خواستم هر کاری که به خشنودی ازدواجشان کمک کرده است را برایم بنویسند.
یکی از پاسخ هایی که دریافت کردم، از جانب زوج خشنودی بود که بیش از 26 سال از ازدواج آنها می گذشت. حیفم آمد که در اینجا نیاورم.
ما بر اساس تجربه مان موارد زیر را توصیه می کنیم:
۱ـ حضور یکدیگر را چندین بار در روز جشن بگیرید:
احوالپرسی های پر هیجان، مکالمات تلفن پرشور، دوستت دارم های مکرر، خواندن آواز در وصف یکدیگر.
۲ـ همیشه با هم قرار بیرون بگذارید حتی در سالهای بچه داری و در دوره مشغله های کاری.
۳ـ از یکدیگر پشتیبانی کنید.
به دنبال راههایی باشید تا از یکدیگر به لحاظ جسمی و روحی حمایت کنید. به عنوان مثال غذای مورد علاقه همسرتان را بپزید، به هنگام هوای نامساعد یکدیگر را با ماشین به محل کار برسانید، درباره کار با یکدیگر مشورت کنید، هنگام تماشای تلویزیون با یکدیگر تماس جسمی داشته باشید.
۴ـ جسارت گرفتن خواسته هایتان را داشته باشید و بگویید که چه می خواهید و آنچه را که به نظرتان نادرست می آید، به زبان بیاورید.
۵ـ بدون قید و شرط به یکدیگر محبت کنید.
در مورد میزان محبتی که به هم ابراز می کنید، انتظار و چشمداشت جبران نداشته باشید. عشق و محبت باید آزادانه نثار شود.
۶ـ به همسرتان آزادی بدهید تا خودش باشد. تفاوتها را بپذیرید.
به مرزهای موجود بین خودتان احترام بگذارید.
۷ـ به یکدیگر به چشم بهترین دوست نگاه کنید. هر روز با یکدیگر همانند دو رفیق رفتار کنید.
۸ـ بدانید که چگونه با یکدیگر بخندید، شوخ باشید و شادی کنید، بدون آنکه از شرمندگی ترس داشته باشید.
مثلا به زبانی ساختگی حرف بزنید، زمزمه کنید و یکدیگر را به ساختن آواز تشویق کنید.
۹ـ رابطه جنسی را زنده نگه دارید و همیشه اعمالی توافقی و مورد قبول
هر دو طرف را تجربه کنید.
۱۰. به همراه یکدیگر آرزوهایتان را ترسیم کنید و از آنها لذت ببرید.
برای ما جالب بود که این زوج برای داشتن یک زندگی مشترک خشنود، تا چه حد فکر و تلاش کرده اند!!
ازدواج بدون شکست
ويليام گلسر و کارلین گلسر
🌱
فروید چه چیزی از عشق به ما یاد داد؟ اینکه عشق از وابستگی شروع میشود، اینکه شروع عشق از مادری است که قدرتمندتر از ما، اما عاشق ماست، کسی که عاشق همه دنیای نوزاد است، و کسی که بهعنوان منبع تغذیه، امنیت و لذت باقی میماند. تمام آسیبشناسیهای عشق از این وضعیت اولیه نابرابرِ وابستگی شرح و بسط مییابند. عشق مادرانه، اگر بناست که در نوع خود خوب باشد، هم باید از سوءاستفاده مادر از قدرت بسیار برترش جلوگیری کند و هم از آن ایثار و ازخودگذشتگی همهجانبهای که نوزاد را به یک فرد مستبد تبدیل میکند.
عشق بین دو نفر، که یکی از دیگری قدرتمندتر است، در نوع خود عشق خوبی است، اگر فرد ضعیفتر را برای رابطه عاشقانه میان دو فرد برابر آماده سازد. اما زمانی که این عشق منجر به تحمل وابستگی نابرابر مداوم و طولانیمدت شود، یا بهجای آمادگی برای وابستگی متقابل و برابر به ترس از هرگونه وابستگی منجر گردد، آنگاه این عشق یک شکست محسوب میشود.
آدام فیلیپس
عشق بین دو نفر، که یکی از دیگری قدرتمندتر است، در نوع خود عشق خوبی است، اگر فرد ضعیفتر را برای رابطه عاشقانه میان دو فرد برابر آماده سازد. اما زمانی که این عشق منجر به تحمل وابستگی نابرابر مداوم و طولانیمدت شود، یا بهجای آمادگی برای وابستگی متقابل و برابر به ترس از هرگونه وابستگی منجر گردد، آنگاه این عشق یک شکست محسوب میشود.
آدام فیلیپس